با مراجعه به نصوص اسلامي و تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي در طول پانزده قرن، ميتوان به وضوح وجود يك تصور و انديشة مشخص اسلامي در زمينة مسائل حقوق بشر را دريافت و به اين حقيقت پي برد كه مسائل حقوق بشر ـ چه در تئوري و چه در عمل ـ همواره در تاريخ اسلام مطرح و مورد توجه بوده است و تنها مذهبي كه به بهترين شيوه به دفاع از حقوق انسانها اقدام نموده اسلام عزيز است.
اصولي چون كرامت انسان، آزادي، مساوات، تعليم و تربيت، حقوق زنان و كودكان و نظاير آن به بهترين نحو در كتاب و سنت معصومين ـ ـ عليهم السّلام ـ مورد تبيين و تأكيد قرار گرفتهاند كه در ادامه به تعدادي از آنها ميپردازيم. اما قبل از آن، ذكر چند نكته، لازم است:
1. بحث حقوق بشر اختصاص به زمان حاضر ندارد و از زمانهاي كهن در ميان زمامداران و انديشمندان مطرح و مورد بحث و ارزيابي قرار گرفته است، براي مثال در قرن پنجم قبل از ميلاد، در عصر و زماني كه قدرتهاي فاتح، هيچ گونه احساس رحم و شفقتي نسبت به ملل مغلوب نداشتند و بيشتر آنان را قتل عام ميكردند، كورش كبير پس از فتح بابل فرمان داد كه به مردم شهر آسيبي نرسد، همة مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و بيدينان تحت فشار قرار نگيرند، خانههاي آناني كه خراب شده بود از نو ساخت و معابد بسته شدة آنان را باز كرد و خدايان معابد را به جاي خود بازگردانيد. سقراط معتقد بود كه شهر دولت، بايد جائي باشد كه افكار و استعدادهاي افراد بتواند جولان يابد و حيثيت و مقام فرد، محفوظ و محترم باشد و رشد و نمو كند بهطوري كه هر فرد، در حدود و لياقت و استعداد خود قادر بر ترقي و پيشرفت باشد. نظر ارسطو اين بود كه دولت بايستي تأمين كنندة نيازمنديهاي عمومي و پرورشدهندة استعدادهاي مردم باشد وگرنه خبيث است. منشور كبير انگلستان كه در سال 1215 صادر شده شامل يك سلسله حقوق انساني و آزاديهاي عمومي است از قبيل: احالة رسيدگي دعاوي به دادگاهها و مراجع صالحه، منع توقيف غير قانوني، تناسب ميان جرم و كيفر، لغو كار اجباري و بيگاري، جواز رفت و آمد به كشور انگلستان و … به دنبال انقلاب كبير فرانسه كه در سال 1789 صورت گرفت، مجلس مؤسسان فرانسه موادي از اصول حقوق بشر را تنظيم و به نام «اعلامية حقوق بشر» اعلام كرد. اين اعلاميه در يك مقدمه و 17 ماده تنظيم شده كه اغلب مواد آن، با اعلامية جهاني حقوق بشر توافق دارد و موارد ديگر.[1]2. با توجه به رسالت جهاني و دائمي اسلام، اختصاص آن به عصر سابق حرف نادرستي است. «اسلام ضمن اعلام ختم نبوت، جاويدان ماندن خويش را اعلام كرد[2]: حلالُ محمَّدٍ حلالٌ ألي يوم القيامة و حرامُ محمَّدٍ حرام ألي يوم القيامة. يكي از نكات اعجاب انگيز، استعداد پايان ناپذير منابع اسلامي ـ مخصوصاً قرآن كريم ـ براي تحقيق، كشف و استنباط است. پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: ظاهر قرآن زيبا و باطن آن ژرف است، آن را حدّ و نهايتي است و فوق آن حد و نهايتي ديگر است، شگفتيهاي آن پايان نمييابد و تازههاي آن كهنه نميگردد.» از امام صادق ـ عليه السّلام ـ سؤال شد: «چه رمزي در كار است كه قرآن هر چه بيشتر در ميان مردم پخش و قرائت ميگردد و هر چه بيشتر در آن بحث و فحص ميشود، جز بر طراوت و تازگياش افزوده نميگردد؟»
آن حضرت پاسخ دادند: اين بدان جهت است كه قرآن براي يك زمان و عصر معين و براي يك مردم خاصي نازل نشده است، قرآن براي همة زمانها و همة مردمهاست. از اين جهت در هر زماني نو است و براي همة مردمان تازه است.»
3. مباني فلسفي و عقيدتي بسياري از اصولي كه امروزه به نام حقوق بشر مطرح ميشود و حتي مفاهيم برخي از اين اصول از ديدگاه اسلام با آنچه كه در تفكر غربي تحت همين عناوين ارائه ميشود، متفاوت و احياناً فاقد مشتركات اصولي است.[3] به عنوان نمونه امروز اعتقاد مذهبي را نيز همچون نژاد، رنگ، جنس و مليّت عامل تبعيض و برتري طلبي و از بين برندة حقوق انساني قلمداد ميكنند، در حالي كه حقوق انسانها و آزاديهاي فردي و اجتماعي او جز در قاموس مذهب، قابل تبيين و تفسير نيست.
4. در حقوق بشر از ديدگاه غرب، موضوع فضيلت و كرامت ارزشي براي انسانها ناديده گرفته شده و هيچ امتيازي براي انسانهاي با فضيلت و با تقوا مطرح نشده است، در حالي كه از ديدگاه اسلام، اين امتياز براي تشويق انسانها و قرار گرفتن آنها در موقعيتهاي شايسته زندگي اجتماعي ضروري است و لذا به صراحت اين امتياز را مطرح نموده است:[4] «إنَّ أكرمكم عنداللّه أتقيكم»[5]5. آن چه در اعلاميههاي حقوق بشر آمده، كاملاً مربوط به جنبههاي مادّي زندگي بشر است و از حقوق اخلاقي و معنوي بشر خبري نيست، در حالي كه مكتب اسلام هويت اجتماعي بشر را در اخلاق و اعتقادات او دانسته و معتقد است كه اگر قواعد اخلاقي و معنوي به عنوان حقوق حيات روحي در انسان تثبيت شود، حقوق مادي او را نيز به نحو مطلوبي حفظ خواهد كرد.[6]واقعيت اين است كه در صورت بررسي عميق و همه جانبة قرآن كريم، به اين نكته پي ميبريم كه حقوق انسانها در قرآن، از جايگاه بس والايي برخوردار است و از اين رو است كه ميتوان آنرا در مقايسه با آنچه امروز، تحت عنوان حقوق بشر مطرح است، يكي از كهنترين اسناد مدوّن در حقوق بشر شمرد. مطالعة تحولات حقوق بشر در دوران حيات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز نشانگر يك انقلاب سياسي و ارزشي در زمينة مسائل حقوق بشر ميباشد. احترامي كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان شخصيت برتر الهي براي انسانها ـ با هر رنگ و عقيده و طبقة اجتماعي ـ قائل بود و شخصيتي كه به زنان داد و اعمال جاهليت را در زمينههاي تحقير و تبعيض و ستم نسبت به انسانهاي محروم تقبيح نمود، در تاريخ بشر كم نظير است. وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در برابر جنازة يك يهودي از جا بلند ميشود و زنده به گور كردن دختران را به عنوان يكي از زشتترين صورتهاي تحقير بشر، مورد تقبيح قرار ميدهد و ياران خود را به آزادگي و اظهار نظر حتّي در برابر نقطه نظرات خود تشويق ميكند، تصويري از تعالي حقوق بشر را در تاريخ و سراسر عصر خود ترسيم ميكند. ياران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه تربيت شدة اين مكتب بودند، هر كدام الگويي در اين زمينه بودند. در اين ميان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بيش از هر شخصيت اسلامي ديگر در اين زمينه سختگير و روشنگر بود و در اين مورد كافي است به برخي از رفتارهاي سياسي امام ـ عليه السّلام ـ در برخورد قضائي با خصم خود در دادگاه عدل اسلامي و نفي تبعيضهاي ناشي از انتساب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و قريش و نيز به دستور آن حضرت در مورد تعيين جيره (سهم) از بيتالمال براي پيرمرد نصراني سائل توجه شود.[7]در اينجا به اجمال به بررسي تعدادي از حقوق اساسي بشر در اسلام ميپردازيم:
1.حق حيات: بدون شك، مكتب اسلام، اهميت خاص براي حق حيات انسان قائل است و آنرا در رأس همة حقوق قرار ميدهد. از اين رو است كه در اسلام، كشتار انسانها به شدّت مذمت شده است، بهطوري كه كشتن يك انسان را برابر با كشتن همة انسانها ميداند و پاداش كسي كه فردي را زنده كند يا از خطر نجات دهد، همانند حفظ جان همة انسانها ميداند. «من قتل نفساً بغير نفسٍ أو فسادٍ فيالأرض فكأنّما قتل النّاس جميعاً و من أحياها فكأنّما أحيا النّاس جميعاً»[8]حرمت خودكشي و سقط جنين و نيز تشريع حكم قصاص در اسلام نيز به منظور حفظ حيات بشر است:[9]و لكم فيالقصاص حيوةٌ يا أوليالألباب»[10]2. آزادي: از ديدگاه اسلام، آزادي يك حقّ و ناشي از استعدادها و تمايلات عالي انساني ميباشد. آزادي به مفهوم اسلامي، نخست از درون آغاز ميشود و تا انسان از قيد و بند اسارتهاي دروني آزاد نگردد، از اسارت طاغوتها و عوامل بيروني رها نمي شود. اسلام در عين اينكه با بيان اصل «لا إكراه فيالدين»[11]احترام به فكر و آزادي عقيده را بيان ميكند ولي هرگز عقايدي را كه از راه تقليد كوركورانه و از طرق غير عقلاني بر انسانها تحميل ميشود را مورد تأييد قرار نميدهد و از همين رو است كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دستور سرنگوني بتها را صادر ميكند و هرگز خرافات متكي به اوهام و تقليد و تحميل را نميپسندد. در اثر همين آزادي فكر و عقيده بود كه علماي مذاهب و دانشمندان مادّي ميتوانستند آزادانه و فارغ از هر گونه رعب و هراس، با پيشوايان ديني و انديشمندان مسلمان به بحث و مناظره بپردازند. بنابراين در اسلام هر كسي آزاد است و تا زماني كه زياني متوجه اسلام و ديگران نكرده است ميتواند در شرايط سالم و به دور از توطئه، عقيدة خود را مطرح كند و براي اثبات ديدگاه خود و جلب نظر ديگران تبليغ كند، چرا كه اسلام تعارض افكار و انديشهها را موجب رشد و تعالي جامعه ميداند. بر اين اساس است كه در قرآن ميخوانيم:
«فَبَشِّرْ عِبادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنه، اولئكَ أَالَّذِينَ هَداهُم اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»[12]همچنين اسلام، تفتيش عقايد را منع ميكند و اگر فردي، زباني اقرار به قبول دين اسلام نمايد، ميپذيرد و سوءظن و تفتيش را در اين زمينه مجاز نميداند، «و لاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً».[13] اسلام حتي كساني كه اسلام را نپذيرند ولي طبق شرايطي حاضرند در كشور اسلامي زندگي كنند را تحت حمايت خويش ميگيرد و آنها را به ترك عقايدشان وادار نميكند. علت اين كه اسلام آزادي عقيده و بيان را براي همگان محترم ميشمارد و از طرفداران جدي تبادل افكار و انديشه به شمار ميرود اين است كه از غنا و فراگيري خاصي برخوردار است و در تأمين نيازهاي متعدد افراد، ضعف و كمبودي در خود احساس نميكند. بنابراين در اسلام، هر كسي ميتواند آزادانه حرف بزند و ابراز عقيده نمايد و در جريانات سياسي و اجتماعي نقش فعال داشته باشد، تا زماني كه از آزادي سوء استفاده نكند و هرج و مرج را دامن نزند.[14]3. مساوات: اصل مساوات و برابري نخستين پاية نظام اجتماعي اسلام است و هيچ يك از اديان و مكتبهاي فلسفي ديگر، در اين حدّ براي برابري انسان ارزش قائل نشدهاند و اين نوع تفاوت، از اختلاف بينش در شناخت شخصيت و ارزشهاي والاي انسان ناشي ميشود. از ديدگاه اسلام، هيچگونه تفاوتي جز تقوا نميتواند معيار تبعيض و نابرابري تلّقي شود و تمايز بر اساس تقوا نيز معياري در تقسيم وظايف و وسيلهاي براي نيل به اهداف عالية انساني است، «ايّها الناس! إن ربّكم واحدٌ و إن ابائكم واحدٌ، كلّكم من آدم و آدم من تراب، إن اكرمكم عنداللّه أتقيكم…». اسلام امتياز طلبيهاي مبتني بر ثروت و قدرت را محكوم ميكند و براي خصائص نژادي، نقشي در تقسيم عادلانة حقوق مردم قائل نميشود و همه را در برابر قانون يكسان ميشمارد. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ چه نيكو به فرمانداران خود دستور ميدهد كه حتّي در نگاه كردن به مردم نيز مساوات را رعايت كنند؛ «و آس بينهم في اللحظة و النظرة».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علي گلزادة غفوري، اسلام و اعلامية جهاني حقوق بشر الفتح، 1356.
2. زينالعابدين قرباني، اسلام و حقوق بشر، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372.
3. جعفر سبحاني تبريزي، مباني حكومت اسلامي، ترجمة داوود الهامي، قم: مؤسسة علمي و فرهنگي سيد الشهداء، 1370.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك، منصوري لاريجاني، اسماعيل، سير تحول حقوق بشر و بررسي تطبيقي آن با اصول تفسيري حقوق بشر در اسلام، تهران، تابان، 1374، صص 60 ـ 1 و قرباني، زينالعابدين ، اسلام و حقوق بشر، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372، صص 104 ـ 70.
[2] . ر.ك، مطهري، مرتضي، مجموعة اثار، تهران، صدرا، 1375، صص 201 ـ 177.
[3] . عميد زنجاني، عباسعلي، مباني انديشة سياسي اسلام، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1374، ص 331.
[4] . ر.ك، جعفري، محمد تقي، تحقيق در دو نظام حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب و تطبيق آن دو با يكديگر، تهران: دفتر خدمات حقوقي بينالمللي، 1370، ج 11، ص 55.
[5] . حجرات/13.
[6] . منصوري لاريجاني، اسماعيل، سير تحول حقوق بشر و بررسي تطبيقي آن با اصول تفسيري حقوق بشر در اسلام، تهران، تابان، 1374، صص 110 ـ 108.
[7] . عميد زنجاني، عباسعلي، همان، صص 343 ـ 340.
[8] . مائده/32.
[9] . ر.ك، جعفري، محمدتقي، همان، صص 264 ـ 239 و منصوري لاريجاني، اسماعيل، همان، صص 310 ـ 308.
[10] . بقره/79.
[11] . بقره/256.
[12] . زمر/18 و 17.
[13]. نساء/94.
[14] . ر.ك، منصوري لاريجاني، اسماعيل، همان، صص 357 ـ 315.