ارتباط امام علی(ع) با ایرانیان
امام علی علیه السلام و ایرانیان
در نظام مالی که عمر و سپس عثمان اعمال میکردند، معمولاً حقوق و عطایای موالی ایرانی پایینتر از اعراب بود. از این رو وقتی که ایرانیان در دوران خلافت علی(علیه السلام) از حقوق و عطایایی برخوردار شدند، جمعی از سران و اشراف کوفه از جمله اشعثبن قیس کندی، در برابر آن حضرت زبان به اعتراض گشودند که از چه روی ما را مغلوب این سرخرویان ساختهای؟
دیدار «الابناء» با علی(علیه السلام)
به سال دهم هجری، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را به یمن گسیل داشت تا امور آن منطقه را سامان بخشد و خراج ایشان را جمع آورد. در آن زمان، در یمن طبقهای وجود داشت که اعراب به آنها «الابناء» و گاه «بنی الاحرار» میگفتند. آنان در جامعه یمن از جایگاه خاصی برخوردار بودند و همواره به آزادگی و شرافت اتصاف داشتند.
اینان ایرانی نژادهایی بودند که اجدادشان از جانب خسرو انوشیروان برای یاری مردم یمن و حمیریان تحت ستم حبشیان، به آن دیار اعزام شده بودند و آنان پس از در هم شکستن حبشیهای مهاجم، در همانجا سکنا گزیدند. سالها بعد بر اثر آمیزش آنان با ساکنان بومی عرب، همین نسل، یعنی «بنی الاحرار» به معنای «فرزندان ایرانیان» یا «پسران آزادگان» به وجود آمدند.[1]
حضور علی(علیه السلام) در یمن در سال دهم هجری، این امکان را در اختیار الابناء ایرانی نژاد قرار داد تا از نزدیک با سیره انساندوستانه، کریمانه و بزرگوارانهاش آشنا شده، از همانجا دوستی و محبت او را در دلهای خویش جای دهند.
الابناء پس از آشنایی با علی(علیه السلام) اسلام آورده، فیروز را از جانب خود به مدینه فرستادند و مراتب ایمان و وفاداری خود را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرضه داشتند.[2]
فتوحات اسلامی پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)
پس از رحلت رسول گرامی اسلام، دو اتفاق بزرگ رخ داد که تأثیرات شگرفی در سرنوشت آینده اسلام و مسلمین داشت
یکی ماجرای سقیفه و دیگر، پدیده فتوحات. بزرگترین اشتباه و انحرافی که در سقیفه [صفر سال 11 ق.] انجام گرفت، تغافل، تجاهل و به فراموشی سپردن واقعه غدیر بود.
غدیر به اهلیت و صلاحیت علی(علیه السلام) برای جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اشعار داشت. اما حوادث سقیفه به گونهای دیگر رقم خورد و با انتخاب ابوبکر به خلافت، به واقع زاویه انحرافی آغاز شد، که در سال 61 ق.
با کشتار فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، به نقطه اوج خود رسید. اما حادثه مهم دیگر که در مبحث ما میگنجد، آغاز فتوحات در دوران خلافت ابوبکر بود. هدف فتوحات، گسترش اسلام و از میان بردن سدها و موانع سیاسی موجود جهان آن روزگار بود که نمیگذاشتند پیام اسلام به امتهای دیگر برسد. اندیشه و طرح فتوحات، اساساً سه خاستگاه مهم داشت:
نخست؛ جوهر اسلام که دینی بود متمم و مکمل ادیان دیگر و طبعاً آیینی جهانی؛ که همه ابنای بشر را مورد خطاب خود قرار میداد.
دوم؛ سیره عملی پیامبر در جهت معرفی اسلام به خارج از مرزهای شبهجزیره عربستان که نمونه بارز آن دعوت خسرو ایران، قیصر روم و مقوقس مصر به پذیرش این آیین بود.
سوم؛ ارضای حسّ جاهطلبی و زیاده خواهی برخی از امیران و خلیفگان، و برطرف کردن مشکلات اقتصادی که از سرزمین خشک عربستان ناشی شده بود.
اینها عواملی بودند که ذهن، اندیشه و همت عرب را که تا پیش از اسلام به مناقشات خونین قبیلهای در حوزههای محدود، معطوف بود، به تسخیر سرزمینهای دور و نزدیک متوجه ساخت.[3]
فتح ایران و پیدایش طبقه موالی
با شروع فتوحات در زمان خلافت ابوبکر، کرانههای جغرافیای اسلام، به سمت شرق و شمال و غرب گسترش یافت. در مدتی اندک ایران، شام و مصر فتح شدند. فتح ایران تقریباً در خلال دهه 12 تا 22 ق. تکمیل شد.
نخستین پیروزی قاطع در برابر ایرانیان در اوایل خلافت عمر در سال 16 ق. در قادسیه صورت پذیرفت.[4] علی(علیه السلام) نیز، از آغاز طراحی این عملیات بزرگ در مدینه، در جریان قرار گرفته بود. به گفته طبری و بر اساس خطبه 145 نهجالبلاغه، آن حضرت پیشنهادهای سودمندی را نیز در این باره به خلیفه دوم عرضه کرد. با فتح ایران بسیاری از خاندانهای ایرانی در جوار اعراب و یا حتی در درون بافت و ساختار جامعه اعراب، تحت عنوان «موالی» جای گرفتند.
اینان از آن پس به عنوان طبقهای نوظهور در جامعه اسلامی جایگاه خاصی را به خود اختصاص دادند. رابطه موالی با اعراب فاتح، الزاماً رابطه ارباب و رعیت و خواجه و برده نبود؛ بلکه در بیشتر موارد خاندانهای ایرانی با خاندانهای عرب پیمان ولاء و دوستی (موالی موالاه) داشتند تا آنکه این امر مکانیسم روابط اجتماعی خود را در قالبی استوار و مناسب انتظام بخشید.[5]
با وجود این، خاندانهای ایرانی از روح تعرّب و عصبیت عربی، که هنوز از جامعه اسلامی رخت بر نبسته بود، رنج میبردند. این روحیه که حتی دستگاه خلافت نیز از آن بیبهره نبود، گاه عرصه را بر موالی ایرانی تنگ و دشوار میساخت. شاید بتوان ترور خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ (فیروز ایرانی)[7] را به سال 23 ق. واکنش در برابر این فشارها تلقی کرد.
علی(علیه السلام) خونخواه هرمزان ایرانی
در پی درگذشت خلیفه دوم، عبیدالله پسر او، نه تنها ابولؤلؤ و همسر و دخترش را به قتل رساند، بلکه هرمز را نیز با وجود هیچ مستمسک قابل قبول شرعی و عرفی کشت. عثمان خلیفه سوم وظیفه داشت عبیدالله را به سبب قتل بیدلیل یک ایرانی مسلمان، قصاص کند؛ زیرا از بیگناهی او آگاه بود.
لیکن خلیفه جرأت نداشت تا در این مورد، به وظیفه اسلامی خود عمل کند. علی(علیه السلام) خیلفه سوم، عثمان را در این مورد سخت نکوهش کرد و به عبیدالله بن عمر چنین فرمود:
ای فاسق اگر روزی بر تو دست یابم، تو را به خونخواهی هرمزان خواهم کشت.
عبیدالله تا پایان عمر از علی(علیه السلام) برحذر بود. او در جنگهای جمل و صفین در مقابل آن حضرت قرار گرفت و سرانجام در یکی از نبردهای جنگ صفین کشته شد.
دفاع علی(علیه السلام) از حمراء
اعراب، ایرانیان ساکن کوفه و بصره را به نامهای چندی از جمله «موالی»، «بنی عم»، «زط»، «سیابجه»، «اسواران» و «حمرا» میخواندند. آنان را موالی میگفتند، از آن رو که با قبائل عرب پیوند «ولا» داشتند و بنی عم مینامیدند، از آن جهت که با طوایف عرب چنان موالاه و هم پیمانی داشتند که گویی پسرعموهای ایشانند.
زط، همان شکل تعریب شده جت است که در اصل قومی از هندوان بودند که کار ایشان نگهبانی در راهها و مسالک و بعدها به اسواران ایرانی نیز که شغل نگهبانی داشتند، اطلاق گردید. سیابجه جمع «سیجی» معرّب سپاهی است که مانند زط غالباً به طبقه کارآزمودi نظامی ایرانیان، اطلاق میشود.
حمراء، به معنی سرخ رویان یا سپیدرویان نامی بود که به اعتبار رنگ روشن پوست ایرانیان به آنان میدادند.
در نظام مالی که عمر و سپس عثمان اعمال میکردند، معمولاً حقوق و عطایای موالی ایرانی پایینتر از اعراب بود. از این رو وقتی که ایرانیان در دوران خلافت علی(علیه السلام) از حقوق و عطایایی برخوردار شدند، جمعی از سران و اشراف کوفه از جمله اشعثبن قیس کندی، در برابر آن حضرت زبان به اعتراض گشودند که از چه روی ما را مغلوب این سرخرویان ساختهای؟[8]
عدالت علی(علیه السلام) سخت مورد توجه ایرانیان قرار گرفت؛ زیرا پیش از این، شاهد بودند که چگونه خلیفگان و خاصه عاملان و کارگزاران ایشان در بصره و کوفه، پای از جاده عدل و داد بیرون نهاده، حقوق آنان را تضییع مینمایند.
موالی که از حدود سالهای شانزده ق. به بعد، رفته رفته در بصره و کوفه سکنا گزیدند، از نزدیک با اعمال ننگین امیران فاسق و ظالمی چون سعید بن عاص، مغیره بن شعبه، ولید بن عقبه و عبدالله بن عامر آشنا بودند و هر گاه از ظلم و جور ایشان به خلیفه دوم و سوم شکایت میکردند، راه به جایی نمیبردند. اما در همان حال به چشم خود شاهد بودند که علی(علیه السلام) با آنکه هنوز به خلافت نرسیده بود، با جرأت و جسارت تمام، فرزندش حسن را به اجرای حدّ شرعی در مورد ولید بن عقبه شرابخوار فرمان میدهد و عبیدالله بن عمر را به قصاص خون به ناحق ریخته هرمزان تهدید میکند و در میان موج مخالفت اشراف و بزرگان سرکش قریش که خود را تافته جدا بافته میدانستند، حقوق موالی ایرانی را استیفا مینماید.
این مشاهدات کافی بود تا قلب هر انسانی را به شوق و جذبه و کشش وادارد. ایرانیان در وجود علی(علیه السلام) روح بزرگی را یافتند که فراتر از علایق نژادی و زبانی و قومی، به موضوع انسانیت و عدالت میاندیشید. از همین رو در جریان جنگهای جمل و صفین از آن حضرت دفاع کرده، در رکابش به جنگ با ناکثین و قاسطین پرداختند.
جنگ جمل و حمایت ایرانیان از علی(علیه السلام)
چنان که گفته شد، در دهه سوم و چهارم هجری، (سالهای 20 تا 40) بسیاری از ایرانیان در بصره و کوفه سکنا گزیده بودند.
آنان تعدادی مهاجر و عدهای دیگر، از ساکنان اصیل و قدیمی همین منطقه بودند. بصره و کوفه تا پیش از فتوحات، بخش غربی ایران محسوب میشد.
از جمله این ساکنان قدیمی این دو شهر، طوایفی موسوم به زط و سیابجه بودند که همواره به عنوان بخش مهم از اسواران یعنی نیروهای آزموده و مجرب دوران ساسانیان به حساب میآمدند. این زطها و سیابجه در سال 36 ق. در جریان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهیان اصحاب جمل مقابله کردند و کار را بر عایشه، طلحه و زبیر سخت نمودند.[9]
با تسخیر بصره توسط جملیات، زطها و سیابجه در کوفه به سپاه علی(علیه السلام) پیوستند و تا پیروزی کامل در برابر ناکثین، در رکاب حضرتش نبرد کردند.
آن حضرت که نظارهگر فداکاریهای بیشائبه و خالصانه ایرانیان حاضر در سپاهش بود، همواره در چهره آنان مردمانی نجیب و آزاده را مشاهده میکرد که میتواند از یاری جدّی ایشان در راه بسط عدالت و دفع بیداد و ریشهکن کردن فتنه ریشهدار منافقان و بنیامیه، بهرهمند گردد.
از این رو، با ارسال نامههایی به عاملان خود در همدان و آذربایجان، نیروهای ایرانی را برای مقابله با معاویه در جنگ صفین، به یاری خود طلبید.[10]
هدایای ایرانیان به علی(علیه السلام)
در زمانی که علی(علیه السلام) در کوفه بودند، به رسم سابق شماری از ایرانیان[11] نزد آن حضرت آمدند تا هدایایی تقدیم دارند.
پیشتر کارگزاران عثمان همچون ولید بن عقبه و سعید بن عاص، افزون بر خراجی که از ایرانیان مسلمان میگرفتند، ایشان را به اعطای هدایای نوروزگان و مهرگان نیز مکلف ساخته و از این راه میلیونها دینار به چنگ آوردند. از این رو، هدایای نوروزی به صورت سنتی رایج درآمده بود.
وقتی ایرانیان هدایای خود را نزد حضرت آوردند، برای آنکه خاطر آنان مکدر نشود، هدایا را پذیرفتند اما دستور دادند، مقابل قیمت آن هدایا، از میزان خراج آنان کسر گردد. همچنین، هنگامی که آن حضرت به عزم صفین از شهر انبار میگذشتند، دهقانان (معرب دهبان به معنای بزرگ ده است که معمولاً از طبقات مرفّه و طراز اوّل جامعه محسوب میشدند)، به همراه دیگر مردم به دنبال علی(علیه السلام) راه افتاده دوان دوان ایشان را مشایعت میکردند. علی(علیه السلام) آنان را از این کار منع فرمودند. آنگاه دهقانان پیشکشیهای خود را اهدا کردند. آن حضرت هدایا را تنها بدان شرط قبول نمودند که قیمت آنها را حساب کرده، به ایشان بپردازند.[12]
در همین زمان ابوزید انصاری را به نحوه اخذ خراج و جزیه از ایرانیان رهنمون ساختند.[13]
دستورهای صریح و آشکار آن حضرت در این باره را باید به واقع پایهگذاری نظامی نوین، عادلانه و کارآمد در نظام اخذ مالیات بر افراد (خراج، برای مسلمانان و اهل جزیه و جزیه ویژه غیر مسلمانان) به حساب آورد.
این نظام عادلانه که از جانب علی(علیه السلام) اعمال گردید، توجه عمیقتر ایرانیان را به شخصیت عدالتجوی انسانیاش بیش از پیش جلب نمود و طبعاً به دنبال آن عشق و محبتی را که در اعماق روح و جان ایرانی ریشه داشت، شعلهور کرد.
عشقی که در طول قرون متمادی، هرگز خاموش نگشت و ولای اهل بیت را در این سرزمین به صورت بخشی اساسی و تفکیکناپذیر از فرهنگ ایرانیان، درآورد.
آری اینها نمونههایی بود از نخستین آشناییهای مردم ایران با علی(علیه السلام) که بیتردید باید در موضوع گرایش و محبت ایرانیان نسبت به علی(علیه السلام) و خاندان پاکش و در پس تسری و رواج تشیع در ایران، بدانها توجه کافی و وافی مبذول داشت.
پی نوشت ها :
1. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 200. فیاض، علیاکبر، تاریخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، 1367ش، ص 27.
2. فیاض، همان، ص 123.
3. درباره فتوحات ر.ک: فتوح البلدان بلاذری، الفتوح ابن اعثم کوفی، الاخبار الطول دینوری و تاریخ طبری.
4. بلاذری، احمد بن یحیی. فتوح البلدان، ترجمه دکتر محمد توکل، تهران، انتشارات نقره، چاپ نخست، 1367 ش، ص 365.
5. راجع به موالی و انواع ولاء و رفتار هر یک از خلفا با موالی، ر.ک: الموالی و نظام الولاء، دکتر محمود مقدم، ترجمه و تحقیق محسن حیدرنیا، پایاننامه کارشناسی ارشد دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1372 ش.
6. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چ 6، 1371 ش، ج 2، ص 51.
7. محمدی ملایری، دکتر محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ج 3، دل ایرانشهر، بخش دوم، تهران، انتشارات توس، چ 1، 1379 ش، ص 242.
8. درباره اسواران، زط، سیابجه، و موالی ر. ک: دکتر ملایری، ج 3،
ص 211 به بعد و ج 2، ص 422 و نیز، لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژهی حمراء و الموالی و نظام الولاء، دکتر مقداد.
9. دکتر محمدی، ج 3، ص 211 و 212، به نقل از تاریخ طبری.
10. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ترجمه کهن فارسی، محمد بن احمد مستوفی هروری، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چ 1، 1372، صص 454 ـ 456.
11. درباره ایرانیان ساکن کوفه و بصره، ر.ک: فتوح البلدان، بلاذری، ترجمه دکتر توکل، صفحات 65، 1366 ش، ص 198 ـ 199.
13. دکتر محمدی، ج 3، ص 274، به نقل از فتوح البلدان بلاذری.
منبع: مرکز مطالعات شیعه