ادامه حيات برخی خرافات در ايران بعد از اسلام
مترجم: جواد فلاطوري
به موازات سنّت صحيح ملي و مذهبي ايراني، که در نخستين ازمنه ي اسلامي در ايران به زندگي خود ادامه مي داد و در اسلام نيز تأثير نمود، ادامه ي حيات بعضي از اوهام خرافي نيز به چشم مي خورد: تخيّل اين معني که سرنوشت يک يک اعمال بشر و نيز سرنوشت تمام زندگي انساني را مي توان از اوضاع و احوال ستارگان به دست آورد، و بالجمله ستاره شناسي، از زمان هاي بسيار قديم در شرق وطن گرفته و از آنجا نيز به قسمت هاي ديگر کره ي زمين سرايت نموده است. در سرزمين ايران نيز اين « هنر » و « پيشه » از مدّت مديدي قبل از اسلام ( 1 ) معروف بوده است، و حتي از اواخر زمان دولت ساسانيان – نيز از منابع عربي – نقل شده است که يزدگرد سوم با ستاره شناسانِ ( 2 ) دربار مشورت مي کرد. و از آنان دستورالعمل مي گرفت؛ چنانچه تعيين وقت جنگ قادسيه نيز بدين وسيله انجام گرفته است. ( 3 ) قبول اسلام از طرق اکثريت ايرانيان نيز در رواج و انتشار اين خرافات هيچ تغييري نداد، بلکه در همه جا پيوسته از اين گفتگو مي شود که مردم در تمام امور از ستاره شناسان کسب وظيفه مي نموده اند. ( 4 ) عربها ( 5 ) نيز به زودي تسليم اين تخيّل گشتند و ترکان ستاره ي مرّيخ را ستاره ي اقبال ( 6 ) ويژه ي خود مي پنداشتند و لااقل در ازمنه ي بعد – 1187 ميلادي برابر 583 هجري – روز جمعه را به عنوان روزِ اقبال خاصي به حساب آورده اند. ( 7 )
به پيوست با اين عقيده ي خرافي، خرافه ي ديگري که آن نيز از ادوار باستاني سرچشمه گرفته است، ديده مي شود: يعني عقيده به اينکه انسان مي تواند در عالم خواب وضع آينده و حوادث آن را بشناسد ( 8 ) و يا اينکه از راه خواب ديدن مردان مقدّس و يا مردگاني که بُعد مکاني دارند تحصيل دستوراتي بنمايد. اين عقيده در دوره ي اسلامي نيز به قوّت خود باقي ماند. پيشوايان مذهبي و مردان مقدّسي که در تورات ( و قرآن ) ( 9 ) از آنان نام برده شده مثل حضرت خضر ( 10 ) و حضرت يوسف ( عليه السلام ) و حتي خود پيغمبر اسلام ( 11 ) ( صلي الله عليه و آله ) به عنوان کساني که در عالم رؤيا دستوراتي تعليم نموده اند، ذکر مي گردند. در هر حال در اين ادوار ارتباط بين ستاره شناسي و تعبير رؤيا ( 12 ) و همچنين ايمان به غيبگويي سالخوردگان، مثل غيبگويي دايه ي خصوصي ( 13 ) و يا غيبگويي يک راهب مسيحي که حتي کسي مثل حجّاج نيز بدون هيچ انديشه اي از او کسب راهنمايي مي کرده ( 14 ) مشاهده مي گردد. – علاوه بر اينها، « فال » نيز مورد توجه بوده است، مثل فال نيک يا فال بد زدن به حوادث و اتفاقات: « مثلاً تفاؤل يا تشاؤم به لغزش شمشير بر گردن محکوم به اعدام » و يا « فال زدن به افتادن ( 15 ) کلاه سردار سپه هنگام رفتن به جنگ »، و يا « به اينکه مرکب فرمانرواي سمرقند هنگام ورود وي به شهر ماديان بوده است » ( 16 ). حوادث آسماني و يا آتش سوزي را ( 17 ) دليل بر نارضايتي خدا مي گرفتند و مي کوشيدند آن را به وسيله ي نماز و يا تقسيم صدقات ( 835 ميلادي برابر 220 هجري در خراسان ) دفع و رفع کنند. ( 18 )
همچنين عقيده بر اينکه هر گاه عهد و سوگند با خون، مُهر و امضاء شود تأثير خاصي خواهد داشت، توانسته بود در آن زمان خود را حفظ کند. به طوري که حتي گمان مي رفت که انسان حق دارد در تقديس و وجوبِ رعايت قسم و پيماني که بدين صورت واقع نگشته است شک و ترديد ( 19 ) نمايد. بر عکس نيز اگر کسي از قسم خود پشيمان مي شد سعي مي کرد که عدم انجام آن را با اجراي عملي ديگر جبران کند. ( 20 ) به طور کلي انجام اعمالي که ايماء و نشانه براي مقاصد نامرئي محسوب مي شد به عنوان بقاياي عقايد ديني باستاني تا مدّت مديدي در عالم اسلام خود را حفظ نمودند؛ اگر چه علل اصلي پيدايش آنها فراموش شده بود و يا اساساً دليلي براي آن وجود نداشته است. در مورد « ارتباط بين علايم و وقايع و انتقال ذهن از « ايماء » به « واقعيت » به معنيِ صحيح شرقي آن » ( 21 ) به قدري زبان ايمائي در عمق اذهان عمومي رسوخ کرده بود که اعمال و حرکات ايمائي و تلويحي نه تنها بيان صريح اراده را به عهده داشت، بلکه حتّي به صورت معمّا نيز اداءِ وظيفه مي نمود. به همين معني نيز فرمانرواي عراق ( سال 723/722 ميلادي برابر 104 هجري ) هنگام نصب والي خراسان، يعني مسلم که پسر خوانده ي حجّاج بود، به مقام حکومت، به او يک دانه « بِه » داد زيرا اين ميوه « در ايران » ايماء و نشانه براي « نيکي » به حساب مي آمد ( 22 )؛ همچنين در سال 738 ميلادي برابر 223 هجري، مرد عربي به يکي از دهقانان ايراني يک دانه سيب و يک دانه گلابي به عنوان نشانه ي تکريم و تعظيم هديه نمود. ( 23 ) بدين ترتيب عقايد ايرانيان از اين حيث نيز در عربها تأثير نموده بود ( 24 )؛ بخصوص که اين امر در يک موردي « فرهنگي » يعني در يکي از مواردي بود که در زمينه ي آن تأثير از بيگانه هميشه به آساني تحقق مي پذيرد.
نمونه ي ديگر از اين اعمال ايمائي اين بود که هر گاه تقاضاي کمک از کسي داشتند کليد طلايي شهر را به او تقديم مي کردند ( سال 705 ميلادي برابر 86 هجري پادشاه چغانيان ( 25 ) و در سال 712 ميلادي برابر 93 هجري پادشاه خوارزم ( 26 )، هر دو در مورد قتيبة بن مسلم، اين علامت رمزي را به کار بردند. )
يکي از علائم ايمائي مورد توجه و رغبت، بخصوص در نزد ترکان، ايماء و تلويح به وسيله ي اسلحه بود ( هرودت نيز از وجود چنين رمز و ايمائي در بين اسکيتها – Skythen، قبايل ساکن در جنوب روسيه در قرن ششم قبل از ميلاد، م – خبر مي دهد ): در سال 704 ميلادي برابر 85 هجري ترکان براي عربها تيرهاي چوبين با مشگ به عنوان نشانه و ايمائي از جنگ يا صلح ( 27 ) فرستادند. و در سال 878/879 ميلادي برابر 265 هجري، يعقوب ليث صفاري – شايد هم در تحت تأثير ترکان – عين همين عمل ( 28 ) را انجام داد. در آن هنگامي که فرمانروايان ترک نژاد مثل محمود غزنوي به کار بردن اين ايماء ات و علايم را به دربار خود راه دادند، نظير آن نيز در تمام ايران – حتي نزد آل بويه ( 29 ) – معمول و پابرجا گرديد. بعداً بخصوص در دربار سلجوقيان زبان ايمائي و رمزي بسيار رايج و متداول گشت. همينکه در حدود سال 1075 ميلادي برابر 467/468 هجري ملکشاه سلجوقي از خاقان قراخاني به عنوان تهديد يک گرز سنگين و يک شمشير بزرگي دريافت نمود، فوراً معني آن را در يافته و در مقابل « کماني » براي او فرستاد که خاقان نيروي کشيدن ( 30 ) آن را نداشت. خود سلجوقيان نيز به اين وسيله که چوبه ي تيري را به عنوان علامت جمع آوري لشکر به اطراف مي فرستادند سپاهيان خود را بسيج و مسلّح مي کردند. ( 31 ) – گذشته از به کار بردن اشياء به عنوان علامت و رمز حتي از همان آغاز براي تحقير نمودن دشمن از ضرب المثل ها نيز استفاده مي نمودند. چنانچه هنگامي که پادشاه ختل پسر عموي خود را کشت و مادر شخص مقتول مادر پادشاه را اين طور تهديد مي کرد که وي داراي هفت پسر بوده، اما مادر پادشاه که همين يک پسر را دارد بايد ( از تقاص برادران مقتول ) در انديشه ي خود باشد، مادر پادشاه در پاسخ او اين عبارت را به کار برد که « زاد و ولد شير فقط اندک، ولي زاد وولد خوک بسيار است. » ( 32 ) اما در اين مورد رفته رفته طرز تفکر اسلامي و آيات قرآني جايگزين عقايد ديني باستاني و ضرب المثل هاي قديمي گرديد. چنانچه به همين مناسبت در جواب تهديد محمود غزنوي با ارائه ي فيلان جنگي خود، خليفه اشاره ي ماهرانه و سر بسته اي به سوره ي صدو پنجم قرآن ( سورة الفيل ( 33 ) ) نمود. ( 34 ) از آن پس نيز به زودي منشيان اسلامي در اين هنر تلويح يعني در به کار بردن رموز و اشارت مهارت يافتند. اين مورد نيز از مواردي است که افکار باستاني با عقايد اسلامي آميخته گشته از آن يک امر جديدي يعني يک همزيستي ثمربخشي بين عقايد ايراني و اسلامي به وجود آمد که ايران را از 1300 سال قبل تاکنون شکل و صبغه ي ويژه اي بخشيده است.
پينوشتها:
1- صاعد ( طبقات الامم، فهرست : 269 )، ص 50.
2- طبري رديف 1، ص 2252؛ ابن الاثير، ج2، ص 167.
3- طبري، رديف 1، ص 2266.
4- طبري رديف 2، ص 1766 ( سال 743 ميلادي برابر 125 هجري، خراسان ) ؛ ص 1855 ( سال 744 ميلادي برابر 126 هجري؛ نيز خراسان ) ؛ – مسعودي ( مروج ) ج6، ص 180 ( سال 750 ميلادي برابر 132/133 هجري؛ ابو مسلم ) ؛ – عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 186، شماره ي 1097 ( حدود سال 811 ميلادي برابر 195/196هجري؛ وزير مأمون ) ؛ Krymskyj I 109 ( سال 935 ميلادي برابر 323 هجري؛ مرداويج بن زيار )، عوفي ( جوامع الحکايات ) ص 193، شماره ي 1195 ( اسماعيل ساماني ) ؛ – فهرست ابن النديم، ص 148 ( قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم هجري ) ؛ محمد بن الحسين، ايراني ميهن پرست و اسماعيلي مذهب، نيز رجوع کنيد به : نکبي ( فهرست : 125 )، ص 127 ( حدود سال 980 ميلادي برابر 369/370 هجري، يکي از افراد آل بويه ) ؛ هلال الصابي ( فهرست : 98 و 101 )، ص 382 به بعد ( سال 1000 ميلادي برابر 390 هجري؛ يکي از افسران ارشد سپاه خليفه در کرمان ) ؛ ابن الاثير، ج9، ص 56 ( سال 1000 ميلادي برابر 390هجري؛ يکي از صاحبمنصبان آل بويه ) ؛ تاريخ سلجوقيان کرمان ( فهرست : 175 ) ( سال 1042 ميلادي برابر 433/434 هجري؛ رئيس و مهتر شهر قفص در کرمان ) ؛ تاريخ سيستان، ص 380 ( سال 1056 ميلادي برابر 448 هجري؛ سلجوک ) – قابوس نامه ( فهرست: 277 ) صفحات 708 تا 717، اطلاعاتي درباره ي تعليم و تعلم ستاره شناسي به دست مي دهد؛ – درباره ي ستاره شناسي نيز رجوع کنيد به : عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 186 به بعد، شماره هاي 1090 تا 1106 – به علاوه مورخان قابوس نامه وشمگير ( وفات سال 1012/1013 ميلادي برابر 403 هجري ) را عالم به علم نجوم مي دانند؛ ابن الاثير، ج9، ص 82. درباره ي اصطلاح « علم النجوم » رجوع کنيد به : Picatrix / Ritter .
5- درباره ي خرافات گوناگون عرب رجوع کنيد به : Kremer,Studien,4Abh. ,s. 62-92.
6- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 226 ( سال 982 ميلادي برابر 372/371 هجري؛ ولي مورد توجه اين است که در سال 1216 ميلادي برابر 613 نگارش يافته. ) اين مسئله که آيا واقعاً محمود غزنوي از اوهام ستاره شناسي بر کنار بوده است ( طبق عوفي، جوامع الحکايات، ص 199، شماره ي 1327 ) يا نه، از بحث ما خارج است.
7- تاريخ سلجوقيان کرمان ( فهرست: 175 )، ص 144 ( کرمان ).
8- طبري رديف 1، ص 2681 ( سال 643 ميلادي برابر 22 هجري؛ يزدگرد سوم ) ؛ طبري رديف 2، ص 1766 ( سال 743 ميلادي برابر 125 هجري؛ ترمذ ) ؛ ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 129 ( حدود سال 782 برابر 165/166؛ طبرستان ) ؛ ابن الاثير، ج6، ص 83 ( سال 811/812 برابر 196 هجري؛ خراسان ) ؛ ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان ) ص 146 ( حدود سال 815 برابر 199/200 هجري ) ؛ ابن الاثير، ج8، ص 91 و
Ibn Tiq Taqa : Fahri/Ahlwardt. Gotha 1860,S. 325-327 ( قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم هجري؛ بويه، مؤسس خاندان آل بويه ) ؛ مسعودي ( مروج ) ج1: ص 416 ( حدود سال 933 ميلادي برابر 321 هجري؛ يکي از آل بويه ) ؛ ناصر خسرو ( سفرنامه، فهرست: 43 ) ص 2 ( در اثر خوابي دست از عيش و عشرت مي کشد و عازم سفر بيت الله مي گردد ) ؛ الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه، فهرست: 13 ) ، ص 2 ( حدود سال 1000 ميلادي برابر با 390 هجري سلجوک، سردار معروف ) ؛ ص 8 ( حدود سال 1040 ميلادي برابر با 431/432 هجري؛ مسعود غزنوي ) نيز رجوع کنيد به حکايات کتاب عوفي ( جوامع الحکايات ) صفحات 184 تا 186، شماره ي 1056 تا 1089.
9- حدود سال 900 ميلادي برابر 287 هجري، در مورد احمد بن سهل: ابن الاثير، ج8، ص 37.
10- حدود سال 994 برابر 384 در مورد سبکتگين : تاريخ بيهقي، ص 199؛ عوفي ( جوامع الحکايات ) ص 185، شماره ي 1066.
11- سال 261 هجري در مورد اسماعيل ساماني در سمرقند، ابن الاثير، ج7، وقايع سال 261 ( در مورد اسماعيل چنين نقل شده که وي روزي موقع بار عام خود، به احترام يکي از فقهاء از جاي برخاسته و بدين سبب مورد ملامت برادرش واقع گشته است. بر اثر آن، در شب همان روز پيغمبر ( ص ) را به خواب مي بيند و او مورد لطف و برادرش مورد غضب واقع مي گردد. اين داستان که شايد بيشتر از طرف دوستداران علماء ساخته شده باشد، نشان مي دهد که در موادي که سود طبقه ي خاصي در بين بوده، حتي از اينکه پيغمبر اسلام را به شيوه ي ادوار غير اسلامي، وسيله ي انجاح مقاصد خود قرار بدهند، انديشه اي نداشته اند ) درباره ي مناماتي که پيغمبر ( ص ) در آن ظاهر گشته است، رجوع کنيد به کلاباذي ( وفات 990 يا 995 ميلادي برابر 380 يا 385 هجري )، « التعرف » به تصحيح Arthur John Arberry، قاهره 1933، با ترجمه ي انگليسي از :
A. J. Arberry: The doctrine of the Sufis. Cambridge 1935,kap. 70.
12- ابن الاثير، ج8، ص 84 ( سالم 933 ميلادي برابر 321 هجري؛ مردي معبر و منجم و معزمي که دعا و طلسمات نيز به کار مي برده به يکي از آل بويه از سرنوشت آينده ي او خبر مي دهد ) در باره تعبير خواب در بين مسلمانان رجوع کنيد به :
Paul Schwarz : Traum und Traundeutung bei ,Abd algani an -Nabulusi,S. 475 ( in der ZDMG,67,1913,S. 473-493 ) ; Fritz Meier: Die Welt der Urbilder bei ,Ali Hamadani ( gest. 1385 ) ,im “Eranos-Jb. “XVIII ( Zurich 1950 ) ,S. 115-172; Mu,tazid Wali ur-Rahman : Al-Farabi and his theory of dreams, in der “Islamic Culture”x ( 1936 ) ,S. 137-152.
و نيز رجوع شود به نوشته ي Fischer که در پاورقي دهم بعد از اين پاورقي حاضر، ذکر گرديده است.
13- الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه فهرست : 131 ) ص 108 ( در مورد محمود غزنوي ).
14- طبري، رديف 2، ص 1153 به بعد. درباره تقدم زردشتيان در مورد تعبير خواب رجوع کنيد به :
Jehangir C. Tavadia: An Iranian text on the act of dreaming. A new parallel to Indian wisdom, in der “Festschrift fur Moriz Winternitz”Leipzig 1933,S. 258-266.
15- ابن الاثير، ج9، ص 138 ( سال 1030 ميلادي برابر 421 هجري، در غزنه ).
16- مرجع سابق، ج5، ص 49 ( سال 724/725 ميلادي برابر 106 هجري ) ؛ عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 237 شماره ي 1845 ( عبدالله بن طاهر در حدود سال 840 ميلادي برابر 225/226 هجري؛ اطلاعات عمومي ) و نيز رجوع کنيد به : Masse,Croy. II 298-328.
17- نرشخي ( تاريخ بخارا ) ص 93 ( سال 925/926 ميلادي برابر 313 هجري: آن حادثه حتي باعث شورش مردم گرديد ). عقد الفريد، ج3، ص 245 روزهاي نحس و سعد ايرانيان را گرد آورده است.
18- تاريخ سيستان، ص 186.
19- طبري، رديف 2، ص1509 ( سال 728/729 ميلادي برابر 110 هجري، در ماوراء النهر ) – عقد الفريد ج3، ص 103 از انعقاد قرار داد، بالاي سر آتش خاموش شده در ميدان جنگ خبر مي دهد و آن را از عادات پارسيان مي شمارد، نيز رجوع کنيد به Johanes Petersen: Der Eid bei den Semiten,1914,S. 194ff.
20- تاريخ سلجوقيان کرمان ( فهرست : 175 )، ص 17 ( حدود سال 1076؛ ملکشاه ).
21- رجوع کنيد به : Jacob Burckhardt: Die Zeit Konstantins des Grossen,Wien o. j. ( Phaidon-Verlag ) ,S. 80.
22- طبري، رديف 2، ص 1458 ( درباره ي اينکه « به » در ايران نشانه ي نيکي بوده است- رجوع کنيد به طبري رديف 1، ص 1049 ) و نيز رجوع کنيد به : August Fischer : Die Quitte als Vorzeichen bei Persern und Arabern und das Traumbuch… ,in der ZDMG 68 ( 1914 ) ,S. 275-325 درباره جهات لساني در اين زمينه رجوع کنيد به همين مرجع شماره ي 67 ( 1913 )، صفحات 681 تا 983.
23- طبري رديف 2 ص 1637 به بعد.
24- مأمون خليفه ي عباسي خواسته خود را مبني بر اعدام برادرش امين بدين وسيله تعبير نمود ( سال 813 ميلادي برابر 197/198 هجري ) که پيراهني بدون يخه از خراسان فرستاد : رجوع کنيد به B,Hall. /ag. Ausg. I 236= ed. de Slane I 650 ( فهرست : 110 ) و نيز رجوع کنيد به : Krymskyj I 26.
25- طبري، رديف2، ص 1180.
26- مرجع سابق، ص 1237.
27- مرجع سابق، ص 1149؛ و نيز Fries 89.
28- ابن الاثير، ج7، ص 107.
29- رجوع کنيد به عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 169، شماره ي 740.
30- الحسيني ( اخبارالدوله السلجوقيه، فهرست: 131 )، ص 41 به بعد.
31- در بين ارتقيان ( خاندان ارتق بن اکسب فرماندار اورشليم از سال 479 هجري، م ) نيز اين امر متداول بوده است، رجوع کنيد به : Koprulu,Orta 63,Anm. 58 ( S. 63f ) ,und ,Urada/Turk. I 282 ( um 1020; Seldschuken ) ;Barthold,Vorl. 117f. ( 11/12 Jj. ) ;Bruno Adler: Pfeil und Bogen in kult und Sage,im « Weltkreis » II ( 1931 ) ,S. 101/13.
32- طبري، رديف2، ص 1041.
33- اين سوره ي قرآن به نابود شدن سپاه فيل سوار ابرهه، پادشاه جنوب عربستان که قصد تخريب مکه را داشت ( حدود سال 570؟ ) اشاره مي کند.
34- قابوسنامه ( فهرست : 277 ) صفحات 755 تا 758 ( حدود سال 1010 ميلادي برابر 400/401 هجري ) اشاره مي کند؛ عوفي ( جوامع الحکايات ) ص 101، شماره ي 996.
منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم