بيان پرسش فوق را مي توان در امور زير خلاصه نمود:
1. واژه خاتم النّبييّن درباره پيامبر مكرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در قرآن يكبار[1] و در روايات شيعي به غير از روايات اهل تسنّن قريب به هفتصد مورد[2] مي باشد. و نيز واژه خاتم الأوصياء درباره حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ در روايات شيعي قريب به 30 مورد استعمال شده است.[3] در بعضي از زيارات چنين آمده است: «السلام عليك يا خاتم الأوصيآء و أين خاتم الاوصياء.»[4]2. پر واضح است است كه از ديدگاه كلام اسلامي، حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ آخرين نبيّ و رسول الهي و حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ آخرين جانشين پيامبر مكرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ و دوازدهمين پيشوا مي باشد. كه اين مهم بر پايه نصوص قطعي استوار است.[5]3. در خاتميّتِ نبيّ و رسول صحبت از ختم ابلاغ برنامه تشريعي بشر است. زيرا ابلاغ و اتمام دين توسط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به نص قرآن مجيد صورت پذيرفته است.[6] و در خاتميتِ وصيّ و جانشين صحبت از ختم مجريان همان برنامه تشريعي و ابلاغنامه ديني است. زيرا اولاً؛ بشر هيچگاه خالي از هادي و حجّت نمي باشد.[7] و ثانياً؛ بر طبق نصوص قطعي حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ دوازدهمين و آخرين حجّت الهي براي هدايت بشر است.[8]4. در خاتميّت همواره اكمليّت وجود دارد. از اين روي اگر پيامبر اكرم، خاتم انبياء و رسولان الهي است، اشرف آنان بوده و دين او برترين اديان است. «اليوم اكملتُ لكم دينكم»[9] و نيز اگر حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ خاتم اوصياء و آخرين وصيّ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ است، توسط آن حضرت اجراي احكام الهي به سرحدّ خود رسيده و دين اسلام تامّ و تمام، جهاني شده و قسط و عدل، عالم و آدم را فرا گرفته و ظلم و ستم رخت بر مي بندد. اين اكمليّت در دين و دينداري كه سعادت و كمال را به بشر ارزاني مي دارد، توسط آخرين مجري و آخرين وصي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به اجرا گذاشته مي شود. زيرا هدف از خلقت انس و جن عبادت پيراسته از هرگونه ناخالصي و شرك است و اين غايت تنها با حكومت عدل و قسط مهدي موعود ـ عليه السلام ـ به انجام مي رسد.
5. عرصه عرفان، جايگاه دقائق و لطايف و اسرار ارتباط خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء بوده كه به نازل ترين آن اشاره اي گذرا مي شود. و آن اينكه اولين تجلّي به عنوان صادر اوّل همانا حقيقت محمديّه بوده كه عالم و عالميان و آدم و آدميان وابسته به اين تجلّي اند.[10] در اين ديدگاه عرفاني، بدو و ختم عالم، انبياء و اولياء و حتي ائمّة طاهرين ـ عليهم السلام ـ همه و همه، يك حقيقت بيش نبوده و آن همان حقيقت محمديّه است. در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم. «بكم فتح الله و بكم يختم.»[11] و نيز، امير بيان، امام علي ـ عليه السلام ـ در انتهاء حديث نوراني مي فرمايد: «اوّلنا محمّد و آخرنا محمّد و اوسطنا محمّد و كلّنا محمّد… فلا تفرّقوا بيننا»[12] اول و ابتدا و ميان و آخر ما و همه ما همان حقيقت محمّديه هستيم و شايسته آن است كه بين ما فرقي قائل نشويد. با اين تصوير فرقي بين خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء در عالم معنا نمي باشد. زيرا آنها يك نور واحدند. در برخي از روايات خاتم الاوصياء در سيره و رفتار و كردار و گفتار و افكار، بسان خاتم الانبياء معرفي شده است.[13]
پي نوشت ها:
[1] . احزاب/40.
[2] . رجوع شود به CD نورالانوار 2، ذيل همين واژه.
[3] . همان.
[4] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفاء، ج99، ص85،.
[5] . سبحاني، جعفر، محاضرات في الالهيات، ملخّص علي رباني گلپايگاني، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، ص 385-330.
[6] . مائده/3.
[7] . بحارالانوار، پيشين، ج57، ص213.
[8] . محاضرات في الالهيات، همان، ص 385.
[9] . مائده/3.
[10] . ر.ك. امام خميني، مصباح الهداية، ترجمة سيداحمد فهري، چاپ سروش، ص 25.
[11] . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[12] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج 26، ص 7-2.
[13] . بحارالانوار، همان، ج 52، ص 347 و 352.