خانه » همه » مذهبی » اخلاق پزشکی در اسلام (2)

اخلاق پزشکی در اسلام (2)

اخلاق پزشکی در اسلام (2)

علاوه بر اینکه پزشکی مسؤولیتی دینی است که به حد وجوب کفایی می‌رسد, کافی است بگوییم اهمیت دادن اسلام به این علم تا آن حد است که آن را با علم ادیان (و غیره ازعلوم همانطور که در متن‌ها آمده) مقایسه کرده است. و این دو علم تنها علم‌هایی هستند که می‌بایست به آنها توجه خاصی کرد و برای رسیدن به آن‌ها باید سعی و تلاش کرد. از امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) روایت شده است که فرموده‌اند: «علم دو نوع است: علم ادیان و علم ابدان.» ۱۶

859b326a daf0 4bd7 9314 285b2ec1c27c - اخلاق پزشکی در اسلام (2)
0001832 - اخلاق پزشکی در اسلام (2)
اخلاق پزشکی در اسلام (2)

اهمیت پزشکی در اسلام

علاوه بر اینکه پزشکی مسؤولیتی دینی است که به حد وجوب کفایی می‌رسد, کافی است بگوییم اهمیت دادن اسلام به این علم تا آن حد است که آن را با علم ادیان (و غیره ازعلوم همانطور که در متن‌ها آمده) مقایسه کرده است. و این دو علم تنها علم‌هایی هستند که می‌بایست به آنها توجه خاصی کرد و برای رسیدن به آن‌ها باید سعی و تلاش کرد. از امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) روایت شده است که فرموده‌اند: «علم دو نوع است: علم ادیان و علم ابدان.» ۱۶
همچنین از آن حضرت روایت شده است که: «علم سه نوع است, فقه برای ادیان, پزشکی برای ابدان و نحو برای زبان‌ها می‌باشد.»‌۱۷
و در عبارت کراجکی در جواهرش آمده است: «علوم چهار نوعند: فقه برای ادیان, پزشکی برای ابدان, نحو برای زبان‌ها و علم نجوم برای شناخت زمان‌ها می‌باشد.»۱۸

وظیفه پزشک

علاوه بر اینکه پزشکی یک مسؤولیت دینی است, یک ضرورت اجتماعی و انسانی و رسالت اخلاقی و مسؤولیت عقلی نیز می‌باشد, چون:
۱ـ ضرورتی است انسانی و اجتماعی, زیرا بر انسان واجب است تا در پیشبرد روند انسانی به سوی تحقق اهداف و بینش‌هایش و آرزوی رسیدن به سعادت و خوشبختی, سعی و تلاش کند تا به بالاترین درجات کمال انسانی برسد که با رسیدن به آنجا عوامل و نشانه‌های بدبختی و خستگی از بین خواهد رفت.
۲ـ مسؤولیتی عقلی است که به ناچار باید باشد تا انسان‌ها باقی بمانند و برای کاهش بدبختی و بلا و درد‌ها به آن نیازمندیم.
۳ـ بالاخره رسالتی است اخلاقی, جای شک و بدگمانی در آن نیست, چون از والایی و کمال نفسی صحبت می‌کند که نفوس دیگران را راضی کرده و به آنان آرامش و اطمینان می‌بخشد و برای همین است که هیچ کس پزشکی را, که از درمان مریض امتناع می‌ورزد, نمی‌بخشد. البته اگر توانایی آن را داشته باشد, یا به علت کمبود پول مریض امتناع کند, پس تمام مردم, آن پزشک را فاید اخلاق والا و پاک می‌دانند.

پزشک و تجارت

از نظر اسلام, پزشکی حرفه‌ای نیست که به وسیله آن ثروت اندوزی کرد و به خاکستر دنیا دست یافت. بلکه رسالتی است انسانی و مسؤولیتی شرعی در درجه اول است, چون هر حرفه‌ای که صاحبش قصد دارد از آن به پول برسد, مختار است که با این یا آن معامله کند, اگر قانع شود که این معامله‌اش او را به پول قانع کننده‌ای می‌رساند. واگر دریافت که این معامله نمی‌تواند گرسنگی و احتیاجش را برآورده سازد, می‌تواند با او معامله نکند. قطعا این ها شامل حال پزشک نمی‌شود, چون کسی که از درمان مجروحی دست بکشد – همانطور که قبلاً ذکر شد – قطعاً شریک زخم زننده است. و برای گرفتن مزد یا زیادی آن یا به هر علتی دیگر, حق آن را ندارد که در درمان تعلل کند. همچنین در درمان بیمار نمی‌تواند سهل انگاری یا سستی از خود نشان بدهد, همانطور که بعداً خواهیم دید.

اجرت پزشک

آنچه ذکر کردیم به معنای این نیست که پزشک اصلا نباید مزد خود را بگیرد, چون در این صورت بیشتر پزشکان سربار دیگران خواهند بودو دیگر این که باعث می‌شود بیشتر مردم به فراگیری این علم روی نیاورند. جدای از نبوغ و ابداع که در آن به وجود نمی‌آورند, در نهایت انسانیت را از یک عنصری مهم, بلکه می‌توان گفت از مهمترین عناصر آسایش و سعادت بخش انسانیت و پیش برنده آن به پله‌های مختلف کمال و عظمت, محروم خواهد کرد. برای همین می‌بینیم امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به پزشکی که حضرت نزد او حجامت کرده بود, یک کمد لباس و پنجاه دینار می‌دهد.۱۹
و بار دوم – ظاهراً- به او سه دینار می‌دهد (البته این پزشک نصرانی بوده است.)۲۰
و از امام علی (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمودند: «مزد پزشک کمتر از ضخامت پوست سر (کنایه از اینکه پزشک از بیمار خود حداقل اجرت را دریافت نماید) است. »۲۱
و از ابن عباس روایت شده است که : «رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حجامت کردند و مزد حجام را دادند.» ۲۲
وروایات زیادی از مزد حجامت کردن نقل شده است که در بسیاری از مصادر وجود دارند. مگر این که روایت سماعه مخالف آن است, لذا شیخ طوسی آن را حمل بر کراهت کرده است.۲۳
علامه در پایان افزوده: «دادن مزد برای ختنه کردن مجاز است, و پانسمان و قطع اجزا و گرفتن مزد آنها, مجاز است و خلافی در آن نمی‌بینیم, چون کاری که شرعاً مجاز است و شخص محتاج به آن است. واز انجام آن ناچار است پس مزد گرفتن در آن مانند سایر کارهای مباح مجاز است. همچنین عقد استیجار برای سرمه کردن چشم, چه سرمه کردن از طرف پزشک یا دیگر افراد باشد, مجاز است. بعضی از اهل سنت گفته‌اند شرط قرار دادن برای پزشک جایز نیست.»۲۴
اما نسبت به دوا, محمد بن مسلم از امام موسی کاظم (علیه‌السلام) نقل کرده است که: (راوی گفت): از امام در رابطه با مردی که مردم را با دوا درمان می‌کند و به جای آن مزد می‌گیرد, پرسیدم؟ امام فرمودند: «مانعی ندارد.»۲۵

پزشکی در دایره تجارت

اگر هدف از آموختن پزشکی به دست آوردن مال و منال باشد, در این صورت دوری از احساس انسانی و عاطفه‌ای و مسؤولیت‌های شرعی و اخلاقی را به دنبال خواهد داشت و علاوه بر آن ممکن است این علم و همچنین علوم بسیار دیگر وبالی بر انسان وانسانیت شود و به ناچار, نسبت ابداع و ژرف نگری در آن جامعه با حجم عمل و عاملان آن در آنجا هماهنگ نیست در نتیجه برای جامعه و نسل‌های آینده از معارف دقیق و مهم چیزی باقی نمی‌ماند تا به آنان ارائه شود, و به روی جامعه آفاق جدیدی در زمینه‌های مختلف گشوده نخواهد شد.
همچنین مؤسسه‌های پزشکی, حرفه‌هایی خشک خواهند داشت که به غارت ثروت و نابودی انسان اهمیت بیشتری می‌دهد تا به سعادت او که در این صورت بر گرفتاری‌ و مصیبت‌هایش می‌افزاید. بله دراین صورت شمارش معکوس رونق گیری علوم پزشکی شروع خواهد شد و بیشتر آموزش یافتگان, بدون درک به روخوانی خواهند پرداخت. سپس به جهل و نادانی که بیشتر, سستی و سهل انگاری را در پی دارد, خواهد انجامید. به دنبال آن, انسان اخلاق و انسان بودنش را از دست می‌دهد و به موجودی خسیس و خوار مبدل می‌شود و به گفته امام علی (علیه‌السلام): «چون چارپایی بسته می‌شود که هم و غمش علفش خواهد شد.»

زندانی ساختن پزشکان نادان

به خاطر آنچه گفته شد اسلام, با قدرت و دور اندیشی در مقابل این مسأله ایستاده است. از امام علی (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند: «بر امام واجب است دانشمندان فاسد و پزشکان نادان را زندانی نماید.»۲۶
بله واجب است, زیرا اشتغال نادان در امر پزشکی, بیشتر به افزایش درد و رنج‌های مریض منجر می‌شود و آسایش و آینده‌اش را (اگر نگوییم زندگی بسیاری را) به خطرات زیادی می‌کشاند. و همان طور که علمای فاسد, دین را به فساد می‌کشانند, پزشکان نادان نیز بدن‌ها را فاسد می‌کنند و آسایش و سعادت انسان را در دنیا می‌ربایند, پس جلوگیری از آنان و ایستادگی در مقابل آنان با تمام قدرت, واجب است.

ضمانت پزشک نادان

علاوه بر آنچه گفته شد, اگر نادانان به مداوای مریض بپردازند و آنچه را باید اصلاح کنند, فاسد نمایند, عقلاً, عرفاً و شرعاً مسؤولند ۰ بنا به قاعده ضمانت بر هر تلف شده‌ای) که اگر این کار منجر به مرگ شد, همانطور که معلوم است, باید دیه خطا را ضمانت کرد. و این امر بین فقها (بدون خلاف در آن) متداول است, بلکه در تنقیح آمده است: «پزشکی که دانش کمی دارد, به اجماع فقها ضامن فساد در درمان خود است.»۲۷ در این امر, علمای غیر شیعه اهل بیت (علیهم السلام) نیر به طور اجماع بر آن متفق القولند.۲۸
و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند: «کسی که بدون اطلاع کافی از علم طب, پزشک شود, ضامن است.» ۲۹
و در نص دیگری آمده است: «اگر کسی خود را پزشک جا بزند و حال آنکه به طبابت شهرتی ندارد و جان انسانی را بگیرد یا به او زیان برساند, ضامن است.» ۳۰
واژه «تطبب» نشانگر ورود به کاری است با سختی و مشقت مانند واژه «تشجع» و «تصبر».

ضمانت پزشک دانا

اگر کسی به پزشکی آگاه باشد و در ادای کاری که بر عهده اوست کوتاهی کند, افزون بر مسؤولیت شرعی, چه برائت از مریض یا ولیش گرفته باشد یا نگرفته باشد, ضامن است, چنانچه از امام علی (علیه‌اسلام) نقل شده است که حضرت ختنه کننده‌ای را در بریدن نوک آلت غلامی به علت کوتاهی در انجام وظیفه‌اش ضامن بشمار آورد.۳۱
ابن ادریس گفته: «این روایت صحیح است و هیچ خلافی در آن نیست.»۳۲ البته این روایت را بر مورد «تفریط»‌ حمل نموده است.
و اگر پزشک در انجام وظیفه‌اش کوتاهی نکند و پزشک با هوش و ماهری باشد و به سبب او مریض تلف شود یا یکی از اعضای بدنش از کار بیفتد, اگر مریض کوچک یا دیوانه باشد و پزشک از ولی امرش اجازه گرفته باشد, یا مریض بالغ باشد و پزشک از او اجازه برائت از ضمانت گرفته باشد, در این صورت او ضامن نیست.
از ابی عبدالله روایت شده است که فرمودند: «امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) فرمود: کسی که به پزشکی یا دامپزشکی اشتغال یافت, باید از ولی اجازه بگیرد و گر نه او ضامن است.»۳۳ البته ضعف این روایت به خاطر عمل مشهور, جبران شده است, بلکه ادعای اجماع بر این روایت شده است۳۴ و این به معنای برائت قبل از اثبات حق نیست, بلکه این به معنای اجازه گرفتن در چیزی تلقی می‌شود که اقتضا می‌کند عدم اثبات حق را, علاوه بر این که اگر اجازه داده نشود, پزشک به درمان مریض اقدام نمی‌کند.۳۵
آیا اجازه مریض یا ولی اش در درمان بدون برائت از ضمانت, کافی است؟ شاید گفته شود که پزشک در این صورت ضامن نیست, چون ضمانت با اجازه ولی یا مریض ساقط می شود. واین کاری است که شرعاً متداول است, پس ضمانتی به دنبال ندارد. ۳۶
ولی این حجت کافی نیست, چون اگر شرعاً جایز باشد, به معنای ساقط شدن ضمانت نیست.۳۷ و آنچه جایز است معالجه کردن است نه تلف کردن که به آن اجازه داده نمی‌شود … ولی از سخنش که «ضمانت با اجازه ساقط می‌شود» شاید تعبیر دیگری داشته باشد. و آن اینکه اگر بگوییم: اقدام مریض یا ولی‌اش بر تحمل نتایج کار پزشک و رضایت بر انجام عمل داده باشند, در این صورت آن را از جمله برائت‌ها به شمار می‌آوریم. ولی ظاهر امر این است که اجازه آنان دلیل بر عدم خواستن دیه و ضمانت در صورت اتلاف مریض نیست, آنان اجازه درمان را به این علت می‌دهند که شارع ضمانت حقشان را در صورت اتلاف مریض یا عضوی از بدنش توسط پزشک داده است. پس قاعده‌ای می‌ماند و آن, ضمانت است بر آنچه تلف شود. بنابراین که این امر در عرف پابرجاست می‌بینیم اگر کسی پسرش را به پزشک ببرد و درمانش کند, ولی به علت درمان بمیرد, از پزشک شکایت می‌کند و ا و را در تلف کردن پسرش مسؤول می‌داند. ۳۸
اما در اینجا استدلال بر ضمانت به اجماع, بی جاست, چون ظاهر امر, یا لااقل احتمال می‌رود که اجماع بر قاعده ضمانت بر آنچه تلف شود باشد, در نتیجه حجت نیست.
همچنین استدلال بر روایتی که امام علی (علیه‌السلام) ختنه کننده‌ای را ضامن کرده است, صحیح نیست, چون این قضیه به طور مطلق نیست و به احتمال زیاد تضمین امام به این علت بوده که او در کارش بسیار کوتاهی کرده است, همانطور که قبلاً اشاره کردیم. و در جواهر نیز به آن اشاره شده است, پس مراجعه کنید.
اگر پزشک ماهری بر درمانی, بدون کسب اجازه اقدام کند, بنابر اینکه آن کار بر ا و واجب باشد ( و بنابراین روایتی که گفت: کسی که از درمان مجروحی دست بکشد, بدون شک شریک زخم زننده است که مقدمه ای است بر حفاظت از نفس محترم), اگر مریض تلف شود, در این صورت نیز او ضامن خواهد بود, چون تلف شدن علتی است بر ضمانت. از جمله می‌توان از ادب کردن پسر یا غیره نام برد که این‌ها نیز ضمانت دارد.۳۹

دو روایتی که ربطی به ضمانت ندارند

در روایتی, راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) گفتم: ما زخم را می‌شکافیم و آن را با آتش می‌سوزانیم؟
امام فرمود: اشکالی ندارد.
به حضرت گفتم: به او این اسمحیقون و غاریقون را می‌خورانیم.
امام فرمودند: اشکالی ندارد.
شاید او بمیرد.
امام گفت: حتی اگر بمیرد.۴۰
حمدان بن اسحاق گوید: پسری داشتیم که به سنگ مثانه مبتلا بود, به من گفتند وی درمانی ندارد, مگر اینکه او را عمل جراحی کنی. پس وی را جراحی نمودم که جان باخت. شیعیان گفتند تو در خون پسرت شریک هستی.
گفت: برای امام حسین عسکری (علیه‌السلام) جریان را نوشتم, حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ نوشتند: «ای احمد! از کاری که کردی هیچ بر تو نیست, تو می‌خواستی او را درمان کنی, اجل وی در همان کاری بوده که انجام دادی.»۴۱ روایت اول ناظر بر ضمانت یا عدم ضمانت نیست, بلکه ناظر بر اجازه اقدام بر عمل یا عدم آن است, حتی اگر منجر به مرگ مریض شود.
و در روایت دومی, کسی که اقدام به شکافتن زخم کرد خود ولی بوده است. و اینکه امام (علیه‌السلام) فرمود: تو خواستار درمان بودی و اجلش در کاری که کردی, این سخن اثبات عدم ضمانت نیست تا به عموم آن استدلال کنیم. بلکه ناظر بر نفی عقاب اخروی است, چون شیعیان, حمدان بن اسحاق را شریک خون پسرش می‌دانستند.افزون بر این, سند این روایت نیز واضح و روشن نیست.
خلاصه: بهتر است پزشک ماهر, اگر می‌خواهد به عملی اقدام کند که احتمال می‌دهد برای مریض خطری در برداشته باشد, از ولی مریض اگر کودک یا دیوانه باشد یا از خود مریض اگر بالغ و عاقل باشد, برائت بگیرد.

پی نوشتها:

۱۶ـ طب امام صادق (علیه‌السلام), ص ۱۷ – تستری, قضاء امیرالمؤمنین (علیه السلام), ص ۱۴۴.
۱۷ـ تحف العقول: ص ۱۴۴ – طب امام صادق (علیه‌السلام), ص ۱۷ – بحارالانوار: ج ۷۸, ص ۴۵.
۱۸ـ طب امام صادق (علیه‌السلام) , ص ۱۷ – کنزالفوائد کراجکی, ص ۲۴۰ – بحارالانوار: ج ۲, ص ۲۱۸.
۱۹ـ وسائل الشیعه: ج ۱۲, ص ۷۵ , به نقل از الخرائج و الجرائح.
۲۰ـ وسائل الشیعه: ج ۱۲, ص ۷۴ – الخرائج و الجرائح, ص ۲۱۳ و از اصول کافی: ص ۲۸۵.
۲۱ـ تهذیب: ج ۱۰, ص ۲۹۳ – وسائل الشیعه: ج ۱۹, ص ۲۹۴ و ۳۰۴.
۲۲ـ موطاء مع تنویر الحوالک, ج ۳, ص ۱۴۱ – ابن قیم, طب نبوی, ص ۴۱ و در پایین صفحه‌اش از تزمدی و ابی داوود و ابن ماجه, عبدالرزاق – المنصف: ج ۱۱, ص ۳۰. و در پایین صفحه‌اش از بخاری, کتاب اجاره, ج ۴, ص ۳۰۸ و همچنین از مسلم.
۲۳ـ ر.ک: قرب الاسناد: ص ۵۲ و ۵۳ – استبصار: ج ۳, ص ۵۸, ۶۰ و ۶۴ – وسائل الشیعه: ج ۱۲, ص ۷۱-۷۴ و در پایین صفحه‌اش از: تهذیب: ج ۲, ص ۱۰۷ و ۱۰۹ و از فروع کافی: ج ۱, ص ۳۶۰ – فقیه: ج ۲, ص ۵۲ و ۵۶ – بحارالانوار: ج ۱۰, ص ۲۶۷- علل و بسیاری دیگر…
۲۴ـ بحارالانوار: ج ۶۲,‌ ص ۶۵.
۲۵ـ من لا یحضره الفقیه: ج ۳, ص ۱۰۷ – بحارالانوار: ج ۶۲, ص ۷۲.
۲۶ـ من لا یحضره الفقیه: ج ۳,ص ۲۰ – تهذیب,‌ج ۶, ص ۳۱۹. النهایه: ص ۶۲. وسائل الشیعه: ج ۱۸, ص ۲۲۱. قصار الجمل: ج ۱, ص ۲۹۹.
۲۷ـ ر.ک: جواهر الکلام: ج ۴۳, ص ۴۴ و ۴۵. مسالک, کتاب دیات, موجبات ضمانت – ریاض: ج ۲, ص ۵۳۷ – مبانی تکمله المنهاج: ج ۲, ص ۲۲۲- مجمع برهان: کتاب دیات: ص ۱ – تمام اینها بر عدم خلاف در آن تأکید کرده یا اجماع از تنقیح را نقل کرده‌اند.
۲۸ـ ابن القیم: طب النبوی: ص ۱۰۹.
۲۹ـ کنز العمال: ج ۱۰, ص ۱۶ – و رمزالی: حاکم, مستدرک, ابی داوود, سنن, ابن ماجه, بیهقی, نسائی‌ و طب النبوی: ص ۱۰۷. از بعضی از ذکر کنندگان. تراتیب الادرایه, ج ۱, ص ۴۶۶, از دار قطنی و غیره… .
۳۰ـ تراتیب الاداریه: ج ۱, ص ۲۶۶ – کنز العمال: ج ۱۰, ص ۱۷ . از ابن عدی در الکامل و ابن سنی و بیهقی. ابن نعیم در الطب. عبدالرزاق, المصنف, ۹, ص ۴۷۰.
۳۱ـ ر.ک: تهذیب: ج ۱۰, ص ۲۳۴ – سرائر: ص ۴۲۹ – کافی: ج ۷, ص ۳۶۴ – وسائل الشیعه: ج ۱۹, ص ۱۹۵ – مسالک, کتاب دیات,یجب موجبات ضمانت,ریاض: ج۲, ص ۵۳۹ – قصار الجمل: ص ۴۰۴ – مبانی تکمله المنهاج: ج ۲, ص ۲۲۳.
۳۲ـ سرائر: ص ۴۲۹.
۳۳ـ کافی: ج ۸, ص ۳۶۴ – تهذیب ج ۱۰, ص ۲۳۴ – وسائل الشیعه: ج ۱۹, ص ۱۹۵ – النهایه: ص ۷۶۲ – قصار الجمل: ج ۱, ص ۴۰۴ – مسالک: کتاب دیات, در موجبات ضمانت – شرای: ج ۴, ص ۲۴۹ – ریاض: ج ۲, ص ۵۳۷ – مبانی تکمله المنهاج: ج ۲, ص ۲۲۲ – و به این معنا از علی (علیه‌السلام) در کتاب مصنف عبدالرزاق: ۹, ص ۴۷۱ نقل شده است.
۳۴ـ مسالک: ج۲, کتاب دیات, باب موجبات ضمانت – جواهر: ج ۴۳, ص ۴۶و۴۷.
۳۵ـ جواهرالکلام: ج ۴۳, ص ۴۷ و ۴۸ – وسائل الشیعه: ج ۱۹, ص ۱۹۵ – شرایع: ج ۴, ص ۲۴۹.
۳۶ـ شرایع: ج ۴, ص ۲۴۹ – جواهر: ج ۴۳, ص ۴۵.
۳۷ـ جواهر الکلام: ج ۴۳, ص ۴۶.
۳۸ـ جواهرالکلام: ج ۴۳, ص ۴۶.
۳۹ـ همان, ص ۴۵.
۴۰ـ روضه کافی: ص ۱۹۳ – فصول المهمه: ص ۴۰۲ – بحارالانوار: ج ۶۲, ص ۶۷ – وسائل الشیعه: ج ۱۷, ص ۱۷۷ – طب امام صادق علیه‌السلام, ص ۵۹.
۴۱ـ کافی: ج ۶, ص ۵۳ – بحارالانوار: ج ۶۲, ص ۶۸.

منبع:http://www.sibtayn.com

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد