استنباط حکم ساب النبي(ص) از ابعاد سه گانه سنت اسلامي (4)
استنباط حکم ساب النبي(ص) از ابعاد سه گانه سنت اسلامي (4)
استاديار دانشگاه فردوسي مشهد
اجراي کيفر ساب النبي(ص) در عصر معصومان(ع)
«سنت» قول و فعل و تقرير معصومان(ع) است. هرکاري به فرمان معصوم انجام شده باشد و هر اقدامي که در پيشگاه معصوم صورت گيرد و به تأييد معصوم برسد حجت است و مي توان از آن حکم شرعي را استنباط نمود. بنابراين، فعل و تقرير معصوم نيز راهنماي استنباط حکم شرعي است. حوادث و رويدادهاي تاريخي زمان پيامبر اسلام آيينه حقيقت نماي روشنگري است که بايد در کشف و استنباط احکام شرعي مورد توجه قرار گيرد.
هر آنچه با سند معتبر تاريخي ثابت شود که پيامبر انجام داده يا تقرير نموده است، راهنماي دين پژوهان در شناخت احکام ديني است. مسلمات و حوادث قطعي عصر نبي و اوصياي نبي و رويدادهاي قطعي يا مشهور تاريخ جنگ هاي پيامبر و رفتار و برخورد عملي ايشان با اهانت کنندگان به نبي، براي همه مسلمانان مرجع و اسوه است که بايد همگان از آن درس بگيرند و از آن پيروي کنند. در مسئله ساب النبي حکايت ها و داستان هاي حقيقي بسياري از رفتار و سيره نبوي در کتاب هاي تاريخي و حديثي وجود دارد. اين اقدامات بخشي از سنت اسلامي است و براي روشن شدن ابعاد و مسئله قتل ساب النبي بسيار سودمند و راهگشاست. فقهاي شيعه (نجفي، 1981 م، ج 41، ص 431-435 / مکارم شيرازي، 1424، ج 2، ص 199-202 / حسيني شيرازي، 1409 ق، ج 87، ص 387-388) و اهل سنت (قاضي عياض، 1424 ق، ص 545-546 / ابن تيميه، 1945 م، ص 30، 60، 71 و 399 / خلال، 1414 ق، ص 258-455 / شوکاني، [بي تا]، ج 7، ص 213-214) به همين سنت عملي و سيره عملي و اوامر پيامبر در اجراي حکم ساب النبي و تقريرات ايشان و تأييد اجراي احکام اصحاب خويش، براي اثبات حکم قتل ساب النبي، استشهاد و استناد کرده و اين اوامر و تقريرات را دليل حکم قرار داده اند و براي نشان دادن اجزاي احکام ساب النبي، به همين گزارش هاي تاريخي استدلال کرده اند. البته فقهاي شيعه قول، فعل و تقرير اهل بيت و ائمه معصومين(ع) را براساس وحي الهي و سنت نبوي، حجت، مرجع و منبع قانوني و رسمي شريعت اسلامي مي شمارند و از آن بهره مي برند.
عصر پيامبر
در زمان حيات ظاهري رسول اعظم(ص)، گروهي از دشنام دهندگان و اهانت کنندگان به پيامبر به قتل رسيده و مجازات شدند. بررسي عوامل و دلايل اين کيفرها و کارنامه افرادي که کشته شدند، مدرک و پشتوانه ديني اين حکم است و براي استنباط حکم شرعي قتل ساب النبي سودمند مي باشد.
به نقل امام علي(ع)، يکي از اصحاب، زن يهودي را که به پيامبر دشنام مي داد و شاتمه النبي بود، خفه کرد و کشت. پيامبر خدا با ابطال خون وي کار صحابي خويش را تأييد نمودند. (ابن تيميه، 1945 م، ص 60 / شوکاني، [بي تا]، ج 7، ص 213 / نجفي، 1981 م، ج 41، ص 439 / فاضل لنکراني، 1409 ق، ص 47) به گزارش امام باقر(ع)، مردي از قبيله هذيل به دليل سب رسول الله، توسط دو مرد انصاري به قتل رسيد. (کليني، 1401 ق، ج 7، ص 267 / تميمي، ج 2، ص 459 / شيخ طوسي، 1407 ق، ج 10، ص 85 / اردبيلي، 1403 ق، ج 13، ص 171 / کاشاني، 1411 ق، ج 15، ص 492 و 496 / طباطبائي، 1418 ق، ج 16، ص 55 / عاملي، 1387 ق، ج 18، ص 460 / نجفي 1981 م، ص 433-434)
امام علي(ع) خود، مردي يهودي را که به پيامبر اهانت کرده بود کشت. آن مرد بهاي شتر خويش را از پيامبر گرفته بود و ادعا مي کرد پولش را دريافت ننموده و سخن پيامبر خدا را در پرداخت وجه شترش تکذيب مي کرد. اين اقدام حضرت علي(ع) مورد تأييد پيامبر قرار گرفت و حکم خدا شناخته شد. (عاملي، 1387 ق، ج 18، ص 200-201)
فرزند عبدالله ابن ابي رئيس منافقان مدينه که رفتارش پيامبر را آزار مي داد، خدمت پيامبر رسيد و عرض کرد: شنيده ام مي خواهيد پدرم را به دليل آنچه از وي به شما رسيده به قتل برسانيد. اگر چنين تصميمي داريد به من فرمان دهيد سر او را براي شما بياورم. به خدا سوگند! در خزرج مردي نيکوکارتر از من نسبت به پدرش نيست و من مي ترسم به فرد ديگري فرمان بدهيد و او پدرم را بکشد و من نتوانم ببينم قاتل عبدالله بن ابي در بين مردم راه مي رود؛ او را بکشم و مردي مؤمن را به خاطر کافري به قتل برسانم و وارد آتش جهنم بشوم. پيامبر فرمود: بايد با او مدارا کرد و مادامي که ميان ماست براي هدايتش مصاحبت نيکو با وي شود. (ابن هشام، 1412 ق، ج 2، ص 762)
ابوعبيده هنگامي که شنيد پدرش پيامبر خدا را سب مي کند او را کشت. خبر به پيامبر رسيد. حضرت از وي پرسيدند: چرا پدرت را کشتي؟ گفت: شنيدم به شما دشنام مي دهد و ناسزا مي گويد. پيامبر ساکت ماندند. (حلي، [بي تا]، ج 6، ص 52 / همو، 1333 ق، ص 902) پيامبر خدا با سکوت خويش، قتل پدر به دست فرزند به دليل سب نبي را تأييد نمودند و آن را کار درستي شمردند. اين «تقرير» و عدم اعتراض به قاتل، حداقل جواز قتل ساب النبي را مي رساند.
از ميان اسراي جنگ بدر تنها دو تن به نام هاي نضربن حارث و عقبه بن ابي معيط به دستور پيامبر اعدام شدند. جرم آنان آزار پيامبر، افترا و دشمني و اهانت به پيامبر بود. (ابن تيميه، 1945 م، ص 141-142)
پيامبر پس از فتح مکه، اموال عزي را تقسيم مي کرد. مردي اعتراض کرد و گفت: تو حکم مي کني و ما عدل را نمي بينيم! پيامبر فرمود: واي به حالت! چه کسي پس از من همچون من به عدالت رفتار نمايد؟ سپس ابوبکر را فراخواند و فرمود: «اذهب فاقتله!»؛ برو او را بکش. وي رفت، اما او را نيافت. (همان، ص 176) از اين ماجرا روشن مي گردد که سزاي اهانت به نبي در سطح نسبت دادن وي به بي عدالتي، مرگ است.
کعب بن اشرف با تحريک مردم عليه رسول الله، آن حضرت را در اشعارش هجو کرد و به ايشان دشنام داد و درباره زن هاي مسلمانان اشعار عاشقانه سرود. پيامبر به اصحاب فرمود: «مَن لکَعبِ بن اشرف فانّه يوذي الله و رسوله؟»؛ کيست کعب بن اشرف را که خدا و پيامبرش را آزار مي دهد، به کيفر رساند؟ محمدبن مسلم پاسخ داد: من يا رسول الله! آيا دوست داريد او را مجازات نمايم؟ پيامبر ضمن پذيرش خواسته وي، او را فرستاد تا کعب را به دليل پيامبر آزاري، به صورت ناگهاني و بدون فراخواني به سوي اسلام، مجازات کند. اين رفتار مي رساند که کيفر مرگ کعب به دليل سبّ نبي بود نه شرک ورزيدن. (ابن هشام، 1412 ق، ج 2، ص 745 / ابن خلدون، 1363، ج 1، ص 615-616 / قاضي عياض، 1424 ق، ص 545 / ابن تيميه، 1945 م، ص 70، 71 و 399 / محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1386، ج 2، ص 336)
پس از اينکه کعب بن اشرف به دليل اهانت به پيامبر و دشمني با رسول الله توسط فردي از اوس کشته شد، خزرج نيز درصدد شناسايي فردي مهدور الدم همانند کعب برآمدند تا امتياز مجازات دشنام دهندگان به پيامبر را به دست آورند. از اين رو، سلّام بن ابي حقيق را که با رسول الله دشمني داشت و به ايشان توهين مي کرد و آزار مي داد برگزيدند. گروهي از خزرج شبانه به خيبر، خانه سلام بن ابي حقيق، رفتند و او را به سزاي رفتار و گفتارش در آزار و سب پيامبر رساندند. (ابن هشام، 1412 ق، ج 2، ص 744-746 / ابن تيميه، 1945 م، ص 148) حسان بن ثابت شعري در قتل کعب و سلام و ستايش آن سرود. (ابن هشام، 1412 ق، ج 2، ص 746-747)
مردي پيامبر را سب مي کرد. پيامبر فرمود: «من يکفيني عدوي؟»؛ کيست کار اين دشمن مرا بسازد و شرّ او را باز دارد؟ خالد گفت: من! پيامبر او را فرستاد تا وي را به کيفر برساند و بکشد. (قاضي عياض، 1424 ق، ص 545)
زني پيامبر خدا را سب و دشنام مي داد. پيامبر فرمود: «من يکفيني عدوتي؟»؛ کيست شرّ او را از من باز دارد و او را به کيفر رساند؟ خالدبن وليد رفت و آن زن را کشت. (خلال، 1414 ق، ص 257 / قاضي عياض، 1424 ق، ص 546 / ابن تيميه، 1945 م، ص 132) عبدالرزاق گفته است: مردي سب نبي مي کرد. پيامبر فرمود: کيست او را مجازات نمايد؟ زبير گفت: من! زبير رفت و او را به قتل رساند. (قاضي عياض، 1424 ق، ص 546) ابوالحسين اموي ابن قانع عبدالباقي روايت کرده است: مردي نزد پيامبر آمد و عرض کرد: شنيدم پدرم سخنان قبيح و زشت درباره شما مي گفت، او را کشتم! شنيدن اين رفتار بر پيامبر دشوار و سخت نيامد. (قاضي عياض، 1424 ق، ص 546) ابن سفيان بن نبيح هذلي با پيامبر دشمني مي کرد و درصدد جمع آوري سپاه و نبرد با رسول الله بود. پيامبر به عبدالله بن انيس فرمان داد او را کيفر دهد. وي رفت، او را با شمشيري مجازات نمود و خدمت پيامبر برگشت. پيامبر او را ديد، فرمود: عبدالله رستگار شد. (ابن هشام، 1412 ق، ج 2، ص 1038)
واقدي نوشته است: عصماء دختر مروان از قبيله بني اميه بن زياد همسر يزيد بن زيد بن حصن خطمي بود و پيامبر را آزار مي داد و از اسلام عيب و ايراد مي گرفت و سرزنش مي کرد و افراد را عليه پيامبر برمي انگيخت و تحريک مي نمود و ايشان را هجو مي کرد. پيامبر فرمود: کيست او را مجازات کند؟ عميربن عدي برخاست و رفت او را در اول شب در خانه اش کشت. هنگامي که پيامبر او را پس از اجراي حکم مشاهده نمود فرمود: هرگاه دوست داشتيد به مردي که خدا و رسولش را از غيب ياري نموده نگاه کنيد به عميربن عدي بنگريد. براساس احترام نبي به عمير بود که حسان بن ثابت در ستايش عميربن عدي شعري سروده است. (واقدي، 1367، ص 124 / ابن تيميه، 1945 م، ص 94-95) ابن عباس روايت کرده است: مردي نابينا ام ولدي داشت که پيامبر را سب مي کرد. وي او را از اين کار باز داشت، نپذيرفت. در دل شبي او را کشت و به پيامبر گزارش داد. پيامبر خونش را هدر اعلام نمود. (قاضي عياض، 1424 ق، ص 546 / خلال، 1414 ق، ص 257 / شوکاني، [بي تا]، ج 7، ص 213 / ابن تيميه، 1945 م، ص 67 / مکارم شيرازي، 1424 ق، ج 2، ص 202 / نسائي، 1348 ق، ج 7، ص 108) مردي نذر کرده بود ابن ابي سرح را به دليل اهانت به نبي و افتراي به ايشان بکشد. پيامبر از بيعت با او امساک نمود تا آن مرد را به سزايش برساند و به نذرش عمل نمايد. (ابن تيميه، 1945 م، ص 147)
عبدالرحمن بن عوف گفته است: در جنگ بدر دو غلام انصاري را ديدم که در پي ابوجهل بودند تا او را بکشند. از من پرسيدند: ابوجهل را مي شناسي؟ گفتم: آري! چه کار داريد؟ گفتند: به ما خبر رسيده او به رسول الله دشنام و ايشان را آزار مي دهد، به خدا سوگند اگر او را ببينيم از او جدا نشويم تا او را به کيفر برسانيم. به سوي ابوجهل رفتند، او را با شمشير زدند تا به قتل رسيد. سپس نزد رسول الله رفتند. پيامبر از خبر مرگ ابوجهل خوشحال شد و سجده شکر به جاي آورد و فرمود: او فرعون اين امت بود. (واقدي، 1367، ص 66 / ابن تيميه، 1945 م، ص 160-161) جنّياني که در مکه به پيامبر ايمان آوردند پيش از هجرت و اذن در قتال با کفار، جنياني را که به پيامبر اسلام دشنام مي دادند به قتل رساندند. (ابن تيميه، 1945، ص 147) مردي از بني ليث به پيامبر اهانت کرد و به ايشان دروغ بست. وي حله اي داشت که مي گفت اين حله را پيامبر بر من پوشانده است و به من امر کرده در اموال و دماء شما حکم نمايم. اين خبر به پيامبر(ص) رسيد، فرمود: دشمن خدا دروغ گفته است. مردي را فرستاد و فرمود: «ان وجدته حياً و ما اراک تجده حياً فاضرب عنقه و ان وجدته ميتاً فاحرقه بالنار»؛ اگر او را زنده يافتي و – من نمي بينم تو او را زنده پيدا کني- پس گردنش را بزن و اگر او را مرده پيدا کردي او را به آتش بسوزان! (همان، ص 166) پيرمردي از بني عمروبن عوف که ابوعفک ناميده مي شد، مردم را بر عداوت با پيامبر تحريک مي کرد. پس از پيروزي مسلمانان در بدر، از روي حسد و سرکشي قصيده اي سرود و پيامبر را هجو نمود. سالم بن عمير او را در شبي تابستاني در بسترش به قتل رساند. (همان، ص 103-104) انس بن زنيم دئلي رسول الله را هجو نمود. نوجواني از خزاعه شنيد و او را زد و مجروح نمود و سرش را شکست. از اين رو، بين خزاعه و بني نقاصه (بستگان دئلي) درگيري پديد آمد. عمروبن سالم خزاعي به پيامبر عرض کرد:
انس بن زنيم شما را هجو نموده است. پيامبر خون او را هدر اعلام نمود. (واقدي، 1367، ص 597 / ابن تيميه، 1945 م، ص 104-105) دو مرد که با هم اختلاف داشتند براي داوري نزد پيامبر آمدند. پيامبر به نفع حق، عليه باطل حکم نمود. آن که محکوم شد نپذيرفت. نزد ابوبکر رفتند. او آنان را به پذيرش داوري رسول الله و خشنودي از آن فراخواند. باز محکوم نپذيرفت. نزد عمر رفتند. عمر با شنيدن ماجرا به خانه رفت، شمشيرش را درآورد و محکوم را که از قضاوت رسول الله ناخشنود بود با شمشير زد و او را کشت. (ابن تيميه، 1945 م، ص 39) مردي به پيامبر اهانت کرد و دروغ بست. پيامبر(ص) علي(ع) و زبير را فرستادند تا او را مجازات نموده و بکشند. (قاضي عياض، 1424 ق، ص 546)
منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.