ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(2)
ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(2)
عوامل ناكارآمدي دانش كلام و فلسفه اسلامي از ديدگاه سيد قطب
سيد قطب در مقدمه كتاب خصائص التصور الاسلامي همچنين درجاي جاي تفسير في ظلال القرآن، عوامل ناكارآمدي و انحراف مباحث كلام و فلسفه اسلامي را- كه عهده دار بيان عقايد و باورهاي بنياني اسلامي است- به تفصيل يادآور گرديده كه درذيل، به صورت موجز به عمده اين عوامل اشاره مي شود:
1. از نظر وي مباحث انديشه و عقيده اسلامي در اثر عواملي چند- كه بدانها اشاره مي كند-به مباحث و اصطلاحات فلسفي و تصوري يونان آغشته و آميخته گرديده و قالب اصيل مستقل خود را از كف داده است و در قالبهايي منطقي، فلسفي، لاهوتي و متافيزيكي كه مشتمل بر انحرافات و گرايشهايي غريب و ناآشنا با تصور اصيل اسلامي است، درآمده!
2. همچنين وي مدعي است كه «انديشه اسلامي» به سبب مفتون شدن متوليان آن به فلسفه يوناني، به ويژه به شروح فلسفه ارسطويي و مباحث لاهوتي- متافيزيكي يهود و مسيحيت، لباس فلسفه برتن كرده و «علم كلام» به شيوه مباحث لاهوتي، كه خود برگرفته از منطق ارسطويي است، سامان يافته است و در اين بين، برخي تصورات و اصطلاحات فلسفي بدون هيچ گونه تغيير اخذ شده و ميان آنها و انديشه اسلامي آشتي ايجاد شده است!(1)
3. وي فلسفه فلاسفه بزرگي همچون ابن رشد، ابن سينا و فارابي را انعكاسي از فلسفه يوناني ميداند كه در محيطي اسلامي سامان يافته اند! ازاين رو، اين نوع از فلسفه را بيگانه از فلسفه كلي اسلام در ارتباط با هستي، حيات و انسان معرفي مي كند.(2)
4. سيد قطب با اشاره به مجادلات موجود در ميان فرق كلامي برسر برخي از تعابير قرآني، اين امر را ناشي از فلسفه يوناني و آفتي ازآفات اين فلسفه و نيز ناشي از مباحث لاهوتي و خداشناسي موجود در نزد يهود و نصارا مي داند كه به سبب درآميختن با انديشه هاي ناب و زلال و شفاف عربي و اسلامي، زلالي و زيبايي آن را زدوده است.(3)
5. وي«كلام اسلامي» را در قالب فلسفي و منطقي كنوني آن، براي حل مسائل اختلافي ناكارآمد معرفي مي كند و معتقد است:روش بحث و اسلوب بيان هر حقيقت با توجه به نوع آن حقيقت مشخص مي گردد. از اين رو، با توجه به نوع بحث و شيوه تعبير متكلمان مسلمان درباره برخي مباحث اسلامي همچون مسئله جبر واختيار و…، اين شيوه را براي بيان اين حقايق نمي پسندد و شيوه ديگري از بحث و اسلوب بيان را در اين ارتباط ارائه مي دهد.(4)
6. از ديدگاه سيد قطب، بين «منهج فلسفه» و «منهج عقيده» و اسلوب آن دو و بين «حقايق ايماني اسلام» با «مباحث فلسفي و لاهوتي بشري» بيگانگي و جدايي اصيلي وجود دارد. از اين رو، آنچه امروز به نام «فلسفه اسلامي» و «علم كلام» مرسوم است به پيچيدگي، خشكي و تخليط مبتلاست؛ همين امر موجب زدودن صفا و زلالي تصورات اسلامي و كدر شدن آن، محدود شدن گستره آن و رواج سطحي نگري در آن گرديده است! به علاوه، اين فلسفه و منهج آن با اسلام و طبيعت حقيقت، منهج و اسلوب آن كاملاً غريب و بيگانه است. از اين رو، ضروري است دانش عقيده شناسي اسلامي براي رهايي از
اين معايب و كاستي ها با اسلوب عقيده عرضه گردد تا از آثار زيان بار اسلوب فلسفي در امان ماند.(5)
7. به عقيده وي، از ديگر عيوب فلسفه يوناني كه مانع تناسب و شايستگي آن براي بيان مباحث اعتقادي اسلامي است، نشأت گرفتن اين فلسفه در محيط منحرف از توحيد و مملو از عناصر غيرتوحيدي و اساطيري است! بنابراين، با توجه به اينكه اعتقادات اسلامي براساس توحيد خالص، مطلق و عميق سامان يافته اند، تلاش براي آشتي و پيوند ميان اين دو كاري بيهوده و ناشي از ساده انديشي است.(6) آنان كه خون افلاطون و ارسطو و اقليدس در رگ هايشان مي جوشد، از اين ميراث روي برتافته و در كسب دانش و بينش از شيوه هايي كه در قرآن بر آنها شده، يعني استقراء، مشاهده و تجرب، بهره مي برند!(7)
8. از مهمترين ويژگي هاي اسلوب قرآني در بيان مباحث اعتقادي و تصوري، ايجاد تحرك و اثربخشي و شورآفريني در احساس است؛ در حالي كه آن دسته از مباحث عقيدتي كه در قالب اسلوب و تعبيرات فلسفي و لاهوتي ارائه گرديده اند، تنها با ذهن بشر درگيرند و از هرگونه عناصر تحرك بخشي، نشاط آفريني و پويايي تهي اند! از اين رو، سيد قطب كه هدف خود را در وراي بيان معارف عقيدتي، حركت آفريني و پويا بخشي مي داند، در اين زمينه، چنين شيوه اي را بي ارزش مي داند؛ چه، از ديدگاه وي، همان سان كه انديشه رباني براي تحقق غايت انساني، ضمير انساني را به جوشش درمي آورد و براي به شكوفايي رساندن وي، او را به جنبش و خيزش وا ميدارد، ضروري است معرفت عقيدتي نيز براي تحقق مدلول خود در عالم واقع به نيرويي تهاجمي مبدل گردد.(8) برخي ديگر هم انديشيده اند يكي ديگر از كاستي هاي قابل توجه علم كلام كه برخي از متفكران مسلمان بدان اشاره نموده اند عبارت از عدم ارائه مبحثي خاص در ارتباط با «انسان» درآن است؛ چه خداوند ساير مخلوقات را به خاطر او آفريده و در خدمت وي قرار داده است. از اين رو، مقصد همه آيات قرآن و غايت نهايي تمام آموزه هاي آسماني، تربيت و پرورش انسان و راهنمايي وي به سوي تعالي و تكامل و به سمت سرانجامي شايسته براي وي است. از سوي ديگر، مبحث «خداشناسي» كه از اساسي ترين مباحث علم كلام و فلسفه اسلامي است، غيرقابل انفكاك از موضوع ومبحث «انسان شناسي» است؛ زيرا اين انسان است كه بايد عقيده توحيد را در روند زندگي روزمره خويش تجسم بخشد! ازاين رو، هرگونه تلاش براي پايه ريزي يك تفكر اعتقادي در صورتي كه با مبحث «انسان شناسي»همراه نباشد نخواهد توانست مسئله عقيده را با واقعيت خارجي(زندگي بشري) پيوند زند؛ در نتيجه، آن تفكر صرفاً درحد مجموعه اي از مفاهيم بي نشاط و بي حيات باقي خواهد ماند! و به همين دليل است كه علم كلام از حضور در واقعيت زندگي و تجربه بشري باز مانده است.(9)
بازگشت به قرآن راه رهايي
سيد قطب، راه حل قطعي را در قرآن مي جويد و براي اين بازگشت شرايطي قايل است؛ بدين سان كه همه آنچه عنوان «فلسفه اسلامي» برآن اطلاق گرديده و همه مباحث علم كلام و مجادلات صورت گرفته در ميان فِرق اسلامي در طول اعصار مختلف حيات اسلام، يك جا كنار نهاده شود و با مراجعه به قرآن، همه قواعد و مفاهيم انديشه عقيدتي اسلام مستقيماً ازآن دريافت گردد و مستقلاً در قالب و سياقي قرآني عرضه شود!(10)
تعليل سيد قطب در ارتباط با ضرورت پرهيز از نگاه جزئي و صرفاً اصلاحي به انحرافات و رها كردن مجموعه
مباحث فلسفه و كلام به حالت نخست، اين است كه اين شيوه زيان هاي جديدي را در پي دارد و چه بسا تلاش هايي كه در اين زمينه انجام گرفته، به انحرافات جديد ديگري منجر شده است. وي نمونه آن را روش برخي از انديشمندان مسلمان، در دفاع از مسئله«جهاد اسلامي» در برابر شبهات و ترديد افكني هاي مستشرقان و معاندان مي داند؛ كه اين افراد گرچه درصدد زدودن تهمت «اكراه و اجبار ديني» از چهره اسلام برآمده اند، لكن روش ناكارآمد آنها در دستيابي به اين هدف، انحراف جديدي را در پي داشته است! اين انحراف جديد عبارت است از تقليل و تحديد«جهاد اسلامي» به «جهاد دفاعي»! سيد قطب عملكرد شيخ محمدعبده و گفتار اقبال لاهوري را در موضوع «احياي انديشه ديني در اسلام» دو نمونه از دفاع نادرست از معارف اسلامي معرفي مي كند و بهترين شيوه را در ارائه حقايق انديشه اسلامي درآن مي داند كه حقايق و معارف اسلامي همان گونه كه در قرآن مطرح گرديده است، يعني به صورت كامل، فراگير، متوازن و هماهنگ با جهان هستي و متناسب با فطرت بشري، ارائه شوند.(11) از ديدگاه وي، تنها پيوند قالب و انديشه جديد با قالب و دانش هاي عقيدتي پيشين بايد آن باشد كه از آن مجموعه پيشين صرفاً به عنوان يك امر تاريخي محض، براي شناسايي ابعاد انحراف موجود درآن و اسباب و عوامل اين انحراف، استفاده گردد تا از تكرار آن انحرافات در قالب ها و مفاهيم جديد انديشه اسلامي اجتناب شود.(12)
امتيازات منهج اسلام در ارائه معارف اعتقادي
سيد قطب پس از مفيد ندانستن اسلوب و قالب فلسفي براي بيان انديشه هاي اعتقادي اسلام، وكم سو معرفي كردن آن، روش و اسلوب قرآن را در بيان معارف وحقايق عقيده، مشتمل بر خصلت هايي همچون كارآمدي و اثرگذاري، وپيوند داشتن با زندگي واقعي بشر مي داند.
برخي ديگرازاين خصلت ها به قرار زير است:
1. اسلوب قرآن در ارائه مباحث عقيدتي در مقايسه با مباحث فلسفي كه در زندگي انسان و در سلوك و اخلاق او بي اثرند و در برابر احساسات و واقعيات او ساكتند و تنها يك كلام محض به حساب مي آيند، همزمان به اصلاح و آباداني ضمير انسان، سلوك و رفتار وي و حيات بشري مي انجامد.(13)
2. برخلاف تصورات ذهني و مجرد موجود در فلسفه يوناني و در تعليمات لاهوتي مسيحي، نيز برخلاف تصورات حسي و مادي موجود در آن دو و در برخي از فلسفه هاي هندي، مصري، بودايي و زرتشتي، و به دور از حس گرايي ساده انديشانه اي كه در عقايد اعراب جاهلي موجود بود، انديشه اسلامي مشتمل برتصوري شفاف و آسان بوده و از هرگونه پيچيدگي و ابهام خالي است. سيد قطب تبيين و شرح وظيفه و عملكرد پيامبر را در قرآن، مثالي گويا براي اين ويژگي مي داند و معتقد است: منهج قرآن همه اساطير و تصورات غامض و مبهمي را كه جوامع جاهلي درآن روزگار درباره طبيعت پيامبران و وظيفه آنها ترويج مي نمودند دور ريخته و به دور از هرگونه خرافه گرايي، اسطوره بافي، آلايش و اختلاط، و انحراف تصوري و ايماني، با شفافيت، بساطت، صداقت و واقع نگري بي نظيري، شخصيت و مسئوليت پيامبراكرم (ص)را ترسيم نموده است.(14)
3. مفسر في ظلال ضرورت تذوق عملي و عيني برخي مباحث اعتقادي را طي يك تجربه روحي و عقلي براي فهم حقيقي آن مباحث، از ديگر ويژگي هاي منهج قرآن در عرصه مباحث عقيدتي، مي داند! وي مسئله «جبر و اختيار» را كه در ميان فِرق كلامي اهل سنت به صورتي پرتنش و بي حاصل و متاثر از منطق و فلسفه يوناني و
آموزه هاي لاهوتي مسيحي مطرح گرديده، نمونه اي براي اين ديدگاه مي داند و معتقد است: لازم است اين گونه مباحث صرفاً در يك واقعيت فعلي و به صورت يك تجربه همه جانبه روحي، رواني و عقلي تذوق و درك شوند! سيد قطب در تبيين اين جدل پيچيده كلامي اظهار مي دارد: اگر گفته شود اراده خداوند انسان را به سوي هدايت وضلالت مي كشاند اين سخن دربرگيرنده يك حقيقت فعلي و واقعي نيست؛ همچنان که اگر گفته شود اراده انسان تأثيرگذار اصلي است، بازهم با حقيقت عيني مطابقت نخواهد داشت. ازديدگاه وي، حقيقت خارجي اين امر مبهم(مسئله جبرو اختيار) عبارت است از وجود ارتباطي دقيق ودر عين حال غيبي ميان اطلاق مشيت الهي، با اختيار و انتخاب بنده و جهت گيري ارادي وي، به دور از هرگونه تعارض و تصادم درميان آن دو.(15)
توجيه سيد قطب در اين رابطه به ديدگاه شفاف و دقيق شيعه كه امام صادق (ع)در عبارت كوتاه و گوياي:«لاجبر ولاتفويض بل امر بين الامرين.»(16) بدان اشاره فرموده بسيار نزديك است.(17)
4. منهج اسلامي و قرآني با اسلوب خاص خود، كه اسلوبي جاندار، حيات بخش، الهام گر و ملموس است، «حقيقت» را تنها در عبارت نمي ريزد؛ صرفاً سخنگوي آن است و تنها فكر و انديشه بشري را مخاطب نمي سازد، بلكه همه كيان بشري را با همه ابعاد و توانايي ها و منفذي هاي معرفتي موجود درآن، مخاطب خود قرار مي دهد!(18) وبدين شكل، بدون هيچ گونه ابهام و پيچيدگي و به صورتي روان و صريح حقايق عقيدتي را به سهولت و با بيشترين اثرگذاري به انسان منتقل مي سازد.
براين اساس، گرچه برخي از فلاسفه مسلمان- به ويژه فلاسفه و متكلمان شيعي- به سبب بهره مندي از معارف ناب، ژرف و پرمغز اهل بيت(ع) به خصوص بر مبناي خطبه هاي اعتقادي و انديشه بلند و ملكوتي امام علي(ع) توانسته اند مباحث پرارجي را در حوزه اعتقادات ارائه دهند، لكن با وجود آن اين فلاسفه همچنان از ارائه مباحث اعتقادي و بنيادي اسلام در قالبي اثربخش، نفوذگر و تحولگر باز مانده اند. از اين رو، مخالفت سيد قطب با فلسفه و مباحث آن مخالفتي از عدم تناسب آن مباحث، با منهج و اسلوب قرآن در ارائه معارف و حقايق عقيدتي ناشي مي شود؛ چنان که او خود در اين راه قدم پيش نهاده و با تأليف دو كتاب خصائص التصور الاسلامي و مقومات التصورالاسلامي و با درافكندن طرحي نو در اين ارتباط، مي كوشد صداقت و حقانيت ادعاي خويش را به اثبات برساند. البته با توجه به اينكه ارائه اين طرح نو در دوره اختناق و فشار همه جانبه بر مؤلف و حبس و حصر او بوده است، (19) طبيعتاً از ضعف و كاستي بركنار نخواهد بود.
پي نوشت ها :
*استاديار دانشگاه بوعلي سينا همدان.
1- نك: همو، خصائص التصور الاسلامي، ص10-22.
2- احمد محمد البدوي، «تحليل الفن و الادب الاسلامي عندسيد قطب»، التوحيد، ش4، ص97-98؛ سيد قطب، العداله الاجتماعيه في الاسلام، ص20.
3- سيد محمد قطب، في ظلال القرآن، ج1، ص53.
4- همان، ج2، ص1204 و1227.
5- همو، خصائص التصور الاسلامي، ص110-12.
6- همان، ص12-13.
1- نك: همان، ترجمه سيدمحمدخامنه اي، ص140 پاورقي.
8- همو، في ظلال القرآن، ج6، ص3530؛ همو، خصائص، ص10؛ عبدالجبار رفاعي، منهج الشهيد الصدر في تحديد الفکرالاسلامي، ص110.
9- عبدالجبار رفاعي، همان، ص99-102.
10- سيدمحمدقطب، خصائص، ص12.
11- همان، ص17-18.
12- همان، ص13.
13- همو، في ظلال القرآن، ج2، ص764.
14- همانف ج2، ص1093-1094.
15- همان، ج2، ص718- 719، 1204؛ ج3، ص1226-1227، 1821؛ج6، ص3917- 3918، 3763-3764. البته اين جدل درميان اهل سنت مطرح شده و داراي چنين وضعيتي است.
16- محمدبن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص16؛ محمدبن علي صدوق، عيون اخبارالرضا، تصحيح شيخ حسن اعلمي، ج2، ص114؛ همو، التوحيد، تحقيق سيدهاشم حسيني طهراني، ص206و 362.
17- بسياري از مجادلات گذشته و حال علماي اهل سنت به خاطر دور بودن آنها از آموزه هاي روان و راهگشاي اهل بيت پيامبر(ع) است!
18- سيدمحمدقطب، خصائص، ص16؛ همو، في ظلال القرآن، ج6، ص3530.
19- سيدمحمدقطب بخش هايي از كتاب مقومات التصور الاسلامي را در آخرين روزهاي حيات خويش در زندان، و بر روي اوراق بازجويي مكتوب كرده است. نك: سيدمحمدقطب، مقومات التصور الاسلامي، مقدمه محمدقطب، ص5-7.
منبع:نشريه معرفت، شماره 156