اسلام، آیین صلح و دوستی، رأفت و رحمت
چکیده
اسلام، دین صلح و سازش و پیام آور رحمت و مهربانی است و قرآن، این منشور جاوید اسلام، ایجاد صلح و اصلاحگری را از ضروریات زندگی اجتماعی انسانی دانسته و همواره بر آن تأکید کرده است. از دیدگاه قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام)، مسلمانان برادر هم دیگرند و باید در سایه قرآن و روایات، اختلافهای فرقهای و مذهبیشان را کنار بگذارند و راه صلح درپیش گیرند. بدون تردید در جامعه اسلامی به سبب تعدد اقوام و مذاهب، وجود اختلافها و تصادمها اجتناب ناپذیر است، اما این مطلب نباید باعث شکاف بیشتر در میان صفوف مسلمانان شود. از این رو قرآن کریم راهکارهای ایجاد صلح در میان مذاهب و فراتر از آن در میان ملتهای اسلامی ارائه کرده است. در این نوشتار ابتدا آیاتی که اهمیت و ضرورت صلح را بیان کردهاند، با توجه به دیدگاه مفسران و نیز روایات فریقین بررسی میکنیم و در بخش دیگر، راهکارهای ایجاد صلح در میان مذاهب و در سطح جهانی و بین الادیانی از نظر قرآن بیان شده است.
دیدگاه اسلام در زمینه صلح و اصلاحگری روشن است؛ اما در مقابل آن، پدیده شوم تکفیر که از قرن هفتم توسط ابن تیمیه حرانی پایه گذاری شد. وی در نوشتهها و گفتارش، تمامی عقاید مسلمانان را زیر سؤال برد و مسلمانان را خارج از اسلام دانست و به تکفیر و ارتدارد و زندیق بودن آنها فتوا داد که علمای عصرش او را محکوم کردند. «محمدبن عبدالوهاب» نیز در قرن دوازدهم با همکاری آل سعود، درباره افکار وی را در جهان منتشر کرد و بر اساس آن، یک بار دیگر مسلمانان را تکفیر نمود که امروزه این تفکر در میان گروههایی وجود دارد و هر از گاهی طرف داران آنها در قالب گروههای وحشی «وهابیت، القاعده، طالبان و داعش» ظهور کرده و مسلمانان را به خاطر مخالفت با عقاید آنها از دم تیغ میگذرانند. آنها از زمان ابن تیمیه تا کنون در فتواهایشان حکم تکفیر مذاهب اسلامی، به ویژه شیعیان را صادر کرده و همواره در کشورهای اسلامی باعث ایجاد فتنه و آشوب شدهاند.
مقدمه
صلح و دوستی، زیباترین واژههایی است که دل هر انسان آزادهای را جذب خود میکند و به روح و روان او طراوت وصف ناپذیری میبخشد؛ اما جریان تکفیری «وهابیت» و گروههای کوچک دیگر، از جمله کسانی هستند که پایههای صلح و امنیت جامعه اسلامی و بلکه امنیت جهانی را متزلزل کردهاند و هر روزه تعدادی از مسلمانان بی گناه را با حربه تکفیر میکشند.
در گام نخست، بر علمای امت اسلام لازم است که در مقابل آنها کمر همت بندند و مسلمانان را با زبان گفتار و نوشتارشان از بند تکفیر آنها نجات دهند و تکفیرها را از جامعه اسلامی طرد و نابود کنند. در گام دوم نیز مسائل اختلافی درون مذهبی را که دست آویز وهابیت شدهاند، از راههای مسالمت آمیزی که قرآن کریم راهکارهای آن را بیان کرده است، حل و فصل نمایند تا در نهایت، جامعه آرامش واقعی خود را بازیابد.
مقاله حاضر به منظور ارائه راهکارهای قرآن در زمینه صلح و سازش و معرفی دین اسلام به عنوان آیین «صلح و دوستی، رأفت و رحمت» در چند بخش تدوین شده است: در بخش نخست، کلیدواژگان موضوع «صلح و دوستی، رأفت و رحمت» از نظر لغوی و اصطلاحی به صورت جامع تبیین شده است، بخش دوم، از ضرورت و اهمیت صلح در اسلام سخن میگوییم و اهمیت آن را از نگاه آیات و روایات بررسی میکنیم؛ در بخش سوم، راهکارهای ایجاد صلح و دوستی (که بیشترین مطالب این نوشتار را تشکیل میدهد) در محیطهای مختلف اجتماعی، به ویژه در میان مذاهب و بین ادیان، ارائه شده است؛ در بخش چهارم نیز پارهای از فتواهای تکفیری مفتیان وهابی در تکفیر شیعیان و اعلام جهاد علیه آنها و تکفیر همه مسلمانان آورده شده است تا بر همگان روشن شود که این جریان تکفیر، مخالف صلح و مسالمت و برادری دینی است. از این رو دیده میشود که آنها در سراسر عالم اسلامی، هر روز مرتکب جنایتهایی میشوند و مسلمانان را به صورت دسته جمعی قتل عام میکنند و از این جاست که باید مسلمانان خطر آنها را جدی بگیرند و در مقابلشان متحد شوند و اختلافهای قومی، فرقهای و مذهبی را در سایه رهنمودهای قرآن و روایات، کنار بگذارند.
1. تعریف لغوی و اصطلاحی واژهها
به رسم روش تحقیق، ابتدا کلیدواژههای موضوع مورد بحث را از لحاظ لغت و اصطلاح بررسی میکنیم:
1-1. تعریف واژه «صلح»
1-1-1. تعریف لغوی
واژه «صُلح»، اسم مصدر (2) و مصدر آن «صلاح» است که در لغت به معنای «ضد فساد» آمده و جمع آن «صلحا»ست (3) واژه «صُلح» به معنای مصالحه و پایان دادن به خصومت، جنگ و سازش و توافق کردن با طرف مقابل است (4) و به قول «راغب»، معنای ویژه «صلح»، برطرف کردن نفرت و اختلاف از میان مردم است (5) تا در سایه آن، وحدت و شرایط مسالمت آمیز حاکم شود.
1-1-2. تعریف اصطلاحی
«صلح» در اصطلاح، با توجه به متعلق آن، تعریفهای گوناگون دارد.
الف: در اصطلاح شرعی، «صلح» پیمانی است که میان طرفین منازع ایجاد میشود و به دلیل نص و اجماع جایز میباشد. (6) حال ممکن است برای تملیک عین، منفعت، و اسقاط دین و حق به صورت مجانی و یا در مقابل عوض باشد که برای تراضی و تسالم میان طرفین ایجاد شده است. (7)
ب: در عرف مردم و اصطلاح سیاسی نیز «صلح» بار معنای خاصی دارد که در حل منازعات بینالمللی و کشوری به کار میرود؛ حال ممکن است در مقابل صلح، عوضی معین شود یا نشود. «سلم» به فتح سین و کسر، نیز یکی از الفاظی است که در صلح میان متخاصمین به کار میرود. (8)
ج: گاهی صلح در جهت تقریب بین مذاهب به کار میرود.
در این تحقیق، منظور از «صلح»، صرفاً به معنای رفع منازعه و فقدان جنگ نیست، بلکه معنای جامع آن مراد است که شامل حل اختلافات مسائل علمی میان مذاهب هم میشود.
1-2. تعریف واژه «دوستی»
1-2-1. در لغت
دومین واژه کلیدی، «دوستی» است که در زبان عربی از آن به «حُب» تعبیر میشود. لغت شناسانی مانند «ابن منظور»، واژه «حُب» را به معنای دوستی و دوست داشتن معنا کردهاند که نقیض آن واژه «بغض» به معنای دشمنی است و «حِب» با کسره نیز به معنای محبت و دوستی به کار میرود. (9) لذا وقتی میگوییم: «احببت فلاناً»؛ معنایش این است که او را در معرض دوست داشتن قرار دادم. (10) در روایتی، امام صادق (علیه السلام) نیز واژه «حب» را ضد «بغض» دانسته است. (11)
1-2-1. در اصطلاح
در اصطلاح، «حب» (دوستی) به معنای میل قلبی است که در نفس و روح انسان از چیزی پدید میآید که به آن رغبت دارد. «مازندرانی»، شارح اصول کافی میگوید: «حُب» با ضمه و کسره و نیز «محبة» به معنای میل قلبی به چیزی است که با او سازگاری دارد (12) که اکثر اوقات آن را به زبان میآورد و گاهی در دلش از آن یادآوری میکند. (13)
«بغض» نیز در اصطلاح به معنای عدم تمایل قلبی و انزجاری است که دشمنی و یا حداقل کراهت و ناخوشایندی را به همراه دارد و مرحوم سبزواری در کفایة الاحکام «بغض» را در اصطلاح به همین صورت معنا کرده است. (14)
1-3. تعریف واژه رحمت
1-3-1. در لغت
این واژه از ماده «رحم» و معنای آن «نرم دلی»، «مهربانی» و به عبارت دیگر، «نرم خویی» است و «مرحمة» نیز معنایش همان است. (15) برخی از لغویان، «رحم» را به معنای «رأفة» گرفته که شدت مهربانی را میرساند، روشن خواهد شد که بین «رحمة» و «رأفة» تفاوت وجود دارد. (16)
2-3-1. در اصطلاح
معنای اصطلاحی این واژه با معنای لغوی آن تفاوتی ندارد و نیکی کردن به طرف مقابل را اقتضاء میکند. گاهی به معنای صرف مهربانی و نرم دلی و گاهی به معنای احسان و نیکی کردن به کار میرود که مجرد از رقت است؛ مثل «رَحِمَ اللهُ فلاناً»، خدا او را مورد احسان و رحمت قرار دهد که غالباً به صورت دعاست و هرگاه خداوند با این واژه توصیف شود، چیزی جز احسان مجرد و بدون رقت و رحم دلی نیست. (17)
بنابراین، «رحمة» شامل دو معناست: یکی رقت و نرم دلی و دیگری احسان و نیکی.
4-1. واژه «رأفت» در لغت و اصطلاح
این واژه، از ماده «رأف» است که برخی آن را به معنای «رحمة» و بسیاری دیگر آن را به معنای «شدت رحمت» گرفتهاند که فوق رحمت میباشد. (18) تفاوت این واژه با «رحمت» این است که رحمت گاهی ممکن است به علت در نظر داشتن مصلحتهایی و از روی کراهت صورت گیرد، اما «رأفت» که فوق رحمت و دقیقتر از آن است، هرگز کراهت در آن راه ندارد و مصلحتی نیست. (19) به عبارت روشن تر، رأفت همان مهربانی و لطف و رحمت خالص و نهایی است که از روی کراهت و مصلحت صورت نمیگیرد و از جهت کیفیت، اقوای از رحمت است، اما رحمت مطلق عطوفت میباشد که از روی مصلحت واقع میشود، هر چند در آن کراهت هم باشد؛ مانند این که دارو دادن به مریض، نوعی رحمت میباشد، اما ممکن است مطابق میل مریض نباشد.
2. اهمیت و ضرورت صلح در اسلام
صلح و اعتمادسازی در جامعه، یکی از مفاهیم عالی و دستور قرآنی است که در سایه آن، جوامع بشری میتوانند به سعادت و کمال برسند. و به تعبیر دیگر، «صلح» معبری مهم است که با پیمودن این راه، انسانها به افق روشنی از زندگی اجتماعی دست خواهند یافت.
همان گونه که در بخش مفاهیم یادآور شدیم، در قرآن کریم گاهی از واژه «صلح» (20) و گاهی از واژه «سلم» (21) استفاده شده است که با معنای صلح مترادف میباشد. این تعبیرها نشان دهنده این نکته است که روح جامعه انسانی با خشونت و جنگ سازگار نیست و باید برای برقراری آرامش واقعی، صلح پیشه کرد.
1-2. اهمیت صلح در آیات قرآن
در قرآن کریم، واژه «صلح» و مشتقات آن بیش از دهها بار به کار رفته است، اما در این نوشتار، موارد مربوط به این بحث را ذکر میکنیم:
آیه اول:
اصلاح ذات البین و ایجاد تفاهم و زدودن کدورتها و دشمنیها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستی، یکی از برنامههای مهم اسلامی میباشد که در این آیه بیان شده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». (22)
این آیه درباره اختلاف صحابه به سر غنایم جنگی نازل شده که یکی از مصداقهای «انفال» است.
طبق روایت «عبادة بن صامت»، در جنگ «بدر»، وقتی دشمنان شکست خوردند، گروهی از مسلمانان آنها را دنبال کردند تا نابود کنند. عدهای نیز با رسول خدا ماندند و برخی نیز بر لشکر دشمن غالب شدند و غنایم را جمع آوری کردند، اما در میان هر سه گروه اختلاف صورت گرفت و هر کدام خود را مستحق غنیمت میدانستند. در این هنگام بود که آیه نازل شد و آنها را به تقوای الهی سفارش کرد و به اصلاح در میانشان دستور داد و رسول خدا به صورت مساوی غنایم را در میان آنان تقسیم کرد. (23)
از محتوای این آیه میفهمیم که «اصلاح ذات البین» و ایجاد تفاهم و زدودن کدورتها، از برنامههای مهم اسلامی است. مفهوم این آیه به زمان و مورد شأن نزول آن منحصر نیست و این نکته را در جای خودش در بخش سوم از زبان «ابن عباس»، نقل میکنیم.
آیه دوم:
از آنجا که جنگ و دشمنی در میان مؤمنان، پدیدهای شوم است، در آیه دیگر نیز خداوند به اصلاح و برقراری صلح دستور داده است: «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»؛ (24) و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفه ای] که تعدی میکند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست میدارد.
در شأن نزول این آیه، علمای اهل سنت دو روایت ذکر کردهاند: برخی از روایات میگویند:
“رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سوار بر مرکبش بود و از میان مجلس برخی از انصار عبور میکرد. عبدالله بن ابی، منافق مشهور مدینه دماغش را گرفت و گفت: راهش را باز کنید. عبدالله بن رواحه گفت: بوی بول حمار پیامبر خوشبوتر از مشک و عنبر توست. رسول خدا رفت و مشاجره و مجادله میان آنها در گرفت و قبیله هر دو طرف (اوس و خزرج) آمدند و با عصا یا نعل و یا شاخه خرما هم دیگر را میزدند. رسول خدا برگشت و میان آنها صلح برقرار کرد. (25)”
روایت دیگر این است که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» در زمان رسول خدا جنگی صورت گرفت که با شاخه خرما و نعل هم دیگر را میزدند خداوند متعال این آیه را درباره آنها نازل کرد. موارد دیگری را نیز کردهاند که میان قبیله اوس و خزرج اختلافی رخ داده و باعث درگیری لفظی و فیزیکی شده و این آیه درباره اصلاح میان آنها نازل شد. (26) «قرطبی»، از مفسران اهل سنت، ذیل این آیه مینویسد: تمام مسلمانان مخاطب این آیه هستند که در صورت پیش آمد نزاع، مأمور به اصلاحات هستند. (27)
آیه سوم:
در آیه دیگر، مؤمنان برادر هم محسوب شدهاند و اصلاح بین آنها را واجب شمرده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (28) مؤمنان برادر یکدیگرند: پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید!
این آیه در ادامه آیهای دیگر آمده و به اصلاح میان دو برادر مؤمن دستور داده است. از این جهت، برخی گفتهاند که این دستور در اصلاح میان اوس و خزرج صادر شده است، اما اکثر مفسران اهل سنت، این دستور را مخصوص این واقعه نمیدانند، بلکه حکم اصلاح را شامل عموم مسلمانان میدانند.
«شوکانی»، بعد از جمله «فَأَصلِحوا بَینَ أَخَوَیکُم.» میگوید:
“«أَخَوَیکُم» یعنی تمام مسلمانانی که با هم دشمنی و جنگ داشته باشند. و این که در آیه به تعبیر تثنیه اخویکم آمده است، میخواهد این نکته را بیان کند که اصلاح میان بیشتر از دو نفر به طریق اولی واجب. (29)”
«ابوحیان اندلسی» میگوید: «وقتی اصلاح میان دو نفر واجب باشد، میان بیشتر از دو نفر لازم واجبتر است». (30) «آلوسی»، با تصریح به مطلب فوق، دلیل وجوب اصلاح میان بیشتر از دو نفر را دو برابر بودن فتنه و فساد میداند و این نکته را نیز یادآور شده است که تنها در سایه اخوت دینی میتوان چنین اصلاحی ایجاد کرد. (31)
نکته مهم در این آیه، مسئله «اخوت» است. اگر مسلمانان عالم بر محور «اخوت دینی» نتوانند گردهم آیند و اختلافهایشان را حل نکنند، دیگر هیچ وجه مشترکی نمیتواند گره گشای حل آنها باشد، اما نکته مهمتر از آن، دانستن معیار برادری دینی است. آیا صرف ادعای مسلمان بودن کافی است و یا مسلمانی با معیار مشخصی اثبات میشود؟
در این زمینه همه علمای فریقین اتفاق نظر دارند که اگر فردی به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر شهادت بدهد و به معاد و قیامت اعتقاد داشته باشد، مسلمان است. یکی از مفسران اهل سنت، سخن قشنگی را ذل این آیه بیان کرده است:
جمله «إنَّمَا المؤمنُونَ إِخوَة»، عقدی است که خداوند آن را میان مؤمنان بسته و نشان دهنده این نکته است که هر فردی که به خدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی، رسولان و روز آخرت ایمان داشته باشد، چه در شرق باشد یا غرب، طبق این آیه مؤمن و برادر مؤمنان محسوب میشود. به موجب آن باید مؤمنان آنچه را برای خودشان دوست دارند برای او نیز دوست داشته باشند و هر چه را برای خود ناپسند میدانند برای او نخواهند. (22)
آیه چهارم:
در آیه دیگر به اهمیت اصلاحگری اشاره شده و از ترک نیکی و تقوا و اصلاح بین مردم نهی شده است:
«وَ لاَ تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ (33) و خدا را دستآویز سوگندهای خود قرار مدهید تا [بدین بهانه] از نیکوکاری و پرهیزگاری و سازش دادن میان مردم [بازایستید] و خدا شنوای داناست.
اصلاح و اصلاحگری تا اندازهای اهمیت دارد که اگر شخصی قسم یاد کند که در میان مردم کار اصلاحگری انجام ندهد یا با خویشاوندانش صله رحم نکند، این سوگندش مانع از انجام دادن این کارهای خیر نمیشود.
از این آیه استفاده میشود که اگر کسی بر ترک اعمال خیر و نیک سوگند یاد کرد، اصلاً سوگندش اعتباری ندارد وگرنه «حنث قسم» جایز نیست.
طبق گفته مفسران اهل سنت، این آیه درباره «عبدالله بن رواحه» نازل شده است. داستانش این است که «بشیر بن نعمان»، شوهر خواهر عبدالله بود و خواهرش را طلاق داد. عبدالله بن رواحه سوگند خورد که بعد از آن دیگر نزد بشیر نرود و با او سخن نگوید و میان او و همسرش صلح ایجاد نکند. (34) این آیه نازل شد و دستور داد که نام خداوند را در معرض سوگندهای ارزش قرار ندهید و کوچک نکنید.
این آیه هر چند در خصوص رویداد ویژهای نازل شده است، اما معنا و حکم آن به مورد شأن نزول منحصر نیست، بلکه حکم آن عمومی و برای همه زمانها میباشد. این مطلب از کلمه «الناس» کاملاً مشهود است، زیرا این کلمه همه افراد بشر را شامل میشود. از این جهت مفسران حکم آیه را عام گرفتهاند؛ «سمرقندی» از مفسران اهل سنت مینویسد: «وَ تُصلِحُوا بَینَ النَّاسِ»؛ أی بین إخوانکم؛ (35) یعنی میان برادرانتان اصلاح کنید».
آیه پنجم:
در آیه دیگر تأکید میکند که اگر در جنگ، طرف مقابل پیشنهاد صلح و سازش داد، باید آن را پذیرفت و از آن استقبال کرد: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ». (36)
«جنحوا» به معنای میل و تمایل و «سلم» به معنای «مسالمه»، «مصالحه» و «ترک جنگ» است. «فاجنح لها»، یعنی اگر آنها تمایل به مصالحه داشتند، شما هم به سوی صلح و سازش مایل شوید و صلح کنید. مفسران درباره شأن نزول این آیه دو قول ذکر کردهاند: قول اول این است که درباره مشرکان قریش نازل شده است؛ یعنی اگر آنها پیشهاد صلح دادند، آن را بپذیرند، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با درخواست مشرکان مکه در حدیبیه صلح کردند که تا ده سال با هم جنگی نداشته باشند و این صلح با یک سری شرط و شرایطی منعقد شد.
قول دوم، بنا به نظر «مجاهد»، یکی از مفسران تابعان، این است که آیه درباره یهودیان «بنی قریظه» و «بنی نضیر» نازل شده است، (37) زیرا اگر در صلح کردن مصلحتی باشد، مانند جهاد است، چون مقصود از جهاد دفع شر میباشد و در سایه صلح نیز همین مقصود حاصل میشود؛ (38) این شأن نزول را برخی مفسران، مانند «ابن کثیر» قبول ندارند. (39)
آیه ششم:
آیه دیگر نشان میدهد که اصلاحگری از برنامههای پیامبران الهی بوده است:
«وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (40) و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم. سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل نمودیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او]، چهل شب تمام شد و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و [آنها] را اصلاح کن! و از روش مفسدان پیروی منما!
هنگامی که حضرت موسی (علیه السلام) برای میقات پروردگارش به کوه «طور» رفت، برادرش حضرت هارون (علیه السلام) را جانشین خود در میان قومش تعیین کرد و به او فرمود: «اِخلُفنی فِی قَومی»؛ جانشین من در میان قوم باش «وَ أَصلَحَ»؛ مصلح باش و امور بنی اسرائیل را اصلاح کن و اگر شخصی از آنها تو را به سوی افساد دعوت کرد، پیروی نکن. (41)
حضرت موسی (علیه السلام) در جمله «وَ أَصلِح وَ لاَتتَّبع سَبِیلَ المُفسِدِینَ» وصیتی جامع و حیاتی درباره ملاک سیاست بیان کرده است و آن این که سیاست امت بر محور اصلاحگری دور میزند که گمشده حقیقی بشر در عصر حاضر میباشد.
جمع بندی:
از مجموع این آیات، نکتههای ذیل به دست میآید:
نکته اول:
اصلاحگری و حل اختلاف در میان مسلمانان از امور واجب است و این نکته از تعبیرهای «واصلحوا»، «فأصلحوا»، و «تصلحوا» به دست میآید؛
نکته دوم:
کسانی که درصدد اختلاف و تفرقه میان صفوف مسلمانان هستند، تقوا ندارند؛
نکته سوم:
مؤمنان برادر هم دیگرند و از این جهت نباید میان دو برادر اختلاف و نزاع باشد و اگر چنین شرایطی پیش بیاید، بر دیگران واجب است که میان آنها صلح و سازش برقرار کنند.
نکته چهارم:
در هر اجتماعی، اختلاف، امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است، اما اهمیت صلح پس از این رخداد به خوبی روشن میشود. به عبارت دیگر، تا زمانی که جامعهای در امنیت کامل به سر میبرد و از هر گونه نزاع و اختلاف به دور است، اهمیت صلح و ضرورت آن چندان درک نمیشود، اما اگر در همین جامعه، امنیت از بین برود و تفرقه به جای وحدت رخ نماید، آن وقت است که ضرورت صلح و امنیت برای هر فردی روشن میشود. از این جهت در آیات فوق بر ضرورت و اهمیت آن تأکید شده است به این نکته آیه زیر نیز دلالت دارد: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (42)
تاریخ بشر نیز نشان داده است جامعهای که در آن اختلاف کنار گذاشته نشده و نزاع و کشمکش ادامه پیدا کرده است، به مرور زمان شوکت و قدرتش را از دست داده یا به کلی نابود شدهاند و یا مستعمره قدرتهای دیگری قرار گرفتهاند.
قرآن کریم در آیه دیگر، این واقعیت را این گونه بیان کرده است:
«وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ» (43) و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است که شهرهایی را که مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاک کند.
طبق سنتهای الهی که در این جهان مشاهده میشود، یکی از عوامل اصلی هر رخداد و حادثهای که واقع شده، اعمال و کردار انسانها بوده است. بر این اساس، اگر جامعهای دادگر و مصلح باشد، خداوند متعال نیز اجر و پاداش آن را به طور کامل خواهد داد:
«وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (44) و آنها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز برپا دارند، [پاداش بزرگی خواهند داشت، زیرا] ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!
نکته پنجم: اصلاحگری و صلح آن قدر اهمیت دارد که اگر شخصی بر ترک آن، سوگند یاد کند، سوگندش ارزشی ندارد و در صورتی که این کار از او برمیآید، نباید این سوگند را بهانهای برای ترک اصلاح قرار دهد.
2-2. اهمیت صلح از دیدگاه روایات
در این قسمت به اختصار به روایاتی اشاره میکنیم که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) نقل شده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد صلح و سازش را عمل مورد پسند خدا و رسولش میداند و این مطلب را به یکی از صحابه خودش به نام «ابو ایوب» بیان فرموده است:
یا أَبا أَیُّوبَ اَلا أَدُلُّکَ علی عَمِلٍ یَرضَاهُ الله وَ رَسُولُهُ قال بَلَی قال تُصلِحُ بین الناس إذا تَفَاسَدُوا و تُقَارِبُ بَینَهُم إذا تَبَاعَدُوا؛ (45)ای ابوایوب! آیا تو را به عملی که مورد رضایت خدا و رسولش باشد، راهنمایی کنم؟ عرض کرد: بلی. فرمود: بین مردم آشتی بده، هرگاه فسادی بینشان پدید آمد و هر زمان با یک دیگر دشمنی کردند، بینشان ایجاد دوستی کن.
در نقل دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
یا ابا أیوب ألا ادلک علی صدقة یحبها الله و رسوله تصلح بین الناس إذا تباغضوا و تفاسدوا؛ (46)ای ابوایوب! شما را به صدقهای راهنمایی کنم که خداوند و رسولش آن را دوست دارد، میان مردم زمانی که بینشان نفرت و فساد پدید آمده، آشتی برقرار کن.
در روایت دیگر که آن را «ابودرداء» نقل کرده است، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ألَا اُخبِرُکُم بِأفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصِّیَامِ وَ الصَّدَقَةِ و الصَّلاةِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ الله قَالَ صَلَاحُ ذَاتِ البینِ وَ فَسادُ ذاتِ البینِ وهِیَ الحالقة: آیا شما را به چیزی بالاتر از روزه داری، صدقه و نماز آگاه کنم؟ عرض کردند: آری یا رسول الله. فرمود: آشتی دادن بین مردم، زیرا بر هم زدن بین مردم نابود کننده است. (47)
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز، در نهج البلاغه، آشتی و صلح میان مردم را سفارش کرده است و میفرماید:
أوصیکما و جمیع ولدی و أهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم، و صلاح ذات بینکم، فإنی سمعت جدکما صلی الله علیه و آله یقول: صلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة و الصیام؛ به شما و تمام فرزندان و اهل بیتم و کسانی که این سفارش من به آنها میرسد به تقوای الهی و نظم در امر و اصلاح میان خودتان سفارش میکنم، زیرا از جد شما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم که فرمود:
اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است. (48)
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمود: «صَدَقَةٌ یُحبُّها الله إِصلاحٌ بَینِ النَّاسِ إِذا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَینِهم اِذا تَبَاعَدُوا؛ (49) صدقهای را که خدا دوست دارد، اصلاح میان مردم است، زمانی که اختلاف و فساد یابند و نزدیک کردن آنها به یکدیگر، وقتی که از هم دور شوند».
جمع بندی
از مجموع آیات و روایات به دست میآید که صلح و اصلاحگری در جامعه امری ضروری و مهم است، به گونهای که اگر اصلاحگری و اعتمادسازی انجام داده نشود و اختلاف سلیقهای یا مذهبی قابل حل و اصلاح نباشد، شیرازه اجتماع از هم پاشیده میشود.
وظیفه همه مسلمانان، عمل کردن به دستورهای آیات و روایات است، اما متأسفانه امروزه عدهای تحت عنوان مسلمان، بقیه مسلمانان را از زمره اسلام خارج میدانند و چون بقیه مسلمانان عقایدشان را نمیپذیرند، آنان کافر میدانند و خون و مالشان را مباح میکنند.
گروه «وهابیت» در عصر کنونی، در پوشش «داعش» ظهور کرده و در کشورهای اسلامی، جان میلیونها مسلمان را به خطر انداختهاند و هر روز با تجاوز بی رحمانهشان، زنان و کودکان بی گناه را قتل عام میکنند و در عین حال خود را مسلمان و پیرو راستین پیامبر میدانند.
وهابیت و داعش، فتنهای است که اکنون دامن گیر جامعه اسلامی شده است و اصلاحگری در میان امت، جز با نابودی آنان صورت نمیپذیرد. قرآن کریم، جنگ با این گونه عناصر فتنه انگیز و تکفیری را لازم و ضروری و ایجاد اصلاحات را در سایه برچیدن آنها دانسته است:
«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (50) و با آنان بجنگید تا فتنهای برجای نماند و دین یک سره از آن خدا گردد. پس اگر [از کفر] بازایستند، قطعاً خدا به آنچه انجام میدهند، بیناست.
3. راهکارهای صلح از دیدگاه اسلام
«صلح» حاصل زندگی مسالمت آمیز و هم زیستی بدون خشونت در میان انسانها است. و مفهوم آن در زمینههای مختلفی مانند مجموعه خانواده، پیروان دین یا ادیان و نیز در سطح بینالمللی قابل تطبیق میباشد. دین مقدس اسلام برای ایجاد صلح در همه زمینههای فوق، اهمیت خاصی قائل است و در جای جای قرآن مجید به مناسبتهای مختلف بر آن تأکید نموده و به مسلمانان در تأمین آن دستور داده است.
از آن جا که صلح در محیط خانواده خارج از بحث ماست از توضیح و تفصیل در این زمینه خودداری و به موارد دیگر میپردازیم:
1-3. صلح در محیط اجتماعی
اجتماع، محیطی وسیعتر از خانواده است که از افراد اقوام، گروهها و مذاهب تشکیل میشود و در آن، انواع رسومها، آداب، فرهنگ و اندیشه وجود دارد. طبعاً محیطی که افراد مختلفی با انواع فرهنگ و آداب اجتماعی و یا مذاهب دارد، در برخی موارد و در پارهای از امور با اختلاف و نزاع رو به رو خواهد شد و دیده شده است که حتی به درگیری و خون ریزی جبران ناپذیری نیز انجامیده و حتی به تکفیر طرف مقابل منجر شده است.
به دلیل این که جامعه به آرامش و امنیت اجتماعی و حاکمیت اتحاد و همدلی در مقابل دشمنان خارج از خود نیاز دارد، باید این تضاد و اختلاف کنار گذاشته شود، و با ایجاد صلح و آشتی، اختلافها به وحدت و همدلی و همکاری تبدیل گردد.
قرآن کریم برای ایجاد امنیت و اتحاد و صلح و تفاهم نیز در این زمینه راهکارهایی بیان کرده است که در قسمت بعدی بیان خواهیم کرد.
2-3. صلح در سطح جامعههای جهانی
جامعه جهانی، متشکل از جوامعی است که در این کره خاکی زندگی میکنند و مجموعه آنها را «جامعه جهانی» میگویند و با توجه به فناوری اطلاعاتی که امروزه به وجود آمده، جهان عملاً به «دهکده جهانی» تبدیل شده است.
جامعه جهانی از جهتهای مختلفی قابل تقسیم میباشد که یکی از آنها، تقسیم بر اساس دین و فرهنگ حاکم بر آن است.
دو گروه ذیل این تقسیم بندی قرار میگیرند:
الف. جامعه اسلامی؛ منظور از جامعه اسلامی، جوامعی است که پیرو دین اسلاماند، بدون این که زبان یا تقسیم جغرافیایی آن مدنظر باشد.
ب. جامعه غیراسلامی؛ یعنی جوامعی که پیرو سایر ادیاناند و یا از هیچ یک از آنها پیروی و اطاعت نمیکنند.
1-2-3. راهکارهای ایجاد صلح در جامعه اسلامی
در قرآن کریم و روایات، برای ایجاد صلح و تفاهم در میان اقوام، گروهها و مذاهب موجود در جامعه و کشور، راهکارهای متعددی بیان شده است که در این قسمت به صورت فهرست، به آنها اشاره میکنیم:
1-1-2-3. تبیین عواقب اختلاف
نخستین راه برای ایجاد صلح و تفاهم، تبیین عواقب و نتایج زیان بار ناشی از اختلاف و تفرقه در میان امت اسلامی است. این راهکار در حقیقت، راه پیشگیری از اختلاف را برای مؤمنان بیان میکند و میفرماید:
«وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (51) و [فرمان] خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع [و کشمکش] نکنید تا سست نشوید و قدرت [و شوکت] شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!
هر چند این آیه درباره پرهیز از اختلاف در رویارویی با دشمن سخن میگوید، اما مورد تخصص نیست، بلکه شامل همه موارد اختلافات داخلی یک قوم، گروه و ملت و مقابله با دشمن میشود و در آن به دو نتیجه اختلاف، یعنی سستی و از بین رفتن غرور و شوکت و قدرت مسلمانان «فَتَفشَلوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم» اشاره کرده است.
«فشل» در لغت به معنای ترس و کم دلی است (52) که نتیجه آن سست شدن بنیان قدرت و شوکت در مقابل دشمن خواهد بود. «ریح» در لغت به معنای هوای متحرک است، اما در این جا کنایه از «غلبه و پیروزی» است؛ (53) یعنی اگر در مقابل دشمن، اتحاد و انسجام حفظ شود، ارمغانش پیروزی است و اگر اختلافی پیش آید، صددرصد نتیجه آن مغلوب شدن خواهد بود.
مفسران شیعه و اهل سنت، «اذهاب ریح» را به معنای از دست دادن اراده، عزت و شوکت، دولت و پایداری، (54) قوت و قدرت، (55) اخوت و برادری، (56) وحدت و همدلی (57) و نصرت و پیروزی (58) گرفتهاند. به نظر میرسد که همه این معانی، شامل «اذهاب ریح» خواهد شد، زیرا اگر در برابر دشمن خارجی اختلافها کنار گذاشته نشود و صلح و وحدت ایجاد نشود، نتیجهاش این است که همه این موارد از دست میرود و شکست در مقابل دشمن قطعی است.
2-1-2-3. ترویج اخوت اسلامی
بدون شک، یکی از عوامل مهم جنگها در طول تاریخ، نژادپرستی، قوم گرایی، برتری جویی و تعصبهای مذهبی بوده است. سؤال این است که با توجه به این مشکل، در روابط حقوقی انسانها با یکدیگر، راه حل اسلام چیست؟
قرآن کریم در ابتدا به همه افراد بشر گوشزد میکند که شما در نزد خداوند، گرامی و محترمید و از این جهت بر بسیاری از مخلوقات الهی برتری دارید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (59)
مفسران گفتهاند: «گرامی داشتن انسان به این است که خداوند به آنها قوه نطق، عقل و تمییز داده و به صورت زیبا و معتدل آفریده و آنها را بر موجودات روی زمین مسلط کرده است». (60)
در نتیجه، وقتی انسان این گونه بر سایر مخلوقات برتری داشته باشد، آیا سزاوار اختلاف و تفرقه و پیروی از هوای نفس میباشد؟
قرآن در مرحله بعد نیز به صراحت بیان میکند که همه افراد بشر از یک پدر و مادر آفریده شده؛ اما این که به صورت اقوام و قبیله درآمدهاند فقط برای تشخص و شناخت هم دیگر است و گرنه در حقیقت هیچ یک بر دیگری برتری ندارند، جز آنهایی که تقوای الهی پیشه کنند:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (61)
در مرحله بعد، به امت اسلام خطاب میکند که شما امت واحده هستید:
«إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» (62) این است امت شما که امتی یگانه میباشد و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.
در مرحله چهارم، مؤمنان را خطاب قرار میدهد و میفرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (63)
در حقیقت مؤمنان با هم برادرند. پس میانه برادرانتان را اصلاح کنید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید.
مؤمنان در این آیه شامل همه مسلمانان میشود و مفسران شیعه و اهل سنت از این آیه مبارکه، اصلاحگری را در همه زمانها در میان آنها لازم دانسته و بر این حقیقت تصریح کردهاند.
شیخ طوسی در تفسیر این کلمه میگوید: «[إنما المؤمنون] الذین یوحدون الله تعالی و یعملون بطاعاته و یقرون بنبوة نبیه و یعلمون بما جاء به»؛ (64) مؤمنان کسانی هستند که اعتقاد به یگانگی خداوند دارند، دستورهایش را اطاعت میکنند، اقرار به رسالت پیامبر دارند و به آنچه از ایشان دستور رسیده است عمل میکنند.
آیه الله العظمی مکارم شیرازی از مفسران معاصر میفرماید:
“این جمله یکی از شعارهای اساسی و ریشه دار اسلامی است؛ شعاری بسیارگیرا، عمیق، مؤثر و پرمعنا. دیگران وقتی میخواهند اظهار علاقه به هم مسلکان خود کنند، از آنان با عنوان رفیق یاد میکنند، ولی اسلام سطح پیوند علایق دوستی مسلمین را به قدری بالا برده که به صورت نزدیکترین پیوند دو انسان با یکدیگر، آن هم پیوندی براساس مساوات و برابری مطرح میکند و آن علاقه دو برادر نسبت به یکدیگر است. روی این اصل مهم اسلامی، مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله و دارای هر زبان و هر سن و سال با یکدیگر احساس عمیق برادری میکنند، هر چند یکی در شرق جهان زندگی کند و دیگری در غرب. (65)”
«محمدبن ابوبکر زرعی»، از دانشمندان اهل سنت، عقیده جمهور اهل سنت را درباره اصلاحگری و استناد به این آیه بیان کرده است:
والجمهور یقولون: قد دل الکتاب و السنة و القیاس علی صحة هذا الصلح فإن الله سبحانه تعالی ندب إلی الإصلاح بین الناس و أخبر أن الصلح خیر و قال: «إنَّما المؤمِنُونَ إِخوَة فَأَصلِحوا بَینَ أَخَوَیکُم». جمهور علما میگویند: کتاب، سنت و قیاس بر صحت صلح میان مسلمانان دلالت میکند، زیرا خداوند سبحان مردم را به اصلاحگری فراخوانده و خبر داده که صلح بهتر و خیر است و فرمود: «مؤمنان برادر هم دیگرند، پس میان برادرانتان اصلاح نمایید. (66)
بنابراین، فراز نخست آیه تصریح دارد که همه مؤمنان برادر یکدیگرند و درگیری و نزاع میان آنان مانند نزاع میان دو برادر نسبی است. از این جهت شایسته نیست که دو برادر با هم نزاع داشته باشند و به جای اختلاف، باید صلح سرلوحه زندگی اجتماعیشان باشد.
در کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که در منابع فریقین نقل شده، آن حضرت مسلمانان را برادر یکدیگر خوانده است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا در «حجة الوداع» خطبه خواند و مطالب بسیاری را بیان کرد و از جمله فرمود: المُسلِمُونَ إِخوَةٌ تَتَکَافَی دِمَاؤُهُم یَسعَی بِذِمَّتِهِم اَدنَاهُم هُم یَدٌ عَلَی مَن سِوَاهُ؛ (67) مسلمانان برادرند و خونشان با هم برابر. تعهد پستترین آنها به عهده همه است و همه باید همدست باشند بر علیه دیگران».
در سند دیگر به نقل از امام صادق (علیه السلام)، رسول خدا فرمود: «المؤمِنُونَ إِخوَةٌ تَتکافَی دِمَاؤُهُم…». (68)
در منابع اهل سنت، علاوه بر روایت مذکور، از «ابن عباس» نقل شده است که پیامبر فرمود: «إن کل مسلم أخوالمسلم المسلمون إخوة»؛ (69) همانا تمام مسلمانان برادر مسلمان دیگریاند، مسلمانان برادرند».
در روایت دیگر به نقل از «حبیب بن خراش»، آن حضرت فرمود: «المُسلِمُونَ إِخوَةٌ لا فَضلَ لأَحَدٍ علی أَحَدٍ إِلا بِالتَّقویم»؛ (70) مسلمانان برادر هم هستند، هیچ یک بر دیگری برتری ندارند جز با تقوا».
از مجموع این آیات و روایات به دست میآید که مسلمانان و مؤمنان برادر هم و مانند اعضای بدن هستند. پس نباید در میانشان اختلاف و تفرقه باشد و اگر مشکلی رخ دهد، باید آن را اصلاح کرد، زیرا برادری با اختلاف نمیسازد.
بنابراین، یک راه حل قرآنی و روایی این است که باید اخوت اسلامی و دینی را در میان مسلمانان ترویج داد تا در پرتو این مفهوم قرآنی، بتوانند حرمت برادری یکدیگر را حفظ کنند و این پیوند برادری را هر چه بیشتر مستحکم نمایند.
در سیره رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اخوت دینی اهمیت ویژهای دارد. از این جهت آن حضرت در مکه و مدینه در میان اصحابش پیمان برادری برقرار کرد.
3-1-2-3. ایجاد صلح و سازش میان طرفین متنازع
با توجه به رخدادهای تاریخی، وقوع اختلاف و نزاع در میان مسلمانان، امری اجتناب ناپذیر است. قرآن کریم در این شرایط، میانجیگری و ایجاد صلح و تفاهم را در میان آنها واجب و ضروری دانسته است و در آیات متعدد بر آن تأکید میکند و میفرماید:
«وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»؛ (71) و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح کنید و اگر [باز]یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفهای] که تعدی میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست میدارد.
خداوند در این آیه دو مرتبه با تعبیر «فأصلِحُوا»، ایجاد صلح را ضروری دانسته است و در آیه دیگری نیز میفرماید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»؛ (72) همانا مؤمنان برادر هم دیگرند. پس در میانشان صلح برقرار کنید.
در آیه دیگر نیز میفرماید: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (73)
شأن نزول این دو آیه را قبلاً ذکر کردیم و در این جا به دو نکته مهم اشاره میکنیم که از آیات استفاده میشود:
نکته اول:
مفهوم این آیه به مورد شأن نزول منحصر نیست، بلکه دستوری همگانی و برای همه زمانهاست؛ ابن عباس، از مفسران بزرگ صحابی، در ذیل همین آیه بر این نکته تأکید میکند و میگوید:
«هذا تحریج من الله علی المؤمنین أن یتقوا و یصلحوا ذات بینهم»؛ (74) این تکلیف از جانب خداوند بر مؤمنان است که تقوا پیشه نمایند و در میانشان اصلاح ایجاد کنند.
حتی ابن تیمیه نیز با استناد به این آیه، بر الفت قلبی و اصلاح میان مسلمانان تأکید میکند و مضمون آیه را به زمان شأن نزولش محدود نمیداند و مینویسد:
و تعلمون ان من القواعد العظیمة التی هی من جماع الدین تالیف القلوب و اجتماع الکلمة و صلاح ذات البین، فان الله تعالی یقول: «فَأتَّقوا اللهَ و أَصلِحوا ذَاتَ بِینکُم…» و أمثال ذلک من النصوص التی تأمر بالجماعة و الائتلاف و تنهی عن الفرقة و الاختلاف؛ (75) میدانید از پایههای اساسی که باعث اجتماع دینی میشود، الفت قلبی، وحدت کلمه و اصلاح میان مردم است، زیرا خداوند میفرماید: تقوا پیشه کنید و میان مردم صلح نمایید و مانند این نصوصی که به وحدت و اتفاق دستور میدهد و از تفرقه و اختلاف نهی میکند.
نکته دوم:
این که جامعه اسلامی که در آن برادری و یک رنگی برقرار است، نیاز به صلح و سازش دارد، زیرا برادری دینی با اختلاف نمیسازد.
نکته سوم:
بر منادیان صلح واجب است که اختلاف میان مسلمانان را حل کنند، زیرا اولاً: در اثر اختلاف، شوکت و قدرت و عظمت و عزت مؤمنان و مسلمانان از میان میرود. ثانیاً: اگر در جامعهای از اصلاح و اصلاحگری خبری نبود، طبق سنت الهی گرفتار عذاب خواهند شد. قرآن کریم درباره این موضوع میفرماید: «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ»؛ (76) خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و دیاری را به سبب ظلم و ستمش نابود نمیکند، اگر آنها در راه اصلاح گام بردارند.
4-1-2-3. تأکید بر ارزشهای مشترک
راهکار دیگر قرآن کریم این است که برای ایجاد صلح و تفاهم و وحدت اسلامی، باید بر ارزشهای مشترک میان مسلمانان تأکید و تکیه کرد که برخی از آنها بیان میشود:
1-4-1-2-3. وحدت مسلمانان در اصل دین و اصول اسلامی
اصول بسیاری، همانند توحید، نبوت، معاد و نیز فروعات دینی از ارزشهای مشترک میان مذاهب اسلامی است و اگر آنها روی این ارزشهای مشترک تمرکز نمایند و مسائل اختلافی میان خود را از یا گفت و گوی علمی حل کنند، اختلاف و نزاعها کنار گذاشته خواهد شد و جای خود را به صلح و وحدت خواهد داد.
براساس همین مشترک در اصول و فروع دینی است که قرآن کریم همه امت اسلامی را امت واحده میداند و میفرماید: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ » (77) فراز دوم این آیه نیز اعتقاد مشترک توحیدی مسلمانان را بیان میکند.
2-4-1-2-3. وحدت مسلمانان در تمسک به کتاب و اهل بیت (علیهم السلام)
محبت به اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)ارزش مشترک دیگری است که در ایجاد صلح و صمیمیت میان مسلمانان و پیروان مذاهب موثر میباشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)مودت و محبت اهل بیت خود را مزد رسالتش قلمداد کرده است:
« قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ». (78)
ضمیر در «لا أسئَلُکُم» به همه مسلمانان باز میگردد و شامل طبقهای خاص یا مذهب مشخصی نیست؛ یعنی ای پیامبر به امت اسلام بگو به ازای رسالتم پاداشی از شما نمیخواهم، مگر دوستی خویشاوندانم».
تمسک به اهل بیت (علیهم السلام)، محور وحدت و همدلی و مایه هدایت و استواری و پایداری در راه مستقیم الهی است. از این رو پیامبر رحمت، بارها مسلمانان را به پیروی از اهل بیت در کنار تمسک به قرآن دعوت کرد و در غدیر خم فرمود:
انی قد تَرَکتُ فِیکُم ما ان أَخَذتُم بِهِ لَن تَضِلَّوا بعدی الثَّقَلینِ أَحَدُهُمَا أَکبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتابُ اللهَ حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّماءِ الی الاَرضِ وعترتی أهلُ بیتی الا وانهما لَن یفتَرِقَا حتی یِردَا عَلَیَّ الحوضَ. (79) من دو چیز گران بها را که یکی بزرگتر از دیگری است در میان شما گذاشتم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید. یکی کتاب خداوند، رشتهای که از آسمان به زمین کشیده شده است و دیگر، عترت اهل بیت من آگاه باشید این دو تا زمانی که بر من وارد شوند، از هم دیگر جدا نمیگردند.
در برخی از روایات به جای «ثقلین»، تعبیر به «دو خلیفه و جانشین» شده است:
«انی تَارِکٌ فِیکُم خَلِیفَتَینِ کِتَابُ اللهَ حَبلٌ مَمدودٌ ما بین السَّماءِ و الأَرضِ أو ما بین السَّماءِ إلی الاَرضِ و عترتی أَهلُ بیتی وَ إنَّهُما لَن یَتَفَرَّقا حتی یرِدَا عَلَیَّ الحوضَ». (80)
طبق روایات، در قرآن کریم نیز اهل بیت (علیهم السلام) «حبل الله» هستند که خداوند تمسک به آنها سفارش کرده است:
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً …» (81)
به نقل از «ثعلبی»، یکی از مفسران اهل سنت، امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرموده است: «نحن حبل الله الذی قال الله: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»؛ (82) حبل الله در آیه ما هستیم.»
5-1-2-3. مناظره و گفتمان علمی با روش نیکو
با توجه به تاریخ اسلام و فرقههای اسلامی، از گذشته دور تا کنون، پیروان مذاهب در برخی مسائل دینی و اعتقادی اختلاف نظر داشتهاند؛ اما در پارهای از اوقات، پیروان مذاهب در مقام اثبات عقایدشان، به مقدسات توهین و تمسخر کردهاند و حتی پیروان دیگر مذاهب را تکفیر نمودهاند که نمونه کامل و بارز آن وهابیان هستند. این گروه در نوشتار و گفتارشان در رسانههای جمعی و ماهوارهای، نه تنها شیعیان، بلکه همه مسلمانان را که مخالف عقیده آنها باشد، تکفیر میکنند و روز به روز مسائل مذهبی و عقیدتی خاص مذاهب را با تحلیلهایشان، در رسانهها مطرح میکنند و زمینه نفاق و شکاف میان مسلمانان را فراهم مینمایند و چه بسا آنها را به جان هم میاندازند.
با توجه به این شرایط، ضروری است که علما، دانشمندان و رهبران مذاهب هوشیار باشید که این گونه مسائل را با گفت و گوی احسن و عالمانه و عادلانه حل کنند و از اهانت بیشتر به مقدسات دینی مذاهب جلوگیری نمایند.
قران کریم نیز در چنین شرایطی، «جدال احسن» را بهترین راه حل میداند و میفرماید:
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ …»؛ (83) با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله نما.
هم چنین در گفت و گو با اهل کتاب میفرماید:
«وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ (84) و با اهل کتاب، جز به شیوهای که بهتر است، مجادله نکنید.
قرآن مسلمانان را از شیوه مجادله غیر احسن و فحش و ناسزاگویی به مقدسات، حتی با غیر مسلمان برحذر داشته است و میفرماید:
«وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛ (85) به آنهایی که جز خدا را میخوانند دشنام ندهید که آنان از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد.
هر چند شأن نزول این آیات درباره گفت و گوی منطقی میان مسلمانان و بت پرستان صدر اسلام است، زیرا اما مورد مخصص نیست و شامل گفت و گوی میان مذاهب اسلام به طریق اولی نیز میشود. بنابراین، بهترین راه حل اختلاف نظر، گفت و گوی علمی و منطقی و به دور از هر گونه اهانت است، زیرا در این صورت، هم وحدت مسلمانان حفظ میشود و هم اختلاف نظر با روش علمی حل میشود و جلوی اتهام ارتداد و تکفیر در جامعه گرفته خواهد شد.
6-1-2-3. پرهیز از تکفیر مذاهب
راهکار دیگر قرآن کریم برای ایجاد صلح و سازش، این است که مسلمانان از تکفیر هم دیگر بپرهیزند. از نگاه متون دینی، هر شخصی که اعتقاد به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبران و روز رستاخیز داشته باشد، مسلمان است و جان و مالش در پناه اسلام محترم و محفوظ میباشد. از این رو قرآن کریم به مسلمانان دستور داده است که اگر کسی گفت من مسلمانم، او را به کفر متهم نکنید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً»؛ (86)ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که در راه خدا گام میزنید [و به سفری برای جهاد میروید]؛ تحقیق کنید! و برای این که سرمایه ناپایدار دنیا [و غنایمی] به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام میکند، نگویید: «مسلمان نیستی»، زیرا غنیمتهای فراوانی [برای شما] نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منت نهاد [و هدایت شدید]. پس، [بشکرانه این نعمت بزرگ] تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.
این آیه به مجاهدان در راه خدا دستور میدهد که اگر در جنگ، از طرف مقابل مسلمان شد و ایمان آورد، برای به دست آوردن غنایمشان به دروغ به آنها نگویید که شما مسلمان نیستید؛ یعنی تکفیرش نکنید. از این آیه استفاده میشود که به طریق اولی، کسانی را که مسلمان هستند، نباید تکفیر کرد، همان گونه که برخی از تندروان اهل سنت و گروه وهابیت، شیعیان را به سبب عقایدشان تکفیر میکنند.
طبق روایاتی که در منابع اسلامی وارد شده است، صرف اسلام آوردن موجب حفظ خون و مال شخص تازه مسلمان میشود. امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
«الإِسلامُ یُحقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُوَدَّی بِهِ الأَمانَةُ وَ تُستَحلُّ بِهِ الفُرُوجُ و الثَّوابُ عَلَی الأیمان»؛ (87)
در سایه اسلام، خون مسلمان محفوظ میماند، امانت او باز پس داده میشود و ازدواج او حلال میگردد، ولی پاداش الهی بر اساس ایمان است».
ایشان در روایت دیگر فرمود: «الإِسلامُ شَهَادَةُ اَن لا إِلَهَ إِلَّا اللهٌ و التَّصدیقُ بِرَسولِ الله بِهِ حُقِنَتِ الدِّماءُ وَ عَلَیهِ جَرَتِ المناکِحُ و المَواریثُ وَ عَلَی ظاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ»؛ اسلام، یعنی گواهی به وحدانیت خدا و تصدیق به رسالت رسول خدا. با اسلام، خون مسلمانان محفوظ میماند و بر همین اساس، سنت ازدواج و سهام ارث برقرار میگردد. توده مردم نیز بر ظاهر اسلام حرکت میکنند. (88)
در منابع اهل سنت نیز آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود:
أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوا لا إله إلا الله عصموا منی دماءهم و أموالهم إلا بحقها و حسابهم علی الله؛ (89) من مأمور شدم تا جایی با کافران بجنگم که به وحدانیت خداوند اقرار کنند. وقتی این شهادت را گفتند، از جانب من خون و اموالشان محفوظ است، مگر این که سبب خاصی به وجود آید، و حسابشان با خداوند است.
علمای شیعه و اهل سنت، طبق همین روایات معتقدند کسانی که شهادتین را به زبان جاری میکنند، مسلمان هستند و تمام احکام اسلامی درباره آنها جاری است.
«شهید اول»، مسلمان را این گونه معرفی میکند:
و المراد بالمسلم من أظهر الشهادتین، و لم یجحد ما علم ثبوته من الدین ضرورة؛ (90)
مراد ما از مسلمان کسی است که شهادتین را ظاهر کند (جاری کند) و اموری را که از ضروریات دین شمرده شده است، با این که علم و یقین به ضروری بودن آن دارد، انکار نکند.
امام خمینی بعد از روایات فوق میفرماید:
و أن الاسلام عبارة عن الشهادتین، و بهما حقنت الدماء و جرت الأحکام و إن کان الثواب علی الایمان و الفضل له؛ (91) اسلام عبارت است از شهادت دادن به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر. کسی که به آنها شهادت دهد، خونش محفوظ و احکام اسلامی بر او جاری است، هر چند پاداش در برابر ایمان است.
«قرطبی»، یکی از علمای اهل سنت مینویسد:
«و أما الإسلام فقبول ما أتی به النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)فی الظاهر و ذلک یحقن الدم؛ (92) اسلام، قبول کردن برنامه رسول خداست که از جانب خداوند آورده است و همین باعث حفظ خون مسلمان میشود.
براساس این آموزههای قرآنی و روایات، تکفیر مسلمان برخلاف دستور قرآن و گفتار پیامبر و اهل بیت آن حضرت است.
2-2-3. راهکارهای صلح در جامعه جهانی
آنچه تا کنون گفته شد، راهکار قرآن در ایجاد صلح میان امتهای مسلمان بود، اما نوع دیگر آن، صلح در سطح جوامع جهانی است. همان گونه که میدانیم جز دین اسلام، ادیان دیگری نیز در گستره این جهان وجود دارند و درصدی از جمعیت جهان را پیروان آنها تشکیل میدهند. پیروان دین اسلام، بقیه ادیان الهی و پیامبران و کتابهای آسمانی آنها را نیز قبول دارند؛ اما آنها، دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان قبول ندارند و به رسالت رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)نیز معتقد نیستند. و حتی طبق آیات قرآن، آنها در میان خودشان نیز اختلاف دارند و پیروان دیگر ادیان را تکفیر میکنند. قرآن کریم مسئله تکفیر را از زبان یهود و نصارا چنین نقل میکند:
«وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعلمونَ مِثلَ قَولِهم فَاللهُ یَحکُمُ بَینهُم یَومَ القیامةَ فیما کانوا فیهِ یَختَلِفون»؛ (93) یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی [نزد خدا] ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند [و بر باطلند]، در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را میخوانند [و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند]. افراد نادان [دیگر، همچون مشرکان] نیز سخنی مانند سخن آنها داشتند! خداوند در روز قیامت، درباره آن چه در آن اختلاف داشتند، داوری میکند.
از دیدگاه مسلمانان، بقیه ادیان نیز در زمان خودشان برحق بودهاند، ولی با آمدن اسلام، ادیان دیگر منسوخ شدند و بندگان خدا، دیگر به آنها عمل نمیکنند. از آن جا که پیروان ادیان، هر یک خودشان را برحق میدانند، طبعاً طرف مقابل را ناحق میپندارند که مشکلاتی به همین دلیل به وجود آمده است؛ هم چنان که در جهان کنونی شاهد آن هستیم که حتی گاهی به جنگهای خونین بین ادیان نیز منجر شده است. از طرفی، بشر به آرامش نیاز دارد و این جز با هم زیستی مسالمت آمیز در کنار هم دیگر میسر نمیشود.
قرآن کریم برای برقراری آرامش و امنیت و ایجاد صلح بین ادیان نیز راهکارهایی ارائه کرده است که در این قسمت به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1-2-2-3. آزادی انتخاب دین و عقیده
از نظر قرآن کریم، اسلام آخرین دین الهی و تنها سرلوحه عمل برای همه افراد بشر است. در آیات گوناگون، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)آخرین پیامبر، رسالتش جهانی و قرآن، را نسخه نهایی برای همه بندگان معرفی شده است.
آیه اول: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً»؛ (94) محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبر است و خداوند به همه چیز آگاه میباشد!
آیه دوم: «وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛ (95) این قرآن بر من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها میرسد، انذار کنم (و به سوی خدا دعوت نمایم).
آیه سوم: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً» (96) جاوید و پربرکت است خداوندی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا تمام اهل جهان را انذار کند.
آیه چهارم: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ» (97) ما تو را برای عموم مردم جز بشارت و انذار دهنده نفرستادیم.
آیه پنجم: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» (98) بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
حال با توجه به این که دین اسلام آخرین دین، کتابش آخرین سرلوحه عمل و پیامبرش خاتم الانبیا است، قرآن کریم پذیرش دین اسلام را اجباری نمیداند: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (99) در [قبول کردن] دین هیچ اکراهی نیست، [زیرا] راه درست از بیراهه آشکار شده است. بنابراین، افراد بشر در انتخاب عقیده و پیروی از دین اسلام مجبور نیستند.
برای تفهیم بیشتر این آیه ذکر چند نکته لازم است:
اولاً: عدم اجبار در قبول دین اسلام به معنای این نیست که ادیان دیگر برای برنامه امروز انسانها مجاز و یا برحق باشد، زیرا با آمدن دین اسلام، ادیان قبلی منسوخ شده است و آخرین سرمشق اعمال، دین اسلام میباشد. از این جهت قرآن کریم در آیه دیگر گوشزد میکند که خداوند ادیان دیگر را نمیپذیرد:
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (100) و هر کس جز اسلام [و تسلیم در برابر فرمان حق] آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیان کاران است.
ثانیاً: خداوند به بشر اراده و اختیار داده است و اگر قرار باشد که با جبر دین را قبول کند، دیگر اراده و اختیار معنایی نخواهد داشت. قرآن کریم این مطلب را در آیه ذیل بیان کرده است:
«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (101) اگر پروردگارت میخواست، تمام اهل زمین (بدون این که اختیاری داشته باشند) ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را به اکراه وامیداری که مؤمن شوند؟
هم چنین در آیه دیگر میفرماید: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ» (102) و بگو: دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که میخواهد ایمان آورد و هر که میخواهد کافر شود.
بنابراین، چون خداوند به انسان در انتخاب دین اراده و اختیار داده و از طرفی، پیامبر اسلام را خاتم پیامبران و برنامههای او را آخرین برنامه زندگی و سعادت بشر معرفی کرده است، پس اگر فردی با اختیار خود از دین اسلام روی گردان شود، جای عقوبت و مؤاخذه باقی است.
با توجه به این توضیحات، تنافی ظاهری مضمون آیه: «وَ مَن یَبَّتغِ غیرَ الاِسلامِ دیناً فلن یُقبَلَ مِنهُ»، با آیه «لا إِکراهَ فی الدِّینِ» برطرف میشود.
2-2-2-3. تأکید بر اصول مشترک میان ادیان
از ابتدای دعوت علنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیروان ادیان دیگر با آن حضرت مخالفت میکردند و ایشان را خارج از دین خود لقب میدادند. حتی یهودیان با این که پیمان صلح و سازش با حضرت برقرار کرده بودند، در پشت پرده، نقشه کشتن ایشان را در سر داشتند.
خداوند متعال وقتی دید که آنها اهل هدایت شدن نیستند، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)دستور داد که آنها را به هم زیستی مسالمت آمیز و با تأکید بر اصل مشترک «توحید» دعوت کند:
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»؛ (103) بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یک سان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را [غیر از خدای یگانه] به خدایی نپذیرد. هرگاه [از این دعوت] سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
قرآن در این آیه به مسلمانان میآموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همکاری کنند، از پا ننشینید و بکوشید حداقل در قسمتی که با شما اهداف مشترک دارند، همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایه پیش برد اهدافتان قرار دهید؛ مثلاً پیامبر در نامه خود به «اسقف رم»، بر اشتراکها تأکید میکند و مینویسد:
فإن عیسی بن مریم روح الله کلمته ألقاها إلی مریم الزکیة و إنی أو من بالله و ما أنزل إلینا و ما أنزل إلی ابراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و ما أوتی النبیون من ربهم لانفرق بین أحد منهم و نحن له مسلمون و السلام علی من اتبع الهدی: (104) همانا عیسی بن مریم روح و کلمه خداست که خداوند آن را بر مریم پاک القا فرمود و من به خداوند و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او نازل کرده و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگار یکتا اعطا شده است، ایمان دارم و میان هیچ یک از آنها تفاوت قائل نیستم… .
شیوه رفتار پیامبر در اعلام و ابلاغ دین، با توجه به آیات قرآنی، موجب شد که اسلام به سرعت رشد کند و در کمتر از نیم قرن، یکی از بزرگترین ادیان در جهان تلقی شود. البته چنین رفتارهایی همواره میسر نبود یا این که با اصول دیگر در تزاحم بود و یا در برخی موارد، به سبب عناد کفار مؤثر واقع نمیشد و از سوی دیگر، کفار نیز درصدد ضربه زدن به مسلمانان برمیآمدند که در این صورت، پیامبر ضرورتاً اقدامات نظامی انجام میداد. بنابراین، این راهکار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میتواند سرمشق خوبی در شرایط امروزی برای همه مسلمانان در برقراری صلح بین ادیان باشد.
3-2-2-3. نفی نژادپرستی و تکیه بر آرمانهای مشترک میان همه انسانها
از نظر قرآن، افراد بشر بر هم دیگر برتری ندارند و پدر و مادر اولیهشان یکی است و عامل برتری، فقط تقواست. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (105) ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست.) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است!
طبق این آیه، اختلاف در نژاد، زبان، قوم و ملیت، تنها برای شناخت انسانها و یکی از آیات الهی است، نه دلیل برتری برخی بر بعضی دیگر، اما با تأسف باید گفت که بشر از دیرباز تا کنون این موارد را دلیل برتری دانسته و از این رو میبینیم که در طول تاریخ، گرفتار جنگهای خونین و خانمان سوز شده است.
قرآن کریم در آیه دیگر، مجموعه انسانها را «امت واحده» خوانده است:
«کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ …»؛ (106) مردم [در آغاز] یک دسته بودند [و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافها و تضادهایی در میان آنها پیدا شد. در این حال] خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و با آنها کتاب آسمانی نازل نمود که به سوی حق دعوت میکرد تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند… .
کلمه «الناس» و یا خطابهایی مانند «یا ایها الناس»، «یا بنی آدم» و «یا ایها الناس»، شامل همه افراد بشر میشود این تعبیرها دلیل بر این است که نژاد و قوم و قبیله ارزش و موجب برتری نیست.
بنابراین، باید روی آرمانهای مشترک میان همه انسانها که عبارت از تساوی همه در «انسانیت» است، برای برقراری صلح جهانی و پایدار و برخورداری از حقوق مساوی انسانی تکیه کرد.
4-2-2-3. گفت و گوی مسالمت آمیز میان ادیان
همان گونه که گفتیم، اختلاف میان مذاهب در یک دین، امری اجتناب ناپذیر است. با وجود این، اختلاف میان پیروان ادیان گوناگون به طریق اولی امری ناگزیر خواهد بود، اما قرآن کریم در این مورد نیز راهکار اساسی ارائه داده است و گفت و گوی «احسن» و «جدال نیکو» را با تأکید بر اصل مشترک توحید در حل مسائل، راهکار خوبی میداند و میفرماید:
«وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنَا وَ إِلهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛ (107) با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و [به آنها] بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان آوردهایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم!
یکی از مصداقهای بارز «جدال احسن» این است که از توهین و جسارت به مقدسات یکدیگر باید پرهیز کنیم وگرنه هرگز به صلح و سازش دست نخواهیم یافت. دستور خداوند متعال این است:
«وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (108) [به معبود] کسانی که غیر خدا را میخوانند، دشنام ندهید، مبادا آنها [نیز] از روی [ظلم و] جهل، خدا را دشنام دهند! چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم، سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل میکردند، آگاه میکند [و پاداش و کیفر میدهد].
بنابراین، اختلافهای بین ادیان را میتوان با تکیه بر ارزشهای مشترک و گفت وگوی مسالمت آمیز حل کرد.
5. استقبال از پیشنهاد صلح عزت مندانه (صلح بینالمللی)
اسلام از ابتدا، اصول صلح را پی ریزی کرده و از این طریق، راه را برای پیمودن صلح بینالمللی و هم زیستی مسالمت آمیز هموار نموده است. قرآن کریم به مسلمانان دستور میدهد که اگر دشمن تمایل به صلح داشته باشد، شما هم از صلح استقبال کنید:
«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (109)
«جنحوا» از ریشه «جنح» به معنای میل و تمایل پیدا کردن به چیزی (110) و واژه «سِلّم» به کسر سین و یا «سَلّم» با فتحه، به معنای صلح و سازش است. (111) پس معنای آیه این میشود: اگر آنها به صلح و ترک جنگ تمایل پیدا کردند، شما هم با آنها صلح کنید. (112)
در آیه دیگر نیز آمده است که اگر آنها پیشنهاد صلح دادند، دیگر شما حق تعرض به آنها را ندارید:
«فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» (113)
در آیه دیگر نیز مسئله صلح و تسالم مطرح شده است که از آن وجوب صلح استفاده میشود:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» (114) ای کسانی که ایمان آوردهاید، همگی در صلح و آشتی درآیید! و از گامهای (وسوسهها) شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست.
دو نکته مهم در این آیه وجود دارد:
نکته اول: صلح و آرامش، تنها در پرتو ایمان امکان پذیر و پایدار است نه در اتکا به امور مادی و ابزارهای جنگی، زیرا عالم ماده و علاقه به آن، همواره سرچشمه کشمکشها و تصادمها بوده است و اگر نیروی معنوی ایمان، آدمی را کنترل نکند، صلح غیرممکن میباشد.
نکته دوم: صلح در صورتی عاقلانه است که هر دو طرف، از اجرای نقشههای شیطانی در پشت پرده صلح بپرهیزند، زیرا کسانی که از وسوسههای شیطانی (خطوات الشیطان) پیروی میکنند، صلح را بهانهای برای تجدید قوا و اجرای نقشههای خود قرار میدهند.
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز به این حقیقت در نهج البلاغه تصریح کرده است:
و لا تدفعن صلحا دعاک إلیه عدوک ولله فیه رضی، فإن فی الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و أمنا لبلادک. ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه، فإن العدو ربما قارب لیتغفل؛ (115) و از صلح و آشتی که رضا و خوشنودی خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند، سرپیچی مکن، زیرا در آشتی، راحت لشگریان و آسودگی از اندوهها و آسایش برای اهل شهرهاست، اما تمام خوف از دشمن، در مرحله بعد از صلح است زیرا دشمن گاهی برای این که انسان را غافل کند، پیشنهاد صلح میدهد و خودش را نزدیک میسازد.
راهکارهایی که گفته شد، در برقراری صلح میان ادیان و یا کشورهای جهان، وقتی کارساز و مشکل گشاست که طرفهای مقابل نیز اهل صلح و پای بند به اصول صلح و مبانی اعتقادی خود باشند و با توجه به نیروی ایمانی که دارند، بتوانند بر مفاد صلح پایدار بمانند، اما اگر طرف مقابل، خودش شیطان و عاری از ایمان باشد، در این جا اصلاً بحث صلح و سازش مطرح نمیشود، از نیروی ایمان بی بهره است و به همین دلیل، دنبال اجرای نقشههای شوم شیطانی خود خواهد بود.
جمع بندی:
قرآن کریم، این کتاب آسمانی که هادی همه افراد بشر و آخرین نسخه نجات بخش بشر است، در محیطهای گوناگون، خانوادگی، اجتماعی و جهانی و نیز در سطح مذاهب و ملیتها و جهان بشریت، برای برقراری صلح و آشتی و امنیت، راهکارهای اساسی و عاقلانه و عادله دارد که اگر افراد بشر به این راهکارها توجه کنند و آنها را اجرا نمایند، به سعادت پایدار خواهند رسید.
پاسخ به یک سؤال
در مقابل آیاتی که صلح و سازش را در میان ادیان مطرح میکنند، آیات دیگر بر جنگ با کافران تأکید دارند. و در این جا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
«قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ». (116)
«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ» (117)
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» (118)
«وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ« (119)
و آیات دیگر…
از طرفی پیروان ادیان دیگر از نظر اسلام چون اعتقاد به رسالت همه پیامبران ندارند، کافر و یا مشرک هستند و آیات ذکر شده، جنگ با کافران را جایز و گاهی واجب دانسته است. حال سؤال این میباشد که جنگ و صلح با آنها چگونه توجیه میشود؟
از این آیات میتوان چند پاسخ ارائه کرد:
پاسخ اول: آیات فوق، قتال و جنگ با کافران حربی (120) را تجویز میکند (121) و دلالت مطابقی، التزامی و تضمنی هیچ یک از آیات این نیست که جنگ با کافرانی که اسلام را نپذیرند و بدون تحقق تجاوز و عداوت از سوی آنها و تنها به جرم عدم پذیرش اسلام، بر مسلمانان واجب باشد. بنابراین، صرف نپذیرفتن اسلام، دلیل بر جنگ با کافران نیست.
پاسخ دوم: این آیات با آیاتی که درباره صلح و سازش صحبت میکند، منافات ندارد؛ زیرا این آیات بیان میکند که جنگ مقدمه صلح است؛ یعنی گروههایی را که درصدد ایجاد فتنه هستند و در میان مسلمانان نفاق ایجاد میکنند، باید از صحنه کنار زد: «وَ قاتِلوهُم حَتَّی لاتُکون فِتنة و یَکون الدَّینُ للهِ» و با فرونشاندن آتش فتنه و فساد، باید زمینه صلح جهانی را فراهم کرد، زیرا با وجود آنها هرگز صلح برقرار نخواهد شد.
به این دلیل که در این مقاله بنابر اختصار است، از پرداختن بیشتر به آیات و مباحث دیگر خودداری میکنیم.
نتیجه گیری
صلح و اصلاحگری از دیدگاه قرآن کریم و روایات، اهمیت فراوان دارد و همواره برآن تأکید شده است، زیرا از نظر قرآن و روایات، همه امت اسلامی برادر دینی هم دیگرند و در میان دو برادر نباید اختلاف و نزاع باشد. آیاتی که در بخش دوم آوردیم، اهمیت و ضرورت اصلاحات را به خوبی روشن میکند.
حال اگر جامعه اسلامی گرفتار اختلاف و نفاق شد، قرآن کریم در این زمینه نیز راهکارهای ارزندهای بیان کرده است که با توجه به این رهنمودها، اختلاف درهر موضوع و زمینه و طبقاتی که باشد، حل خواهد شد.
علی رغم توصیه و تأکید قرآن و روایات بر ایجاد صلح و سازش در میان امت اسلامی، پدیده تکفیر در مقابل آن قرار دارد. جریان تکفیر، امروزه بیشتر از هر زمان دیگر در قالب گروههای کوچکی مانند وهابیت و داعش و القاعده ظهور کردهاند و برخلاف توصیههای آیات قرآن و روایات پذیرفته شده نزد فریقین، مسلمانان را (اعم از شیعه و اهل سنت) تکفیر میکنند و تنها خودشان را مسلمان میدانند. البته ریشه این جریان به تفکر ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب باز میگردد و در شرایط کنونی، مفتیان وهابی با توجه به سخنان آنها فتوای قتل عام شیعیان و بقیه مذاهب اسلامی را صادر میکنند و هر روز در کشورهای سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان و … خون هزاران مسلمان به جرم پیروی از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) ریخته میشود.
بر همه علمای اسلام لازم است که خطر جریان تکفیریها را به همه گوشزد کنند و در مقابل آنها اتفاق نظر قاطعانه داشته باشند تا بدین طریق، خود را از دست آنان نجات دهند.
پینوشتها:
1. فارغ التحصیل سطح چهارم از جامعة المصطفی العالمیه، پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
2. و(الصلح) اسم منه. (فیومی، المصباح المنیر، ج1، ص 345).
3. صلاح: ضد الفساد… و الجمع صلحاء (محمدبن مکرم بن منظور افریقی مصری، لسان العرب، ج2، ص 516).
4. و الصلاح بالکسر مصدر المصالحة، و الاسم الصلح یذکر و یؤنث، و منه صلح الحدیبیة. (طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص 388).
5. و الصَّلحُ یختصَ بإزالة النّفار بین الناس. (راغب اصفهانی، المفردات، ص 490).
6. الصلح عقد شرع لقطع التنازع بین المتخاصمین و هو عقد سایغ بالنص و الاجماع (حسن بن یوسف حلی، تذکرة الفقهاء، ج2، ص 177).
7. الصلح عقد شرعی للتراضی و التسالم بین شخصین فی أمر: من تملیک عین أو منفعة أو إسقاط دین أو حق أو غیر ذلک مجانا، أو بعوض. (سید ابوالقاسم موسوی خوئی، منهاج الصالحین، ج2، ص 192).
8. احمدبن محمد فیومی، مصباح المنیر، ص 287.
9. الحُبُّ: نَقیصُ البُغضِ. و الحُبُّ: الودادٌ و المَحَبَّةُ، و کذلک الحِبُّ بالکسر. (محمدبن مکرم افریقی، لسان العرب، ج1، ص 289).
10. وأحببت فلاناً أی جعلته معرضاً بأن تحبه و المحبة الأرادة. (علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج1، ص 136).
11. والسلامة و ضدها البلاء، و الحب و ضده البغض. (محمدبن علی صدوق، خصال، ص 590).
12. الحب بالضم و الکسر و المحبة میل القلب إلی ما یلائمه. (مولی محمد صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج1، ص 249).
13. و فی الاصطلاح: الحب میل القلب و توجه إلی شیء و ذکره إیاه فی أکثر أوقاته بلسانه و ذکره بقلبه. (محمود عینی، عمدة القاری، ج20، ص 203).
14. والذی یفهم منه و من العرف أیضا أن البغض نوع عداوة و کراهة، بحیث لو وصل إلیه نعمة یتألم به، و إذا فارقت منه یسره أو قریب من ذلک. (محمد باقر سبزواری، کفایة الأحکام، ج2، ص 753).
15. رحم: الرحمة: الرقة و التعطف، و المرحمة مثله، و قد رحمته و ترحمت علیه. و تراحم القوم: رحم بعضهم بعضا. و الرحمة: المغفرة. (افریقی مصری، لسان العرب، ج12، ص 230).
16. (رحم) الراء و الحاء و المیم أصل واحد یدل علی الرقة و العطف و الرأقة (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، ص 298).
17. راغب اصفهانی، المفردات، ص 348.
18. محمدبن مکرم افریقی مصری، لسان العرب، ج9، ص 112.
19. رأف: الرأفة: الرحمة، وقیل: أشد الرحمة، … و الرأفة أرق من الرحمة و لا تکاد تقع فی الکراهة، و الرحمة قد تقع فی الکراهة للمصلحة. (همان؛ طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص 61).
20. «وَ الصُلحُ خَیرٌ» (نساء، آیه 128).
21. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ». (بقره، آیه 208).
22. انفال، آیه 1.
23. حسن بن محمد قمی نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج3، ص 372.
24. حجرات، آیه 9.
25. زمخشری، الکشاف، ج4، ص 367.
26. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج14، ص 181.
27. همان، ج14، ص 181.
28. حجرات، آیه 10.
29. یعنی کل مسلمین تخاصما و تقاتلا و تخصیص الاثنین بالذکر لإثبات وجوب الإصلاح فیما فوقهما بطریق الأولی. (شوکانی، فتح القدیر، ج5، ص 63).
30. فإذا کان الإصلاح لازما بین اثنین، فهو ألزم بین أکثر من اثنین. (اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج9، ص 516).
31. آلوسی، روح المعانی، ج26، ص 151.
32. هذا عقد، عقده الله بین المؤمنین، أنه إذا وجد من أی شخص کان فی مشرق الأرض و مغربها، الایمان بالله، و ملائکته، و کتبه، و رسله، و الیوم الأخر، فانَه أخ للمؤمنین، أخوة توجب أن یحب له المومنون ما یحبون لانفسهم، و یکرهوا له ما یکرهون لانفسهم، (عبدالرحمن بن ناصر آل سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، ص 967).
33. بقره، آیه 224.
34. آلوسی، روح المعانی، ج2، ص 126.
35. نصربن محمدسمرقندی، تفسیر السمرقندی، ج1، ص 174.
36. انفال، آیه 61.
37. محمدبن یوسف اندلسی، تفسیر البحر المحیط، ج4، ص 509.
38. عثمان بن علی زیلعی، تبیین الحقائق، ج3، ص 245.
39. اسماعیل بن عمر دمشقی، تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 323.
40. اعراف، آیه 142.
41. زمخشری، الکشاف، ج2، ص 142؛ محمدبن عمر رازی، التفسیر الکبیر، ج14، ص 184.
42. انفال، آیه 46.
43. هود، آیه 117.
44. اعراف، آیه 170.
45. طبرانی، المعجم الکبیر، ج8، ص 257.
46. عبدالعظیم منذری، الترغیب و الترهیب، ج3، ص 321.
47. احمدبن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج6، ص 444.
48. سیدرضی، نهج البلاغه، ص 77.
49. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج2، ص 209.
50. انفال، آیه 39.
51. انفال، آیه 46.
52. الفشل: الرجل الضعیف الجبان. (افریقی مصری، لسان العرب، ج11، ص 520).
53. و الریح معروف و هی فیما قیل الهواء المتحرک… و قد یستعار الریح للغلبة فی قوله: (و تذهب ریحکم). (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص 206).
54. و تَذهَبَ ریحُکم ای و لا تختلفوا بالنزاع فیما بینکم حتی یورث ذلکم ضعف ارادتکم و ذهاب عزتکم و دولتکم او غلبتکم فان اختلاف الآراء یخل بالوحدة و یوهن القوة. (علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص 95).
55.ای صولتکم و قوتکم او نصرتکم او دولتکم. (مجلسی، بحارالانوار، ج19، ص 235)؛ معناه: تذهب صولتکم و قوتکم. (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 476).
56. و تذهب ریحکم إسلامیا أخویا. (صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص 183).
57.ای قوتکم وحدتکم. (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 317).
58.ای قوتکم و نصرکم. (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 24).
59. اسراء، آیه 70.
60. یعنی: (کرمنا) هم بالنطق و العقل و التمییز و الصورة الحسنة و القامة المعتدلة، و تدبیر أمر المعاش و المعاد، وبتسلیطهم علی ما فی الأرض، و تسخیر سائر الحیوانات لهم تفسیر. (شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج2، ص 385).
61. حجرات، آیه 13.
62. انبیا، آیه 92.
63. حجرات، آیه 10.
64. شیخ طوسی، التبیان، ج9، ص 346.
65. ناصر مکارم شیرازی، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج16، ص 541.
66. محمدبن ابی بکر زرعی، اغاثة اللهفان، ج2، ص 26.
67. شیخ صدوق، الامالی، ص 351.
68. شیخ مفید، الأمالی، ص 187.
69. حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص 171؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، ج5، ص 449 و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج2، ص 709.
70. طبرانی، المعجم الکبیر، ج4، ص 25 و ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص 218.
71. حجرات، آیه 9.
72. همان، آیه 10.
73. انفال، آیه 1.
74. عبدالله القرشی بغدادی، مداراة الناس، ج1، ص 120.
75. ابن تیمیه، کتب و رسائل و فناوی ابن تیمیة فی الفقه، ج28، ص 51.
76. هود، آیه 117.
77. انبیا، آیه 92.
78. شوری، آیه 23.
79. احمدبن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج3، ص 59، ح 11578.
80. همان، ج5، ص 181، ح 21618.
81. آل عمران، آیه 103.
82. تفسیر الثعلبی، ج3، ص 163.
83. نحل، آیه 125.
84. عنکبوت، آیه 46.
85. انعام، آیه 108 .
86. نساء، آیه 94.
87. کلینی، الکافی، ج2، ص 24.
88. همان، ج2، ص 24.
89. ابن ابی شیبة، المصنف، ج6، ص 480.
90. عاملی الشهید الاول، (ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، ج1، ص 402).
91. سید روح الله خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص 322.
92. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج16، ص 348.
93. بقره، آیه 113.
94. احزاب، آیه 40.
95. انعام، آیه 19.
96. فرقان، آیه 1.
97. سبأ، آیه 28.
98. اعراف، آیه 158.
99. بقره، آیه 256.
100. آل عمران، آیه 85.
101. یونس، آیه 99.
102. کهف، آیه 29.
103. آل عمران، آیه 64.
104. محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص 276.
105. حجرات، آیه 13.
106. بقره، آیه 213.
107. عنکبوت، آیه 46.
108. انعام، آیه 108.
109. انفال، آیه 61.
110. جنح: جَنَحَ إلیه یَجنَحُ و یَجنُحُ جُنُوحاً، و اجتَنحَ: مالَ. (ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص 428.)
111. (السَّلمُ) بِکَسرِ السیِّنِ و فَتحها الصُّلح. (فیومی، مصباح المنیر، ص 287).
112. (و إن جنحوا للسلم) أی: مالوا إلی الصلح، و ترک الحرب (فاجنح لها) أی: مل الیها و اقبلها منهم، و إنما أنت لأن السلم بمعنی المسالمة. (مجمع البیان، ج4، ص 488).
113. نساء، آیه 9.
114. بقره، آیه 208.
115. سیدرضی، نهج البلاغه، ص 106.
116. توبه، آیه 29.
117. بقره، آیه 193.
118. توبه، آیه 73.
119. بقره، آیه 190.
120. کافران حربی، غیر مسلمانانی هستند که تصمیم جنگ با مسلمانان دارند یا هم پیمان با گروه در حال جنگ با مسلمانان میباشند و آن گروه را علیه مسلمانان یاری میرسانند.
121. جواد کاظمی در ذیل این آیه مینویسد: (الذین یقاتلونکم)؛ أی الکفّار مطلقاً فإنّهم بصدد قتال المسلمین، و علی قصده، لاستحلالهم المقاتلة لهم فهم فی حکم المقاتلین، قاتلوا أولم یقاتلوا. (جوادبن سعید کاظمی، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص 309).
منابع تحقیق :
1. قرآن کریم.
2. ابن ابی شیبه کوفی، عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، چاپ اول: مکتبة الرشد، ریاض 1409 ق.
3. ابن عساکر دمشقی شافعی، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، تحقیق محب دین ابی سعید عمر بن غرامه عمری، دارالفکر، بیروت 1995.
4. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر قرشی، تفسیر القرآن العظیم، دارالفکر، لبنان 1401 ق.
5. ابی حیان اندلسی، محمدبن یوسف، تفسیر البحر المحیط، تحقیق شیخ عادل احمد عبد موجود – شیخ علی محمد معوض و دیگران، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1422 ق/ 2001م.
6. احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، چاپ دوم: دارالجیل، بیروت 1420 ق/ 1999 م.
7. افریقی مصری، جمال الدین محمدبن مکرم بن منظور، لسان العرب، چاپ اول: دار صادر، بیروت [بی تا].
8. آل سعدی عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن، مکتبة النهضة العربیه، بیروت 1408 ق.
9. انصاری قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، دارالشعب، قاهره [بی تا].
10. بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، چاپ دوم: دار بن کثیر، بیروت 1407 ق/ 1987 م.
11. بیهقی، احمدبن حسین بن علی، دلائل النبوة، طبق برنامه الجامع الکبیر.
12. جوادبن سعید کاظمی، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، کتاب فروشی مرتضوی، تهران 1365.
13. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت 1411 ق/ 1990 م.
14. حسینی زبیدی حنفی، محمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق مجموعه من المحققین، دار الهدایة.
15. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، تحقیق مؤسسه آل بیت (علیهم السلام) لاحیاء تراث، چاپ اول: موسسه آل بیت (علیه السلام)، قم 1414.
16. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید کیلانی، دارالمعرفه، لبنان [بی تا].
17. زبن علی بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر عاملی، چاپ اول: مکتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق [بی جا].
18. زمخشری خوارزمی، محمود بن عمرو بن احمد جارالله، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق عبدالرزاق المهدی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].
19. زهری، محمدبن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبری، دارصادر، بیروت [بی تا].
20. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، تحقیق شیخ مرتضی واعظی اراکی، چاپ اول: موسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم 1423.
21. سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق و شرح الشیخ محمد عبده، چاپ اول: دار الذخائر، قم 1412 ق/ 1370 ش.
22. سیواسی، محمدبن عبد واحد، شرح فتح القدیر، چاپ دوم: دارالفکر، بیروت [بی تا].
23. شیبانی، احمدبن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، موسسة قرطبة، مصر [بی تا].
24. شیخ المفید، محمدبن محمد بن النعمان، أمالی، تحقیق الحسین استاد ولی – علی اکبر غفاری، چاپ دوم: دار المفید للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت 1414 ق/ 1993 م.
25. صادقی تهران، محمد، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم 1419 ق [بی نا].
26. صدوق، محمدبن علی بن حسین، الأمالی، چاپ اول قسم الدراسات الاسلامیة – مؤسسه البعثة، قم 1417 ق.
27. صدوق، محمدبن علی بن حسین، الخصال، تحقیق تصحیح و تعلیق علی أکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، قم 1403 ق/ 1362 ش.
28. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله بن محمد، عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، دارالحرمین، قاهره 1415 ق.
29. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالمجید السلفی، چاپ دوم: مکتبة الزهراء، 1404 ق/ 1983 م.
30. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، تحقیق لجنة من العلماء و المحققین الأخصانیین، چاپ اول: موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1415 ق-1995 م. [بی جا].
31. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ دوم، مکتب النشر الثقافه الإسلامیه، 1408 ق/ 1367 ش[بی جا].
32. عاملی (شهید اول)، محمدبن جمال الدین مکی، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، تحقیق مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول: موسسه آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم 1419 ق.
33. عینی غیتابی حنفی، محمودبن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دارإحیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].
34. فیومی، احمدبن محمد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، المکتبة العلمیة، بیروت [بی تا].
35. کلینی رازی، محمدبن یعقوب، الأصول من الکافی، چاپ دوم: اسلامیه، تهران 1362 ش.
36. مازندرانی، مولی محمد صالح، شرح أصول الکافی، تحقیق مع تعلیقات میرزا ابوالحسن شعرانی، ضبط و تصحیح سیدعلی عاشور، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت – لبنان 1421 ق/ 2000 م.
37. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، چاپ دوم: موسسه الوفا، بیروت 1403 ق/ 1983 م.
38. منذری، عبد عظیم بن عبد قوی، الترغیب و الترهیب من الحدیث الشریف، تحقیق ابراهیم شمس الدین، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1417 ق.
39. موسوی خمینی، سید روح الله، کتاب الطهارة، مطبعة مهر، قم [بی نا، بی تا].
40. موسوی خوئی، سیدأبوالقاسم، منهاج الصالحین، مدینة العلم، قم 1410 ق.
41. نیشابوری، حسن بن محمدبن حسین معروف بالنظام اعرج، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق شیخ زکریا عمیران، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1416 ق/ 1996م.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.