براي پاسخ به سوال فوق به سه محور ميپردازيم:
1ـ اهميت زبان شناسي:
زبانشناسي را ميتوان مطالعة نظاممند زبان تعريف كرد. رشتهاي كه تمام جنبههاي زبان را توصيف ميكند و نظريههايي را در مورد چگونگي عملكرد آن ارائه ميدهد.[1]توجه به زبان امر تازهاي نيست. شواهدي از قديميترين تاريخ مدون در دست است كه انسان در آن زمان نيز پيرامون زبان به پژوهش ميپرداخت. بسياري از فرضيهها، نظريهها و اهداف زبانشناسي جديد، ريشه در قرون گذشته دارند. علاوه بر آن مطالعات غيرزبان شناختي از زبان نيز، همانند آراي ارائه شده از سوي بسياري از مردم جامعة ما دربارة زبان، از انديشههاي گذشته متأثر شدهاند. بررسي مختصر تاريخ زبانشناسي زمينهاي را براي درك خدماتي كه در گذشته صورت گرفته است و همچنين براي درك پندارهاي نادرست دربارة زبان فراهم ميآورد. قدمت بسياري از اصطلاحاتي كه در بررسيهاي جديد زبان به كار برده ميشوند به يونان باستان باز ميگردد. زبانشناسان تنها دانشمنداني نيستند كه به مطالعة زبان ميپردازند. در بسياري از رشتههاي ديگر نيز داشتن شناختي از زبان بسيار مهم است. متخصصين تعليم و تربيت، فيلسوفان، روانشناسان، مردمشناسان، و دانشجويان ادبيات با مطالعة زبان، همه ميتوانند از حوزههاي تخصصي خود، شناختي عميقتر داشته باشند.[2] از اين رو برخي از دانشمندان گفتهاند: «زبانشناسي به دليل ساخت نظري و دقت در نقشي كه بر عهده دارد و روابط ارزشمندي كه با ساير رشتهها به وجود آورده است، پيشرفتهترين دانش در ميان علوم اجتماعي است.»[3]2ـ چيستي زبان:
زبانشناسان تعاريف متعددي براي زبان ذكر كردهاند كه البته تشابههاي زيادي با يكديگر دارند. اينك به برخي از اين تعاريف اشاره ميشود:
1. آلستون مينويسد: «زبان اغلب به شبكه يا (منظومه)اي از نمادها تعريف ميشود و اين تعريف را ميتوان ملخص كلام دانست.»[4]2. ايچيسون مينويسد: «زبان را ميتوان به عنوان شبكة پيچيدهاي از عناصر به هم پيوسته در نظر گرفت كه در آن هر عنصر، جايگاه خاص خود را دارد و هويت آن از طريق ساير عناصر مشخص ميشود.»[5]و نيز مينويسد «به طور خلاصه ميتوان گفت: زبان عبارت است از نظام طرحمندي از نشانههاي آوايي قراردادي كه مقيد بودن به ساخت، خلاقيت، قشرشكني، دوگانگي ساخت و انتقال فرهنگي از ويژگيهاي عمدة آن است.»[6]3. رابرت اندرسن هال مينويسد: «زبان انسان در درجه اول دستگاهي است از علائم دهاني ـ گوشي. به عبارت ديگر، زبان از صداهايي تركيب شده است. صداها به منزلة عناصر سازندهاي هستند كه زبان از اجتماع آنها به وجود ميآيد.»[7]4. جوليا اس، فالك مينويسد: «زبان يك پديدة ذهني است، پيكرهاي از دانش مربوط به آواها، معاني و نحو كه در ذهن جاي دارد. البته اين دانش را ميتوان به كار بست، اما گفتار يا نوشتاري كه از آن عايد ميشود صرفاً تجلي زبان ميباشد اما خود زبان نيست.»[8]اينها نمونههايي از تعاريف زبان بود البته همانگونه كه ملاحظه ميكنيد زبان منحصر به زبان گفتاري نيست و از اينرو تعاريفي كه زبان را مثلاً دستگاهي از علائم دهاني ـ گوشي معرفي كردهاند آن را به مصداق مهماش تعريف نمودهاند و تعريف عامي همچون زبان يعني شبكهاي از نمادها ميتواند زبان گفتاري و غيرگفتاري را در برگيرد. دربارة عام بودن زبان رابرت لارنس ترسك مينويسد: «رسانه اصلي زبان براي اغلب انسانها گفتار است البته گفتار تنها رسانة ممكن نيست و رسانههاي ديگري نيز توسط انسان به كار ميرود. افراد ناشنوا قادر به شنيدن آواها نيستند، بنابراين گفتار رسانهاي مناسب براي آنان محسوب نميشود. اما ناشنوايان بينايي طبيعي دارند و رسانة بصري در حوزة زبان براي اين افراد كاملاً مناسب است. در واقع چنين رسانهاي وجود دارد. به اين رسانه اشاره گفته ميشود و زباني كه رسانه اصلياش اشاره باشد، زبان اشاره ناميده ميشود.»[9]3ـمنشاء تعدد زبانها:
اكنون كه معناي زبان و تاريخچه و جايگاه مطالعات زبانشناسي اندكي روشن شد به پاسخ يكي از محورهاي پرسش ميپردازيم كه منشاء تعدد زبان چيست؟ زبانشناسان عوامل مختلفي را براي تعدد و تكثر زبان ذكر كردهاند.
جين ايچيسون در عوامل تفاوت زباني و اسباب تغييرساز زبان مينويسد: «در يك جامعه زباني گونههاي متفاوت زباني وجود دارد. گفتار اعضاي يك جامعة زباني[10] بر حسب عواملي از قبيل موقعيت جغرافيايي، سن، شغل، پايگاه اجتماعي و اقتصادي،گروه نژادي و جنسيت فرق ميكند.»[11] البته اين عوامل اجتماعي را نبايد عوامل اصلي تغيير زبان بر شمرد بلكه همانطور كه ايچيسون گفته است «دو عامل زير علت عمدة تغيير زبان را تشكيل ميدهند. از يك طرف گرايشهاي زيربنايياي در زبان هست كه عوامل اجتماعي آنها را بر ميانگيزاند و از طرف ديگر گرايشهاي ترميمي يعني گرايش به برقراري نظم به منظور بازسازي الگوهاي آسيبديده، وجود دارد.»[12] به هر حال توانائيهاي طبيعي زبان در آدمي و برانگيزندگي عوامل اجتماعي و بيروني مجموعاً مايه تغيير زبان و بوجود آمدن زبانهاي جديد ميگردد به گونهاي كه برخي زبانشناسان گفتهاند: امروزه 5000 زبان در جهان وجود دارد.[13]اين كه حضرت آدم يك زبان داشت چگونه تعدد زبان بوجود آمد روشن گرديد. يعني توانايي دستگاه زباني انسان و برانگيزندگي عوامل اجتماعي مايه تغيير زبان در طول زمان و پيدايش زبانهاي جديد گرديده است. نكته اضافة بر اين مطالب آنست كه خداوند حوا را نيز در كنار آدم خلق كرد و سپس فرزندان آنها به دنيا آمدند و بدين ترتيب عوامل برانگيزندگي دستگاه زبان انسان براي پيدايش زبانهاي متنوع و جديد به وجود آمد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ دائرة المعارف تشيع، چاپ هشتم، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1379، ذيل واژه زبان. چاپ اول.
2ـ جين ايچيسون، مباني زبانشناسي، ترجمه محمد فائض، تهران، انتشارات نگاه، 1380، چاپ دوم.
پي نوشت ها:
[1] . جين ايچيسون، مباني زبانشناسي، ترجمه محمد فائض، تهران، انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1380، ص15.
[2] . جوليا اس. فالك، زبانشناسي و زبان، ترجمه خسرو غلامعليزاده، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1372، ص19ـ20.
[3] . رومن ياكوبسن، روندهاي بنيادين در دانش زبان، ترجمه كورش صفوي، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اول، 1376، ص33.
[4] . ويليام پي. آلستون، فلسفه زبان، ترجمه احمد ايرانمنش و احمدرضا جليلي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهرودي، چاپ اول، 1381، ص146.
[5] . جين ايچيسون، همان، ص25.
[6] . همان، ص29.
[7] . رابرت اندرسن هال، زبان و زبانشناسي، ترجمه محمدرضا باطني، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1381، ص70.
[8] . جوليا اس. فالك، همان، ص31.
[9] . رابت لارنس ترسك، مباني زبان، ترجمه علي فاميان، تهران، نشر مركز، چاپ اول، 1379، ص29.
[10] . جامعه زباني عبارت است از هر گروهي از مردم كه گمان ميكنند به زبان يكساني سخن ميگويند. (جين ايچيسون، مباني زبانشناسي، ص166).
[11] . جين ايچيسون، همان، ص167.
[12] . همان، ص218.
[13] . رابرت لارنس ترسك، همان، ص24.