خانه » همه » مذهبی » از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)

از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)

از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)

امام در عرفان حماسي خود با معنويت قيام كرد و رابطه تنگاتنگ اين دو را بيان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامي ابعاد شخصيت ايشان مشاهده گرديد. امام در حالي كه حشمت، وقار و ابهت خيره كننده و كم مانند داشت حالتي از معنويت در سيمايش درخشندگي داشت كه از اين جهت با درك منحصرش آدمي به آرامش و امنيت خاطر مي‏رسيد.

816416ee ea05 429e a148 f74ac1d5167e - از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)

0012211 - از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)
از تزكيه درون تا تصفيه برون(3)

 

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

 

به صلابت كوه به لطافت باران
 

امام در عرفان حماسي خود با معنويت قيام كرد و رابطه تنگاتنگ اين دو را بيان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامي ابعاد شخصيت ايشان مشاهده گرديد. امام در حالي كه حشمت، وقار و ابهت خيره كننده و كم مانند داشت حالتي از معنويت در سيمايش درخشندگي داشت كه از اين جهت با درك منحصرش آدمي به آرامش و امنيت خاطر مي‏رسيد. در حالي كه تحمل نگاه نافذ و شكافنده‏اش آسان نبود گرمي، مهر و عطوفتي كه در چشمانش موج مي‏زد چنان انسان را مجذوب مي‏ساخت كه چه بسا فراموش مي‏كرد در مقابل مردي خارق‏العاده با قدرتي شگفت‏انگيز قرار دارد. آن شخصيت بزرگ با تمامي اقتدار و عظمتي كه قدرتهاي جهان از شنيدن نامش به هراس مي‏افتادند. آن قدر رئوف بود كه وقتي با كودكان مواجه مي‏گرديد به آنان سلام مي‏نمود و حتي سهم اين نوباوگان را در پيشبرد نهضت اسلامي فراموش ننموده و از آنان تشكر نموده‏اند.(1) اگر هم مي‏خواستند به اطفال تذكري دهند شخصيت آنان را تكريم مي‏نمودند و اجازه نمي‏دادند عزت نفس بچه‏ها مورد خدشه و نقصان قرار گيرد.
گمان نمي‏رود در همدردي و تشخيص زبان واقعي مردم و بيان عمق انديشه‏هاي آنان كسي چون امام پيدا شود كه چون پدري مهربان و با چهره‏اي سرشار از محبت و صفا به خواسته‏هاي آحاد مردم توجه كند و براي غمخواري آنان و گره‏گشايي از مشكلاتشان تلاش نمايد. امام در حالي كه در مقابل ابرقدرت‏ها و دشمنان گوناگون داخلي و خارجي دلي به استقامت كوههاي پولادين و بلكه با صلابت‏تر از آنها دارد، در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده و مسلمان چنان خاضع و نرم مي‏گردد كه با ديدن مناظر غم‏آلوده و صحنه‏هاي مصيبت بار از زندگي محرومان اشك تأثر به صورت پرصلابتش جاري مي‏گردد و وسعت اين قلب به اندازه‏اي مي‏شود كه در ملاقات با مردم و گوش دادن به خواسته‏هاي آنان و نيز در خدمت بي‏شائبه به طبقات جامعه هرگز احساس خستگي نمي‏كند و كوشش ايشان همواره بر اين واقعيت استوار بوده كه بين او و مردم هيچ مانعي و حاجبي نباشد و يا چيزي از امّت مسلمان مكتوم نماند.(2)
امام در ابراز محبت به ديگران هيچ ملاكي جز رضايت حق نداشتند. اشتياق ايشان صبغه‏اي الهي داشت و خدمت به مردم نيز از منظر امام نوعي عبادت و تقريب به حق تلقي مي‏گرديد. او كه در برابر مردم اين قدر فروتني از خويشتن بروز مي‏داد بر اين باور بود كه آدمي داراي آن چنان منزلتي است كه اگر بخواهد در مقابل همچون خودش سر تسليم و ذلت فرود آورد و از غير خدا هراس داشته باشد دون از شأن اوست. خود را خوار و بي مقدار نموده است از اين رو با جرأت و علم به قدرت نظامي سياسي آمريكا فرمود: «امريكا هيچ غلطي نمي‏تواند بكند». در مقام تربيت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مريدان خويش امام آنان را به نماز شب كه از بهترين راههاي تزكيه است توصيه مي‏نمودند و هم آنان را به كوشش و مبارزه و قرار گرفتن در جبهه‏هاي حق براي محو باطل فرا مي‏خواندند و بدين گونه ثابت نمودند جمع بين زهد و تقوا خدمت و مسؤوليت اجتماعي امكان دارد و خود هم به نحو اكمل اين گونه بودند.
حماسه آفريني قهرمانان، جامعه را به سوي كمال مطلوب سوق مي‏دهد و روح دلاوري را در افراد جامعه تقويت مي‏كند و ساحت و غايت آن بهبودي جنبه معنوي انسان است، عرفان نيز اين گونه است و عرفاي راستين تلاش مي‏نمايند تا جامعه را از تعلقات فناپذير و امور ناپايدار و هواهاي نفساني برهانند و افراد را به ساحل سلامت، هدايت و سعادت برسانند. بنابراين، اين دو اگر چه عرصه‏هاي مختلفي دارند ولي اشتراكاتي هم در آنان قابل مشاهده است، عرفان فضيلت است و شجاعت نيز اين حالت را دارد و بنابراين مي‏توانند با هم جمع شوند زيرا هيچ فضيلتي، فضيلت ديگر را نفي نمي‏كند، امكان ندارد عارف واقعي اهل ترس و هراس باشد و ممكن نيست يك انسان شجاعي كه بر عليه باطل بپاخاسته است از معنويت و حالات عرفاني بي‏بهره باشد و اگر مشاهده مي‏شود عارفي سلطه را مي‏پذيرد و تسليم ستم مي‏شود و طغيان طاغوت را تأييد مي‏كند بايد دانست كه ادعاي او كاذب است و اگر مشاهده مي‏گردد شخص شجاعي از معنويت بهره‏اي ندارد و در جهت تزكيه درون و تصفيه باطن تلاشي نكرده است شجاعت او نوعي تهور است كه ناپايداري و زوال در آن ديده مي‏شود.
امام خميني در بخش‏هاي مهمي از وصيت نامه خود، مردم را به روي آوردن به دعاي عرفه، مناجات شعبانيه و صحيفه فاطميه فرا خوانده‏اند و در فرازهايي از اين نوشتار با ارزش مردم را به قيام عليه ستمگران و استكبار جهاني دعوت كرده‏اند زيرا عرفان آدمي را به كناره‏گيري از دنيا توصيه مي‏نمايد نه جدايي گزيني از افراد جامعه. شجاع كسي است كه توانمندي خود را در راه احياي اهداف مقدس و معنوي صرف كند ابوعلي سينا در معرّفي عارف نوشته است: او انساني شجاع است زيرا از مرگ هراسي ندارد.(3)
اميرمؤمنان حضرت علي (ع) از يك سو دنيا را چنان از خود طرد مي‏كند كه به حرم امن علوي هيچ راهي ندارد: «يا دنيا غُرّي غيري لا حاجة لي فيك قَد طَلَّقتِك ثلاثاً لا رَجعَةَ فيها؛(4) اي دنيا غير مرا بفريب كه مرا در تو هيچ حاجتي و نيازي نيست تو را سه طلاقه كرده‏ام تا بازگشتي در آن نباشد». امّا آن فروغ امامت از طرف ديگر براي رسيدن به مقام زمامداري و قرارگرفتن در مسند رهبري مردم و مديريت سياسي اجتماعي كوشش‏هاي زيادي مي‏نمايد و خطبه شقشقيه از همين مقوله است. احتجاجات و مناظراتش نيز حول اين محور دور مي‏زند و خطاب به ديگران مي‏فرمايد: رهبري از آن من است و من قطب آسياي سياستم وقتي هم با حضور مردم صحنه بيعت و سياست حجت بر او تمام گرديد خود را مسؤول مي‏بيند. در فرهنگ اهل بيت(ع) امكان ندارد انساني عارف و اهل معنا در قبال جامعه احساس وظيفه نكند زيرا به فرمايش حضرت علي (ع) خداوند از عالمان راستين تعهد گرفته است در برابر فقر محرومان و تكاثرطلبي زراندوزان ساكت ننشينند اگر چه همه افراد جامعه در اين داستان مسؤوليت دارند ولي علما وظيفه‏اي سنگين‏تر و رسالتي مهم‏تر بر دوش دارند و رهبران اجتماع مسؤوليتي مضاعف دارند.
حضرت امام حسين (ع) از سويي با خداي خويش در صحراي عرفات مناجاتي عارفانه دارد كه به دعاي عرفه موسوم است، او در آن بيابان غرق در حالات ملكوتي و معنوي است و تمامي لحظات زندگي امام از چنين ويژگي برخوردار است ولي از سوي ديگر فرياد مي‏زند: من قيام كرده‏ام تا راه جدّ و پدرم را بروم اگر چه زمامداران قبلي روشي جداي از سنت نبوي پيش گرفته و مردم به روش آنان خو گرفته‏اند. خود دعاي عرفه نيز حاوي نكات حماسي است اگر چه عالي‏ترين مضامين عرفاني را داراست. عارف از خدا مي‏خواهد كه او را بپذيرد و از او بگيرد و به سود جامعه انساني مصرف شود. در واقع عارف مي‏كوشد در همه حال غبار دنياطلبي به دامنش ننشيند اما در متن مردم باشد و بكوشد بار جامعه را بر دوش گيرد و گره كارشان را بگشايد اگر كسي توفيق اين را به دست آورد كه مردم را از بردگي هواي نفس به بندگي خدا برساند كار عرفاني كرده است و البته چه بسا اين اهتمام، به مبارزه، مقاومت و دفاع هم نياز دارد كه همان حماسه است.
انبياء و فرستادگان الهي ضمن بندگي خداوند و توجه خالصانه به ساحت قدس الهي براي اصلاح جامعه و خلع قدرت از ستمگران به عرصه‏هاي سياسي و اجتماعي آمدند و در اين راه مرارت‏ها كشيدند و حتي كشته شدند. امام خميني در تأسي از سيره انبياء و اولياء نيز مناجات‏هاي خود را با حماسه‏هاي نستوهانه خويش جمع كرد، او از سويي در پيشگاه پروردگار از ذلت‏هاي خود سخن مي‏گويد و از طرف ديگر از اقتدار و صلابت خود در برابر ابرقدرت‏ها و اجانب خبر مي‏دهد و پيروانش را بدين سو فرا مي‏خواند، بين نرم خويي و انعطاف ناپذيري در ظاهر اختلاف و انفكاك ديده مي‏شود اما وقتي اين دو خصلت از يك سرچشمه منشأ گيرند نه تنها ناموزون نبوده بلكه هماهنگ هستند. قرآن كريم بين عفو و ملايمت و نبرد با مهاجم يا قساوت مقدس چنين تقريبي ايجاد كرده است: «تعاونوا علي البرّ والتقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان»(5)
و در حالي كه مردم را به مودّت و رحمت، برادري و اصلاح بين يكديگر دعوت مي‏كند، تأكيد مي‏نمايد اگر كسي از راه موعظه و نصيحت هدايت نشد و به مفاسد روي آورد و به عفت عمومي آسيب رسانيد نه تنها در مورد او رأفتي نشان ندهيد بلكه حكم الهي را در موردش جاري كنيد و اجراي عدالت را بر عفو و اغماض ترجيح دهيد. در خصوص ارتباط با خداوند در آيات نوراني قرآن و نيز احاديث شريف به حالتي بين خوف و رجاء تأكيد شده است يعني در ضمن اين كه بايد به رحمت و عطوفت الهي اميدوار بود در مسير زندگي بايد از پروردگار خوف داشت. در مورد كوتاهي وظايف و دچار شدن به آلودگي و معاصي، حضرت علي(ع) فرموده‏اند: مردان با تقوا به خدا اميدوارند و هيچ نقطه اميدي غير از حضرت حق ندارند در عين حال از خدا هم خوف دارند و هيچ عاملي غير از حضرت باري تعالي آنان را به هراس وانمي دارد.(6)
امام خميني حماسه و عرفان را با هم جمع كرده بود يعني هم روحي لطيف داشت و هم با دشمنان و معاندان سازش‏ناپذير بود. آن روح قدسي به مصداق والّذين آمنوا اشدّ حبّا للّه (7) نسبت به خداوند شديدترين اشتياق‏ها را داشت و بر اثر تطهير دل از بصيرت ويژه‏اي محظوظ گشت او با اين كوله بار معنوي و بينش ملكوتي و توجه كامل به معبود و عشق آتشين به وصال حق هماره با كژي‏ها به ستيز پرداخت و در ضمن رهبري جبهه حق را عهده دار گشت. سر چشمه سلحشوري و سيماي حماسي امام در پيكار با پليدي و سرسختي در توسعه ارزشها، در قرآن نهفته است زيرا كلام وحي خداوند را قهّار، عزيز(شكست‏ناپذير) خشم گيرنده بر جويندگان باطل و… معرفي كرده است. معصومين نيز در نيايش‏هاي خود خدا را به صفاتي چون كوبنده ستمگران، غلبه كننده و نجات دهنده صالحان ستوده‏اند. انساني كه آيينه حق نماست جامع صفات حماسي هم خواهد بود اين شيوه استمرار و احياء كننده سيره رسول اكرم (ص) است كه صاحب ذوالفقار(حضرت علي (ع)) درباره آن وجود مبارك و والا فرموده است: ما هرگاه كارزار برايمان دشوار مي‏شد خود را با رسول خدا نگاه مي‏داشتيم چنانكه از ما هيچ كس جز او به دشمن نزديكتر نبود.(8)آنگاه كه سپاه معاويه در نبرد صفين آب را بر روي سپاه امام علي (ع) بست گدازه‏هاي حماسه از آتشفشان نخستين پيشواي شيعيان فوران كرد و به نيروهاي خود فرمود: از شما خواسته‏اند تا دست به نبرد گشائيد پس يا به خواري تن در دهيد و از مقامي كه داريد فرود آييد يا شمشيرهاي خود را از خون دشمن سيراب سازيد و از آب گوارا بياشاميد.
حماسه امام خميني كه پرتوي از قهر و غضب الهي است در شخصيت او شكوه خاصي را به نمايش گذاشت و همانگونه كه امام حسين (ع) فرياد زد: «هيهات مناالذّله» از امام خميني نيز فرياد برائت از مستكبران جهان در مراسم حج و غرش او عليه قرار داد اسارت بار كاپيتولاسيون را مي‏شنويم. امّا بايد دانست كه مسلك عرفاني امام بر مبناي قرآن و سنت است و با محور بودن ثقلين، تعمق و تفكر، ملازم با اجتماع، عشق آتشين به حضرت حق گره خورده است و به همين دليل مسلك از ساير مسالك عرفاني جدا مي‏شود.

انقطاعي عارفانه استقامتي دليرانه
 

كسي كه هيچ گونه ستمي را امضاء نمي‏كند روح ستبر دارد. و چنين حالتي راز و نياز، نجوا و ذلت در برابر خداي خويش را به همراه مي‏آورد. مرد الهي وقتي در برابر حق خود را تسليم ديد و هيچ قدرت و غروري را در خود احساس نكرد در اين وقت مشمول عنايت پروردگار گرديده و آنگاه عزيز مي‏شود در اين حال است كه او كمالات معنوي را درك مي‏نمايد و با بصيرتي ملكوتي حقايقي را مشاهده مي‏كند.
به نسبت همين نگرش مسؤوليتي كه عارف بر عهده دارد خيلي بيش از وظايف حكيم مي‏باشد. دل عارف به ياد حق آرام مي‏گيرد و در پرتو اين اطمينان، آرامش و امنيت روحي، قادر است عليه طغيان و تباهي قيام كند و اين همان خصلت حماسي عارفي شوريده حال است كه هيچ عاملي او را نمي‏ترساند و تحت هيچ شرايطي خوف و هراس به دل راه نمي‏دهد. اگر او را به زنجير هم ببنديد چون در بيشه شيران پرورش يافته و با دعا و راز و نياز درون را صيقل داده از اين وضع پروايي ندارد. دستگيري، حبس‏ها و فشارها تنها مي‏تواند پيكر او را مورد تهاجم قرار دهد امّا روح عارف از حماسه آفريني دست برنمي دارد و در اين حال هم فرياد مي‏كند و اعتراض مي‏نمايد. استاد شهيد مرتضي مطهري مي‏گويد: عارف تكيه‏اش به نيروي عشق است كه نيروي انقلابي است نه به نيروي عقل كه نيروي محافظه كارانه است.(9)
انسان عارف با يقين و توكّلي فوق العاده براي نشر توحيد و خدمت به خداپرستان از هيچ كوششي دريغ نمي‏نمايد، هرگز آرام نمي‏گيرد مگر آن كه به محبوب خود برسد و هيچ گاه به وصال حق نمي‏رسد مگر آن كه تمام آنچه را كه در اختيارش بوده، در راه حضرت دوست نثار كند. حماسه عارف اين است كه در راه دين آن چنان فداكاري نمايد تا «كلمة اللّه» اعتلا يابد يا با آنان كه اهل شرك و نفاقند و طغيان كرده و ادعاي سلطه‏طلبي دارند مبارزه مي‏كند تافتنه ريشه كن شود و موانع حق جويي و حق خواهي بر طرف گردد چنانچه قرآن كريم فرموده است: «وَ قاتِلُوهُم حَتّي لاتَكونَ فتنة و يكون الدين كُلّه للّه(10)؛ با آنان نبرد نمائيد تا ديگر فتنه‏اي نباشد و دين همه دين خدا گردد».
چون عارف به فكر تحصيل رحمت مختص الهي است هرگز از مبارزه در راه دين مضايقه و اعراض نمي‏نمايد زيرا مقاومت، دفاع و جهاد در راه خدا موجب جلب رحمت حق مي‏گردد اگر چه راز آن براي همگان مشهود نمي‏باشد. امام خميني آيينه‏اي از عرفان ناب را با ايجاد شور و حماسه در جامعه به نمايش گذاشت و جنبه‏هاي معنوي او نيروي محرّكه نهضت اسلامي گرديد و گرنه كدام سياستمداري تجويز مي‏كرد كه بدون ابزار قدرت به شرق بتازد و بدون آن كه از شرق استمداد طلبد به غرب يورش ببرد. آن روح وارسته با جلوه‏هاي عارفانه كه در پرتو تزكيه، تهذيب و بندگي خداوند بدست آورد از سرزميني كه سال‏هاي متمادي بر آن بذر شرك، نفاق و فساد افكنده بودند، خرمن توحيد، اشتياق و محبت درو كرد و نسل در گهواره آرميده قيام پانزده خرداد سال 1342 هـ. ش را به ميادين نبرد فرستاد تا آرامش استكبار و آسايش شيطان بزرگ را بر هم بزند. شوري كه آن عارف كامل در سراسر گيتي افكند انسانهاي نااميد را در آن سوي جهان حركت داد و گوهرهاي نهفته و گنج‏هاي دفن شده دروني را ياد آور شد كه تمامي اين‏ها به يمن وجود ملكوتي و انفاس قدسي او بود. اگر اين تحول فكري و روحي و اسلامي كه امام در جهان پديد آورد مي‏خواست از مسير طبيعي و مجاري متداول عبور كند بايد چندين سال در بستر تاريخ در حال كوچ باشد اما چون اين حماسه‏ها با بصيرت معنوي و عرفاني توأم بود تاريخ را طي الارض كرد و آنگاه عروج، صعود و وصال را به ارمغان آورد. در واقع امام قبل از اقدام به قيام، توجه دروني خود را به سوي حق معطوف ساخت و موانع اين معرفت باطني را بر طرف ساخت. عبادتش رياضت تمام نيروهاي دروني بود كه از قلمرو طبيعت رها شده و به سوي آسمان پركشيده و به روح عروج اولياء واصل شده تا هنگام تجلي حق چيزي در حرم آمن دلش رهزني نكند و غبار آلود نسازد و با ايجاد اين ملكه ثابت هر وقت خواهان شهود شروق حق بود، بدون مزاحمت انجام مي‏شد زيرا تمامي وجودش در سلك قدس و رشته قداست در آمده بود.(11) پيروزي حيرت آور و معجزه آساي مردي بي سلاح و بدون حمايت و هماهنگي حتي يك كشور خارجي و تنها به اتكاي خالصانه به معشوق ازلي را بايد جلوه‏اي از دم عيسوي و كلام موسايي امام خميني دانست:

آب كوثر نخورم منّت رضوان نبرم
 

پرتو روي تو اي دوست جهانگيرم كرد(12)
حماسه عرفاني امام خميني در نخستين سال‏هاي مبارزه اين گونه جلوه نموده است:
«به خداي متعال من اين زندگي را نمي‏خواهم انّي لا اري الموت الا السعادة و لا الحيوة مع الظالمين الّا برما. اي كاش مأموران بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم»، در جاي ديگر فرموده‏اند: «خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد»(13)
و در پيامي خاطر نشان ساخته‏اند: «امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت در برابر توپ‏ها و موشك‏هاي دشمن باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت براي درك شهادت روز شماري مي‏كند.»(14)
امام خميني از همان آغاز مبارزه سياسي رأس حكومت و اساس سلطنت استبدادي را هدف قرار داد و در هيچ شرايطي از مواضع اصولي خود دست بر نداشت و فرياد زد: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره‏گر صحنه‏هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‏ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم قدرت‏ها و ابر قدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكّه و تنها بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم شرك و بت پرستي است ادامه مي‏دهد…»(15)
امام در اعلاميه‏اي كه به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه خونين فيضيّه صادر نمود، فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و در پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم. شما هم اي علماي اسلام مصمّم باشيد و بدانيد پيروزي با شماست.»(16)
در شب پانزدهم خرداد 1342 هـ.ش كه مأمورين نظامي رژيم پهلوي امام را دستگير كردند تا به تهران ببرند در چهره دژخيماني كه ايشان را به تهران مي‏بردند وحشت هويدا بود و با هراس به اطراف نگاه مي‏كردند امام در مقام دلداري به آنان اظهار داشت: اين قدر وحشت زده نباشيد در اين بيابان كسي نيست كه به شما تعرض وارد نمايد و طي خاطره‏اي بيان فرمودند: از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و اصولاً هرچه فشار و تهديد، زندان و تبعيد در مورد ايشان اعمال مي‏گرديد امام براي مبارزه با طاغوت و استكبار مصمّم‏تر مي‏گرديد.
امام اين شجاعت و شهامت برخاسته از معنويت دروني را در عرصه‏هاي ديگر نيز بروز داد و از موضع عارفي وارسته موفق گرديد با متحجران و افراد مقدّس مآب به ستيز برخيزد و آنان را رسوا و منزوي سازد. آن روح قدسي در نامه‏اي سراسر افتخار كه محتوايي عرفاني داشت و براي رأس هرم كمونيسم نگاشت، از شكسته شدن استخوان هاي كمونيزم خبر داد و با اين بصيرت معنوي، كرامتي جاويدان را در تاريخ ثبت كرد.

پي‌نوشت ها :
 

1ـ نك: صحيفه نور، ج 5، ص 265.
2ـ نك: فرازهاي فروزان، ص 297 ـ 291.
3ـ اشارات، ابوعلي سينا،ج سوم، نمط نهم، فصل 24، ص 391.
4ـ نهج البلاغه، فرازي از خطبه سوم (شقشقيه).
5ـ سوره مائده، آيه 2.
6ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 432.
7ـ بقره، آيه 165.
8ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 9.
9ـ عرفان حافظ ،شهيد آية الله مطهري، ص 104.
10ـ سوره انفال، آيه 39.
11ـ نك: عرفان و حماسه، ص 36.
12ـ ديوان امام، ص 83.
13ـ فرازهاي فروزان، ص 322.
14ـ يا ساغر از هزار، ص 59.
15ـ صحيفه نور، ج 20، ص 113.
16ـ صحيفه نور، ج 1، ص81.
 

ارسال توسط کاربر : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد