خانه » همه » مذهبی » اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)

اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)

اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)

رويارويي و مواجهه اسلام و مدرنيته در انديشه انديشمندان اسلامي اشکال متفاوتي به خود گرفته است.دراين ميان فهم سيد جمال الدين اسد ابادي از مدرنيته و اسلام، اغاز راهي است که تلفيق و سازگاري اين دو عرصه-يعني اسلام و مدرنيته-را راه حل معضل عقب ماندگي و مسئله امپرياليسم در کشورهاي اسلامي مي داند.سيد جمال الدين اسد

5dc57acc 9ed6 4bad 9313 3d136035791f - اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)

m856 - اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)
اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي (1)

 

نويسنده :محمد علي توانا (1)

 

چکيده
 

رويارويي و مواجهه اسلام و مدرنيته در انديشه انديشمندان اسلامي اشکال متفاوتي به خود گرفته است.دراين ميان فهم سيد جمال الدين اسد ابادي از مدرنيته و اسلام، اغاز راهي است که تلفيق و سازگاري اين دو عرصه-يعني اسلام و مدرنيته-را راه حل معضل عقب ماندگي و مسئله امپرياليسم در کشورهاي اسلامي مي داند.سيد جمال الدين اسد ابادي بر اين اعتقاد بود که راه برون رفت از واپس ماندگي و مقابله با امپرياليسم ،با ز تفسير ايين اسلامي است که در درون گفتمان مدرنيته صورت مي گيرد.در واقع سيد جمال الدين ابتدا ميان مدرنيته و غرب جدايي مي افکند و سپس مدرنيته غير غربي را مي جويد.بنابراين، باز تفسير آيين اسلامي در انديشه سيد جمال الدين به بازسازي هويتي مدرن، منتها غير غربي مي انجامد.و اين گونه، مدرنيسم اسلامي به مثابه هويتي متمايز و مستقل از هويت غربي، پاسخ سيد جمال الدين اسد ابادي به بحران جوامع اسلامي در قرن نوزدهم است
واژگان کليدي :اسلام ،سيد جمال الدين اسد ابادي ،مدرنيته، مدرنيسم اسلامي ، هويت .

مقدمه
 

قرن نوزدهم،سرآغاز مواجهه اسلام با مدرنيته غربي در تمامي وجوه آن است .چنين رويارويي اي، چالشي بس بزرگ در درون جوامع اسلامي ايجاد نمود و به دنبال آن هر يک از متفکران سرزمين هاي اسلامي به فراخور درک خود از بنيان سنت و مدرنيسم در صدد عرضه پاسخي به مسئله برامدند
سيد جمال الدين اسد ابادي نيز از جمله اين متفکران بود.او براي پاسخ گويي به مسئله عقب ماندگي و امپرياليسم-يعني بحران جوامع اسلامي -ناگزير از انديشه ورزي در باب مباني سنت و تجدد بود.وي بايد تکليف رابطه اين دو عرصه را اشکار مي ساخت.در واقع از درون انديشه ورزي سيد جمال الدين در باب رابطه سنت و تجدد پاسخ وي به مسئله زوال و انحطاط شکل مي گرفت.
با اين اوصاف مقاله حاضر در صدد پاسخ گويي بدين سؤال است که :نسبت اسلام و مدرنيته در انديشه سيد جمال الدين اسد آبادي چه شکلي به خود مي گيرد؟
سيد جمال الدين اسد آبادي علل و ريشه هاي زوال و انحطاط جهان اسلام را داري دو بعد دروني و بيروني مي دانست.بعد دروني بر مسئله بي قانوني،فقدان دانش،نبود آزادي و همبستگي اجتماعي تأکيد داشت و بعد بيروني بر مسئله استعمار و نداشتن استقلال اين سرزمين ها دلالت مي نمود .البته اين دو بعد را در تعامل با هم بايد درک کرد .بنابراين ، به منظور عرضه راه حلي به مسئله،سيد جمال الدين اسد ابادي ابتدا به پيرايش و بازسازي تفکر اسلامي مي پردازد وسپس از طريق وارد کردن عناصر رهاننده و مترقي گفتمان مدرنيته در درون تفکر اسلامي،هويتي مستقل و غير غربي مي سازد که از آن به عنوان مؤثرترين وسيله جهت مبارزه با استعمار و رهايي ازعقب ماندگي سود مي جويد.

چارچوب نظري
 

به منظور فهم انديشه هاي سيد جمال الدين اسد ابادي از رهيافت انديشه شناسانه منطق دروني سود جسته ايم.بر اساس منطق دروني براي درک واقعي هرگونه جستار بايد دقيقاً به روندهاي فکري آن پي برد(اسپريگنز،30:1377).براي فهم هر شيوه پژوهش و خصوصاً نظريه هاي سياسي،تفکر فعال،زنده و از نظر تاريخي در حال رشد که در چارچوب انها مفاهيم، فايده جمعي و کلي دارند بايد نقطه اغاز باشد(همان:33-34).
اين خصيصه بر قابل فهم بودن روندهاي بازسازي انديشه يک متفکر براي ديگران از طريق پيگيري همان فرايند تاکيد دارد.انسان بايد تصوير متحرک تاريخي از فعاليت و روند تفکرعرضه کند و از آن طريق اميدوار باشد که در نهايت پويايي تاريخي مفاهيم را درک کند و بدين نحو سرشت و ريشه منطق انها را دريابد(همان:34).
رهيافت منطق دروني از مرحله اي آغاز مي شود که نظريه پرداز سياسي، بحران سياسي و بي نظمي در زندگي سياسي رادريافته است(همان:39).براي فهم افکار يک نظريه پرداز سياسي اولين سؤال اين است :مشکل او کدام است؟(همان:54)بر اساس منطق دروني، تشخيص علل و ريشه هاي بحران، مرحله دوم را تشکيل مي دهد.در اين مرحله بايد به مطالعه دقيق در علل بي نظمي و کارکرد نادرست اوضاع سياسي مشاهده شد،پرداخت(همان :81).در مرحله سوم نظريه پرداز مي کوشد تصوير يک نظم سياسي را که در زمان او وجود ندارد، ترسيم نمايد.نظريه پرداز تصوير خود از جامعه منظم را از درک و برداشت اوليه خود از نبودن و يا نارسايي نظم عرضه مي کند.نهايتاً مرحله چهارم رهيافت منطق دروني، ارائه راه حل مسئله است.نظريه پرداز طبعاً توصيه هايي براي اعمال سياسي عرضه مي کند که به نظر او به بهترين وجهي مشکل مطرح شده را حل و فصل مي کند(همان:40).بنابراين، براساس رهيافت منطق دروني تمرکز اين نوشتار بر مرحله بيان پاسخ سيد جمال الدين به بحران جوامع اسلامي -يعني وضعيت حاصل از رويارويي با مدرنيته و پيامدهاي ناشي از آن-است.

روش
 

انتخاب روش همواره با يک موضع معرفت شناسانه همراه است.بنابراين، انتخاب روش بايد با اين ديد صورت گيردکه آيا براي بررسي يک سؤال خاص مناسب است يا خير(ديواين، 232:1378).
در مطالعه امور سياسي ،غالباً روش هاي کيفي بر روش هاي کمي برتري داشته اند(Van Dyk 178:1960).در واقع روش هاي كيفي در جايي که هدف پرداختن به کشف تجارب ذهني مردم و معاني اي است که آنان به اين تجارب مي دهند، مناسب ترين روش ها هستند (ديواين،227:1378).بر اين اساس ما نيز در اين جا از روش تحليل محتوايي کيفي استفاده کرده ايم .
تحليل محتوا موضوع اصلي علومي است که درباره انسان بحث مي کنند. استعداد سخن گفتن،برجسته ترين ويژگي انسان است و زبان ،جزء جدايي ناپذير تفکر منطقي،احساسات و هم عناصرمشخص زندگي دروني اوست…اگر درست نگريسته شود،تحليل محتوامسئله مرکزي مطالعات انساني است(هولستي،11:1380).در اصل تحليل محتوا، تکنيکي پژوهشي براي استنباط تکرار پذير و معتبر داده ها درباره متن آنها است(کريپندورف،25:1378).تحليل محتوا هم مي تواند تحليل مدلول ها باشد مثل تحليل مضموني و هم مي تواند تحليل دال ها باشد مثل تحليل واژگان (باردن،34:1375).در اين پژوهش بيش ار هر چيز به تحليل مدلول ها پرداخته شده است.
بايد در نظر داشت که در تحليل محتوا،اگر توصيف،اولين مرحله و لازم است و اگر تفسير در مرحله بعدي قرار دارد،استنباط راه واسطه اي است که گذر صريح و بازرسي شده يکي را به ديگري ممکن مي سازد(همان:40).بنابراين بايد گفت که ويژگي اصلي تحليل محتوا استنباط است(همان:133
). $مرور برخي آرا پژوهشگران درباره سيد جمال الدين اسد ابادي
سيد جمال الدين اسد آبادي بعنوان قهرمان مبارزه با استعمار و سلسله جنبان نهضت هاي اسلامي معرفي شده است(واثقي، 1:1374).احمد امين مي گويد:«سيد جمال الدين هدف اصلي خود را بر اين گذاشته بود که کشورهاي اسلامي را از زير بار سلطه ي استعمارگران نجات دهد»(امين ، بي تا،106).گلدزيهر نيز بر اين بارو است که هدف سيد جمال الدين،آزاد سازي اسلام از نفوذ بيگانگان بود و راه آن را در سياست مي دانست(مدرسي چهاردهي،174:1347).شيرين هانتر نيز بر اين اعتقاد است که استفاده سيد جمال الدين از اسلام به عنوان ابزار بسيج سياسي،بيشتر از آنجا ناشي شده است که از نفوذ و جايگاه استوار اسلام در ميان توده هاي مردم آگاه بود .بنابراين.از آن به عنوان وسيله اي براي برانگيختن انان عليه دولت هاي حاکم سود مي جست،در واقع جمال الدين اين دولت ها را فاسد تلقي مي کرد و آنها را مسئول استيلاي قدرت هاي بزرگ بر جهان اسلام مي دانست(هانتر،127:1380).بر اساس تعبير نيکي کدي سيد جمال الدين از اسلام به عنوان ابزاري جهت پاسخ به امپرياليسم استفاده نمود(Keddie,1988:1).حامد الگار نيز بر اين اعتقاد است که علاقه ي سيد جمال الدين به اسلام منحصر به جنبه هاي سياسي و اجتماعي آن بود و در واقع خيال مي کرد که اسلام محتوايي غير از ان جنبه ها ندارد(الگار، 216:1369).در واقع اسلام براي وي يک هدف يا يک وسيله همواره مورد مناقشه بوده است (روه، 48:1995).
به نظر نگارنده اين سطور هدف اساسي سيد جمال الدين بازسازي هويت اسلامي بود و ازآن به عنوان ماهيتي غير غربي براي مبارزه با جنبه استعماري مدرنيته و راه رهايي و پيشرفت سود مي جست.در واقع بازسازي هويت اسلامي سيد جمال الدين برگرفته از جنبه هايي از انديشه هاي اسلامي و مدرنيسم غربي است و خود في ذاته هدفي براي سيد جمال الدين است.در واقع سيد جمال الدين علاوه بر اينکه مي خواست دستاوردهاي مدرنيته را اصالتاً اسلامي بخواند(Keddie,1983:2)و استدلال م‍ي کرد که در اسلام هيچ خصيصه ي ذاتي وجود نداشته است که مانع از باز تفسير ان همساز با دنياي مدرن شود(Hourani,1970:6).به دنبال بازسازي هويت اسلامي در زمينه ي (2)مدرن اما غير غربي آن برآمد .

چارچوب فکري سيد جمال الدين
 

سيد جمال الدين اسد ابادي درمان دردهاي سياسي ممالک و ملل اسلامي را در سه اصل اساسي خلاصه مي کند که اين سه اصل در پيوند تنگاتنگ با هم قابل درک هستند:
1.تبديل شيوه ي حكومت از استبدادي به مشروطه و برقراري قانون به جاي رسوم و اوامر ؛
2.از ميان بردن آثار تفرقه مذهبي و احياي روح و حدت اسلامي ؛
3.مبارزه علني و بيرحمانه با نفوذ استعمار(محيط طباطبايي،162:1350)

سيد جمال الدين و مسئله ي استبداد
 

يکي از محورهاي مهم فکري سيد جمال الدين،انديشه ضد استبدادي وي است که کمتر به آن توجه شده است.سيد جمال الدين بر اين اعتقاد بود که قوه ي مطلقه ي استبدادي،موجد آزادي و عدالت نمي تواند باشد،مگرآنکه به قدرتي مقيد و محدود شود(مدرسي چهاردهي،137:1360)وي دريافته بود که اساس عقب افتادگي و شور بختي ممالک اسلامي در بي نصيبي ملت هاي مسلمان از آزادي و دانش است و اين نقيصه را نتيجه اسلوب حکومت مستبد دانست و دريافت تا شکل زندگاني سياسي در ممالک اسلامي تغيير نيابد و حکومت مشروطه جاي حکومت استبدادي را نگيرد،نجات بر مسلمانان ميسر نيست(محيط طباطبايي، 50:1348).
سيد جمال الدين مي گويد:«تا زماني که ملت در ناداني و جهالت خود باقي هستند،حکومت فردي دوام پيدا مي کند.هنگامي که نور معرفت در ملتي درخشندگي داشت،نخستين کارش به وجود آوردن نهضت آزادي و رهايي از قيود زنجيرها و طرز حکومت هايي است که متناسب با شئون اجتماعي او باشد»(مدرسي چهاردهي، 142:1347).

سيد جمال الدين و مسئله ي استعمار
 

از ديگر محورهاي فكري سيد جمال الدين مبارزه با استعمار به عنوان وجهي از مدرنيته غربي است.البته مبارزه با استعمار از ساليان پيش از تولد سيد جمال آغازشده بود و از اين جهت سيد جمال الدين پيشگام مبارزه با استعمار نيست(يوسفي اشکوري، 52:1376).سيد جمال الدين در صدد شناخت ريشه استعمارگري و نوع پوششي بود که استعمار در آن پنهان مي گردد. چنان که مي گويد:«اين استعمار که از نظر لغت به معني آباد کردن است از لحاظ معني حقيقي و اصيل به عقيده ي من از اسماء اضداد است.زيرا اين استعمار يعني استعباد و بنده و برده ساختن آزادگان و خاصه استعمار به معني تخريب نزديک تر است تا تعمير و عمران»(اسد ابادي، 168:1358).وي معتقد بود که «جنگ هايي که به وسيله قدرتمندان و سرمايه داران غربي پديد مي آيند،برآمده ازسلطه گري ها و سود پرستي ها و گسترش قلمرو قدرت آنهاست که البته تحت عناوين زيبايي چون وطن،ملت و دفاع از سرزمين و مرد م صورت مي گيرد(عماره،196:1998)و در جايي درگ مي گويد:«دولت هاي مقتدر سقوط نکردند و از بين نرفتند،مگر با دخول بيگانگان به آن کشورها و گماردن آنها بر کارهاي مهم مملکتي؛زيرا در تاريخ همه دولت هاي منقرض شده ،آثاري از دخالت بيگانگان به چشم مي خورد»(اسد ابادي ،90:1355).

سيد جمال الدين و مسئله اتحاد اسلامي
 

در واقع نخستين کسي که در تاريخ جديد علناً مسئله ي وحدت اسلامي را طرح نمود نادرشاه افشاربود(محيط طباطبايي، 85:1350).بعد ازنامه ها و اسناد نادري مي بايست مقالات سيد جمال الدين اسد آبادي در عروة الوثقي را کامل ترين و رساترين مفسر روح اين انديشه دانست(همان:105).
بنابراين ،از مفاهيم محوري ديگر تفکر سيد جمال الدين ،اتحاد اسلامي و همبستگي اجتماعي است که رفع تفرقه در ميان مسلمانان را مد نظر دارد . البته مقصود و هدف سيد جمال الدين اين نبود که حکومت هاي اسلامي حکومت واحدي را تشکيل بدهند،بلکه بايد به اوضاع و احوال يکديگر آشنا شده و در کارها با هم همکاري نمايند(مدرسي چهاردهي، 310:1360).از نظر سيد جمال الدين اسد آباديي اتحاد،خود آگاهي نسبت به منافع مشترکي است که برتري و عظمت را به ارمغان مي آورد (اسد آبادي ،98:1355).

پی نوشت ها :
 

1.دانشجوي دکتري علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس.
2. contex.

منبع :پژوهش علوم سياسي ،شماره سوم ،پاييز و زمستان1385،صص113-97
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد