اسماعيليه، خاستگاه و انشعابات (2)
دوره ي تشکيل فاطميان در مصر در سال 297 هـ . ق تا پايان دوره حکمروايي مستنصر، دوره طلايي اسماعيليه نام گرفت. حسين بن احمد مستور در دوران رهبري خود که زماني کوتاه بود، داعياني را به سرزمينهاي ديگر از جمله ايران، يمن و شمال آفريقا اعزام کرد. وي ابوعبدالله شيعي را رهسپار غرب سرزمينهاي اسلامي يعني تونس، طرابلس، مراکش و مصر نمود و ابن حوشب که پيشتر از شيعيان امامي بود و بواسطه دعوت او به کيش اسماعيلي درآمد را به يمن فرستاد. در هر دو بخش داعيان، پيروزيهاي بزرگي بدست آوردند که علاوه بر تبليغ اسماعيلي و گرايش بسياري به اين آيين، موفق شدند در هر دو سرزمين دولت اسماعيلي بوجود آوردند. پايه گذاري دولت اسماعيلي در مصر که بعدها فاطمي نام گرفت فرزند حسين بنام «عبدالله مهدوي» بود.
در دوره دوم، فقه اسماعيلي توسط قاضي نعمان بزرگ، فقيه بارز اسماعيلي با عنوان دعائم الاسلام نگاشته ميشود که عمدتاً مبتني بر روايات شيعي، بخصوص از امام باقر (عليه اسلام) و امام صادق (عليه اسلام) ميباشد. در همين دوران است که پس از تدوين اوليه رسائل اخوان در دوران دومين امام مستور يعني احمد مستور، فلسفه اسماعيلي توسط جعفر بن منصور فرزند همين ابن حوشب که پيشتر پادشاه صنعا را دعوت به اسماعيلي کرده و او نيز ضمن پذيرش دعوت، يمن را در اختيار او قرار داده بود نگاشته شد. کتاب الکشف و اسرار النقطه مهمترين اثر در حوزه فلسفه اسماعيلي شمرده ميشود.
عبدالله مهدي که در هشت سالگي با مرگ پدرش حسين، رهبري اسماعيليه را عهده دار شد پس از گذشت هجده سال در 286 هـ. ق، رياست را بدست گرفت، او در نخستين اقدام، دعوت امامت کرد. تا پيش از اين اسماعيليان رهبران خود را با عنوانهاي حجت (باب)، داعي الدعاة، داعي بلاغ، داعي مطلق (نقيب)، داعي مأذون و يا داعي محدود خطاب ميکردند. شعار اکثر داعيان، الدعوة الهادية بود که خود را بعنوان داعي ياد ميکردند اما برخي رهبران اصلي اسماعيلي که در سلميه بودند را حجت يا باب ميخواندند. (1)
اکثر اسماعيليان همچنانکه گذشت قائل به پايان امامت بوده و اسماعيل يا محمد را هفتمين امام و مهدي منتظر ميدانستند، از اينرو با ادعاي امامت توسط عبدالله نه تنها به مخالفت برخاستند، بلکه شکاف و انشعاب بزرگي در اسماعيليه پديد آمد که مهمترين آن مخالفت و جدايي کامل قرامطه از اسماعيليه شام وسپس مصر بود. حمدان و عبدان رهبران قرمطيان عراق، بحرين و شرق عربستان ادعاي عبدالله را رد نموده و اعلام جدايي و استقلال کردند. مسئله قرامطه را در بخشي از همين نوشتار باجمال بيان خواهم کرد.
به هر روي تا پيش از اعلام عبدالله به امامت، تمام رهبران اسماعيلي با عنوان داعي به تبليغ اين کيش اقدام کرده و رهبران اصلي اسماعيلي نام حجت را براي خود انتخاب کرده بودند. حجت، هم حجت امام مستور بود و هم حجت امام قائم. پيروان تنها از طريق حجت يا باب بود که ميتوانستند دستورات امام را دريافت کنند، حجت در ميان دوازده مقام در ساختار اسماعيليه، بالاترين مقام پس از امام است که بنوعي باب دينداران با امام محسوب ميشود. (2)
عبدالله مهدي در نامه هاي خود به رهبران، داعيان و دينداران چنين اعلام کرد که رهبران اصلي اسماعيلي از همان ابتدا، امام برحق بوده و خود را نيز امام ميدانستند اما بسبب ترس از آزار و قتل عباسيان و مخالفان، مجبور بودند نامهاي مستعار مبارک، ميمون و سعيد را براي خود انتخاب کنند از اينرو دست به تقيه ميزدند؛ بنابراين حال که شرايط مساعد است، بايد آشکارا دعوي امامت کرده و به همه اعلام نمود. (3)
پس از اعلام امامت، قرامطيان عراق مهمترين مخالف عبدالله مهدي شدند؛ اينان نه تنها داعيان مربوط به عبدالله و شام را از خود دور کرده بلکه دست به قتل رهبران اصلي آنها نيز زدند که کشتن ابوزکرياي داعي در سال 286 هـ. ق نمونه يي از آن کشتار است. (4) پس از حمايت ابوسعيد جنابي از حمدان و عبدان، گروه مخالف، نيرومند گرديد بنحوي که پس از مدتي عبدان با کمک زکرويه بن مهرويه که ابتدا در جناح عبدالله قرار داشت اما سپس به قرامطه پيوست، شورش عليه شام را آغاز کرده و چندي بعد تصميم به حمله به شهر سلميه مقر اصلي عبدالله گرفتند. زکرويه در سال 290 هـ . ق بکمک مخالفان قرمطي به سلميه هجوم آورد و آنجا را ويران کرد ولي عبدالله از تصميم قرمطيان در حمله به شام آگاه شده و در سال 289 هـ . ق، سلميه را ترک و به سمت شمال آفريقا و مراکش رهسپار شد. اما عبدالله در مراکش دستگير و محبوس شد. ابوعبدالله شيعي که در سال 280 هـ. ق در شمال آفريقا، دعوت اسماعيلي را آغاز کرده بود، بسرعت توانست موفقيتهاي بسياري کسب کرده و پيروان زيادي را جلب نمايد. او با پيروزيهاي پي در پي توانست حکومتهاي بربر محلي را شکست داده و سرانجام عبدالله را از زندان رهانيد. پس از آزادي عبدالله، وي عازم رقاده محل حکومت اغالبه رفت و درسال 297 هـ. ق در مراسم باشکوهي، رسماً بعنوان خليفه معرفي گرديد. عبدالله توانست بکمک ابوعبدالله، نخستين دولت رسمي شيعي را بنام حضرت فاطمه (سلام الله عليها) و با عنوان فاطميون در پايان سده سوم در برابر خلافت بغداد تأسيس کند. از همين زمان است که عبدالله و ساير رهبران اسماعيلي، پايان دوره اختفا يا ستر و آغاز دوره کشف و امامت را اعلام کردند. (5)
1. تشکيل حکومت فاطميان
همواره تنها دولت مستقر اسلامي، دولت اموي يا عباسي با مرکزيت دمشق و شام و با برداشت سنّي، قلمداد ميگرديد که مشروعيت بخشي به هر حکومت و جرياني را عهده دار بود. حکومتهاي مهمي همچون طاهريان، سامانيان، غزنويان، سلجوقيان و خوارزمشاهيان در ايران بايد مشروعيت خود را از خلافت بغداد مي ستاندند در حالي که قدرت حکومتها در دوره يي همچون سلجوقيان و پيش از آنان آل بويه بمراتب بيشتر از خلافت بغداد بود. با تأسيس دولت فاطمي در دوره پاياني سده سوم تفسير و گرايش شيعي از قدرت سياسي عينيت يافت. از آن پس چنين نبود که تنها خلافت برحق، بغداد باشد بلکه مصر بعنوان بديلي نيرومند و گاهي نيرومندتر از بغداد مطرح گرديد گرچه سرانجام همه چيز در دوره العاضد چهاردهمين امام فاطمي و بدست صلاح الدين، مجدداً بنفع بغداد پايان يافت.
به هر روي حکومت فاطمي در سال 297 هـ. ق در رقاده نزديک قيروان تأسيس گرديد. پس از هفت سال، مرکز خلافت از رقاده به قيروان و شهر تازه ساخته شده در آن با نام «مهديه» انتقال يافت. سرانجام در سال 362 هـ. ق يعني با گذشت 65 سال از تأسيس دولت فاطمي، مرکز حکومت به شهر تازه ساز قاهره که به همين منظور بنا شد، منتقل گرديد. (6)
حکومت فاطمي در مصر 270 سال دوام يافت که از سال 487 هـ. ق ببعد شاخه مستعلوي امامت را عهده دار بود اما شاخه نزاري آن در ايران 357 سال بطول انجاميد. دوره حکومت مهدي مؤسس فاطمي 25 سال بود و فاطميون تا حکومت مستنصر، هشتمين خليفه فاطمي درباره ي عقايد، رهبري و امامت اختلاف نظري نداشتند اما پس از مرگ او در 487 هـ. ق اختلافات بنياديني در درون فاطميون ايجاد شد که امروزه از آن به اسماعيليه غرب و شرق اسلامي ياد ميکنيم.
در دوره نخست فاطمي، فقه، ادبيات، فلسفه و هنر رشد چشمگيري پيدا کرد؛ رهبران و داعيان اسماعيلي با محوريت دانش تأويلي و باطني کوشيدند تا تفسيري خاص از ادبيات، هنر و فلسفه تدوين نمايند. کتاب المحصول داعي نسفي که برگرفته از تفکر نوافلاطوني است و رديه بر آن توسط ابوحاتم رازي در کتاب الاصلاح نمونه يي از رشد و گسترش تفکر و اهميت يافتن گفتگو و مناظرات علمي در حوزه اسماعيلي است همچنانکه مناظره ابوحاتم و زکرياي رازي درباره قرآن، نبوت و امامت که شرح آن در اعلام النبوة آمده نمونه بارز ديگري است. آثار ابوحاتم، احمد نسفي، ابويعقوب سجستاني (چه کشف المحجوب و چه کتاب النصرة که در دفاع از نسفي و عليه ابوحاتم نگاشته شد)، المؤيد في الدين، قاضي نعمان، حميدالدين کرماني و ناصرخسرو در حوزه هاي مختلف فکري، مواريث برجسته و مؤثري در تمدن اسلامي و انديشه اسماعيليه محسوب ميگردد.
در نوشته هاي متأخر اسماعيلي علاوه بر چهارده تن خلفاي فاطمي، از محمد بن اسماعيل و سه امام مستور با عنوان «امام» ياد ميشود در حالي که از خلفاي نزاريون يادي نمي کنند. بعلاوه رهبران نزاري نه تنها اسم حجت که واسطه امام با مردم بوده و رتبه پس از امام، محسوب ميشد بخود نميدادند، بلکه خود را داعي ميخواندند و تنها استثنا در حاکمان نزاري که ادعاي امامت نمود، حسن علي ذکره السلام بود که صلاي قيامت داد. (7)
2. امامان فاطمي
چهارده نفري که بعنوان حاکمان و امامان اسماعيلي نام برده ميشوند در فاصله سالهاي 297 تا 567 هـ. ق در مصر عهده دار حکومت بودند. ميکوشيم تا حوادث مهم در اين دوره زماني را بررسي کنيم. در دوران سه خليفه نخست که تا سال 341 هـ . ق طول کشيد، غير از مسئله قرامطه تفاوت اساسيي نسبت به دوره امامان مستور بچشم نمي خورد و عمده ترين تحولات و کوششهاي فکري در دوران حکومت نسبتاً طولاني 24 ساله المعز الدين الله (341-365 هـ . ق) رخ داد. در دوران معز، هم فقه اسماعيلي و هم فلسفه نوافلاطوني و تأويلي اسماعيلي تدوين شد؛ به همين دليل مباحث مهم ناظر بر آراء فکري اسماعيليه، گسترش اسماعيليه در شرق تا هند و نيز اختلاف آراء متفکران اسماعيليه از دوره معز ببعد اتفاق مي افتد.
الف) در دوره عبدالله مهدي حکومت فاطمي تأسيس و دوره ستر پايان يافته و دوره کشف و ظهور اعلام گرديد. در همين زمان جريان مهم قرامطه که پيشتر نيز بدان اشاراتي داشتيم بصورت مستقل دولتي بويژه در بحرين و شرق عربستان تشکيل داده و حتي به شام و سلميه مرکز اصلي اسماعيليه هجوم آورده و آنجا را تصرف کرد.
عبدالله مهدي مرکز اسماعيلي را از سلميه به رقاده و قيروان در مصر انتقال داد. ادعاي امامت از جانب او سبب انشقاق بزرگ در اسماعيليه شد. گروهي که تا پيش از اين تنها قائل به مقام داعي و حجت براي رهبران اسماعيلي بودند، امامت عبدالله را پذيرفته و از او بعنوان نخستين امام مکشوف فاطمي ياد مي کنند و بر اين اساس که امامت تداوم دارد، عبدالله و امامان مستور را امامان برحق پس از امام صادق برمي شمارند ولي گروهي ديگر که عمدتاً در جانب قرامطه بودند، اين ديدگاه را رد کردند. (8)
ب) حمدان و عبدان از رهبران اصلي عراق با اعلام امامت عبدالله، از شام و او جدا شده و در بحرين ابوسعيد جنابي نه تنها نظر عبدالله را بدعت دانست بلکه به حمايت از قرامطه عراق دست زد و خود را حجت يا باب و نايب امام و مهدي منتظر اعلام کرد. (9)
قرامطه عراق و بحرين هم دست به تأسيس دولت مستقل زدند و هم به مخالفت و ستيز با فاطميون پرداختند و هم عمدتاً در شرق اسلامي کوشيدند تا ديدگاهي مخالف اسماعيليه مصر را بسط دهند. قرامطه مخالف، موفق شدند در ايران پيرواني پيدا کنند و مورد حمايت قرار گيرند. بزرگترين متفکران همراه قرامطه ابوحاتم و سجستاني بودند. ابوحاتم از نخستين متفکران فلسفي اسماعيليه بود که رهبري داعيان ايران در ري را عهده دار بود. وي توانست بزرگان طبرستان همچون اسفار بن شيرويه و فرمانده سپاه او مرداويج بن زيار را به کيش اسماعيلي درآورد. (10)
ابوحاتم با رهبران قرامطي کوفه و بحرين مراوده و مکاتبه داشته و ديدگاه عبدالله را مردود اعلام کرده و قائل به ختم امامت در محمد بن اسماعيل بود؛ او با نوشتن آثار مهمي همچون أعلام النبوة، الاصلاح و الزينه توانست رهبري فکري اسماعيليه مخالف را در ري، جبال، خراسان و حتي ماوراء النهر بدست آورد. (11)
ابويعقوب سجستاني نيز همچون استاد خود ابوعبدالله نسفي با امامت عبدالله مهدي به مخالفت برخاسته و امامت محمد بن اسماعيل را دوره پايان امامت برشمرد. نسفي در اين مخالفت با اسماعيليه مصر، به تدوين کتاب المحصول اقدام کرده و در آن با دلايلي، ختم امامت، عدم تداوم امامت، باطل بودن امامت عبدالله و حقانيت امامت محمد بن اسماعيل را اثبات مي کند. نسفي و سپس سجستاني نقش مهمي در نيرومند شدن قرامطه در شرق داشته و بنيان فکري اسماعيليه ايران را فراهم ساختند. (12) سجستاني گرچه در دوره خليفه چهارم فاطمي يعني المعزّ از پيروان، مدافعان و تهيه کنندگان بينان ايدئولوژيکي فاطميون شد اما در دوره اول بخصوص زمان عبدالله با نوشتن کتاب النصرة نه تنها به دفاع از آراء ابوعبدالله نسفي پرداخت بلکه با بسط تفکر خاص خود، اسماعيليه فاطميه را بر باطل قلمداد کرد. تفکر نوافلاطوني در اسماعيليه به باور اسماعيليون مرهون تلاش فکري سجستاني است بنحوي که وي پايه هاي اصلي تفکر فلسفي اسماعيلي را فراهم نمود. (13)
ج) دوره المعزّ دوره طلايي فاطميه مصر است؛ پيش از او القائم بامر الله (322-334 هـ. ق دوره امامت) و المنصور بالله (334- 341 هـ . ق دوره امامت) امامت را عهده دار بودند گرچه در دوره هاي قبل، قاضي نعمان، فقيه برجسته فاطمي در دربار آنان بود اما تدوين مانيفست فقهي فاطميون در دوره المعز بانجام رسيد.
در دوره معزّ اقدامات ذيل که اساسيترين تلاشها در تمام دوران فاطميون مصر بود، صورت پذيرفت:
– انجام اصلاحات ديني در عقايد اسماعيليه و گرايش اسماعيليون شرق و بخش اعظم قرامطه به فاطميون.
– گسترش تفکر فاطمي در عراق، بحرين، ري، جبال، خراسان بزرگ، ماوراء النهر و حتي هند.
– آشتي و صلح فاطميون و قرامطه و گرويدن بزرگان قرامطه (اسماعيليه مخالف) همچون سجستاني به المعزّ.
– تأسيس و مرکزيت يافتن شهر قاهره (362 هـ . ق) بعنوان پايتخت فاطميون.
– انجام مراسم خاص شيعي در قاهره همچون برگزاري جشن عيد غدير (364 هـ . ق) و مراسم سوگواري تاسوعا و عاشورا (362 هـ . ق). (14)
– آغاز تهاجم صليبيون به سرزمينهاي اسلامي بخصوص فلسطين و شهر بيت المقدس و اشغال آن.
– دعوت فاطميون از متفکران برجسته يي همچون حميدالدين کرماني، المؤيد في الدين شيرازي و ناصرخسرو و تلاش گسترده آنها در ايران جهت گسترش مذهب اسماعيلي.
د) المستنصر هشتمين خليفه فاطمي ميباشد که با مرگ او در سال 487 هـ. ق، انشعاب بزرگ تحقق يافته و مستعلويان و نزاريان در تاريخ اسماعيليه ظاهر شدند. در دوره ي خلافت او که طولانيترين دوران خلافت حتي در ميان خلفاي عباسي است، وضعيت خاصي بر فاطميون حاکم شد. مستنصر از 427 تا 487 هـ. ق حکمروايي کرد؛ او تنها هفت سال داشت که عهده دار امامت فاطمي شد. حوادث رخداده در زمان او از جهات گوناگوني قابل واکاوي است.
در زمان او بود که حسن صباح در شرق طرفداراني يافت و قدرت خود را تا حد زيادي گسترش داد. صباح در 471 هـ. ق بعنوان داعي در مصر حضور يافته و تا 487 هـ. ق نزد مستنصر ميماند.
در زمان مستنصر اکثر اسماعيليه يمن با او بيعت کرده و همچون حوزه ايران، بخشي از خلافت فاطمي مصر شد. ناصرخسرو و مؤيد الدين شيرازي در دوره مستنصر بود که به مصر رفته و پايه هاي دعوت فاطمي در دو بخش مهم ايران را فراهم ساختند. (15)
هـ) دو مسئله اساسي در دوران خلفاي هشتگانه فاطمي قابل بررسي مستقل است:
اول: فاطميون و حوزه شرق
دوم: تأسيس دارالعلم در دوره حاکم بأمر الله ششمين خليفه فاطمي
اول: فاطميون و ايران
در سال 286 هـ . ق با دعوي عبدالله مهدي، اختلاف اساسيي در اسماعيليه پديدار گشت؛ اسماعيليه شام در مقابل اسماعيليه شرق (عراق و ايران) قرار گرفت. اسماعيليه مخالف در شرق آنچنان قدرتمند شدند که تنها در فاصله چهار سال توانستند مرکز اصلي دعوت اسماعيليه شام، يعني شهر سلميه را تصرف و کاملاً ويران نمايند. اسماعيليان شرق را عمدتاً قرامطه ميناميدند که چندان صحيح بنظر نمي رسد. قرامطه تنها بر پيروان حمدان و عبدان و سپس ابوسعيد جنابي که در جنوب عراق، شرق عربستان و بحرين حکمروايي داشته و در دوره عبدالله موفق به تشکيل دولت مستقل شدند، اطلاق ميشد و از اسماعيليه در ايران در دوره پيش از مستنصر با عنوان اسماعيليان ايران يا جبال و ري يا شرق نام برده مي شود و پس از انشقاق با مرگ مستنصر با نام نزاريان ياد ميگرديد. در همان زماني که اسماعيليان شرق در برابر فاطميون بلحاظ سياسي بيرق مخالفت برافراشته و دولت مستقل تشکيل داده بودند، متفکراني ظهور کردند که به تحکيم اين باور اسماعيليان مخالف اقدام نمودند. باور مرکزي مخالفين، ختم امامت در محمد بن اسماعيل و رد ادعاي تداوم امامت درحاکمان دوره ستر و کشف بود. ابوحاتم رازي، ابوعبدالله نسفي، ابويعقوب سجستاني، مؤيدالدين شيرازي، حميدالدين کرماني و ناصرخسرو انديشمنداني بودند که به گسترش فکري اين ديدگاه در شرق و بويژه در ايران کمک شاياني کردند. ابوعبدالله نسفي که بعدها داعي برجسته اسماعيليان شرق شد، نفوذ چشمگيري در دوره سامانيان در ميان درباريان و اسماعيليان داشته و همگان وي را بعنوان رهبر فکري اسماعيليه پذيرفتند. نسفي توانست برخي از درباريان ساماني و از جمله اميرنصر ساماني را به مذهب اسماعيلي درآورد. در ميان آثار مهم او همچون الدعوة الناجيه، اصول الشرع، المصابيح و المحصول، اثر اخير برجسته ترين و پرمناقشه آميزترين است. کتاب المحصول که با رويکرد باطني گرايي به تفسير شريعت و عقايد فلسفي ميپردازد بنوعي بدل به مانيفست نهضت اسماعيليان شرق شد. نسفي در اين کتاب با ادله به اثبات ختم نبوت و امامت محمد بن اسماعيل پرداخته و ميکوشد تا نشان دهد که در برخي از احکام دين نيازي به امتثال نيست. (16)
نسفي در اين کتاب آراء فلسفي کيهان شناختي اسماعيليه را طرح و از دوره هاي هفتگانه تاريخ براي اثبات تلاقي «اساس و ناطق» در محمد بن اسماعيل دفاع مي کند.
سجستاني شاگرد برجسته نسفي، به ترويج و بسط آراء او در ايران و شرق کمک زيادي کرد. ابوحاتم رازي که رهبر بزرگ اسماعيليان در ري بود، در کتاب الاصلاح خود به ارزيابي و نقد ديدگاه نسفي دست زده و وي را متهم به اباحيگري در دين و احکام شريعت کرد. ابوحاتم با وجود پذيرش ختم امامت، تمام احکام دين را واجب الاجرا دانسته و دوره بدون شريعت را مردود مي داند. سياست انديشي و تفکر فقهي و فلسفي ابوحاتم نيز در جبال، ري و طبرستان پيروان بسيار داشته و اکثر پيروان آل بويه و حتي علويان مازندران ديدگاه او را پذيرفتند. بدينسان آشکار است که در اسماعيليه شرق نيز اختلاف آرايي شکل گرفت اما با وجود اين اختلافات، اسماعيليه توانست تا منتهي اليه شرق نفوذ کند. سجستاني در کتاب النصرة مناقشات ابوحاتم را پاسخ داده و حميدالدين کرماني شاگرد سجستاني آراء او را تحکيم و بسط داد. کرماني در کتاب الرياض آراء فلسفي ابوحاتم و سجستاني را نقل و ارزيابي مي کند و ميکوشد تا به توجيه ديدگاه نسفي و استادش سجستاني بپردازد. (17)
در ميان متفکران شرق، مؤيد في الدين شيرازي و ناصرخسرو، در تمايز با قرمطه، در پيوند با فاطميون بوده و در دستگاه خلافت فاطمي بسر بردند يا به دعوت آنها به مصر رفتند. مؤيدالدين پس از تلاش موفق در دعوت بويهيان فارس و اسماعيلي شدن آنها، بسوي مصر و دربار مستنصر رفته و با او ملاقات داشت. مؤيد از همان آغاز ديدگاه فاطميون را پذيرفته و بعنوان داعي و انديشور مهم فاطمي مطرح بود. المجالس المؤيديه يکي از آثار مهم مويد در تثبيت خلافت فاطمي و تشييد امامت مستنصر است. مؤيد بر خلاف ديگر متفکران اسلامي شرق که در دوره اول رأي و ديدگاهي مخالف فاطميون داشتند، از همان آغاز نظريه تداوم امامت فاطمي را پذيرفته و تا زمان مرگش در 470 که در قاهره درگذشت و در دارالعلم فاطميون نيز به خاک سپرده شد، به دفاع از آراء فاطميون پرداخت و در نشر خلفاي فاطمي بعنوان داعي الدعاة، نقشي اساسي ايفا کرد. (18)
ناصرخسرو نيز همچون مؤيد الدين از ايران رهسپار مصر شد و هر دو در دوره مستنصر در قاهره بسر ميبردند. هر دو پيشتر گرايش اسماعيلي داشتند گرچه بتمام اسماعيلي شرقي يا فاطمي نبودند اما اکثر انديشوران اسماعيلي شرق از دوران المعزّ به ديدگاه فاطمي پيوستند، از اينرو طبيعي است که ناصرخسرو و مؤيد نميتوانند پايبند آراء قرمطي باشند. ناصرخسرو مقامي بالاتر از مؤيد از دربار فاطمي اخذ کرده و بعنوان حجّت که نزديکترين مقام به امام و باب امامت است در خراسان، مازندران و نواحي بلخ و ماوراء به ترويج و گسترش تفکر فاطمي مي پردازد. آثار ناصرخسرو موجب شکل گيري ادبياتي نيرومند در اسماعيليه گرديد. رساله وجه دين ناصرخسرو را اسماعيليان، بديلي از کتاب مهم تأويل الدعائم قاضي نعمان ميدانند. کتاب زادالمسافرين وي با رويکردي فلسفي به تشريح آراء باطني و گنوسيستي اسماعيلي ميپردازد. (19)
ناصرخسرو که حجت اسماعيليه در ايران بود، توانست با دعوت و آثارش امامت مستنصر فاطمي را تحکيم بخشد. او اعظم اسماعيليان مازندران، ديلم، نيشابور، بلخ، نواحي خراسان و يمگان را به امامت فاطميون دعوت ميکرد بنحوي که همواره پيوند خود با مصر را حفظ کرده و از او بعنوان پايه گذار دعوت فاطميون در نواحي خراسان و يمگان ياد مي کنند. (20)
پس از دوران چهارمين خليفه فاطمي و گرايش بزرگان اسماعيلي ايران به ديدگاه فاطميون مصر، اسماعيليه فاطمي بسرعت در نواحي شرق گسترش يافت؛ بنحوي که علاوه بر ايران، هند و شهر گجرات نيز به کيش اسماعيلي درآمدند.
انديشمندان مهم ايران که گرايش اسماعيلي داشتند از آن پس قاهره و دربار فاطمي را مرکز اسماعيليه تلقي کردند و بتدريج پس از سال 378 هـ . ق، دولت قرامطي يمن و جنوب عراق رو به ضعف نهاد. با تصرف منطقه هاي احساء و قطيف که ناصرخسرو از آنجا نيز ديدن کرده است، دولت مستقل بحرين نيز زوال يافت و با قيام بني عامر بن ربيعه، قرامطه از بين رفت و اکثر اسماعيليه يمن در دوره دوم تحت حمايت صليحيان بودند که با بيعت آنان با خلفاي فاطمي، يمن نيز همچون تمام نواحي شرق، به قلمرو فاطميون الحاق شد و زمينه امپراتوري بزرگ اسماعيليه فاطمي در سده پنجم فراهم گشت. (21)
دوم: تأسيس دارالعلم
بيت الحکمة که در سال 217 هـ . ق توسط مأمون در بغداد تأسيس شد گرچه پيشينه نيرومندي بنام جندي شاپور داشت اما نوعي پايه گذاري جديد محسوب ميشد. دوران مأمون دوران تثبيت عباسيان بود، از اينرو تأسيس بيت الحکمة نشان از قدرت سياسي و فکري حوزه اسلامي در آغاز سده سوم دارد. بنيانگذاري دارالعلم در زمان ششمين خليفه فاطمي در قاهره بايد بر همين اساس تحليل شود. دوران المعزّ، دوره آغاز اقتدار فاطميون، گسترش حوزه قلمرو و قدرت سياسي و بسط انديشه فاطمي در شمال آفريقا، عراق، يمن، بحرين، جبال، ري، نواحي خراسان و مازندران بود و دوره الحاکم خليفه ششم فاطميون دوران تثبيت و انديشه پروري محسوب مي گردد.
ابوعلي منصور ملقب به الحاکم بأمرالله از 386 تا 411 هـ . ق خليفه فاطمي بود. در دوران حکومت او، حميدالدين کرماني داعي برجسته اسماعيلي و شاگرد ابويعقوب سجستاني، کوشيد تا به تحکيم پايه هاي خلافت وي دست زند از اينرو کتاب مباسم المباشرات بالامام الحاکم بأمرالله را در دفاع از امامت حاکم بأمرالله نگاشت. حميدالدين کرماني توانست همچون ناصرخسرو مقام حجت را از فاطميون بگيرد؛ البته اهميت کرماني در تدوين کتاب المصابيح و راحة العقل است که در آن به دفاع از نگرش باطني گري، مسئله توحيد تنزيهي اسماعيلي و فيض و ابداع ميپردازد. (22)
درالعلم در سال 395 هـ . ق براي چهار غرض اصلي تأسيس گرديد:
– ايجاد مرکزي واحد براي تبليغ دعوت فاطميون در نواحي مختلف اسلامي.
– تأسيس خانه حکمت براي تدوين انديشه هاي فلسفي- کلامي و فقهي- تفسيري فاطميون.
– بنياد نهادن مرکزي علمي براي گردآوري آثار مربوط به فاطميان بعنوان کتابخانه واحد و مرکزي اسماعيليه.
– تشکيل نهادي براي دعوت و جذب انديشوران برجسته اسماعيلي که هم حجت و داعي فاطميون بوده و هم به بسط و نشر انديشه اسماعيلي مدد رسانند نظير حميدالدين کرماني، مؤيد في الدين شيرازي، ناصرخسرو و حسن صباح.
دارالعلم همچون دارالحکمة بغداد، علاوه بر داشتن بخشهايي جهت تبيين، تدوين و نشر آراء باطني، تأويلي و اعتقادي اسماعيليه، داراي کتابخانه عظيمي براي نگهداري و گردآوري آثار مرتبط با تفکر اسماعيلي بود و به همين دليل يک مرکز بزرگ کتابخانه يي علاوه بر نهاد علمي نيز محسوب ميشد. در نظاميه هايي که خواجه نظام در نيمه دوم سده پنجم در دوازده شهر از جمله بغداد، نيشابور، اصفهان، ري و آمل تأسيس کرد و بطور تقريبي به تأسي از دارالعلم فاطميون بنا گرديد، دفاع از عقايد مذهبي شافعي در رأس برنامه قرار گرفته و هيچ باوري اجازه ظهور و طرح نداشت. اين تصلّب شافعي، در فاطميون بچشم نميخورد. از دوران المعزّ، مسئله يي بنام « حکمت»- که وجه عقلاني و گنوسيستي و برگرفته از انديشه و رسائل اخوان الصفا بود، پيشنهاد و عرضه شد که مبتني بر رويکرد تسامح و مدارا نسبت به ساير انديشه ها بود و به ساير مذاهب و اعقادات اجازه طرح ديدگاه در شکل مناظرات داده مي شد. اين امر کاملاً بديع بود و يکي از علل دوام دارالعلم، تشريک مساعي ديگران و حتي مخالفان بود. (23)
داعي الدعاة بالاترين مقام «داعي» نسبت به پنج مرتبه داعي است. رياست دارالعلم را «داعي الدعاة» برعهده داشت و ميکوشيد تا سه مسئله اساسي را در دستور کار اين مرکز قرار دهد:
1. تدريس مستمر و منظم اعتقادات شيعي و اسماعيلي فاطمي در چهار موضوع توحيد، نبوت، امامت و مسئله معاد. تأکيد بر توحيد تنزيهي که حتي بر نفس «أليس» يا جوهريت نيز مؤدي شد، اساس توجيه اسماعيليه به مسئله توحيد در دارالعلم بود. در اعتقادات اسماعيلي بطور عام و فاطميون بنحو خاص، هرگونه صفات ايجابي که امکان تشبيه با مخلوقات در خداوند را موجب ميشد، نفي مي گرديد. خداوند حتي صفات ذاتي که باور اماميه بود نيز نداشته و در نتيجه نمي توان قائل به قدما درباره ي صفات خدا شد. نفي صفات در اسماعيليه بالضروره به نفي هرگونه تجسيد، مثل و ضد و حدود مي انجامد. خداي تنزيهي محض اسماعيليه البته، ناشناختني است؛ اينان اعتقاد دارند که خداوند از دسترس عقل، واژگان، مفاهيم بشر، بيرون است. (24)
اسماعيليان در دارالعلم در مسئله نبوت و امامت اين دو را در پيوند با يکديگر دانسته و امامت را نه بر بيعت و شورا و اجتماع بلکه تنصيص و او را منصوب الهي تلقي مي کردند که کاملاً برگرفته از ديدگاه اماميه است. اسماعيليان فاطمي وحي و خاتميت رسول اکرم را پذيرفته و با تقسيم عالم به هفت دور و ناميدن پيامبران اولوالعزم به ناطق، اوصياي آنان را اساس يا صامت مي ناميدند اما در هفتمين امام، اساس و ناطق فرد واحدي مي شود. دور عظيم يا الکور الاعظم دربردارنده دوره هاي پيشين است که در پايان اين دور، قيامت کبري تحقق مي يابد. (25)
امامت در انديشه فاطمي داراي استمرار است و البته تقسيم بنديها و نامگذاريهاي متفاوتي نيز در امامت دارند که با اماميه اختلاف دارد. به هر روي نزد آنان امام معصوم، واجد علم لدنّي، منصوص و داراي تداوم است. (26)
بديهي است که رويکرد فاطميون با اسماعيليه اوليه درباره تأويل باطني و افراط در کنار نهادن ظواهر متن و احکام شريعت متفاوت بوده و فاطميون به ديدگاه اماميه نزديکتر شدند از همين روي در موضوع معاد، بر غم داشتن تأويل باطني، اصل رستاخيز، ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، صراط و حوض و نظاير آن را پذيرفته بودند. در خصوص شريعت نيز برخلاف ابوعبدالله نسفي و سجستاني اول و حتي اسماعيليان دوره ستر، بر انجام حقايق دين همچون نماز، روزه، زکات و حج و جهاد تأکيد داشتند. فاطميون همچون اماميه پرداخت خمس به امام معصوم را واجب برشمردند. (27)
2. تدوين متون اصلي و دعوت به نگاشتن آثاري در موضوعهاي اساسي همچون کاري که مؤيد في الدين شيرازي در فاصله سالهاي 454 تا 470 هـ . ق زمان مرگش انجام داده بود. وي در اين دوران که رياست دارالعلم را نيز عهده دار بود کوشيد تا خود و ديگران متون لازم براي تشييد مباني فاطمي و نيز جزوات لازم براي داعيان را تدوين کنند. حميدالدين کرماني با نوشتن المصابيح في اثبات الامامة، راحة العقل و مباسم المباشرات بالامام الحاکم بأمرالله همين منظور را تحقق بخشيد. (28)
ناصرخسرو نيز بنوعي در وجه دين، جامع الحکمتين و خوان الاخوان همين هدف را جستجو ميکند. (29)
3. برگزاري «مجالس الحکمة» يا مناظرات آزاد در دارالعلم.
مؤيد الدين که زماني رياست دارالعلم را داشته در کتاب المجالس المؤيديه هشتصد مجلس مناظره يا درسي را که برگزار شده بود و خود الحاکم بأمرالله و مؤيد در اکثر آنها حضور داشتند، جمع آوري کرد؛ اين مناظرات در موضوعات مختلف فلسفي، کلامي و اعتقادي بود. المجالس المؤيديه که در هشت جلد تنظيم و نشر يافته بخشي از برنامه اساسي دارالعلم در امکان ارائه آراء مختلف و مخالف ميباشد. (30)
مرگ مستنصر و شکل گيري مستعلويان و نزاريان
اختلاف بر سر جانشيني مستنصر، بزرگترين انشقاق در اسماعيليه ورق زد. از سال 487 هـ . ق، يعني زمان مرگ مستنصر، اسماعيليه به اسماعيليه مصر و اسماعيليه ايران تقسيم شدند. گرچه با آغاز اعلام امامت عبدالله مهدي اسماعيليه شام و شرق از يکديگر متمايز شدند اما دو سلسله کاملاً متفاوت از امامان يا خلفا شکل نگرفته بود. عمده مناقشات بر سر تداوم و ختم امامت بود در حالي که نزاع بر سر جانشيني مستنصر سبب شد از آن زمان تاکنون، دو گروه مستعلوي و نزاري در باورها، رويکردها، سلسله خلفا و امامان بتمامه از يکديگر تفکيک گردند و اين يکي از علل اساسي ضعف و زوال اسماعيليه برشمرده ميشود.
با وجود اينکه مستنصر در دوران خلافتش، فرزند بزرگ خود نزار را به جانشيني برگزيد اما بدلايلي فرزند ديگر مستنصر يعني ابوالقاسم احمد معروف به مستعلي جانشين شد.
ناصرخسرو زماني که نزد مستنصر در قاهره بود، مستنصر جانشيني نزار را به رهبران و بزرگان و از جمله به خود ناصرخسرو که لقب حجّت داشت، خبر داده بود. (31)
اما وزير مقتدر مستنصر که رابطه خوبي با نزار نداشت، مستعلي را بجاي او بر منصب امامت فاطمي نهاد و نزار را زنداني کرد. افضل بن بدرالجمالي که وزارتش توأم با ضعف مستنصر بود، توانست با کنار زدن نزار و گماشتن فرزند جوان مستنصر بجاي نزار هم موقعيت خود را استحکام بخشد و هم بزرگان فاطمي را متقاعد به بيعت و پيروي از مستعلي کند. ابن مسير، مقريزي و دفتري نقل ميکنند که يکسال پس از اخذ بيعت اجباري براي خلافت المستعلي، افضل دستور زنداني کردن نزار و فرزندش را از خليفه گرفته و آنها را در زندان به قتل رسانيد. (32)
اسماعيليان مصر و سپس يمن و در دوره هاي بعد اسماعيليان هند (گجرات) امامت مستعلي را پذيرفتند اما اسماعيليان ايران، شام و عراق بر خلاف نزار و نص مستنصر وفادار ماندند و بدينسان دو گروه بزرگ اسماعيليه مستعلوي و نزاري پديد آمد.
اسماعيليه مصر تقريباً صد سال زودتر از اسماعيليه ايران زوال يافتند، در حالي که پس از مستعلي، در دوره حکومت الآمر باحکام الله نزاعهاي بسياري در مستعلويه صورت پذيرفت اما نزاريان ايران تا سال 654 هـ . ق با قدرت فراوان حتي تصرفات سلجوقيان قدرتمند را تصرف ميکردند و با شکست دولتهاي محلي و مرکزي خوارزمشاهيان در برابر سپاه مغول، اسماعيليه نزاري تنها پايگاه مقاومت محسوب مي شدند.
ميزان اختلاف ميان مستعلويان و نزاريان تنها به مسئله جانشيني و حقانيت نزار ختم نشد بلکه کوشيدند تا علاوه بر تضعيف سياسي و نظامي، دست به شورشهاي اجتماعي و قتل يکديگر بزنند همچنانکه خليفه الآمر در 524 هـ . ق يعني 37 سال پس از انشعاب، بدست نزاريان به قتل رسيد. (33)
فاطميون مستعلوي
پس از مرگ مستنصر، شش خليفه فاطمي، قدرت را بدست گرفتند:
– ابوالقاسم احمد مشهور به المستعلي بالله (495- 487 هـ .ق)
– ابوعلي مشهور به الآمر باحکام الله (524-495 هـ . ق)
– مأمون بن محمد مشهور به حافظ (544-524 هـ . ق)
– اسماعيل بن حافظ ملقب به الظافر (549-544 هـ . ق)
– عيسي بن اسماعيل مشهور به الفائز (555-549 هـ . ق)
– عبدالله بن يوسف بن عبدالمجيد مشهور به العاضد (567-555 هـ . ق)
اين شش خليفه بهمراه نه خليفه پيشين خلفاي چهارده گانه فاطمي را تشکيل ميدهند. در دوره مستعلي جنگهاي صليبي با مسيحيان آغاز شد و در 492 هـ . ق بيت المقدس به تصرف آنان درآمد. (34)
با قتل الآمر انشعاب ديگري در فاطميون رخ داد و دو گروه حافظي و طيّبي شکل گرفت. حافظي بر امامت مأمون بن محمد معروف به الحافظ جانشين آمر باقي ماندند. پيروان حافظ معتقد شدند که أمر جانشين پسر نداشته و فرزند آمر پس از مرگ او، دختر بوده، از اينرو حافظ که ابتدا حکومت را برعهده گرفت، بعداً بعنوان خليفه مورد بيعت قرار گرفت. (35)
برخي ديگر همچون طيّبيها اعتقاد داشتند که آمر فرزندي بنام طيب داشته که در زمان مرگش تنها دو سال داشت يا پس از مرگ آمر بدنيا آمد اما با قتل آمر جانشيني طيّب نيز تحت الشعاع قرار گرفت و حافظ عموزاده آمر با استفاده از فرصت و اوضاع سياسي، با کنار زدن طيب، خود مقام خلافت را عهده دارشد. (36)
مخالفان حافظ، امامت حافظ را باطل تلقي کرده و به خلافت طيب رأي دادند؛ اينان ابتدا به آمريه و سپس طيّبيه شهرت يافتند. طيبيه علاوه بر مصر، در يمن نيز پيرواني پيدا کردند اما سلسله فاطميون با حافظ تداوم يافت.
آخرين خليفه چهارده گانه فاطمي، العاضد بود؛ خلافت او مقارن با برآمدن صلاح الدين ايوبي است. صلاح الدين در سال 567 هـ . ق به حيات فاطميون پايان داد. (37)
دوران فاطميون دوم مقارن با قدرت گيري مسيحيان صليبي از سويي و نزاريان ايران از سوي ديگر بود. اعتبار، قدرت و استحکامي که فاطميون در دوران المعز و الحاکم پيدا کرده بودند، در دوره دوم بچشم نميخورد. بخشهايي از متصرفات فاطمي بدست صليبيون افتاد. فاطميون در درون خود دست به انشعاب زدند. گروههاي مختلف اسماعيلي دست به مخالفت فکري و فيزيکي عليه يکديگر زده و قتل حاکم و خليفه را تجويز ميکردند.
در مقابل دوره دوم فاطميه، نزاريان از قدرت و انسجام بهتري برخوردار بودند و از اين رو با وجود تمامي فشارهاي بغداد و سلجوقيان و مغولان، توانستند دولت مستقل خود را حفظ نمايند. البته شاخه طيبي در ميان دولت صليحي يمن و سپس هند (گجرات) پيرواني يافت که بيش از شاخه حافظي دوام آوردند. طيبيها در مصر که بنام طيبيهاي مستعلوي معروفند، تا پايان سده دهم توانستند با وجود فروپاشي ظاهري خلافت العاضد، به حيات خود ادامه دهند و اين در حالي است که طيبيهاي هند که به دو دسته داوودي و سليماني تقسيم شده بودند (38) تاکنون پيرواني دارند.
پينوشتها:
1. هالم، هاينس، فاطميان و سنتهاي تعليمي و علمي آنان، ص 76- 83.
2. نويدي، احمد، نهاية الارب، ج25، ص 230.
3. همانجا.
4. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 152.
5. افتتاح الدعوة، ص 253.
6. تاريخ اسماعيليان، ص 171-179.
7. هاجنس، مارشال گودين سيز، فرقه اسماعيليه، ص 206-217.
8. اتعاظ الحنفا، ج1، ص 185.
9. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 151- 154.
10. همان، ص 143.
11. بدوي، عبدالرحمن، تاريخ انديشه هاي کلامي در اسلام، ج2، ص 292.
12. الفهرست، ص 226.
13. تاريخ انديشه هاي کلامي در اسلام، ج2، ص 296.
14. ابن اثير، علي بن محمد، الکامل في التاريخ، ج7، ص 241.
15. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفيات الاعيان، ج5، ص 230.
16. تاريخ انديشه هاي کلامي در اسلام، ج2، ص 300.
17. تاريخ الدعوة الاسماعيليه، ص 100 و 101.
18. تاريخ الاسلام السياسي و الديني، ج4، ص 451.
19. اعلام الاسماعيليه، ص 545-569.
20. ناصرخسرو، جامع الحکمتين؛ همو، وجه دين، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 260-265.
21. اسماعيليان در تاريخ، ص 65- 91.
22. ر.ک: راحة العقل؛ انديشه هاي کلامي در اسلام، ج2، ص 300.
23. اتعاظ الحنفاء، ج2، ص 351-359.
24. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 276- 278.
25. همان، 165.
26. کشف المحجوب، ص 71-75.
27. نشار، علي سامي، نشأة الفکر الفلسفي في الاسلام، ج2، ص 511- 518.
28. تاريخ انديشه هاي کلامي در اسلام، ج2، ص 300.
29. اعلام الاسماعيليه، ص 565.
30. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 248.
31. ر.ک: ناصرخسرو، سفرنامه.
32. ابن ميسر، محمد، اخبار مصر، ص 59-61.
33. ابن تعزي، النجوم الزاهرة في ملوک مصر و القاهره، ج5، ص 16- 19.
34. الکامل، ج8، ص 498.
35. همان، ج9، ص 363-460.
36. الاتعاظ الحنفاء، ج3، ص 151- 165.
37. وفيات الاکيان، ج3، ص 110 و 111.
38. تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 630- 636.
منبع مقاله :
پورحسن، قاسم؛ (1390)، حکمت شيعي؛ باطنيه و اسماعيليه، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول