اخلاق تعليم و تربيت
مراكزى كه تحت عنوان مراكز آموزشى شناخته مىشوند مانند: دبستان و دبيرستان و دانشگاه، در انديشه تربيتى اسلام، عهدهدار تعليم و تربيت همزمان هستند. رسالت اين
اخلاق تعليم و تربيت
مراكزى كه تحت عنوان مراكز آموزشى شناخته مىشوند مانند: دبستان و دبيرستان و دانشگاه، در انديشه تربيتى اسلام، عهدهدار تعليم و تربيت همزمان هستند. رسالت اين گونه مراكز رسالت انسان سازى است و انسان سازى شغل انبياء و اوليا بوده است. آموزشگاه اسلامى خود را موظف به پرورش انسانهاى الهى مىداند و اهداف خود را به مقاصد آموزشى صرف محدود نمىسازد؛ چرا كه تكليف خود را تلاش براى تحقق اهداف دين مىداند:
هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة؛
(1)
اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد.
هدف پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه وآله) تزكيه نفوس و تعليم كتاب و حكمت بوده است. بنابراين مراكز آموزش اسلامى نيز نمىتوانند از تزكيه و پرورش انسانها چشم پوشى كنند و به آموزش مفاهيم و اصطلاحات بسنده كنند.
اگر معلمان و متعلمان، اهداف آموزش و پرورش اسلامى را بشناسند و تحقق آن اهداف را در ساخت فرد و جامعه اسلامى ضرورى بدانند، تلاش براى تحقق آن اهداف را وظيفه شرع و اخلاقى خود خواهند شمرد. بنابراين، شناخت اجمالى اهداف تعليم و تربيت اسلامى مىتواند ما را به اخلاق آموزشى در اسلام نزديك سازد.
اهداف تعليم و تربيت اسلامى عبارت است از:
1 – آموزش مفاهيم و معارفى كه براى سلوك الى الله و تحقق اهداف انسان سازى اسلامى ضرورى است؛
2 – ايجاد زمينه كسب مهارتها و عادات اخلاقى مناسب با هدف غايى انسان
3 – آموزش اطلاعات لازم براى زندگى در جامعه اسلامى
4 – آموزش علوم و معارفى كه جامعه اسلامى به آن نياز دارد
5 – ايجاد مهارتهاى لازم در كاربرد آموزههاى علمى
6 – ايجاد انگيزه و توانايى كشف نادانستهها در عرصههاى مختلف معرفت بشرى.
با توجه به اين اهداف مىتوان قلمرو فعاليت مراكز آموزشى را به دو حوزه مرتبط با هم تقسيم كرد: آموزش و پرورش عام و آموزش و پرورش خاص.
آموزش و پرورش عام، شامل همه فعاليتهاى آموزشى و پرورشى مىشود كه براى پرورش انسان مؤمن، متخلق به اخلاق الهى و سالك الى الله لازم است. اين فعاليتها درباره همه فراگيران دانشآموزان و دانشجويان اجرا مىشود.
آموزش و پرورش خاص، فعاليتهاى آموزشى و پرورشى مربوط به علوم و صنايع را شامل مىشود.
براى بررسى ارزش اخلاقى فعاليتهاى معلمان و متعلمان، بايد تأثير علم مورد آموزش در تحقق هدف غايى انسان معلوم باشد. پس بايد به دو نكته توجه كرد:
الف. وقتى از تأثير يك علم در تحقق هدف غايى سخن مىگوييم در واقع اين فرض را داريم كه آن علم به عمل در مىآيد. به عبارت ديگر تأثير هر علم در قرب انسان به خداوند تأثيرى عملى است و با به كار گرفتن آن علم آثار آن ظاهر مىشود.
ب. تأثير علوم در تحقق اهداف غايى انسان يكسان نيست. علوم آخرت و مواد درسى مشترك كه در آموزش و پرورش عام تعليم مىشود، تاثير مستقيمى در اين هدف دارد و شرط لازم تقرب به خداوند محسوب مىشود اما علوم مربوط به آموزش و پروش خاص در اين زمينه تأثير غير مستقيم دارند؛ تأثير اين نوع علوم، به نياز اجتماع و كاربرد آن با نيت صحيح وابسته است.
با توجه به دو نكته فوق بايد يادآور شد كه كاربرد علوم مربوط به آموزش و پرورش خاص در قلمرو حاجات دنياى است و تعليم و تعلم مواد درسى آن ميان همه معلمان و متعلمان جهان رواج دارد. نيكوكار و فاجر، مؤمن و كافر، و خوب و بد همه اين علوم را تحصيل مىكنند و در آبادانى زندگى دنيا به كار مىگيرند. تبادل مفاهيم مربوط به اين علوم مشروط بر تصفيه باطن و اخلاص نيت نيست يعنى بدون اخلاص نيز مىتوان اين علوم را كسب كرد و به كار اصلاح امور دنيايى بست.
ولى كاربرد علوم آموزش و پرورش عام در امور دنيايى نيست و مربوط به آخرت است اعمال آخرتى همه نيازمند قصد تقرب هستند و اين قصد بدون باور امكانپذير نيست باور قلبى به مضامين علوم آخرت وقتى حاصل مىشود كه با نيت خالص به كسب علم روى آوريم چرا كه علم مجموعهاى از اصطلاحات نيست، حقيقتى است كه انسان را به لحاظ وجودى رشد مىدهد و به لطف خداوند در دل جاى مىگيرد.
نور علم
علمى كه صلاح آخرت در هر عصرى وابسته به آن است، علم آخرت است. حقايق اين علم ازلى و تغيير ناپذيرند. زمانى مىتوان گفت كسى اين علم را آموخته است كه آثار عملى آن مشاهده شود. بسيار ديده مىشود كه كسانى با اصطلاحات علوم معنوى و آخرتى آشنايند ولى آثار آن علوم در آنها ديده نمىشود. بهترين دليل بر اين كه چنين افرادى وجود دارند، رواياتى است كه عالمان سوء را معرفى مىكنند و آنان را وعده عذاب و آتش مىدهد. از اين روايات مىتوان فهميد كه اطلاق عنوان عالم به اين افراد مجازى است زيرا در روايات ديگرى آثار علم و نجات و رستگارى معرفى شده است. اگر اثر علم رستگارى و حسن آخرت باشد، كسى كه در عالم است نمىتواند جهنمى و بدعاقبت باشد. پس اگر به كسى كه آخرت سوء دارد عالم گفته مىشود از سر مجاز است.
همين مقدار كافى است تا بپذيريم علم همين اصطلاحات و مفاهيم نيست بلكه حقيقتى است كه با مذاكرات علمى به دست نمىآيد. مذاكرات علمى و تعلم فقط زمينه را براى دريافت آن حقيقت آماده مىسازد، ولى علم نورى است كه خداوند به قلوب مؤمنان خالص هديه مىكند.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
ليس العلم بالتعلم و انما هو نور يقع فى قلب من يريد اللَّه تبارك و تعالى ان يهديه؛ (2)
علم به زيادى دانش اموختن نيست بلكه نورى است كه خداوند در قلب آن كه هدايش را اراده فرموده وارد مىكند.
اين ديدگاه كه علم به افاضه پروردگار تحقق مىيابد. نقشى كليدى در اخلاق آموزشى دارد.
وظايف طالب علم
دانشجويى كه در پى اين علم است، به هر سخنى گوش و دل نمىسپارد و از هر منبعى علم نمىآموزد و چون جان خود را آماده پذيرايى از غذايى پاك مىكند به تصفيه باطن مىپردازد. براى ان كه نور علم در قلبى بتابد، بايد آن قلب صيقل داده شود پس مجاهده با نفس مقدمه ضرورى كار دانشجوى علم آخرت است.
از امام باقر(علیه السلام) روايت شده است كه درباره اين آيه قرآن: فلينظر الانسان الى طعامه فرمودند:
يعنى علمه الذى يأخذ ممن يأخذه؛ (3)
مقصود از طعام علم است كه بايدانسان ببيند از كجا دريافت مىكند.
اهميت منبع و منشأ علم بسيار زياد است، زيرا هدف از علم آموزى، كمال نفس است و كمال نفس فقط با علم حقيقى مطابق با واقع محقق مىشود. پس اتكا به منابع نامطمئن، علم نافع را به بار نمىآورد:
من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق يؤدى عن اللَّه فقد عبد اللَّه و ان كان الناطق يؤدى عن الشيطان فقد عبد الشيطان؛ (4)
كسى كه به گويندهاى گوش مىسپارد او را بندگى كرده است پس اگر گوينده از خدا بگويد شنونده خدا را بندگى كرده و اگر از زبان شيطان سخن بگويد، شنونده شيطان را بندگى نموده است.
متعلم راه رستگارى علم را از خداوند مىخواهد: «قل رب زدنى علما (5)» و علم را براى رشد و تعالى مىجويد نه براى اغراض نفسانى و دنيايى «هل اتبعك على ان تعلمن مما علمت رشداً (6)» با توجه به دو نكته فوق روش صحيح دانشجويى اين است كه در انتخاب مدرسه و استاد نهايت دقت صورت گيرد و پس از آن از خداوند درخواست علم حقيقى شود و از او نجات از گمراهى طلب شود:
اللهم انى اعوذ بك من… ان اضل او اضل او اظلم او اظلم… (7)
خداوندا به تو پناه مىبرم از اين كه گمراه شوم يا گمراه كنم، ستم كنم و يا ستم ديده شوم…
اين استعاذهها ضرورى است، زيرا راهزنان مسير دانشآموزى بسيارند.
جايگاه علم و عالمان در جامعه به صورت طبيعى براى عالم موقعيتى فراهم مىكند. توجه مردم به عالم و منافع مادى قابل تحصيل براى عالم، خلوص نيت او را تهديد مىكند و نيز خلوص نيت كسى را كه آروزى عالم شدن دارد.
از امام باقر(علیه السلام) روايت شده است:
من طلب العلم ليباهى به العلماء او يمارى به السفهاء او يصرف به وجوه الناس اليه فليتبوأ مقعده من النار؛ (8)
كسى كه دانش طلبد تا با آن در برابر عالمان فخر كند و يا با كم خردان درآويزد و يا مردم را به خود متوجه سازد، پس جايگاه او آتش است.
از امام صادق(علیه السلام) روايت شده است:
من اراد الحديث لمنفعة الدنيا لم يكن له فى الاخرة نصيب، و من اراد به خير الاخرة اعطاه اللَّه خير الدنيا و الاخرة؛ (9)
كسى كه خواهان حديث باشد براى سود دنيا در آخرت بهرهاى ندارد و كسى كه از حديث خير آخرت را بجويد خداوند خير دنيا و آخرت را به او عطا مىكند.
سخنانى از اين قبيل، هشدار به طالبان علم است تا مبادا نيات خود را به اغراض دنيايى آلوده سازند؛ زيرا كاربرد علم آخرت در اصلاح آخرت است و صلاح آخرت جز به خلوص نيت محقق نمىشود.
احاديثى كه نيات دنيايى را نكوهش مىكنند همه درباره علم آخرت هستند ولى درباره علوم و صنايع دنيايى نيز اگر كسى بخواهد تحصيل آنها براى سلوك معنوى او سودمند باشد بايد نيت خود را خالص سازد و علم را براى به كارگيرى در مصلحت مسلمين و نيكى به آنان بياموزد و شناخت بيشتر طبيعت و قوانين آن را به عنوان شناخت آيات الهى و رهبرى شدن به سوى او اراده كند.
رواياتى كه به اخلاص دعوت مىكند، در عين حال راهنمايى براى انتخاب استاد است. طالب علم اگر استادى را خواهان دنيا يافت، نبايد او را برگزيند زيرا تأثير استاد بر دانشجو بسيار است؛ چنان كه گويى دانشجويانى كه گوش به استادى مىسپارند او را بندگى كردهاند از امام صادق(علیه السلام) درباره عالم دوستدار دنيا به احتياط سفارش شده است. ايشان فرمودهاند:
اذا رأيتم العالم محبا للدنيا فاتهموه على دينكم، فان كل محب لشى يحوط ما احب؛ (10)
چون عالم را دوستدار دنيا يافتيد او را بر دين خود متهم سازيد زيرا دوستار هر چيز آن را نگاه مىدارد.
طالب علم پس از آن كه درون خود را از نيات دنيايى تصفيه كرد از خداوند درخواست علم نمود استاد مناسب اختيار كرد و از خطر گمراهى استعاذه نمود در روابط خود با استاد بايد به نكات زير توجه كند:
1 – در بهرهگيرى از دانش استاد دو اصل را به طور همزمان رعايت كند:
الف) هميشه درستى راى استاد را محتملتر از درستى راى خود بداند، زيرا استاد از علم و تجربه بيشترى بهره دارد. پس به استاد خود اعتماد كند.
ب) درباره درستى سخن استاد انديشه كند و در ارزيابى آن عقل خود را ميزان قرار دهد. به عبارت ديگر تحصيل را به شيوهاى محققانه انجام دهد و صرف گفتار استاد را بدون سنجش عقلى، دليل بر درستى سخن نپندارد. براى محصل ابتدايى، سلوك راه تحقيق دشوار است، پس بايد از شتاب در اظهار رأى بپرهيزد و پرسشها و نقدهاى خود را براى رسيدن به حق با استاد در ميان گذارد. از امام صادق(علیه السلام) روايت شده است:
ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه المسأله. (11)
2 – در برابر استاد فروتنى كند. استادى كه انسان را به معارف سودمند براى كمال آشنا مىكند، مقدمات نجات او را فراهم مىكند و حقى بزرگ بر او دارد.
از امام صادق(علیه السلام) روايت شده است:
تو اصغوا لمن طلبتم من العلم (12)
در برابر كسى كه از او علم مىآموزيد فروتنى كنيد.
3 – در جلب رضايت او كوشا باشد. معلم از شاگردان خود دو چيز مىخواهد: نخست آن كه رعايت ادب كنند و ديگر آن كه در يادگيرى آن چه استاد مىگويد كوشا باشند. دانشجويى كه خواستار رضايت استاد است بايد از اين دو فروگذار نكند.
در پايان بحث از وظايف متعلم بايد يادآورى نمود كه دانشآموزى پاسخگويى گرايش حقيقت جويى انسان است و رفتن به سوى كسب دانش، امرى طبيعى است. حال سؤال اين است كه تعليم پاسخگوى كدام گرايش ماست و انگيزه معلمى چيست؟
تعليم
انسان به طور طبيعى و فطرى مايل به خلق و ايجاد است. او از اختراع ابزار و آلات جديد خشنود مىشود و از پرورش گل و گياه نشاط مىيابد و از دير زمان با تربيت حيوانات عطش خود را به ساختن فرو نشانده است. فعاليت آموزشى معلم از سويى پاسخگويى به اين گرايش طبيعى و از سوى ديگر پاسخى به گرايش حقيقت جويى است؛ زيرا در مجلس درس، تنها متعلم نيست كه مىآموزد، معلم نيز در هنگام گفتگوى علمى زواياى جديدى از مسائل را درك مىكند و قدرت طرح و پاسخگويى به سؤالات جديد را در خود مىيابد. اين دو گرايش طبيعى را مىتوان منشأ روى آوردن به تعليم شمرد.
عوامل ديگرى نيز انگيزه تعليم هستند كه به اهميت دو عامل فوق نيستند؛ مانند: تعليم براى پيشرفت مادى و فنى جامعه و بسط امكانات زندگى مرفه و سالم، تعليم براى ارضاء گرايش به تفوق بر ديگران و…
عامل مهم ديگرى نيز وجود دارد و آن دعوتى است كه از جانب خداوند و اولياء او شده است و عالمان را به تعليم ديگران فرا خوانده است:
ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم اللَّه و يلعنهم اللاعنون؛ (13)
كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاديم، بعد از آن كه آن را براى مردم در كتاب توضيح داديم، مىپوشانند، آنان را خدا لعنت مىكند، لعنت كنندگان لعنتشان مىكنند.
وظايف اخلاقى معلم
معلم چنان كه از نامش پيداست بيش از هر چيز بايد خود عالم باشد و به خصال عالمان مزين و بر آن چه تدريس و تعليم مىكند خبره باشد. نيز آن چه را مىآموزد، خود بايد عمل كند تا گفته او مؤثر افتد.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما يزل المطر عن الصفا؛ (14)
چون عالم به علم خويش عمل نكند موعظه او از دلها مىلغزد چنان كه باران از سنگ سخت و صاف.
او بايد شرايط متعلمين را در نظر گيرد و هر كس را مطابق ظرفيت و استعدادش علم آموزد. روايت شده است كه عيسى فرمود:
لا تحدثوا الجهال بالحكمة فتظلموها، و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم؛ (15)
حكمت را به جاهلان مگوييد كه به آن ظلم مىكنيد و از اهلش باز نداريد كه به آنان ستم مىكنيد.
و اگر كسى را شايسته يافت از آموختن به او كوتاهى نورزد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ان اللَّه لم يأخذ على الجهال عهداً بطلب العلم حتى اخذ على العلماء عهدا ببذل العلم للجهال لان العلم كان قبل الجهل؛ (16)
خداوند از جاهلان به علم آموزى پيمان مگرفت تا آن كه نخست از عالمان پيمان گرفت كه جاهلان را دانش آموزند زيرا علم پيش از جهل بود.
و نيز فرمود:
زكاة العلم ان تعلمه عباداللَّه؛ (17)
زكات علم آن است كه به بندگان خدا بياموزى.
معلم خواهان يادگيرى و به كارگيرى علم از سوى دانشجويان خود است و از توفيق خود در اين امر خشنود مىشود. پس علاوه بر آن كه به سبب رابطه ايمانى با طالبان علم، بايد با آنان مهربانى كند، براى دريافت نتيجه بهتر نيز بايد به آنان مهربانى باشد.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:
لينوا لمن تعلمون و لمن تتعلمون منه؛ (18)
در برابر كسى كه به او دانش مىآموزيد و يا از او دانش فرا مىگيريد نرمى كنيد.
معلم براى توفيق در كار، بايد روشهاى خود را فقط به اراده الهى مؤثر بداند؛ چرا كه هيچ وسيلهاى نتيجه مطلوب نمىدهد مگر اراده خدا به آن تعلق گيرد. پس براى توفيق خود دعا كند و به خداوند توسل جويد و از گمراهى خود و طالبانش به خداوند پناه برد.
يكى از تعهدات اخلاقى معلم اين است كه از گفتن آن چه مىداند به كسى كه شايسته است دريغ نورزد و از گفتن آن چه نمىداند بپرهيزد.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
ان اللَّه خص عباده بآيتين من كتابه: ان لا يقولوا حتى يعلموا و لا يردوا ما لم يعلموا، قال اللَّه عزوجل: «الم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ان لا يقولوا على اللَّه الا الحق »و قال: «بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما يأتهم تأويله (19)»
خداوند بندگانش را به دو آيه كتابش سرزنش كرد كه نگويند تا آن كه بدانند و انكار نكنند آن چه را نمىشناسند. خداوند عزوجل فرمود: ايا از آنان پيمان كتاب آسمانى گرفته نشده كه جز به حق نسبت به خدا سخن نگويند و فرمود: بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأويل آن برايشان نيامده است.
همچنين معلمى كه به ديد الهى به كار خود مىنگرد، از پذيرش خطاى خود و ابلاغ آن به دانشجويان نمىهراسد و عزت را از آن خدا و به دست خدا مىداند.
در پايان عباراتى از رسالة الحقوق امام سجاد(علیه السلام) درباره وظيفه اخلاقى معلم مىآوريم:
و اما حق رعيتك بالعلم فان تعلم ان اللَّه عزوجل انما جعلك قيماً لهم فيما آتاك من العلم و فتح لك من خزائنه، فان احسنت فى تعليم الناس و لم تخرق بهم و لم تضجر عليهم زادك الله من فضله و ان انت منعت الناس علمت او خرقت بهم عند طلبهم العلم منك كان حقا على اللَّه عزو جل ان سلبك العلم و بهائه و يسقط من القلوب محلك؛ (20)
و اما حق پيروان تو در علم و دانشجويانت آن است كه بدانى خداوند عزوجل به وسيله علمى كه عطايت فرموده و خزائن آن را بر تو گشوده تو را سرپرست آنان نهاده است. پس اگر در آموختن به مردم به نيكى عمل كنى و آنان را سرگشته نسازى و ميازارى، خداوند فضلش را بر تو افزون خواهد كرد و اگر علمت را از مردم باز دارى يا چون از تو علم طلب كنند حيرانش سازى بر خداوند است كه علم و درخشش آن را از تو گيرد و تو را از دلهاى مردم بياندازد.
پرسشها
1 – برخى از اهداف تعليم و تربيت اسلامى را بيان نماييد؟
2 – چه نكاتى در بررسى ارزش اخلاقى فعاليتهاى معلمان و متعلمان مورد توجه قرار مىگيرد؟
3 – حقيقت علم چيست و عالم واقعى كيست؟
4 – دستيابى به نور علم چه مقدماتى را مىطلبد؟
5 – علل استعاذه به خدا هنگام فراگيرى علم چيست؟
6 – تعليم پاسخگوى كدام گرايش انسان است؟
7 – با الهام از آيات و روايات برخى از تعهدات اخلاقى معلم را بيان نماييد.
پي نوشت :
(1) – جمعه، 2.
(2) – بحارالانوار، ج 1، ص 225.
(3) – همان، ج 2، ص 96.
(4) – اصول كافى، ج 6، باب الغناء، حديث 24.
(5) – طه، 19.
(6) – كهف، 66.
(7) – من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 337، حديث 928.
(8) – اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم، باب المستأكل بعلمه و المباهى به.
(9) – همان.
(10) – همان.
(11) – همان، باب سؤال العالم و تذكاره، حديث 3.
(12) – همان، باب صفة العلماء، حديث 1.
(13) – بقره، 159.
(14) – اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم، باب استعمال العلم، حديث 3.
(15) – همان، باب بذل العلم، حديث 4.
(16) – همان، حديث 1.
(17) – همان، حديث 3.
(18) – بحارالانوار، ج 2، ص 62، حديث 7.
(19) – اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم، باب النهى عن القول بغير علم، حديث 8.
(20) – المحجة البيضاء، ج 3، ص 450.
منبع: آموزه هاي بنيادين علم ا خلاق ج 2 -ص173 /س