براي پاسخ به اين شبهه، كه راجع به جامعيت اسلام است، ابتدا بايد به اين نكته توجّه نمود، كه هدف اعلي و مأموريت اصلي اديان الهي، به ويژه دين اسلام،هدايت انسان به سوي كمال مطلوب و سعادت ابدي او و يا به عبارتي « خليفة الله كردن انسان » ميباشد، كمالي كه انسان را لايق سجدة ملائكه مينمايد چه اين كه او با داشتن اين كمال، اشرف مخلوقات الهي خواهد بود. و در راستاي رسيدن به اين هدف، هر آن چه مورد نياز انسان است، مستقيماً در متن دين آمده است: چنانكه مفسرين گفتهاند مراد از اين كه قرآن كريم « تبياناً لكل شيءٍ»[1] است، همين حقيقت مي باشد.[2]در مرحلة بعد بايد به اين نكته توجّه كرد كه از نظر اسلام، دنيا و آخرت از هم جدا نيستند، بلكه دنيا به مثابة مزرعهاي براي آخرت است كه پاداش و كيفر اخروي، در واقع انعكاس اعمال و رفتار آدمي در همين دنيا است.
آيات و رواياتي هم كه دنيا را مورد مذمت قرار ميدهند، ناظر به هدف قرار دادن و دلبستگي و تعلق يافتن به دنيا هستند، و گرنه اصل زندگي در دنيا و بهره بردن از نعمتهاي آن در مسير صحيح الهي و انساني، نه تنها مذموم نيست، بلكه ممدوح و شايسته است؛ چنانكه اميرمؤمنان(ع) در پاسخ به شخصي كه مرتب از دنيا بدگويي مي كرد، فرمود: «ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها … أتغترّ بالدنيا ثم تذمها؟» «اي كسي كه از دنيا بدگويي ميكني و خود فريب وعدههاي دروغين آن را خوردهاي … آيا فريب دنيا را مي خوري و بعد، از آن بدگويي ميكني؟» و در ادامه در بيان خوبيهاي دنيا فرمود: « ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها و دار غني لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله، و مصلّي ملائكة الله و مهبط وحي الله، و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة…»[3] «براستي كه دنيا براي كسي كه با راستي با آن برخورد كند، سراي راستي است، و براي آن كه درك درستي از دنيا داشته باشد، خانه سلامتي است، و براي آنكه توشه آماده نمايد، خانه بي نيازي است؛ و براي آنكه از آن پند گيرد، خانة پند است. دنيا مسجد دوستان خداست، و محل نماز فرشتگان الهي و فرودگاه وحي پروردگار و محل تجارت اولياء خداست كه در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند…»
بنابراين زندگي دنيوي و تأمين نيازهاي مادّي، هر چند هدف اصلي دين نيست، امّا ديني كه دنيا را به منزلة پلي براي رسيدن به سعادت اخروي ميداند، نميتواند نسبت به اين نيازها بي تفاوت باشد و از اين جهت پرداختن به امور دنيوي، هدف ثانوي و تبعي دين محسوب ميشود. يعني از آنجا كه رسيدن به هدف نهايي جز از طريق زندگي در دنيا و استفادة صحيح از نعمتهاي آن، ممكن نيست، دين به امور دنيوي آدمي نيز توجّه دارد و تحت قلمرو و حاكميت خود به جهت دهي اين امور مي پردازد. داستانهاي قرآن كريم از زندگي پيامبران الهي و نحوة به كارگيري فنون و مهارتهاي علمي و هنري و صنعتي توسط ايشان بهترين شاهد بر مدعاي ما است:[4] داستان حضرت سليمان و استفادة او از چشمة مس گداخته در صنعت، و ساختن بناهاي بلند و قصرهاي منيع، تحت فرماندهي و نظارت آن حضرت، و به كارگيري هنر و نقاشي براي تشويق به هنر و ارضاي غريزة هنرجويي و آموزش شيوة بهرهبرداري درست از هنر و نيز صنعت فلزكاري و ساختن ظروف مورد نياز فردي و جمعي[5]و بالاخره بناي قصر ظريف شيشهاي كه وقتي ملكة سبا به آن وارد شد به پندار آنكه وارد آب ميشد پوشش پاي خود را بالا زد،[6]شاهد بر پيشرفت صنعت معماري و هنري و صنعتي در عصر حضرت سليمان(ع) است. همچنين داستان حضرت داود، پدر سليمان ـ عليهماالسلام ـ و ارائة صنعت زره بافي توسط آن حضرت[7]. و نيز داستان نوح(ع) و صنعت كشتي سازي[8] و داستان ذوالقرنين كه هر چند قرآن از نبوت وي سخن نگفته ولي روش پسنديدة او را در برخورداري از همه وسايل مقدور آن عصر، تا حدودي گزارش ميدهد كه همان ساختن سد عظيم نفوذ ناپذيري است كه بر اثر ارتفاع و صاف بودن، قابل فتح نبود و بر اثر استواري و استحكام، قابل نقب زدن و سوراخ نمودن نبود، چرا كه آن سد عظيم فلزي، از خاك و آجر و سنگ و سيمان و مانند آن ساخته نشده بود بلكه از پارههاي آهن و مس گداخته بنا گرديده بود.[9] اين داستانها همگي بيانگر اين واقعيتند كه دين، به زندگي دنيوي توجّه دارد و آدمي را به بهرهبرداري صحيح از علوم و فنون روزگار خود تشويق مينمايد.
ليكن ممكن است پرسيده شود كه اگر دين نسبت به علوم بشري نظر دارد و امور بشري بدين لحاظ، اموري ديني به شمار ميروند، پس چرا مستقيماً در قرآن به بيان اصول و قواعد اين علوم پرداخته نشده است، تا بشر بدون زحمت، روش زندگي دنيوي خود را از كتاب خدا دريافت نموده به پيشرفت و تكامل دنيوي نايل آيد؟!
پاسخ اين است كه: اولاً، اين امور رابطة مستقيم با فلاح و رستگاري انسان ندارند، زيرا نقش تعيين كنندهاي در تكامل حقيقي انسان و سرنوشت ابدي وي ندارند. چه بسا انسانهايي با ساده ترين روش زندگي كنند و به سعات ابدي نايل شوند و در مقابل عدّهاي با برخورداري از تمام علوم و فنون روز، زندگي مُرفّه داشته باشند، ولي سعادتمند نگردند.[10]ثانياً، علوم و دانشهاي بشري متغير بوده و در هر عصر و زماني با پيشرفت اين علوم، بهرهمندي از پارهاي وسايل و ابزار زندگي امكان دارد و هرگز ممكن نيست كه دين ثابت ، همة اين علوم و فنون را بيان كند. و اصلاً پيدايش اين مهارتها، معلول علل خاص خود مي باشد كه بايد بشر در طول زمان به آنها دست يازد. و از اين روي بيان آنها براي انسانهاي عصر نزول قرآن كه هنوز به بسياري از دانشهاي امروز نرسيدهاند، امكان نداشته است. و اين در حالي است، كه دين بايد تعاليم خود را به گونهاي بيان كند، كه براي همة انسانها و در همة اعصار و زمانها قابل فهم و در دسترس باشد. چرا كه دين براي هدايت همة بشريت آمده و اختصاص به زمان خاصي ندارد.
ثالثا،ً ديني بودن يك امر به اين معنا نيست كه حتماً آن امر در متن دين آمده باشد و دين تمام زواياي آن را بيان كرده باشد، بلكه ممكن است ديني بودن از اين باب باشد كه دين، عهدهدار مديريت و سامان دهي به آن امر باشد. و بدين لحاظ هيچ امري از امور بشري نيست، كه از تحت اداره و حاكميت دين خارج باشد، زيرا دين نسبت به هر فعلي از افعال اختياري انساني، حكمي از احكام پنجگانة وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه را جاري ميسازد و به اين ترتيب به همة افعال بشري، جهت صحيح ميبخشد. و هر يک از اين علوم و امکانات بشري که بتواند در مسير کمال انساني قرار گيرد مورد تأييد و امضاي شارع خواهد بود. در واقع اسلام با مقيد نکردن مسلمانان به استفاده از علم و تکنولوژي خاص اين اجازه را داده است تا انسانها از هر علم و ابزاري براي رسيدن به کمال استفاده کنند مگر آن که آن علم يا تکنولوژي اصولاً در مسير کمال قرار نگيرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ كتاب نقد، ش 2 و 3 ، ويژه نامة دين و دنيا.
2ـ مطهري، مرتضي، مجموعة آثار، تهران، انتشارات صدار، چاپ چهاردهم، 1374، ج 3 ص 195 ـ 178.
3ـ رباني گلپايگاني، علي، جامعيت و كمال دين، تهران، كانون انديشه جوان، 1380.
4ـ آيت الله جوادي آملي، نسبت دين و دنيا
5ـ هم او، دين شناسي.
پي نوشت ها:
[1] . نحل/89 .
[2] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص324ـ325.
[3] . نهجالبلاغه، حكمت 131.
[4] . ر.ک: : جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، قم، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1379، ص114ـ110.
[5] . سبأ/12 و 13 .
[6] . نمل/44 .
[7] . انبياء/80 .
[8] . هود/37 .
[9] . كهف/96 .
[10] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ شانزدهم، 1376، ج1-2، ص229ـ 226.