اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)
در معاشرتها، هيچ عاملى به اندازهى خدمت و يارى، جلب كنندهى دلها و محبتها نيست. هيچ عاملى هم به اندازهى آزار و زحمت و آسيب رسانى، رشتههاى دوستى و
اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)
11. مزاحمت
تعجب نكنيد اگر به جاى طرح يك موضوع ارزشى و مثبت، از يك رفتار منفى و ضدارزش به نام «مزاحمت» بحث مىكنيم؛ چرا كه توجه به نقاط ضعف اخلاقى و پرهيز از آنها نيز، به اندازهى همان نقاط قوت و فضايل، كارساز است.
در معاشرتها، هيچ عاملى به اندازهى خدمت و يارى، جلب كنندهى دلها و محبتها نيست. هيچ عاملى هم به اندازهى آزار و زحمت و آسيب رسانى، رشتههاى دوستى و حلقههاى مودت را از هم نمىگسلد.
اين، طبيعت دلهاست كه اسير محبت مىشود و گريزان از دشمنى و بدخواهى. زندگى، جريانى از حوادث گذران است.انسانها نيز، نقش اصلى اين حوادث را ايفا مىكنند. هر چه بىدردسرتر و بىمانعتر باشد، دلها شادتر و اميدها به زندگى افزونتر است.
برعكس هر چه تصادم و تزاحم منافع و سلب آزاديها از هم و ايجاد زحمت و مزاحمت براى هم فراهم شود، به همان مقياس، رابطهها تيرهتر، دلها جداتر از يكديگر، ديدها نسبت به هم منفىتر و زندگيها به رنج و يأس و سرخوردگيها نزديكتر و آميختهتر خواهد بود.
اين است كه در «آداب معاشرت»، به فصلى تلخ برمىخوريم به نام «مزاحمت»، كه در پى نشناختن حق، حد و حريم يكديگر و عدم مراعات آنها پيش مىآيد.
طرح مزاحمت در بحث آداب معاشرت، به اين معناست كه اين «ضدآداب» را هم بشناسيم و از مسير راهمان دور كنيم، تا شيرينيهاى زندگى، به تلخكامى و كدورت نيانجامد. گويا مقدمه، اندكى طولانى شد. برويم سر اصل موضوع.
مزاحمت چيست
حتما افرادى را مىشناسيد كه وجودشان، رفتارشان و زبانشان، براى شما دردسر توليد مىكند و شما از دست و زبان آنان آسوده نيستيد.
آسايش در محيط كار و خانه، خواستهى هر انسان است.
آنكه آسايش ديگران را به هم بزند، «مزاحم» است. به تعبير ديگر مىتوان گفت: مزاحم، از دايرهى اسلام بيرون است. اين كلام صاحب شريعت و رسالت محمدى صلى الله عليه و آله است، آنجا كه به اصحاب خويش فرمود:
«الا انبئكم من المسلم؟ من سلم المسلمون من يده و لسانه»؛ (1).
آيا شما را خبر دهم كه «مسلمان» كيست؟ مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.
فرقى نمىكند كه اين «سلب آسايش» و «آزار رسانى»، با حرف باشد يا عمل، مادى باشد يا روحى، براى فرد باشد يا جامعه، از سوى فرد باشد يا جمع، شخصى باشد يا دولتى، در خانه باشد يا اجتماع، يا محيط كار و مطالعه و استراحت، آگاهانه باشد، يا غافلانه، با حسن نيت باشد يا سوء نيت.
نمونهها
شايد به تعداد انسانها بتوان مزاحمت برشمرد. هر كسى به نحوى، در هر جا به گونهاى. زيرا رابطهها متنوع است، نوع ايجاد مزاحمت و زحمت هم بىشمار و رنگارنگ. ولى براى آنكه كسى تصور نكند مطلقا از مزاحمت براى ديگران دور است، و… براى هشدار بيشتر، به چند نمونه اشاره مىشود:
– ديرهنگام به خانه رسيدن و به جاى زدن زنگ در، با بوق زدن اعلام اينكه: منم! در را باز كنيد. اين كار براى همسايههايى كه در حال استراحتند، ايجاد مزاحمت است.
– بنايى و ساختمانسازى داشتن و شن و ماسه و آجر و خاك را در مسير مردم ريختن و راه را بند آوردن و گرد و خاك به حلق و زندگى ديگران رساندن.
مأموران شهردارى براى كسانى كه اين گونه سد معبر مىكنند يا شهر را كثيف مىكنند، هشدار و اخطار مىكنند. ولى… كاش خود شهرداريها و ادارات و شركتهايى هم كه چنين تخريبهايى در خيابانها و كوچهها و معابر دارند، سريع اقدام كنند و براى شهروندان اسباب زحمت و نيز ايجاد بدبينى نكنند.
– آبهاى اضافى خانه(فاضلاب) را از طريق لولهاى به كوچه سرازير كردن و لجنزار پديد آوردن، نمونهى ديگرى از مزاحمت است.
– صداى راديو، ضبط و بلندگو را در مراسم شادى و عزا و جشن و سوگوارى تا حدى بلند كردن كه سلب آسايش از ديگران كند. مساجدى كه بلندگوهاى خود را در مجالس ختم يا شبهاى رمضان و محرم تا ديروقت، به بيرون از مسجد وصل مىكنند و همسايگان را از دين و مسجد و عزادارى بيزار مىكنند، مسؤولند. فقهاى بزرگوار نيز در پاسخ به استفتا از اين گونه مزاحمتها، از آن نهى كردهاند.
– پارك كردن ماشين و موتور در جاى نامناسب در كوچه و خيابان و «سد معبر» كردن،
– دود آبگرمكن حمام، بخارى و… را به خورد خانههاى همسايه دادن،
– استفاده از اتومبيلهاى دودزا، كه هواى محيط را آلوده مىسازد،
– فرزندان خود را در نيمروز و هنگام استراحت مردم، براى بازى به كوچه فرستادن،
– در خيابان و گذرگاه بساط فوتبال و واليبال راه انداختن،
– ديروقت، براى شبنشينى و مهمانى رفتن،
– وقت و بىوقت، از تلفن همسايه براى مكالمات غيرضرورى و مفصل استفاده كردن،
– در ميان منطقهى مسكونى، گورستان و مقبره احداث نمودن،
– باز كردن مغازهى تراشكارى و آهنگرى و… در همسايگى خانههاى مردم،
– پخش مدام نوار نوحه و قرآن و سرود، از مغازهى تكثير نوار و نوارفروشيهاى ثابت و سيار،
– در كتابخانه يا خانه، با ايجاد سر و صدا و شكستن سكوت، مانع مطالعه و درس خواندن ديگران شدن،
– مزاحمتهاى تلفنى براى ديگران و بىجهت تماس گرفتن، يا گوشى و تلفن را به عنوان سرگرمى و بازى در اختيار كودكان گذاشتن،
– گذرگاههاى عمومى را به معبر يا پاركينگ خصوصى تبديل كردن،
– پهن كردن كالا و اجناس در مقابل مغازه و پيادهرو را گرفتن و براى عابران مشكل ايجاد كردن،
– سرزده و بىخبر، وارد محل كار يا زندگى ديگران شدن،
– در گرما يا سرما، بدون آمادگى صاحبخانه، به مهمانى و عيادت و زيارت ديگران رفتن،
– و… دهها و صدها نمونهى ديگر كه در زندگى و معاشرتهاى اجتماعى پيش مىآيد.
هدف از اين فهرست بلندبالاى مزاحمتها چه بود؟… اينكه بدانيم مسلمانى، در پرهيز از اين گونه رفتارهاى خلقآزار نيز جلوه مىيابد. گر چه مراعات حقوق مردم و مواظبت بر عدم ايجاد مزاحمت، دشوار است، ليكن دستور و ادب اسلامى چنين اقتضا مىكند.
گاهى بايد تحمل رنج كرد، تا ديگران مرفه باشند.
گاهى بايد خود را محدود ساخت، تا سلب آزادى از ديگران نشود.
گاهى بايد خويشتن را به زحمت افكند، تا سبب مزاحمت براى ديگران نشد.
اين نيز از اخلاقيات اسلام و از نشانههاى مؤمن است. كلام اميرالمؤمنين عليهالسلام در اين زمينه چنين است:
«المؤمن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحة»؛ (2).
مؤمن كسى است كه خودش از دست خودش در سختى و رنج است، ولى مردم از دست او در آسايشند.
خدا را بر آن بنده بخشايش است
كه خلق از وجودش در آسايش است
فرمان دين
فداكارى به صورتهاى مختلف است. اينكه انسان، «خودسوز» باشد، تا «مردمساز» گردد، – طبق حديثى كه از اميرمؤمنان گذشت – دستور دين است. «رنج خود و راحت مردم طلب». سعدى گويد:
من آن مورم كه در پايم بمالند
نه زنبورم كه از دستم بنالند
كجا خود شكر اين نعمت گزارم
كه زور مردم آزارى ندارم (3).
البته نبايد به «زير دست و پا بودن» افتخار كرد، چرا كه مسلمان عزيز است. زور را هم نبايد تحمل كرد. اما اينكه انسان با زورى كه دارد، به ديگران آزار نرساند و با دست و زبان، زحمت و مزاحمتى براى ديگران پيش نياورد، اصلى مهم در «ادب اسلامى» است.
هر چيزى مالياتى دارد. ماليات قدرت و نفوذ، پرهيز از مردم آزارى است. در نهايت، سود اين خويشتندارى هم به خود انسان بازمىگردد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«كف اذاك عن الناس فانه صدقة تصدق بها على نفسك»؛ (4).
آزار خود را از مردم بازدار، كه اين «صدقه» اى است كه بر خويشتن انفاق و تصدق مىكنى.
يعنى پرهيز از عدم مزاحمت براى ديگران، بيمهى عافيت و سلامت خويش است. آن حضرت در حديث ديگرى فرموده است:
«شر الناس من تأذى به الناس و شر من ذلك من اكرمه الناس اتقاء شره»؛ (5).
بدترين مردم كسى است كه مردم به خاطر او در اذيت و رنج باشند. بدتر از او كسى است كه مردم به خاطر ترس از شر او، احترامش كنند.
و مگر ايجاد مزاحمت، چيزى جز «مردم آزارى» است؟ و مسلمانى مگر چيزى جز آسودگى خلق الله از دست و زبان آدمى است؟
نمونهاى از تاريخ
گفتيم كه موارد ايجاد مزاحمت براى ديگران فراوان است. به نمونهاى كه در صدر اسلام اتفاق افتاد، توجه كنيد. اين حادثه، مبدأ و منشأ يك قانون و مبناى يك حكم فقهى در اسلام شد و يك قاعدهى فراگير فقهى پديد آورد كه به «قاعدهى لا ضرر» شهرت يافته است، و آن داستان «سمرة بن جندب» است.
سمرة بن جندب مردى از اهل مدينه بود و نخلستانى داشت. مردى از انصار، كنار در باغ و بوستان او خانهاى داشت كه درخت خرماى سمرة بن جندب داخل آن قرار گرفته بود. سمره گاه و بيگاه، بىخبر و سرزده وارد آن خانه مىشد و سراغ درخت خرمايش مىرفت و هنگام اين آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگى آن مرد انصارى هم مىانداخت و اين خانواده از نگاهها و رفت و آمدهاى او در عذاب بودند.
آن مرد از رفتار سمره به رسول خدا شكايت كرد، چون تذكرهاى مكررش به صاحب درخت سودى نبخشيد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كسى را نزد آن مرد فرستاد و شكايت مرد انصارى با به اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود، اجازه بگير. اما آن مرد، حاضر به اين كار نشد. نه حاضر بود آن درخت خرما را بفروشد، و نه حتى به پيشنهاد پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر شد با چندين درخت خرما در جاى ديگر عوض كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از آن درخت درگذر، تا خداوند در بهشت، سه درخت در مقابل آن به تو عطا كند. آن مرد باز هم حاضر به اين معاوضه نشد.
آنگاه فرمود: اى سمره! مىبينم كه تو مردى آسيبرسان هستى.
سپس به آن مرد انصارى چنين خطاب فرمود: برو و درخت او را از بيخ بكن و به طرف صاحبش بينداز، چرا كه(در دين اسلام) هيچ ضرر و زيانى نيست: «لا ضرر و لا ضرار.» (6).
در فقه نيز نمونههاى متعددى از احكام شرعى وجود دارد كه در آن موارد، چون مزاحمت يا آزار يا آسيب به ديگران مىرسد، از آن نهى شده است، از قبيل چاه زدن كنار ديوار ديگرى، حفر چاه نزديك چاه ديگران كه سبب كاهش آب آن گردد، يا ممنوعيت ايجاد بالكن در رهگذر مردم؛ اگر براى تردد ديگران ايجاد مشقت كند، يا نصب ناودان خانه به كوچه و قرار دادن آبريزگاهها بر سر راه مردم. (7).
گر چه اين نكات، جزئى و كوچك است، ولى رعايت نكردن آنها گاهى مفسدهها و ضايعات بزرگى پديد مىآورد.
نمونههاى ياد شده، گر چه اغلب، مزاحمتهاى اقتصادى و مالى بود، ولى به هر حال، مراعات حقوق و آسايش ديگران، ايجاب مىكند به عنوان يكى از آداب معاشرت اسلامى از هر گونه مزاحمت براى ديگران اجتناب كنيم.
سلب آسايش ديگران، تعدى به حريم «حقوق شخصى» آنان است و نارواست.
12. كارگشايى
در روابط اجتماعى، كسانى بر دلها حكومت مىكنند كه دلشان را خانهى مهر و محبت مردم كرده باشند. برعكس، آنان كه «خود» را بيش از همه مىپسندند و «خود» را بيش از ديگران دوست دارند و آسايش و راحتى خود را بر ديگران ترجيح مىدهند، نه نزد خدا و رسول اعتبارى دارند، نه در دل و جان مردم، جايى و موقعيتى!…
گوهر «خدمتگزارى به مردم»، تنها در دلهاى وارسته از منيت و خودخواهى يافت مىشود خداى مهربان، بندگانش را دوست دارد. كسانى را هم كه به بندگان خدا خدمت و مهربانى كنند، دوست مىدارد و اين مقتضاى محبت و علاقه است.
تا توانى به جهان، خدمت محتاجان كن
به دمى يا درمى، يا قلمى يا قدمى!
خدمت، سرمايهى سرورى
خيلىها به سيادت و سرورى و عزت و محبوبيت علاقهمندند، ولى راه به دست آوردن آن را نمىدانند. اصلا سخن را اين گونه عنوان كنيم كه:
در دلهايمان چه اندازه «جا» براى ديگران باز كردهايم؟
در زندگيمان چه ميزان وقت، به مردم اختصاص دادهايم؟
و… اساسا تا چه حد به فكر مردم و مشكلات، رنجها و اندوههاى آنانيم؟
شايد كسانى بگويند: ما خود، گرفتاريهاى فراوان داريم. اگر گريستن است، بايد به حال خود بگرييم و اگر كمك است، خود محتاج به كمكيم…
ولى… ايثار و فتوت و جوانمردى چه مىشود؟
اگر مسائل و مشكلات مسلمانان برايمان اهميتى نداشته باشد كه اصلا مسلمان نيستيم! چون كه مسلمانى تنها به اسم و شناسنامه و نماز نيست. بخش عظيمى از محتواى اسلام را نوعدوستى، ايثار، خدمت به ديگران، كمك به درماندگان، كارگشايى براى مشكلات مردم و قضاى حاجت گرفتاران تشكيل مىدهد.
باز هم براى چندمين بار، گوش جان را با اين حديث نبوى بنوازيم كه فرمود:
«من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس من الاسلام فى شىء، و من شهد رجلا ينادى «يا للمسلمين!» فم يجبه فليس من المسلمين»؛ (8).
كسى كه در حالى صبح كند كه به امر مسلمانان بىفكر و اهتمام باشد، بهرهاى از اسلام نبرده است و هر كس شاهد فريادخواهى و كمك طلبيدن مردى باشد كه مسلمانان را به يارى مىطلبد، اما پاسخى به او ندهد، از مسلمانان نيست!
پس بايد بخشى از دل، محبت، فكر، زندگى، تلاش، اهتمام، عشق ورزيدن و دلسوزى كردن ما نسبت به ديگران باشد كه بندگان خدايند و آفريدگار، از اين راه، بندگان ديگرش را مىآزمايد.
نتيجهى اين مردمدوستى و هميارى نيز، محبوبيت و سيادت است.
هر كه براى مردم كار كند، مردم نيز او را دوست خواهند داشت.
هر كه خدمتگزار جامعه باشد، از حقشناسى مردم بهرهمند مىشود و هر كه به مردم نيكى كند، در دلها جاى مىگيرد.
فريدون فرخ، فرشته نبود
ز مشك و عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى
تو داد و دهش كن، فريدون تويى
اين حقيقت را، پيش از هر چيز، در حديث مىخوانيم كه:
«سيد القوم خادمهم»؛ (9).
سرور هر گروهى، خدمتگزار آنان است.
طنين كلام معطر حضرت امام راحل قدس سره در گوشمان است كه فرمود، «به من رهبر نگوييد، به من خدمتگزار بگوييد».
خدمتگزارى به بندگان خدا، غير از آنكه رسالت دولتمردان و مسؤولان اجرايى و متصديان امور در ادارات و نهادهاست، وظيفهى هر يك از ما در معاشرت با همنوعان خودمان است.
كارگشايى
از توفيقات مهم يك انسان، آن است كه گشايش معضلات مردم به دست او باشد. نعمتى است كه هزاران شكر و سپاس مىطلبد. كارگشايى، از مقدسترين خدماتى است كه مورد قبول و امضاى آيين خدا و شرع محمدى صلى الله عليه و آله است.
با عنوان «قضاء حاجت مؤمن»، انبوهى عظيم از روايات نقل شده كه اهميت و فضيلت و قداست كار راهاندازى و رفع نياز مردم و برطرف كردن مشكلات آنان و… خلاصه در خدمت مردم و جامعه بودن را بيان مىكند. اين كار بايد به حساب خدا گذاشت و چشم تشكر و اجر هم از او داشت، نه از مردم.
تو نيكى مىكن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
«قصد قربت»، مايهى ثمربخشى و ثواب الهى و ارزشمندى نيكوكاريهاست، و ريا آفت آن به شما مىرود.
آنان كه خالصانه و بىتوقع و چشمداشت، گره از كار بستهى مردم مىگشايند، بندگان خاص خدا و مأموران ويژه الهىاند. توفيق و امداد الهى را همراه دارند، فيض دنيوى و اجر اخروى نيز، دستاورد اين خدمت است. به اين حديث زيبا از حضرت رضا عليهالسلام توجه كنيد:
«ان لله عبادا فى الأرض يسعون فى حوائج الناس، هم الآمنون يوم القيامة»؛ (10).
خداوند را در روى زمين، بندگانى است كه كارشان تلاش براى رفع نياز و حاجت مردم است. آنان روز قيامت، ايمن و آسودهاند.
آرى… رنج دنيا و راحت آخرت!
شنيدهايد كه امام معصوم، طواف حج را رها كرد و به كار ديگران رسيد، يا كسى را كه ديگرى صدايش مىكرد و او به طواف مشغول بود، توبيخ كرد كه: مگر نمىدانى انجام كار ديگران، از خيلى طوافها برتر و ثوابش بيشتر است؟ نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله هم فرموده است:
«خير الناس من انتفع به الناس»؛ (11).
بهترين مردم كسى است كه مردم از او سود و بهره ببرند.
درسى از امام سجاد
شايد از درخشانترين فصلهاى زندگانى هر يك از پيشوايان دين، رسيدگى به محرومان و زدودن نياز نيازمندان بوده است، درسى كه از پيامبر خدا آموخته و رهنمودى كه از دين به ارث بردهاند. راستى… ملاك در «خير» بودن آدمى به چيست؟ هر چه بيشتر سودرسانى به خلايق! و گرهگشايى از كار مردم، به قدر توان.
روايت است كه امام زينالعابدين عليهالسلام از راهى كه مىگذشت، هر گاه در ميان جاده به كلوخى برمىخورد، از مركب خويش پياده مىشد و آن را با دست خود از وسط راه برمىداشت، آنگاه سوار شده، به راه خود ادامه مىداد:
«لقد كان على بن الحسين يمر على المدرة فى وسط الطريق فينزل عن دابته حتى ينحيها بيده عن الطريق….» (12).
سيره نورانى و سازنده يعنى اين!
زدودن موانع راه، پر كردن چالههاى خيابانها، رفع سد معبرها و دهها كار خدماتى ديگر، كارهاى شايستهاى است كه زيبندهى رفتار اجتماعى يك مسلمان است. چه خوش سروده است «ابنيمين»:
سود دنيا و دين اگر خواهى
مايهى هر دوشان نكوكارى است
راحت بندگان حق جستن
عين تقوا و زهد و ديندارى است
گر در خلد را كليدى هست
بيش بخشيدن و كمآزارى است
و به گفته حافظ شيرازى:
دايم گل اين بستان، شاداب نمىماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايى
خرج مال و آبرو
سرمايه و دارايى، تنها پول و اندوخته مالى نيست، گاهى نفوذ و اعتبار، بيش از ثروت و پول مىارزد.
كمك به ديگران هم تنها خرج پول و مصرف مال نيست. كسى هم كه تهيدست، اما آبرومند است، مىتواند از وجهه و آبرويش سرمايه بگذارد و آن را در راه ديگران به كار اندازد.
اگر خودتان هم كارهاى نيستيد، ولى مىتوانيد نيازى را به كارگشايان منتقل كنيد، خود اين كار هم عبادت است و خدمت. نقش راهنما و واسطه داشتن براى حل مشكلات، مشاركت در پاداش آن خدمت است.
اگر خودتان «مقصد» نيستيد، مىتوانيد فلش و راهنما به سوى مقصد باشيد.
نگذاريد وجودتان «بنبست» باشد، يا سراب، كه ديگران به فريب يا اميد، نزد شما آيند، يا وقتى به شما برسند، به وجود عايقى برخورد كنند. وجودتان را «هادى» كنيد، به سوى خدمتها و خدمتگزاران.
در حديثى از پيشواى ششم حضرت صادق عليهالسلام چنين آمده است:
«به خدا و محمد و على ايمان نياورده است كسى كه هر گاه برادر دينىاش براى رفع نيازى به او مراجعه مىكند، با چهرهاى خندان با او برخورد نكند. اگر رفع حاجتش به دست او است، بايد به انجام آن بشتابد و اگر كار از دست او بيرون است، سراغ ديگرى رود و از طريق ديگران، مشكل او را حل كند.» اما متن اين حديث شريف:
«ما آمن بالله و لا بمحمد و لا بعلى من اذا اتاه اخوه المؤمن فى حاجة لم يضحك فى وجهه، فان كانت حاجته عنده سارع الى قضاءها و ان لم يكن عنده تكلف من عند غيره حتى يقضيها له.» (13).
مىبينيد كه اين كوشش براى رفع مشكل برادر ايمانى، هم شرط اسلام است و هم ولايت! ايمان به خدا و رسول و ولايت، با اين روحيه و خصلت شناخته مىشود.
برخى «دلال» و «كار چاقكن» فساد و گناه و نيرنگ و حقه بازىاند. آنان فرزندان شيطان و شاگردان ابليس به حساب مىآيند.
بعضى هم «واسطهى خير» و «شفيع حسنات» اند. دلالى و كار چاقكنى در امور خير و كارهاى صالح و خداپسند، از بزرگترين توفيقات الهى است كه شامل بندگان ويژهاش مىشود. اگر نيازمندى براى كارى سراغ ما آمد، فورى رد نكنيم، اگر از خودمان كارى ساخته نيست، به كسى، جايى، مؤسسهاى، ادارهاى و… معرفى و راهنمايى كنيم كه چارهى كارش با آنجا است.
صدقه، اما بىپول
با شنيدن كلمهى «صدقه»، ذهنها فورى سراغ كمك مالى به تهيدستان يا انداختن سكه و اسكناسى در صندوق صدقات و امثال آن مىرود. ولى… اين، تنها شكلهاى عملى صدقه نيست.
مىتوان اهل صدقه بود، بىآنكه پول خرج كرد. البته كمكهاى مالى، جاى خاصى دارد كه در هر حال و هر جا خوب است. اما مهم، توجه به وسعت دايرهى «نيكى» است. باز هم از گفتار پيشوايان الهام بگيريم.
از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: هر مسلمان هر روز بايد صدقهاى بدهد(ان على كل مسلم فى كل يوم صدقة).
وقتى پيامبر چنين فرمود، برخى از اصحاب، با شگفتى پرسيدند:
– يا رسول الله! چه كسى طاقت و توان اين كار را دارد؟
حضرت براى رفع ابهام و توضيح بيشتر، و براى اينكه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نكنند، فرمود:
«برطرف كردن عوامل اذيت از راه مردم، صدقه است،
راهنمايى كردن جاهل به «راه»، صدقه است،
عيادت كردن بيمار، صدقه است،
امر به معروف كردن تو، صدقه است،
نهى از منكر كردنت صدقه است.
و… پاسخ سلام دادن نيز صدقه است!»…
شگفتا كه چه وسعتى دارد نيكى و احسان! و چه آسان است ذخيرهسازى عملى صالح براى آن روز نياز و احتياج! كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله، چنين بود:
«اماطتك الأذى عن الطريق صدقة، و ارشادك الجاهل الى الطريق صدقة، و عيادتك المريض صدقة، و امرك بالمعروف صدقة و نهيك عن المنكر صدقة و ردك السلام صدقة.» (14).
ايثار
كلمهاى زيباست، فضيلتى بزرگ است، اما عملى است بسيار دشوار!
گذشتن از «خود» و مقدم داشتن «ديگران»، شجاعتى بزرگ مىطلبد و اين عمل قهرمانانه، جز از روحهاى بزرگ و پاك، سر نمىزند، چه ايثار مالى، چه جانى!
«خودمحورى»، سد راه ايثار است.
«تعلقات» و «وابستگى» هم، آفتى خطرناك براى رشد خصلتهاى كمالگراست.
برادرى در سايهى ايثار معنى مىيابد. ايثارگر، كسى است كه در عين نياز، ديگرى را بر خود مقدم مىدارد و در عين خستگى، كارهاى دشوار را بر عهده مىگيرد و فداكارانه به خاطر خدا، به نفع مردم از «حق شخصى» خويش مىگذرد. ايثارگرى، وارستگى از وابستگيهاست. در رابطههاى مالى با ديگران نيز چنين است. كسى كه شادى خود را به قيمت اندوه ديگران بدست مىآورد، مسلمان نيست و آنكه «راحت» خود را با «رنج» ديگران مىطلبد، انسان نيست.
اگر در جمع مؤمنان، روحيهى ايثارگرى برادرانه باشد، تا آنجا كه جيبها و منافع يكى باشد، نه تنها اصطكاك منافع پيش نمىآيد و نه تنها كلاهگذارى بر سر ديگران در انديشهها نمىگذرد، بلكه روحيهى سختىپذيرى براى رفاه ديگران رواج مىيابد، كارى كه «خداپسندانه» است. ايثارگر، چون «رضاى خدا» را به دست مىآورد، از عمق جان خشنود مىشود.
اوج صفا و گذشت، در آن است كه برادرى را به مرز يگانگى برسانند؛ وحدت در خواسته، وحدت در محبت، وحدت در منفعت.
امام سجاد عليهالسلام به مردى فرمود:
آيا به اين مرحله رسيدهايد كه يكى از شما دست در جيب ديگرى كند و آنچه را نياز دارد بردارد، بىآنكه اجازه بگيرد؟
گفت: نه.
فرمود: پس هنوز «برادر» نيستيد!
«هل يدخل احدكم يده فى كم اخيه و كيسه فيأخذ ما يريد من غير اذن؟ قال: لا. قال: فلستم باخوان.» (15).
و براستى كه چه مرز دشوارى! ولى برادرى، اين دشواريها را آسان مىسازد.
البته بىاجازه دست در جيب و كيف كسى كردن، هم حرام است، هم خلاف ادب، ليكن در حديث ياد شده، منظور آن است كه صفا و برادرى و يكرنگى و اخوت دو برادر دينى به حدى برسد كه جيب من و تو با هم نداشته باشند و حتى در استفاده از اموال يكديگر، محتاج به اجازه گرفتن نباشند، يعنى اوج برادرى و ايثار!
روحيههاى سرشار از «ايثار»، «خدمتگزارى»، «كارگشايى»، مايه گذاشتن از «مال» و «آبرو»، ارزشى فوق تصور دارد و اگر بر زندگيها و معاشرتها سايهگستر شود، بهشت را در همين دنيا هم مىتوان ديد.
پي نوشت :
(1). بحارالانوار، ج 72، ص 148
(2). ميزان الحكمه، ج 1، ص 87؛ بحارالانوار، ج 72، ص 53
(3). گلستان سعدى، باب سوم، حكايت 2
(4). بحارالانوار، ج 72، ص 54
(5). همان، ص 281
(6). وسائل الشيعه، ج 17، ص 340
(7). همان، به صفحات 344، 338 و 347 مراجعه شود
(8). بحارالانوار، ج 72، ص 21
(9). كنز العمال، ج 6، ص 710
(10). كافى، ج 2، ص 197
(11). بحارالانوار، ج 72، ص 23
(12). همان، ص 50
(13). همان، ص 176، حديث 12
(14). همان، ص 50
(15). الأخلاق، شبر، ص 94
/س