اصحاب اجماع (1)
احاديث معصومان(علیهم السّلام) توسط شنوندگانى كه در مجالس، محافل درسى و گفت و شنودهاى ايشان شركت مى كردند، منتقل مى گشت و به كتابهاى صحابه، تابعين
اصحاب اجماع (1)
سخنى در آغاز
پس از قرآن، مهمترين منبع شناخت معارف و احكام اسلامى، حديث است. در فرهنگهاى لغت، حديث را به معناى نو، تازه1 و پديدار گشتن چيزى كه نبوده است2 برگردانده اند. اما در اصطلاح شرع، گزارش سخن، فعل و تقرير معصوم (علیه السّلام) است.3
احاديث معصومان(علیهم السّلام) توسط شنوندگانى كه در مجالس، محافل درسى و گفت و شنودهاى ايشان شركت مى كردند، منتقل مى گشت و به كتابهاى صحابه، تابعين و محدّثان راه مى يافت و همدوش قرآن، ملاك عمل و راهنماى امت قرار مى گرفت، و اين نبود مگر به سبب تشويق مسلمانان به تعليم، تعلّم، حفظ، كتابت، قرائت، درايت و روايت حديث.4
تأكيد و اصرار رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر نوشتن چنان بوده است كه حتى در لحظات پايانى عمر نيز از اصحاب مى خواهد كه قلم و دوات حاضر كنند تا مكتوبى بنويسد كه امّتش گمراه نشوند.5
از منابع موجود استفاده مى شود كه تدوين و كتابت حديث از زمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آغاز گرديد و از همان زمان، على6 و زهرا ـ عليهما السلام ـ و برخى صحابه به نقل و تدوين حديث مشغول بودند. بعد از اين دوره و با رحلت پيامبر گرامى اسلام ديگر براى مسلمانان ممكن نبود كه براى فهم قرآن مستقيماً به پيامبر مراجعه كنند، اينجا بود كه اهميّت كلمات نورانى پيامبر و تدوين حديث براى پيروان خاندان وحى معلوم شد. شيعه از همان آغاز كه7 گروهى با تحليلهاى غير منطقى و بعضى روايات ساختگى8 از كتابت و تدوين حديث جلوگيرى مى كردند به تدوين كتب روايى همّت گماشت و به حدّى در اين راه پيش رفت كه به قول صاحب ميزان الاعتدال اگر تلاش اين جمعيّت نبود آثار نبوى بطور كلى از ميان مى رفت و مفسده بزرگى در جهان اسلام پديد مى آمد.9
دوران پايان منع تدوين حديث از طرف خلفاى وقت فرا رسيد. امامان پيروان خود را بيشتر به كتابت تشويق كردند و آنها نيز اين كار را با جديّت بيشتر ادامه دادند. اين اهتمام بدان پايه بود كه به گفته مرحوم شيخ حر عاملى، پيشنيان شيعه اثنى عشرى كه با امامان(علیهم السّلام) معاصر بودند بيش از شش هزار و ششصد نوشته كه در كتب رجال مذكور است ـ شامل احاديث اهل بيت(علیهم السّلام) ـ را تصنيف كردند.10
از اين تعداد چهار صد مجموعه حديثى (اصول اربعمأه) كه زيربنا و دستمايه اصلى مؤلفان جوامع حديثى معروف است. از امتيازى خاص برخوردار است. محدّثان شيعه با استفاده از همان اصول اوّليه كتابهاى حديثى بزرگ و جامعى را تدوين كردند.11
رجال حديث
پس از تدوين حديث و افزوده شدن بر رجال حديث از يك سو و راه يافتن آفت زيانبار جعل و وضع در احاديث از سوى ديگر، احتياج مبرمى به شناخت رجال حديث پيدا شد. رجال، علمى دامنه دار است كه حالات و اوصاف راويان حديث را جرح و تعديل و نقد و بررسى مى كند تا ميزان عدالت و وثاقت يا فسق و دروغگويى آنها مشخص گردد.
علم رجال از شاخه هاى رواية الحديث است كه خود بخشى از علم الحديث به معناى عام آن به حساب مى آيد.12
مقام معظم رهبری آية الله سيد على خامنه اى مى نويسد:
تدوين كتب رجالى به معناى مصطلح يعنى آنچه مربوط است به ذكر حالات روايان حديث از لحاظ صفاتى كه در ردّ و قبول خبر آنان مؤثر مى تواند بود، به گمان قوى از نيمه اوّل قرن دوم يعنى از روزگار رواج حديث آغاز شده است. شايد با قاطعيت بتوان گفت كه انگيزه اصلى براى پيدايش اين فن و تدوين مصنفات مربوط به آن، اهتمام و مراقبت شديد و نزديك به وسواس بود كه محدثان و جمع آوران حديث در كار تدوين روايات به كار مى بردند.
در آن دوره عوامل جعل حديث، فراوان بود:اوّلاً ارزش و وزنى كه محدثان و حاملان حديث در اجتماع داشتند، عده اى بيمايه و شهرت طلب را براى ورود در جرگه محدّثان بدين كار وادار مى ساخت. ثانياً اغراض سياسى و فرقه اى نيز هر يك عامل مهم و مستقلى در اين مورد به شمار مى رفت و در نتيجه احاديث فراوان از زبان منابع حديث به رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ما ــ در حوزه تشيع ــ به ائمه اهل بيت(علیهم السّلام) نسبت داده مى شد. اين موضوع كه در بسيارى از بيانات ائمه(علیهم السّلام) يا روات منعكس است موجب شد كه خبرگان فن براى تشخيص حديث صحيح از سقيم به ذكر نام راويان و تمييز ممدوح از مذموم بپردازند و بدين ترتيب كتابهايى در اين رشته فراهم آيد.13
پيش از ورود به بحث در اين مقدمه تذكر اين نكته مفيد به نظر مى رسد كه يكى از مهمترين و ارزشمندترين مباحث علم الحديث بحث درباره «اصحاب اجماع» است؛ زيرا طبق بعضى برداشتها از كلام كشّى ـ كه بزودى به نقل آن خواهيم پرداخت ـ انبوهى از احاديث كه به آنها بى مهرى شده است، در شمار احاديث صحاح و مورد استناد فقهاست. به همين دليل است كه در فهرستها و كتب تراجم و رجال به كتابهاى مستقلى در اين باره برمى خوريم.
اصحاب اجماع، حجة الاسلام سيد محمد باقر گيلانى اصفهانى (م1260)؛
اصحاب اجماع، سيد حسن طباطبايى (م1168 يا 1167)؛
كشف القناع فى اصحاب الاجماع، (ظاهراً همان منبع پيشين است)؛
اصحاب الاجماع، سيد رضا طباطبايى نجفى (م 1253) كه در ضمن فوائد الرجاليه آمده است؛14
منظومه درباره اصحاب اجماع، آقا منير الدين اصفهانى؛15
هداية الدراية فى اصحاب الاجماع، محمد تنكابنى(م1302)16
در اين نوشته بيشتر سعى كرده ايم تا حد توفيق با استناد به منابع به شرح حال مختصرى از اصحاب اجماع بپردازيم و منزلت اين عده از شاگردان ائمه هدى(علیهم السّلام) را نزد امامان معصوم بيان كنيم.
پيدايش اين اصطلاح
رجالى نامدار شيخ اجل محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشّى17 (م.340ق) درباره گروهى از راويان از ائمه هدى(علیهم السّلام) چنين گفته است:
«اجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عن جماعة».18
به نظر كشّى اين جمع، نخبگان و راويان موثقى هستند كه همه علماى درايه و حديث و فقها به رواياتى كه از ايشان به طريق صحيح نقل شده بدون ترديد و دغدغه خاطر اعتماد مى كنند و آنها را صحيح مى دانند و عمل به آنها را لازم مى شمرند، اگرچه از افراد ناشناخته يا ضعيف نقل خبر كرده باشند.19
اين جملات بعدها به مجامع فرهنگى دينى و كتب علمى راه يافت و گروهى از متقدمان و متأخران آن را پذيرفتند و در محاورات و نوشته هاى خود به كار بردند و اصطلاح اصحاب اجماع ابداع شد و جمعى از راويان به اصحاب اجماع شهرت پيدا كردند.
تعداد اصحاب اجماع
در تعداد اصحاب اجماع بين دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور دانشمندان آنها را هيجده تن دانسته اند كه شش تن آنها از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) اند و شش تن ديگر تنها از اصحاب امام صادق (علیه السّلام) هستند و شش تن باقيمانده از اصحاب امام كاظم و امام رضا (علیه السّلام) محسوب مى شوند.20
شمارى از اين دانشمندان امين امام عصر خود بوده اند و سمت وكالت امام(علیه السّلام) را نيز به عهده داشته اند و علاوه بر وثاقت، فقيه نيز بوده اند.
در كتب معتبر به روايات فراوانى برمى خوريم كه در آنها امامان بزرگوار(علیه السّلام) به مدح و منقبت اصحاب اجماع پرداخته اند. اسامى ايشان را نقل مى كنيم:
زرارة بن اعين شيبانى
محمّد بن مسلم
فضيل بن يسار
يزيد بن معاويه عجلى
ابو بصير
معروف بن خربوذ
اين شش نفر از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) و امام صادق(علیه السّلام) بوده اند، كشّى در ميان اين شش نفر، زراره را افضل مى داند.
جميل بن درّاج
ابان بن عثمان
عبداللّه بن بكير شيبانى
عبداللّه بن مسكان
حماد بن عيسى
حماد بن عثمان
اين شش تن از اصحاب امام صادق (علیه السّلام) بوده اند كه در ميان آنها جميل بن دراج را افضل دانسته اند.
صفوان بن يحيى
عبدالله بن مغيره
حسن بن محبوب
يونس بن عبدالرحمان
محمد بن ابى عمير
احمد بن ابى نصر بزنطى
اين شش تن از اصحاب امام موسى بن جعفر(علیه السّلام) و امام رضا(علیه السّلام) بوده اند.21
مرجعيّت علمى و فرهنگى
در اينجا اين سؤال مطرح است كه با اينكه مرحوم شيخ طوسى در رجال خود تعداد چهارصدوهشت نفر را در رديف اصحاب و راويان امام باقر(علیه السّلام) ذكر كرده است22 و نيز با وجود آنكه برخى، راويان مؤثق اخبار امام صادق(علیه السّلام) را بالغ بر چهارهزار نفر برشمرده اند23، و راويان امام موسى كاظم(علیه السّلام) را دويست و هفتاد و دو نفر و راويان امام رضا(علیه السّلام) را سيصد وهفده نفر و راويان امام جواد(علیه السّلام) را صدوسيزده نفر و… دانسته اند، علّت اين گزينش محدود چيست و چرا نقل اين عده از مشايخ حديث اماميه از امتياز خاصى برخوردار شده است؟
همان گونه كه در شرح حال اين گروه خواهد آمد اين عدّه علاوه بر راوى بودن، از فقهاى مبرّز بوده اند و چون قدرت تميز بين اخبار درست و نادرست را داشتند مرجع راويان شيعه و برطرف كننده شبهات واختلافات آنان به حساب مى آمدند. اين گروه همچنين در بين ديگران متهم به كذب نبوده اند، و به همين دليل است كه در كلمات مرحوم كشّى به چنين عباراتى بر مى خوريم: «تصديقهم لما يقولون»، «وانقادوا لهم بالفقه» و «اقروا لهم بالفقه والعلم»24.
علاوه بر اينها روايات فراوانى كه در مدح آنان از زبان پاك ائمه طاهرين(علیهم السّلام) روايت شده و كشّى و ديگران در كتب خود به آنها اشاره كرده اند، بيانگر جلالت قدر و بزرگى شأن اصحاب اجماع در حفظ مكتب و مواريث آن است و همين ويژگيهاست كه دانشمندان علم رجال را به تكريم آنها واداشته است.
اكنون به ذكر نمونه هايى از روايات مى پردازيم كه امامان پاك(علیهم السّلام) ديگران را به برخى از اين بزرگواران ارجاع داده اند و حتى دانشمندان عامه به مناسبتهايى به بعض از اين افراد مراجعه كرده اند:
امام صادق(علیه السّلام) به «فيض بن مختار» دستور مى دهد آن گاه كه جوياى احاديث اهل بيت شدى به زرارة بن اعين رجوع كن.25 با توجه به اين گونه ارجاعات است كه عمر بن اذينه كتاب ارث خود را به تمامى بر زراره عرضه نمود و در نقل رواياتش از او اجازه گرفت.26
ابن ابى عمير از شعيب عقرقوفى27 روايت مى كند كه به امام صادق (علیه السّلام) عرض كردم:
«گاه به تحقيق درباره مسأله اى محتاج مى شويم و به شما دسترسى نيست ، در اين گونه مواقع به چه شخصى مراجعه كنيم؟ ، حضرت فرمود: بر تو باد به ابوبصير اسدى».28
روايت شده است كه محدث جليل القدر عبدالله بن ابى يعفور به حضرت صادق (علیه السّلام) عرض كرد: «براى من امكان ندارد كه هميشه خدمت شما برسم و گاه بعضى از شيعيان نزد من مى آيند و از من سئوالهايى مى كنند كه جواب آنها را نمى دانم؛ در اين گونه موارد چه كنم؟»، امام(علیه السّلام) فرمود: «به محمد بن مسلم مراجعه كن؛ او از پدرم حديث شنيده و نزد او داراى منزلت بوده است.»29
كشّى در رجال خود از دو تن از وكلاى امام رضا(علیه السّلام) به نامهاى حسن بن على بن يقطين و عبدالعزيز بن مهتدى بتفكيك نام برده است كه به حضرت رضا(علیه السّلام) گفتند: «براى ما امكان ندارد كه در هر فرصتى خدمت شما نايل شويم، معالم دينمان را از چه كسى فرا بگيريم؟»، حضرت فرمود: از يونس بن عبدالرحمان. 30
در پاره اى از روايات، امامان بر وثاقت برخى از اين گروه تصريح كرده اند.
در بعضى روايات نيز آمده است كه امام صادق(علیه السّلام) پس از ستايش فراوان از زراره، محمد بن مسلم، ابوبصير مرادى و بريد بن معاويه عجلى، اينان را پاسداران دين و حاملان حديث و امانت داران پدر خود دانسته كه بدون وجود آنها احدى قادر به شناخت مكتب و استنباط احكام دين نخواهد بود.31
مدرك اين اجماع
مدرك اين اجماع در سه موضع از رجال كشّى ذكر شده است:
يك: «فقيهانى كه از اصحاب امام باقر و صادق(علیه السّلام) هستند و اماميه بر تصديقشان اتفاق دارند و آنها را فقيه ترين پيشينيان قلمداد مى كنند شش تن اند: زرارة بن اعين، بريد بن معاويه، معروف بن خربوذ، ابوبصير اسدى، فضيل بن يسار نهدى و محمد بن مسلم طحان طايفى ثقفى. بعضى به جاى ابوبصير اسدى، ابو بصير مرادى ليث بن مراد بخترى را روايت كرده اند، و فقيه ترين اين گروه زراره بوده است.»32
دو: «فقيهان اصحاب امام صادق(علیه السّلام) كه دانشمندان شيعه اماميه بر تصديق و تصحيح رواياتشان متفق اند و فقاهت ايشان را مسلّم مى دانند به جز شش تن ياد شده، شش تن ديگرند: جميل بن دراج، عبداللّه بن بكير، عبدالله بن مسكان، ابان بن عثمان، حماد بن عيسى و حماد بن عثمان. ابواسحاق فقيه33 معتقد بود كه جميل بن درّاج افقه اين گروه بوده است، و اينان اصحاب جوان (نه اصحاب كثيرالحديث) امام صادق(علیه السّلام بودند.»34
سه: «فقيهان اصحاب حضرت كاظم و حضرت رضا(علیه السّلام) كه علماى اماميّه بر تصحيح و تصديق رواياتشان و علم و فقاهتشان متّفقند ، شش تن ديگرند: يونس بن عبدالرحمان، صفوان بن يحيى، حسن بن محبوب، محمد بن ابى عمير، عبدالله بن مغيره و احمد بن محمد بن ابى نصر، بعضى از دانشمندان دينى به جاى حسن بن محبوب، حسن بن على بن فضّال و يا فضالة بن ايوب را مطرح كرده اند. برخى هم به جاى فضالة بن ايوب، عثمان بن عيسى را ياد كرده اند. يونس بن عبدالرحمان و صفوان بن يحيى افقه اين دسته است.»35
ادامه دارد ….
پی نوشت :
1 . العين، ج3، ص177
2 . معجم مقاييس اللغة، ج2، ص177؛ مقباس الهداية، ج1، ص56
3 . مقباس الهداية، ج1، ص57؛ الوجيزة فى علم الدراية، شيخ بهايى، ص1؛ قوانين الأصول، ص409
4 . در اين باره نگاه كنيد به: اصول كافى، ج1، ص50، ح13؛ بحارالانوار، چاپ دار احياء، ج2، ص150 و 156 و 184؛ كنزالعمال، ج10، ص147
5 . صحيح بخارى، ج4، ص7
6 . اوّل كتاب حديث شيعه از آن على بن ابى طالب(ع) بوده است. نك: تأسيس الشيعة، ص276
7 . اهل سنّت، عمل اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به سنّت افزوده و از اين طريق رفع نياز مى كردند.
8 . مانند: لاتكتبوا عنّى ومن كتب عنّى غير القرآن فليمحه… (فجرالاسلام، ص209) و نيز بنگريد به: صحيح مسلم، كتاب الزهد، باب 16، ح72 (چاپ داراحياء، ج4، ص2298)؛ تقييد العلم، ص30 ـ 31؛ مسند احمد بن حنبل، ج3، ص21 و 39. آقاى حسينى جلالى در كتاب تدوين السنة الشريفة (ص290 به بعد) مناقشاتى در سند و دلالت اين حديث كرده اند، علاقه مندان مراجعه فرمايند.
9 . أعيان الشيعة، ج1، ص140
10 . وسائل الشيعة، چاپ آل البيت، ج30، ص165، فائده چهارم.
11 . مقدار قابل توجهى از اين اصول نزد شيخ حر عاملى و قسمتى نزد علامه مجلسى و بخشى هم نزد محدّث نورى نگاهدارى مى شده و بخشى ازآنها نيز از ميان رفته است. شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة الى تصانيف الشيعة(ج2) از يكصد و هفده اصل و ترجمه مصنّفان آنها ياد كرده است.
12 . نك: علم الحديث، ص7 و 8
13 . چهار كتاب اصلى علم رجال؛ يادنامه علامه امينى، ص380
14 . الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج2، ص119 ـ 120
15 . همان، ج4، ص57
16 . مصفى المقال، ص435
17 . منسوب به كُش از قريه هاى گرگان يا از بلاد ماوراء النهر، از رجاليان معروف است كه بزرگان ما او را از ثقات شمرده و كتاب او را مورد اعتماد دانسته اند. كتابش جامع راويان خاصه و عامه است و شيخ طوسى آن را تلخيص و رجال عامه را از آن حذف كرده است.
18 . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى)، ص238، شماره 431 و نيز نك: همان، ص556، شماره 1050 و ص275، شماره 705
19 . همان.
20 . ابن داود بر اين هيجده تن حمدان بن احمد را نيز افزوده است. (رجال ابن داود، ص133) ولى در نسخه هاى رجال الكشّى، چنين كسى ديده نشده است. علامه نورى احتمال داده است كه در نسخه اصلى رجال الكشّى چنين كسى وجود داشته است. همچنين درباره دو تن از اين هيجده نفر هم اختلاف وجود دارد: يكى ابوبصير اسدى است كه برخى به جاى او ابوبصير مرادى را ذكر مى كنند، و ديگرى حسن بن محبوب است كه به جاى او فضالة بن ايّوب گذاشته مى شود.
علامه نورى دايره اصحاب اجماع را وسيع دانسته و بعد از جمع بين اقوال تعدادشان را به بيست ودو نفر رسانده است؛ (قواعد الحديث، ص40 به نقل از مستدرك، ج2، ص757).
مرحوم حجةالاسلام تعداد اصحاب اجماع را شانزده نفر ذكر كرده است؛ نك: رسالة في تحقيق حال ابان بن عثمان.
براى اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به: اختيار معرفة الرجال، ص238، 375، 556؛ رجال ابن داود، ص384
21 . علامه بحرالعلوم طبقات ياد كرده را مطابق نقل «كشّى» به نظم كشيده است و تنها بر خلاف كشّى، ابوبصير مرادى را به جاى ابوبصير اسدى مى نشاند. نك: ملحق خلاصة الرجال، ص185؛ رجال العلاّمة المجلسى، ص185
22 . رجال الطوسى، انتشارات اسلامى، ص122 ـ 151
23 . الإرشاد، شيخ مفيد، ص272؛ الذريعة، ج2، ص127؛ اعلام الورى، ص277؛ مناقب آل ابى طالب، ج4، ص274 و رجال الطوسى، ص2. گفتنى است كه شيخ طوسى در رجال خود از 3233 نفر از اصحاب امام صادق(ع) ياد كرده است.
24 . رجوع شود به پاورقى شماره 18
25 . اختيار معرفة الرجال، ص135، شماره 216؛ سفينة البحار و مدينة الحكم والآثر، ج3، ص460؛ رسالة ابى غالب الرازى الى ابنه فى ذكر آل اعين، ص51
26 . معرفة الحديث، محمد باقر بهبودى، ص27
27 . عقرقوف، قريه اى است در چهار فرسخى بغداد.
28 . اختيار معرفة الرجال، ص171، شماره 291؛ وسائل الشيعة، دار احياء، ج18، كتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح34
29 . قاموس الرجال، ج8، ص380؛ اختيار معرفة الرجال، ص161، شماره 273؛ خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، علامه حلّى، تحقيق: موسسه نشر الفقاهة، ص251؛ وسائل الشيعة، ج18، كتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح23
30 . اختيار معرفة الرجال، شماره هاى 910، 935، 938؛ بحارالانوار، ج2، ص251؛ وسائل الشيعة، ج18، كتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح33؛ رجال النجاشى، ص446، شماره 1208؛ قاموس الرجال، ج6، ص184، شماره 4130؛ أعيان الشيعة، ج10، ص327
31 . اختيار معرفة الرجال، شماره 216 ـ 219؛ وسائل الشيعة، ج18، كتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح21
32 . همان، ص238، شماره 431
33 . وى «ثعلبة بن ميمون» و از راويان مورد وثوق امام ششم و امام هفتم(ع) و از فقهاى بزرگ شيعه بوده است. بنگريد به: قاموس الرجال، ج2، ص297؛ رجال النجاشى، شماره 302، رجال الطوسى، ص174 و 333؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص404
34 . اختيار معرفة الرجال، ص375، شماره 705
35 . همان، ص556، شماره 1050
منبع: www.hadith.net
/خ