اخلاق، فضيلت، گوهر جامعه ي ديني (3)
اخلاق، فضيلت، گوهر جامعه ي ديني (3)
هدف اخلاق فضيلت
نظام هاي تربيتي غيرديني و غير اسلامي، در اين که هدف اخلاق چيست، سخنان متنوعي مطرح نموده اند. مثلاً در مکتب بودا، زندگي سراسر رنج است. رنج حقيقت مقدسي است که پديده هاي جهان دستخوش آنند. هدف علم اخلاق در اين مکتب رهايي از رنج هاست و چون علت رنج ها درک لذايذ نفساني در نقص هاست، ترک آنها ترک رنج ها را به دنبال دارد. آرامش همان بي رنجي و وصول به نيرواناست و نجات از رنج و وصول به کمال در همين جا ميسر است نه جهاني برتر و بالاتر و وقتي نفس به کمال مي رسد از زندگي رها مي شود و به ابديت بي رنجي نايل مي گردد (اوپانيشاد، بي تا، 44 و 333)
در آيين زرتشت برخلاف آيين هاي هندي که ترک دنيا و رياضت کشي در آنها گامي به سوي کمال محسوب مي شود، هدف علم اخلاق ترک دنيا و رياضت کشي نيست و توجه به دنبا مانع کمال نيست. هدف رسيدن به مينو و يافتن انديشه ي پاک و کرداري منزه از پليدي است تا به ياري «سپندار مينوا يا اهورا» برخيزند و اهريمن را از پاي درآورند (اوستانامه، 1343، 37 و 39 و 87).
هدف اخلاق در آيين يهود عدالت است که شامل عدالت با ولي نعمت و با فرد و اجتماع است (کتاب مقدس، 1383، 853 و 912 و 961).
در آيين مسيحيت هدف رسيدن به کمال است و آن تقرب به کمال مطلق است که خداست (انجيل برنابا، 1362، 92).
هدف علم اخلاق نزد حکما درک حقيقت اشياء است که آن را حکمت مي دانند (مدرسي، 1371، 11).
حکيم انسان کاملي است که حکمت و عدالت را دريافته، همچنين عدالت اجتماعي را که تابع عدالت اخلاقي است. بدين معنا که ميان قوا و غرايز انسان تعادل و توازن برقرار باشد و تحت سيطره ي عقل باشند. و کمال انسان نيز در کمال عقل نظري و کمال عقل عملي است که همان عدالت است؛ پس انسان کامل کسي است که در مسايل، نظري حکيمانه دارد، و در مسائل عملي قوا و غرايزش به اعتدال است (مطهري، 1359، 62-61)
ارسطو بهترين زندگي را از آن حکيماني مي شمرد که درک حقيقت را سعادت مي دانند (افلاطون، 1335، 528).
از نظر ارسطو اخلاق علمي نيست که انسان به وسيله ي آن عالم شود، بلکه مقصود کسب حسنات و کوشش در خير و صلاح است تا انسان از فساد روي گردان شود. او محرک تمام اعمال را گرايش به سوي خير مي داند و رسيدن به خير اعلي را براي انسان سعادت مي شمارد. و فضيلت، مطابقت فعاليت نفس با فضيلت است و فضيلت هم جنبه ي عقلاني دارد و هم جنبه ي اخلاقي. حکمت و فرزانگي از فضائل عقلاني است. شجاعت، سخاوت و جوانمردي از فضائل اخلاقي است (ارسطو، 1356، 8-17)
پس نزد افلاطون علم، فرزانگي و اعتدال سعادت است و نزد ارسطو اعتدال و فضيلت سعادت است.
علماي علم اخلاق، اعم از قائلان به ماوراي طبيعت يا منکران آن، تا رنسانس غالباً از فضيلت ها، اعتدال و مانند آن سخن مي گويند. اما بعد از رنسانس، انسان مداري يا اومانيسم بر اروپا حاکم شده، و انسان خود را موجودي مستقل پنداشت و رابطه ي خود را با دين و خدا بريد و بر او طغيان کرد. نيچه توجه به تن و زندگي زميني را فضيلت اساسي بشر تصور کرد و نقش عقل را در رفتار و اعمال انسان ناچيز شمرد و اصولاً عقل و روح را جزيي از انسان دانست که خدمتگزار تن هستند. او معيار نيک و بد را قدرت دانست و بس. نتچه منکر هر حقيقتي شد و همه چيز را در عالم توهم پنداشت؛ پس پايه ي اخلاق را از معيارهاي متعالي الهي به لذت هاي زميني و قدرت هاي جسمي گذرا، تغيير داد (مطهري، 1362، 42).
هدف علم اخلاق در اسلام
هدف علم اخلاق در اسلام شناخت خدا و ايجاد عدالت است. خداوند در قرآن هدف بعثت پيامبر اکرم (ص) را در سه چيز بيان فرموده است. اول شناخت خداوند که عدالت با ولي نعمت است. «يا ايها النبي انّا ارسلناک شاهداً و مبشرّا و نذيراً و داعيا الي الله باذنه و سراجاً منيراً» (احزاب، 45و 46).
دوم کمال انسان عدالت فردي است تا در تاريکي نماند و به سوي نور و کمال سير کند و پيامبران نقش هدايت کننده را براي رسيدن به آن ايفا مي کنند. «ليخرجکم من الظلمات الي النّور» (حديد، 9). سوم بيان نقش پيامبران در هدايت و رسيدن به اهداف ياد شده و ايجاد عدالت اجتماعي است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للنّاس» (حديد، 25).
بدين ترتيب سعادت انسان از ديدگاه اسلام سه بعد دارد؛ شناخت خداوند، کمال انسان و رسيدن به عدالت اجتماعي. در مکاتبي که خدا را حذف کرده اند، دو بعد آن را (شناخت خدا و کمال فردي) از دست داده اند. در مکاتبي که خدا و عقل و وجدان را نيز حذف کرده اند، کمال و سعادت فقط در بعد شخصي مطرح مي شود. بديهي است، در مکتبي که خدا، عقل و وجدان حذف شود، کمال و سعادت شخصي بي خدا و بي خرد، چيزي جز کسب لذات و اطفاي غرايز فردي نخواهد بود. از اين سه هدفي که از قرآن براي علم اخلاق استنباط شد، کداميک اصلي است؟ دعوت به خدا؟ برقراري عدالت فردي؟ يا برقراري عدالت اجتماعي؟ ابوعلي سينا عدالت اجتماعي را هدف اصلي مي داند، بدين معنا که عدالت در ميان مردم همان زندگي سعادتمندانه در دنياست. و اگر معرفت و ايمان به خدا و به معاد نباشد، رسيدن به عدالت ممکن نيست (مطهري، 1359، 15). اما بعضي شناخت خدا، عبادت و تقرب به خداوند را هدف اصلي مي دانند و عدالت را هدف ثانوي به شمار مي آورند. نظر سوم آن است که هر دو هدف اصلي باشند، و عبادت خدا از عدالت اجتماعي تفکيک نشود (همان، 15-16).
از ديدگاه اسلام، عدالت و سعادت دنيا خوب است ولي هدف غايي نيست، زيرا مسلمان با ياد خدا آرام مي گيرد: «الّذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد، 28).
قوانين اخلاقي بايد به نيازهاي مادي و معنوي هر دو، نظر داشته باشد و اگر اهداف مشترک بين انسان ها نباشد امکان قانونمندي روابط ممکن نيست، اما بايد در نظر داشت که قانون به تنهايي نمي تواند روابط انسان ها را تلطيف کند. بلکه آنچه ميان مسلمانان مطرح است شفقت توأم با قانون است. زيرا روابط اخلاقي عاطفي، که در اخلاق هندي و مسيحيت حاکم است، به تنهايي نمي تواند تعيين کننده ي روابط لطيف انسان ها باشد (پناهي، 1378، 130/1 -122).
خلق نيکو خلق ناپسند
حکماي سابق، از جمله ارسطو، فضائل را چهار جنس داشته اند: حکمت، شجاعت، عفت و عدالت (طوسي، 1364، 83). خلق نيکو را رعايت اعتدال بين آنها و خودداري از افراط و تفريط تعريف کرده اند. پس رعايت حد وسط خلق نيکوست. مثلاً حد وسط تهور و جبن شجاعت است که پسنديده است.
خواجه نصيرالدين فضائل يا خلق نيک را سه درجه کرده است: مرتبه ي اول فضائلي که مردم آن را سعادت ناميده اند، و آن صرف اراده و طلب در مصالح خويش در همين عالم محسوس و امور حسي است که متعلق به نفس و بدن است، مشروط به رعايت اعتدال در آن چه ملايم احوال است. گرچه هنوز آدمي از اهواء شهوت خالي نباشد، ولي حد اعتدال نگه دارد. و معني اعتدال نگه داشتن حد وسط بين درخواست نفس و فرمان عقل است.
مرتبه ي دوم فضيلت صرف اراده و همت در امري افضل از امور نفس و بدن است و مبرّا از اهواء شهوات و امور حسي است، و به جز آن چه ضروري و ناگزير باشد، التفات نکند. افراد در اين مرتبه از فضائل درجات متفاوت و رو به تزايد دارند، از جهت اختلافشان در طبايع، عادات، علم، فهم، معرفت، همت، شوق و تحمل مشقت.
سومين و آخرين مرتبه ي فضيلت، آن است که افعال مردم همه الهي محض شود و افعال الهي خير محض است. و فعلي که خير محض است فاعلش براي غرضي جز نفس آن فعل، آن را انجام نمي دهد، بدين معني که افعال الهي را براي جذب حظي، مباهاتي يا دفع مجازاتي انجام نمي دهد، بلکه او به عينه غرض اوست و اين منتهاي حکمت است (طوسي، 1364، – 91- 89).
اسلام براي خلق نيکو اهميت بسياري قائل شده تا جايي که خداوند خاتم رسولانش را به خلق عظيم ستوده است: «انّک لعلي خلق عظيم» (قلم، 4) و نيز فرمود: «واسبغ عليکم نعمه ظاهره و باطنه» (لقمان، 20). منظور از نعمت ظاهري صورت نيکو است و نعمت باطن خوي نيکو. و در سخني، رسول اکرم (ص) هدف رسالت را تکميل مکارم اخلاق بيان فرمودند و از آن حضرت پرسيدند: «از مومنان کدام برتر است؟ فرمود: نيکو خوي ترين ايشان» (غزالي، 1369، 108/3)
و فرمود: «أثقل ما يوضع في الميزان الخق الحسن» (همان) «گران ترين چيزي که در ترازو گذراند خوي نيک است».
و نيز فرمودند: «أول ما يوضع الميزان حسن الخلق» (همان).
و در جاي ديگر به معاشرت با افراد خوشخو توصيه نموده است: «خالط الناس بخلق حسن» (غزالي، 1369، 428).
و باز فرمودند: هرکس چهار خصلت را دارا باشد هرچه از دنيا فوت شود زيان نکرده است: راستگويي، امانتداري، نيکوخويي و پاکي لقمه «اربع ذا کنّ فيک فلا يفرک ما فاتک من الدنيا: صدق حديث، و حفظ امانه، و حسن خليقه، و عقه طعمه» (غزالي، 1369، 108/3).
و فرمود: «اکمل المومنين ايماناً احسنهم خلقاً» (همان، ص13)
و نزد حضرتش از زني دائم الصوم و قائم الليل، ولي بداخلاق، سخن رفت، حضرت فرمود: «لا خيرفيها، هي من اهل النار (غزالي، 1394، ه، 13) و در جاي ديگر فرمودند: «حسن الخلق خلق الله الاعظم» (محجه البيضاء، 1369، 90/5)
و امام حسن (ع) فرمودند: «ان احسن الخلق الحسن» (صدوق، 1362، 29)
و از طرف ديگر خوي بد را به شدت نکوهش و از آن برحذر داشته اند. پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «ان العبد يبلغ من خلقه اسفل درک الجهنم» (مجلسي، بي تا، 73/298).
و در جاي ديگر آن را مايه ي شقاوت خواندند (نوري، 1362، ه. 2/83) و امام صادق (ع) بداخلاقي را تباه کننده ي عمل مي دانند (کليني، بي تا، جلد 2).
تفاوت محاسن و مکارم اخلاق
هرجا اولياي دين خواستند از تعالي معنوي و کمال روحاني سخن گفته و مردم را به ارزش هاي عالي انسان متوجه نمايند، از «مکارم اخلاق» نام مي بردند و آن را در کنار محاسن اخلاق ذکر مي کردند تا بفهمانند که هدف عالي رهبران دين تنها اين نيست که مردم اخلاق خوب اجتماعي داشته باشند، بلکه علاوه بر آن بايد از فضائل انساني برخوردار شوند. علي (ع) فرمود: «ذللوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الي المکارم» (حراني، بي تا، 224). محاسن اخلاق باعث تحکيم روابط اجتماعي، مايه ي بهزيستي، احترام متقابل در جامعه و ايجاد مهر و محبت ميان مردم است. دست يابي به محاسن اخلاق- اخلاق اجتماعي- تقريباً براي همه ميسر است. پاکيزگي بدن و لباس، مسواک، خوش رويي و تبسم، احترام به مردم، ادب در گفتار، عيادت بيماران و امثال اينها همه از محاسن اخلاق و از عوامل گرمي و محبت اجتماعند ولي هيچ يک از اين ها دليل حق طلبي و درست کاري صاحبان اين صفات نيست.
ويل دورانت مي نويسد: «آناتول فرانس، اخلاق را در حفظ بهداشت مي دانست، اما ممکن است تبه کاري به تمام لوازم پاکيزگي و بهداشت عمل کند، ولي ثروتي بيکران از فروش مواد مخدر بيندوزد. يک شهوتران پاکيزه و مقيد به اصول بهداشت ممکن است فحشا را بر ازدواج و سگان کوچک را بر کودکان، و فناي مملکت را بر قدرت آن ترجيح دهد» (دورانت، 1369، 113).
اما رعايت حق و فضيلت، به کار بستن عدل و انصاف، امانت داري و وفاي به عهد، ايثار و ديگر صفات علاي انساني جزء مکارم اخلاق و نشانه ي تعالي معنوي هستند. صاحبان مکارم اخلاق داراي اراده ي قوي و تصميم قاطع اند و کمتر در مقابل شهوات و خواهش هاي نفساني خود را مي بازند و شخصيت معنوي خود را با گناه آلوده نمي کنند.
علي (ع) فرمود: «من احب المکارم الحبب المحارم» (مفيد، 1374، 141، هيأت نشر معارف اسلامي، 1362، 62. آن کس که دوستدار مکارم اخلاق است و از ناپاکي و گناه پرهيز مي کند.
بنابراين محاسن اخلاقي براي تأمين حيات بشري و بهبود زندگي مادي است و مکارم اخلاق براي احياي جنبه ي انساني و تکميل جهات معنوي. رعايت محاسن اخلاقي براي حفظ امنيت اجتماعي و بهبود روابط زندگي ضروري است و تمام افراد موظفند حقوق و حدود ديگران را محترم بشمارند، خود را با مصالح عمومي تطبيق دهند، غرايز خويش را تعديل نمايند. خوش اخلاقي مايه ي افزايش روزي، تکثير ثروت، عزت اجتماعي، آبادي شهرها و جلب محبت مردم است. اما در اسلام علاوه بر محاسن اخلاق، مردم به سوي مکارم اخلاق دعوت شده اند (طوسي، 1364، 68).
محاسن اخلاق وسيله ي رفاه زندگي مادي است و مکارم اخلاق راه رسيدن به تعالي معنوي است. محاسن اخلاق علامت رسيدن به مرحله ي (من) است و تخلق به مکارم اخلاق وصول به مقام (من برتر) است. صاحب خلق حسن تجاوز نمي کند و بدي را به پاداش مي دهد «و جزاء سيئه سيئه مثلها»، (شوري، 40) اما صاحب مکارم اخلاق در صورتي که به صلاح جامعه باشد از حق شخصي خود مي گذرد (فمن عفا و اصلح فأجره علي الله» (شوري، 40)
امام صادق (ع) فرمودند: «ان الله عزوجل خص رسله بمکارم الاخلاق فامتحنوا انفسکم فان کانت فيکم فاحمدوالله واعلمو ان ذلک من خير و ان لا تکن فيکم فارسلوالله و اغبوا اليه فيها» (کليني، بي تا، 56/2)
و پيامبر فرمودند: «عليکم مکارم اخلاق فان الله عز و جل بعثني بها» (نوري، 1362، ه، 283/2)
منابع و مآخذ :
1) قرآن کريم.
2) آمدي، عبدالواحد (1371)، غرر الحکم و دررالکلم، تهران، اميرکبير.
3) ابن مسکويه، احمدبن محمد (1410 ه)، تهذيب الاخلاق و تطهيرالاعراف، قم، انتشارات بيدار، چاپ اول.
4) ارسطو (1356)، اخلاق نيکو ماخوس، ترجمه ي پورحسيني، تهران ،دانشگاه تهران.
5) افلاطون (1335)، جمهور، ترجمه ي فؤاد روحاني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
6) بدوي، عبدالرحمان (بي تا)، الاخلاق النظريه، بي جا.
7) بي نا (1362)، انجيل برنابا، تهران، دفتر نشر کتاب.
8) بي نا (1343)، اوستانامه، مينوي آيين زرتشت، تهران، انتشارات مرواريد، چاپ اول.
9) بي نا (بيتا)، اوپانيشاد، ترجمه ي محمد دار اشکوه، بي جا.
10) بي نا (1383)، کتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد)، تهران، انتشارات اساطير.
11) بي نا (1361)، محجه البيضاء، قم، انتشارات اسلامي.
12) پناهي، مهين (1378)، اخلاق عارفان، ج1، تهران، انتشارات روزنه.
13) حراني، ابن شعبه (بي تا)، تحف العقول، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ اول.
14) حر عاملي، محمد بن حسن (بي تا)، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج 11، تهران، انتشارات اسلاميه.
15) خميني، امام روح الله (1368)، چهل حديث، تهران، انتشارات رجاء
16) دورانت، ويل (1369)، لذات فلسفه، ترجمه ي عباس زرياب، تهران، سازمان انتشارات
17) ژکس (بيتا)، فلسفه اخلاق (حکمت عملي)، ترجمه ي ابوالقاسم پورحسيني، بي جا.
18) شهيد ثاني (1363)، منيه المريد، قم، انتشارات اسلامي، چاپ اول.
19) صدوق (1362)، خصال، قم، جامعه ي مدرسين.
20) طوسي، خواجه نصيرالدين (1364) اخلاق ناصري، تهران، انتشارات خوارزمي، چاپ دوم.
21) طوسي، خواجه نصيرالدين (بي تا)، اخلاق ناصري، بي جا
22) عروسي، عبد علي بن جمعه (بي تا)، نورالثقلين، قم.
23) غزالي، محمد (1369)، احياء العلوم، ترجمه ي مويد الدين محمد خوارزمي، به کوشش حسين خديوجم، ج3، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي.
24) غزالي، محمد (بي تا)، کيمياي سعادت، بي جا.
25) غزالي، محمد (1394 ه)، خلق المسلم، قاهره، دارالکتب الحديثه.
26) فروغي (بي تا)، سير حکمت در اروپا، بي جا.
27) فيض الاسلام (بي تا)، نهج البلاغه، بي جا.
28) قمي، شيخ عباس (بي تا)، سفينه البحار، بيروت، دارالمرتضي.
29) کارل، الکسيس (1364)، انسان موجود ناشناخته، ترجمه ي پرويز دلبري، اصفهان، انتشارات تأييد.
30) کليني، محمد بن يعقوب (بي تا)، اصول کافي، بي جا.
31) لاهيجي، عبدالرزاق، (1372)، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول.
32) مجلسي، محمد باقر (بي تا)، بحارالانوار، بيروت، دارالرضا.
33) مدرسي، محمدرضا (1371)، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات سروش.
34) مصباح، مجتبي (1382)، بنياد اخلاق (روشي نو در آموزش فلسفه اخلاق)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ اول.
35) مطهري، مرتضي (1362)، انسان کامل، قم، انتشارات اسلامي.
36) مطهري، مرتضي (1359)، هدف زندگي، قم، انتشارات اسلامي.
37) مفيد (1374)، ارشاد، تهران، انتشارات اسلاميه.
38) نراقي، محمد مهدي (1423 ه)، جامع السعادات، تهران، انتشارت حکمت.
39) نوري، حسين بن محمد تقي (1382 ه)، مستدرک الوسائل، ج1، تهران.
40) هيأت نشر معارف اسلامي (1362)، اخلاق از نظر همزيستي و ارزش هاي انساني، تهران.
انديشه حوزه- ش80-79
/ج