براي دريافت پاسخ بايد به اين حقيقت توجه نمود كه اولا: انسان در اعمال و رفتارش موجود مجبوري نيست, بلكه براساس عقل و نقل, انسان موجودي مختار، با اراده و داراي هدف غايي است و مكلف است براي رسيدن به كمال حقيقي و سعادت جاوداني حركت و تلاش كند، ثانيا: «خدا براي جهان نظامي و قانوني پديد آورده است و هيچ كاري در جهان بيرون از قانون انجام نمي گيرد. همان طوري كه هيچ حادثة طبيعي بدون علت طبيعي رخ نمي دهد، افعال اختياري انسان ها نيز بدون اراده و اختيار انسان رخ نمي دهد. قانون خدا در مورد انسان اين است كه آدم داراي اراده و قدرت و اختيار باشد و كارهاي نيك يا بد را خود انتخاب كند. اختيار و انتخاب مقوم وجودي انسان است. انسان غيرمختار محال است؛ يعني اينكه فرض شده انسان است و غيرمختار، فقط فرض است نه حقيقت و اگر انسان نباشد مكلف نيست.»[1]خداوند متعال نيز در قرآن كريم مي فرمايد: (وَ اَن ليس للانسان الا ما سعي)[2] يعني براي انسان نيست مگر آنچه كه حاصل تلاش اوست.
نتيجه اي که از اين دو نکته بدست مي آيد آن است که براي رسيدن به هدف از تلاش و کوشش گريزي نيست. خداوند به گزاف کسي را به هدفش نمي رساند. اما سؤال اينجا است که پس اين که مي گويند «هر چه پيش آيد خير است» چه معنايي دارد؟
در جواب بايد گفت: انسان بايد براساس اصول عقلايي و شرعي، تكاليف خود را بايد انجام دهد و با توكل، در انجام كارها و به اندازة توان خود تلاش و كوشش نمايد. و تدبير خود را به غايت به كار ببرد.
حال اگر همه اين جوانب را رعايت كرد و به مقصود و هدف تعيين شدة خود نرسيد، در آن صورت ممكن است خير در چيز ديگري باشد. لذا با رعايت تمام اين جوانب، انسان مي تواند بگويد: هر چه پيش آيد خير است. چرا كه او به دنبال خير بوده و با قدرت و اختيار و اراده تمام امكانات را به كار گرفته به نتيجه اي مشخص نرسيده. در اين صورت، شايد خير او در حصول نتيجة ديگري است كه او بي خبر است.
البته روشن است كه قدرت انسان در عرض قدرت خداوند نيست، بلكه بايد توجه نمود كه انسان رشيد هنگامي كه ارادة انجام كاري را نمود و ابزار و اسباب عادي آن را نيز فراهم كرد، مي داند كه تنها سبب مستقل در تدبير امور خداوند است و هيچ گونه اصالت و استقلالي براي خود و اسباب و عللي كه به كار مي گيرد، قائل نيست. پس بر خداوند توكل مي كند، بنابراين توكل به معناي نفي انتساب امور به انسان يا اسباب و علل طبيعي و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.[3]از اين نكته مهم و اساسي نبايد غفلت كرد كه همه حوادثي كه براي انسان به وجود مي آيند، مي توانند خير يا شرّ باشند و خود انسان با اختيار و آگاهي و اراده خود مي تواند امر خير يا شر و بدي را تشخيص دهد. گاهي انسان خوبي يا بدي عملي و تمام جوانب آن را به طور كامل اطلاع دارد و مي سنجد و لذا انتخاب و اختيار خوبي از بدي كار مشكلي نخواهد بود.
لكن مشكل آنجاست كه گاهي انسان امري را نيك و خير مي پندارد، در حاليكه از حقيقت و نتيجه عمل اطلاع و آگاهي كامل ندارد و چه بسا همان امر براي او شرّ باشد. عكس اين مطلب نيز صادق است. يعني چه بسا انسان بر اثر علم و انديشه ناقص خود، تصور مي كند عملي و كاري شرّ و بدي است؛ در حالي كه همان امر داراي خير فراوان مي باشد. بدين سان در اين گونه موارد كه تمام تلاش انسان، آگاهي و راهكارهاي دورانديشي را از نظر عقل و شرع به وجه صحيح و خداپسندانه رعايت كرد، بايد كار را به خدا واگذار كند تا او چه بخواهد و چه ببيند. بزرگترين شاهد آية شريفة قرآن كريم است، مي فرمايد: (وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)[4] چه بسا از چيزي اكراه داشته باشيد كه خير شما در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد كه شرّ شما در آن است و خدا مي داند و شما نمي دانيد.[5]شايد بتوان براي اين جمله كه هر چه پيش آيد خير است، توجيهات ديگري غير از جهل ما به حقايق جستجو كنيم.
يكي آن كه خير بودن هر عملي و هر اتفاقي در منظومه هستي معنا مي يابد، چرا كه در عالم شر محض وجود ندارد. و هر چه كه وجود پيدا مي كند، خير است هر چند از جهاتي خاص و براي افرادي خاص دردسر ايجاد كند. و در واقع شرِ موجود در جهان نسبي است ولي خير عام است. و در مسير کل جهان به سوي تعالي نقش خود را بازي مي كند.
ديگر آن كه مي توان از مقام رضامندي نيز به حوادث عالم نظر كرد. به اين معنا كه بگوييم سراسر جهان فعل خداست و آنچه از خدا مي رسد قطعاً خير است. چنان كه اولياء الله تمام حوادث عالم را با شيريني به جان مي خرند و هجر وصل درد و درمان را وقعي نمي نهند. و بنابر همين ديدگاه، حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ در برابر پرسش يزيد که گفت: ديدي خدا با حسين چه كرد؟ پاسخ فرمود: من چيزي به جز زيبايي مشاهده نكردم.
پس بنابراين از همه اين مطالب كه گفته شد به اين نتيجه ميتوان رسيد كه اگر به انسان نعمتي برسد و يا نعمتي را از دست بدهد مسلما علت و مصلحتي در اين ميان بوده كه خداوند تبارك و تعالي به اراده حكيمانه خويش آن را اراده نموده است. ولي در عين حال در حوادث ناگوار، انسان نبايد دست روي دست بگذارد و خود را تسليم حوادث روزگار بداند. بلكه بايد در رفع و حيران بديها و كاستيها و نارساييها تلاش كند و تا جايي كه ميتواند بايد راه پيشگيري از حوادث ناگوار را بيابد و دنبال كند. اگر تمام تلاش و كوشش را به كار گرفت و به وظيفه خود عمل كرد، باز هم گرفتاريها بر انسان چيره شد،بداند مصالح ديگري دركار بوده كه از ديد ما پنهان است و از طرفي اگر نعمتي به او برسد، غرق در نعمتها نشود و منعم را از ياد نبرد و بداند نعمتهاي دنيوي پايدار نميباشد.
در يك كلام قرآن كريم چنين ميفرمايد:
« ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»؛[6] تمام نيكيها و پيروزيها و حسناتي كه به تو ميرسد از ناحيه خدا و آنچه از بديها و ناراحتي ها و شكستها دامنگير تو ميشود، از ناحيه خود تو است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه: آيت الله جعفر سبحاني، انتشارات توحيد قم، چاپ اول.
2. انسان و سرنوشت: استاد شهيد مطهري.
3. انسان كامل: استاد مطهري.
4. هدف زندگي: محمدتقي جعفري.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، عدل الهي، انتشارات صدرا، چاپ اول، ص 135 و 134.
[2] . نجم/ 39.
[3] . احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني، اخلاق اسلامي، دفتر نشر معارف، چاپ هشتم، ص 97.
[4] . بقره/ 16.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، ترجمه تفسير نمونه، ناشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ شانزدهم، ج2، ص 64.
[6] . نساء، 79.
خانه » همه » مذهبی » از طرفي مي گويند انسان براي رسيدن به هدفش بايد تلاش كند و از طرف ديگر مي گويند، هر چه پيش مي آيد خير است؛ اين تناقض چگونه قابل حل است؟