خانه » همه » مذهبی » ادله عقلی مهدویت

ادله عقلی مهدویت

ابتدا چند نکته را به عنوان مقدمه یادآور می شویم:

نکته ی اول

نکته ی اول این است که از دیدگاه شیعه, مسئله ی امامت از مسائل کلامی است و تحت عنوان ((وجوب علی الله)) مطرح می شود; مانند مسئله ی نبوت از دیدگاه متکلمانی که به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلی متکلمان امامیه, معتزله و ((ماتریدیه))اند. متکلمان ((ماتریدیه)) از نظر فقهی, حنفی مذهب اند و از نظر کلامی, پیرو ابومنصور ماتریدی(2) می باشند و به قاعده یحسن و قبح عقلی اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنین اعتقادی ندارند; به ((وجوب علی الله)) معتقد نیستند; به استثنای بعضی از متفکرانشان مانند شیخ عبده. امامیه معتقداند که امامت از صغریات حسن و قبح عقلی و وجوب علی الله است. نزاع بین امامیه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلی, نزاع کبروی نیست, نزاع صغروی است. آن ها قبول دارند که نبوت از مصادیق آن قاعده است, اما امامت را از مصادیق آن نمی دانند. ما فعلا از دیدگاه شیعه سخن می گوییم. بنابراین نکته ی اول این شد که امامت از دیدگاه شیعه, مسئله ای کلامی و تحت عنوان ((وجوب علی الله)) است و از مصادیق حسن و قبح عقلی می باشد.

نکته ی دوم

نکته ی دوم این که همان گونه که نبوت به دو گونه ی: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسیم شده است. امامت نیز به امامت عامه و امامت خاصه تقسیم می شود. مقصود از امامت عامه بحث های کلان و کلی امامت است; این که امامت امری است بایستنی و لازم, حسن امامت, چیستی و یا فلسفه ی امامت, غایات امامت و صفات و بایستگی هایی که امام باید داشته باشد و راه شناخت امام, این ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما این که مصادیق و اشخاص و کسانی که منصب امامت در آن ها تعین و تجلی پیدا می کند چه کسانی اند این می شود بحث امامت خاصه; همان گونه که در نبوت نیز نبوت خاصه به این مسئله یعنی مصادیق و موارد می پردازد. همه ی مذاهب اسلامی در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز یک قول شاذ و نادری که به برخی از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ی اباضیه (خوارج امروزی) به چنین مطلبی اعتقاد ندارند. کتاب های آن ها را من نگاه کرده ام و با علمای آن ها از نزدیک تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سید مرتضی در کتاب الذخیره هر چند نخستین فرقه خوارج یعنی محکمه به لحاظ تئوری اصل امامت و لزوم امامت را منکر شدند, اما در زندگی خود عملا بدون رهبر و امام زندگی نکرده اند. بنابراین هیچ یک از مذاهب منکر اصل وجوب امامت نیست. اختلافی که بین شیعه و سایر مذاهب اسلامی است, در صفات امام است. عصمت یکی از صفات مهم یا مهم ترین صفت در مسئله ی امامت است که شیعه به آن عقیده دارد و دیگران آن را لازم نمی دانند.

نکته ی سوم

نکته ی سوم این که اگر ما بخواهیم از زاویه ی ابزار و راه شناخت, یک بحث معرفت شناختی به مسئله ی امامت بنگریم, باید بگوییم امامت مسئله ای است عقلی و نقلی; یعنی هم می توانیم از ابزار عقلی استفاده کنیم و هم ابزار نقلی.

اصولا مسائل اعتقادی سه دسته اند: یک دسته مسائل عقلی محض اند و از راه نقل نمی توان آن ها را اثبات کرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حکمت خداوند و مانند هر عقیده ای که مبنای شریعت و وحی باشد. این گونه عقاید را نمی توان از راه شرع اثبات کرد; زیرا به دور و مصادره ی به مطلوب می انجامد. دسته ای از عقاید, نقلی محض اند و عقل در آن جا هیچ راهی ندارد; مانند مسائل جزئی مربوط به معاد. به قول ابن سینا در مسئله ی معاد جسمانی, یعنی جزئیات و مسائل مربوط به این قسم معاد, دست عقل کوتاه است. چگونگی عذاب, نعمت های بهشتی, صراط, میزان و مانند آن, مسائلی است که از راه نقل به ما رسیده و عقل تنها می تواند مبنای نقلی را اثبات کند که همان وحی باشد.

دسته ی سوم, مسائل اعتقادی است که هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحید و اصل یگانگی خداوند از این گونه مسائل است. مسئله ی امامت از آن دسته مسائل اعتقادی است که هم با عقل می توان آن را بررسی کرد و هم از طریق نقل.

نکته ی چهارم

بحث دیگر این است که ما وقتی می خواهیم با کسانی که در مسئله ی امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو کنیم, باید جایگاه مخاطب خود را از نظر ایدئولوژیکی و از نظر مکتبی و مذهبی بیابیم. با همه نمی توان یک سان سخن گفت.

در مسئله ی مهدویت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهیم با یک ماتریالیست بحث کنیم, باید به شیوه ای وارد بحث شویم که با مبانی کلی عقلی از ره گذر اثبات دین, وجود خدا و نبوت, راه را برای بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار کنیم; زیرا این یکی از مسائل اعتقادی است که متفرع بر اصل امامت و توحید است.

با هر فرقه ای باید مطابق عقاید و تفکراتشان سخن را آغاز کنیم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن می گویم. اگر کسی این اعتقاد را نمی پذیرد, حاضریم برگردیم و آن بحث را از نو شروع کنیم. من به عنوان یک مسلمان و با جهان بینی اسلامی سخن می گویم و می خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلی اثبات کنم.

ضرورت وجود امام

وجود امام و خلیفه ی پیغمبر و امام مسلمین, مورد قبول همه ی مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی و اشعری و ماتریدیه و … است. این مسئله به قدری اهمیت دارد که وقتی به اهل سنت درباره ی ماجرای سقیفه اعتراض شود که چرا عده ای از صحابه و از جمله خلیفه ی اول و دوم هنوز بدن پیامبر(ص) را غسل و کفن و دفن نکرده, به مسئله ی جانشینی پرداختند, می گویند به دلیل اهمیت امامت و رهبری. مسئله ی امت اسلامی, مهم تر از تجهیز و کفن و دفن پیامبر است.

پس مسئله ی ضرورت امامت, مسئله ای بسیار جدی است. اهل سنت در این که امامت امری لازم و قطعی است, گاهی به دلیل عقلی استدلال می کنند و گاهی به دلیل نقلی. حدیث معروف نبوی:

((… من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه));(4)

مشهور بین فریقین است.

در کتاب های کلامی مثل شرح عقاید نسفیه, شرح مقاصد و جاهای دیگر, بر ضرورت امامت به همین حدیث استدلال و استناد کرده اند. اصل وجود امام ضروری است و مقید به قید زمان هم نیست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلی است تخصیصی ندارد. ملاک حکم عقلی عام است و اگر مستندش این حدیث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقید به زمان نیست; پس زمان ما را هم شامل می شود.

صفات امام

اکنون سخن در این است که امامی که باید وجود داشته باشد, چه کسی است و چه صفاتی باید داشته باشد.؟

امام باید معصوم باشد. ادله ی عصمت, عقلی و نقلی است. در کتاب های کشف المراد, نهج الحق و دیگر کتاب های کلامی شیعه به طور مفصل به این مسئله پرداخته اند. بنابراین, اصل ضرورت عصمت را به عنوان یکی از مبانی اعتقادی پذیرفته ایم. اگر کسی در این مسئله سخنی دارد, باید برگردیم به مباحث عمومی امامت و در باب عصمت بحث کنیم. یکی از ادله ی نقلی اش این آیه ی شریفه است:

(و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمـت فإتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظــلمین);(5)

(ای پیامبر به خاطر آور) هنگامی که خداوند, ابراهیم(ع) را با وسایل گوناگونی آزمود; و او به خوبی از عهده ی این آزمایش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: ((من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.)) ابراهیم عرض کرد: ((از دودمان من (نیز امامانی قرار بده.))) خداوند فرمود: ((پیمان من, به ستم کاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند, شایسته ی این مقامند))).

بررسی مذاهب موجود

با توجه به این مقدمات, باید مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبنای قانون سیر و تقسیم بررسی کنیم و دیدگاه های آن ها را درباره ی امام و خلیفه ی پیامبر مطالعه کنیم.

الف: فرقه های اهل سنت

جمعی از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نیستند. اصل لزوم عصمت این نظریه را باطل می کند; البته جای این سخن هست که برگردیم و درباره ی ادله ی عصمت بحث کنیم; ولی بحث مربوط به امام غایب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه که گفتیم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پیامبر اسلام(ص) یا حضرت موسی یا حضرت عیسی(علیهماالسلام) که نبوت خاصه است سخن بگوییم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذیرفته ایم. اگر کسی نپذیرفت, باید یک قدم به عقب برگردیم و نبوت عامه را بحث بکنیم. پس همه ی مذاهب اهل سنت که به امامت غیر معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمی توانند مصداق آن امامی باشند که باید ویژگی عصمت داشته باشد.

ب: فرقه های تشیع

در درون مذهب شیعه و در خانواده ی تشیع مذاهبی به وجود آمده است; کیسانیه, زیدیه, ناووسیه, واقفیه, اسماعیلیه و اثنا عشریه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخی از صاحبان ملل و نحل فرقه های بسیاری برای شیعه ذکر کرده اند ولی این اقوال مبنای استواری ندارد. مرحوم علامه ی طباطبایی در کتاب شیعه در اسلام می فرماید: اگر خواسته باشیم مذاهب یک آیین را بررسی کنیم, باید محور را ببینیم. امامت محور تشیع است. مذاهب و فرق شیعی اگر در محور امامت اختلافی دارند, ملاک مذهب خاص و فرقه ی خاص می شود.

کیسانیه کسانی اند که به امامت محمد حنفیه قائل شدند و امامت امام زین العابدین(ع) بعد از شهادت امام حسین(ع) را نپذیرفتند و معتقدند که محمد حنفیه زنده است و این همان امام موعود است که زمانی قیام خواهد کرد. از نظر ما, عقیده ی کیسانیه باطل است; چرا که اولا, محمد حنفیه معصوم نیست; بنابراین شرط عصمت را که برای امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج می شود. ثانیا محمد حنفیه ادعای امامت نکرده است. فرقه ی کیسانیه خود را منسوب به محمد حنفیه می کنند; گرچه داستانی به نام احتجاج نقل شده که محمد حنفیه و امام زین العابدین(ع) در کنار حجرالاسود احتجاج کردند و حجرالاسود بر امامت زین العابدین(ع) شهادت داد; ولی به نظر می رسد این صحنه, تدبیری بود برای نشان دادن بطلان عقیده ی کسانی که گمان می کردند محمد حنفیه امام است. خود محمد حنفیه چنین ادعایی نداشت. شخصیتی است که امام حسین(ع) او را معتمد خود در مدینه قرار می دهد و به سفر مکه می رود. وانگهی نصوصی که خلفای دوازده گانه را مشخص کرده است, باطل کننده ی این عقیده خواهد بود. بنابراین, کیسانیه از جرگه ی شیعه امامیه خارج شدند.

زیدیه نیز گروهی اند که زید فرزند امام زین العابدین(ع) را امام می دانند. عقیده ی آن ها اجمالا این است که امام باید زاهد باشد, هاشمی و فاطمی باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسیف باشد; یعنی اهل تقیه نباشد. بر این اساس امام زین العابدین(ع) را امام علم و زهد می دانند; نه امام جهاد.

گفتنی است که اینان, امامت را به جناب زید نسبت داده اند. زیدی که امام صادق(ع) برای او دعا می کند و در شهادت او گریه می کند, چنین شخصیتی امکان ندارد ادعای امامت کرده باشد. در این صورت, مورد عنایت امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) قرار نمی گرفت. با توجه به این دو دلیل, مذهب زیدیه نیز باطل است.

ناووسیه نیز کسانی بودند که امام جعفر صادق(ع) را آخرین امام می دانستند و معتقد بودند که ایشان از دنیا نرفته و زنده است و زمانی بازخواهد گشت و در واقع, مهدی موعود اوست. اینان شخصی را امام می دانند که معصوم است. از این نظر موقعیت شان با زیدیه و کیسانیه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(ع) به عنوان یک واقعیت مسلم تاریخی و هم چنین احادیثی که درباره ی امامان دوازده گانه است, این عقیده را باطل می کند.

واقفیه نیز کسانی اند که امام موسی کاظم(ع) را آخرین امام می دانستند. اینان نیز همانند ناووسیه اند.

اسماعیلیه کسانی اند که اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام می دانند. مسئله بر این ها مشتبه شده; چون اسماعیل بر خلاف چیزهایی که بعضی وقت ها گفته می شود و نسبت هایی که به ایشان داده شده, شخصیت پرهیزگار و شایسته ای بوده است. احترام امام جعفر صادق(ع) به ایشان و بزرگی سن ایشان باعث این شبهه شد و عده ای گمان کردند که اسماعیل جانشین امام صادق(ع) است; ولی اسماعیل در زمان خود امام صادق(ع) از دنیا رفت و بعد هم امام صادق(ع) برای این که شبهه زدایی کند, چند بار تابوت و جنازه را زمین گذاشت و روی جنازه را کنار زد و به مردم نشان داد که او از دنیا رفته است.

البته عده ای هم مرگ اسماعیل را قبول کردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعیل منتقل شده است. بهره, مستعلیه, دروزیه, فرقه های باقی مانده از اسماعیلیه در عصر ما هستند. نه اسماعیل, نه محمد بن اسماعیل و نه افراد دیگر, معصوم نبودند و بنا به دلایل پیش گفته, از فرقه های باطل اند; وانگهی مرگ اسماعیل یک واقعیت تاریخی است.

نتیجه ی بررسی

بنابراین با استفاده از قاعده ی سبر و تقسیم, فقط شیعه ی دوازده امامی باقی می ماند که عقیده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم که مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسکری(علیهماالسلام) است.

مسلمانان اجماع دارند بر این که حقیقت و حق از امت اسلامی خارج نیست; نه در مسیحیت است و نه در یهودیت و نه در فرقه ها و آیین های دیگر. و این حقیقت, نمی تواند در مذاهب دیگری غیر از شیعه باشد; چرا که این مذاهب با توجه به مواردی که یاد شد, در مسئله ی امامت راه صواب را نپیموده اند.

غیر از شیعیان دوازده امامی, عقاید دیگر مذاهب اسلامی با ضوابط و معیارهایی که در امامت عامه گفتیم مطابقت ندارد. باز هم تإکید می کنم که بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن می گوئیم; امامت عامه مفروغ عنه است و در این مسئله, اصل موضوع ما حساب می شود. با توجه به مباحث امامت عامه که گفتیم و با توجه به این قاعده که حق, از امت اسلامی خارج نیست, نتیجه می گیریم که حق منحصر در شیعه ی دوازده امامی است.

برهان سبر و تقسیم می گوید در مذهب تشیع این امامت با این ویژگی های خاص وجود دارد. در مذهب تشیع ادله و شواهدی وجود دارد بر این که مصداق امام را معین می کند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسیاری بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع) در عصر غیبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتی که در عصر غیبت کبرا صورت گرفته, مجموعه ی شواهدی هستند که مصداق معین را نشان می دهند که وجود مقدس حضرت مهدی ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.

پس اندیشه مهدویت و ظهورمنجی بزرگ ، یکی از اصیل ترین اندیشه های اسلامی است و بنیانگذار آن پیامبر اکرم (ص) است . آن حضرت خود عقیده ظهور را در جدول عقاید اسلامی قرار داد و به همین جهت این موضوع به طور یکسان در منابع شیعه و سنی منعکس گردیده است. اهل بیت پیامبر (ص) نیز این اندیشه و اعتقاد را در جامعه اسلامیتبیین وترویج کرده اند . اما می توان ادعا کرد که هیچ مساله اسلامی، همانند عقیده مهدویت و ظهور، از قطعیت و سابقه تاریخی بر خوردارنیست. بنابریان دارای ادله تاریخی ، فلسفی و عقلی و براساس پیشگویی های غیبی ادیان و … است.

از آنجا که درک کلیات بر عهده عقل و درک مصادیق و جزئیات، در حوزه حواس پنجگانه است. طبیعتاً برای اثبات امور جزئی ، برهانهای عقلی اقامه نمی شود.

در موضوع امامت ، عقل به همین مقدار حکم می کند که معرفی ، نصب و وجود راهنمایی الهی برای بشر حسن و لازم است و لذا خداوند برای حفظ هدفمندی و به کمال رساندن انسان ها، حتماً چنین راهنمایی را می فرستد، اما تشخیص و تطبیق امام بر مصادیق خارجی و توصیف و شناسایی او ، کار عقل صرف نیست .پس باید در کنار ادله عقلی ، به ادله نقلی (قرآنی و روایی) نیز توجه کرد و برای شناخت امام ـ‌به خصوص منجی موعود- به کتاب و سنت پیامبر(ص) و نیز به کرامات شخص مدعی منصب امامت مراجعه کرد.

بر این اساس ادله عقلی درصدد اثبات لزوم و وجود فعلی امام است و رسالت اثبات یک شخصیت الهی (مهدی موعود) را بر عهده دارد.

ادله دیگر عقلی

متکلمین برای اثبات وجود حضرت مهدی به دلایل مختلفی استدلال می کنند، از قبیل: برهان لطف، برهان عنایت، برهان فطرف، برهان واسطه فیض الهی، برهان علت غایی، برهان امکان اشرف، برهان مظهر جامع، برهان تجلی اعظم، برهان عدم تبعیض در فیض، برهان تقابل قطبین، برهان لزوم عقل بالفعل و برهان حساب احتمالات ….در اینجا به بعضی از این ادله می پردازیم.

ادله عقلی اثبات مهدویت:

1 ـ برهان لطف

یکی از براهین عقلی که متکمان زیاد به آن استدلال می کنند «قاعده لطف است» ؛ علامه حلی برای اثبات امامت به این قاعده تمسک جسته ، می گوید: «امامت ، ریاست عامه الهی در امور دین و دنیاست، برای شخصی از اشخاص به عنوان نیابت از پیامبر (ص) و این واجب عقلی است؛‌زیرا امامت لطف است. پس ما علم قطعی داریم که اگر برای مردم شخصی باشد که ریاست آنها را برعهده گیرد و آنها را راهنمایی کند و دیگران از او اطاعت کنند و او حق مظلوم را از ظالم بستاند و ظالم را از ظلم منع کند، مردم به صلاح نزدیک تر و از فساد دورتر می شوند»(شرح باب حادی حشر، ص 83) .

متکلمان لطف را بر خداوند، واجب می دانند ؛زیرا او بندگان خود را عبث و بیهوده نیافریده و راه رسیدن به هدف را بر ایشان هموار می سازد. این قاعده ایجاب می کند که در میان جامعه امامی باشد تا محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق بازدارد و آنان را به سعادت حقیقی هدایت کند. امتثال از دستورات و اطاعت انسان ها از تکالیفی که خداوند بر بندگان واجب داشته ، بدون انجام دادن اموری از جانب خداوند (مثل نصب امام معصوم، وعده و وعید و …) محقق نمی شود و خدای حکیم حتماً این امور را انجام می دهد تا نقض غرض در تکلیف لازم نیاید و این به دست امام صورت می گیرد.

شیخ شهاب الدین سهروردی در اثبات وجود حضرت ولی عصر(ع) از طریق قاعده لطف می گوید: در جهان هیچ گاه از حکمت و از وجود کسی که قائم به حکمت باشد و نشانه های خداوند نیز در او باشد، خالی نبوده است. این چنین کسی خلیفه خداست در زمین و تا زمین و آسمان برپاست چنین خواهد بود … پس در هر زمان اگر چنین شخص باشد که خدایی و نمونه کامل علم و عمل است، ریاست جامعه با اوست و او خلیفه خداوند در روی زمین است و زمین هیچ گاه از چنین انسانی خالی نخواهد بود… اینکه می گوییم ریاست با اوست ،مقصود الزام حکومت ظاهری او نیست؛ بلکه گاه امام خدایی ، حکومت تشکیل می دهد و آشکار است و مبسوط الید وگاه در نهایت پنهانی (غیبت) به سر می برد. این امام همان کسی است که مردم او را قطب زمان «ولی عصر» می نامند. ریاست جامعه با این انسان است؛ اگر چه نشانی از او در دست نباشد. البته اگر این رئیس ظاهر باشد و در راس حکومت قرار گیرد، زمان نورانی خواهد شد.(مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2 ،ص 21و22)

به این ترتیب وجود امام زمان گرچه از دیدگان مردم غایب است ، دارای الطافی است، از جمله : حراست از دین خدا ، تربیت نفوس مستعد انسانی، حفظ و بقای مذهب، وجود الگو در جهت پیشرفت بشر و …

البته محرومیت از فیض ظهور پیشوای الهی، به جهت موانعی است که خود انسان ها ایجاد کرده اند، چنان که شیخ طوسی می گوید: اصل وجود امام ، لطف است و تصرف آن حضرت لطف دیگر و این ما هستیم که موجب غیبت آن حضرت شده ایم (عدمه منّا). (کشف المراد ، ص 363)

2 ـ برهان فطرت

انسان دارای تمایلات غریزی و فطری گوناگون است (شخصی و اجتماعی و عالی) . تمایلات عالی از قبیل حقیقت جویی، خیر طلبی ، حس دینی و پرستش ، یافتن کامل مطلق و … حال برای رسیدن به کمال مطلق و معبود حقیقی احتیاج به واسطه ای است که خود سفر کمال را طی کرده و بتواند انسان را دستگیری کند تا او را از راه های گوناگون (وضع قوانین تشریعی و تبیین آنها ، دستگیری انسان های مستعد کمال و …) به کمال مطلوب برساند.

این امر از دو راه قابل اثبات است:

1 ـ وجود این میل و امید واسطه در انسان بدیهی است.

2 ـ وجود انسان کامل که ناطق و هادی به کتاب و سنت ( به نقل آیات قران و روایات) ضروری است. ( سوره احقاف آیه 12 ، سوره اعلی آیه 19 ، سوره بقره آیه 124 ).

حال اگر میل و کشش فطری به چیزی در انسان وجود دارد ، پس باید آن چیز در خارج موجود باشد وگرنه وجود آن در انسان لغو خواهد بود. به عبارت دیگر این عطش نسبت به انسان کامل معصوم، دلیل وجود خارجی او است و بی جهت و خود به خود به وجود نیامده است.

حال اگر این تمایل واقعیت نداشته باشد، سایر تمایلات نیز واقعیت ندارد و اگر سایر تمایلات واقعیت دارد ، این نیز واقعی است.

این مطلب را به طریق دیگری می توان با توجه به برهان «هدفمندی» توضیح داد.

برهان هدفمندی

انسان، مرکب از جسم و روح است و روح او نیز مانند جسمش در تکامل است . لازمه نیل به تکامل ، وجود یک راهنماست که او را کمک نماید. اگرچه عقل ، وظیفه راهنمایی را بر عهده دارد ، اما به خاطر محصور بودن آن به عالم جسمانیات و نیز به خاطر ـ وجود دشمن هایی چون هوا و هوس و تمایلات حیوانی ـ باید راهنمایی دیگری هم باشد تا به کمک عقل بشتابد . این راهنما در عصر رسالت وجود پیامبر اکرم (ص) بود. به یقین پس از ایشان نیز راهنمایانی وجود خواهند داشت، چرا که نسل انسان ها تداوم یافته است و اگر راه برنامه و راهنمایی الهی موجود نباشد، خلقت انسان ها ، لغو و بی غایت خواهد بود. علاوه بر این خطر تحریف دین و وجود گروه ها ی معاند نیز، این ضرورت را تاکید می کند.

3 ـ واسطه فیض :

باید در میان بشر همواره فرد کاملی موجود باشد که تمام کمالات انسانی ممکن، در او به فعلیت رسیده و در ضمن با عالم ربوبی ارتباط داشته باشد(تا ارتباط بین عالم غیب و نوع انسان محفوظ بماند) که اگر چنین برگزیده ای در میان بشر نباشد؛ حرکت تکاملی افراد بی غایت و بدون هدف خواهد بود.

بر اساس آیات قرآنی (آیات 30 و 213 سوره بقره)، پروردگار در نظام خلقت و نیز قانون گذاری و دیانت، ائمه و حجت های خودش را خلیفه روی زمین قرار داده و آنان را مجرای بهره وری ها و فیض عام و خاص برای مردم ساخته و تمام اسمای الهی را به ایشان آموخته است «وً عًلًّمً آدًمً الأًسْماءً کُلًّها» تا اینکه به اذن او ، همچون خودش در همه چیز تصرف و دخالت کنند و جانشینی او و عهده دار امور زمین و مردم باشند و چنین است که اگر حجت و خلیفه خدا در زمین نباشد ، خاک هستی مردم را در خود خواهد کشید. باید دانست که خداوند متعال، با اسما و صفات عالیه اش، همه چیز و همه پدیده ها را آفریده و خود عهده دار تمام امور آنها است. هستی همه آنها، وابسته به او است و هرگونه اراده کند، در انها دخل و تصرف می کند… اما بنای ذات مقدسش بر این است که امور خلقت مادی را، فقط از طریق اسباب مادی ـ و بدون دخالت مستقیم و یا بی واسطه ـ اداره کند و از جمله اسباب برای اصلاح امور ظاهری و باطنی مردم،‌پیامبران و جانشینان آنان ـ به خصوص امامان معصوم ـ هستند. امام صادق (ع) می فرماید:«خداوند ناپسند و ناخوش می دارد که امور عالم را جز با اسباب و وسایط اداره کند ؛ از این رو برای هر چیزی سببی قرار داده است و برای هر سبب گسترده و میدان قدرت نفوذی قرار داده و برای هر نشانه ای، پشتگاه و راه ورودی گویا ـ و خواننده به حق ـ مقرر فرموده است. هر که او را بشناسد ـ و به رسمیت بپذیرد ـ خدا را شناخته و هرکه او را انکار کند، خدا را انکار کرده است. آن بارگاه و راه ورود، رسول الله و ما هستیم».

پس اگر امامان معصوم ـ و در عصر حاضر امام زمان (عج) ـ عناصری خاکی نبودند و امور عالم خلقت ـ ازجمله زمین و ساکنان آن ـ را بر عهده نمی گرفتند؛ امور زمین و مردمش از هم می پاشید. بنابراین باید واسطه بین آفریننده و پدیده های مادی، کسی باشد که دارای خلقت مادی و جسمانی و علاوه بر آن دارای درجه ای از شرافت معنوی باشد که شایستگی ارتباط بین آفریننده و آفریدگان را احراز کند و چنین افرادی جز خلفای ذات مقدس پروردگار (پیامبران و جانشینان آنان) کسی نمی تواند باشد.

4 ـ اتمام حجت:

اگر رهبری معصوم در هر دورانی و در میان هر نسل از نسل های بشر نباشد؛ چه بسا مردم گمراه، گمراهی و فساد خود را معلول نبودن این رهبر بدانند. از این رو برای همیشه، خداوند باید امام یا امامانی معصوم در جامعه معین کرده باشد تا حجت را بر مردم تمام کنند و بهانه ای برای منحرفان باقی نمایند « فًلِلّهِ الْْحٌجًّه الْبالِغًه» . در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است:«اٍنّ الحجّه لا تقومٌ لله عزّ و جل علی خلقِه الا بالامام حتی یعرفونه»؛ «حجت خدا بر خلقش تمام نشود، مگر به وجود امامی زنده که مردم او را بشناسند.»

5 ـ قانون هدایت عمومی:

این قانون، اقتضا می کند بعد از پیامبر، امام و رهبری معصوم باشد که کارهای پیامبر را ادامه دهد؛ با این تفاوت که دیگر به امام وحی نمی شود و در هستی یک سلسله قوانین غیر قابل تغییر وجود دارد (مانند قانون هدایت عمومی) که بر اساس آن، خداوند همه موجودات را به سمت کمال وجودیشان، راهنمایی و هدایت می کند… در بین موجودات ، انسان علاوه بر هدایت تکوینی، نیازمند هدایت تشریعی است و این هدایت، به وسیله پیامبر اکرم ابلاغ شده است و از آنجا که لازم است، هدایت مستمر باشد و نسبت به نسل های بعدی نیز ادامه یابدٰ باید بعد از پیامبر اکرم، افرادی مسئولیت هدایت مردم و توضیح و تبیین شریعت و مسائل دینی را بر عهده بگیرند. چنین اشخاصی،‌جز امامان معصوم نخواهند بود و اگر آنان وجود نداشته باشند، به هدایت تشریعی، خلل وارد شده و این باعث نقض در قانون هدایت عمومی است (در حالی که قانون هدایت قابل نقض نیست). به این جهت در هر عصر ، وجود امام زنده جهت هدایت مردم، ضروری ولازم است. حضرت علی (علیه السلام) در خطبه ای، به این مهم چنین اشاره فرموده است:« پروردگارا! تو خود گواهی که اهل زمین را از داشتن حجتی از ناحیه تو ـ که آنان را به دین هدایت کند و علم الهی را به ایشان بیاموزد و حجت تو از تمامیت نیفتد و پیروان اولیایت بعد از اینکه به وسیله پیامبران، هدایتشان کردی، گمراه نشوند ـ گریزی نیست. این حجت تو یا در میان مردم، ظاهر و برای آنان آشناست ـ اما از او اطاعت نمی کنند ـ و یا از دید مردم پنهان و منتظر زمان ظهور است. زمانی که مردم در صلح و آرامش هستند، اگر وجود حجت از نظر آنان غایب باشد، دانش و منش او به دل های مومنان می رسد و ایشان به آن عمل می کنند.»

برای مطالعه بیشتر ر.ک:

1. مهدویت(پیش از ظهور)، رحیم کارگر (نشر معارف)

2.ادله عقلی و نقلی امامت ومهدویت،رحیم لطیفی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد