خانه » همه » مذهبی » از آياتي مانند آيه 62 سوره بقره آيا کثرت گرايي ديني برداشت نمي­شود؟ «كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند و كساني كه به آيين يهود گرويدند و نصاري و صائبان (= پيروان حضرت يحيي) هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلَّم است و هيچگونه اندوهي براي آن ها نيست» مفيد «كثرت گرائي ديني» نمي باشند؟

از آياتي مانند آيه 62 سوره بقره آيا کثرت گرايي ديني برداشت نمي­شود؟ «كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند و كساني كه به آيين يهود گرويدند و نصاري و صائبان (= پيروان حضرت يحيي) هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلَّم است و هيچگونه اندوهي براي آن ها نيست» مفيد «كثرت گرائي ديني» نمي باشند؟

توضيح سؤال اين كه: اين آيه، كثرت گرائي ديني ـ به معناي حقّانيّت همه اديان و اين كه پيروي از هر شريعتي موجب نجات است را تأييد مي كند! مضمون آن اين است که هر كسي پيرو هر شريعتي كه باشد، همين كه به خداوند و روز قيامت ايمان داشته و عمل صالح انجام دهد، اهل نجات است پس هيچ لزومي ندارد كه همه به دين اسلام در آيند! پيروان هر ديني مي توانند بر شريعت خود وفادار مانده و طبق آن عمل كنند!
بايد توجه داشت كه مسأله ي نجات و رستگاري، سعادتمند شدن و به بهشت رفتن لازمه دين حق و اعتقاد به آن است. برخي چنين پنداشته اند كه فقط و فقط تنها راه سعادت و نجات، آن است كه انسان ها تابع تنها دينِ حق ـ كه همانا دين ايشان است ـ باشند، در غير اينصورت در هيچ شرايطي، هيچ كس نمي تواند اهل نجات باشد. از سوي ديگر منتقدين اين نظريه مشاهده كردند كه برخي از پيروان شرايع ديگر، تحت تأثير آموزه هاي ديني خود، انسان هائي پاك و پايبند به اصول انساني و اخلاقي بار آمده اند.[1]طبيعتاً اين سئوال براي ايشان پيش آمده است كه چگونه ممكن است اين همه انسان پاك، به صرف اين كه تابع فلان دين يا شريعت نيستند، اهل نجات نباشند؟! در پاسخ به اين سئوال راه حلي كه برخي از متفکران غربي ارائه كرده اند «پلوراليزم ديني» است. به عبارت ديگر براي اين كه بتوانند اهل نجات بودن همه يا اكثر انسان ها را توجيه كنند قائل به حقّانيّت همه اديان شده اند و اين كه هر شريعتي قابليت اتّباع و پيروي دارد. امّا چنين راه حلي براي نجات اهل عالم اولا تنها راه حل نيست و ثانياً به دلائل متعدد عقلي و نقلي، عقيم و مردود است. از نظر اسلام، راه نجات مساوي با تابعيت از دين حق نيست بلكه لازمِ اعم آن است. يعني بسياري از انسانها كه تابع و معتقد به دين حق نيستند مي توانند در شرايطي، اهل نجات و بهشت باشند. بنا بر اين بايد بين دو مسأله ي «نجات» و «حقانيت اديان» تفكيك قائل شد.[2]پس از بيان اين مقدمه اَوّلا بايد دانست كه اين آيه و امثال آن، در مقام پاسخگوئي به يهوديان و مسيحيان و برخي مسلمين است كه هر يك به دين خود باليده و آن را از اديان برتر مي پنداشتند. آن ها گمان مي كردند كه به صرف داشتنِ اسم مسلمان، نصراني يا يهودي اهل نجات خواهند بود. خداوند در آيات 62 بقره و 69 مائده در رَدّ اين توهم مي فرمايد كه صرف داشتن اسم مشكلي را حل نمي كند بلكه فقط و فقط داشتن ايمان حقيقي و خالص به خداوند و روز رستاخيز كه با عمل صالح همراه باشد، مي تواند شما را در زمره اهل نجات گرداند و از خوف و حزن آن روز عظيم رهائي بخشد.[3] بنا بر اين، آيه مباركه در مقام بيان حقّانيّت اين شرايع در عرض يكديگر، نمي باشد، لذا نمي توان از اين آيات «كثرت گرائي ديني» را استفاده کرد. اين كه شرط نجات، «ايمان حقيقي به خداوند و روز واپسين» و «عمل صالح» است، با حقّانيّت هر شريعت در زمان خود نيز، كاملا سازگار است. و بر اين سازگاري دلائل فراوان قرآني و روائي وجود دارد كه در ادامه بحث به برخي از آن ها خواهيم پرداخت امّا نسبت به برداشت پلوراليزم ديني از آيات نه تنها هيچ دليل و حتّي شاهدي وجود ندارد بلكه اصلا اين برداشت خلاف ظاهر آيه نيز مي باشد چنانچه توضيحش خواهد آمد و بلكه بالاتر دلائل محكم و فراواني از قرآن و روايات در ردّ اين تفسير از آيه مي توان ارائه كرد.
ثانياً: اگر ادعا شود كه ظاهر آيه مطلق است و مُقَيَّد به زمان خاصّي نيست، يعني اين طور نيست كه هر شريعتي فقط در زمان ظهور خود، حق است; پس مي توان حقّانيّت همه شرايع الهي را در عرض يكديگر از آيه استفاده كرد; چنين ادعائي به دلائل فراواني كه ذيلا به برخي از آن ها اشاره مي كنيم، باطل است.
1ـ اين مطلب بر خلاف ظاهر آيه مي باشد. ظهور آيه اين است كه پيروان اين شرايع اگر ايمان به خدا و آخرت داشته و عمل صالح انجام دهند اجرشان نزد خداوند محفوظ است و اهل نجات مي باشند. اين حقيقت كه مورد قبول قرآن نيز هست، اعم از اين است كه اين شرايع، بر حق باشند يا نه. يعني كاملا ممكن است كه بسياري از شرايع بر حق نبوده و قابل پيروي نباشند امّا پيروان آن ها تحت شرايطي خاص اهل نجات باشند; چنانچه توضيحش خواهد آمد.
2ـ اگر بنا بر فرض كسي بتواند از اين آيه نظريه «كثرت گرائي ديني» را استظهار كند، با توجه به اين كه برخي از آيات قرآن برخي ديگر را تفسير مي كنند[4] و نيز به فرموده قرآن كريم[5] بايد آيات متشابه را به آيات محكم برگرداند و آن ها را در پرتو محكمات قرآن معني و تفسير كرد، در اينجا نيز با عنايت به مضامين مختلفي از قرآن كه بر خلاف اين استظهار هستند، نمي توان چنين برداشت و قرائتي را از اين آيه پذيرفت. زيرا:
الف) به دليل آيه «ان الدين عندالله الاسلام»[6] و دهها آيه ديگر…
حقيقت دين الهي و «صراط مستقيم» در نزد خداوند يكي بيش نيست[7] آن چه كه متعدد است شرايع الهي است.[8] مهمترين دليل تعدد شرايع ضرورت مطابقت شرايع الهي با شرايط، نيازمندي ها و استعدادهاي انسان، در هر دوره است. توضيح آنكه: در هر مقطع از مقاطع زندگي انسان، جوامع انساني در يك حدي از استعدادها و نيازمندي ها بوده اند كه لازمه اين حقيقت ظهور شريعتي بوده است كه بتواند انسان ها را در اين شرايط به سر منزل مقصود برساند و ايشان را در صراط مستقيم الهي هدايت كند. بنا بر اين با آمدن هر شريعتي، شريعت پيشين، ديگر كارائي خود را از دست داده و اصطلاحاً نسخ مي شود.[9] يعني ديگر نمي توان طبق آن عمل كرد. بنا بر اين پس از ظهور اسلام، كه به دليل صريح قرآن آخرين[10] شريعت الهي است، شرايع سابق همه منسوخ هستند. و عمل به غير اسلام نزد خداوند پذيرفته نيست.[11] «و مَنْ يَبْتَغِ غَيرَ الاسلام ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ منه و هو في الآخرة مِنَ الخاسِرين» (آل عمران/85). «هر كس جز اسلام (تسليم در برابر فرمان حق،) آئيني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد; و او در آخرت از زيانكاران است، استاد مطهري در رابطه با اين آيه توضيحي دارد كه مطلب را تمام مي كند. ايشان مي گويد: «اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است; پاسخ اينست كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زماني شكلي داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايه اي است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ـ صلي اللّه عليه و آله ـ ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق است و بس.» با توجه به خاتميت و ناسخيت دين اسلام نسبت به شرايع پيشين الهي چگونه مي توان «كثرت گرائي ديني» را از آيات «62 بقره» و «69 / مائده» استظهار كرد؟!
ب) به دليل آيات متعددي از قرآن كريم، جهاني بودن شريعت پيامبر اسلام از قطعيّات قرآن است. خداوند در سوره اعراف آيه 158 مي فرمايد: «قل يا ايها الناس اِنّي رسولُ اللّه اليكم جميعاً» «بگو: اي مردم! من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم;…»[12]معناي جهاني بودن دين اسلام آن است كه اين شريعت الهي همه انسانها را به پيروي از خود فرا مي خواند و آن را موجب هدايت و نجات بشر مي داند[13] و مخالفت با پيامبر اسلام را موجب كفر[14] و دخول در آتش[15] معرفي مي كند. اكنون سئوال اين است كه اگر همه شرايع الهي در عرض يكديگر، حق باشند و عمل بر طبق هر يك از آن ها مورد قبول و تأييد خداوند باشد، با توجه به اين كه همه اين شرايع از سوي يك شارع و به منظور هدفي واحد، آمده اند، چه معنائي دارد كه در پايان، شريعت و پيامبري از سوي شارع مقدس فرستاده شود كه اولا رسالتش جهاني باشد و ثانياً مخالفت با آن موجب كفر و دخول در آتش شود؟![16]ج) آيات متعددي از قرآن كريم بر تحريف شدن كتب آسماني پيشين دلالت مي كنند.[17] در سوره بقره آيه 75 مي فرمايد: «أَفَتَطْمَعُونَ اَنْ يُؤمنوا لَكُمْ وَ قَدْ كان فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفونَهُ مِنْ بَعدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُون» «آيا انتظار داريد به (آيين) شما ايمان بياورند، يا اين كه عده اي از آنان، سخنان خدا را مي شنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مي كردند. در حالي كه علم و اطلاع داشتند؟!»[18] با توجه به اين حقيقت قرآني چگونه مي توان از حقّانيّت اين كتب آسماني دم زد و پيروي از آن ها را توصيه نمود؟!
بنابراين اگر هم بتوان «كثرت گرائي ديني» را از آيه مورد بحث استظهار كرد، با توجه به ناسخ بودن و جهان شمول بودن دين اسلام و تحريف ساير شرايع، بايد اين برداشت از آيه را توجيه كرد و در مقام جمع با آيات ديگر، آن را معني كرد. وجه جمع بين اين آيات اين است كه حقّانيّت و لازم الاتباع بودن هر شريعتي مختص به زمان ظهور همان شريعت است[19] و هر شريعتي با آمدن شريعت جديد منسوخ مي شود و ديگر عمل به آن مقبول شارع مقدس نيست. لذا پس از ظهور اسلام، شريعت اسلام ناسخ شرايع پيشين و تنها شريعتِ لازم الاتبلاع الهي مي باشد. و حداكثر مطلبي كه مي توان از آيه 64 بقره و 69 مائده برداشت كرد اين است كه پيروان ساير اديان الهي در شرايط خاصّي مي توانند اهل نجات باشند چنانچه توضيحش خواهد آمد.
ثالثاً همانطور كه اشاره شد حداكثر برداشت و مطلبي كه از اين آيه به نفع پيروان شرايع الهي غير اسلام، مي توان استفاده كرد آن است كه طبق منطق قرآن، ايشان در شرايط خاصّي اهل نجات و بهشت هستند.
اگر پيروان شرايع الهي ايمان حقيقي به خداوند و روز جزا داشته باشند، يعني قلب و دل ايشان تسليم حقيقت باشد; همچنين عمل صالح با نيت خالصِ تقرب به سوي خدا، انجام دهند، در صورتي كه به دين حق دسترسي نداشته باشند و به اصطلاح قرآن «مستضعف» باشند، در اين شرايط ايشان «مسلمان فطري» هستند هر چند «مسلمان رسمي و اسمي» نيستند و در قبال اعمال خيرشان پاداش خواهند گرفت و نهايتاً اهل نجات خواهند بود. البته «به موجب اين كه از نعمت اسلام بي بهره اند طبعاً از مزاياي استفاده از اين برنامه الهي محروم مي مانند، از اعمال خير آن ها آن اندازه مقبول است كه با برنامه الهي اسلام منطبق است، مانند انواع احسان ها و خدمت ها به خلق خدا. امّا عبادات مجعوله كه اساسي ندارند طبعاً نامقبول است و يك سلسله محروميت ها كه از عدم دسترسي به برنامه كامل ناشي مي شود شامل جان آن ها مي گردد.»[20]اما در صورتي كه با وجود رسيدن به حق يا حداقل با وجود امكان رسيدن به حق، تعصب و عناد بورزند و حقيقت را نپذيرند، در اين صورت هيچ عمل خيري از ايشان پذيرفته نخواهد شد و گرفتار شقاوت ابدي خواهند شد.
«آيات و رواياتي كه دلالت مي كند اعمال منكران نبوت يا امامت مقبول نيست، ناظر به آن است كه آن انكارها از روي عناد و لجاج و تعصب باشد; امّا انكارهائي كه صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است نه تقصير مورد نظر آيات و روايات نيست. اين گونه منكران از نظر قرآن كريم «مستضعف» و «مُرْجَوْن لاَِمْرِ اللّه» (اميدوار رحمت الهي) به شمار مي روند.»[21]با توجه به مطالب مذكور به هيچ بياني نمي توان از آيات 62 بقره و 69 مائده به نفع «پلوراليزم ديني» استفاده كرد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه امام خميني(ره).
2ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه.
3ـ مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن (راه و راهنما شناسي)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1386، بخش اول، ص235ـ213.

پي نوشت ها:
[1]. لگنهاوزن، محمد، گفتگو با دكتر محمد لگنهاوزن، كتاب نقد، سال اول، ش4، ص14.
[2]. جوادي آملي، عبدالله، آيت الله علامه جوادي آملي و پلوراليزم ديني، كتاب نقد، سال اول، ش4، ص351.
[3]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ سوم، 1393ق، ص192ـ193؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ دوّم، 1353، ص191.
[4]. الميزان في تفسير القرآن، همان، ص11.
[5]. آل عمران/7.
[6]. آل عمران/19؛ بقره/130 تا 133؛ انعام/153؛ يس/61؛ شوري/13.
[7]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ـ ختم نبوت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1372ش، ج3، ص157.
[8]. مائده/48؛ حج/67.
[9]. مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضات زمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1368، ص353 الي 389.
[10]. احزاب/40.
[11]. مجموعه آثار عدل الهي، همان، ج1، ص277.
[12]. ر.ك: سَبَأ/28؛ فرقان/1؛ انبياء/107؛ انعام/19؛ تكوير/27؛ و…
[13]. اعراف/158؛ آل عمران/132؛ نساء/13 و 59 و 69؛ توبه/71؛ نور/52 و 54؛ و…
[14]. آل عمران/32.
[15]. نساء/14.
[16]. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، سيره رسول اكرم(ص) در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1376ش، ج9، ص94 تا 102 و 159 و 169 تا 171؛ مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنما شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1376، بخش دوّم، ص46 تا 56.
[17]. البته شواهد و دلائلي از قرآن نيز وجود دارد كه برخي از مطالب تورات و انجيل كنوني، تحريف نشده اند و عين حقيقت مي باشند. براي مطالعه در اين زمينه ر.ك: طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، همان، ج5، ص341 و 342؛ مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوّم، 1353، ج1، ص146 تا 148.
[18]. ر.ك: بقره/79؛ آل عمران/78؛ مائده/15؛ و…
[19]. تفسير نمونه، همان، ج1، ص191.
[20]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار عدل الهي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1373ش، ج1، ص341.
[21]. همان، ص342.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد