از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)
از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)
به صلابت كوه به لطافت باران
امام در عرفان حماسي خود با معنويت قيام كرد و رابطه تنگاتنگ اين دو را بيان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامي ابعاد شخصيت ايشان مشاهده گرديد. امام در حالي كه حشمت، وقار و ابهت خيره كننده و كم مانند داشت حالتي از معنويت در سيمايش درخشندگي داشت كه از اين جهت با درك منحصرش آدمي به آرامش و امنيت خاطر ميرسيد. در حالي كه تحمل نگاه نافذ و شكافندهاش آسان نبود گرمي، مهر و عطوفتي كه در چشمانش موج ميزد چنان انسان را مجذوب ميساخت كه چه بسا فراموش ميكرد در مقابل مردي خارقالعاده با قدرتي شگفتانگيز قرار دارد. آن شخصيت بزرگ با تمامي اقتدار و عظمتي كه قدرتهاي جهان از شنيدن نامش به هراس ميافتادند. آن قدر رئوف بود كه وقتي با كودكان مواجه ميگرديد به آنان سلام مينمود و حتي سهم اين نوباوگان را در پيشبرد نهضت اسلامي فراموش ننموده و از آنان تشكر نمودهاند.(1) اگر هم ميخواستند به اطفال تذكري دهند شخصيت آنان را تكريم مينمودند و اجازه نميدادند عزت نفس بچهها مورد خدشه و نقصان قرار گيرد.
گمان نميرود در همدردي و تشخيص زبان واقعي مردم و بيان عمق انديشههاي آنان كسي چون امام پيدا شود كه چون پدري مهربان و با چهرهاي سرشار از محبت و صفا به خواستههاي آحاد مردم توجه كند و براي غمخواري آنان و گرهگشايي از مشكلاتشان تلاش نمايد. امام در حالي كه در مقابل ابرقدرتها و دشمنان گوناگون داخلي و خارجي دلي به استقامت كوههاي پولادين و بلكه با صلابتتر از آنها دارد، در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده و مسلمان چنان خاضع و نرم ميگردد كه با ديدن مناظر غمآلوده و صحنههاي مصيبت بار از زندگي محرومان اشك تأثر به صورت پرصلابتش جاري ميگردد و وسعت اين قلب به اندازهاي ميشود كه در ملاقات با مردم و گوش دادن به خواستههاي آنان و نيز در خدمت بيشائبه به طبقات جامعه هرگز احساس خستگي نميكند و كوشش ايشان همواره بر اين واقعيت استوار بوده كه بين او و مردم هيچ مانعي و حاجبي نباشد و يا چيزي از امّت مسلمان مكتوم نماند.(2)
امام در ابراز محبت به ديگران هيچ ملاكي جز رضايت حق نداشتند. اشتياق ايشان صبغهاي الهي داشت و خدمت به مردم نيز از منظر امام نوعي عبادت و تقريب به حق تلقي ميگرديد. او كه در برابر مردم اين قدر فروتني از خويشتن بروز ميداد بر اين باور بود كه آدمي داراي آن چنان منزلتي است كه اگر بخواهد در مقابل همچون خودش سر تسليم و ذلت فرود آورد و از غير خدا هراس داشته باشد دون از شأن اوست. خود را خوار و بي مقدار نموده است از اين رو با جرأت و علم به قدرت نظامي سياسي آمريكا فرمود: «امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند». در مقام تربيت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مريدان خويش امام آنان را به نماز شب كه از بهترين راههاي تزكيه است توصيه مينمودند و هم آنان را به كوشش و مبارزه و قرار گرفتن در جبهههاي حق براي محو باطل فرا ميخواندند و بدين گونه ثابت نمودند جمع بين زهد و تقوا خدمت و مسؤوليت اجتماعي امكان دارد و خود هم به نحو اكمل اين گونه بودند.
حماسه آفريني قهرمانان، جامعه را به سوي كمال مطلوب سوق ميدهد و روح دلاوري را در افراد جامعه تقويت ميكند و ساحت و غايت آن بهبودي جنبه معنوي انسان است، عرفان نيز اين گونه است و عرفاي راستين تلاش مينمايند تا جامعه را از تعلقات فناپذير و امور ناپايدار و هواهاي نفساني برهانند و افراد را به ساحل سلامت، هدايت و سعادت برسانند. بنابراين، اين دو اگر چه عرصههاي مختلفي دارند ولي اشتراكاتي هم در آنان قابل مشاهده است، عرفان فضيلت است و شجاعت نيز اين حالت را دارد و بنابراين ميتوانند با هم جمع شوند زيرا هيچ فضيلتي، فضيلت ديگر را نفي نميكند، امكان ندارد عارف واقعي اهل ترس و هراس باشد و ممكن نيست يك انسان شجاعي كه بر عليه باطل بپاخاسته است از معنويت و حالات عرفاني بيبهره باشد و اگر مشاهده ميشود عارفي سلطه را ميپذيرد و تسليم ستم ميشود و طغيان طاغوت را تأييد ميكند بايد دانست كه ادعاي او كاذب است و اگر مشاهده ميگردد شخص شجاعي از معنويت بهرهاي ندارد و در جهت تزكيه درون و تصفيه باطن تلاشي نكرده است شجاعت او نوعي تهور است كه ناپايداري و زوال در آن ديده ميشود.
امام خميني در بخشهاي مهمي از وصيت نامه خود، مردم را به روي آوردن به دعاي عرفه، مناجات شعبانيه و صحيفه فاطميه فرا خواندهاند و در فرازهايي از اين نوشتار با ارزش مردم را به قيام عليه ستمگران و استكبار جهاني دعوت كردهاند زيرا عرفان آدمي را به كنارهگيري از دنيا توصيه مينمايد نه جدايي گزيني از افراد جامعه. شجاع كسي است كه توانمندي خود را در راه احياي اهداف مقدس و معنوي صرف كند ابوعلي سينا در معرّفي عارف نوشته است: او انساني شجاع است زيرا از مرگ هراسي ندارد.(3)
اميرمؤمنان حضرت علي (ع) از يك سو دنيا را چنان از خود طرد ميكند كه به حرم امن علوي هيچ راهي ندارد: «يا دنيا غُرّي غيري لا حاجة لي فيك قَد طَلَّقتِك ثلاثاً لا رَجعَةَ فيها؛(4) اي دنيا غير مرا بفريب كه مرا در تو هيچ حاجتي و نيازي نيست تو را سه طلاقه كردهام تا بازگشتي در آن نباشد». امّا آن فروغ امامت از طرف ديگر براي رسيدن به مقام زمامداري و قرارگرفتن در مسند رهبري مردم و مديريت سياسي اجتماعي كوششهاي زيادي مينمايد و خطبه شقشقيه از همين مقوله است. احتجاجات و مناظراتش نيز حول اين محور دور ميزند و خطاب به ديگران ميفرمايد: رهبري از آن من است و من قطب آسياي سياستم وقتي هم با حضور مردم صحنه بيعت و سياست حجت بر او تمام گرديد خود را مسؤول ميبيند. در فرهنگ اهل بيت(ع) امكان ندارد انساني عارف و اهل معنا در قبال جامعه احساس وظيفه نكند زيرا به فرمايش حضرت علي (ع) خداوند از عالمان راستين تعهد گرفته است در برابر فقر محرومان و تكاثرطلبي زراندوزان ساكت ننشينند اگر چه همه افراد جامعه در اين داستان مسؤوليت دارند ولي علما وظيفهاي سنگينتر و رسالتي مهمتر بر دوش دارند و رهبران اجتماع مسؤوليتي مضاعف دارند.
حضرت امام حسين (ع) از سويي با خداي خويش در صحراي عرفات مناجاتي عارفانه دارد كه به دعاي عرفه موسوم است، او در آن بيابان غرق در حالات ملكوتي و معنوي است و تمامي لحظات زندگي امام از چنين ويژگي برخوردار است ولي از سوي ديگر فرياد ميزند: من قيام كردهام تا راه جدّ و پدرم را بروم اگر چه زمامداران قبلي روشي جداي از سنت نبوي پيش گرفته و مردم به روش آنان خو گرفتهاند. خود دعاي عرفه نيز حاوي نكات حماسي است اگر چه عاليترين مضامين عرفاني را داراست. عارف از خدا ميخواهد كه او را بپذيرد و از او بگيرد و به سود جامعه انساني مصرف شود. در واقع عارف ميكوشد در همه حال غبار دنياطلبي به دامنش ننشيند اما در متن مردم باشد و بكوشد بار جامعه را بر دوش گيرد و گره كارشان را بگشايد اگر كسي توفيق اين را به دست آورد كه مردم را از بردگي هواي نفس به بندگي خدا برساند كار عرفاني كرده است و البته چه بسا اين اهتمام، به مبارزه، مقاومت و دفاع هم نياز دارد كه همان حماسه است.
انبياء و فرستادگان الهي ضمن بندگي خداوند و توجه خالصانه به ساحت قدس الهي براي اصلاح جامعه و خلع قدرت از ستمگران به عرصههاي سياسي و اجتماعي آمدند و در اين راه مرارتها كشيدند و حتي كشته شدند. امام خميني در تأسي از سيره انبياء و اولياء نيز مناجاتهاي خود را با حماسههاي نستوهانه خويش جمع كرد، او از سويي در پيشگاه پروردگار از ذلتهاي خود سخن ميگويد و از طرف ديگر از اقتدار و صلابت خود در برابر ابرقدرتها و اجانب خبر ميدهد و پيروانش را بدين سو فرا ميخواند، بين نرم خويي و انعطاف ناپذيري در ظاهر اختلاف و انفكاك ديده ميشود اما وقتي اين دو خصلت از يك سرچشمه منشأ گيرند نه تنها ناموزون نبوده بلكه هماهنگ هستند. قرآن كريم بين عفو و ملايمت و نبرد با مهاجم يا قساوت مقدس چنين تقريبي ايجاد كرده است: «تعاونوا علي البرّ والتقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان»(5)
و در حالي كه مردم را به مودّت و رحمت، برادري و اصلاح بين يكديگر دعوت ميكند، تأكيد مينمايد اگر كسي از راه موعظه و نصيحت هدايت نشد و به مفاسد روي آورد و به عفت عمومي آسيب رسانيد نه تنها در مورد او رأفتي نشان ندهيد بلكه حكم الهي را در موردش جاري كنيد و اجراي عدالت را بر عفو و اغماض ترجيح دهيد. در خصوص ارتباط با خداوند در آيات نوراني قرآن و نيز احاديث شريف به حالتي بين خوف و رجاء تأكيد شده است يعني در ضمن اين كه بايد به رحمت و عطوفت الهي اميدوار بود در مسير زندگي بايد از پروردگار خوف داشت. در مورد كوتاهي وظايف و دچار شدن به آلودگي و معاصي، حضرت علي(ع) فرمودهاند: مردان با تقوا به خدا اميدوارند و هيچ نقطه اميدي غير از حضرت حق ندارند در عين حال از خدا هم خوف دارند و هيچ عاملي غير از حضرت باري تعالي آنان را به هراس وانمي دارد.(6)
امام خميني حماسه و عرفان را با هم جمع كرده بود يعني هم روحي لطيف داشت و هم با دشمنان و معاندان سازشناپذير بود. آن روح قدسي به مصداق والّذين آمنوا اشدّ حبّا للّه (7) نسبت به خداوند شديدترين اشتياقها را داشت و بر اثر تطهير دل از بصيرت ويژهاي محظوظ گشت او با اين كوله بار معنوي و بينش ملكوتي و توجه كامل به معبود و عشق آتشين به وصال حق هماره با كژيها به ستيز پرداخت و در ضمن رهبري جبهه حق را عهده دار گشت. سر چشمه سلحشوري و سيماي حماسي امام در پيكار با پليدي و سرسختي در توسعه ارزشها، در قرآن نهفته است زيرا كلام وحي خداوند را قهّار، عزيز(شكستناپذير) خشم گيرنده بر جويندگان باطل و… معرفي كرده است. معصومين نيز در نيايشهاي خود خدا را به صفاتي چون كوبنده ستمگران، غلبه كننده و نجات دهنده صالحان ستودهاند. انساني كه آيينه حق نماست جامع صفات حماسي هم خواهد بود اين شيوه استمرار و احياء كننده سيره رسول اكرم (ص) است كه صاحب ذوالفقار(حضرت علي (ع)) درباره آن وجود مبارك و والا فرموده است: ما هرگاه كارزار برايمان دشوار ميشد خود را با رسول خدا نگاه ميداشتيم چنانكه از ما هيچ كس جز او به دشمن نزديكتر نبود.(8)آنگاه كه سپاه معاويه در نبرد صفين آب را بر روي سپاه امام علي (ع) بست گدازههاي حماسه از آتشفشان نخستين پيشواي شيعيان فوران كرد و به نيروهاي خود فرمود: از شما خواستهاند تا دست به نبرد گشائيد پس يا به خواري تن در دهيد و از مقامي كه داريد فرود آييد يا شمشيرهاي خود را از خون دشمن سيراب سازيد و از آب گوارا بياشاميد.
حماسه امام خميني كه پرتوي از قهر و غضب الهي است در شخصيت او شكوه خاصي را به نمايش گذاشت و همانگونه كه امام حسين (ع) فرياد زد: «هيهات مناالذّله» از امام خميني نيز فرياد برائت از مستكبران جهان در مراسم حج و غرش او عليه قرار داد اسارت بار كاپيتولاسيون را ميشنويم. امّا بايد دانست كه مسلك عرفاني امام بر مبناي قرآن و سنت است و با محور بودن ثقلين، تعمق و تفكر، ملازم با اجتماع، عشق آتشين به حضرت حق گره خورده است و به همين دليل مسلك از ساير مسالك عرفاني جدا ميشود.
انقطاعي عارفانه استقامتي دليرانه
كسي كه هيچ گونه ستمي را امضاء نميكند روح ستبر دارد. و چنين حالتي راز و نياز، نجوا و ذلت در برابر خداي خويش را به همراه ميآورد. مرد الهي وقتي در برابر حق خود را تسليم ديد و هيچ قدرت و غروري را در خود احساس نكرد در اين وقت مشمول عنايت پروردگار گرديده و آنگاه عزيز ميشود در اين حال است كه او كمالات معنوي را درك مينمايد و با بصيرتي ملكوتي حقايقي را مشاهده ميكند.
به نسبت همين نگرش مسؤوليتي كه عارف بر عهده دارد خيلي بيش از وظايف حكيم ميباشد. دل عارف به ياد حق آرام ميگيرد و در پرتو اين اطمينان، آرامش و امنيت روحي، قادر است عليه طغيان و تباهي قيام كند و اين همان خصلت حماسي عارفي شوريده حال است كه هيچ عاملي او را نميترساند و تحت هيچ شرايطي خوف و هراس به دل راه نميدهد. اگر او را به زنجير هم ببنديد چون در بيشه شيران پرورش يافته و با دعا و راز و نياز درون را صيقل داده از اين وضع پروايي ندارد. دستگيري، حبسها و فشارها تنها ميتواند پيكر او را مورد تهاجم قرار دهد امّا روح عارف از حماسه آفريني دست برنمي دارد و در اين حال هم فرياد ميكند و اعتراض مينمايد. استاد شهيد مرتضي مطهري ميگويد: عارف تكيهاش به نيروي عشق است كه نيروي انقلابي است نه به نيروي عقل كه نيروي محافظه كارانه است.(9)
انسان عارف با يقين و توكّلي فوق العاده براي نشر توحيد و خدمت به خداپرستان از هيچ كوششي دريغ نمينمايد، هرگز آرام نميگيرد مگر آن كه به محبوب خود برسد و هيچ گاه به وصال حق نميرسد مگر آن كه تمام آنچه را كه در اختيارش بوده، در راه حضرت دوست نثار كند. حماسه عارف اين است كه در راه دين آن چنان فداكاري نمايد تا «كلمة اللّه» اعتلا يابد يا با آنان كه اهل شرك و نفاقند و طغيان كرده و ادعاي سلطهطلبي دارند مبارزه ميكند تافتنه ريشه كن شود و موانع حق جويي و حق خواهي بر طرف گردد چنانچه قرآن كريم فرموده است: «وَ قاتِلُوهُم حَتّي لاتَكونَ فتنة و يكون الدين كُلّه للّه(10)؛ با آنان نبرد نمائيد تا ديگر فتنهاي نباشد و دين همه دين خدا گردد».
چون عارف به فكر تحصيل رحمت مختص الهي است هرگز از مبارزه در راه دين مضايقه و اعراض نمينمايد زيرا مقاومت، دفاع و جهاد در راه خدا موجب جلب رحمت حق ميگردد اگر چه راز آن براي همگان مشهود نميباشد. امام خميني آيينهاي از عرفان ناب را با ايجاد شور و حماسه در جامعه به نمايش گذاشت و جنبههاي معنوي او نيروي محرّكه نهضت اسلامي گرديد و گرنه كدام سياستمداري تجويز ميكرد كه بدون ابزار قدرت به شرق بتازد و بدون آن كه از شرق استمداد طلبد به غرب يورش ببرد. آن روح وارسته با جلوههاي عارفانه كه در پرتو تزكيه، تهذيب و بندگي خداوند بدست آورد از سرزميني كه سالهاي متمادي بر آن بذر شرك، نفاق و فساد افكنده بودند، خرمن توحيد، اشتياق و محبت درو كرد و نسل در گهواره آرميده قيام پانزده خرداد سال 1342 هـ. ش را به ميادين نبرد فرستاد تا آرامش استكبار و آسايش شيطان بزرگ را بر هم بزند. شوري كه آن عارف كامل در سراسر گيتي افكند انسانهاي نااميد را در آن سوي جهان حركت داد و گوهرهاي نهفته و گنجهاي دفن شده دروني را ياد آور شد كه تمامي اينها به يمن وجود ملكوتي و انفاس قدسي او بود. اگر اين تحول فكري و روحي و اسلامي كه امام در جهان پديد آورد ميخواست از مسير طبيعي و مجاري متداول عبور كند بايد چندين سال در بستر تاريخ در حال كوچ باشد اما چون اين حماسهها با بصيرت معنوي و عرفاني توأم بود تاريخ را طي الارض كرد و آنگاه عروج، صعود و وصال را به ارمغان آورد. در واقع امام قبل از اقدام به قيام، توجه دروني خود را به سوي حق معطوف ساخت و موانع اين معرفت باطني را بر طرف ساخت. عبادتش رياضت تمام نيروهاي دروني بود كه از قلمرو طبيعت رها شده و به سوي آسمان پركشيده و به روح عروج اولياء واصل شده تا هنگام تجلي حق چيزي در حرم آمن دلش رهزني نكند و غبار آلود نسازد و با ايجاد اين ملكه ثابت هر وقت خواهان شهود شروق حق بود، بدون مزاحمت انجام ميشد زيرا تمامي وجودش در سلك قدس و رشته قداست در آمده بود.(11) پيروزي حيرت آور و معجزه آساي مردي بي سلاح و بدون حمايت و هماهنگي حتي يك كشور خارجي و تنها به اتكاي خالصانه به معشوق ازلي را بايد جلوهاي از دم عيسوي و كلام موسايي امام خميني دانست:
آب كوثر نخورم منّت رضوان نبرم
پرتو روي تو اي دوست جهانگيرم كرد(12)
حماسه عرفاني امام خميني در نخستين سالهاي مبارزه اين گونه جلوه نموده است:
«به خداي متعال من اين زندگي را نميخواهم انّي لا اري الموت الا السعادة و لا الحيوة مع الظالمين الّا برما. اي كاش مأموران بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم»، در جاي ديگر فرمودهاند: «خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد»(13)
و در پيامي خاطر نشان ساختهاند: «امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت در برابر توپها و موشكهاي دشمن باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت براي درك شهادت روز شماري ميكند.»(14)
امام خميني از همان آغاز مبارزه سياسي رأس حكومت و اساس سلطنت استبدادي را هدف قرار داد و در هيچ شرايطي از مواضع اصولي خود دست بر نداشت و فرياد زد: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظارهگر صحنههاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظيم شهادتم قدرتها و ابر قدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكّه و تنها بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم شرك و بت پرستي است ادامه ميدهد…»(15)
امام در اعلاميهاي كه به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه خونين فيضيّه صادر نمود، فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و در پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم. شما هم اي علماي اسلام مصمّم باشيد و بدانيد پيروزي با شماست.»(16)
در شب پانزدهم خرداد 1342 هـ.ش كه مأمورين نظامي رژيم پهلوي امام را دستگير كردند تا به تهران ببرند در چهره دژخيماني كه ايشان را به تهران ميبردند وحشت هويدا بود و با هراس به اطراف نگاه ميكردند امام در مقام دلداري به آنان اظهار داشت: اين قدر وحشت زده نباشيد در اين بيابان كسي نيست كه به شما تعرض وارد نمايد و طي خاطرهاي بيان فرمودند: از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و اصولاً هرچه فشار و تهديد، زندان و تبعيد در مورد ايشان اعمال ميگرديد امام براي مبارزه با طاغوت و استكبار مصمّمتر ميگرديد.
امام اين شجاعت و شهامت برخاسته از معنويت دروني را در عرصههاي ديگر نيز بروز داد و از موضع عارفي وارسته موفق گرديد با متحجران و افراد مقدّس مآب به ستيز برخيزد و آنان را رسوا و منزوي سازد. آن روح قدسي در نامهاي سراسر افتخار كه محتوايي عرفاني داشت و براي رأس هرم كمونيسم نگاشت، از شكسته شدن استخوان هاي كمونيزم خبر داد و با اين بصيرت معنوي، كرامتي جاويدان را در تاريخ ثبت كرد.
پينوشت ها :
1ـ نك: صحيفه نور، ج 5، ص 265.
2ـ نك: فرازهاي فروزان، ص 297 ـ 291.
3ـ اشارات، ابوعلي سينا،ج سوم، نمط نهم، فصل 24، ص 391.
4ـ نهج البلاغه، فرازي از خطبه سوم (شقشقيه).
5ـ سوره مائده، آيه 2.
6ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 432.
7ـ بقره، آيه 165.
8ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 9.
9ـ عرفان حافظ ،شهيد آية الله مطهري، ص 104.
10ـ سوره انفال، آيه 39.
11ـ نك: عرفان و حماسه، ص 36.
12ـ ديوان امام، ص 83.
13ـ فرازهاي فروزان، ص 322.
14ـ يا ساغر از هزار، ص 59.
15ـ صحيفه نور، ج 20، ص 113.
16ـ صحيفه نور، ج 1، ص81.
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن