خانه » همه » مذهبی » از شيخی ‏گری تا بابی ‏گری(1)

از شيخی ‏گری تا بابی ‏گری(1)

از شيخی ‏گری تا بابی ‏گری(1)

پيروان فرقه‏ي شيخيّه، پس از مرگ شيخ احمد احسايي، پيرامون سيّد كاظم رشتي گرد آمدند. با مرگ سيّد كاظم رشتي، بر سر جانشيني او، اختلاف شد و اين فرقه به گروه‏هايي مانند كريمخانيه، باقريه،… تقسيم شد.
نوشتار حاضر، انشعاب اين گروه‏ها و پيدايش فرقه‏ي بابيّه از اين ميان را بررسي مي‏كند و به زوايايي از زندگي علي محمد باب مي‏پردازد.

5f3e6e6f f809 420b bb17 aea68246f9e6 - از شيخی ‏گری تا بابی ‏گری(1)

0012222 - از شيخی ‏گری تا بابی ‏گری(1)
از شيخی ‏گری تا بابی ‏گری(1)

 

 

پيروان فرقه‏ي شيخيّه، پس از مرگ شيخ احمد احسايي، پيرامون سيّد كاظم رشتي گرد آمدند. با مرگ سيّد كاظم رشتي، بر سر جانشيني او، اختلاف شد و اين فرقه به گروه‏هايي مانند كريمخانيه، باقريه،… تقسيم شد.
نوشتار حاضر، انشعاب اين گروه‏ها و پيدايش فرقه‏ي بابيّه از اين ميان را بررسي مي‏كند و به زوايايي از زندگي علي محمد باب مي‏پردازد.

يادآوري‏
 

مطالبي در شناسه‏ي فرقه‏ي شيخيه – از شيخ احمد احسايي به عنوان رهبر و مؤسّس، و شاگرد و جانشينش سيد كاظم رشتي – در دو قسمت از مقاله‏ي ((شيخيه، بستر پيدايش بابيّت و بهائيّت)) آمده بود. تعريف فرقه‏ي شيخيه، شرح حال، اعتقادات و افكار شيخ احمد احسايي، موضع‏گيري عالمان و فقيهان در برابر انحرافات عقيدتي وي و نيز شخصيّت ابهام‏آميز سيّد كاظم رشتي و مسأله‏ي بدعت ركن رابع را ملاحظه كرديم. وعده داده بوديم كه به انشعابات فرقه‏ي شيخيه و سپس ادّعاهاي دروغين ميرزا علي محمد شيرازي ملقّب به ((باب)) – يكي از مدّعيان جانشيني سيد كاظم رشتي – پرداخته شود كه اينك، اين موضوعات را پي مي‏گيريم.

فرقه‏هاي شيخيه‏
 

گرچه پس از در گذشت شيخ احمد احسايي، پيروان او گرد سيّد كاظم رشتي حلقه زدند و جانشيني وي را پذيرفتند، ولي پس از وفات سيّد كاظم، بر سر جانشيني وي اختلافات چندي ميان پيروان او به وجود آمد. اينك، با معرّفي مهم‏ترين مدّعيان جانشيني او، به انشعابات فرقه‏ي شيخيّه، اشاره مي‏كنيم. در ضمن اين بحث، به بعضي از فرقه‏هاي معروف يا منسوب به شيخيّه – كه از انحرافات عقيدتي، تبرّي جسته‏اند – اشاره مي‏شود و كيفيّت بستر سازي شيخيّه براي پيدايش ((بابيّه))، روشن مي‏گردد. در حقيقت، سيري اجمالي ((از شيخيگري تا بابيگري)) صورت مي‏گيرد.

الف) شيخيّه‏ي كريمخانيّه‏
 

پس از مرگ سيّد كاظم رشتي، مدّت كمي بر سر جانشيني او اختلاف بود. دراين ميان، يكي از شاگردان وي به نام ((محمد كريم خان كرماني)) (1225 – 1288 ق) با توجّه به موقعيّت ويژه‏اي كه داشت، مدّعي رهبري اين فرقه شد و برخي نيز دور او جمع شدند. از ويژگي‏هاي برجسته‏ي او در ميان شاگردان سيّد كاظم، يكي، نزديكي او به استادش و ديگري، نزديكي به دربار قاجار بوده است؛ زيرا، پدر او، حاج ابراهيم خان، مشهور به ظهيرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلي شاه و حاكم خراسان و كرمان بوده است. وي، از دوستداران شيخ احمد احسايي بود و در ترغيب شاه براي ملاقات با شيخ احمد، نقش مهمّي داشته است. از اين رو، محمّد كريم خان، با عنايت به اين موقعيّت ويژه، توانست براي اين فرقه، جايگاه محكم‏تري فراهم كند و به تبليغ آن بپردازد.
طرفداران محمّد كريم خان به ((شيخيّه‏ي كرمانيّه)) معروف‏اند و به فرقه‏ي ((كريمخانيّه)) نيز خوانده مي‏شوند. مركز شيخيّه، در زمان محمّد كريم خان، كرمان بود، امّا وي، مبلّغاني را براي مرام شيخيّه به شهرهاي مختلف فرستاد.
هرچند وي، پسر خود، حاج محمد خان (1263 – 1324 ق) را به جانشيني نصب كرد، امّا بر سر جانشيني وي، پس از مرگ‏اش در سال 1288 ه .ق از دو جهت، اختلاف روي داد:
اوّلاً، ميان پسران‏اش، حاج رحيم خان و حاج زين العابدين خان و حاج محمد خان، بر سرِ جانشيني پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمّد خان، رحيم خان هم مدّعي نيابت پدر بود و طرفداراني هم پيدا كرد.
ثانياً، درميان پيروان‏اش كه شايد از موروثي شدن رهبري فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد.
از اين رو، انشعابات ديگري پس از مرگ حاج محمد كريم خان، در فرقه‏ي شيخيّه رخ داد. فرقه‏ي ((باقريّه)) از جمله‏ي آن‏ها است.
اكثريّت شيخيّه‏ي كرمانيّه، پس از مرگ محمّد خان، برادرش زين العابدين خان (1260 – 1376 ق.) را به رهبري خويش برگزيدند. پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به رياست شيخيّه‏ي كرمانيّه برگزيده شدند.
عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد.(1)
ب) شيخيّه‏ي ((باقريّه))
فرقه‏ي ((باقريّه)) از فرق ((شيخيّه))، پيرو ميرزا محمد باقر خندق آبادي دُرچه‏اي هستند كه بعداً به ميرزا باقر همداني معروف شد. وي، نماينده‏ي حاج محمّد كريم خان كرماني در همدان بود و پس از وي، دعوي جانشيني او را كرد و جنگ ميان ((شيخي)) و ((بالاسري)) را در همدان به راه انداخت.
ميرزا محمّد باقر، داراي تأليفات چندي است. وي، از كرمان، با ميرزا ابوتراب – از مجتهدان ((شيخيّه)) از طايفه‏ي نفيسي‏هاي كرمان – و عدّه‏اي ديگر مهاجرت كردند و در نايين و اصفهان و جندق و بيابانك و همدان، پيرواني يافتند و سلسله‏ي ((باقريّه)) را در همدان تشكيل دادند.(2)

ج) شيخيّه‏ي ((آذربايجان))
 

در آذربايجان (ايران)، عالمان چندي به تبليغ و ترويج آراي شيخ احمد احسايي پرداختند. سه طايفه‏ي مهم از آنان، قابل ذكرند كه عبارت‏اند از:

1- خانواده‏ي ((حجةالاسلام))
 

بزرگ اين خاندان، ميرزا محمّد مامقاني، معروف به حجةالاِسلام (م‏1269 ق.) است. او، نخستين عالم و مجتهد شيخي آذربايجان است. وي، مدّتي شاگرد شيخ احمد احسايي بود و از او اجازه‏ي روايت و اجتهاد دريافت كرد و نماينده‏ي وي در تبريز گشت.
او، همان شخصي است كه حكم تكفير و اعدام ((علي محمّد باب)) را در تبريز صادر كرد و بدين وسيله، ضمن باطل خواندن ادّعاهاي يكي از شاگردان سيّد كاظم، برائت فرقه‏ي شيخيّه‏ي آذربايجان از بدعت ايجاد شده به دست علي محمّد باب را اعلام كرده است.
((حجّةالاسلام))، سه فرزند دانشمند داشت كه هر سه، از مجتهدان شيخي تبريز به شمار مي‏رفتند و به لقب ((حجةالاسلام)) معروف بودند.
فرزند ارشد او، ميرزا محمد حسين حجةالاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سيّد كاظم رشتي تلمّذ كرده بود.
وي، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، رياست طايفه‏ي شيخيّه را به دست گرفت و به جاي پدر در كرسي تعليم و تربيت پيروان طريقه‏ي شيخ احمد احسايي مستقرّ گرديد.
فرزند دوم او، ميرزا محمّد تقي حجةالاسلام (1247 – 1312 ق) نام داشت. وي، از طبع شعر برخوردار بود. تخلّص او ((نيّر)) است و ((ديوان اشعار)) او هم نشر يافت.(3)
فرزند سوم او، ميرزا اسماعيل حجةالاسلام (م 1317 ق) نام داشت. وي، از شاگردان ميرزا محمّد باقر اُسكويي بود. او، پس از برادرش حجةالاسلام ميرزا محمد تقي، در تبريز از مراجع بزرگ شيخيّه بود.
فرزند ميرزا محمّد حسين حجةالاسلام، ميرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م 1362 ق) آخرين فرد روحاني (و عالم ديني از) خانواده‏ي حجةالاسلام است.(4)

2- خاندان ((ثقةالاسلام))
 

دومين طايفه‏ي شيخيّه‏ي آذربايجان، خانواده‏ي ((ثقةالاِسلام)) اند. ميرزاشفيع تبريزي، معروف به ((ثقةالاِسلام))، بزرگ اين خاندان است. وي، از شاگردان شيخ احمد احسايي بود.
فرزند او، ميرزا موسي ثقةالاسلام نيز از علماي شيخيّه‏ي تبريز بود. وي، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهي و مبارزه با روس‏ها، به دست روس‏هاي تزاري، در تبريز به دار آويخته شد.
برادر او، ميرزا محمّد نيز از علماي شيخيّه‏ي تبريز به شمار مي‏رفت.

3- خاندان ((احقاقي))
 

سومين طايفه‏ي شيخيّه‏ي آذربايجان، خاندان ((احقاقي)) اند. بزرگ اين خانواده، ميرزا محمّد باقر اسكويي (1230 – 1301 ق) از مراجع تقليد و داراي رساله‏ي عمليه، بود. او، شاگرد ميرزا حسن، مشهور به ((گوهر)) (م 1266 ق)، از شاگردان شيخ احمد احسايي و سيّد كاظم رشتي، بود.
پسران سيّد كاظم رشتي، در كربلا، نزد او درس مي‏خواندند. او، پس از درگذشت سيّد، دعوي جانشيني او را كرد.(5)
فرزند ميرزا محمدباقر، ميرزا موسي احقاقي (1279 – 1364 ق) نيز از علما و مراجع شيخيّه است. او، كتابي به نام ((احقاق الحق و إبطال الباطل)) نگاشت و در آن، عقايد شيخيّه را به تفصيل، بيان كرد. پس از اين تاريخ، او و خاندان‏اش به احقاقي مشهور شدند. در اين كتاب، برخي از آراي شيخيّه‏ي كرمان و محمّد كريم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است.(6)
از جمله فرزندان ميرزا موسي احقاقي، ميرزا علي، ميرزا حسن، ميرزا محمد باقر هستند كه از علماي بزرگ شيخيّه‏ي احقاقيه بودند. هم اينك، مركز اين گروه، كشور كويت است و رياست آن را تا چندي قبل، ميرزا حسن احقاقي بر عهده داشت كه مرجع فقهي شيخيه‏ي آذربايجان و اُسكو به شمار مي‏رفت و پس از درگذشت وي، فرزندش عهده دار مسايل شرعي پيروان پدرش گرديد.(7)

ياد آوري‏
 

يكي از عالمان و نويسندگان شيخيّه‏ي احقاقيه، در كتابي به نام ((حقايق شيعيان)) به تعريف و تمجيد شيخ احمد احسايي پرداخته، اعتقادات باطلي كه بدو منسوب است، را انكار كرده، و بر اين عقيده است كه دشمنان شيخ، به وي نسبت‏هاي ناروايي داده‏اند و ساحت شيخ از هر گونه عقيده‏ي خلاف مشهور بزرگان شيعه مبرّا است. وي، انحراف فكري به وجود آمده پس از سيّد كاظم رشتي را به برخي از شاگردان فرومايه‏ي سيّد نسبت مي‏دهد و مدّعي است كه شيخ و سيّد و طرفداران حقيقي آنان، از اين نوع ادّعاها، بيزارند و در حقيقت، خودِ علماي شيخيّه بودند كه به جنگ مدّعيان ((ركنيّت)) يا ((ناطقيّت)) و ((بابيّت)) رفته‏اند.(8)
تفاوت آرا ميان شيخيّه‏ي كرمان و آذربايجان‏
شيخيّه‏ي كرمان و آذربايجان، در اعتقادات، خود را پيرو آراي شيخ احمد احسايي و سيّد كاظم رشتي مي‏دانند، امّا در فروع دين و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند. كرماني‏ها، از شيوه‏ي اخباريگري پيروي مي‏كنند و به تقليد از مراجع اعتقاد ندارند، امّا شيخيه‏ي آذربايجان، به اجتهاد و تقليد معتقدند و از مراجع تقليد خودشان پيروي مي‏كنند.
البته، در عقايد نيز شيخيّه‏ي آذربايجان بر خلاف شيخيّه‏ي كرمان، خود نيز به اجتهاد مي‏پردازند و آراي شيخ احمد و سيّد كاظم را بر اساس تلقّي خويش از احاديث تفسير مي‏كنند.
از ديگر اختلافات كرماني‏ها و آذربايجاني‏ها، مسئله‏ي ((ركن رابع)) است. شيخيّه‏ي كرمان، اصول دين را چهار اصل توحيد و نبوت و امامت و ركن رابع مي‏دانند، امّا شيخيّه‏ي آذربايجان، به شدّت، منكر اعتقاد به ركن رابع هستند(9) و اصول دين را پنج اصلِ توحيد و نبوّت و معاد و عدل و امامت مي‏دانند. آنان، چنين استدلال مي‏كنند كه شيخ احمد احسايي، در ابتداي رساله‏ي حياةالنفس، و سيّد كاظم رشتي در اصول عقايد، اصول دين را پنج اصل مذكور مي‏دانند و در هيچ يك از كتب و رسائل اين دو نفر، نامي از ركن رابع برده نشده است.(10)

د) شيخيه‏ي ((بابيّه))
 

از رويدادهاي مهم در فرقه‏ي شيخيّه پس از درگذشت سيّد كاظم رشتي، ادّعاي جانشيني وي از سوي ميرزا علي محمّد شيرازي و اعلام حمايت برخي از عالمان شيخي و شاگردان سيّد از او بوده است. آن ادّعا و اين اعلام حمايتِ نا ميمون، منشأ بسياري از انحرافات عقيدتي و كفر و ارتداد رييس گروه و ساير طرفداران وي گرديده است.
چنان كه اشارت رفت، ادّعاي ((شيعه‏ي كامل)) يا ((ركن رابع)) و ((ناطقيت)) در ميان فرقه‏ي شيخيّه، زمينه ساز ادّعاي ((بابيّت)) و پذيرش آن از سوي جمعي از طرفداران اين فرقه شد كه خود، فرقه‏ي مستقلي ديگري را تشكيل دادند و به نام ((بابيّت)) شناخته شده‏اند.
ادّعاي دروغين ((بابيّت))، هر از چند گاهي، از زمان ائمّه‏عليهم السلام تا قرن حاضر، كم و بيش رواج داشته است، امّا هيچ يك از مدّعيان دروغين آن، به اندازه‏ي ميرزا علي محمّد باب، جامعه‏ي اسلامي را به انحراف نكشاند. علاوه بر آن – چنان كه خواهد آمد – ميرزا علي محمّد باب، غير از ادّعاي دروغين بابيّت، ادّعاي ديگري را مطرح كرد كه زمينه ساز فرقه‏ي ديگري به نام ((بهائيت)) شد.
به توفيق الهي، در ادامه‏ي اين سلسله مقاله‏ها، جوانب موضوع را پيگيري مي‏كنيم. اينك به معرّفي فرقه‏ي ((بابيّه)) مي‏پردازيم.

بنيانگذار فرقه‏ي ((بابيه))
 

فرقه‏ي ((بابيّه)) به دست ميرزا علي محمّد شيرازي، ملقّب به ((باب)) تأسيس شد. بابيّه، او را ((حضرت اعلي)) و ((نقطه‏ي اولي)) هم لقب داده‏اند. وي، فرزند سيّد رضاي بزّاز است.(11)او، در يكم محرم سال 1235 هجري، مطابق با 13 اكتبر 1819 ميلادي، در شيراز به دنيا آمد.(12) مادر او، فاطمه بيگم نام داشت. در طفوليّت، پدرش وفات كرد و او تحت حمايت عموي خود حاجي سيّد علي تربيت يافت.
وي، تحصيلات ابتدايي‏اش را در شيراز آغاز كرد و در نوجواني به بوشهر رفت و نزد شخصي به نام شيخ محمّد كه به ((شيخ عابد)) شهرت داشت، به تحصيل پرداخت.(13)
شيخ عابد كه از شاگردان شيخ احمد احسايي و سيّد كاظم رشتي بود(14) در بوشهر (ايران) به تعليم و تربيت و تدريس اشتغال داشت. سيّد علي محمّد، نزد او، به خواندن و نوشتن پرداخت و قسمتي از ادبيات فارسي و عربي و كلّيات مطالب و آموزه‏هاي شيخيه را آموخت و بدين ترتيب از همان دوران، با نام رؤساي شيخيّه (احسايي و رشتي) آشنا شد.

تحصيل و تجارت ((باب))
 

تحصيلات سيّد علي محمد، اندك بود. او، در نوشتن مطالب به زبان فارسي و بويژه عربي، دچار اشتباهات فاحش شده كه نشانه‏ي عدم اطّلاع كافي وي از ادبيات زبان عربي و فارسي است. او، پس از مدّتي كوتاه كه به تحصيل پرداخته بود، دست از آن كشيد و در هفده سالگي، همراه دايي خويش، ميرزا سيّد علي تاجر، شغل پدر را پيشه‏ي خويش ساخت.(15) وي، حدود پنج سال در ((بوشهر)) كه داراي هوايي گرم است، اقامت گزيد و با داد و ستد در بندر بوشهر، زندگي خويش را مي‏گذراند.
برخي آورده‏اند، چون وي، مجذوب مسايل مذهبي بود، در پناه قيافه‏ي محجوب و چهره‏ي زيبا و حسن خلق و سلوك با مردم، توانست عدّه‏اي را به سوي خود جلب كند.(16)

حضور در مجلس درس سيّد كاظم رشتي‏
 

سيّد علي محمّد، پس از توقّف پنج ساله در بوشهر، با رها كردن تحصيل و تجارت، به شيراز بازگشت و از آن جا به مكّه سفر كرد، سپس براي زيارت قبر امام حسين‏عليه السلام و تحصيل علم، به كربلا رفت و در آن جا، به جهت سنخيّت فكري و شنيدن آوازه‏ي سيّد كاظم رشتي – شاگرد و جانشين و مفسّر آراي شيخ احمد احسائي – به وي گرايش پيدا كرد.
چنان كه پيش از اين آورده‏ايم، شيخ احمد احسايي، معتقدات باطل‏اش را به بعضي از شاگردان‏اش، از جمله سيّد كاظم رشتي انتقال داد. از مهم‏ترين آن افكار، در ارتباط با بحث ما، تركيب معجوني از افكار غلوآميز درباره‏ي ائمّه‏ي اطهارعليهم السلام و اين كه آنان ((مظاهر تجسّم يافته‏ي خدا)) يا ((خدايان مجسّم))اند و اين كه لازم است در هر زمان، يك نفر ميان مردم و امام زمان، ((باب)) و ((واسطه‏ي فيض روحاني)) باشد، مي‏توان ياد كرد.
سيّد علي محمّد، در مدّت توقّف خود در كربلا – كه ظاهراً، دو يا سه سال طول كشيد – در سلك شاگردان و مريدان سيّد كاظم رشتي در آمد و مورد توجّه استادش قرار گرفت.(17)
وي، در مدّتي كه نزد سيّد كاظم رشتي شاگردي مي‏كرد، با مسائل عرفاني، و تفسير و تأويل آيات قرآن و احاديث و مسائل فقهي به روش شيخيّه، آشنا شد و از آراي شيخ احسايي هم آگاهي يافت.(18) علاوه، هنگام اقامت در كربلا، از درس ملّا صادق خراساني كه او نيز مذهب شيخي داشت، بهره گرفت و چندي نزد وي بعضي از كتب ادبي متداول آن ايّام را فرا گرفت.(19)
سيّد علي محمّد، در سال 1257 هجري قمري به شيراز بازگشت و هرگاه فرصت مي‏يافت، كتاب‏هاي ديني را مطالعه مي‏كرد. به گفته‏ي خودش:
و لقد طالعتُ سَنا بَرق جعفر العلوي و شاهدتُ بواطن آياتها(20)؛
همانا، كتاب ((سنابرق)) اثرِ سيّد جعفر علوي [ مشهور به كشفي ] را خواندم و باطن آيات‏اش را مشاهده كردم)).

رياضت غيرشرعي، گام نخست انحراف‏
 

سيّد علي محمّد شيرازي، پيش از ابراز ادّعاهاي دروغين خويش، به رياضت‏هاي سخت و بي فايده مشغول گرديد. وي، در ايّامي كه به تجارت پرداخته بود، كم كم، دست از آن كشيد و در آن ايّام، ذوق رياضت و ذكر و فكر و مراقبه‏ي غير شرعي كه شيوه‏ي دراويش و صوفيه بود، در سرش افتاد و لذا به رياضت‏هاي غير شرعي و غير معمول و طاقت فرسا پرداخت. شايد از همين رو باشد كه بعضي گفته‏اند، انجام دادن رياضت‏هاي سخت، اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالي در افكارش پديدار گرديد. در اين باره آورده‏اند:
روزها، در آن آفتاب گرم كه حدّتي به شدّت دارد، سر برهنه ايستاده به دعوت عزائم، عزيمت تسخير شمس داشتن، تا تأثير حرارت شمس، رطوبت دماغ‏اش را به كلّيه، زايل، به روز شمسات‏اش نايل ساخت.(21)
از همان سنين نوجواني، علامات عدم تعادل روحي در او آشكار بود. به كارهاي غير متعارف دست مي‏زد، و طبيعتاً، خرافه گرا بود. به ((اوراد)) و ((طلسمات)) – كه رمّالان و افسونگران نادان و حرفه‏اي، جهت ارتزاق و گول زدن ساده لوحان به كار مي‏بردند – سخت علاقه‏مند و پا بند بود و گاه با همين طلسمات بي اساس و اوراد – به زعم خود – به تسخير جنّ و يا تسخير ((قواي فلكي)) و ((روح خورشيدي)) مي‏پرداخت! چنان كه در هواي گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندي آفتاب، بر بالاي بام مي‏ايستاد و براي تسخير آفتاب، اوراد مجعوله مي‏خواند و حركات رياضت كشان قديم هندي را تقليد مي‏نمود)).(22)
پس وي، گذشته از دل بستگي به انديشه‏هاي شيخي و باطني، به ((رياضت كشي)) نيز مايل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هواي گرم تابستان، از سپيده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشيد، اورادي مي‏خواند.(23)
اين وضعيّت، تأثير زيادي در روحيّه‏ي او باقي گذاشت و زمينه‏ي انحراف اعتقادي را فراهم ساخت.

پي‌نوشت ها :
 

1) ر.ك: فرهنگ فرق اسلامي، دكتر محمد جواد مشكور، ص 266 – 268.
2) ر.ك: فرهنگ فرق اسلامي، ص 97 – 98؛ هفتاد و دو ملّت، ص 153 – 155.
3) براي آشنايي بيش‏تر با ديوان اشعار و غزليات او، به لغت نامه‏ي دهخدا، ج 19، ص 321 – 324 مراجعه شود.
4) براي توضيحات بيش‏تر خاندان حجةالاسلام، به لغت نامه‏ي دهخدا، ج 9، ص 320 – 325 مراجعه شود.
5) فرهنگ فرق اسلامي، ص 35.
6) ر.ك: إحقاق الحق، ص 167 – 223.
7) ر.ك: قرنان من الاجتهاد والمرجعية في أسرة الإحقاقي، ميرزا عبدالرسول الحائري الإحقاقي؛ مقدمه و حواشي ((ديوان اشعار نيّر تبريزي)) به قلم ميرزا عبدالرسول احقاقي؛ آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، رضا برنجكار، ص 175 – 178.
8) ر.ك: حقايق شيعيان، ميرزا عبدالرسول احقاقي اسكويي، چاپ تبريز، سال 1334 شمسي. براي آگاهي بيش‏تر خوانندگان از مطالب كتاب، فهرست مندرجات آن را نقل مي‏كنيم: شيخ احسايي و قضاوت‏هاي تاريخ، شيخ احسايي و اصول الدين؛ شيخ احسايي و امام غايب؛ شيخ احسايي و طريقه‏ي اصولي و اخباري؛ شيخ احسايي و حكما و فلاسفه؛ شيخ احسايي و ركن رابع؛ عداوت بابيّه و بهاييه با شيخ احسايي و طرفداران حقيقي او؛ شيخ احسايي و شريعت مقدّس حضرت خاتم الأنبياء صلي الله عليه وآله، شيخ احسايي و كلّي بودن امام؛ شيخ احسايي و نام شيخي و كشفي؛ شيخ احسايي و معاد جسماني؛ شهادت دانشمندان بزرگ اسلام درباره‏ي حضرت شيخ بزرگوار. او، قسمتي از اجازه نامه‏هاي سيّد مهدي طباطبايي بحرالعلوم و شيخ جعفر نجفي كبير و شيخ حسين آل عصفور و ميرزا مهدي شهرستاني و سيّد آقا علي طباطبايي و ميرزا محمّد باقر خوانساري را درباره‏ي شيخ احسايي آورده است و كتاب را با عنوان ((پس از شيخ احسايي)) و بر شمردن كتب و تأليفات شيخ، به پايان برده است. نويسنده، در موضوع ((پس از شيخ احسايي)) نوشته است: ((بعد از مرحوم شيخ احسايي، شاگردان و طرفداران وي، همگي، يك دل و يك زبان، در كمال اتّحاد و اتّفاق، از يك طرف، نظريّه و مشرب شيخ را در حكمت الهي و فضايل و مناقب آل بيت اطهارعليهم السلام ترويج مي‏دادند و از طرف ديگر، از جانب استاد بزرگوارشان مدافعه مي‏كردند و بهتان و افتراي مدّعيان را رد مي‏نمودند و در ميان ايشان تا آخرين نفس، اختلافي پديد نيامد، به جهت اين كه صحبت واحد ناطق و ركن رابعي در بين نبود تا اين كه هر كدام، براي خود، رتبه و مقامي را ادعا بنمايد، بلكه عموم تلامذه‏ي آن بزرگوار، در عرض واحد، داراي رسائل و رأي و مريداني بودند. مرحوم شيخ علينقي (فرزند شيخ) در كرمانش
9) ر.ك: احقاق الحق، ص 167 – 223.
10) ر.ك: حقايق شيعيان، ص 7 – 47؛ كلمه‏اي از هزار، غلامحسين معتمدالاسلام، ص 64 – 66، تبريز، چاپخانه‏ي شفق، 1398 (نقل از: آشنايي با فرق و مذاهب، ص 179178).
11) در كتاب آيين باب، ص 4، آمده است: ((پدرسيّد علي محمّد، سيّد علي رضا و نام جدّش سيّد ابراهيم پسر سيّد فتح الله است. و خودِ ((باب)) هم در كتاب بين الحرمين، نامِ خود و نياكان‏اش را چنين نوشته است.
12) باب)) در كتاب بين الحرمين، درباره‏ي زمان ولادت‏اش آورده است: ((و انّه لعبد قد ولد في يوم اوّل المحرّم من سنة 1235…)). بعضي هم نوشته‏اند كه ميرزا علي محمّد شيرازي، در يكم محرّم 1236 هجري قمري (نهم اكتبر 1820 ميلادي) در شيراز به دنيا آمد و در 27 شعبان سال 1266 هجري قمري (نهم ژوئيه سال 1850 ميلادي) در نزديكي ارگ تبريز، در سنّ سي سالگي، تيرباران شده است. ر.ك: لغت نامه‏ي دهخدا، ج 9، ص 32.
13) بعيد نيست كه مخاطبِ ((باب)) در اين عبارت: ((إنّ يا محمّد معلّمي، لاتضربني فوق حدّ معيّن…))، معلّم وي، همين شيخ محمّد عابد باشد. (اين عبارت در كتاب بيان عربي، ص 25، آمده است.)
14) ر.ك: تلخيص تاريخ نبيل زرندي، اشراق خاوري، ص 63 – 64.
15) ر.ك: مقاله‏ي سيّاح، ص 5. اين كتاب، تأليف عباس افندي (پسر بزرگ حسينعلي بهاء) است كه نام‏هاي ديگري هم مانند سرگذشت يك مسافر، روزنامه‏ي يك مسافر، شرح سيّاح دارد. بنا به نقل مؤلف الكواكب الدرية، ص 7، اين كتاب در بمبئي (هندوستان) و نيز از سوي ادوارد براون در انگلستان به چاپ رسيده است.
16) ر.ك: لغت نامه‏ي دهخدا، ج 9، ص 32.
17) بعضي از نويسندگان بابي و بهايي، تحصيل سيّد علي محمّد ((باب)) را جز از مكتب انكار كرده‏اند و نسبت ((امّي)) به وي داده‏اند. به عنوان نمونه، حاجي ميرزا جاني كاشاني، مؤلّف ((نقطة الكاف)) ضمن ردّ شركت ((باب)) در درس سيّد كاظم رشتي، ادّعا كرده كه وي گاهي به مجلس موعظه‏ي او مي‏رفته است و حتّي در صفحه‏ي 109 تصريح مي‏كند: ((نفسي كه امّي بوده، يعني سواد عربيّت درستي نداشته [است ]…))، ولي با توجّه به اسناد تاريخي، جايي براي‏چنين ادّعايي باقي نمي‏ماند.
18) أسرار الآثار خصوصي، فاضل مازندراني، ج 1، ص 192 – 193.
19) همان، ج 4، ص 370.
20) ظهور الحق، فاضل مازندراني، ج 3، ص 479. اين كتاب، از جمله كتاب‏هاي فرقه بهاييه است كه در مصر به چاپ رسيده است.
21) ر.ك: روضة الصّفاء ناصري، رضا قلي خان هدايت. از صفحه‏ي 1270 تا صفحه‏ي 1274 جلد دهم اين كتاب، مطالبي درباره‏ي بابيه و بهاييه آمده است.
22) ر.ك: خاتميت پيامبر اسلام، ص 41؛ تلخيص تاريخ نبيل زرندي، عبدالحميد اشراق خاوري، ص 66.
23) ر.ك: تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 67.

ارسال توسط کاربر : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد