استعارهها در قرآن با تأکيد بر رويکرد زبانشناسيِ شناختي
چکيده
يکي از ويژگيهاي اعجاز قرآن، زبان خاص آن است. ويژگي زباني قرآن هم عقل و هم دل را متأثر ميسازد. به زبان روان شناختي ميتوان گفت که دو نظامواره مهم شناخت و هيجان را تحتتأثير قرار ميدهد. اين توانمندي زبانشناختي را ميتوان از منظر زبان استعارهاي مورد توجه قرار داد. تشبيه، مجاز، تمثيل، تجسيم و تصوير از جمله سازوکارهايي است که در قرآن ميتوان به آنها توجه نمود. در اين مقاله تلاش شده است پس از يک بحث مقدماتي در خصوص استعاره و زبان استعارهاي، از بُعد زبانشناسي شناختي به استعارههاي قرآن از جمله استعارههاي راه، زمين، زمان، روز و غذا پرداخته شود. شکي نيست که زبان قرآن زبان هدايتي است و در اين هدايت در پارهاي موارد خداوند متعال بر سبيل مجازش گفته و در پارهاي موارد زبان سمبليک، استعارهاي و کنايهاي را به کار گرفته است.
مقدمه
يکي از ويژگيهاي قرآن، زبان ديني آن است. زبان دين و کتاب آسماني هم عقل را قانع و هم دل را ميشوراند. زبان قرآن بيشتر زبان هدايتي است و در اين هدايت در پارهاي موارد خداوند بر سبيل مجازش گفته و در پارهاي موارد زبان سمبليک، استعارهاي (Metaphorical) و کنايهاي (Metonymical) را به کار گرفته است. استفاده بسيار از توانمنديهاي زبان، از جمله تشبيه، استعاره، مجاز، تمثيل، تجسيم، و تصوير، همه در راستاي يک هدف است؛ برانگيختن عاطفهها و شوراندن درون (سيدي، 1387، ص 109).
قرآن کريم براي بنيانگذاري معارف و اعتقادات حقه در دلها و نفوذ تا اعماق روح از ابزارها و روشهاي متعددي بهره جسته، ولي نزديک ترين راه و همگاني ترين آنها استفاده از قواي حسي و مجسم ساختن حالات و حوادث است که تمثيلات و تشبيهات قرآن در اين امر نقش مؤثري را ايفا مينمايند (محمد قاسمي، 1385، ص 125). براي نمونه، آيات زير به صورت تصويري گيرا و به وسيله تابلوهاي واقعي هنري ارائه شدهاند: «مانند خراني که کتاب ميبرند از کتابهاي آسماني خود سودنميبرند (جمعه: 5)، صدقه ايشان زيانبخش است، چون باد سوزاني به گندمزار (آل عمران: 117)، مانند خاکسترهايي که باد پراکندهشان کند (ابراهيم: 18)، وارد بهشت نميشوند مگر آنکه شتري از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف: 40)، خدا آسمان را درهم ميپيچاند مانند کاتبي که کاغذهايش را» (انبيا: 104). اين توانمندي بينظير زبان قرآني را ميتوان براساس زبان استعارهاي مورد تحليل قرار داد و به اعجاز زبانشناختي در قرآن پي برد. يکي از ويژگيهاي استعاره اين است که معناي بسيار را در لفظ اندک نشان ميدهد.
استعاره حامل پيامي است، اما قالب پيامرساني به گونهاي است که آن را موجز، متراکم، پرنفوذ و برانگيزاننده ميکند (قاسمزاده، 1379، ص 14). استعارهها ويژگيهاي زبانشناختي، معناشناختي و در عين حال کاربردشناختي نيز دارند (Charteris, 2004, p218). به نظر ليکاف و جانسون (Lakoff & Johnson) درونمايه استعاره عبارت از درک و تجربه چيزي برحسب چيز ديگر است (به نقل از قاسمزاده، 1379، ص 9). جالب توجه است که زبان قرآن نيز از استعاره استفاده و بهره ميبرد و خيلي از پيامهاي تربيتي و هدايتي خود را از اين طريق آشکار ميسازد. در اين مقاله سعي شده است بعد از بررسي علمي ويژگيهاي استعاره، نظريهها و مباني علمي مطرح شده در اين خصوص، در نهايت به چند مورد از استعارههاي قرآني از جمله سفر، زمان، زميني و غذا اشاره شود:
1. استعاره: تعاريف و مباني
اين اصطلاح مأخوذ از کلمه يوناني، مرکب از «فرا يا ورا Meta» و «حمل يا انتقال Pherein» است. ولي متداول ترين تعريف براي استعاره اين است که معني از عنصري به عنصر ديگر انتقال مييابد (قاسمزاده، 1379، ص 9). استعاره حامل معني از يک چيز يا جايي به جاي ديگر است. از لحاظ ادبي استعاره در بخش اقسام اضافه ميآيد و «اضافه تشبيهي» از «اضافه استعاري» جدا ميشود. در اضافه تشبيهي چيزي به چيزي به چيز ديگر تشبيه ميشود، مانند «قدر سرو»، «روي ماه» و «لب لعل». اضافه استعاري آن است که مضاف در غير معناي خود استعمال شود، مانند «دست روزگار» و «چنگال مرگ» (همان). در هر استعارهاي، مقايسهاي ضمني صورت ميگيرد و معني از عنصر دومي به عنصر اولي منتقل ميشود. در عبارت «گرگ صفت» خصوصيتهايي از گرگ مانند درندهخويي، خشونت و بيملاحظگي به شخصي يا قومي نسبت داده ميشود.
استعارهها به قول غربيها تشبيه فشرده هستند (شميسا، 1376، ص 57). استعاره ماهيت، ساختار، شکل و کارکرد خاصي دارد. براي مثال، هم قدرت توليد تصاوير (ايماژ Image) دارند، هم يک معني لفظي دارند و هم مجازي که معمولاً معني لفظي آن بيمعني (Absurd) بوده و تناسبي با بافت ندارد، ولي معني مجازي يک تصوير عيني ايجاد ميکند. شکي نيست که مقايسه، تشبيه و تمثيل در استعاره سهم بزرگي دارند.
هدف از کاربرد استعاره خلق فضايي در ذهن شنونده است؛ فضايي که از جنبههاي شناختي و هيجاني بسيار قوي بوده و بتواند ذهن شنونده را به نحوي به ذهن گوينده نزديک کند و اشتراک نظر پديد آورد. استعاره در خلأ رمزگرداني و رمزگشايي نميشود، بلکه حافظه نيز در آن ميتواند دخيل باشد. سازمانبندي اطلاعات در حافظه درازمدت است، لذا ترکيبهاي استعاري به شکل تشبيه، تمثيل، کنايه و ضربالمثل در قالبهايي درازمدت ذخيره ميشوند. رويکرد روانشناختي استعاره بر اين باور است که کارکردهاي ذهن انسان به طور ذاتي استعارهاي و کنايهاي است (Borbrly, 2004 به نقل از عيسيزادگان، 1385، ص 91). بنابراين استعاره صرفاً يک پديده زبانشناختي نيست، بلکه از ديدگاه روانشناسي يک ساز و کار مفهومي است که از طريق آن مفاهيم انتزاعي فهميده شده و فرد به استدلال انتزاعي ميپردازد.
نظريه رمزگرداني دوگانه (Dual-code System) بيان ميکند دو نوع نظامواره در استعاره دخيل است. نظامواره تصويرسازي (Image System)، که تخصصي يافته در بررسي رويدادها يا چيزهاي غيرکلامي است و نظامواره کلامي (Verbal System) که تخصصيافته در بررسي اطلاعات زبانشناختي است. براساس اين رويکرد، هر دو فرآيند «تصويرپردازي و کلامي» هرچند کنشهايي از دو نظام مستقلاند، اما براي درک استعاره در کسب، ذخيرهسازي، سازماندهي، بازيابي و دستکاري اطلاعات مشارکت دارند. بنابراين استعاره از يکسو متکي بر ارائه تصويري کم و بيش روشن، واضح و داراي يک يا چند خصوصيت بارز، و از سوي ديگر، در يک صورتبندي کلامي و منطقي ارائه ميشود.
پژوهشگران توجيه جديدي را ارائه کردهاند که بر مبناي آن، هر دو نيمکره مغز در درک و توليد استعارهاي و نيز حساسيتهاي زيباشناختي دخيلاند. به نظر ميرسد محتواي تصويري استعاره در نيمکره راست و ساختار يا شکل گزارهاي آن در نيمکره چپ مغز پردازش ميشود.
نيمکره تحليلگر چپ جايگاه مناسبي براي ساختار قياسي (Syllogistic) و منطقي استعاره است و نيمکره ديداري – فضايي راست، جايگاهي براي پردازش شناخت تصويري (Cognition Imaginal) آن. محصول اين دو پردازش موازي «شناخت استعارهاي Metaphorical Cognition» است که کيفيت خاص خود را داراست (Koop, 1995, p160). در پردازش استعارهاي گويي شخص با «چشم ذهن» (Mind Eye) ميبيند و با «گوش ذهن» (Mind Ear) ميشنود. صورت ذهني و رمزهاي کلامي مستقل ولي مربوط به هم هستند. ارتباط متقابل آن دو موجب ميشود که اطلاعات از يک نظام پردازشي وارد نظام ديگر شود و آن را فعال کند؛ در نتيجه گاه ممکن است کلمات در ذهن، تصوير ايجاد کنند (قاسمزاده، 1379، ص 47).
در رويکرد زبانشناسي شناختي، ساختار صوري زبان نه به عنوان پديدهاي مستقل، بلکه در مقام نمودي از نظام مفهومي کلي قرار ميگيرد. از منظر زبانشناسي شناختي، تعامل با جهان به وسيله ساختارهاي ذهن صورت ميگيرد و در اين ميان بر زبان طبيعي به عنوان وسيلهاي براي سازماندهي، پردازش و انتقال اطلاعات تأکيد ميشود. زبانشناسان شناختي معتقدند استعاره اساساً پديدهاي شناختي است و نه صرفاً زباني. لذا در نظريههاي معاصر، استعاره به هرگونه فهم و بيان مفاهيم انتزاعي در قالب مفاهيم ملموستر اطلاق ميشود.
ادعاي اصلي اين رويکرد آن است که نظام تصوري ذهن انسان اساساً بر مبناي استعاره شکل گرفته و تعريف شده است و استعاره به عنوان يک بيان زباني دقيقاً به اين دليل ميسر ميشود که در اصل ريشه در نظام تصوري ذهن انسان دارد (Lakoff & Johnson, 1994, p204). در رويکردهاي قبلي شکل ساده استعاره چيزي (مثل الف) به چيز ديگر (مثل ب) نسبت داده ميشود، ولي در رويکرد جديد زبانشناسي شناختي شکل استعاره به فرم «حوزه مفهومي الف، حوزه مفهومي ب است» است که آن را يک استعاره مفهومي مينامند.
در کل استعاره را سکوي پرتاب شناخت و نشانه نشانه نشانهها (فرانشانه) ناميدهاند. مهم ترين کارکرد اين سيستم، تسهيل در انتقال اطلاعات است. نوع پردازش در فهم استعارهاي عمدتاً تحليلي و براساس الگوي پردازش پايين به بالا (Bottom-Up) (داده – خاست) نيست، بلکه عمدتاً براساس الگوي پردازش بالا به پايين (Top-Down) (مبتني بر باورها و فرضيهها) است. در کل استعارهها کمک ميکنند فراگيران مفاهيم انتزاعي را مجسم (Visualise) کنند، استنباطهايي را خلق کنند و موجب تحريک فراگيران شده و ميتواند يادآوري بعدي آنان را تسهيل کند (Duit, 1991, p649).
از آنجا که استعاره ترکيبي از تصوير و مفهوم است، در حوزه آموزش و يادگيري ميتواند اثري همچون يادگيري چندرسانهاي داشته باشد. مدل شناختي يادگيري چندرسانهاي ارائه شده توسط اشنوتس و بانريت (Dutke & Rink, 2006, p527) نشان داده که اين مدل موجب تغيير در بازده يادگيري و بهينه ساختن آن ميشود (Renkl & Sweller, 2003, p1/Mayer & Moreno, 2003, p107).
2. انواع استعارهها
استعارههاي روزمره را ميتوان به چند دسته تقسيم کرد: استعارههاي ساختاري (MetaphorStructural) که در آنها مفهومي در قالب مفهوم ديگر بيان ميشود، مانند بيشتر استعارهها که به شکل گزارهاي بيان ميشوند «وقت طلاست»، «دنيا کاروانسراست». استعارههاي مربوط به جهتيابي (فضايي) که در آنها از وضعيتهايي مانند «بالا – پايين، جلو – عقب، مرکزي – پيراموني» استفاده ميشود. مثلاً «راستگويي انسان را بالا ميبرد»؛ «از خجالت سرش را پايين انداخت»؛ «عزت و شرف بالاست و نه پايين».
استعارههاي هستيشناختي، (Ontological Metaphors) يعني شيوه نگريستن به رويدادها، فعاليتها، هيجانها، انگارهها به صورت يک موجود يا جسم. مفاهيمي مانند «ذهن»، «حافظه»، «خيال»، «فکر» و «اراده» را ميتوان استعارههاي هستيشناختي به حساب آورد؛ چنانکه «ذهن کار ميکند»؛ «فکر آزاد ميشود». استعارههاي ظرفي، (Container Metaphors) بسياري از پديدههاي رواني، اجتماعي، فرهنگي برخاسته از «ظرف» است. ما سطح داريم؛ تو داريم، داخل داريم؛ خارج داريم و کلاً عواملي داريم که بيشتر فضايي و ظرفي هستند و از نشانههايي مانند «از»، «به»، «در»، «به سوي»، «فرا»، «فرو» و امثال آن استفاده ميکنيم. بسياري از اصطلاحات هيجاني و عاطفي ما حالت ظرفي دارند. از خشم پر ميشويم و يا از (بر اثر) داد کشيدن خالي ميشويم. استعارههاي شخصيتبخشي (Personification)، ميتوان به آن انسانوارگي يا استعاره انسانمدار يا انسانواره يا جاندارپنداري يا جاندارانگاري و نظاير آن نيز گفت. مثل دست روزگار (شمسيا، 1376، ص 64).
براساس تحليلهاي زبانشناسي شناختي و روانشناختي که ذکر شد، يک نوع اعجاز خاصي که ميتوان در زبان خاص قرآني به آن اشاره کرد «اعجاز شناختي» است که نسبت به اعجاز ادبي و بياني، بنياديتر است. مباحث ادبي هرگزنميتوانند نشانگر اعجازشناختي قرآن باشند و کشف اين نوع اعجاز و ابعاد گوناگون آن تنها براساس تحليلهاي شناختي امکانپذير است. اعجاز ادبي سطحيتر و اعجازشناختي عميقتر است. در اعجاز ادبي تمرکز روي صور مختلف زبان است، اما در اعجازشناختي ما به سمت پردازششناختي اطلاعات حرکت ميکنيم و با خود عبارت کار نداشته و ميخواهيم بدانيم فرا عبارت چه اتفاقي افتاده و اطلاعات چگونه پردازش شده است.
3. تصويرپردازي و استعاره در قرآن
قرآن معاني انتزاعي را به مدد تصاوير محسوس و خيالانگيز مينماياند و حالات نفساني و حوادث محسوس و مناظر مورد نظر را چون نمونههاي انساني و طبايع بشري از طريق تصوير تفهيم ميکند. تصوير هنري در قرآن تصويري است آميخته با رنگ، حرکت و موسيقي بهگونهاي که ديده، گوش، حس، خيال و وجدان را از خود آکنده ميکند.
تصوير هنري در قرآن با توجه به مواد، مباني و طبيعت آن کارکرد ويژهاي دارد. به عبارت ديگر، تصوير هنري در قرآن از بافت آن جدا نيست. مهم ترين مؤلفه تصوير قرآني تنها به قصد تصويرپردازي نيست بلکه در خدمت اهداف ديني، تربيتي و اخلاقي نيز است. تصوير قرآني بازنمايي حقيقت است و از سوي ديگر، تحريک کننده خيال مخاطب است تا معنا را از طريق حس، وجدان، انديشه و احساس دريابد. تصوير در قرآن در تأثير بر مخاطب در اوج است، چون احساس ديني و شعور انساني را با هم تحريک ميکند. قرآن کريم براي تأثيرگذاري معنا بر جان و دل مخاطب از سازوکارهايي در بيان استفاده ميکند که يکي از آنها عنصر عاطفه است.
زبان عربي با ويژگيهاي هنرياي که دارد، از ديگر زبانها متمايز است، زبان عربي زبان تصوير هنري يا زبان مجاز است. ريتم و آهنگ دارد و در قرآن بسته به بافت و معناي کلي، کند، تند، شديد و آرام ميشود. مثلاً در سوره «الضحي» آرام و نرم است، ولي در سوره «العاديات» تند و سريع و کوبنده (سيدي، 1387، ص 109). براي درک اعجاز در بيان قرآن کريم خوب است بدانيم ابزاري که معناي ذهني و حالت رواني را به تصوير ميکشد، واژگان و معاني لفظي و مجازي آنها هستند. نمونههايي از تصويرپردازي در قرآن کريم که بيانگر اعجاز آن است، ميتوان به انسانانگاري (Personification) حسآفريني (Synesthesid)، عينيتبخشي، حرکت و موسيقي (Rhytem) اشاره کرد. انسانانگاري نوعي مجاز است و در آن به اشيا يا انديشههاي مجرد، ويژگيها و کردار انساني بخشيده ميشود. براي مثال، در قرآن کريم، آسمان و زمين به عنوان دو موجود عاقل، مورد خطاب قرار ميگيرند و پاسخ ميگويند: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ» (فصلت: 11). جهنم نيز به عنوان انسان و حيواني سيريناپذيري تصوير ميشود که گناهکاران را از دور ميبيند و خشم ميگيرد: «يوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ» (ق: 30). باد بهسان ترنمي باردار به تصوير کشيده ميشود: «وَأَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَوَاقِحَ…» (حجر: 22). اين عذاب بدان سبب است که بار حاصل آب است و بيان قرآني به آن، زندگي حيوان – انساني بخشيده است که لقاح ميکند و فرزند ميزايد (سيدي، 1387، ص 110). حالات رواني آدميان نيز بهسان آدميان آرام ميگيرند و به هيجان ميآيند و سخن ميگويند و ساکت ميشوند و ميآيند و ميروند «وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ» (اعراف: 154). يا در آيه «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ» (هود: 74). گاه قرآن از مرز تشخيص سماوي فراتر ميرود و به امور معنوي، هيات مادي و جسماني ميبخشد (عبداسلام، 2001، به نقل از سيدي، 1387، ص 111).
همچنين، پديدههايي چون ستارهها به موجودي چون آهو تشبيه ميشود. مثلاً در سوره تکوير، آيههاي 15 تا 18 چنين آمده است: «فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، الْجَوَارِ الْكُنَّسِ وَاللَّيلِ إِذَا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ». در اين آيات، به ستاره حيات و جان بخشيده شده است.
در آيات قرآن، حسآفريني نيز فراوان به کار رفته است. تصوير امور معقول و ذهني به امور حسي و درآميختن حسها با هم، از شگردهاي بياني قرآن در بيان مفاهيم است، مثلاً تشبيه اعمال کافران به سراب در بيابان يا زمين هموار که تشنهاي آن را آب ميپندارد و چون به آن ميرسد، چيزي نمييابد. يا تشبيه کردار کافران به خاکستري که در يک روز توفاني در هوا پراکنده ميشود «مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يوْمٍ عَاصِفٍ لَا يقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا» (ابراهيم: 18). گاه يک مفهوم براي تأثيرگذاري بيشتر با حس ارتباط مييابد که به راحتي براي آدمي قابل تصور است؛ مثل به حس درآوردن مفهوم عذاب با مفهوم غلظت و سنگيني «وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ» (ابراهيم: 17). مشرکان گويي چناناند که از آسمان فرو افتادهاند و مرغان شکاري آنها را ربوده يا باد آنها را به جاي دور افکنده است «… وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ» (حج: 31).
عينيتبخشي به معناي بيان ماهيات، انديشهها و عواطف به صورت عيني و در شکل نقاشي و تصوير و تشبيههاي محسوس ميباشد (سيدي، 1387، ص 111). ابزار به کار گرفته شده براي عينيت بخشيدن قرآن، واژگاني برگرفته از طبيعت جامد و متحرک است. مثلاً گناه به صورت، بار سنگيني به عينيت در ميآيد: «وَهُمْ يحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ…» (انعام: 31) يا «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (انعام: 164). در آياتي، گويي حق بهسان بمبي است که بر باطل اصابت ميکند: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيدْمَغُهُ» (انبياء: 18) و گويي ترس همچون بمب بر دل فرو ميافتد: «وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» (احزاب: 26) و يا اينکه تواضع و فروتني داراي بال ميباشد: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ». (اسراء: 24). در مجموع قرآن به منزله اثر ادبي ويژگيهاي انسجام و پيوستگي، زبانمند، تصويرپردازي، گفتوگوي نمايشي، شوخطبعي، کنايه و بازي با واژگان را دارد (حري، 1385، ص 30).
خداوند متعال، تأثير قرآن بر دلها را در قالب تمثيلي ژرف و پرمحتوا ترسيم و تجسيم نموده، ميفرمايد: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ» (حشر: 21). از آنجا که هدف از تمثيل قرآني تأثير رواني بر مخاطب و زمينهسازي روحي او براي پذيرش حق و انکار باطل است، هرگاه مثالي ميآورد که در آن هدف بازداشتن و منصرف کردن از باطل است، با ايجاد تنفر مخاطب را به اعراض و ابراز انزجار ميکشاند. مثلاً در آيه «أَلَمْ تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيبَةً كَشَجَرَةٍ طَيبَةٍ…» (ابراهيم: 24-25). کلمه طيبه ايمان به درختي پاک تشبيه شده که خداوند باغبان اوست و صفاي منظر آن دل رباست و آثار سودمند آن مدام تغذيه کننده نيازمندان است. در تصويري ديگر که از افراد حريص دنياپرست ارائه داشته «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيهِ يلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يلْهَثْ» (اعراف: 176) چنين شخصي را با تمثيل به سگ، در بدترين حالاتش (که زبان را بيرون آورده و دايماً در حال پارس کردن است) تحقير ميکند و اين در نفس مستمع تأثير ميگذارد و او را از چنين انساني متنفر ميسازد. و يا در آيه: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يحْمِلُ أَسْفَارًا» (جمعه: 5). حاملان کتاب و غيرعامل به محتواي آن را به الاغي تشبيه ميکند که بار سنگيني از کتابها بر پشت دارند، اما از آن بهرهاي ندارند (محمد قاسمي، 1385، ص 123).
ذکر اين نکته ضروري مينمايد که يکي از مشخصات بارز مثالهاي قرآني واقعي بودن آنهاست. بدين معنا که مثالهاي قرآن تصاويري عيني از واقعيتهاي موجود اطراف آدمي ارائه نموده و با حقايق محسوس و ملموس پيرامون او ارتباط تنگاتنگي دارند. تمثيلات قرآني عواطف آدمي را بر ميانگيزد و موجب ميشود تا ميان عالم بيرون و عالم درون پيوندي مستحکم شکل گيرد و بدين ترتيب، کتاب تدوين (قرآن) با کتاب تکوين (عالم طبيعت) ارتباط مييابد و معقول با محسوس، و عقل با دل هماهنگ ميشود. با عنايت به تحليلهاي انجام شده در بخش بعدي به استعارههاي قرآني ميپردازيم.
3-1. استعارهي راه (سفر) در قرآن
يکي از مفاهيمي که کلام حق به دفعات و به صور گوناگون بر آن تأکيد ميکند، مفهوم «راه» يا مفهومي است که به نوعي برخاسته از مفهوم معاد است. به طور کلي، ميتوان سه تعبير متفاوت از راه را در پرتو قرآن کريم مدّ نظر قرار دارد: صراط، سبيل و طريق. براساس نظريه شناختي استعاره، «استعاره سفر» در قرآن ساختار دو مقولهاي دارد. زندگي اخلاقي در مقابل زندگي غيراخلاقي. اين استعاره در قرآن به شکلهاي زير است: دو نوع سفر (اخلاقي و غيراخلاقي)، دو نوع مسير (خوب و بد)، دو نوع مسافر و نهايتاً نقش خدا در راهنمايي اين مسير (Shokr, 2006, p100).
در آيات زير ميتوان اين استعارهها را استنباط کرد. «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (انعام: 153) «هُوَ وَمَنْ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (نحل: 76). «وَهُدُوا إِلَى الطَّيبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ» (حج: 24).
در آيه فوق، «صراط حميد» استعاره است. در آيات ديگر، خداوند متعال از دو راه ديگر که راه شيطان است صحبت ميکند. براي مثال، در سوره نساء، آيههاي 169-168 طريق جَهَنَّم، در سوره صافات، آيات 22 تا 23 «صِرَاطِ الْجَحِيمِ» و در سوره فرقان آيه 34 و 43 کلمه «أَضَلُّ سَبِيلًا» آمده است. بنابراين ميتوان دو بديل در مدل «سفر» مطرح کرد: مسافر ميتواند از راه خدا پيروي کند و يک شخص اخلاقي باشد يا ميتواند در راه شيطان قدم بگذارد و يک شخص غيراخلاقي شود.
در استعاره «راه خدا – راه خوب» فقط يک راه خوب مطرح شده است و آن راه خداست. متمايزترين سيمايه اين راه، مستقيم بودن آن است که در مثالهاي قرآني زير به آنها ميتوان اشاره کرد: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» (فاتحه: 6) «وَهَدَينَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» (صافات: 118) «وَكَيفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيكُمْ آياتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (آل عمران: 101). براي استعاره «راه خدا منجر به صعود» ميشود، ميتوان به مثالهاي زير از قرآن اشاره کرد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ» (توبه: 20). «إِنَّهُ مَنْ يأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يمُوتُ فِيهَا وَلَا يحْيى» «وَمَنْ يأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى» (طه: 74). «الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (مائده: 16). بر اين اساس راه خوب راهي است که نه ترسي در آن وجود دارد و نه غم «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ» (احقاف: 13). «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (آل عمران: 99). اما راه شيطان راه کجي است که ممکن است انسان را از راه راست منحرف کند و او دچار اشتباه و خطا شود. «إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ» (مؤمنون: 73-74). علاوه بر تعبير قرآن از راه شيطان به راه کجي با تاريکي نيز مشخص شده است. استعاره مفهومي آن ميتواند به شکل «راههاي شيطان تاريکي هستند» باشد. خداوند متعال در آيه زير ميفرمايد: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» (ابراهيم: 1). آنچه قابل ذکر است، اين نکته است که اين تاريکي، بيشتر روانشناختي است يعني غفلت و محدوديت ذهني. سفر آنها در اين جاده شبيه اين است که آنها در حال رفتن از يک کوه بسيار شيبدار هستند و اين يک کيفر و عقوبت نفساني به خاطر کجروي و انحرافشان است. خداوند متعال در اين خصوص ميفرمايد: «فَمَنْ يرِدِ اللَّهُ أَنْ يهْدِيهُ يشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يرِدْ أَنْ يضِلَّهُ يجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يؤْمِنُونَ، وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يذَّكَّرُونَ» (انعام: 125-126). سفر استعارهاي به سوي زندگي آخرت در جهنم يک جهتمندي به سوي «پايين» (استعارههاي جهتيابي Downward Orientation) و استعاره بهشت در جهتمندي به سوي «بالا» است؛ چنانکه قبلاً مطرح شد، مسافران بنا به انتخاب مسير به دو گروه تقسيم ميشوند (پرهيزگاران و منحرفان). ويژگي مسافران پرهيزگار اين است که آنها در نور زندگي ميکنند، يعني از لحاظ روحي و معنوي ميبينند و به طور اخلاقي زندهاند در مقابل مسافران غير پرهيزگار از لحاظ روحي مرده، کور، و از لحاظ اخلاقي مرده هستند. افرادي که در گمراهي بودند، سپس با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير دادهاند تشبيه به مردهاي ميکند که به اراده و فرمان خدا زنده شدهاند. ويژگي ديگر اين است که
گمراهان، معتقد به ملاقات خدا در انتهاي اين جاده نيستند. و خداوند متعال نهايت و مقصد اين جاده را براي آنها به اين شکل مطرح ميکند «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (عنکبوت: 23). «وَيوْمَ يحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يتَعَارَفُونَ بَينَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ» (يونس: 45). ويژگي ديگر گمراهان اين است که اعتقادي به ملاقات خداوند در انتهاي اين جاده ندارند و خداوند متعال در اين خصوص ميفرمايد: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيبِ وَالشَّهَادَةِ فَينَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (جمعه: 8). در آيه ديگر ميفرمايد: «الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (آل عمران: 168). يکي ديگر از ويژگيهاي گمراهان، زندگي در تاريکي است، آنها از نظر روحي کر، کور، و از لحاظ اخلاقي مرده هستند. خداوند در آيه زير ميفرمايد: «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَنْ يشَإِ اللَّهُ يضْلِلْهُ وَمَنْ يشَأْ يجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (انعام: 39).
3-2. استعارههاي زمين در قرآن
صورت ذهني زمين در شکلهاي گفتار مختلف مثل تشبيه، استعاره، شخصيسازي، و نماد به کار رفته است. مکرر در قرآن به زمين اشاره شده است. زمين يک صورت ذهني است که به طور مکرر به حاکميت و اقتدار خدا، آفرينش بشر، راهنمايي، زندگي و مرگ اشاره ميکند؛ طوري که حتي بهشت و جهنم نيز بر حسب تصاوير ذهني زمين توصيف شده است. فراواني ارجاع به زمين را ميتوان از اين حقيقت معلوم ساخت که از کل 114 سوره قرآن در 80 مورد به زمين اشاره شده است.
در قرآن زمين به عنوان تصوير ذهني شامل صورتهاي ذهني ديداري و بيشتر به صورت روشنايي، تاريکي، رنگها، جنبشي، لمسي، بويايي و چشايي؛ به عنوان نماد، به فرم شخصيسازي شده (زنده شدن و مردن)، بارور شدن، متولد شدن، زينت و زيور، بشارت گفتن، رد و امتناع از امانت الهي، مطيع خدا، نغمهسرا و ستايشگر خدا، ريختن اشک، بلعيدن به حکم الهي طرح شده است. البته از زمره صورتهاي ذهني ديداري از رنگها و نور و تاريکي ميتوان اشاره به سوره (حاقه: 39) و (حشر: 6)، به صورت جنبشي به سورههاي (حاقه: 14)، (مزمل: 14)، (مريم: 90)، (فجر: 21)، (عبس: 26)، (مائده: 31)، به صورت بساوشي (حاقه: 14) و (فجر: 21)، بويايي به سوره الرحمن، شنيداري (نمل: 27-28(، چشايي (بقره: 61)، (توبه: 168)، (رعد: 4)، (نمل: 64) و (اعراف: 73) اشاره کرد.
زمين در قرآن به عنوان حامل امانت الهي، بشارت دادن در سورههاي (يس: 33-36)، (عنکبوت: 63)، (روم: 19) به صورت مرگ و زندگي در سورههاي (حج: 5) و (فصلت: 39) به صورت بارور و متولد شدن، آرايش و زينت در سوره (يونس: 24)، امتناع از امانت الهي سوره (احزاب: 72)، مطيع خدا در سورههاي (فصلت: 11)، (انشقاق: 3-5)، (الزلزلة: 4-5) و سوره (رعد: 41)، گريستن و اشک ريختن در سوره (دخان: 29) «فَمَا بَكَتْ عَلَيهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ»، و صورت ذهني بلعيدن در آيه (هود: 44) آمده است.
در آيههاي ديگر مثل (مرسلات: 25-27)، زمين يک ظرف، مخزن براي مرگ و زندگي در نظر گرفته شده است: «الم نجعل الارض کفالاً» زمين ظرفي است براي زندگي و مردن. در مورد مخزن و نگهدارنده بودن زمين که همه اشياي مرده را دريافت ميکند و حفظ ميکند داستان دو فرزند حضرت آدم را که وقتي قابيل، هابيل را به قتل رساند ميتوان اشاره کرد (مائده: 31).
زمين گاه مانند موجودي زنده مورد خطاب خدا قرار گرفته و به خدا پاسخ گفته است: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ» «فصلت: 11». در سوره هود، آيه 44 به زمين گفته ميشود آب را در خود فرو کشد؛ در سوره احزاب آيه 72 خداوند متعال امانت قرآن را به زمين عرضه ميکند و زمين از ترس سرباز ميزند، در سوره زلزله، آيه 5 خدا به زمين وحي ميکند، در سوره يونس آيه 24 زمين آذين بسته و خود را ميآرايد، در سوره زلزله آيه 4 زمين حکايت خود را نقل ميکند، در سوره اسرا آيه 24 زمين خود را ستايش ميکند و در سوره مزمل، آيه 14 زمين به خود ميلرزد (صباغ، 1384، ص 105-102).
3-3. استعارههاي زمان و روز در قرآن
استعاره «زمان ظرف است» به عنوان يک استعاره هستيشناختي در قرآن مطرح شده است که ميتوان به سوره اعراف آيه 54 در اين خصوص اشاره کرد: «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يغْشِي اللَّيلَ النَّهَارَ يطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ». بيان استعارهاي ديگر مربوط به زمان در سوره حج آيه 61 آمده است: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يولِجُ اللَّيلَ فِي النَّهَارِ وَيولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» در اين سوره مفهوم زمان را با رشد افراد در طي سالها و پير شدن ميتوان فهميد.
در خصوص استعاره «زمان چيزي است که به سوي شما حرکت ميکند» ميتوان به سوره الحديد آيه 16 اشاره کرد: «أَلَمْ يأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ» استعارههاي زمان هنگام (ساعة) در قرآن به معني حقيقي به کار رفته است، که ميتوان به (اعراف: 34 / يونس: 47 / نحل: 61) اشاره کرد. در مثالهاي ديگر، ساعه به صورت انسانانگارانه به کار رفته است مثل «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» هنگام رستاخيز نزديک است، (نجم: 1) و «أَنَّ السَّاعَةَ آتِيةٌ لَا رَيبَ فِيهَا» هنگام رستاخيز خواهد آمد، هيچ تريدي در آن نيست» (حج: 7) و همچنين فعل «قامَ» (برخاستن) «وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» روزي که ساعت برخواهد خاست (روم: 12). زلزله وقت «اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيءٌ عَظِيمٌ» (حج: 1) از پروردگارتان بترسيد، زيرا زلزله وقت پديدهاي هولناک است. امکان ديده شدن وقت «كَأَنَّهُمْ يوْمَ يرَوْنَهَا لَمْ يلْبَثُوا إِلَّا عَشِيةً أَوْ ضُحَاهَا» (نازعات: 46) روزي که آن را خواهند ديد، گويند که تنها يک شب يا يک صبحگاه درنگ کردهاند. وقت ميبيند. «إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيظًا وَزَفِيرًا» (فرقان: 12). وقتي از راه دور ببيندشان، فريادهاي خشمناک و نعرههايشان را بشنوند.
واژه روز در سوره (روم: 55) به معني حقيقي به کار رفته است. اين واژه به صورت کنايه به معني آنچه در طول روز به وقوع ميپيوندد، به کار ميرود: «َإِنِّي أَخَافُ عَلَيكُمْ عَذَابَ يوْمٍ مُحِيطٍ» (هود: 84). بر شما از عذاب روزي که دربرگيرنده است بيمناکم. و در (مزمل: 17) «روزي که گيسوان کودکان را سفيد ميکند». (هود: 26)، «يومٍ اليمٍ» «روز دردناک» در (هود: 3) يوم کبيرٍ، «روز بزرگ» (پراهميت) نيز آمده است. يوم در جمع همواره به صورت کنايه براي بيان «پيروزيها» به کار رفته است. ايام الله، «روزهاي خدا» (ابراهيم: 5). اين آيات روزهايي را تصوير ميکنند که عذابهاي آسماني بر مردم فرود ميآيد. در پايان به برخي از کنايهها اشاره ميشود که براي نشان دادن روز جزا از کلمه «يوم» استفاده شده است: «يوم الدين» «روز جزا» (بقره: 4).
«يوم التناد»، روز به فرياد خواندن يکديگر (مؤمن: 32) «يوم الفصل»، «روز جدايي» (صافات: 21). ماه (الشهر) اين واژه در (بقره: 185) به معني حقيقي به کار رفته است. اين واژه در معني حقيقي به شکل تشبيه نيز به کار رفته است «لَيلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر: 3). سال (السنة» اين کلمه در سوره (بقره: 96) به معني حقيقي آمده است. به شکل تشبيه نيز «وَإِنَّ يوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج: 47) يک روز (از نظر) پروردگارت، مانند هزار سال است، آنگونه که ميشمريد» آمده است (صباغ، 1384، ص 105).
3-4. استعاره غذا
استعارهي خوردن به طور خاص در قرآن مطرح شده است، مثل آيه «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ و يعيدون عن سبيل الله» اي کساني که ايمان آوردهايد ! بسياري از علماي اهل کتاب و راهبان، اموال مردم را به باطل ميخورند و خلق را از راه خالق باز ميدارند.
«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً» (آل عمران: 130). اي کساني که ايمان آوردهايد! ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد: «وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا» (فجر: 19). ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع جمع کرده ميخوريد: «إِنَّ الَّذِينَ يأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيصْلَوْنَ سَعِيرًا» (نساء: 10). کساني که اموال يتيمان را به ناحق تصرف ميکنند (در حقيقت) در شکمشان تنها آتش ميخورند. اغلب موارد استعارههاي غذا در قرآن در ارتباط با حوزه آماج تنبيه و پاداش قابل توجه هستند.
خطاکاران چنين ترسيم شدهاند که در حال چشيدن انواع صور تنبيه در زندگي مادي دنيوي هستند. «كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (حشر: 15). همچون کساني است که کمي پيش از آنان بودند (همانا که در اين دنيا) طعم تلخ کار خود را چشيدند و براي آنها عذابي دردناک است». «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يصْنَعُونَ» (نحل: 112). «وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ» (سجده: 21).
نتيجهگيري
قرآن کريم در دگرگونسازي و اصلاح و پرورش و تعالي افراد انساني دو نوع عامل را به کار گرفته است، عوامل ظاهري و عوامل باطني. عوامل ظاهري مربوط به کاربرد واژهها و کلمات، آهنگ و موسيقي آنها، شکل آيات و سورهها و امثال اينهاست و عوامل باطني در ارتباط با بيان هدف، توجه به نيازهاي فردي و گروهي و جمعي انسانها، به کارگيري انواع پرسشها، سازماندهي، توجه به همه استعدادها و تحولات زمان و روش آموزشي و کليد فهم محتويات و مانند اين نکات است.
تحليلهاي انجام شده در خصوص استعاره نشان ميدهد که استعارهها داراي مزايا و ويژگيهايي هستند. استعارهها حاکم بر شيوههاي درکمان از دنيا، تفکراتمان و اعمالمان هستند. استعارهها موجب فعال شدن دو سيستم در رمزگرداني اطلاعات ميشوند؛ تصويري و کلامي. مهم ترين کارکرد اين سيستم، تسهيل در انتقال اطلاعات است. استعارهها کمک ميکند فراگيران مفاهيم انتزاعي را مجسم کنند، استنباطهايي را خلق کنند و موجب تحريک فراگيران شده و ميتواند يادآوري بعدي را تسهيل کند. خلاقيت را تحريک و به توليد راهحلهاي نو از حل مسئله منجر ميشود. نيات، اهداف، باورها و معاني همه در استعاره نهفته هستند. استعارهها در واقع باعث رمزگرداني عميقتر اطلاعات ميشوند. پژوهشها نشان داده است که استعاره در متن بر بازنمايي ذهني خوانندگان از آن متن و افزايش ميزان بازشناسي مواد خوانده شده بسيار مؤثر است.
در قرآن نيز تصوير آفريني به همراه با خود کلام و متن قرآن مشاهده ميشود. تصوير قرآني بازنمايي حقيقت است و از سوي ديگر، تحريک کننده خيال مخاطب است. احساس ديني و شعور انساني را با هم تحريک ميکند. پژوهشگران علوم قرآني نيز تلفيق کلام و تصوير را در قرآن اذعان ميدارند. حسآميزي، انسانانگاري از جمله اين موارد است که ميتواند در مقولههاي مجاز مورد توجه قرار داد.
امروزه در روانشناسي، تصوير به معناي تصوير ذهني يا خاطره تجربهاي ادراکي در فرايادآوري احساس از گذشتهها است و اين تصوير بازتاب تأثيرات حسي ما از محيط اطراف است. در آيات قرآن حسآميزي فراوان به کار رفته است. تصوير امور معقول و ذهني به امور حسي و درآميختن حسها با هم، از شگردهاي بياني قرآن در بيان مفاهيم است.
پژوهشها همچنين نشان ميدهد که تمثيلهاي قرآن آثار تربيتي خاصي دارند که ميتواند به تحولآفريني و تأثيرگذاري عميق بر دلها، ايجاد نشاط و انبساط خاطر در دلها، برانگيختن قواي حسي در جهت اقناع عقلي، گسترش افق فکر و انديشه انسان، رشد هماهنگ و متعادل غرايز و عواطف بشري، ارتباط دادن دل آدمي با واقعيتهاي زندگي و بازداشتن از تخيلات و اوهام کمک نمايد. شايد بتوان گفت يک کتاب رواندرماني تلفيقي است که بيشتر فنون درماني را به صورت پوششهاي گفتاري بيان ميکند.
با اين همه انتقادهايي در خصوص مسئله مجاز در قرآن مطرح شده است. منتقدان دو دليل بر مدعاي خود آوردهاند: نخست آنکه قرآن، کلام صريح خداوندنميتواند تحت هيچ بهانهاي داراي مجاز باشد. از طرف ديگر، کسي از مجاز استفاده ميکند که نتواند از مفهوم حقيقي کلمات استفاده کند. اين امر هنگامي که سخن از خداوند در ميان باشد ناممکن است. سيوطي، اين ايرادها را نقل ميکند و سپس چنين به رد آنها ميپردازد که اگر مجاز از قرآن حذف ميشد، بخش مهمي از ارزش ادبي ممکن از ميان ميرفت. منتقدان عرب اتفاق نظر دارند که مجاز رساتر و زيباتر از لفظ حقيقي است و اگر وجود مجاز در قرآن ممکن نباشد، پس چگونه حذف با قرينه، تأکيد و ديگر آرايههاي ادبي در قرآن به کار رفته است.
صريحتر از استدلال سيوطي، برهاني است که از خود قرآن استخراج شده است. کلمه سبيل (راه) در اين عبارت قرآني به معني حقيقي خود آمده است: «آنهايي که راه ميسپرند» (نساء: 43). اما در ديگر عبارات قرآني اين کلمه به معني مجازي به کار رفته است؛ يعني راه گناهکاري. (آل عمران: 75). کلمه «لباس» در عبارت «لباس مؤمنين در بهشت از ابريشم است» (حج: 23). به معني حقيقي است، اما در عبارت «لباس تقوا» (اعراف: 26) و «لباس گرسنگي و ترس» (نحل: 112) به معني مجازي به کار رفته است. اين مثالها به روشني وجود استعاره در قرآن را آشکار ميسازد. قبول استعاره در قرآن از اين جهت ممکن به نظر ميرسد که برخي از الفاظ گاه در معني حقيقي در معني استعاري به کار ميروند.
قرآن ويژگيهايي دارد که بايد به آن توجه داشت. يک وظيفه قرآن تعليم انديشهاي تازه است. در اين جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن ميگويد. اما به جز اين زبان، قرآن زبان ديگري نيز دارد که مخاطب آن دل است و زبان آن احساس. قرآن کريم نيز در توصيف خود براي خود دو زبان قائل ميشود. گاهي خود را کتاب تفکر و منطق و استدلال معرفي ميکند و گاهي کتاب احساس و عشق. وقتي قرآن زبان خود را زبان دل ميداند، منظورش آن دلي است که ميخواهد با آيات خود آن را صيقل دهد و تصفيه کند و به هيجان بياورد، در مجموع بايد گفت قرآن در تعليماتش قصد پرورش افرادي را دارد که از هر دو سلاح عقل و دل بهرهمند شوند.
پينوشتها:
1. استاديار و عضو هيئت علمي دانشگاه اروميه.
2. عضو هيئت علمي دانشگاه اروميه.
کتابنامه
* قرآن کريم
1. سيدي، سيد حسين؛ «مؤلفههاي تصوير هنري در قرآن»؛ فصلنامه انديشه ديني، ش 27، ص 116-105، 1387.
2. شميسا، سيروس؛ بيان و معاني: تهران: انتشارات فردوس، 1376.
3. صباغ، ت؛ استعارههاي قرآن: پوششهاي گفتاري در قرآن؛ ترجمه سيد محمدحسين مرعشي؛ تهران: نشر نگاه معاصر، 1384.
4. عيسيزادگان، علي؛ بررسي پردازش معنايي اطلاعات هيجاني و نقش درمان استعارهاي در تغيير آن در ميان افراد با روان رنجوري و افسردگي؛ پاياننامه دکتري دانشگاه علامه طباطبايي تهران، 1385.
5. قاسمزاده، حبيب الله؛ استعاره و شناخت؛ تهران: نشر فرهنگيان، 1379.
6. محمد قاسمي، حميد؛ «آثار تربيتي تمثيلات قرآن»؛ فصلنامه انديشه ديني؛ ش 21، ص 117-138، 1385
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.