اخلاق در نهج البلاغه(3)
اخلاق در نهج البلاغه(3)
زهد
زهد در لغت، ترک ميل به شيء است. (التعريفات، ص102) و در اصطلاح اخلاق ضد حب دنيا و رغبت به آن است. زاهد کسي است که دنيا را به قلبش نخواهد و با جوارح و اعضا ترک نمايد جز به قدر ضرورت بدن از دنيا بهره نجويد. به عبارت ديگر، زهد رو گرداندن از دنيا به سوي آخرت است (جامع السعادت 57/2 تا 59).
زهد حقيقي ترک مال و جاه، بلکه ترک جميع حظوظ نفس از دنياست. و علامت زهد حقيقي آن است که؛ غنا و فقر و ذمّ و مدح و ذلّ و عزّ (ذلت و عزت) به جهت غلبه انس به خداي تعالي براي زاهد مساوي باشد (همان، ص 77)
اميرمؤمنان(عليه السلام) زهادت را چنين تعريف فرموده است:
ايها الناس الزهاده قصر الامل، و الشکر عند النعم، و الورع عند المحارم؛ اي مردم! پارسايي، دامن آرزو برچيدن است و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسايي ورزيدن [است] (نهج البلاغه، خطبه 81).
حضرت در مورد مفهوم مقابل زهد، که رغبت است مي فرمايد:
و الرغبه مفتاح النصب؛
رغبت کليد رنج است (همان، حکمت 371).
و در مورد ثمره زهد مي فرمايد:
ازهد في الدنيا يبصرک الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنک؛
دل از دنيا برکن، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتي هاي آن بينا کند و غافل مباش، زيرا خداوند از تو غافل نيست (همان، حکمت391).
و برترين زهد از نظر آن حضرت، مخفي نگاه داشتن زهد است.
افضل الزهد اخفاء الزهد (همان، حکمت 28).
اميرمؤمنان(عليه السلام) خود زاهدترين مردم روزگار خود بود و در خواستن از ديگران به اين که در زهد او را ياري دهند به عثمان بن حنيف نوشت:
همانا پيشوايتان از تمام دنيا به دو کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باشيد! شما نمي توانيد چنين باشيد! وليکن مرا در پارسايي و تلاش و پاکدامني و پيمودن راه صحيح ياري کنيد.
[الي عثمان بن حنيف الانصاري]. الاو ان لکل ماموم اماما يقتدي به، ويستضيء بنور علمه. الا و ان امامکم قد اکتفي من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه. الا و انکم لا تقدرون علي ذلک، و لکن اعينوني بورع و اجتهاد، وعفه و سداد (همان، نامه 45).
و در خطبه سوم نهج البلاغه در بي ارزشي دنياي مردم که به خوشي ها و لذات آن دل بسته اند مي فرمايد:
و لالفيتم دنياکم هذه ازهد عندي من عفطه عنز؛
اين دنياي شما نزد من از آب بيني يک بز هم ناچيزتر است.
تقوي
تقوي در لغت به معني پرهيزکاري است. در اصطلاح اهل حقيقت، تقوي عبارت از دوري از عقوبت خداوند به واسطه طاعت خداوند است. به اين معني تقوي صيانت و مصون داشتن نفس است از آنچه با آن فعل يا ترک، مستحق عقوبت مي شود (التعريفات، ص 57).
تقوي در طاعت، عبارتست از اخلاص در طاعت، و تقوي در معصيت عبارت از ترک و حذر کردن از معصيت است. گفته شده: تقوي محافظت آداب شريعت است. و گفته شده: تقوي دوري کردن از همه آن چيزي است که انسان را از خداي تعالي دور کند. و همچنين: تقوي ترک لذات و بهره مندي هاي نفس است. گفته شده: تقوي [در اسلام] پيروي نسبت به نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) از نظر گفتار و افعال است (همان، ص 58).
مراتب تقوي
امام صادق(عليه السلام) فرمود: تقوي بر سه وجه است:
1. تقوي از ترس آتش و عقاب، و آن ترک حرام است، و اين تقواي عام است.
2. و تقواي از خداست، و آن ترک شبهات است چه رسد به ترک حرام، و آن تقواي خاص است.
3. و تقواي در خداست، و آن ترک حلال است تا چه رسد به ترک از شبهه (جامع السعادات 186/2؛ با اقتباس از کتاب مصباح الشريعه، باب 883).
در کتاب الهي به اين سه مرتبه تقوي اشاره شده است آن جا که فرمود:
ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا اتقوا و آمنوا و عملوالصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و آحسنوا و الله يحب المحسنين.(مائده، 93).
بر آنان که ايمان آوردند و نيکوکار شدند باکي نيست در آنچه از مأکولات خوردند هر گاه تقوي پيشه گرفتند و ايمان آوردند و کارهاي نيک کنند و باز توبه کرده و پرهيزکار شوند و ايمان آوردند و باز پرهيزکار شدند که خدا نيکوکاران را دوست مي دارد.
اهميت تقوي
اميرمؤمنان فرمود:
لاعز اعز من التقوي؛
هيچ عزتي عزيزتر و گرامي تر از پرهيزگاري نيست (نهج البلاغه، حکمت 371).
و نيز فرموده:
التقي رئيس الاخلاق؛
پرهيزگاري، سرور و رئيس اخلاق است (همان، حکمت 410).
و فرمود:
لا يقل عمل مع التقوي، و کيف يقل ما يتقبل؛
هيچ کاري که با تقوي همراه است کم محسوب نشود چگونه مي توان کم شمرد آن عمل را که قبول درگاه حق شده است (همان، حکمت 95).
و فرمود:
فان تقوي الله مفتاح سداد، و ذخيره معاد، و عتق من کل ملکه، و نجاه من کل هلکه؛
همانا تقواي الهي، کليد هر در بسته و ذخيره آخرت و سبب آزادي از هر بردگي و نجات از هرهلاکتي است (همان، خطبه 230).
و فرموده:
ان خير الزاد التقوي؛
بهترين توشه براي سفرآخرت تقواي الهي است (همان، خطبه 130).
آثار تقوي
ان تقوي الله حمت اولياء الله محارمه، و الزمت قلوبهم مخافته حتي اسهرت لياليهم، واظمات هواجرهم؛
همانا تقواي الهي اولياي خدا را از حرام هاي او باز داشته و ترس از او را در دلهايشان جاي داده، چندان که آنان را در شب ها بيدار و در روزهاي داغ تشنه نگه داشته است (همان، خطبه 114).
فان تقوي الله دواء داء قلوبکم، و بصرعمي افئدتکم، و شفاء مرض اجسادکم، و صلاح فساد صدورکم، و طهور دنس انفسکم، و جلاء غشاء ابصارکم،
همانا تقواي خدا داروي بيماري قلب هاي شماست و بيناي کوري دل هاي شما و شفاي بيماري جسم هايتان و باعث اصلاح تباهي سينه هاي شما و پاک کننده ي آلودگي جان هاي شما و جلادهنده ي تاريکي چشم هاي شما است (همان، خطبه 198).
و اعلموا انه من يتق الله يجعل له مخرجا من الفتن، و نورا من الظلم،
بدانيد که هرکس تقواي الهي را در پيش گيرد، خداوند براي او راه خروجي از فتنه ها و نوري در تاريکي ها قرار دهد (خطبه 183)؛
اعلمووا عبادالله ان التقوي دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل، لا يمنع اهله، و لا يحرز من لجا اليه. الا و بالتقوي تقطع حمه الخطايا؛ اي بندگان خدا! بدانيد که تقوي پناهگاهي محکم و استوار است و بدکاري و گناه حصاري ذلت آور است… آگاه باشيد که با پرهيزگاري مي توان زهر گناهان را از بين برد (همان، خطبه 157).
فمن اخذ بالتقوي عزبت عنه الشدائد بعد دنوها، و احلولت له الامور بعد مرارتها، و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها، و اسهلت له الصعاب بعد انصابها، و هطلت عليه الکرامه بعد قحوطها، و تحدبت عليه الرحمه بعد نفورها، و تفجرت عليه النعم بعد نضوبها، و وبلت عليه البرکه بعد ارذاذها؛
هر کس تقوي را پيشه ساخت، سختي ها از وي دور و ناپديد شد. کرامت بر او باريدن گرفت، پس از آن که از وي بريده بود و رحمت خداوندي با لطف و محبت به او روي آورد پس از فرار و نفرت از وي و چشمه سارهاي نعمت ها براي او شکافت و روان گشت، بعد از فروکش کردن و ناياب شدن آنها و باران برکت پس از کم شدن آن بر او باريدن گرفت (همان، خطبه 198).
پي نوشت ها :
1. دانشيار دانشگاه تهران.
منبع: فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه(النهج) 30