خانه » همه » مذهبی » استاد معرفت و دفاع از حریم ولایت

استاد معرفت و دفاع از حریم ولایت

استاد معرفت و دفاع از حریم ولایت

مرحوم استاد معرفت که از چهره‌های برجسته قرآنی کشور بود، در طول حیات پربرکت خویش و پنج دهه تلاش مستمر و طاقت‌فرسا، خدمات شایان تقدیری به جامعه دینی و فرهنگی ارائه کرد و در سایه تحقیقات دامنه‌دار در زمینه قرآن و

14239 - استاد معرفت و دفاع از حریم ولایت

14239 - استاد معرفت و دفاع از حریم ولایت
 

 

نویسنده: علی نصیری (1)

 

چکیده

مرحوم استاد معرفت که از چهره‌های برجسته قرآنی کشور بود، در طول حیات پربرکت خویش و پنج دهه تلاش مستمر و طاقت‌فرسا، خدمات شایان تقدیری به جامعه دینی و فرهنگی ارائه کرد و در سایه تحقیقات دامنه‌دار در زمینه قرآن و فقه، بسیاری از گره‌های موجود در این عرصه‌ها را گشود. یکی از ویژگی‌های آثار ایشان، دفاع مستمر از حریم ولایت است که در عموم آثار ایشان موج می‌زند و نشان می‌دهد که یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های ذهنی وی، پاسداشت از این حریم در عرصه‌های مختلف دین شناخت است. به ویژه آن که گاه دیده می‌شود که در برخی از آثار و اندیشه‌های عالمان اهل سنت، از جایگاه رفیع اهل بیت و خدمات آنان غفلت شده است. نگارنده برای نشان دادن میزان اهتمام استاد فرزانه آیت الله معرفت، عموم آثار ایشان را مورد واکاوی قرار داده، شواهد دال بر مدعا را در ساحت دفاع از جایگاه حضرت امیر (علیه السلام) به طور خاص و جایگاه سایر ائمه به طور عام و نیز دفاع از نقش شیعه در نشر و تعمیق علوم و معارف قرآن را بازشناسانده است.
کلیدواژه‌ها:
ولایت، اهل بیت (علیهم السلام)، امیرالمؤمنین (علیه السلام)، مفسران، بطن، تاریخ قرآن، مصحف.

مقدمه

در روایات، از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) نه تنها به عنوان یکی از ارکان پنج گانه اسلام، بلکه به عنوان مهم‌ترین رکن که در سایه آن چهار رکن دیگر یعنی نماز، روزه، حج و زکات معنا و مفهوم پیدا می‌کند، یاد شده است. (2) در قرآن آیات فراوانی به تبیین جایگاه ولایت اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته و اطاعت از ائمه (علیه السلام) (اولی الامر) برابر با اطاعت پیامبر دانسته شده است. (3)
از نظر شیعه، امامت مقامی است الهی که در طول رسالت از جایگاه مهمی برخوردار است. بر این اساس شیعه معتقد است تنها کسانی می‌توانند به مقام امامت نایل آیند که بسان پیامبران معصوم باشند. از آنجا که عصمت امری پنهانی است، تعیین امام تنها از ناحیه خداوند و با اعلام پیامبران ساخته است. به استناد این مبنا، عالمان شیعه بر این باوراند که رسول اکرم از آغاز رسالت تا پایان آن، به مناسبت‌های مختلف با تصریح و اشاره از حضرت امیر (علیه السلام) به عنوان جانشین بلافصل خود و از فرزندان او تا امام دوازدهم به عنوان ائمه یاد کرده است؛ به ویژه در غدیر خم که با حضور هزاران تن از مسلمانان بر امامت امام علی (علیه السلام) تصریح کردند. با چنین نگرشی، شیعه رفتار صحابه در تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان و اقدام خلیفه اول و دوم در تعیین خلیفه پس از خود را غیرقابل توجیه می‌دانند. و معتقدند عموم صحابه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به تعصبات و اندیشه‌های دوران جاهلیت خود بازگشته و از صراط مستقیم دور افتادند. از این رو از نگاه شیعه، میان اعتقاد به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) و انتقاد از صحابه به استثنای شماری خاص، ملازمه وجود دارد.
در برابر، عالمان اهل سنت مسأله امامت و خلافت را تا سطح یک مسأله فقهی تنزل داده و معتقداند امامت یک مسأله بشری است که از سوی خداوند به مردم احاله شده است. بنابراین عصمت و تنصیص در امامت و خلافت شرط نیست. (4)
از این رو عالمان اهل سنت هیچ گاه رفتار و نوع تعامل صحابه با مسأله امامت حضرت امیر (علیه السلام) را نشانه‌ای از بی‌عدالتی آنان نمی‌دانند. پیدا است که میان این دو نگرش، تفاوت زیادی وجود دارد.
با توجه به جایگاه ویژه اهل بیت (علیهم السلام) که شعاع آن بر سرتاسر معارف و آموزه‌های دینی کشیده شده، دفاع از مبانی ولایت و تحکیم این جایگاه در طول تاریخ شیعه هماره در دستور کار عالمان شیعه قرار داشته است. تدوین هزاران کتاب در اثبات ولایت و تشریح فضایل اهل بیت (علیهم السلام) و پاسخ و نقد شبهات مخالفان و متعصبان در این زمینه- به ویژه در آثار خاص کلامی- یکی از شواهد این مدّعا به شمار می‌آید. در بسیاری از موارد، این وظیفه‌شناسی و سنگربانی در بستر علوم و دانش‌هایی شکل گرفته که به طور مستقیم به مسأله ولایت ارتباط نداشته است. یکی از این اندیش‌وران متعهد، مرحوم استاد آیت‌الله معرفت (ره) است که در آثار قرآنی خود که در طول پنجاه سال و به دنبال تلاش و تکاپوی مستمر علمی فراهم آمد، به صورت مکرر درباره جایگاه ولایت گفت و گو کرده و به مناسبت‌های مختلف، از حریم و مبانی ولایت در برابر برخی از شبهات به دفاع برخاسته است. نگارنده در این مقاله به دنبال آن است که این بعد از اندیشه‌ها و افکار استاد را بازشناساند. بدین منظور مباحث مقاله را در هفت بخش تنظیم کرده‌ایم.
1. جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در اندیشه و منش استاد معرفت؛ 2. دفاع از مبانی ولایت و فضایل حضرت امیر (علیه السلام)؛ 3. اهل بیت، راسخان در علم و مفسران اصلی قرآن؛ 4. اهل بیت (علیهم السلام)، آگاهان به باطن آیات؛ 5. حدیث ثقلین و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)؛ 6. اثبات تشیع شماری از مفسران صحابه و تابعان؛ 7. تبیین نقش حضرت امیر (علیه السلام) در تاریخ قرآن.
به منظور تبیین این محورها از نگاشته‌ها و آثار استاد در جای جای این نوشتار بهره جسته‌ایم.

1. جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در اندیشه و منش استاد معرفت

استاد معرفت چنان‌که در زندگینامه خود آورده‌اند، در خانواده‌ای مذهبی و علمی چشم به جهان گشود. پدر ایشان شیخ علی معرفت از عالمان و واعظان مورد احترام مردم در کربلا بود و ایشان بخشی از دروس حوزه را نزد ایشان فراگرفت. (5) استاد در جلد ششم کتاب التمهید به مناسبت تبیین این نکته که آیات علمی قرآن «اشارات عابره (اشاره‌های گذرا)» است و نه هدف اصلی این کتاب، به روایتی از حضرت امیر (علیه السلام) استشهاد می‌کند. (6) آنگاه از پدر خود با احترام ویژه یاد می‌کند که این مطلب علمی را نخستین بار او به وی آموخت. (7)
بدون تردید، ورود استاد معرفت به حوزه علمیه کربلا و خدمات علمی که در سرتاسر عمر داشته‌اند، رهین عشق خاندان ایشان به مکتب اهل بیت و نقش حوزه‌های علمیه در دفاع از این مکتب بوده است. چنان که برادر استاد معرفت که به فاصله‌ای اندک پیش از ارتحال استاد چشم از دنیا فروبست، در عرصه تبلیغ، به ویژه در کشورهای حاشیه‌ای خلیج فارس خدمات شایان توجهی ارائه کرد، و این امر نشان دیگری از عشق این خاندان به اهل بیت (علیهم السلام) است. استاد خود با چنین نگرشی که وظیفه سنگربانی از افکار و اندیشه‌های اهل بیت (علیهم السلام) و شیعه بر عهده حوزه‌های علمیه گذاشته شده و برای غنای علمی و تأمین سرمایه انسانی حوزه‌ها بیشتر باید کوشید، سه تن از فرزندان خود را به ورود و تحصیل در حوزه تشویق کرد. نخستین فرزند ایشان به نام علی معرفت که طلبه‌ای بسیار موفق بود، در جبهه به شهادت رسید که استاد سوگنامه خود از شهادت وی را در مقدمه جلد چهارم التمهید منعکس ساخته است.
از سوی دیگر علاقه به اهل بیت و ایمان به نقش آنان در فزونی توفیقات معنوی، بارها در زندگی ایشان تجسد یافت. زیارت مرقدهای شریف اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه مرقد شریف حضرت امیر (علیه السلام) جزو برنامه‌های مستمر و همه روزه ایشان بود. به ویژه دو ساعت پیش از اذان صبح در شب‌های جمعه که ایشان معتقد بود عطر ویژه‌ای با بوی خوش سیب دقایقی چند از یک سوی درب‌های ضریح وزیدن گرفته و از درب دیگر خارج می‌شود. در سایه ارادت به اهل بیت (علیهم السلام)، استاد معرفت اعتقاد داشت که می‌بایست بسان پدری مهربان از هیچ‌گونه خدمت و راهنمایی نسبت به طلاب دریغ نداشت و این کار را زمینه‌ساز کسب رضایت امام عصر (علیه السلام) می‌دانست.
ایشان در توصیف دوران تحصیل خود درباره توسل به اهل بیت (علیهم السلام) و سرعت پاسخ‌گویی آنان چنین می‌گوید:
“باور ما این بود و هست که هر نیازی داشته باشیم، اگر به این ذوات مقدسه عرضه کنیم، می‌دهند و اصلاً بنای ما بر این بود وقتی یک کتاب می‌خواستیم یا استاد پیدا کنیم می‌رفتیم حرم مطهر و کنار ضریح مطهر امام حسین (علیه السلام)، می‌گفتیم من یک استاد می‌خواهم یا یک هم مباحثه می‌خواهم، می‌رفتیم حرم مطهر و می‌گفتیم و پیدا می‌کردیم. لذا هیچ وقت فکر نکردیم که به بن بست رسیده‌ایم. چون این‌ها هست و حل می‌کنند … من زیاد از این چیزها گرفته‌ام، حتی در قم. (8)”
بر این اساس، استاد مهم‌ترین انگیزه خود از رویکرد به علوم قرآن و تدوین کتاب‌های گرانسنگی همچون التمهید فی علوم القرآن را دفاع از مظلومیت حضرت امیر (علیه السلام) می‌دانست؛ زیرا در حین مطالعات خود دریافت که در آثار اهل سنت به نقش و جایگاه امام نسبت به قرآن کوتاهی شده است. (9)
فرمود شبی از شب‌ها که تا پاسی از شب به نگاشتن مطلبی در دفاع از آن حضرت مشغول بودم، در دلم گذشت و به حضرت امیر (علیه السلام) خطاب کردم که آیا به من پاداشی نمی‌دهی؟ صبحگاه شخصی به درب خانه آمد و مبلغی پول برایم آورد. من بسیار از آنچه به خاطرم گذشت، متأثر و شرمنده شدم و با خود گفتم این چه تقاضایی بود که از امام داشتم. (10)
از بهترین نمونه‌های اهتمام ایشان به اهل بیت (علیهم السلام) و توسل به آنان این واقعه است:
«هنگامی که جلد سوم التمهید را در نجف می‌نوشتم … در بحث تأویل به شبهه‌ای از شبهات فخر رازی برخورد کردم. فخر رازی در رابطه با «واو» «والراسخون» و جمله «یقولون» که جمله حالیه است، شبهه‌‌ای وارد کرده که این شبهه مانع می‌شود که ما این «واو» را عطف بگیریم. شبهه به نظر من قوی بود. هرچه تلاش کردم، فکر کردم، کاوش کردم، دیدم این شبهه قابل حل نیست. بنده عادتم این است که اگر به بن بستی برخورد کردم، امکان ندارد، نوشته را رها کنم؛ تا آن بن بست حل نشود، ادامه نمی‌دهم. لذا دفتر که به این جا رسیده بود، روی میز یک هفته معطل شد. در این یک هفته من با تمام فرهیختگان، اساتید بزرگ … حوزه نجف … این را به بحث و گفت و گو گذاردم. بالاخره بعد از یک هفته به هیچ جا نرسیدیم. رفتم خدمت حضرت امیر … سرم را گذاشتم روی ضریح، همین طور عرض کردم که یا علی! اگر هیچ کس نداند، تو می‌دانی این تلاش من برای احیای ذکر تو در قرآن کریم است. من چون احساس کردم حق تو در قرآن ضایع شده است، خواستم احیا کنم. آیا سزاوار است که تو مرا تنها بگذاری در مقابل یک شبهه. همین را گفتم از حرم آمدم بیرون رفتم منزل. پشت میز که نشستم، دیدم که شبهه آن قدر موهون و سست است که من چرا یک هفته معطل شدم! جوابش را نوشتم و چاپ هم شد. از این جور خلوت‌ها با حضرت زیاد داشتیم. (11)

2. دفاع از مبانی ولایت و فضایل حضرت امیر (علیه السلام)

استاد معرفت در لابه لای مباحث کتب خود به مناسبت‌های مختلف از ولایت حضرت امیر (علیه السلام) حمایت کرده و شبهات متعصبان در این زمینه را پاسخ گفته است. شماری از نمونه‌ها به شرح زیر است:

1. 2. سوره انسان و فضایل امام (علیه السلام)

یکی از مهم‌ترین سوره‌های قرآن که به فضایل اهل بیت (علیهم السلام) اختصاص یافته و حقیقتاً می‌توان آن را سوره اهل بیت (علیهم السلام) برشمرد، سوره انسان است. حتی مفسری متعصب همچون سیدمحمود آلوسی که در بسیاری از مباحث تفسیری به آرای شیعه تاخته، در تفسیر این سوره تصریح می‌کند که خداوند به خاطر رعایت حرمت فاطمه (سلام الله علیها) در برشمردن نعمت‌های بهشتی، نامی از حورالعین نبرده است. (12) این سوره به اوصاف ابرار پرداخته و از ماجرای اطعام آنان به یتیم، مسکین و اسیر سخن گفته که به استناد روایات زیاد ناظر به اهل بیت (علیهم السلام) می‌باشد. داستان روزه حضرت امیر و فاطمه به خاطر بیماری حسنین و اطعام غذای افطاری به یتیم، مسکین و اسیر بسیار مشهور است. خداوند از این خاندان به خاطر چنین بزرگواری و گذشت، تمجیدی شایسته به عمل آورده است. اما همه این ستایش‌ها و فضایل با مدنی بودن سوره سازگار است. حال اگر مفسری با انگیزه‌ای خاص نظیر تعصب نسبت به فضایل اهل بیت (علیهم السلام) بر مکی بودن این سوره اصرار ورزد، طبعاً دیگر نمی‌توان این آیات را ناظر به این خانواده دانست. زیرا ازدواج حضرت امیر و فاطمه در مدینه صورت گرفت و حسنین در این شهر متولد شدند. متأسفانه برخی از مفسران اهل سنت با استناد به گفتار عبدالله بن زبیر بر مکی بودن این سوره، پای فشرده‌اند. استاد معرفت در دفاع از فضایل اهل بیت (علیهم السلام) در این باره در نقد این دیدگاه چنین آورده است:
قال عبدالله بن الزبیر: نزلت بمکّه و تبعه علی ذلک جماعه ممن یروقهم انکار أی فضیلة لاهل البیت (علیهم السلام) و هی النقطة المرکزیه التی تدور علیها فی هذا التبجّح الغریب! وعداء ابن الزبیر لاهل البیت مشهور! (13)
آنگاه ایشان دفاع سخت حاکم حسکانی از مدنی بودن سوره انسان و مذمت از نواصب در مکی دانستن و نیز گفتار امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی را در این باره ذکر کرده است. (14)

2. 2. نقد روایت تشکیک در دانش حضرت امیر (علیه السلام)

جلال الدین سیوطی در برابر نظریه مشهور که سوره تکاثر را مکی می‌دانند، معتقد است که این سوره مدنی است و برای مدعای خود سه دلیل اقامه کرده است. دلیل دوم او روایتی است که به حضرت امیر (علیه السلام) نسبت داده شده است:
کما نشک فی عذاب القبر حتی نزلت الهیکم التکاثر… (15)
بر اساس این روایت، حضرت امیر (علیه السلام) اعلام می‌کند که نمی‌دانسته آیا مردگان در قبر عذاب دارند یا نه تا آن که سوره تکاثر نازل شد.
استاد معرفت در نقد این دلیل و روایت مذکور و در دفاع از جایگاه علمی حضرت امیر (علیه السلام) چنین آورده است:
کیف نجیز لأنفسنا تصدیق روایة تنسب الشک الی مثل أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فی مسأله من مسائل الآخرة و هو باب علم النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) (16)
ایشان به استناد روایات و ادله ناظر به گستردگی علم امام به ویژه روایت معروف نبوی انا مدینة العلم و علی بابها با چنین لحنی قاطع روایت پیش گفته را غیرقابل تصدیق و تأیید می‌داند. تذکار جمله کیف نجیز لانفسنا با خطاب به سیوطی بدان جهت است که بالاخره سیوطی به عنوان یک حدیث شناس با روایت باب علم نبوی آشنا است و نباید در برابر آن، این روایت را مورد استناد قرار می‌داد.

3. 2. نزول آیه یأس کفار در غدیرخم

سیوطی هم چنین به رغم مدنی دانستن سوره مائده آیه الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ (17) را استثنا کرده و آن را مکی می‌داند. چه، عالمان اهل سنت این آیه را ناظر به اعلام کامل احکام الهی از سوی خداوند می‌دانند. (18) اما استاد معرفت به استناد روایتی از امام صادق (علیه السلام) معتقد است که این آیه همچنان مدنی است و پس از نصب حضرت امیر به عنوان پیشوای امت از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نازل شد. امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
نزلت الآیه بعد أن نصب رسول الله علیا علما للامه یوم غدیرخم (19)
بدین ترتیب معنای آیه مطابق با نظر اندیش‌وران شیعه آن است که پس از اعلام امامت حضرت امیر (علیه السلام)، نعمت خداوند بر مردم کامل شده و ارکان اسلام تکمیل یافته است. یکی از بهترین دلایل و شواهدی است که جایگاه امامت و ولایت را روشن می‌سازد.

4. 2. حضرت امیر در صدر مفسران صحابه

از جمله مباحث استاد معرفت در دفاع از حضرت امیر (علیه السلام) که در ذیل بررسی تاریخ تفسیر و در کتاب التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب انعکاس یافته، مباحثی است که ایشان در دفاع از جایگاه تفسیری حضرت امیر (علیه السلام) ارائه کرده است.
ایشان به تفصیل و با ارائه شواهد و قراین مختلف روایی و تاریخی، اثبات می‌کند که اساساً نقش تفسیری حضرت امیر (علیه السلام) با دیگران قابل مقایسه نیست؛ زیرا امام، دیگران به ویژه عبدالله بن عباس را پرورانده است و اگر میراث تفسیری امام نمی‌بود، بسیاری از اسرار معارف و آموزه‌های قرآن ناگشوده می‌ماند.
استاد معرفت برای اثبات جایگاه تفسیری امام علی (علیه السلام) افزون بر استناد به گفتاری از آن حضرت که در کتاب کافی و نهج البلاغه انعکاس یافته، از گفتار بدرالدین زرکشی و محمدحسین ذهبی بهره می‌گیرد که آنان با استشهاد به گفتار صحابه بزرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) همچون ابن مسعود و ابن عباس اثبات کرده‌اند که اولاً: دانش تفسیری سایر صحابیان در برابر دانش تفسیری حضرت امیر (علیه السلام) بسیار اندک بوده است. ثانیاً: آنان بارها اذعان کرده‌اند که تمام اندوخته‌های تفسیری خود را از آن حضرت فراگرفته‌اند. (20)

3. اهل بیت راسخان در علم و مفسران اصلی قرآن

استاد معرفت در بررسی آیه تأویل پس از آن که در جمله: وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ عاطفه بودن «واو» را اثبات کرد، به بررسی این مسأله پرداخته است که راسخان در علم چه کسانی هستند؟ آنگاه به استناد روایاتی از اهل بیت (علیهم السلام) که از پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به عنوان افضل راسخان در علم و از ائمه (علیه السلام) در مرحله یاد شده، و نیز با استشهاد به گفتاری از ابن عباس که خود را جزو راسخان در علم دانسته، این مبنا را مورد تأکید قرار می‌دهد که رسوخ در علم دارای مراتب تشکیکی است و پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) در رأس آن‌ها قرار داشته و از این رو بیشترین بهره از تفسیر قرآن و تأویل آیات متشابه از آن آنان است. (21) به علاوه در بررسی دلالت‌های حدیث ثقلین، سومین ویژگی مستفاد از این حدیث را آن می‌داند که اهل بیت همان راسخان در علم و مصداق کامل اهل ذکراند که باید از آنان پرسش شود. (22)
استاد از این مبنا در بررسی نزدیک به هزار آیه متشابه بهره جسته است. به این معنا که در بررسی هر یک از آیات متشابه، پس از آنکه دیدگاه‌های سایر فرق کلامی همچون اشاعره، معتزله، کرامیه، صفاتیه و مشبهه را متعرض می‌شود، دیدگاه امامیه را با تأکید بر این نکته که این دیدگاه مبتنی بر نظر اهل بیت (علیهم السلام) و روایات آنان است، یادآور می‌شود.
دلباختگی و اوج تسلیم استاد معرفت نسبت به مبانی اهل بیت (علیهم السلام) از این بخش از مباحث ایشان کاملاً هویدا است. برای روشن شدن مدعا، نمونه‌هایی از این دست را برمی‌شمریم.

یک. مبانی اهل بیت در ردّ شبهات پیرامون وحی

درباره مسأله وحی دو شبهه اساسی مطرح شده که منشأ آن‌ها روایات مندرج در منابع اهل سنت است. بر اساس شبهه نخست، رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) هنگام برانگیخته شدن چنان در رسالت خود تردید داشت که در اثر گمان به درهم ریختن قوای دماغی، نزدیک بود خود را از بالای کوه به دره پرت کند. آنگاه که نزد همسرش خدیجه آمد، او برای آرام ساختن پیامبر و اطمینان دهی به رسالتش، او را نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل برد. ورقة که از دانایان مسیحی بود، به پیامبر اطمینان داد که او به حق به رسالت برانگیخته شده است. این در حالی است که خود او به رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) ایمان نیاورد.
2. بر اساس شبهه دوم، ارسال وحی بر پیامبر چنان مبهم و تاریک بود که آن حضرت قادر به تمییز میان جبرییل و شیطان نبود. از این رو شیطان توانست در لابه لای نزول آیات سوره مبارکه نجم آیاتی شیطانی بر ایشان القاء کند.
استاد معرفت در عین انتقاد از عالمان اهل سنت در برخورد غیرعقلانی با این دو مسأله و دفاع از دیدگاه امامیه که بر روایات اهل بیت (علیهم السلام) مبتنی است، چنین می‌نویسد:
و قد تلکم فیها عامه اهل السنه بطریقه غیر مآلوفة و ربما لا یستسیغها العقل الفطری فی شیء … اما علماونا الامامیه فقد تکلموا فیها بطریقه عقلیه علی اساس الاستدلال البرهانی مدعماً بالنقل المأثور عن الائمة اهل البیت (علیهم السلام) … و قد ذهب ائمه اهل البیت (علیهم السلام) فی کلا الموضوعین مذهبا نزیهاً. (23)
به استناد این عبارت، استاد معرفت بر دو نکته تأکید می‌کند:
1. مبانی فکری اهل بیت (علیهم السلام) بر فطرت و عقل نظری و برهانی مبتنی است و از این رو دارای نزاهت و پیراستگی است.
2. مبانی کلامی عالمان شیعه به خاطر تکیه داشتن بر روایات و نگرش‌های اهل بیت، این چنین با فطرت و عقل منطبق شده است.

دو. مبانی اهل بیت (علیهم السلام) و ردّ شبهه مسحور شدن پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)

استاد معرفت در بررسی معوذتین (دو سوره فلق و ناس) روایاتی را به نقل از منابع حدیثی اهل سنت ذکر می‌‌کند که در آن‌ها آمده که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) توسط شخصی یهودی به نام لبید بن أعصم چنان سحر شد که قوای عقلانی ایشان دچار اختلال شده و آن حضرت گمان می‌کرد کاری که انجام نداده را انجام داده است. این حالت حضرت چند روز به طول انجامید تا آن که سحر لبید را زیر سنگ در بن چاهی یافتند و سحر ناکام ماند. (24) استاد معرفت ضمن انتقاد از تلاش برخی از عالمان اهل سنت در دفاع از این روایت و کاستن از مقام معنوی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم)، در دفاع از مبانی کلامی امامیه- که برگرفته از مبانی اهل بیت (علیهم السلام) است- می‌نویسد:
اما نحن الامامیه فان اصول معتقداتنا تنفی امکان التأثیر علی قلب نبی کریم هو مهبط وحی الله و عیبه علمه الامین! و بالأحری فان لبیداً أعجز من أن یستطیع التصرف فی عقلیه مثل رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم)، افضل خلق الله و اکرم انبیانه. (25)

سه. دفاع از ایمان ابوطالب

یکی از بی‌مهری‌هایی که از سوی عالمان اهل سنت نسبت به حضرت امیر (علیه السلام) و خاندان عصمت و طهارت به طور مکرر تکرار شده و می‌شود، اصرار بر کفر ابوطالب است. این در حالی است که ابوطالب همان کسی است که از لحظه اعلام رسالت پیامبر از هیچ حمایتی از ایشان دریغ نکرد و همچون سدّی فولادی، جان، مال و حیثیت خود را میان او و مشرکان سپر ساخت. به گونه‌ای که تا ایشان زنده بود، مشرکان مکه در آزار رساندن پیامبر و یارانش حریم نگاه می‌داشتند. افزون بر این، ابوطالب بهترین و برترین فرزند خود یعنی علی (علیه السلام) را وقف رسالت کرد. این در حالی بود که نیک می‌دانست همراهی با رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) چه خطراتی برای فرزندش دارد. شگفت آنکه آنان این دست از حمایت‌ها را صرفاً بر اساس عاطفه میان عمو و برادرزاده‌ ارزیابی می‌کنند! اما هیچ‌گاه توضیح نمی‌دهند که اولاً: چگونه رابطه عاطفی می‌تواند تا این اندازه انسان و همه مایملک او را فدای یک پدیده دینی سازد؟ ثانیاً: پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) عموهای دیگری غیر از ابوطالب و حمزه نیز داشته است؛ و مثلاً چرا کار دشمنی ابولهب با ایشان به سرحدّی رسید که سوره تبت در نکوهش و نفرین او نازل شد؟
با صرف نظر از این نکات، شواهد متقن تاریخی و روایی مبنی بر ایمان ابوطالب وجود دارد. (26)
استاد معرفت در بررسی آیه مَا كَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِینَ (27) تفسیری را که مفسران اهل سنت از این آیه ارایه کرده و آن را ناظر به نهی از پیامبر از استغفار برای ابوطالب می‌دانند، منعکس ساخته و در نقد آن چنین آورده است:
قاتل الله العصبیه الجاهلیه انها نزعة امویه ممقوته عمدت الی الحط من کرامة بنی هاشم … و اما نحن الامامیه فأن اصول معتقداتنا تقضی بلزوم طهارة آباء النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) و الائمه (علیهم السلام) و اماتهم، لم یتلوّثوا بدنس شرک قط، فلم یزالوا ینحدرون من صلب شامخ الی رحم طاهر کما جاء فی الزیارة السابعة للامام ابی عبدالله الحسین (علیه السلام): أشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة، لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهات ثیابها (28)
مقصود ایشان از اصول اقتصادی شیعه، باورمندی به این نکته است که مقتضای عصمت انبیا و ائمه (علیهم السلام) آن است که در میان سلسله آبا و اجداد آنان، ننگ شرک و کفر بر دامنشان نشسته باشد. افزون بر آن، پذیرش این تفسیر از جهت دیگر با عصمت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) منافات دارد. زیرا معنایش آن است که آن حضرت به رغم نهی خداوند از استغفار برای مشرکان، دچار چنین لغزشی شده و به دنبال آن، مخاطب این نکوهش خداوند شده است!

چهار. تأویل عرش در روایات اهل بیت (علیهم السلام)

از جمله آیات متشابهی که برخی از آن جسمانیت یا شبهه جسمانیت خداوند را استفاده کرده‌اند، آیاتی است که در زمینه عرش رسیده و در ظاهر تصویری جسمانی از خداوند ارائه کرده است. نظیر آیه:
الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (29)
و آیه: یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ. (30)
اشاعره و اصحاب حدیث با استناد به ظاهر این دست از آیات، برای خداوند تختی چهارگوش تصور کرده و کرسی را نوعی تکیه‌گاه دانسته‌اند که خداوند به هنگام نشستن بر روی آن تخت، پای خود را روی آن کرسی می‌گذارد. (31)
استاد معرفت پس از نقل دیدگاه‌های این دست از متکلمان و مفسران، در دفاع از مبانی و موضع اهل بیت در این باره چنین آورده است:
و قد جاء التأویل العرش فی روایات اهل البیت (علیهم السلام) الی وجهین احدهما: العلم، و الثانی: کل ما سوی الله (32)
آنگاه روایات مربوط را ذکر کرده است. (33)

4. اهل بیت (علیهم السلام) آگاهان به باطن آیات

برای آگاهان به مباحث علوم قرآن روشن است که مسأله بطن آیات قرآن یکی از پیچیده‌ترین مسایل قرآنی است. زیرا از یک طرف طبق روایات نبوی:
ما فی القرآن آیة إلا و لها ظهر و بطن (34)
آیات قرآن در ورای معنای ظاهری، دارای معنای باطنی‌اند؛ اما در این باره چند پرسش اساسی وجود دارد. از جمله آنکه مفهوم بطن چیست؟ و اساساً وجود معنای باطنی در ورای معنای ظاهر به چه معنا است؟ و چه کسانی از مفاهیم باطنی آیات آگاهی دارند؟ معیارها و ضوابط دستیابی به دلالت‌های باطنی آیات چیست؟
استاد معرفت در برخی از آثار خود به این مباحث پرداخته است. بطن از نظر ایشان جزو لوازم بیّن یا غیربیّن معانی آیات است و آن را به معنای مفهوم عامی می‌داند که آیات قرآن با صرف نظر از برخی ملابسات، به آن ناظر است. (35) از این جهت کاربست قانون سبر و تقسیم را برای به دست آوردن بطن آیات لازم می‌داند. به عنوان مثال از نظر ایشان معنای باطنی آیه قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ (36) ممنوعیت استفاده از نعمت‌های الهی و از جمله قدرت در جهت خدمت و منفعت ستمکاران است و اگرچه این آیه مربوط به حضرت موسی (علیه السلام) و مقصود از نعمت الهی داده شده به او- تکه‌ای نان یا خرما- بوده و مراد از ستمکاران، ظالمان عصر او است؛ اما هیچ یک از این معانی در حاق معنایی آیه دخالت ندارد. از این جهت آیه می‌تواند چنین مفهوم عامی را به دست دهد. (37)
استاد معرفت گرچه انکار نمی‌کند که عموم عالمان و اندیش‌وران به میزان آشنایی با اصول و مبانی فهم و تفسیر آیات قرآن، می‌توانند به معانی باطنی آیات راه یابند، زیرا چنان که اشاره شد، ایشان معنای بطن را همان معانی لازمی آیات می‌داند که آیات به دلالت التزامی به آن‌ها اشاره دارند؛ اما با این حال این نکته را می‌پذیرد که بیشترین سهم رهیافت به معانی باطنی آیات قرآن از آن اهل بیت (علیهم السلام) است. بدین جهت نمونه‌هایی را در آثار خود برشمرده است.
به عنوان مثال ایشان از روایت‌هایی که مقصود از «اهل الذکر» را اهل بیت (علیهم السلام) دانسته‌اند، به رغم آنکه صدر و ذیل آیه خطاب به یهود است، دفاع کرده و در بخشی از گفتار خود چنین آورده است:
هذا هو ظاهر معنی الآیتین: تفسیر «اهل الذکر» باهل الکتاب لکن ورد فی تأویلهما ما یقضی بالعموم، بان تشمل الآیه کل ذوی العلم من اهل الثقافة و المعرفة و علی رأسهم ائمه اهل البیت (علیهم السلام) و ذلک بالقاء الخصوصیات المکتنفه بالکلام و الاخذ بعموم اللفظ و عموم الملاک (ای عموم مناط الحکم) و هو ما یقتضیه العقل من رجوع الجاهل الی العالم اطلاقاً و فی جمیع مجالات العلم و المعرفة، بما یعم جمیع الثقافات. (38)
گفتنی است که آلوسی حمل آیه مذکور بر اهل بیت (علیهم السلام) را از مصادیق افراط‌گرایی در تفاسیر شیعه برشمرده است. (39)
استاد معرفت همچنین مقصود از آیه وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقًا (40)- همان گونه که در برخی از روایات آمده- ائمه (علیهم السلام) می‌داند. زیرا معتقد است اگر نقش آب تأمین حیات در زندگی ظاهری و مادی مردم است، امام برای مردم به منزله آب حیات معنوی است که مسئولیت هدایت و تربیت انسان‌ها را برعهده دارد. (41)
مشابه چنین دیدگاهی در ذیل آیه قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیكُم بِمَاء مَّعِینٍ (42) از سوی استاد معرفت ارائه شده است.
در ذیل این آیه، در روایتی از امام رضا (علیه السلام) آب گوارا به علم امام تأویل برده شده است. امام باقر (علیه السلام) نیز آن را به معنای وجود امام دانسته است. (43)
استاد معرفت در توجیه و دفاع از این روایت می‌نویسد:
لاشک ان استعارة «الماء المعین» للعلم النافع و لا سیما المستند الی وحی السماء … من نبی او وحی نبی- أمر معروف و متناسب لاغبار علیه فکما ان الماء اصل الحیاة المادیه و المنشاء الاول لإمکان المعیشه علی الارض، کذلک العلم النافع. و علم الشریعة بالذات هو الاساس لا مکان الحیاة المعنویه الی هی سعادة الوجود و البقاء مع الخلود. (44)
عموم مفسران از آیه فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ (45) استحاله جهت و مکان داشتن خداوند را استفاده کرده‌اند. یعنی اگر خداوند به نماز خواندن مسلمانان رو به قبله فرمان داده، نه بدان معنا است که خداوند در آن جهت قرار دارد، بلکه مصالحی دیگر نظیر ایجاد هم‌گرایی و هم‌صدایی میان مسلمانان به هنگام عبادت مدنظر بوده است. خداوند برای رفع این شبهه، بلافاصله فرمود به هر سو روی کنید، خداوند در همان جهت است. اما اهل بیت (علیهم السلام) از این آیه افزون بر این نکته، استفاده کرده‌اند که نمازهای مستحبی را می‌توان به هر سو به جای آورد و استقبال در آن‌ها شرط نیست. (46)
استاد معرفت در این زمینه چنین آورده است:
و قد فهم الائمه (علیه السلام) امراً آخر ایضاً، استخرجوه من باطن الآیه، حیث تأویلها المستمر … و انها تعنی جواز التطوع بالنوافل الی حیث توجهت به راحلتک … او اشتبهت القبله، فتصلّی الی ای الجهات شئت … هکذا وجدنا صراحة الروایات الواردة عن ائمه اهل البیت (علیهم السلام). (47)
قرآن کریم در آیه وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا (48) به بریدن دست دزد فرمان داده است؛ اما از ظاهر آیه به دست نمی‌آید که محل قطع دست کجا است و مثلاً از بازو، آرنج، مچ دست یا بن انگشتان باید بریده شود. این امر زمینه‌ساز اختلاف میان مفسران و فقیهان شد. بر اساس گزارش‌های تاریخی در زمان معتصم عباسی اختلاف بر سر این امر با دستگیری یک دزد چنان بالا گرفت که او ناگزیر شد فقیهان مشهور عصر خود از مذاهب مختلف و نیز امام جواد (علیه السلام) را حاضر کند. فقها عموماً بر بریدن دست دزد از مچ تأکید داشتند. اما امام با استناد به آیه وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (49) چنین استدلال کرد که کف دست جزو مواضع هفت‌گانه سجده است و این مواضع و مساجد منحصراً از آن خداوند است و نباید قطع شوند. (50)
استاد معرفت در تبیین دیدگاه امام جواد (علیه السلام) می‌گوید:
و هکذا و بهذا الاسلوب البدیع استنبط (علیه السلام) من تعبیر القرآن دلیلاً علی حکم شرعی کان حلا قاطعاً لمشکلة الفقهاء حلا ابدیاً و هذا من بطن القرآن و تأویله الساری فی کل زمان تعرفه الائمه، امام کل عصر حسب حاجه ذلک العصر (51)
همچنین ایشان در توجیه روایتی که طعام در آیه فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (52) را علم الذی یأخذه عمن یأخذه (53) تأویل برده، چنین آورده است:
والمناسبة هنا ایضاً ظاهرة؛ لان العلم غذاء الروح و لا بد من الاحتیاط فی الاخذ من منابعه الاصیلة، و لا سیما علم الشریعه و احکام الدین الحنیف. (54)
از نگریستن به این نمونه‌ها، سه نکته اساسی قابل استفاده است:
الف. استاد معرفت عملاً از آگاهی ائمه (علیهم السلام) از دلالت‌های باطنی آیات دفاع کرده است. به ویژه آنکه معانی باطنی پیش گفته از آن دسته از معانی‌ای نیستند که به سادگی فراچنگ کسی آید و یا با کاربست قواعد رایج تفسیری به دست آیند.
ب. ایشان در کنار تأکید بر احاطه اهل بیت (علیهم السلام) بر معانی باطنی آیات، از آن دسته از روایاتی که تأویل برخی از آیات را ناظر به اهل بیت (علیهم السلام) دانسته، دفاع کرده است. این در حالی است که کسانی همچون گلدزیهر، محمدحسین ذهبی و آلوسی از تفاسیر شیعه به خاطر انعکاس این دست از روایات انتقاد کرده‌اند. دفاع استاد معرفت از این دست از روایات به معنای دفاع از مبانی شیعه در کنار حمایت از جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) است.
ج. در کنار دو نکته پیشین، استاد معرفت با دفاع و توجیه روایات پیش گفته، فضایل برجسته‌ای برای اهل بیت اثبات کرده است. نظیر آنکه آنان همان اهل ذکراند، و وجودشان مایه حیات معنوی آدمیان است.

5. حدیث ثقلین و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)

الف. رسول اکرم آن را در حجة الوداع و تنها سه ماه پیش از وفات خود، آن هم در برابر بیش از یک صد و بیست هزار مسلمان، یعنی با شکوه‌ترین اجتماع مسلمانان در طول رسالت پیامبر ابراز کردند که نشان از اهمیت فوق‌العاده گفتار پیامبر دارد.
ب. در متن حدیث ثقلین، درباره جایگاه و منزلت اهل بیت در کنار قرآن نکته‌های بسیار مهمی ارائه شده است که برای حل بسیاری از ابهامات و دفع هرگونه شبهه در زمینه ولایت و امامت ائمه (علیهم السلام) کاربرد دارد.
استاد معرفت در کتاب التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب فصلی مبسوط برای بازشناساندن نقش اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر و روش آنان در این زمینه با عنوان «دور اهل البیت (علیهم السلام) فی التفسیر» (55) اختصاص داده و در آغاز این فصل با استناد به حدیث ثقلین، جایگاه اهل بیت در برابر قرآن از نگاه پیامبر را مورد توجه قرار داده است.
ایشان پس از بیان متواتر بودن این حدیث، معتقد است از حدیث ثقلین سه ویژگی مهم برای اهل بیت قابل اثبات است:
1. مودت و محبت اهل بیت بر همه امت لازم است؛
2. مادامی که امت اسلامی در گذر زمان به حیات خود استمرار می‌بخشند، امامت ائمه (علیه السلام) تداوم دارد؛
3. ائمه (علیهم السلام) همان راسخان در علم و مصداق کامل اهل ذکراند. (56)

6. اثبات تشیع شماری از مفسران صحابه و تابعان

یکی از امتیازات مباحث استاد معرفت در زمینه تاریخ تفسیر، تلاش عالمانه ایشان برای اثبات ولایت‌مداری شماری از مفسران صحابه و تابعان است که عموماً به عنوان مفسران عامّه قلمداد یا شبهات مختلفی درباره برخورد آنان با مسأله ولایت و خلافت حضرت امیر (علیه السلام) مطرح شده است. در برابر این رویکرد، استاد معرفت با استفاده از مبانی رجالی و نیز شواهد روایی و تاریخی، کوشیده است تا تشیع آنان را اثبات کند. نگارنده در بخشی از مقدمه کتاب التفسیر و المفسرون فی ثوبه القثیب در ستایش از این ویژگی از ایشان چنین آورده است:
توفّر المولف فی دراسة دور المفسرین من الصحابة و التابعین علی تقد الآراء المطروحة حولهم و تحلیلها اعتماداً علی المصادر الرجالیه، و ذهب الی براءة کثیر منهم مما ألصق بهم جرحاً و تضعیفاً و اثبت موالاة الکثیرین منهم لاهل البیت (علیهم السلام). (57)
عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، طاووس بن کیسان، عکرمه، حسن بصری و … از جمله کسانی‌اند که استاد معرفت به رغم وجود برخی از قدح‌های رجالیان درباره آنان، از تشیع آنان دفاع و به استناد شواهد مختلف اثبات کرده است که آنان جزو موالیان اهل بیت (علیهم السلام)اند که مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) برای تخریب چهره آنان، نسبت‌های ناروایی متوجه آنان ساخته‌اند. (58)
به عنوان مثال، ایشان پس از ذکر برخی ادله مبنی بر باورمندی عکرمه به دیدگاه خوارج، به همه آن‌ها پاسخ داده است. چنان که در روایتی چنین آمده که امام باقر (علیه السلام) قبل از مرگ عکرمه خود را به او رساند؛ اما او پیش از رسیدن امام جان داد. امام با تأثّر فرمود: اگر پیش از مرگ به او می‌رسیدم، او را به اقرار به ولایت تلقین می‌کردم تا سودمندش باشد. (59) کشی از این سخن امام چنین نتیجه گرفته که مستلزم قدح و فرجام تلخ عکرمه است. اما استاد معرفت با استناد به گفتار علامه تستری چنین نتیجه می‌گیرد که نهایت دلالت این روایت، مدح عکرمه است که امام حاضر شده پیش از مرگ او بر سر بالینش حاضر شود. (60)

7. تبیین نقش حضرت امیر (علیه السلام) در تاریخ قرآن

استاد معرفت بر این اعتقاد بود که عموم عالمان اهل سنت با کم رنگ جلوه دادن نقش حضرت امیر (علیه السلام) در تاریخ قرآن و تفسیر، حق ایشان را در این جهت ضایع ساخته‌اند. او بر این نکته تأکید داشت که یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های وی در روی آوری به تحقیقات قرآنی، بازشناساندن نقش امام (علیه السلام) در این زمینه بوده است. از مجموعه مباحثی که در آثار ایشان آمده، می‌توان چهار نقش برای حضرت امیر (علیه السلام) در جهت خدمت به قرآن برشمرد، بدین شرح:

1. 7. ثبت معارف و آموزه‌های تفسیری و تأویلی پیامبر در زمینه قرآن

استاد معرفت به صورت مکرّر این نکته را متذکر می‌شود که امام علی (علیه السلام) از آغاز طفولیت در دامان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) پرورش یافته و از نزدیک از خرمن معنویت و علم پیامبر بهره جسته است. بهره‌وری امام از علوم پیامبر به ویژه علم تفسیر به گونه‌ای بود که دانش تفسیری ایشان فراتر از همه کس و گسترده‌تر از سایر یاران پیامبر بود. (61) با توجه به این امر چهار نکته قابل اثبات است:
یک. امام علی (علیه السلام) برای دستیابی به معارف ظاهری و باطنی قرآن، حرص و ولع بی‌پایانی داشت چنان که خود در این‌باره فرمود:
إنَّ رَبِّی وَهَبَ لِی قَلباً عَقُولاً وَ لِساناً سَئُولاً (62)
ایشان در جایی دیگر خود را بسان بچه شتری دانسته که هیچ‌گاه از مادر خود فاصله نمی‌گیرد. (63)
دو. امام از حافظه سرشاری برخوردار بود که با دعای رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) مبنی بر حفظ همه آموخته‌ها به مرحله‌ای از ضبط و ثبت فراتر از حد متداول بهره‌مند شد. به گونه‌ای که می‌فرمود:
در پی دعای پیامبر چنان شد که کوچک‌ترین مطلب و کلمه از خاطرم محو نمی‌شود. (64)
سه. امام افزون بر داشتن حافظه ملکوتی، می‌کوشید بر اساس قاعده قیدوا العلم بالکتابة عموم آنچه به ویژه در زمینه قرآن از پیامبر می‌شنید، با نگارش ثبت کند. چنان که خود فرمود:
فما نزلت علی رسول الله آیه من القرآن الا أقرانیها و أملاها علی و کتبتها بخطّی (65)
حضرت امیر (علیه السلام) به خاطر انس زیاد با رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و ارتباط معنوی بسیار نزدیک با آن حضرت به گونه‌ای که از او با عنوان نفس پیامبر یاد شده، اجازه داشت در شبانه‌روز و هر وقت و زمانی که مجال می‌یافت، به خانه پیامبر اکرم وارد شده و از دانش سرشار آن حضرت بهره گیرد. (66)
چهار. افزون بر این نکات، رسول اکرم خود برای تعلیم و تربیت حضرت امیر (علیه السلام) از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی‌کرد. امام علی (علیه السلام) خود در این باره می‌فرماید: هنگامی که پرسش‌های من از پیامبر پایان می‌پذیرفت، ایشان شروع به سخن می‌کردند. (67)
چنان که بر اساس همین اهتمام ویژه رسول اکرم کتاب جامعه به امام تعلیم داده شد. (68) پیامبر در آخرین لحظه بیش از وفات، هزار باب دانش به امام تعلیم داد. (69)
در سایه چنین کوششی، حضرت امیر (علیه السلام) به پایه‌ای رسید که به تمام آرا و معارف و آموزه‌های قرآن احاطه داشت و خود بارها می‌فرمود: از من بپرسید که فلان آیه قرآن کجا، در چه زمان و ناظر به چه رخداد و یا شخصی نازل شده است؟

2. 7. نخستین اقدام برای تدوین مصحف مفسّر

به استناد گزارش‌های تاریخی و نیز روایات مختلف، امام علی (علیه السلام) نخستین کسی بود که بنا به دستور رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) قرآن را از حالت صحف به صورت مصحف و کتابی بین الدفتین درآورد و افزون بر تنظیم آیات و سور بر اساس نزول، تفسیر و تأویل تمام آیات را در لابه لا یا حاشیه مصحف نگاشت. استاد معرفت به تفصیل درباره مصحف حضرت امیر (علیه السلام)، ویژگی‌های این مصحف و خدمت حضرت در این زمینه سخن گفته است. (70)

3. 7. نقش امام علی (علیه السلام) در سامان‌دهی به قرائات قرآن

از نظر استاد معرفت، امام علی (علیه السلام) از دو جهت در سامان‌دهی به قرائات قرآن و جلوگیری از گسترش اختلاف در زمینه آن، نقش مثبت و سازنده ایفا کرد.
نخست؛ هنگامی که حذیفة بن یمان پس از بازگشت از جنگ ارمنستان و مشاهده اختلاف مسلمانان بر سر قرائت قرآن و گاه درگیری میان طوایف و اقشار مختلف اجتماعی بر سر این مسأله، زنگ خطر اختلاف قرائات را برای عثمان به صدا درآورد. عثمان تا مدتی نسبت به انجام هر اقدامی در این باره تردید داشت. در این بین حضرت امیر (علیه السلام) در تشویق عثمان برای کتابت مصاحفی ویژه برای همسان‌سازی قرائت‌های مختلف، نقش مؤثری ایفا کرد. شاید اگر تشویق و موافقت امام نبود، عثمان از انجام این کار سرباز می‌زد. از نظر استاد معرفت، امام علی (علیه السلام) با سوزاندن مصاحف که زمینه‌ساز اختلاف قرائات شده بود، موافقت داشت. (71)
دوم؛ قرائت کنونی مسلمانان که موافق با قرائت حفص از عاصم است، مبتنی و مستند به قرائت امام علی (علیه السلام) است. به این معنا که عاصم این قرائت را از ابوعبدالرحمن سلمی و او از امام علی (علیه السلام) و امام از پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) تلقی کرده است. در حقیقت امام با تعلیم قرائت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به ابوعبدالرحمن سلمی باعث آن شد که قرائت اصیل و الهی قرآن در میان مسلمانان تا قیامت باقی بماند. (72)

4. 7. نقش امام علی (علیه السلام) در نقط و شکل قرآن

یکی از مراحل مهم تاریخی که قرآن با آن روبرو شد، اعراب‌گذاری و نقطه‌گذاری آیات قرآنی بود. زیرا فقدان اعراب و نقطه باعث می‌شد برخی کلمات مشابه به غلط خوانده شوند؛ نظیر آیه:
اذا جاءفاسق بنبأ فتبینوا.
به خاطر فقدان نقطه، گاه به صورت «فتثبتوا» نیز قرائت شد. چنان که فقدان اعراب گاه باعث جابه جایی معنای آیات می‌شد. چنان که شخصی واژه «رسوله» در آیه أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِینَ وَرَسُولُهُ را به جرّ تلاوت کرد که بر اساس آن معنای آیه آن می‌شود که- العیاد بالله- خداوند از پیامبر برائت جسته است. از نظر استاد معرفت، حضرت امیر (علیه السلام) در هر دو مورد نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری با دادن رهنمون به شاگردان خود همچون ابوالاسود دُیلی زمینه حل این مشکل را فراهم ساخت، به گونه‌ای که از آن پس، قرآن‌هایی که در اختیار مردم قرار می‌گرفت، واجد نقطه و اعراب بود. (73)

دیدگاه استاد معرفت نسبت به صحابه و پاسخ به یک شبهه

می‌دانیم که مهم‌ترین و شایع‌ترین اختلاف میان شیعه و اهل سنت، مسأله امامت و خلافت است. از نظر شیعه، امامت امری است الهی که تنها با اعلام خداوند و تنصیص رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) برای افرادی معصوم قابل تحقق است. بدین جهت شیعه معتقد است که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) به مناسبت‌های مختلف که مهم‌ترین آن‌ها ماجرای غدیرخم است، امام علی (علیه السلام) را به عنوان خلیفه و امام بر مردم معین ساخت. اما در برابر، اهل سنت امامت را امری بشری می‌دانند که نه به عصمت و نه به تعیین رسول اکرم نیازمند است. از نظر عالمان اهل سنت، پیامبر تعیین جانشین خود را به مردم واگذار کرد. پیدا است بر هر یک از این دو دیدگاه، نتایج و پیامدهایی مترتب است. از جمله آنکه بر اساس دیدگاه شیعه، اقدام صحابه در سقیفه بنی‌ساعده و زمینه‌سازی خلافت ابوبکر کاری ناروا و مردود بوده است و آنان را از عدالت خارج می‌سازد. افزون بر این که خلفای سه گانه یعنی ابوبکر، عمر و عثمان از نظر شیعه، غاصبان خلافت قلمداد می‌شوند. به عبارت روشن‌تر، محکومیت عموم صحابه و خروج آنان از حوزه عدالت، جزو لوازم اصلی دیدگاه تشیع در زمینه خلافت و امامت است. شیعه معتقد است که عموم صحابه پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) دچار لغزش و بازگشت به قهقرا شدند و به خاطر تعصبات جاهلی و هواهای نفسانی برای احقاق حق امامت به امام علی (علیه السلام) هیچ اقدامی نکردند، بلکه بیشتر به تقویت دستگاه حکومت غاصب روی آوردند. در برابر، عالمان اهل سنت به خاطر اعتقاد به واگذاری امر خلافت به مردم، رفتار صحابه در سقیفه بنی ساعده و آنچه در طول دوران خلافت خلفا انجام گرفته را با تأکید بر دو اصل: عدالت و اجتهاد توجیه می‌کنند. آنان می‌گویند همراهی صحابه با پیامبر و تمجید آیات قرآنی از صحابه از آنان قداستی می‌سازد که می‌بایست تمام اعمال و اقدامات آنان را بر عدالت منطبق بدانیم. و اگر در جایی نیز کاری را مرتکب شده باشند که از نظر ما ناصحیح است، باید باور داشته باشیم که آنان دارای اجتهاد در دین بوده‌اند که در نهایت مرتکب خطا شده‌اند.
پیدا است که میان این دو دیدگاه و نتایج و پیامدهای آن، تفاوت‌های زیادی وجود دارد. بنابراین همان‌گونه که نمی‌توان میان باورمندی به بشری بودن خلافت و امامت و گناهکار دانستن صحابه در انتخاب خلیفه جمع کرد، نمی‌توان از سویی از ولایت خلافت الهی اهل بیت (علیهم السلام) سخن گفت و هم صدا با اندیشه‌های شیعی، فضایل و مقامات اهل بیت (علیهم السلام) را برشمرد و در عین حال از همه صحابه نیز تمجید کرد و آنان را انسان‌هایی صالح و درستکار برشمرد!
آنچه که درباره نظر استاد معرفت درباره جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و دفاع از فضایل و مناقب آن برشمردیم و میزان ارادت، دلبستگی و حتی تعصب و غیرت ایشان در دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) را به تصویر کشیدیم، برای هیچ صاحب‌نظری تردیدی در این زمینه باقی نمی‌گذارد که استاد معرفت را باید یکی از مدافعان سرسخت ولایت اهل بیت (علیهم السلام) برشمرد.
اما در کنار این واقعیت، برخی به پاره‌ای از گفتارها و اظهارنظرهای ایشان در لابه لای مباحث درباره جایگاه صحابه استناد می‌کنند و اصرار دارند تا این شبهه را القا کنند که استاد معرفت در کنار ارادتمندی تام و کامل نسبت به مبانی ولایت، از این جهت که صحابه را به خاطر لغزش‌هایشان به ویژه در مسأله خلافت محکوم ندانسته و بلکه به عکس از عظمت و فخامت منزلت آنان سخن به میان آورده، از مبانی کلامی شیعه فاصله گرفته است و هم صدا و هم‌گرا با سیره و اندیشه عالمان و متکلمان شیعه گام برنداشته است.
آنچه که مورد استشهاد منتقدان است، عبارات‌هایی است که درباره صحابه در کتاب التفسیر الاثری الجامع منعکس شده است. استاد معرفت در مبحث ارزش تفسیر صحابه، نخست دیدگاه عالمان اهل سنت نظیر بدرالدین زرکشی را آورده که معتقداند تفسیر صحابه حتی اگر به پیامبر استناد داده نشود، حجت است. زیرا تمام علوم تفسیری صحابه از پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) برگرفته شده است، هرچند بدان تصریح نکنند. (74) آنگاه دیدگاه عالمان شیعه را یادآور می‌شود که معتقدند قول صحابه ذاتاً فاقد حجیت است، مگر آنکه اثبات شود با سند صحیح از پیامبر نقل شده است. چنان که علامه طباطبایی تصریح می‌کند که آیات قرآن نظیر آیه 44 سوره نحل و حدیث ثقلین، تنها به قول پیامبر و اهل بیت اعتبار و حجیت می‌بخشد، اما برای قول صحابه و تابعان و سایر امت دلیلی بر اعتبار وجود ندارد. (75)
استاد معرفت ضمن انتقاد از دیدگاه علامه، دلایل خود را بر جایگاه رفیع صحابه و اعتبار اقوال آنان برمی‌شمرد. در میان ادله ایشان از آیه نفر، (76) آیه امت وسط، (77) و روایاتی از پیامبر درباره اهل بیت (علیهم السلام) استشهاد شده است. نظیر روایتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) که در آن اعلام شده که صحابه امین بر امت‌اند (78) یا به مثابه ستارگان‌اند که امت با راهیابی به هریک از آن‌ها، هدایت خواهند یافت. (79) استاد معرفت از درایت و روایت صحابه یعنی از صحت برداشت‌ها و نقل قول‌های آنان این چنین دفاع کرده است:
هذا کله بالنسبة الی درایة الصحابی و علمه و فهمه لمبانی الدین، اما روایته فلا تقلّ عن درایته قوه و اعتباراً و انما یحدثّک صادق مصدق فیما وعی و أخبر و رعی. (80)
طبیعی است چنین دفاعی از شخصیت، سیره و اقوال صحابه به رغم انتقاد شدید از شماری از بزرگان صحابه از سوی عالمان امامیه، اعلام ارتداد برخی از آنان پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)، زمینه را برای انتقاد از استاد معرفت در این زمینه فراهم ساخته و برخی از وی خواهان حذف و تغییر این بخش از کتاب التفسیر الاثری الجامع شدند. برخی نیز از روی قهر و عداوت و بدون رعایت اخلاق نقد و تقوای تعامل با اندیش‌وران، بدون در نظر گرفتن خدمات فراوان علمی و معنوی این استاد فرزانه، رفتارهای ناروا و ناپسندی از خود در گوشه و کنار بروز دادند.
نگارنده اصرار ندارد که تمام اندیشه‌ها و آرای استاد فرزانه آیت الله معرفت، بی کم و کاست مطابق با مرّ قرآن و سنت بوده و عاری از هرگونه خطا و اشتباه است. چنان که در برخی از مقالات، شماری از آرای ایشان را قابل نقد دانسته است. اما با این حال به نظر می‌رسد که در آنچه در کتاب التفسیر الاثری الجامع انعکاس یافته و نیز در جزوه دست‌نویس دیگر ایشان با صراحت بر آن تأکید شده است، نشان از آن دارد که مقصود استاد معرفت غیر از آن چیزی است که از ظاهر عبارت‌های ایشان به نظر می‌رسد و نزاع میان ایشان و مخالفانشان لفظی است. به این معنا که استاد معرفت معتقد است: کسانی که عنوان صحابه بر آنان صادق است، انسان‌های صادقی بوده و قول و رأی‌شان حجّت است.
حال باید پرسید مقصود ایشان از صدق عنوان صحابه چیست؟ ایشان در لابه لای گفتار خود در کتاب التفسیر الاثری الجامع عبارت‌هایی آورده‌اند که مرادشان از عنوان صحابه غیر از آن چیزی است که به طور عموم اراده می‌کنند.
از نظر استاد معرفت، صحابه بر کسی اطلاق نمی‌شود که چند صباحی با رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) مصاحبت داشته، بلکه صحابه کسی است که در کنار مصاحبت با رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و کسب ایمان قلبی، تحت تأثیر تربیت پیامبر، دارای سیره و سلوک الهی و انسانی باشد.
این امر در جزوه‌ای با عنوان «صحابه از منظر اهل بیت (علیهم السلام)» به صراحت منعکس شده است. ایشان در تعریف صحابه چنین آورده است:
“عنوان «صحابه» عنوان فخیمی است که تنها شایسته کسانی است که پروانه‌وار گرداگرد شمع وجود حضرت ختمی مرتبت را فرا گرفته بودند و بر اثر ملازمت و مصاحبت، پیوسته از برکات وجودی آن حضرت بهره‌ها برده، و هریک همچون مظهری تابناک، جلوه‌گر صفات و اخلاق کریمه آن وجود مبارک گردیده بودند.”
ایشان پس از بررسی مفهوم لغوی صحابه بر وابستگی محکم شخص با پیامبر تأکید ورزیده و می‌گوید:
“مقصود از رابطه مستحکم، رابطه وثیق فرهنگی و علمی است که این دسته از فرهیختگان را مظاهر تجلّی خلق و خوی پیامبر گرامی نشان دهد. (81)”
آنگاه ایشان صحابه را از نگاه قرآن و اهل سنت این چنین تعریف می‌کند:
اینک تعریف صحابه از منظر قرآن کریم و دیدگاه ائمه اطهار:
“صحابه- جمع صحابّی- فرهیختگان از شیفتگان فخر رسالت بودند، که پروانه‌وار شمع وجود آن حضرت را فراگرفته، شبانه‌روز از فیض برکات آن جناب بهره وافر می‌بردند، و در یاری و نصرت وی همواره کوشا بودند، و تمام هستی خود را در طبق اخلاص، نثار مقدس می‌نمودند، و در پرورش شجره طیبه اسلام و نشر و بخش تعالیم عالیه قرآن، لحظه‌ای غفلت نمی‌ورزیدند. همیشه بیدار، همیشه هوشیار، تا آسیبی به بدنه این درخت برومند وارد نیاید، و نفس نفیس خود را بی‌دریغ در این راه، بذل و جانفشانی می‌کردند. هیچ‌گاه تعلّل نجسته، و در سختی‌ها و دشواری‌ها عقب‌گرد نکرده، و در تداوم و هرچه بارورتر شدن اسلام برای همیشه می‌کوشیدند، و چون سپری آهنین جلوی هرگونه بدعت‌ها و ناروایی‌ها می‌ایستادند، گرچه به قیمت از دست دادن جان و هستی خویش باشد.”
ایشان در کتاب التفسیر الاثری الجامع روایتی به این مضمون آورده است:
“مردی در خراسان سوگند خورد که اگر معاویه از اصحاب پیامبر باشد، او همسر خود را طلاق دهد. فقها فتوا به لزوم طلاق همسر او دادند، اما چون از امام رضا (علیه السلام) نظر خواستند، حضرت برای ایشان نگاشت که همسرش طلاق داده نمی‌شود. امام رضا (علیه السلام) در تبیین علت این حکم فرمود: قلت هذا من روایتکم عن أبی سعید الخدری أن رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) قال لمسلمة یوم الفتح و قد کثروا علیه أنتم خیر و أصحابی خیر و لا هجرة بعد الفتح فأبطل الهجرة و لم یجعل هؤلاء أصحابا له. (82)
بر اساس گفتار امام رضا (علیه السلام)، امثال معاویه به خاطر شرارت از حوزه صحابه بودن خارج شده است. استاد معرفت از این روایت چنین استنتاج کرده است:
و هذا من اجمل التلمیح الی وجه خروج امثال معاویه- ممن أحدثوا و آووا المحدثین- من زمرة الصحابه الاجلّاء، نظراً لان احداثهم و بدعهم فی الدین و کذا مشیتهم علی خلاف سنّه الرسول الکریم، یکشف عن ثباتهم علی الجاهلیة الاولی و لمّا یتمکن الایمان من قلوبهم و انما أرغموا بالاسلام لا عن طوع. (83)
این عبارت به خوبی نشان می‌دهد که اگر هر یک از صحابه پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) پس از آن حضرت دچار بدعت‌گذاری شده و برخلاف سنت پیامبر عمل کند، کاشف از آن است که آنان بر جاهلیت نخستین باقی مانده و ایمان در درون جانشان هنوز نفوذ کرده است. بنابراین اساساً این دست از صحابه موضوعاً از عنوان صحابه خارج‌اند.
استاد معرفت همچنین با استناد به روایتی از حضرت امیر (علیه السلام) کسانی امثال عبدالله بن مسعود، ابوذر، سلمان و عمار یاسر را جزو اصحاب پیامبر برشمرده است. (84)
و نیز به استناد روایتی از آن حضرت در تبیین علت اختلاف فتوا، جعل و برساختن حدیث را به منافقان نسبت می‌دهد، نه به صحابه. (85)
تمام این عبارت‌ها بهترین گواه است که مقصود استاد معرفت از صحابه‌ای که قول و فعلشان را حجّت دانسته، غیر از صحابه‌ای است که منتقدان ایشان اراده کرده‌اند. باری! درباره امثال معاویه که عنوان اصطلاحی صحابه بر آنان صادق است، استاد معرفت با منتقدان خود هم‌صدا است که قول و فعلشان فاقد حجیت است.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران.
2. «عَن أَبی جَعفَرٍ (علیه السلام): بُنِی الإِسلامُ عَلَی خَمسٍ عَلَی الصَّلَاةِ و الزَّکَاةِ وَ الصَّومِ وَ الحَجِّ وَ الوَلَایَةِ وَ لَم یُنَادَ بِشَیء کَمَا نُودِیَ بِالوِلایَةِ»، کافی، ج2، ص 18، باب دعائم الاسلام.
3. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ. نساء، 59.
4. برای آگاهی بیشتر ر. ک: الاحکام السلطانیه، صص 36-29.
5. آفتاب معرفت، ص 6.
6. نهج البلاغه، حکمت 7.
7. التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص 11.
8. مصاحبه استاد معرفت با واحد فرزانگان، 1378/4/20، ص 4.
9. آفتاب معرفت، ص 12.
10. همان.
11. همان، صص 12-11.
12. «و من اللطائف علی القول بترولها فیهم انه سبحانه لم یذکر فیا الحور العین و انما صرح عزوجل بولدان مخلدین رعایة حرمة البقول و قره عین الرسول لئلا تثور غیرتها الطبیعیة اذا أحست بصرة»، روح المعانی، ج29، ص 158.
13. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 154.
14. همان، صص 155-154.
15. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 14.
16. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 161.
17. مائده، آیه 3.
18. الدرالمنثور، ج2، ص 257.
19. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 226.
20. برای تفصیل بیشتر در این باره ر. ک: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 217-212.
21. التمهید فی علوم القرآن، ج3، صص 49-53؛ التفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 46-43.
22. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 465-461.
23. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 73. استاد به تفصیل از این دو شبهه پاسخ داده است. ر. ک: همان، صص 94- 74.
24. همان، صص 167- 163.
25. همان، ص 167.
26. شیخ مفید در کتابی تحت عنوان «ایمان ابی طالب» در این باره به تفصیل سخن گفته است.
27. برائت، آیه 113.
28. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 230.
29. طه، آیه 5.
30. حاقه، آیه 17.
31. التمهید فی علوم القرآن، ج3، صص 122-121.
32. همان، ص 124.
33. همان، صص 125-124.
34. بصائرالدرجات، ص 195.
35. دیدگاه‌ ایشان به صورت روشن‌تری در کرسی نظریه‌پردازی که در دفتر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در قم برگزار شد، منعکس شده است. ر.ک: فصلنامه کتاب نقد، شماره 37.
36. قصص، آیه 17.
37. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 29-28.
38. همان، ص 470.
39. روح المعانی، ج14، ص 147.
40. جن، آیه 16.
41. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج11، ص 472.
42. ملک، آیه 30.
43. تفسیر قمی، ج2، ص 379؛ تفسیر صافی، ج2، ص 727.
44. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 26 و 472.
45. بقره، آیه 115.
46. وسایل الشیعه، ج3، صص 239-225، «ابواب القبله».
47. التمهید فی علوم القرآن، ج1، صص 258-257.
48. مائده، آیه 38.
49. جن، آیه 18.
50. وسایل الشیعه، ج18، ص 490، «ابواب السرقه».
51. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 260.
52. عبس، آیه 24.
53. التفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 27.
54. همان، ص 27.
55. ر. ک: همان، صص 563-453.
56. همان، صص 468-458.
57. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 6.
58. همان، صص 231-217؛ صص 371- 335.
59. کافی، ج3، ص 123.
60. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 359-356.
61. به عنوان نمونه ر. ک: همان، صص 217-212.
62. بحارالانوار، ج40، ص 178، «باب ان علیا (علیه السلام) کان أعلم الناس …».
63. نهج البلاغه، خطبه 192، (خطبه قاصعه).
64. کافی، ج1، ص 64 «باب اختلاف الحدیث، حدیث 18».
65. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 215. به نقل از: المعیار و الموازنه، ص ص300.
66. الاعتقادات فی دین الامامیه، ص 120.
67. «و کنت اذا سألته أجابنی و اذا سکت عنه و فنیت مسایلی ابتدأنی» کافی، ج1، ص 64 «باب اختلاف الحدیث»
68. ر. ک: حدیث شناسی، ج1، صص 190-188.
69. الخصال، ص 652.
70. ر. ک: التمهید فی علوم القرآن، ج1، صص 297-287؛ ج2، ص 239.
71. ر.ک: همان، صص 341 -342.
72. همان، ج2، ص 240.
73. همان، ص 239.
74. التفسیر الاثری الجامع، ج1، صص 100-98.
75. المیزان، ج12، ص 278.
76. توبه، آیه 122.
77. بقره، آیه 143.
78. التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 102.
79. همان، صص 104-103.
80. همان، ص 104.
81. همان، صص 11-10.
82. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 93.
83. التفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 104.
84. همان، صص 103-102.
85. همان، ص 105.

منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد