خانه » همه » مذهبی » اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)

اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)

اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)

از قديم گفته‏اند: هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار.
دوست، همدم تنهاييهاى انسان، شريك غمها و شاديها، بازوى يارى رسان در نيازمنديها، تكيه‏گاه انسان در مشكلات و گرفتاريها و مشاور خيرخواه در لحظات ترديد و ابهام است.
بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه يا توقعات بالا يا تنگ نظرى يا سختگيرى يا دلايل ديگر، نمى‏توانند براى خود، دوستى برگزينند و از «تنهايى» درآيند.

f885928d 29fb 4436 aa5d cf7b55e85f8a - اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)
mkk39 - اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)
اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)

19. آيين دوستى

نعمت دوست

از قديم گفته‏اند: هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار.
دوست، همدم تنهاييهاى انسان، شريك غمها و شاديها، بازوى يارى رسان در نيازمنديها، تكيه‏گاه انسان در مشكلات و گرفتاريها و مشاور خيرخواه در لحظات ترديد و ابهام است.
بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه يا توقعات بالا يا تنگ نظرى يا سختگيرى يا دلايل ديگر، نمى‏توانند براى خود، دوستى برگزينند و از «تنهايى» درآيند. اين به تعبير حضرت امير عليه‏السلام نوعى ناتوانى و بى‏دست و پايى است.
هم دوست يافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستيهاى تعطيل شده و به هم خورده را دوباره پيوند زدن و برقرار ساختن. على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان، و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم»؛ (1).
ناتوانترين مردم كسى است كه از دوستيابى ناتوان باشد. ناتوانتر از او كسى است كه دوستان يافته را از دست بدهد و قدرت حفظ آنها را نداشته باشد.
تأمل در اينكه چه خصلتها و برخوردها و روحيه‏هايى سبب مى‏شود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، يا آنكه از آغاز، نتواند دوستى براى خويش بگيرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را كه به عمرى فراچنگ آرند، نشايد كه به يك دم بيازارند.»

همرنگ و هماهنگ

دوستان هر كس، مبناى قضاوت ديگران نسبت به اخلاق و شخصيت و افكار او است. بعلاوه، تأثير پذيرى انسان از دوستان، در سنين مختلف، چه كودكى، چه جوانى و چه حتى ميانسالى،بسيار است. از اين رو دقت در گزينش «دوست موافق»، به سلامت اخلاقى و رفتارى انسان كمك مى‏كند. به فرموده‏ى حضرت على عليه‏السلام:
«الصاحب كالرقعة فاتخذه مشاكلا»؛ (2).
دوست، همچون وصله‏ى جامه است، پس آن را هم‏شكل و هم‏سان با خودت برگزين.
ارتباط قلبى و درونى ميان انسانها، به پيوندهاى اجتماعى و بيرونى مى‏انجامد. روابط اجتماعى هم، در روحيات و اخلاق افراد، اثر مى‏گذارد. بنابراين، آنان كه به تعالى فكر و سلامت اخلاق و تهذيب نفس و تكامل شخصيت خويش علاقه‏مندند، ناگزير بايد در انتخاب دوست، «معيارهاى مكتبى» را لحاظ كنند و به آنچه از دوست «مى‏گيرند»، اهتمام ورزند. اينكه گفته‏اند:

تو اول بگو با كيان زيستى‏
پس آنگه بگويم كه تو كيستى‏

نشان دهنده‏ى معيار «دوستان» در ارزيابى شخصيت يك فرد است كه مردم نيز آن را در داوريها و ارزيابيهاى خويش به كار مى‏گيرند.
اين سخن زيباى حضرت رسول صلى الله عليه و آله، خواندنى و شنيدنى است:
«مثل الجليس الصالح مثل العطار، ان لم يعطك من عطره اصابك من ريحه و مثل الجليس السوء مثل القين ان لم يحرق ثوبك اصابك من ريحه»؛ (3).
مثل همنشين شايسته و خوب، مثل عطار است، كه اگر از عطر خودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مى‏رسد، و مثل همنشين بد، همچون كوره‏پز آهنگرى است كه اگر لباس تو را هم(جرقه‏هاى آتش كوره) نسوزاند، ولى بوى كوره به تو مى‏رسد!
اين همان سروده‏ى حكمت‏آميز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، كه در اثر همنشينى با گل، معطر مى‏شود و از «كمال همنشينى» بهره مى‏برد، «وگرنه من همان خاكم كه هستم!….»

دوست شايسته

در منابع دينى، در اينكه «دوست خوب» كيست؟ و با چه كسانى بايد دوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشينى چه كسانى بايد پرهيز كرد، و… احاديث بسيارى است، با رهنمودهاى كاربردى و جالب.
درصدد بررسى و نقل اين گونه احاديث نيستيم، اما در قلمرو بحث از آداب معاشرت با دوست و آيين دوستى، توجه به نكاتى كه به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معيارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به يكى از اين روايات، اشاره مى‏كنيم.
امام حسن مجتبى عليه‏السلام در بستر بيمارى بود و پس از آن مسموميت كه به شهادتش منجر شد، در ديدارى كه جناده(از اصحاب وى) با حضرت داشت، امام چنين توصيه فرمود:
«اصحب من اذا صحبته زانك، و اذا خدمته صانك و اذا اردت منه معونة اعانك و…»؛ (4).
با كسى همنشينى و مصاحبت و دوستى كن كه:
1. هر گاه با او همنشين شدى، مايه‏ى آراستگى تو باشد،
2. آنگاه كه خدمتش كنى، تو را نگهبان باشد،
3. هر گاه از او يارى خواستى، كمكت كند،
4. اگر سخنى گفتى، تو را تصديق كند،
5. اگر(بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بيفزايد،
6. اگر دستت را به فضل و نيكى دراز كردى، او هم دست، پيش آورد،
7. اگر در تو(و زندگيت) رخنه‏اى پديد آمد، آن را برطرف سازد،
8. اگر از تو نيكى ديد، آن را در شمار و حساب آورد،
9. اگر چيزى از او طلبيدى، عطا كند،
10. و اگر تو ساكت بودى(و چيزى نخواستى) او آغاز كند(و نيازت را برطرف سازد).
اينها اوصاف كسى است كه شايسته‏ى رفاقت و دوستى از ديدگاه امام مجتبى عليه‏السلام است. از اينها برمى‏آيد كه آيين دوستى عبارت است از: آراستن دوست، يارى رساندن، قدرشناس بودن، تقويت كردن، همكارى داشتن و در راه دوست، فداكارى و خدمت كردن.
از سوى ديگر، اگر در سخنان ائمه از دوستى با بعضى نهى شده، آنها نيز به عنوان صاحبان «رفتار ناپسند» محسوب مى‏شوند كه در قلمرو آيين دوستى نمى‏گنجد، از قبيل: عيبجويى، نابخردى، كينه‏توزى، پرتوقعى، كم‏ظرفيتى، بددهانى و بدزبانى، بى‏تقوايى، لجاجت و ستيزه‏جويى، شوخيهاى بيجا و آزار دهند، خودپسندى و بدرفتارى و از اين دست خصلتها و رفتارها. اينها، هم موجب كاهش دوستان و سستى دوستيها مى‏گردد، و هم شيوه‏هاى ناپسند در معاشرت با دوستان است كه بايد از آنها پرهيز كند.
دوستى حد و مرزى دارد كه بايد آن حريم حفظ و آن حق، ادا شود. امام صادق عليه‏السلام در سخن بلندى اين حدود و حقوق را بيان فرموده، مى‏افزايد: مراعات اين حدود، در هر كس بود(همه‏اش يا مقدارى) او دوست است، وگرنه نسبت دوستى و صداقت به او نده. اين پنج نكته عبارت است از:
اول: آنكه نهان و آشكار دوست، براى تو يكسان باشد.
دوم: آنكه زينت تو را زينت و آراستگى خودش ببيند و عيب و نقصان تو را عيب خويش بشمارد.
سوم: اگر به رياست و ثروت و پست و مقامى رسيد، اين پست و پول، رفتار او را نسبت به تو عوض نكند.
چهارم: اگر قدرت و توانگرى دارد، از آنچه دارد نسبت به تو دريغ و مضايقه نكند.
پنجم:(كه جامع همه‏ى آنهاست) اينكه تو را در گرفتاريها، رها نكند و تنها نگذارد. (5).
آرى… اينهاست آيين دوستى و برادرى دينى.
جلوه‏ى دوستى كامل و راستين، در مودت قلبى، حفظ حرمتها، مراعات حقوق، يارى در هنگام نياز ومساعدت در وقت گرفتارى است و بدون اينها ادعاى دوستى پذيرفته نيست.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: مردم، جز با امتحان و آزمايش شناخته نمى‏شوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غيبت و نبودنت امتحان كن، و دوستت را در مصيبت و گرفتارى، و خويشاوندان خود را هنگام نيازمندى و تهيدستى… «و صديقك فى مصيبتك.» (6).

دوست بى‏عيب

واقعگرايى در همه‏ى مسايل، پسنديده است از جمله در دوستيابى و دوست گزينى.
بعضيها چنان آرمانى فكر مى‏كنند كه از واقعيتهاى ملموس و عينى فاصله مى‏گيرند و در عالم خيال و ذهن، سير مى‏كنند. «دوست بى‏عيب» از اين گونه آرمانهاى دست نيافتنى است.
البته بايد كوشيد تا حد امكان و توان، در دوستيها سراغ افرادى رفت كه نقطه ضعف كمترى داشته باشند و اگر بى‏عيب باشند، چه بهتر. ولى… آيا انسان بى‏عيب(غير از معصومين) مى‏توان يافت؟ هر كس در موردى ممكن است نقصان و نقطه ضعفى داشته باشد. همان طور كه طالبان همسر ايده‏آل و صددرصد بى‏عيب و نقص، مجرد و بى‏همسر مى‏مانند، آنان هم كه در پى دوست صددرصد بى‏ضعف باشند، تنها مى‏مانند. اين حقيقت، به عنوان توجه به يك واقعيت عينى در كلام مولا على عليه‏السلام اين گونه آمده است:
«من لم يواخ الا من لا عيب فيه قل صديقه»؛ (7).
كسى كه بخواهد جز با افراد بى‏عيب دوستى و برادرى نكند، دوستانش كم خواهند شد.

نكات ديگر

در باب دوستى، گوهرهاى فراوانى در گنجينه‏هاى حديثى ما نهفته است كه در اين مختصر، مجال بسط سخن نيست. براى اينكه از آن محتواهاى سودمند و كاربردى بى‏بهره نباشيم، در اينجا فهرستى از نكات ديگر كه در آيين دوستى بايد به كار بست، مى‏آوريم كه برگرفته از احاديث اين موضوع است:
– از هر چيز، تازه‏اش را انتخاب كن و از دوست، قديمى‏اش را.
– از نشانه‏هاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قديمى است.
– بهترين دوستان، آنانند كه در نصيحت و خيرخواهى، سازشكارى و مصانعه نمى‏كنند، عيبهايتان را به شما مى‏گويند، در كارهاى اخروى كمك كار شمايند، شما را از گناهان باز مى‏دارند، و از لغزشهاى شما چشم مى‏پوشند.
– دوست خود را خيلى عتاب و سرزنش نكنيد كه «كينه» مى‏آورد.
– بدترين دوستان، آنانند كه دوستى آنان، شما را به تكلف و رنج و زحمت بيندازد.
– دوست واقعى كسى است كه عيب دوست خود را در نهان به خودش بگويد، نه در آشكارا و نزد ديگران.
– هر گاه با كسى دوست شديد، از نامش، نام پدرش، نام قبيله و شهر و ديارش بپرسيد، كه اين گونه كسب شناختها نشانه‏ى صدق در دوستى است.
– هر گاه به دوستى علاقه و محبت داشتيد، آن را ابراز كنيد و به او بگوييد، كه موجب افزايش محبت و علاقه‏مندى مى‏شود.
– آنچه از دوست مى‏رسد تحمل كنيد، تحمل و بردبارى، عيبها را مى‏پوشاند.
– برادران و دوستانتان را نسبت به هر خطا مؤاخذه و محاسبه نكنيد، كه دوستانتان كاهش مى‏يابند.
– خداوند، تداوم دوستيها را دوست مى‏دارد. پس بر دوستيهاى خود، استمرار بخشيد.
– با كسانى كه صرفا از روى طمع يا ترس يا تمايلات يا براى خوردن و نوشيدن با شما دوست مى‏شوند، دوستى نكنيد. در پى يافتن دوستان باتقوا باشيد!
– محبت و دوستى خود را بيجا و بى‏مورد صرف نكنيد، كه اين گونه دوستيها در معرض گسستن است.
پايان اين بخش را حديث جالبى از اميرالمؤمنين عليه‏السلام قرار مى‏دهيم كه ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دينى فرامى‏خواند و از زير پا گذاشتن حقوق آنان به بهانه‏ى دوستى و خودمانى بودن، نهى مى‏كند. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «حق برادر دينى خود را با اتكاء به رابطه‏اى كه ميان تو و او است، ضايع مكن، چرا كه هرگز، كسى كه حقش را ضايع و تباه كرده‏اى، برادر تو نيست:
«لا تضيعن حق اخيك اتكالا على ما بينك و بينه، فانه ليس لك باخ من اضعت حقه.» (8).
قدر دوستيها و پيوندهاى عاطفى و دوستانه را بدانيم،
از دوستان صادق و وفادار و پاك و پرهيزكار، دست برنداريم،
چراغ محبت را در دلهاى خويش، روشن و شعله‏ور نگاه داريم،
از زخم زبان و كلمات تحقيرآميز و برخورد دشمنى برانگيز با دوستان برحذر باشيم،
«آيين دوستى» را بشناسيم و به كار بنديم. (9).

20. ابراز دوستى

رابطه‏هايى كه بر پايه‏ى دوست داشتن و محبت است، استوارتر و ديرپاتر است. اهرم نيرومند عشق و محبت نيز، در بسيارى از زمينه‏هاى اجتماعى و ارتباطات انسانى، كارسازتر از عوامل ديگر است. از اين رو، ريشه‏يابى عوامل تقويت كننده‏ى دوستى، ريشه‏كنى عوامل سست كننده‏ى علاقه‏ها و استفاده از عوامل محبت‏آفرين، در بهبود مسايل معاشرت مهم است.
اگر عقل و انديشه، در زندگى نقش «چراغ راهنما» دارد كه روشنى مى‏بخشد و راه را نشان مى‏دهد، عشق و محبت قلبى نيز نقش «موتور محرك» را دارد كه پيش برنده است و حركت‏آفرين و زبان دل، قوى‏تر از زبان عقل است و گاهى هم كه محبت و عشق، فرمان مى‏دهد، عقل از پاى مى‏ماند و مطيع مى‏گردد.

آثار مثبت و منفى محبت

در روابط انسانى، عشق و علاقه، هم آثار نيك و جهات مثبت دارد و هم اگر بى‏حساب و بى‏معيار و خارج از كنترل باشد، پيامدهاى سوء خواهد داشت.
به همان اندازه كه دوست داشتن و عشق ورزيدن، در انسان دوستدار، كشش و اميد و دلگرمى ايجاد مى‏كند، او را به همرنگى و همسانى با محبوب و اطاعت از معشوق مى‏كشاند و عاشق را به فداكارى، گذشت و ايثار در راه محبوب مى‏كشاند، گاهى هم حقايق را بر انسان پوشيده مى‏سازد و عيبها را كتمان مى‏كند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبديل مى‏نمايد و زشت را زيبا جلوه مى‏دهد و اين، از عوارض سوء «افراط در محبت» است.
به تعبير حضرت رسول صلى الله عليه و آله: «حب الشى‏ء يعمى و يصم»؛ (10) علاقه به چيزى انسان را كور و كر مى‏كند.
و به فرموده‏ى حضرت امير عليه‏السلام: «من عشق شيئا اعشى بصره و اعمى قلبه…»؛ (11) كسى كه به چيزى عاشق و شيفته شود، اين محبت، چشم صورت و چشم دل او را نابينا مى‏سازد، پس او با چشمى ناسالم مى‏نگرد و با گوشى ناشنوا مى‏شنود و خواسته‏ها و تمنيات، عقل او را از هم مى‏گسلد و دنيا، دلش را مى‏ميراند…
محبت، گاهى در داورى انسان نسبت به ديگران هم اثر مى‏گذارد و محبت را به داورى ناحق مى‏كشاند. علاقه، در نپذيرفتن نقد و انتقاد هم مؤثر است. اگر شما دوستدار كسى باشيد، اغلب حاضر نيستيد درباره‏ى او انتقاد و عيبجويى بشنويد.
محبت، بعضى محبوبها را مغرور مى‏سازد. برخى ظرفيت آن را ندارند كه طرف محبت قرار بگيرند و گرفتار عجب مى‏شوند. بعضى كودكان اگر محبت زيادى ببينند، لوس و پرتوقع و دشوار و خودپسند مى‏گردند. به هر حال، اينها عوارض نيك و بد محبت است كه نبايد از نظر دور بماند.

ابراز علاقه

آنچه بيشتر به جنبه‏ى معاشرتى مربوط مى‏شود، آشكار كردن محبت و علاقه به ديگران است. اگر كسى را دوست داريد، چه از دوستان و برادران ايمانى، يا نسبت به فرزندان و همسر و… اين محبت را بر زبان آوريد و آن را ابراز كنيد، تا محبتها افزوده شود و دوستيها تداوم و استمرار يابد.
انسان علاقه دارد كه مورد علاقه و محبت ديگران باشد. اگر آن دوستداران، محبت خود را آشكار كنند، محبوب هم به محبان علاقه‏مند مى‏شود و اين محبت دوجانبه، زندگيها را از صفا و صميميت بيشترى برخوردار مى‏سازد. ما اگر بدانيم كه خدا دوستمان دارد، ما هم خدا را بيشتر دوست خواهيم داشت. اگر بدانيم و بفهميم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل‏بيت عليهم‏السلام به ما شيعيان عنايت و محبت دارند و اين علاقه را بارها نشان داده و اظهار كرده‏اند، محبت عترت در دل ما بيشتر خواهد شد.
اينكه خداوند بارها در قرآن كريم، محبت خويش را ابراز كرده و در آياتى كه(ان الله يحب الذين) دارد، مى‏فرمايد كه دوستدار پاكان، توبه كنندگان، پاكى جويان، نيكوكاران، متقين، متوكلين، صابران، اهل قسط و عدل است. و در جايى از كسانى ياد مى‏كند كه هم خدا آنان را دوست دارد و هم آنان به خدا علاقه دارند(«يحبهم و يحبونه») (12) توجه به اين نكته، «حب خدا» را در دلها شعله‏ور مى‏سازد. وقتى ائمه‏ى معصومين عليهم‏السلام محبتهاى خويش را نسبت به هوادارانشان ابراز مى‏كنند، متقابلا اين اظهار عشق، عشق مى‏آفريند.
از حضرت على عليه‏السلام مى‏پرسند: يا على! چگونه‏ايد؟ مى‏فرمايد: دوستدار دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستم: «اصبحت محبا لمحبنا و مبغضا لمن يبغضنا». (13) آيا اگر بدانيم كه مولاى متقيان به دوستانش علاقه دارد، نخواهيم كوشيد كه گوهر عشق او را در سينه داشته باشيم؟!
آنچه روابط دوستانه را نيرومندتر مى‏سازد، ابراز علاقه است. ممكن است شما به كسى علاقه و ارادت داشته باشيد، ولى به دليل تنبلى و بى‏حالى، يا خجالت و شرم يا به هر علت ديگر هرگز بر زبان نياوريد و به او نگوييد كه دوستش داريد، او از كجا پى به علاقه‏مندى شما ببرد و به شما علاقه پيدا كند؟ كليد جلب محبت او، ابراز علاقه‏ى خودتان است. اين نكته در دستورالعملهاى اخلاقى آمده و حتى بابى براى آن گشوده شده است. (14).
امام صادق عليه‏السلام فرمود: «اذا احببت رجلا فأخبره»؛ (15) اگر به كسى علاقه و محبت داشتى، او را آگاه كن.
در روايت است كه مردى از مسجد گذر كرد، در حالى كه امام باقر عليه‏السلام و امام صادق عليه‏السلام نيز در مسجد نشسته بودند. يكى از اصحاب امام باقر عليه‏السلام گفت: به خدا قسم من اين شخص را دوست مى‏دارم. امام فرمود: پس به او خبر بده، چرا كه اين خبر دادن هم مودت و دوستى را پايدارتر مى‏كند، هم در ايجاد الفت، خوب است «الا فأعلمه فانه ابقى للمودة و خير فى الألفة». (16).
از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز روايت است كه فرمود:
«اذا احب احدكم صاحبه او اخاه فليعلمه»؛ (17).
هر يك از شما دوست يا برادر دينى‏اش را دوست بدارد، پس به او اعلام كند.
در حديث ديگرى همين مضمون آمده، با اين اضافه كه «فانه اصلح لذات البين»؛ (18) اين اعلام دوستى، براى اصلاح و آشتى ميان افراد، شايسته‏تر و مفيدتر است.

نقش ابراز علاقه در خانواده

نكته‏اى كه ياد شد، غير از محيط اجتماعى و روابط انسانى مسلمانان با يكديگر، در محيط خانه و ميان افراد خانواده هم مطرح است. صفاى زندگى به حاكميت عشق و علاقه بر محيط زندگى و معاشرت است و اگر دوستى و علاقه نباشد، زندگى جهنمى است سوزان و محيطى است سرد و بى‏روح.
گاهى گفتن كلمه‏ى «دوستت دارم»، شعله‏ى محبت را فروزان مى‏كند و به زندگيها روح و نشاط مى‏بخشد. ابراز عشق و علاقه در محيط خانواده، ميان دو همسر، يا ميان پدر و مادر نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبديل مى‏كند. چه دوزخهاى سوزانى كه معلول كمبود محبت و عاطفه‏ى فرزندان از جانب والدين است و حسرت شنيدن «عزيزم، دلبندم، تو را دوست دارم و…» سالها بر دل كودكان مى‏ماند و گرفتار عقده‏ى كمبود محبت مى‏شوند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قول الرجل للمرأة انى احبك لا يذهب من قلبها ابدا»؛ (19) اينكه مرد، به همسر خود بگويد، «تو را دوست دارم»، هرگز از دل همسر بيرون نمى‏رود!
شگفتا كه يك جمله‏ى كوتاه و ساده، ولى يك دنيا تأثير و عشق‏آفرينى! و چقدر بخيلند آنان كه از گفتن چنين واژه‏هاى محبت‏آورى نسبت به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان خويش، مضايقه دارند و از عواقب و پيامدهاى نيكو و آثار سازنده‏ى آن غافلند.
ابراز دوستى و محبت، تنها به گفتن و لفظ نيست. گاهى احترام كردن، بوسيدن، نوازش كردن، هديه و سوغات خريدن و اين گونه حركات، نشانه‏ى عشق و دوستى است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «احبوا الصبيان و ارحموهم»؛ (20)كودكان را دوست بداريد و به آنان ترحم و شفقت نماييد. لطف و مهربانى به خردسالان، گواه عشق و محبت نسبت به آنهاست. و ترحم، خود نشانه‏ى محبت داشتن به فرزندان است. در روايات بسيارى به بوسيدن فرزند توصيه شده و براى هر بوسيدن اولاد، درجه‏اى در بهشت منظور گشته است «من قبل ولده كتب الله له حسنة….» (21).
در روايت است: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله، دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را بوسيد. اقرع بن حابس كنار حضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم تاكنون هيچ كدام را نبوسيده‏ام! پيامبر خدا فرمود: من با تو چه كنم، كه خدا رحمت و عطوفت را از دلت كنده است. (22) در روايات متعددى هم به رعايت عدالت در بوسيدن و پرهيز از تبعيض در بوسيدن و ابراز محبت به فرزندان تأكيد شده است.
راستى، فرزندى كه از پدر و مادر محبت نديده و سخن گرم و عشق‏آفرين نشنيده است، آيا به اين نتيجه نمى‏رسد كه دوستش ندارند و در خانه جايى ندارد و كسى او را به حساب نمى‏آورد؟ و آيا اين «عقده»، بعدها براى او چه پسر باشد و چه دختر، مشكل به بار نمى‏آورد؟ كودكانى كه از خانه فرار مى‏كنند، پسران و دخترانى كه جذب برخوردهاى عاطفى دشمنان دوست‏نما مى‏شوند و به فساد مى‏گرايند، آيا جز معلول فقدان محبت و عاطفه در درون خانواده است؟ اگر فرزندان در محيط خانه از نظر عاطفى و محبت اشباع شوند، هرگز به دام شيادان كه با تور محبت به شكار جوانان و نوجوانان مى‏پردازند، نمى‏افتند.
بررسى پرونده‏ى برخى از بزهكاران و مجرمين يا فراريان از خانه يا اقدام كنندگان به خودكشى، نشان دهنده‏ى كمبود محبت آنان در خانه و از سوى والدين است. در نامه‏ى دخترى كه پش از آلوده شدن و گرفتارى در دام شيادان و گرگهاى عفاف، اقدام به خودكشى كرده، چنين آمده است(درباره‏ى مادرش):
«او مادر من بود. براى تربيت من كه تنها فرزندش بودم رنج بسيار كشيد، ولى هرگز نخواست دوست من باشد… روزى رسيد كه اين كمبود را شيطان ديگرى جبران كرد. من كه تشنه‏ى محبت بودم، دست پرمهر او را به گرمى فشردم و به رويش آغوش گشودم. يقين دارم كه دختران محبت ديده، هرگز دچار اين لغزش نمى‏شوند. كسى كه در خانه‏اش چشمه‏ى آب حيات دارد، به دنبال سراب نمى‏رود….» (23).
نتيجه آنكه؛ حيات اجتماعى، شادابى و صفاى خود را مديون محبت و دوستى است.وقتى به كسى علاقه و محبت داريم، چه پدر و مادرمان باشد، چه برادر و خواهرمان، چه فرزندانمان، چه استادمان، چه شاگردمان، چه هر انسان ديگرى كه به دليل داشتن فضيلتى و برخوردارى از عملكردى شايسته و تحسين برانگيز، محبوب ما شده و در خانه‏ى دلمان جاى گرفته است، اين دوست داشتن و ارادت و عشق را بر زبان آوريم و در دل نگه نداريم.
ابراز دوستى و اظهار علاقه، خود ما را هم مورد علاقه و محبت ديگران قرار مى‏دهد. معاشرت گرم و محبت‏آميز با ديگران، هنرى است شايسته كه بايد كوشيد اين ادب اجتماعى را فراگرفت و به كار بست.

پی نوشتها:

(1). نهج‏البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 11
(2). شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابى‏الحديد، ج 20، كلام 546
(3). ميزان الحكمه، ج 9، ص 50
(4). بحارالانوار، ج 44، ص 139
(5). ميزان الحكمه، ج 5، ص 310
(6). همان، ص 313
(7). همان، ج 1، ص 55
(8). نهج‏البلاغه، نامه‏ى 31
(9). در اين زمينه از جمله ر. ك: آيين مهرورزى، محمدرضا كاشفى
(10). بحارالانوار، ج 74، ص 165
(11). نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه‏ى 109
(12). مائده (5) آيه‏ى 54
(13). سفينة البحار(چاپ اسوه)، ج 2، ص 17
(14). باب استحباب «اخبار الأخ فى الله يحبه له و ان القلب يهدى الى القلب».(بحارالانوار، طبع بيروت، ج 71، ص 181)
(15). همان، ص 181
(16). همان
(17). همان، ص 182
(18). همان
(19). وسائل الشيعه(چاپ آل البيت)، ج 20، ص 24
(20). همان، ج 21، ص 483
(21). ميزان الحكمه، ج 10، ص 699
(22). همان، ص 100
(23). تربيت كودك در جهان امروز، احمد بهشتى،(چاپ جديد)، ص 136

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد