ارزش علمي دين
ارزش علمي دين به طور خلاصه با اين سؤال مطرح مي شود: آيا خدايي وجود دارد، و اگر وجود دارد به بشر علاقه مند است يا نه؟ و به نظر من اين اساسي ترين و مهم ترين مسئله در هستي ماست.
براي وجود خدا و صفات وي دلايل فلسفي فراواني در دست است، اما در حقيقت بيش از دو نوع نيستند: يکي دلايلي که مبتني بر علوم طبيعي است، و ديگري دلايلي که منشأ تاريخي و باستان شناسي دارد. در مورد قسمت اول: زمين و آسمان و شگفتي هاي آن، زندگي و اشکال مختلفش، و بالاخره بشر و قوه ي ناطقه ي وي بيش از آن غامض و پيچيده اند که بتوانند خود به خود و تصادفي به وجود آمده باشند، و نشان مي دهند که در وراي اين جهان بايد يک حکمت عاليه و يک صانع توانا و به عبارت ديگر خدايي وجود داشته باشد؟ و چون بشر شاهکارخلقت و مافوق تمام اشيائي است که او را احاطه کرده اند، به نظر مي رسد که آفريدگار نسبت به او علاقه و محبت خاصي دارد و به مقتضاي الوهيت هميشه مراقب اعمال اوست.
اما دلايل دسته ي دوم را بايد ازکتب آسماني به دست آورد. اين کتاب ها که در اعصار مختلف از جانب خدا بر پيامبران بزرگ يعني پيشوايان و راهنمايان بشر نازل شده، با وجود فاصله طولاني ميان زمان هاي بعثت و اختلاف محل زندگي آنان، کوچک ترين تباين و تضادي در ميان آن ها ديده نمي شود، و اخبار و روايات آن ها با کشفيات جديد باستان شناسي به صورتي حيرت آور ثابت مي شوند. علوم نيز هرقدر بيشتر پيشرفت کنند، بر اهميت و استواري محتويات اين کتب بيشتر افزوده مي شود. چنين کتاب هايي از اول تا آخر با صراحت کامل وجود آفريدگار مهربان جهان را ثابت و بشر را به معرفت و عبادت وي دعوت مي کنند.
هنگامي که معتقدات بشر را در نظر مي گيريم، ملاحظه مي کنيم که در ايجاد آن ها دو عامل مهم دخالت دارد: يکي هوش و ذکاي انسان است و ديگري محيط زندگي وي. اما اين معتقدات کلاً بر دو نوعند: معتقدات واقعي يا عملي و معتقدات نظري. معتقدات واقعي بشر همه صحيح و قابل اثبات با روش علمي است. اما اثبات يک يک آن ها کاري محال است، زيرا هم عده ي آن ها زياد است و هم آزمايش آن ها مشکل و پيچيده. ولي بشر آن ها را قبول مي کند چون هم جامعه اي که در آن زندگي مي کند آن ها را قبول دارد، هم درکتاب ها خوانده، و هم در زندگي روزانه ي وي در آن هنگام که آن ها را به کار مي برد صحيح از آب در مي آيد.
معتقدات نظري غالباً مفيدند، و در راهي که از آن ها استفاده مي شود صحت آن ها به ثبوت مي رسد. ولي، به دلايل گوناگون، آن ها مورد قبول عموم افراد نيستند و نمي توان با طرق علمي آن ها را ثابت کرد، چون اطلاعات مقدماتي براي اثبات منطقي يا علمي آن ها ناقص است.
برطبق اين تعريف ها اعتقاد به وجود خداي شخصي يک اعتقاد نظري است و روش هاي علمي به صورت کامل نمي توانند آن را ثابت کنند، و نيز بعضي کسان هستند که با وجود يک خداي شخصي موافق نيستند. با آن که هر دو عامل فوق الذکر بر وجود صانع دلالت دارند، ولي متأسفانه نمي توانند به طريق علمي وجود او را اثبات کنند. بنابراين باز انتخاب نهايي يکي از شقوق سه گانه ي زير بسته به خود شخص است و آن سه شق عبارتند از:
1 . ايمان به وجود خدا؛
2 . لاادريگري (3)، يعني سکوت و تحير و بي طرفي در اين مورد، يا نه ايمان به وجود خدا و نه اعتقاد به عدم او؛
3 . الحاد، يعني انکار وجود صانع.
علم طب انساني را که تحت فشار بيماري قرار دارد در نظر مي گيرد. پزشکي انسان را تجزيه و تحليل مي کند تا ببيند او به چه چيز شبيه است و چرا واکنش هاي مخصوصي از خود نشان مي دهد. بنابراين، ملاحظه ي مختصر بعضي از دستورات طبي براي مطالعه ي علت اعتقاد بشر به وجود خدا مفيد خواهد بود.
همه امراض را بايد تحت پرتو دو عامل روحي و جسمي مطالعه کرد. روحيه ي هر بيمار عکس العمل او را در مقابل مرض نشان مي دهد. تغيير روحيه ي يک فرد خيلي دشوار و بلکه محال است. اشخاصي که اعصاب قوي و سالم دارند تا آخر عمر اعصابشان سالم مي ماند. اما اشخاص عصبي هميشه عصبي خواهند بود. معالجات رواني اغلب تأثيرات سطحي دارند و به زودي از بين مي روند، و حتي در بيماراني که عصبانيت شديد دارند آن تأثير سطحي را هم نمي بخشند. اگرچه ممکن است معالجات کامل رواني براي يک مريض مبتلا به تشنجات شديد کمي نافع باشد و يا تلقين از بروز يک بحران در بيماران مبتلا به تظاهرات صرعي جلوگيري کند، ولي پس از اندک مدتي تشنجات و بحران هاي شديدتري ظاهر خواهد شد.
آنچه درکتاب مقدس بدين صورت آمده: « طفل را در راه راست به حرکت آور تا در پيري نيز منحرف نشود »، (4) کاملاً درست است، چون تغيير طرز فکر بشر فوق العاده مشکل است. طرز فکر بشر تابع تربيت اوليه ي اوست، و اين تربيت در برخي از موارد به زيان وي تمام مي شود: چنان که اکثر جواناني که با عقايد شرک و الحاد تربيت شده اند، غالباً تا آخر عمرکافر مي مانند، و برعکس اطفالي که در محيط دين و خداپرستي تربيت مي شوند و تعاليم مذهبي درست مي بينند، هرگز دست از ديانت برنمي دارند.
بشر عقايد مخصوصي را که با آن ها تربيت شده هميشه حفظ مي کند. حتي لازم نيست که به صحت آن ها اطمينان کامل نيز داشته باشد. ما بايد اين اصل را به عنوان يک رکن اساسي منطقي قبول کنيم که هرکدام از ما به نحوي در معرض تعصبات گمراه کننده قرار داريم.
اگرچه ما بايد به بسياري از مسائل بي طرفانه پاسخ دهيم، ولي اتخاذ بي طرفي وکنارگذاشتن معتقدات پيشين در مقابل سؤال « آيا خدا وجود دارد؟ » خيلي دشوار است. اين سؤال به اندازه اي مهم است و به قدري از طفوليت تاکنون بدان انديشيده ايم که در جواب آن نمي توانيم بي طرفانه پاسخ دهيم و از تأثير تربيت بگريزيم و نبايد هم بگريزيم، زيرا اين سؤال با اساس هستي ما سروکار دارد و بايد پاسخ صريحي داشته باشد.
من معتقدم که در اين مسئله بايد از نيروي ايمان خود کمک بگيريم. من با دلايل قياسي و عقلي به وجود خداي حاضر و ناظر پي برده ام. پس از اين که وجود خدا را قبول کنيم خدا ايمان ما را با الهام راسخ و استوار مي کند. شما مي توانيد اين را تعصب بناميد، اما با گواهي وجود خودم آن را چيزي بيش از اين مي دانم و آن را با قياس منطقي دريافته ام، و ايمانم آن را ثابت کرده است. ايمان به خدا اساس اعتقاد است.
ايمان را درکتاب هاي ديني چنين تعريف کرده اند: « ايمان جوهر آرزوها و دليل ناديدني ها و غيب است ». سرويليام اوسلر(5) پزشک بزرگ کانادايي مي گويد: « ايمان نيروي بزرگي است که نمي توان آن را با ترازو سنجيد و در بوته ي آزمايش قرار داد » (6) اعتقاد به وجود خدا بدون ايمان امکان ندارد.
پينوشتها:
1- Malcolm Duncan Winter, JR.
2- داراي درجه ي B. A. در حيوان شناسي ازکالج ويتون، دکتر در طب از دانشگاه پزشکي دانشگاه نورث وسترن، سه سال عضو بنياد مايو واقع در روچستر، مينسوتا، داراي درجه ي M. S. در طب از دانشگاه مينسوتا، سروان نيروي هوايي ايالات متحد در پايگاه الزورث، داکوتاي جنوبي، رئيس بخش پزشکي بيمارستان شماره ي 29 TACالزورث، و متخصص بيماري هاي داخلي.
3- agnosticism.
4- از امثال عرب است: « مَن شَبَّ عَلي شَيءٍ شابِّ عَلَيهِ » ؛ يعني: « کسي که بر سيرتي جواني کرده باشد، هم بدان پيري نمايد » .
5- Sir William Osler.
6- قرآن مجيد مؤمن را چنين تعريف مي کند: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ » (حجرات: 15 )؛ يعني: « بي شک، مؤمنان کساني هستندکه به خدا و فرستاده ي وي ايمان آوردند و سپس دودلي بر آنان راه نيافت و با مال و خواسته و جان هاي خويش در راه خدا کوشيدند، هم آنان راستگويانند ».
منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم