از اصحاب سپيده
در باب و درباره ي محل تولد جناب صاحب ميان مورخان و آنانكه درباره او به تحقيق و پژوهش پرداخته اند اختلاف نظر بسيار است به عنوان مثال:
از اصحاب سپيده
صاحب كيست؟
صاحب كافي الكفان ابوالقاسم اسماعيل بن ابي الحسن عباد بن عباس بن عبدالله بن احمد بن ادريس طالقاني اصفهان در شانزدهم ذي القعده سال 326 هجري قمري در طالقانچ ي اصفهان چشم به جهان گشود.
در باب و درباره ي محل تولد جناب صاحب ميان مورخان و آنانكه درباره او به تحقيق و پژوهش پرداخته اند اختلاف نظر بسيار است به عنوان مثال:
ابن خلگان محل تولد صاحب را استخر مي داند و گروهي هم آن را طالقان (قزوين) مي دانند.
اما نظامي عروضي در چهار مقاله ي خود صاحب را به ري منسوب مي كند، البته هستند مورخاني كه جناب صاحب بن عباد را اصفهاني مي دانند كه از آن جمله اند، ابن شهر آشوب كه در كتاب معالم العلاء اصفهان را محل تولد صاحب دانسته است و همچنين “ابو منصور عبد المالك ثعالبي” كه طالقان را محلي در اصفهان مي داند و صاحب را هم اصفهاني.
در باب محل تولد صاحب بايد گفت محل تولد جناب صاحب، طالقانچه ي اصفهان است كه امروزه آنرا “طالخونچه” مي نامند. اما در باب احوال خانواده ي صاحب گفته اند كه:
خانواده ي صاحب از خانواده هاي نجيب و اصيل ايران زمين بوده اند. پدر و اجداد صاحب همگي از جمله ي محترمين و در زمره ي فضلا و دانشمندان عصر و زمانه ي خويش بوده اند.
پدر جناب صاحب بن عماد، ابوالحسن عباد، از وزرا و نويسندگان دربار ركن الدوله بود كه در ميان همگان به “شيخ امين” شهرت داشت.
ابوالحسن عماد، مردي پاك دامن، و نيكو سرشت بود كه هميشه به رفع مشكلات و حل مسائل و گرفتاري مردم مشغول بود و حتي آن زمان كه چشم از جهان فرو بست در ميان مردم از او به نيكي ياد مي شد.
اما صاحب نه سال بيشتر نداشت كه سايه پدر از سر او كوتاه شد و او در ضل توجهات مادر فهيمه خود پرورش يافت، آورده اند كه صاحب از همان كودكي براي ياديگري كتاب خدا به مسجد مي رفت و مادرش هر روز، يك دينار و يك درهم به صاحب مي داد تا پول ها را به اولين نيازمندي كه رسيد بدهد و بابت همين تربيت بود كه صاحب چون به وزارت رسيد همانند پدرش هيچگاه از احوال نيازمندان غفلت نكرد.
و اما چون صاحب مقدمات را آموخت، به يادگيري ادبيات، فقه، حديث، تفسير و اصول و كلام همت گمارد و در ابتدا و آغاز جواني كه در سلك خدمت استاد ابوالفضل بن عميد وزير ركن الدوله ديلمي درآمد و در زمره ي نويسندگان او قرار گرفت. و بايد گفت كه صاحب بن عباد در سايه تربيت و توجه همين وزير نامور و نامدار بود كه تمامي علوم را به كمال آموخت و در كتابت، انشاء، فصاحت، و بلاغت در نظم و نثر چنان سرآمد ديگران شد و از بزرگان اين فنون پيشي گرفت، كه مورد طحن و حسد ايشان قرار گرفت.
اما پس از سال 335 هجري قمري، يعني پس از آنكه، ركن الدوله توانست دست مخالفان خود را از ملك ري كوتاه كند، به ري رفت و آنجا را پايتخت خود قرار داد و صاحب نيز به همراه تني چند از نزديكان، علما و بزرگان به پايتخت ركن الدوله ديلمي رهسپار شد.
صاحب در ري هم به كسب علم پرداخت هم در ديوان ابوالفضل بن عميد وزير ركن الدوله به كتابت مشغول بود، بنا به گفته ي مورخان در همين ايام و روزگاران بود كه صاحب با فرزندان ركن الدوله معاشرت پيدا كرد و رفيق گرمابه و گلستان “مويد الدوله ” يكي از پسران ركن الدوله شد.
سالها بر اين منوال مي گذرد تا اين كه “ركن الدوله ” مويد الدوله را به حكمراني اصفهان منسوب نمود و بنا بر توصيه ابوالفضل بن عميد، صاحب بن عباد به عنوان كاتب و مشاور امين، مويد الدوله برگزيده شد و همراه او به اصفهان آمد.
صاحب در اصفهان به بسط و گسترش علم و دانش همت گماشت و به حمايت و تشويق فضلا، دانشمندان، سخنوران و نويسندگان پرداخت.
در باب مذهب و آيين
همان طور كه بر همگان آشكار است، حكومت ديلميان كه آنها را ديالمه خوانند حكومتي شيعي بود و قبل از حكومت صفويه، در دوران ديالمه بود كه شيعه قوت و عزت يافت، همگان بنا بر شهادت كتب تاريخي صاحب را شيعه ي دوازده امامي دانسته اند و در باب مناظره هاي او با اهالي و علماء ساير مذاهب و تفوق او بر آنها سخن و صحبت بسيار است، صاحب از جمله كساني است كه كمر همت به بسط و گسترش فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) بست و تمام عمر خويش را صرف همين مهم نمود.
گر چه گروهي تلاش كرده اند تا صاحب را به معتزله نسبت دهند، اما دلايلي وجود دارد كه خود به وضوح و به روشني اثبات مي كند كه جناب صاحب عباد شيعه ي دوازده امامي بوده است، برخي از دلايل فهرست وار به قرار زير است:
1.اشعار و ابياتي كه جناب صاحب در مدح و منقبت مولي الموحدين اميرالمؤمنين (ع) سروده است در آن ها به صراحت به كرامات، خلافت بلافصل، امامت و وصايت حضرت اميرالمؤمنين (ع) اشاره نموده است براي نمونه به چند بيت از سروده هاي او خطاب به مولي الموحدين (ع) را ذكر مي نماييم:
يا اميرالمؤمنين المرتضي
ان قلبي عندكم قد وقفا
كلما جددت مدحي فيكم
قال ذوالنصب نسيت السلقا
2.اشعار و مراثي سروده شده او درباره ي واقع كربلا و سيد الشهدا (ع)
عين جودي علي الشهيد القتيل
واتركي اللخدكا لمخيل السهيل
كيف يشفي البكاء في قتل مولا
يا امام التاويل و التنزيل
3.نوشته هايي است كه بر انگشتري او منقوش شده بوده است، علي الله توكلت و بالخمس توسلت.
4.اشعاري است كه او در رد و مذمت مخالفان اهل بيت (عليهم السلام) سروده است.
5.در قصيده اي كه صاحب در مدح حضرت ثامن الحجج (عليه السلام) سروده و شيخ صدوق آن دو قصيده را در مقدمه ي كتاب شريف عيون اخبار الرضا (ع) آورده است.
تأليفات و دست نوشته هاي جناب صاحب بن عباد
يكي ديگر از طرق افاده و افاضه ي صاحب، تأليف كتب علمي و ادبي بود كه با وجود اشتغال به كارهاي ديوان و مسافرتها و جنگ و صلح ها، از آن غفلت نداشت، و قسمتي از اوقات خود را در نوشت كتب و رسالات در فنون، مختلفه صرف مي كرد. متأسفانه از كتب و مؤلفاتي كه در تواريخ و تذكره ها بنام صاحب ياد شده است هيچكدام در اين عصر موجود نيست و اگر بعضي موجود باشد معروف و مشهور نيست.
دانشمنداني كه به نام و براي صاحب كتاب نوشته اند
با توجه به سعي، تلاش و مجاهدت هاي صاحب بن عباد و به پاس آن همه همت و حميت او، تعدادي از بزرگان و علما دست به قلم شده و به نام صاحب كتابت نموده و كتاب نوشته اند كه تعدادي از آنها عبارتند از:
اول)ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق است. شيخ صدوق از علما و فقها و محدثين عالي مقام شيعه و او را در تفسير و حديث و فقه و ديگر علوم و معارف اسلامي مؤلفات بسيار زياد است، كتابي كه اين عالم جليل القدر بنام صاحب تأليف كرده «عيون اخبار الرضا» است، كه از كتب معتبره به شمار مي رود. اين كتاب چنانكه نامش حكايت مي كند مشتمل بر اخبار و احاديثي است كه از حضرت رضا (ع) وارد و يا در وقايع زندگاني و ترجمه ي احوال آن حضرت نقل شده است. مؤلف در مقدمه ي كتاب از صاحب تمجيد و تجليل بسيار مي كند، و بعد از خطبه و حمد و ثنا مي گويد، دو قصيده از قصائد صاحب بزرگ كافي الكفات ابوالقاسم اسمعيل بن عباد كه در مدح حضرت رضا (ع) گفته است به من رسيد، و من اين كتاب را براي خزانه ي عامره ي آن حضرت تأليف كردم، چه ديدم كه وي دوستدار اهل بيت و قائل با ماست و فرض طاعت ايشان مي باشد. و اكرام شيعه و احسان بذريه ي آن بزرگوار آن را شيوه ي مرضيه خود قرا داده است، و از اينجا معلوم مي شود كه در نظر او هيچ چيز مطلوب تر از اهل بيت نيست، و قصد من از اين تأليف آن است كه حق نعم و ايادي او را ادا كرده و تفريطي را كه در خدمت حضرتش رفته است جبران نموده باشم، و اميدوارم عذر مرا بپذيرد و تقصيري را كه در خدمتش رفته است عفو دارد، و كتاب خود را به ذكر آن دو قصيده كه موجب اقدام بدين تأليف شده اند شروع مي كنم. شيخ صدوق در اينجا دو قصيده را نقل و آنگاه چند حديث در فضيلت كساني كه شعري در مدح اهل بيت گويند ذكر مي كند، و بعد از آن به دعاي صاحب مي پردازد و در جمله مي گويد خداوند صاحب جليل را بر گفتار و كردار نيك و اخلاق ستوده و روش آن و آئين پسنديده مزد فراوان دهد و او را به منتهاي آرزو برساند و از هر بدي و آفت نگاه دارد و در پناه اماماني كه در استجاره بديشان گويد: «ان ابن عباد استجار بمن يترك عنه الصروف مصروفه» و در جاي ديگر مي گويد: «ان ابن عباد استجاربكم فكلما خافه سيفكاه» جاي دهد، و كساني را كه نامشان را بر انگشتر خود نقش كرده و گفته است: «شفيع اسمعيل في الاخره محمد و العتره الطاهره» شفيع او گرداند.
دوم)حسين بن علي بن بابويه برادر شيخ صدوق كتابي كه در رديف كتب رجال محسوب مي باشد به نام صاحب تأليف كرده است.
سوم)حسن بن محمد بن حسن قمي كتابي عربي در تاريخ قم به نام صاحب تأليف كرده و حسن به علي بن حسن بن عبدالملك قمي آنرا به فارسي ترجمه نموده است. اصل عربي كتاب موجود نيست و از ترجمه ي فارسي آن پنج باب از بيست باب باقي و موجود و اخيراً طبع شده و نسخه ي آن مشهور است. حسن بن محمد در آغاز كتاب درباره ي صاحب مي نويسد: فضايل و كمالات مولينا صاحب الجليل كافي الكفات ادام الله تمينكه نه چندان و نه بدان حد است كه حصر و حد توان كرد و مدح و ستايش كننده ي او از هر تكلف و زيادتي مستغني و غير محتاج است، چه مولينا مشار اليه ادام الله قدرته در فنون آداب و صنوف فضايل و كمالات در سخن داني و آرايي به نظم و نثر عديم النظير و فريد العصرو وحيد الدهر است، خصوصاً در علم دين و در مهارت و در بحث آن بالاي اعتقاد هر معتقدي است، در تقوي و پرهيزگاري و راستي و راست گفتاري از زاهدان عصر و عابدان وقت مبرز و ممتاز است، و در حسن سيرت و جمال سياست و تدبير مملكت آن بر هر مدبري و مبصري فايق و راجح آمده، چه ساعات ايام دولت خود و ساعات آن در آن مستغرق گردانيده و همت مبارك بر حسن تدبير آن مصروف و معطوف، و از جميع شهوات نفساني و هواي جسماني محترز و مجتنب بوده، و هميشه محب خير و صلاح و مريد سداد و صواب بوده، چنانچه در خصايل حميده و فضايل پسنديده از جمعي كه بدين خصال مشهور و معروف بوده اند و در كتب به تيمن و تبرك ذكر نام ايشان كرده فايق و فاضل آمده …(الي آخر). مؤلف پس از اين توصيف و تمجيد شرحي از مآثر و آثار صاحب بن عباد در وزارت و سياست و سعي در آبادي ملك و جود و سخا و ديانت و تقوي و ديگر اخلاق حميده ذكر مي كند و آن گاه مي گويد چون عادت مولانا همه وقت خير و فعل خير بوده و مكافات آن به شكر بندگيش و نشر آن لازم واجب بوده و اين ضعيف از آن جمله شده كه نعمت او شامل ايشان بوده و شكر آن برايشان لازم شده، مدتي كوشش نمودم تا وسيله اي به دست آرم كه به جناب او نزديك آردم، و چيزي در نزد او گزيده تر از تصنيفي در اخبار شهر قم و اهل قم نيافتم…
چهارم)ابو منصور عبدالملك بن محمد بن اسمعيل نيشابوري ثعالبي كتاب لطايف المعارف را به نام صاحب تأليف كرده، اين كتاب در موضوعات مختلفه ي ادبي و تاريخي و در سال 1867 مسيحي در ليدن در دويست صفحه به چاپ رسيده است.
پنجم)ابوالحسين احمد بن فارس بن زكريا بن محمد بن حبيب رازي كتاب الصاحبي را براي صاحب بن عباد نوشته است. كتاب الصاحبي در فقه اللغه و بر مباحثي در خصوص اصل لغت عرب و خصائص آن و اختلاف لغات قبائل و امثال اين مسائل مشتمل مي باشد و در سال 1910 در مصر به چاپ رسيده است.
حكايت هاي صاحب
ابومنصور بيع مي گويد: روزي به خدمت صاحب رفتم و زماني دراز نشستم و از هر درد سخن گفتيم، چون خواستم بروم در مقام اعتذار گفتم لعلي طولت (گويا دير ماندم و سخن دراز كردم)، صاحب بي تأمل گفت: لا، بل تطولت (نه بلكه تفضل و محبت نمودي) بين طولت و تطولت علاوه بر سجع، جناس مطرف است و اين نوع محاوره را مساجعه مي گويند
ابوالحسين نحوي گويد: مكي منشد كه در نزد صاحب قدم خدمت و حق سابقه ي صحبت داشت، چندين بار مرتكب خلاف و تقصيري گرديد و صاحب در هر نوبت او را بخشيد، تا وقتي كه خلاف كاري او از حد درگذشت و تأديبش لازم شد، او را به فرمان صاحب در ضرابخانه ي گرگان كه به سراي وزارت چسبيده بود حبس كردند. روزي صاحب بر بام بر شده بود و به اطراف نظر مي كرد، اتفاقاً نگاهي به درون دارالضرب انداخت، مكي او را بديد و فرياد برآورد و به آواز بلند اين آيه را بگفت: فاطلع فرآه في سواء الجحيم (مؤمن از بهشت به پائين نگريست و دوست دنيوي خود را در ميان دوزخ ديد ) صاحب خنديد و بي تأمل بدين آيه او را پاسخ داد: اخسئوا فيها و لا تكلمون (در اين دوزخ از رحمت من دور مانيد و با من سخن مگوييد.)
به كاربردن آيات قرآن در معاني و اغراض خاص را صنعت اقتباس نامند.
محمد بن مرزبان گويد، يكي از مردم اصفهان به صاحب گفت اگر قرآن مخلوق باشد مرگ و فنا بر وي روا باشد، پس اگر قرآن در آخر شعبان بميرد در ماه رمضان نماز تراويج را با كدام كتاب به جاي آوريم؟ صاحب گفت اگر قرآن بميرد رمضان مي گويد من پس از تو زندگي نمي خواهم و مي ميرد و ما هم از نماز تراويج آسوده مي شويم.
ابوسعد نصربن يعقوب گويد كه وقتي صاحب گفت هيچكس مرا در محاضره و محاوره ملزم نساخت مگر بديهي كه روزي نزد من بود، ميوه زردآلو آوردند، بديهي در خوردن زردآلو افراط كرد، من بر حسب اتفاق گفتم زردآلو معده را فاسد مي سازد، بديهي گفت طبيبي كردن ميزبان نيز تعجب مي آورد، و من سخت شرمنده شدم.
ابوالفرج بن جوزي در كتاب الازكيا مي نويسد: صاحب بن عباد گفت مرا هيچكس چون فلان نديم شرمسار نساخت كه روزي از سراي سلطان باز مي گشتم و سخت ضجر و دلتنگ بودم، آن نديم در راه به من رسيد و پرسيد: از كجا مي آيي، گفتم از دوزخ، گفت اميد است كه در غربت دير نماني و زود به وطن بازگردي، من از اين پاسخ شرمنده شدم و ادب آموختم كه ديگر در سخن از حد ادب بيرون نشوم.
منبع:بهشت (ويژه نامه روزنامه اصفهان زيبا).