خانه » همه » مذهبی » اسلام برترين دين و قرآن برترين حجت

اسلام برترين دين و قرآن برترين حجت

اسلام برترين دين و قرآن برترين حجت

از ديدگاه قرآن کريم اصل دين و حقيقت اسلام شناخت حق تعالي و دوري از هر گونه شرک است که محور اصلي تبليغ همه پيامبران الهي(ص) را تشکيل مي دهد. اين کتاب مقدس براي شناخت مبدأ مطلق و حقيقت هستي و اهميت وجودي انسان خرد او را با استدلالات عقلي آشنا مي سازد و به شناخت آيات الهي که در همه پديده هاي هستي و از آن جمله آياتي که در نقش او متجلي است، ارشاد مي کند تا از مقام خودآگاهي و خداآگاهي باز نماند و براي اين که در شناخت پروردگار خويش دچار اشتباه

354285a1 af78 4db0 a5eb c8fef13b47fd - اسلام برترين دين و قرآن برترين حجت
21536 - اسلام برترين دين و قرآن برترين حجت
اسلام برترين دين و قرآن برترين حجت

نويسنده:دکتر عبدالله شکيبا

چکيده

از ديدگاه قرآن کريم اصل دين و حقيقت اسلام شناخت حق تعالي و دوري از هر گونه شرک است که محور اصلي تبليغ همه پيامبران الهي(ص) را تشکيل مي دهد. اين کتاب مقدس براي شناخت مبدأ مطلق و حقيقت هستي و اهميت وجودي انسان خرد او را با استدلالات عقلي آشنا مي سازد و به شناخت آيات الهي که در همه پديده هاي هستي و از آن جمله آياتي که در نقش او متجلي است، ارشاد مي کند تا از مقام خودآگاهي و خداآگاهي باز نماند و براي اين که در شناخت پروردگار خويش دچار اشتباه نشود، او را از هر گونه اعتبارات و تشيبهات حق تعالي بر حذر مي دارد تا مبدأ مطلق را در قالب انديشه اش محدود نسازد.
قرآن کريم ارتباط آدمي را به حق تعالي از يک سو، و وابستگي او را به عالم ماده از سوي ديگر مورد توجه قرار مي دهد، از اين رو، گاه اعمال او را به مبدأ مطلق نسبت مي دهد، تا خود را در اعمالش مستقل نپندارد و گاه اعمالش را به خود او نسبت مي دهد تا انسان مسئوليت خود را در انجام تکاليف الهي بشناسد و از بازگشت به مبدأ مطلق باز نماند.
اين کتاب الهي وجود مطلق را به مقتضاي ضرورت عقلي واحد دانسته و همه موجودات را شأني از شؤون او و غير مستقل در وجود معرفي مي کند، تا آدمي با توجه به عنايت الهي و بهره مندي از صفات الهي به مقام خليفه اللهي دست يابد.
فلاسفه بزرگ اسلامي با همه اعتبار و ارزشي که براي عقل آدمي از جهت شناخت حقايق قائلند، قلمرو شناخت عقل را بسيار محدود مي دانند و در جهت دستيابي به عقايد ايماني درست، هدايت قرآني را از هدايت عقلي برتر مي شمارند، که در اين خصوص به سخنان ابن سينا و شيخ اشراق و صدرالمتألين استناد شده است.
اسلام در لغت به معني تسليم شدن و پذيرفتن است(1). در فرهنگ قرآني، اسلام دين توحيدي است. در قرآن مجيد درباره ي ابراهيم خليل(ع)آمده است: «ما کان ابراهيم يهودياً و لا نصرانياً و لکن کان حنيفاً مسلماً و ما کان من المشرکين»(ال عمران/67) و در آيه ديگري از زبان آن حضرت آمده است: «اني وجهت وجهي للذي فطرالسموات و الارض حنيفاً مسلما و ما أنا من المشرکين.»«انعام/79)
از اين آيات و برخي آيات ديگر، چنين فهميده مي شود که اصل دين الهي، شناخت حق تعالي و اعتقاد به يکتايي حضرت حق و دوري از هر گونه شرک مي باشد و اين شناخت است که محور اصلي تبليغ همه انبياي الهي بوده است. (2)
در بعضي آيات، کلمه اسلام ظاهراً بر دين و آييني اطلاق شده است که از جانب حق تعالي و به وسيله حضرت ختمي مرتبت، محمدبن عبدالله(ص) به جهانيان ابلاغ شده است؛ همانگونه که حق تعالي مي فرمايد: «ان الدين عند الله الاسلام»(3)(آل عمران/19)؛ «من يتبع غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الآخره من الخاسرين»(آل عمران /85) و نيز پس از واقعه غدير خم، خطاب به امت اسلامي فرموده است: «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً.»(مائده/3) که پس از گذشت اندک زماني از ظهور اسلام، کلمه «اسلام» به صورت حقيقت شرعيه، بدون قرينه به همين معني به کار مي رفت.
در اين آيين مقدس، همه عقايد ايماني و آموزشهاي اخلاقي و رفتاري بايد در مرحله نخست بر اساس تعليمات قرآني استوار باشد، چون قرآن کتاب هدايت است و با بهترين و استوارترين روش راهنماي آدمي است. (4)
در احاديث روايت شده از پيامبر اکرم(ص) و ائمه معصومين، به تعليمات قرآني و پيروي از آن تاکيد شده است. (5)
قرآن کريم درباره ي وجود حق تعالي و صفاتش، و نيز درباره ي حقايق جهان نامحسوس، و همچنين درباره ي اهميت وجودي انسان، سخن گفته و عقل او را براي آگاهي به اين حقايق- در مقام ارشاد و تنبيه- مخاطب قرار داده و او را فراخوانده است تا حقايق را آن گونه که هست، پيش از آنکه در قالبهاي احساسات و تعصبات نسنجيده و پندارگرايانه شکل گيرد، دريابد.
اين کتاب مقدس، علاوه بر توجه دادن انسان به شناخت خود و رسيدن به خودآگاهي، خرد او را با استدلالات عقلي آشنا مي سازد و توجه او را به نظام طبيعت بر مي انگيزد، تا از آثار مشهود، مبدأ هستي را بشناسد و به ان ايمان آورد.(6) در قرآن کريم از مبدأ هستي به عنوان وجود مطلق ياد مي شود، مبدائي که داراي قدرت علم، اراده و ديگر صفات کمال، به نحو مطلق و بي نهايت است، که همه موجودات را به قدرت خويش آفريده و به حکمت خويش نظام بخشيده است و عنايت و رحمت او در همه حال شامل همه آنها است.(7)
در ميان آفريده هاي حق تعالي، قرآن براي انسان اهميتي خاص و مرتبه اي والا قائل است، چه آدمي از جهتي داراي صفات مادي و از جهتي داراي صفاتي معنوي است که تجلي صفات الهي به شمار مي آيد و در حقيقت حلقه اتصال بين عالم مادي و عالم لاهوت، يعني واسطه بين عالم محدود و مبدأ مطلق است(8). از اين رو، قرآن براي توجه انسان به اين مرتبه والاي خويش، او را به آيات الهي که در نفس او متجلي است ارشاد مي کند و بازگشت او را به مبدأ آفرينش مورد توجه قرار مي دهد و از توجه به ماديات صرف و اميال وابسته به آن او را نهي مي کند تا از ارتباط خويش با مبدأ مطلق غافل نباشد و از مقام خودآگاهي و خداآگاهي باز نماند(9). و براي آنکه انسان در شناخت آفريدگار خويش دچار اشتباه نشود، او را از هر گونه اعتبارات و تشبيهات در شناخت حق تعالي بر حذر مي دارد تا صفات مبدأ مطلق را در قالبهاي محدود انديشه اش محدود نسازد(10).
قرآن کريم ارتباط آدمي را به حق تعالي از يک سو و وابستگي او را به عالم ماده از سوي ديگر مورد توجه قرار مي دهد، از اين رو گاه اعمال او را به خود او نسبت مي دهد تا مسئوليت خود را دريابد و از سير به سوي کمال و بازگشت به مبدأ مطلق باز نماند و گاه اعمالش را به مبدأمطلق نسبت مي دهد، تا خود را در اعمالش مستقل نپندارد؛ چه، استقلال در فاعليت، مستلزم استقلال در وجود است(11). که آن اختصاص به ذات اقدس الهي دارد؛ بنابراين تناقضي که در بدو امر در بعضي از آيات از جهت انتساب فعل گاه به انسان و گاه به خداي متعال به نظر مي آيد، ظاهري است و به علت اختلاف در جهت نسبت، تناقضي در بين نيست، نه جبر مطلق است آن گونه که فرقه مجبره و از آن جمله اشاعره پنداشتند، نه تفويض مطلق آن گونه که معتزله استنباط کرده اند، «بل امربين الأمرين»، زيرا انسان با آنکه قادر و مريد است، در هيچ حال از قلمرو و سلطنت و ملکوت الهي خارج نيست و بهره اش از وجود، بر اثر تعلقي است که وجود محدود او به مبدأ مطلق دارد(12).
باري قرآن کريم روح آدمي را متوجه وجود مطلق مي کند که خالق همه اشياء است و هر گونه که بخواهد، به مقتضاي عنايت و رحمت خويش، در آنها تصرف مي کند، به نحوي که جاي هيچ پرسشي نيست (13). زيرا وجود مطلق، فوق همه موجودات است و از او جز خير افاضه نمي شود، و براي موجود مقيد امکان سنجش آنچه از موجود مطلق پديد مي آيد، وجود ندارد؛ زيرا آنچه آدمي آن را خير يا شر مي پندارد، از وجهه نظر محدود او است(14). بنابراين، نسبي و اعتباري است و نمي تواند براي سنجش افعال وجود مطلق مقياسي درست باشد(15).
قرآن کريم وجود مطلق را به مقتضاي ضرورت عقليه، واحد، و همه موجودات را شأني از شئون او غير مستقل در وجود مي داند، بنابراين، آنچه براي آدمي لازم است اين است که با توجه به آنچه حق تعالي به او عنايت کرده است، با سعي و عمل خويش بهره اي از صفات الهي را در خود به وجود آورد و مقام والاي خويش را که همان مقام خليفه اللهي است، باز يابد.
قرآن کريم از انسان مطلق و موهومي که وجود خارجي ندارد، سخن نمي گويد، بلکه از انساني سخن مي گويد که از جهت وجود مادي خويش محدود و مقيد به بسياري از اعتبارات نسبي است، ولي با اين حال، او را به اهميت نفسش که نفخه اي الهي است و حقيقت انسان است، متوجه مي سازد تا با توجه به ارتباط خويش يا مبدأ مطلق، خود را از دام غرور برهاند و با دل آگاهي به پرودگار کريم ايمان بياورد.
قرآن کريم درباره ي وجود مطلق و صفاتش، و درباره ي روز رستاخيز عمومي و بازگشت همه کائنات به آن مبدأ مطلق، و درباره روح و حقيقت آدمي، غايت زندگي بشر، سعادت و شقاوت حقيقي، خير و شر و همچنين درباره ي جبر و اختيار مسائلي را مطرح و مورد بررسي قرار مي دهد که بخشهاي مهمي از مسائل اعتقادي و عقايد ايماني است. از اين رو، براي دستيابي به عقايد راستين اسلامي، بايد از آموزشهاي قرآني که بيان آن، در همه موارد، حکمت محض و تفصيلي از جانب خداي حکيم است بهره گرفت(16). البته بهره گيري از وحي الهي بدون بينش عقلي امکان ندارد و همان گونه که در احاديث آمده است، عقل نيز حجتي از جانب حق تعالي است(17).
ولي نبايد چنين پنداشت که عقل آدمي توان شناخت همه حقايق ديني را دارد؛ زيرا بسياري از عقايد ايماني در قلمرو و شناخت آدمي قرار ندارد و همان گونه که حق تعالي فرموده است، به آدمي شناخت اندکي عطا شده است(18). و آدميان معمولاً از ظاهر جهان آگاهي دارند و از باطن امور که حقايق نهفته اي است، آگاهي ندارند(19).
باري آنچه در شناخت عقايد ايماني بايد مورد توجه باشد، وحي الهي است و عقل نيز، در کنار، آن حجت و وسيله ديگري براي شناخت عقايد ديني است، اما نبايد عقل را بر وحي مقدم دانست و شناخت ديني را شناخت عقلي محض پنداشت و به تأويلات و تفسيرهايي درباره ي آيات قرآني بر مبناي عقل پرداخت؛ زيرا مسائلي درباره ي عالم غيب و روز رستاخيز عمومي وجود دارد که با عقل آدمي قابل شناخت و سنجش نيست.
ابن خلدون که از اشاعره است، قلمرو و عقايد ايمان را گسترده تر از قلمرو شناخت عقلي مي داند، ولي درستي احکام عقل را نيز انکار نمي کند. وي مي گويد: با عقل نمي توان مسائل توحيد و صفات حق تعالي و آخرت و حقيقت نبوت را شناخت، همان گونه که با ترازويي که با آن زر را مي سنجند نمي توان کوه را سنجيد؛ و اين از آن جهت نيست که ترازو در سنجش خود دقيق نيست، بلکه از آن جهت است که توان سنجش آن محدود است. عقل نيز از جهت حد وجودي خود در شناخت حقايق محدود است و توان احاطه و شناخت ذات حق تعالي و صفات او را ندارد(20).
فلاسفه اسلامي نيز با همه اعتبار و ارزشي که براي عقل از جهت کشف حقيقت قائل بودند، قلمرو و شناخت عقلي را بسيار محدود دانستند و از تأويل آيات قرآني بر مبناي عقل در جهت رسيدن به عقايد ايماني خودداري کردند. ابن سينا در فصل هفتم از مقاله نهم کتاب شفا درباره ي حشر جسماني مي گويد: «براي عقل راهي در جهت اثبات آن وجود ندارد و تنها از راه شرع قابل اثبات است.» که درباره ي پاداش و کيفر جسماني در روز قيامت، به تفصيل به بيان آن پرداخته است. ابن سينا پذيرفتن حشر جسماني را مطابق آنچه در قرآن و حديث آمده است، لازم مي داند. (ابن سينا، شفا،ص423)
شيخ شهاب الدين سهروردي نيز معتقد است که هر عقيده اي که قرآن و سنت بر درستي آن گواه نباشد، باطل، بيهوده و بي ارزش خواهد بود:
کسي که به ريسمان خدا (قرآن مجيد) تمسک نجويد، گمراه مي شود، و در ته چاه پندار باطل سرنگون مي گردد. آيا نمي داني همان گونه که خلايق قادر به ايجاد تو نبوده اند، قدرت ارشاد و هدايت تو را نيز ندارند، بلکه هدايتگر تو آن خدايي است که هستي بخش و هدايتگر همه موجودات است. قدرت او به تو هستي بخشيد و سخن او (قرآن) تو را راهنما و راهگشاي است. (سهروردي، ص82)
ملاصدرا در مقدمه اسفار از اين که عمري را در راه فراگيري آراي فلسفه پردازان عقل گراي و متکلمان جدل پيشه گذرانده است اظهار پشيماني مي کند و آن را گناهي بزرگ مي شمرد که از جهت آن طلب آمرزش مي کند. (ملاصدرا، اسفار، ص11) وي پس از بيان عقيده ي خود درباره ي فلسفه پردازان عقل گراي و متکلمان جدل پيشه مي گويد:
زمام عمر خود را به خداي منان وا مي گذاريم و به پيروي از فرمان خدا به آنچه از رسول خدا به ما رسيده است، ايمان مي آوريم. و در مقام تحليل عقلي بر نمي آييم، بلکه از هدايت او پيروي مي کنيم و از او به آنچه فرمان داده است فرمان مي بريم و از آنچه ما را باز داشته است خود را باز مي داريم همان گونه که حق تعالي فرموده است: «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (ملاصدرا، اسفار، ص11و12)
و در مقدمه مظاهر الالهيه مي گويد:
اي همراهان مجاهد و اي برداران مومن، حکمت همان معرفت ذات حق و اول مرتبه وجود و شناخت صفات و افعال او و شناخت نفس آدمي و سعادت و شقاوت او است. اين گونه شناخت، موجب تماشاي جمال احدي و کاميابي به شهود سرمدي است.
مراد از حکمت، همان حکمت مشهور نزد فلسفه پردازان و دلبستگان به فلسفه مجازي نيست که به دامان بحثهاي گفتاري چنگ زده اند بلکه مراد از آن، حکمتي است که نفس آدمي به سبب آن به ملأ اعلي و بالاترين غايت دست مي يابد، و اين حکمت عنايتي رباني و بخششي الهي است؛ زيرا حکمت از جانب حق تعالي است؛ همان گونه که خود فرموده است: «يوتي الحکمه من يشاء و من يوت الحکمه فقد اوتي خيراً کثيراً».(ملاصدرا، مظاهر الالهيه، ص7و8)
ملاصدرا در اجوبه المسائل مي گويد: «من در تمام روي زمين کسي را نيافتم که از تحقيق در مسأله معاد و بازگشت نفوس آدمي، آگاهي و خبري يافته باشد. (ملاصدرا، اجوبه المسائل، ص44)؛ و همچنين «در خزانه سيم و زر انديشه حکما و جواهر اسرار آنان به زر خالصي از انديشه و معرفت برخورد نکرده ام که برطرف کننده ي نياز در حل مسائل ياد شده باشد، يلکه اکثر آنان از گمان پيروي کردند؛ و گمان به هيچ وجه موجب بي نيازي از حق نمي گردد: «ان الظن لا يغني من الحق شيئاً» من مدت زيادي بر اين حالت بودم، تا آنکه رجوع کردم به کتاب خدا و در آيات آن انديشه کافي به کار بردم و در درياي معاني و اسرار آن فرو رفتم تا به جواهر درخشان آن دست يافتم و در دستيابي به آن گوهر به نگريستن به ساحل آن بسنده نکردم، و در نتيجه به حمد و سپاس خداي متعال به نوري دست يافتم که بتوان در تاريکي هاي طبيعت به حق راه يافت، تا موجب شفاي بيمار جهل دلها گردد و از عذاب قبر برهاند. من با اين ژرف نگري در اسرار قرآن، از علم معاد و نشئه آخرت به اسراري از گنجينه هاي معرفت دست يافتم که به ارزش آن جز علام الغيوب آگاه نيست. سرانجام به اين حقيقت آگاهي يافتم که در روي زمين هيچ نوري جز نور نبوت نيست که بتوان بدان روشنايي يافت. پس پروردگار مرا هدايت کرد به آنچه که به سبب آن از همه انديشه ها و عقايد حکماي پيشين و متکلمان باز پسين بي نيازي يافتم. “سپاس خداي را که ما را بدان هدايت کرد و اگر خداي متعال ما را بدان هدايت نمي کرد، هرگز هدايت نمي يافتيم.” (ملاصدرا، اجوبه المسائل، ص44و45)

پي نوشت:

1.«له أسلم من في السموات و الارض»(آل عمران /83)؛«قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولو أسلمنا لما يدخل الايمان في قلوبکم.»(حجرات /14)
2.«شرع لکم من الدين ما وصي به نوحاً و الذي اوحينا اليک و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي أن أقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه کبر علي المشرکين ما تدعوهم اليه.»(شوري /12)
3.«اي لا دين مرضي عندالله سوي الاسلام و هوالتوحيد و التدرع بالشرع الذي جاء به محمد.» (بيضاوي،)؛ و در نهج الفصاحه آمده است: «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه.»(نهج الفصاحه، ص213،حديث 1056)
4.«ذلک الکتاب لاريب فيه هدي للمتقين»(بقره /2)؛«ان هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم (اسراء/9)
5.«عليکم بالقرآن فاتخذوه اماماً و قائداً فانه کلام رب العالمين الذي هو منه و اليه يعود. ..»(نهج الفصاحه، حديث شماره 1979)
6.«ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلک التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من مآء فأحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من کل دابه و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون»(بقره /164)؛ «سنزيهم آياتنا في الافاق و في أنفسهم حتي يتبين لهم انه الحق اولم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد»(فصلت/53)؛ «و في الارض آيات للموقنين و في انفسکم افلا يبصرون.»(ذاريات/21)
7.«هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شيء عليم»(حديد/3)؛ «اينما تولوا فثم وجه الله»(بقره/109)؛ «کتب ربکم علي نفسه الرحمه»(انعام/12)
8.«اذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه»(بقره/28)
9.«و لا تکونوا کالذين نسوا الله فأنسهم أنفسهم»(حشر/19)
10.«فسبحان رب العرش عما يصفون»(انبياء/21)؛ «فسبحان الذي بيده ملکوت کل شيء»(يس/83)؛ «ليس کمثله شيء»(شوري/9)
11.«قل کل من عندالله فما هولاء القوم يکادون يفقهون حديثا»(نساء/78)؛ «و ما تشاءون الا ان يشاء الله»(انسان /30)؛«يدالله فوق ايديهم»(فتح/10)
12.«يا ايها الناس أنتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد ان يشأيذهبکم و يأت بخلق جديد»(فاطر/15)؛ «من يبخل فانما يبخل عن نفسه و الله الغني و أنتم الفقراء»(محمد/47)؛ «ما أغني عنکم من الله من شيء»(يوسف/68)؛ «له ما في السموات و ما في الارض و ان الله لهو الغني الحميد»(حج/64)؛ «قل ان الفضل بيدالله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم»(لقمان/26)؛ «ان الفضل بيدالله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم»(حديد/29)؛ «بيدک الخير انک علي کل شي قدير»(آل عمران/26)؛ «يدالله فوق ايديهم»(الفتح/10)
13.«لا يسال عما يفعل و هم يسألون»(انبيا/23)
14.«عسي أن تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسي أن تحبوا شيئا و هو شر لکم و الله يعلم و انتم لا تعلمون»(بقره/216)
15.«عسي ان تکرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا.(نساء/19)
16.«کتاب احکمت آياته ثم فصلت من لدن حکيم خبير.»(هود /1)
17.«ان لله علي الناس حجتين حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فهي الرسل و الانبياء و الائمه و اما الباطنه فالعقول.»(اصول کافي، جلد 1،ص119-حديثي از موسي بن جعفر)
18.«ما أتيتم من العلم الا قليلاً»(اسراء/85)
19.«يعلمون ظاهراً من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون.»(روم /7)
20.«العقل ميزان صحيح فأحکامه يقينه لا کذب فيها غير انک لا تطمع آن تزن به امور التوحيد و الاخره و النبوه و حقايق الصفات الالهيه و کل ماوراء طوره فان ذلک طمع في محال و مثال ذلک رجل رأي الميزان الذي يوزن به الذهب فطمع أن يزن به الجبال.»(ابن خلدون، ص460)

منابع و مآخذ:
قرآن مجيد
بيضاوي، قاضي. اسرار التأويل و انوار التنزيل. چاپ سنگي.
نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(ص).مترجم و فراهم آورنده ابوالقاسم پاينده. تهران: جاويدان، 1360.
کليني، محمدبن يعقوب. اصول کافي، ج1.ترجمه جواد مصطفوي. تهران: مکتب الاسلاميه، [بي تا]ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون. بغداد: مکتبه بغداد، بي تا.
ابن سينا. شفاءالهيات. تهران: ناصرخسرو. 1354.
ملاصدرا (محمدبن ابراهيم صدرالدين شيرازي). اسفار الاربعه. دارالمعارف و الاسلاميه.
مظاهر الالهيه. تصحيح آيت الله سيد محمد خامنه اي. تهران: انتشارات بنياد صدرا.
اجوبه المسائل. تصحيح دکتر عبدالله شکيبا. تهران: انتشارات بنياد صدرا 1378.
سهروردي. کلمه التصوف. به تصحيح نجفقلي حبيبي. تهران: انجمن فلسفه 1356.
منبع: فصلنامه آينه معرفت

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد