در باب ارتباط معرفت اخلاقي با معرفت ديني سه ديدگاه وجود دارد:
1. عدّهاي معتقدند كه معرفت اخلاقي در حوزة امور عملي از معرفت ديني گرفته ميشود، يعني اينكه در مقام تأسيس يك قاعدة اخلاقي، معرفت اخلاقي ممكن نيست مگر اينكه آن معرفت از دين گرفته شود؛ اين ادعا در عالم اسلام شبيه ديدگاه اشاعره است كه معتقدند معيار خوبي و بدي اخلاقي اوامر و نواهي الهي است كه در غرب به نظرية أمرالهي (divine and Theorg) معروف ميباشد[1] و در عالم مسيحيت نيز به آنسلم قديس منسوب ميباشد.
2. ديدگاه دوّم اين است كه معرفت اخلاقي معرفت مستقلي است و مبادي اخلاق، مبادي عقلياند كه مستقل از اوامر و نواهي الهي ميباشند و لذا معرفت اخلاقي مستقل از معرفت ديني است به طوري كه ميتوان در ابتدا بدون توجّه به معرفت ديني به معرفت اخلاقي نايل شد؛ اين ديدگاه در عالم اسلام به معتزله نزديك است چرا كه آنها هم عقل را مدرك ارزشهاي اخلاقي ميدانند و قايل به حسن و قبح ذاتي ميباشند، در عالم مسيحيت چنين اعتقادي را ميتوان به پولس نسبت داد[2] و توماس اكويناس نيز اين ديدگاه را دارد چرا كه او معتقد است مبادي اساسي اخلاق بديهي است و معرفت ما معرفتي غير استدلالي است و لذا معرفت ما به آنها مستند به معرفت به اوامر و نواهي يا هيچ قضية ديني يا وحياني نميباشد[3] و البتّه اين نظريه در ميان متفكران غربي هم طرفداران زيادي دارد از جمله كانت را هم ميتوان از كساني دانست كه به استقلال ذاتي اخلاق اعتقاد دارد و معتقد است اخلاقي بودن و غير اخلاقي بودن امور را ميتوان از طريق عقل بدون نياز به دين،[4] نشان داد.
3. ديدگاه سومي كه مطرح است اين كه شناخت ارزشها عقلي ـ شرعي، و به تعبيري دقيقتر عقلي ـ نقلي است، بدين معنا كه شناخت اصليترين و كليترين ارزشها نظير حُسن عدل و قبح ظلم عقلي است امّا شناخت ارزشهاي فرعي يا لااقل بخش كثيري از آنها نقلي و شرعي ميباشد كه اين نظريه غالب علماي شيعه است كه در اين نظريه ارزشهاي اخلاقي ذاتاً مستقل از امر و نهي و ارادة خداوند است امّا براي شناخت لااقل پارهاي از آنها نيازمند گزارههاي ديني هستيم يعني در مقام نبوت و واقع ارزشهاي اخلاقي مستقل هستند و حسن و قبح ذاتي است امّا در مقام اثبات كه مقام معرفتشناسي است شناخت آنها عقلي ـ نقلي است.
نكتة ديگر اينكه ما عقل را از حوزة دين و شرع جدا نميدانيم و آن را به عنوان يكي از منابع مهم دين بشمار ميآوريم و آنچه كه با عقل برهاني ثابت شود را شرعي نيز ميدانيم، لذا تعبير به عقلي ـ شرعي را دقيق ندانسته به عقلي ـ نقلي تعبير نموديم.[5] و در اين صورت است كه معرفت ديني و اخلاقي را تفكيك نمينمائيم و معرفت اخلاقي هم نوعي معرفت ديني است چرا كه هر معرفتي كه كاشف از ارادة خداوند باشد خواه از طريق عقل يا از طريق وحي و نقل معرفت ديني است و اخلاق را نيز جزء دين ميدانيم و ابزارهاي معرفتشناسي دين و اخلاق را هم مشترك ميدانيم. بنابراين ما با توجّه به تعريفي كه از دين و اخلاق ارائه داديم معتقديم كه مهمترين ابزارهاي معرفت ديني كه عبارتند از: حس، عقل، كشف و شهود و وحي و الهام براي معرفت اخلاقي نيز به طور يكساني به كار ميروند و دين و اخلاق در اين حوزه از ابزارهاي مشتركي براي دستيابي به معرفت و شناخت برخوردارند.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ معرفت شناسي و مباني معرفت ديني (طرح ولايت) محمد حسين زاده، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي امام خميني.
2ـ بنياد اخلاق، مجتبي مصباح، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي امام خميني.
3ـ فلسفه اخلاق، تقرير احمد حسين شريفي، محمد تقي مصباح يزدي، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي امام خميني.
4ـ اخلاق و مذهب، محمد تقي جعفري، قم، انتشارات تشيع.
پي نوشت ها:
[1] . فرانكنا، ويليام كي، درآمدي بر فلسفة اخلاق، ترجمة هادي صادقي، قم، مؤسسة فرهنگي طه، 1376، ص72ـ77.
[2] . عادل ظاهر در الاسس الفلسفيه العلمانيه با استناد به كتاب The nature and desting of man و نقل عبارتي از پولس در رسالة روميان اين قول را به وي نسبت ميدهد.
[3] . Aquinas, summa The Logiea, Firstpart Of The Second Part 8.93.
[4] . ميرچاد الياده، فرهنگ و دين، ترجمه بهاءالديني خرمشاهي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ اول، 1374، ص2؛ و كاپييستون، فردريك، تاريخ فلسفه، ترجمه سعادت و بزرگمهر، ص349.
[5] . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، مركز نشر اسراء، چاپ سوّم، 1379، ص239.
[6] . ر. ك: حسينزاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) 1379، ص42.