خانه » همه » مذهبی » ادله قرآني، روايي و عقلي بر رد اصل تثليث و ثنويت چيست؟

ادله قرآني، روايي و عقلي بر رد اصل تثليث و ثنويت چيست؟

از آنجا که پرسشگر، ادله قرآني و روايي و عقلي بر رد و بطلان دو اصل تثليث و ثنويت را خواستار شده و بطلان هر کدام از اين دو اصل، ادله مخصوص به خود را مي طلبد، سزاوار است هر يک از دو اصل تثليث و ثنويت و ادله ابطال آنها مستقل و مجزا مورد ارزيابي قرار گيرد.
کلمه اقنوم به معناي شخص و کالبد و جمع آن اقانيم است، بنابراين اقانيم ثلاثه در اصطلاح مسيحيان عبارت است از پدر و پسر و روح القدوس.
معناي تثليث به عقيده مسيحيان اين است که خدا را پدر عيسي و عيسي را پسر خدا مي دانند، و مي گويند: خدا در جسم عيسي حلول کرد و با عيسي يکي شد، و اين دو نفر از روح القدوس به وجود آمدند، و در عين حال که هر يک از اين سه نفر عين ديگري هستند غير يکديگر هم مي باشند.[1]حاصل گفتار مسيحيان اين است که ذات خدا جوهر واحدي دارد، و اين حقيقت واحده سه اقنوم دارد، و اقنوم هاي سه گانه که خدا با آنها جلوه و ظهور کرده عبارت است از اقنوم هستي و اقنوم علم که همان کلمه است و اقنوم حيات که همان روح القدوس است، يکي از اين اقنوم هاي سه گانه را پدر دومي را پسر سومي را روح مي گويند.
پدر را اقنوم وجود، پسر را اقنوم علم و کلمه، روح را اقنوم حيات مي نامند.[2]بنابراين مسيحيان در عين اين که خدايان را حقيقتا سه گانه مي دانند، يگانه حقيقي نيز مي دانند و به اعتقاد آن ها سه واحد حقيقي يک واحد حقيقي را تشکيل مي دهد.
قرآن کريم در آيات متعدد، تثليث مسيحيت را ابطال نموده است که به عنوان نمونه به دو آيه که در آيه اول توحيد در تثليث و در آيه دوم تثليث در توحيد ابطال شده است اشاره مي شود:
1. کساني که گفتند خداوند همان مسيح بن مريم است به طور مسلم کافر شدند (با اين که خود) مسيح گفت اي بني اسرائيل خداوند يگانه را که پروردگار من و شما است پرستش کنيد، چه اين که هر کس شريکي براي خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمکاران يار و ياوري ندارند».[3]چه کفري از اين بالاتر که خداوند نامحدود از هر جهت را با مخلوقي که از هر جهت محدود است يگانه و متحد بدانند و صفات مخلوق را براي خالق قرار دهند؟ در حالي که خود مسيح ـ عليه السلام ـ با صراحت به بني اسرائيل گفت: خداوند يگانه اي را پرستش کنيد که پروردگار من و شما است، و به اين ترتيب بيزاري خود را از هر گونه شرک و غلو در مورد خويش نفي کرد و خود را همانند ديگران مخلوقي از مخلوقات خدا معرفي نمود، و نيز مسيح ـ عليه السلام ـ براي تأکيد اين مطلب و رفع هر گونه ابهام و اشتباه اضافه کرد:
«هر کس شريکي براي خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جايگاه او آتش است».[4]«جز معبود يگانه نيست، اگر از آنچه مي گويند دست بر ندارند عذاب دردناک به کافران آنها (که روي اين عقيده ايستادگي کنند) خواهد رسيد».[5]اما دليل روايي بر بطلان تثليث
امير مومنان، در پاسخ اعرابي که در جنگ جمل از يگانگي خداوند از او سئوال کرد، فرمود: «اي اعرابي اينکه مي گويم خداوند، واحد است چهار معنا مي تواند داشته باشد که دو معناي آن در باره خدا صحيح نيست و دو معناي آن صحيح است».
اما آن دو که صحيح نيست: يکي وحدت عددي است که براي خدا جايز نمي باشد و لذا اگر بگوييم او يکي است و دو تا نيست، مفهوم اين سخن آن است که دومي براي او تصور مي شود ولي وجود ندارد، درحالي که مسلما براي ذات بي نهايت خداوند دومي تصور نمي شود چرا که چيزي که دومي ندارد داخل در باب اعداد نمي شود آيا نمي بيني که خداوند کساني را که گفتند: خدا سومي از سه نفر است تکفير کرده است؟ دومين معناي واحد که بر خدا روا نيست اين است که به معناي واحد نوعي باشد مثل اين که مي گويم فلان کس يکي از مردم است، اين نيز بر خدا روا نيست (چرا که خداوند نوع و جنس ندارد) چون مفهوم اين سخن تشبيه است و خدا از هر گونه تشبيه و تنظير برتر و بالاتر است.
اما آن دو مفهومي که درباره خدا صادق است يکي اين که گفته شود خداوند واحد است يعني در اشياء عالم تشبيهي براي او نيست، آري پروردگار ما چنين است. ديگر اين که گفته شود پروردگار ما احدي المعني است يعني ذات او تقسيم پذير نيست، نه در خارج نه در عقل و نه در وهم، آري خداوند بزرگ چنين است.[6]

دليل عقلي بر بطلان تثليث
1. در ميان انحرافاتي که جهان مسيحيت به آن گرفتار شده هيچ يک بدتر از انحراف تثليث نيست، زيرا آنها با صراحت مي گويند: خداوند سه گانه است و نيز با صراحت مي گويند در عين حال يگانه است، يعني هم وحدت را حقيقي مي دانند و هم سه گانگي را واقعي مي شمرند، اين مطلب نامعقول يعني معادله 1 مساوي 3 را هيچ کودک دبستاني هم نمي تواند بپذيرد،زيرا تثليث در وحدت (سه گانگي در عين يگانگي) مطلبي است کاملاً نامعقول و بر خلاف بداهت عقل است چون سه گانگي در عين يگانگي عين تناقض است يعني هم يکي هست و هم يکي نيست.
2. افزون بر اين اگر ذات خدا مرکب از سه اقنوم باشد لازم مي آيد که هر سه محدود باشند، نه نامحدود و نامتناهي، زيرا اگر سه بي نهايت از تمام جهات فرض شود، حتما بي نهايت اول، به مرز بي نهايت دوم که مي رسد تمام مي گردد و بي نهايت دوم که به مرز بي نهايت اول مي رسد، آن هم تمام مي گردد بنابراين هر سه محدود هستند و متناهي و اين باز خلاف عقل است که چيزي هم نامتناهي باشد و هم متناهي.
3. به علاوه هر مرکبي نيازمند به اجزاي خويش است و وجودش معلول وجود آنها است و لازمه ترکيب در ذات خدا اين است که او نيازمند و معلول باشد و چنين خدايي عاجز و ناتوان و محتاج خواهد بود که فرقي با انسان ندارد.[7]درحالي که خداوند عالم و قادر و توانا و بي نياز نامحدود لايتناهي و بسيط است.
و اما ثنويت: ثنويه به کساني گفته مي شود که به دو خدا قائل هستند و مي گويند مدبر عالم، دو مبدأ قديم و مستقل هستند که عبارتند از نور و ظلمت يا يزدان و اهريمن که يزدان آفريدگار خيرات و خوبي ها، و اهريمن خالق شرور و بدي ها است.[8]قرآن کريم بطلان ثنويت را اين گونه اعلام مي کند: «اگر در زمين و آسمان خداياني جز خداوند يگانه بود زمين و آسمان به فساد کشيده مي شد، و نظام جهان به هم مي خورد پس منزه است خداوندي که پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مي کنند».[9] و نيز مي فرمايد: «و هر کس معبود ديگري را با خدا بخواند، و مسلما هيچ دليلي بر آن نخواهد داشت حساب او نزد پروردگارش خواهد بود».[10]و اما روايت بر بطلان ثنويت
1. امير المومنين به امام مجتبي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: بدان فرزندم اگر پروردگارت همتايي داشت فرستادگان او به سراغ تو مي آمدند و آثار ملک و سلطان او را مشاهده مي کردي. و به افعال و صفاتش آشنا مي شدي ولي او معبود يکتا است، همان گونه که خودش توصيف کرده است.[11]2. فضل بن شاذان مي گويد: من در حضور حضرت امام رضا ـ عليه السلام ـ بودم که مرد ثنوي مذهب از او سئوال کرد، من مي گويم آفريدگار عالم دو تا است، دليل بر يگانگي واحد بودن او چيست؟ حضرت فرمود: همين گفته تو که مي گويي خدا دو تا است، دليل بر يگانگي آفريدگار است، زيرا تو دو را ادعا نمي کني مگر بعد از اثبات واحد، پس خداي واحد يگانه مجمع عليه است و بيشتر از واحد مورد اختلاف است.[12]و اما دليل عقلي بر بطلان ثنويت: اگر با خداوند سبحان خداوند ديگري بوده باشد بايد هرکدام بتواند ضد چيزي را که ديگري اراده کرده است اراده کند. مثلا يکي مرگ کسي و ديگري حيات او را اراده کند در اين صورت يا مراد هر دو حاصل مي شود که محال است يا مراد هيچکدام حاصل نمي شود که اين با قادر بودن منافات دارد يا مراد يکي حاصل مي شود و مراد ديگري حاصل نمي شود که در اين صورت يکي از آنها قادر نيست بنابراين جايز نيست که خدا بيشتر از يکي باشد.[13]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مسيحيت، محمد اديب آل علي.
2ـ صد مقاله سلطاني، سلطان الواعظين شيرازي.
 
پي نوشت ها:
[1]. نجفي خميني، محمد جواد، تفسير آسان، ج4، ص230. انتشارات اسلاميه، تهران، 1398ق.
[2]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج3، ص452، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش.
[3]. مائده / 17.
[4]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج5، ص34، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1374ش.
[5]. مائده / 73.
[6]. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج5، ص710، انتشارات اسماعيليان، قم، 1415ق.
[7]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج4، ص227، دارالکتب الاسلاميه، طهران. ص1374ش.
[8]. خاني رضا، رياضي، حشمت الله، ترجمه بيان السعاده في مقامات العباده، ج5، ص449. تهران، دانشگاه پيام نور، 1372ش.
[9]. انبياء / 22.
[10]. مومنون / 117.
[11]. فيض الاسلام، علي نقي، نهج البلاغه، ص918، نامه 31.
[12]. شيخ حر عاملي، محمد بن حسن، الفصول المهمة في اصول الائمه، ص135، موسسه معارف اسلامي امام رضا ـ عليه السلام ـ 1418ق.
[13]. طبري، فضل بن حسن، مجمع البيان، ترجمه مترجمان، ج16، ص112، انتشارات فراهاني، تهران، 1360ش.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد