اصحاب اجماع (5)
اصحاب اجماع (5)
صفوان بن يحيى كوفى (م210ق)
كنيه اين راوى ثقه و جليل القدر ، ابو محمّد بيّاع السابرى است.84 وى از اصحاب و ياران امامان كاظم، رضا و جواد(علیه السلام) شمرده شده است.85 او همچنين وكيل امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) و امام جواد(علیه السلام) در كوفه بوده86 و مسئوليت هدايت شيعيان را در كوفه به عهده داشته و از امامان رضا و جواد(علیه السلام) و حدود چهل تن از اصحاب امام صادق(علیه السلام) روايت كرده است.87
در وثاقت و عدالت اين راوى، احدى شك نكرده است و كليه كسانى كه از او نام برده اند، وى را به جلالت قدر و عظمت و شرافت و زهد و عبادت ستوده اند.
نجاشى درباره او مى نويسد: ثقة ثقة ، عين.88
شيخ طوسى مى گويد:
صفوان… موثق ترين فرد زمان خود در نزد اصحاب حديث و عابدترينشان بوده است؛ در شبانه روز ، پنجاه ركعت نماز مى خواند و در هر سال ، سه ماه روزه مى گرفت و سه نوبت زكات مالش را خارج مى كرد.89
از مطلبى كه نقل مى شود ، معلوم مى گردد كه صفوان مورد اعتماد كامل حضرت رضا (علیه السلام) بوده و حضرت، وى را شخصى عادل مى دانسته است:
«يكى از اهالى بغداد به نام محمّد بن عيسى بن عبيد بن يقطين مى گويد: حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمان داد زنى را طلاق گويم و صفوان بن يحيى را بر آن شاهد بگيرم».90
در زهد و وارستگى صفوان ، همين بس كه گروهى از واقفيان از راه تطميع وارد شدند و پول هنگفتى را به او پيشنهاد دادند تا او را به سوى واقفيه بكشانند؛ ولى او دست رد به سينه نامحرمان زد. امام رضا(علیه السلام) در اين باره فرموده است: صفوان ، هيچ گاه جاه طلب نبوده و رياست را دوست نداشته است.91
از صفات ديگر وى، شدّت ورع او بود كه زندگى خود را بر آن بنيان نهاده بود. نقل است كه فردى در هنگام سفر، دو دينار به او داد و از او درخواست نمود تا در كوفه به خانواده اش برساند؛ وى گفت: شترم كرايه اى است؛ در اين مورد ، از صاحبش اجازه مى گيرم.92
اسامى مشايخ او را در كتب اربعه شيعه ، بالغ بر 240 نفر و در كليه منابع، بالغ بر 222 نفر دانسته اند.93 علماى شيعه، احاديث مرسله وى را در حكم مسانيد دانسته اند و به رواياتى كه از راويان ضعيفى چون على بن ابى حمزه بطائنى و يونس بن ظبيان و ابى جميله نقل كرده نيز به ديده اعتبار مى نگرند.
راويانى كه از جناب ايشان روايت كرده اند، بالغ بر شصت نفرند؛ افرادى مانند: اسماعيل بن مهران، فضل بن شادان، حسن بن على وشاء، ايوب بن نوح بن دراج، ايوب بن عطية، سعد بن سعد، محمد بن خالد برقى، جعفر بن عبداللّه، حسين بن سعيد بن حماد بن مهران اهوازى، يعقوب بن يزيد.
تعداد تأليفات صفوان را سى كتاب و رساله نوشته اند كه شمارى از آن كتابها عبارت اند از:
الآداب، التجارات، الفرائض، الصلاة، الصوم، الحج، الزكاة، النكاح، الطلاق، الشراء والبيع، العتق والتدبير، البشارات، مسائل عن ابى الحسن موسى (علیه السلام) ، الوضوء، الوصايا، المحبة والوظائف،النوادر.94
شيخ طوسى به نقل از ابن نديم، «تجارات» و «شراء» را دو تا مى داند.
كشّى در رجال خود مى نويسد:
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:… خداوند رحمت كند صفوان را! اين دو تن [اسماعيل بن خطّاب و صفوان بن يحيى] از حزب پدرم بودند و هر كس به حزب ما بپيوندد، خداوند او را داخل بهشت خواهد نمود.
سپس كشّى مى گويد:
صفوان بن يحيى در سال 210ق، در شهر مدينه از دنيا رفت. امام جواد(علیه السلام) حنوط و كفن خود را براى وى فرستاد و به اسماعيل بن موسى بن جعفر(علیه السلام) فرمان داد تا بر او نماز بخواند.95
مدفن او مدينه است.
طبق نقلى، امام جواد(علیه السلام) از او به نيكى ياد كرده و از او اظهار رضايت كرده و فرموده: او هيچ گاه با من در امرى مخالفت نكرد.96
عبداللّه بن مغيرة
كوفى و مكنّى به ابومحمد، از اصحاب امام موسى كاظم و امام رضا(علیه السلام) و از فقهاى بزرگ و پارسا و پرهيزگار و از راويان بسيار موثق است كه در ميان معاصران خود، از نظر ديانت و پرواپيشگى، كم نظير است. در كتابهاى رجالى (مانند وجيزة، الحاوى، مشتركات و…) به وثاقت او تصريح شده است.
نجاشى مى گويد: ثقة ثقة ، لايعدل به أحد من جلالته ودينه و ورعه.97
وى نخست از واقفيه بود؛ سپس مستبصر شد و امامت امام رضا(علیه السلام) را پذيرفت. خود او داستان هدايت يافتن خود را بيان كرده كه در كتب رجالى مذكور است.98
نام شريفش در 521 مورد از اسناد روايات واقع شده است. بيش از چهل تن از روات، مانند على بن اسباط و محمد بن ابى عمير و اسماعيل بن مهران، از او اخذ روايت كرده اند.
گويند سى جلد كتاب داشته است كه اسامى برخى از آنها بدين قرار است:الوضوء، الصلاة، الزكاة، الفرائض، أصناف الكلام.99
اين راوى جليل القدر تا قبل از سال 203ق، در قيد حيات بوده است.100
حسن بن محبوب (149ـ224ق)
حسن بن محبوب بن وهب بجلى، معروف به سرّاد (زره ساز) و يا زرّاد و مكنّى به ابوعلى، از روات و محدّثان نامى و فقهاى امامى كوفه و از مشايخ عظيم الشأن و جليل القدر است كه كليه دانشمندان رجال به وثاقت او شهادت داده اند. شيخ طوسى، ابن محبوب را در زمره ياران امامان موسى بن جعفر و على بن موسى(علیه السلام) ذكر كرده و به توثيق او پرداخته است.101
ابن محبوب از امام رضا(علیه السلام) و شصت نفر از اصحاب امام صادق (علیه السلام) روايت نقل مى كند و از اركان اربعه عصر خود بوده است.102 وى علاوه بر اين شصت نفر، مشايخ ديگرى هم داشته است. در ذيل با نام برخى از آنها آشنا مى شويم: ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، ابن ابى عمير، احمد بن ابى نصر بزنظى، اسحاق بن حريز، اسحاق بن عمار، اسحاق بن غالب، ثابت بن دينار(ابوحمزه ثمالى)، جميل بن درّاج، جميل بن صالح، حارث بن نعمان، حديد بن حكيم، حديد مدائنى، حماد بن عيسى، حماد بن زياد، حماد بن عثمان، زيد شحّام، سدير صيرفى، صفوان جمّال، عبداللّه بن ابى يعفور، عبداللّه بن بكير، عبداللّه بن غالب، عبداللّه بن مسكان، علاء بن رزين، على بن ابى حمزة، على بن رئاب قمى، مؤمن الطاق، محمد بن سنان، معاوية بن عمار، مفضّل بن صالح، مقاتل بن سليمان، هشام بن سالم، يونس بن عمار.
نام شريفش، بيش از 3068 بار در اسناد روايات وارد شده است.103
علامه حلّى درباره وى، تعبير «ثقه» و «عين» به كار مى برد.104
ابن داوود حلّى مى گويد:
او مورد اطمينان و جليل القدر است و از اركان چهارگانه عصر خويش به شمار مى رود. تمام فقها بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه هرچه او روايت كند، صحيح است.105
روايت كنندگان از ايشان، بالغ بر يكصد نفرند؛ بزرگانى چون: ابراهيم بن هاشم قمى، ابراهيم بن حسن، ابراهيم بن سليمان، احمد بن محمد، احمد بن حسين، حسين بن سعيد اهوازى، احمد بن ابى عبداللّه برقى، فضل بن شادان، احمد بن محمد بن عيسى اشعرى، حضرت عبدالعظيم حسنى، حسن بن محمد ابزارى، حسن بن حسين لؤلؤى، سهل بن زياد، عبداللّه بن صلت، عبداللّه بن مغيرة، على بن فضّال، محمد بن على بن محبوب، يونس بن عبد الرحمان.
روايت شده كه پدرش (محبوب)، چندان در تربيت فرزند خود اهتمام داشت كه با وى شرط كرده بود كه در مقابل هر حديثى كه از ثقه بزرگوار، على بن رئاب كوفى، استماع كند و بنويسد، يك درهم پاداش خواهد گرفت.106
اين راوى جليل القدر، آثار فراوانى داشته است؛ از جمله كتابهاى وى عبارت اند از:
المشيخة (اين كتاب به ترتيب نام رجال، توسط ابوجعفر اودى107 فصل بندى شد كه كار مراجعه را براى محدّثان و محقّقان، آسان تر مى كرد.يك بار ديگر هم مشيخه ابن محبوب دسته بندى شد، منتها به گونه كتابهاى فقهى؛ يعنى از كتاب طهارت آغاز شد و به كتاب نوادر خاتمه يافت. اين فصل بندى، توسط ابوسليمان داوود بن كوره قمى انجام پذيرفته است. نك: رجال النجاشى، ص80)، الفرائض، الحدود، الديات، النكاح، الطلاق، النوادر (حدود هزار ورق بوده است)، المزاح. ابن نديم به آنها اضافه كرده است: التفسير، العتق .108 و نيز كتاب معرفة رواة الأخبار.109
يكى از فرزندان او (هارون) از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و مردى مورد اعتماد و راستگو بوده است كه از پدر و ساير راويان، روايت كرده و كتابى به نام «النوادر» داشته است. فرزند ديگر او، محمد نام دارد كه شيخ طوسى وى را از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و در زمره راويان به حساب آورده است.110
ابن محبوب در سن هفتاد و پنج سالگى در 224ق، رحلت كرد. گفتنى است كه در همين سال، يكى ديگر از اصحاب اجماع به نام حسن بن على بن فضّال از دنيا رفته است.111
احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى
اين راوى والا منزلت، نيز از جمله اصحاب اجماع112و از ياران امام موسى بن جعفر وامام رضا و امام جواد (علیه السلام) است.113 فقيه و راوى ثقه اى است كه نخست مذهب واقفيان را داشته، سپس با ديدن معجزاتى از امام رضا(علیه السلام) مستبصر شده است. 114 وى در نزد حضرت رضا(علیه السلام) مرتبه و منزلتى والا يافت، به حدّى كه شبى از شبها كه در معيّت صفوان بن يحيى و محمد بن سنان و عبداللّه بن مغيره يا عبداللّه بن جندب به حضور با بركت آقا على بن موسى الرضا(علیه السلام) رسيده بودند، در موقع بازگشت، حضرت از او خواست كه بماند و او آن شب در خانه حضرت ماند؛ پس از صرف شام و گفتگوى علمى، حضرت بستر پهن كردند و او در بستر امام استراحت كرد.115
استاد كاظم مدير شانه چى، در مورد معروف بودن ابى نصر به «بزنطى» مى گويد:
بزنطى، منسوب به «بيزانطيه»[بيزانس] است كه نام يكى از مستعمرات يونانى بوده است كه توسط «قسطنطين كبير» [كنستانتين اوّل] در سده هفتم قبل از ميلاد، تجديد بنا شد و پايتخت امپراطورى روم شرقى (دولت بيزانس) قرار گرفت و به همين مناسبت، بعدا نام قسطنطنيه بر آن گذارده شد (منجد الأعلام). بعيد نيست خود يا پدران بزنطى در جنگهاى بين مسلمين و روم شرقى، اسير و به ديار اسلامى منتقل شده باشند، يا به خواسته خويش به بلاد بين النهرين هجرت نموده و در كوفه سكونت اختيار كرده باشند. احتمال اسارت وى از تعبير علامه نسبت به او (مولى السكونى) تقويت مى شود؛ چه به احتمال قوى، معناى مولى در اينجا «آزاد كرده» است كه معلوم مى شود وى نخست غلام سكونى (كه خود از اصحاب حضرت صادق ـ ع ـ وقاضى بصره و مردى موجّه بوده است) بوده. احتمال ديگرى نيز موجود است و آن اين كه مولى به معنى حليف و هم پيمان باشد؛ ولى اين نيز احتمال اسارت يا مهاجرت بزنطى را تأييد مى كند؛ زيرا معمولا افراد غير عرب، خود را به شخصيتها يا قبايل معروف منتسب و هم پيمان مى كردند.116
اين رواى جليل القدر، روايات فراوانى در همه ابواب اصول و فروع نقل كرده است و نام شريفش در حدود 788 مورد از سلسله اسناد واقع شده است.
مشايخ ايشان، طبق احصاى علامه ميرزا غلامرضا عرفانيان يزدى، 119 نفرند.117 در كتب رجالى، اسامى راويان از او به تفصيل مسطور است، از جمله: محمّد بن حسين بن ابى الخطاب، احمد بن هلال، يحيى بن سعيد اهوازى، احمد بن محمد برقى، محسن بن موسى الخشّاب.118
يكى از محققان معاصر مى نويسد:
ابو نصر بزنطى، اصلا از خاندانهاى ايرانى بوده كه پدران او در كوفه زندگى مى كردند. خاندان او به آل مهران معروف بودند و به اصطلاح آن روز، جزء موالى ـ كه به غير اعراب گفته مى شد ـ به شمار مى رفتند.119
شمارى از تأليفات وى عبارت است از:الجامع (معروف به «جامع بزنطى»)، دو كتاب «النوادر»120، مارواه الرضا(علیه السلام) ، المسائل.121
شيخ طوسى درباره وى مى گويد: ثقة، لقى الرضا (علیه السلام) وكان عظيم المنزلة عنده.122
نجاشى نيز از منزلت والاى او نزد امامان رضا و جواد (علیه السلام) ياد كرده است.123
شيخ در «عدّة» گويد: انّه لايروى الاّ عن ثقة. 124
و در «ذكرى» آمده است: انّ الأصحاب أجمعوا على قبول مراسيله.125
علاّمه حلّى درباره وى گفته است: لقى الرضا(علیه السلام) وكان عظيم المنزلة عنده، وهو ثقة جليل القدر.126
بزنطى در سال 221 يا 222 چشم از جهان فروبست و به سراى باقى شتافت.127
فضالة بن ايّوب ازدى اهوازى
از بزرگان اهل حديث و ثقات آنهاست. صداقت ، امانت و پاكى طينت او را دانشمندان علم رجال ستوده و به مروياتش اعتماد كرده اند. گروهى وى را از «اصحاب اجماع» مى دانند و به فقاهت او نيز اعتماد دارند.
علامه كشّى پس از نقل اجماع اصحاب بر تصحيح روايات اصحاب اجماع، مى گويد:
بعضى به جاى حسن بن محبوب، حسن بن على بن فضال و فضالة بن ايّوب را گفته اند.128
نجاشى درباره وى مى نويسد: كان ثقة فى حديثه، مستقيما فى دينه.129
علاّمه در«خلاصه»، عين همين تعبير را آورده است.130 در «رجال برقى»، او از اصحاب امام كاظم(علیه السلام) شمرده شده است.131
فضالة بن ايوب از امام رضا(علیه السلام) هم روايت مى كند. وى همچنين از جمعى از اصحاب ائمه هدى (علیه السلام) همچون: معاوية بن عمار، ابن مسكان، عبداللّه بن بكير، و ابن سنان، روايت كرده است.
نام شريفش در 417 مورد از اسناد روايات، وارد شده است.132
راويانى چون محمد بن عيسى، محمد بن خالد و على بن اسماعيل ميثمى از او روايت كرده اند.
در «فهرست» شيخ طوسى، كتابى براى او ذكر شده است كه احمد بن ابى عبداللّه برقى آن را روايت مى كند.133 در «وجيزه»، «البلغة» ، «مشتركات كاظمى» و منابع ديگر، وثاقت فضاله آمده است. در «رجال نجاشى»، كتاب «الصلاة» را به او نسبت داده اند. 134
اين بزرگوار، قبل از سال 203ق، در قيد حيات بوده و در اهواز سكونت داشته است.135
عثمان بن عيسى 136
ابو عمرو رؤاسى عامرى كلابى را برقى در رجالش از اصحاب امامان صادق و كاظم (علیه السلام) دانسته است.137 شيخ طوسى، وى را در شمار اصحاب امامان كاظم و رضا(علیه السلام) نام برده است.138
وى از سران واقفيه بود و از ناحيه امام كاظم (علیه السلام) در مصر، وكالت داشت و وجوه مختلف مالى را از شيعيان اخذ نموده، به حضرت تحويل مى داد و چون نهاد وكالت گسترش چشمگيرى يافته بود و از طرفى حضرت (علیه السلام) در زندان به سر مى برد، امكان ارسال وجوه به خدمت حضرت وجود نداشت. به همين دليل، اموال زيادى از حضرت، پس از شهادت، در نزد وى بود. امام رضا(علیه السلام) براى او نوشت تا اموال را نزد ايشان بفرستد. وى ابتدا خوددارى كرد. حضرت خشمگين شد. وى پشيمان شد و توبه كرد و اموال را براى حضرت فرستاد.139
شيخ طوسى در «عدة» مى فرمايد: طائفه شيعه بر عمل به روايات او اجماع دارند.140
حاجى نورى در «مستدرك الوسائل» مى نويسد:
وى ثقه است و اخبار او مورد اعتماد ، و نسبت وقف و خيانت ، ضررى به ثاقت او نمى زند؛ يا به جهت عدم صحت نسبت، يا به دليل زوال و بازگشت و استبصار وى.
وى سپس استدلال كرده كه او يكى از اصحاب اجماع است.141
طبق نقل مؤلف «أحسن التراجم»، نام او در 743 مورد در اسناد روايات واقع شده است.142
وى از جمعى از بزرگان روايت مى كند ، از جمله : ابو حمزه ثمالى ، على بن مهزيار ، على بن سندى، سهل بن زياد آدمى.
عثمان بن عيسى تأليفاتى دارد، از جمله كتاب «المياه» كه محمد بن حسين بن ابى الخطاب، آن را از وى نقل مى كند143 و نيز كتابهاى : القضايا، الأحكام، الوصايا، الصلاة.144
وى، تا قبل از سال 203ق، در قيد حيات بوده است.145
حسن بن على بن فضّال (م224ق)
كشّى، از بعضى نقل مى كند كه به جاى «حسن بن محبوب»، «حسن بن على بن فضّال» را از اصحاب اجماع برشمرده اند.146
وى از محدّثان مشهور و راويان امام رضا(علیه السلام) به شمار مى رفته و از خاصّان آن حضرت بوده است كه به عبادت، زهد و دانش، معروف بوده است.147
خاندان بنى فضّال از خاندانهاى علمى شيعه است كه محدّثان فراوانى را به جامعه ارزانى داشتند؛ منتها اينان پس از امام جعفر صادق (علیه السلام) به امامت عبداللّه افطح، فرزند آن حضرت، اعتقاد پيدا كردند؛ ولى افرادى ثقه بودند؛ لذا جمعى به امام عرض كردند كه انبوهى از كتاب هايى كه توسط رجال خاندان بنوفضّال نوشته شده، در منازل ما، وجود دارد. تكليف ما نسبت به آنها چيست؟ فرمود: خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا؛ 148 به روايات آنان عمل كنيد؛ ولى معتقدات آنها را كنار بگذاريد.
شيخ طوسى درباره وى مى گويد:
او نخست فطحى مذهب بود؛ اما در زمان فوتش، به امامت حضرت ابوالحسن موسى (علیه السلام) رجوع كرد… از حضرت رضا (علیه السلام) نقل مى كرده است و از نزديكان حضرت محسوب مى شده و مردى جليل القدر، عظيم المنزله و در حديث و رواياتش ثقه بوده است.149
اين راوى، داراى مكانت والايى نزد دانشمندان حديث و رجال است. تأليفات او عبارت اند از: التفسير، الابتداء والمبتدأ (توحيد و نبوت) ، البشارات، اصفياء أميرالمؤمنين(علیه السلام) ، الطب، الصلاة، الرجال (كه گويا در عصر نجاشى، معروف و شايد در اختيار او بوده است)، الزهد، الملاحم، الديات، الرد على الغالية، النوادر، شواهد من كتاب اللّه، الزيارات، الناسخ والمنسوخ، المتعة.150
ادامه دارد …
پي نوشت :
85 . همان و نيز: رجال الطوسى، ص338، ش5038. قابل ذكر است كه شيخ، پاره اى از روايات را به نقل صفوان از امام صادق(علیه السلام) آورده است كه بدون شك، واسطه، محذوف است؛ زيرا او امام صادق(علیه السلام) را درك نكرده است.
86 . رجال النجاشى، ص196، ش524
87 . الفهرست، ص146
88 . رجال النجاشى، ص197، ش524
89 . الفهرست، ص145، ش356 و نيز بنگريد به: رجال النجاشى، ص197
90 . ر.ك به: رجال الكشى، چاپ آل البيت، ج2، ص817؛ تنقيح المقال، ج3، ش11211
91 . رجال الكشى، ص503، ش966؛ قاموس الرجال، ج5، ص129
92 . بنگريد به: رجال النجاشى، ص197؛ الفهرست، ص146؛ نقد الرجال، ص173؛ سفينة البحار، چاپ جديد، ج2، ص133
93 . مشايخ الثقات،چاپ اول، ص243
94 . رجال النجاشى، ص196؛ الفهرست، ص164(به نقل از ابن نديم).
95 . رجال الكشى، ص502، ش962. اسماعيل بن موسى از مؤلفان به شمار مى رود و آثار علمى فراوانى دارد و از پدر بزرگوارش روايت مى كند.
96 . همان، ش963. براى اطلاعات بيشتر درباره شرح حال وى، بنگريد به:
اتقان المقال، ص73؛ أحسن التراجم، ج1،ص237؛ الأعلام، ج3، ص20؛ بهجة الآمال، ج5، ص41؛ تأسيس الشيعة، ص301؛ تتمة المنتهى، ص290؛ التحرير الطاووسى، ص152؛ تنقيح المقال، ج2، ص100و 102؛ جامع الرواة، ج1، 413ـ417؛ جامع المقال، ص74؛ الكنى والألقاب، ج1، ص24؛ مجمع الرجال، ج3، ص216ـ 233؛ معجم رجال الحديث، ج10، ص134 ـ 149؛ منهج المقال، ص183؛ نقد الرجال، ص173؛ هداية المحدّثين، ص83؛ الوجيزة، ص37
97 . رجال النجاشى، ص215، ش561
98 . رجال الكشى، ص594، ش1110؛ قاموس الرجال، ج6، ص153؛ تنقيح المقال، ج2، ص218؛ الخرائج والجرائح، ص324؛ كشف الغمة، ج2، ص301؛ عيون أخبار الرضا(علیه السلام) ، ج2، ص219، ح31؛ الاختصاص، ص84؛ الواقفية: دراسة وتحليل، ج1، ص163
99 . رجال النجاشى، ص215، ش561
100 . براى اطلاع بيشتر درباره شرح حال اين راوى، بنگريد به: اتقان المقال، ص84؛ أحسن التراجم، ج1، ص377؛ بهجة الآمال، ج1، ص289؛ تأسيس الشيعة، ص300؛ التحريرالطاووسى، ص172؛ تنقيح المقال، ج2، ص218؛ توضيح الاشتباه، 213؛ جامع الرواة، ج1، ص511 و513؛ جامع المقال، ص78؛ رجال البرقى، ص49 و 53؛ خلاصة الأقوال، ص199، ش619؛ رجال ابن داوود، ص124؛ رجال الطوسى، ص341، ش5071 و نيز شماره هاى 5060 و 5318؛ رجال الكشى، شماره هاى 989، 1050، 1099، 1110و ص171از فهرست هاى استاد مصطفوى؛ مجمع الرجال، ج4، ص54 و 55؛ معالم العلماء، ص77؛ مجالس المؤمنين، ج1، ص417؛ المعجم الموحّد، ج2، ص49؛ معجم الثقات، ص76؛ معجم رجال الحديث، ج10، ص23ـ25؛ منتهى المقال، ص193؛ منهج المقال، ص212؛ نقد الرجال، ص208؛ هداية المحدّثين، ص207؛ الوجيزة، ص39. گفتنى است كه شيخ طوسى از عبداللّه بن مغيرة در «الفهرست»، نامى نبرده است.
101 . رجال الطوسى، ص334، ش4978(از اصحاب امام كاظم ـ ع ـ) و ص354، ش5251 (از اصحاب امام رضا ـ ع ـ).
102 . الفهرست، ص96، ش162
103 . أحسن التراجم، ج1، ص159
104 . خلاصة الأقوال، ص97،ش222
105 . رجال ابن داوود، ص115
106 . بنگريد به: قاموس الرجال، ج3، ص227؛ أعيان الشيعة، ج5، ص233؛ رجال الطوسى، ص372؛ بهجة الآمال، ج3، ص181ـ193
107 . بنابر ضبط نجاشى: ازدى (رجال النجاشى، ص80، ش193).
108 . الفهرست، شيخ طوسى، ص96 و 97 و نيز بنگريد به: الفهرست، ابن نديم، چاپ مهر، ج1، ص276؛ الأعلام، زركلى، ج2، ص212
109 . معالم العلماء، چاپ عباس اقبال، ص28
110 . رجال الطوسى، ص379، ش5618 و5620
111 . براى آگاهى بيشتر از تفصيل حالات ايشان، رجوع شود به: اتقان المقال، ص45؛ أحسن التراجم، ج1، ص159؛ الأعلام، ج2، ص212؛ أعيان الشيعة، ج5، ص233؛ بهجة الآمال، ج3، ص188؛ تأسيس الشيعة، ص301؛ التحريرالطاووسى، ص74؛ تنقيح المقال، ج1، ص304؛ تهذيب المقال، ج2، ص330؛ جامع الرواة، ج1، ص221ـ224؛ جامع المقال، ص61؛ الذريعة، ج24، ص327و ج21، ص69 و ج4، ص276؛ رجال البرقى، ص48؛ رجال الكشى، ص556، ش1050؛ ريحانة الأدب،ج3، ص10؛ الفهرست، ابن نديم، ص255؛ الكنى والألقاب، ج2، ص281؛ لغتنامه دهخدا، ص579(ماده حسن)؛ مجمع الرجال، ج2، ص143ـ146؛ معجم رجال الحديث،ج5، ص89، 105و 106و ج23، ص18ـ30؛ معالم العلماء، ص33؛ معجم المؤلفين، ج3، ص273؛ منتهى المقال، ص102؛ منهج المقال، ص106؛ نقد الرجال، ص97؛ هداية المحدّثين،ص4؛ هدية الأحباب، ص148؛ هدية العارفين، ج1، ص266؛ الوجيزة، ص31
112 . رجال الكشى، ص556، ش1050
113 . رجال الطوسى، ص332، ش4954(از اصحاب امام كاظم ـ ع ـ) وص351، ش5196(از اصحاب امام رضا ـ ع ـ) وص373، ش5518(از اصحاب امام جواد ـ ع ـ).
114 . ر.ك به: الواقفية: دراسة و تحليل، ج1، ص286؛ رجال سيد بحر العلوم، ج3، ص48
115 . ر.ك به: رجال الكشى، ص587، ش1099؛ قاموس الرجال، ج1، ص274؛ أعيان الشيعة، ج3، ص140
116 . چهل حديث حضرت رضا(علیه السلام) ، مقدّمه.
117 . مشايخ الثقات، حلقه اولى.
118 . رجال النجاشى، ص75، ش180؛ الفهرست، ص61، ش63
119 . شيخ طوسى نيز وى را از آل مهران مى داند(كتاب الغيبة، مؤسسه المعارف الاسلاميه، ص71،ح76).
120 . پانوشت 118 و نيز: أعيان الشيعة، ج3، ص140
121 . ريحانة الأدب، ج1، ص258
122 . الفهرست، ص61، ش63
123 . رجال النجاشى، ص587ـ589، ش1099ـ 1101
124 . عدة الأصول.
125 . ذكرى.
126 . خلاصة الأقوال، ص61، ش66
127 . شرح احوال اين عالم بزرگ، در منابع ذيل وجود دارد: اتقان المقال، ص14؛ أحسن التراجم، ج1، ص56؛ أعيان الشيعة،ج3، ص140؛ بهجة الآمال، ج2، ص101؛ التحرير الطاووسى، ص40؛ تنقيح المقال، ج1، ص77؛ تهذيب المقال، ج3، ص214؛ جامع الرواة، ج1، ص59؛ رجال البرقى، ص54؛ رجال ابن داوود، ص42؛ ريحانة الأدب، ج1، ص257؛ الفهرست، ابن نديم، ص276؛ الكنى والألقاب، ج2، ص71؛ مجمع الرجال، ج1، ص157ـ160؛ معالم العلماء، ص10؛ معجم الثقات، ص10؛ مشايخ الثقات، الحلقة الاولى، ص245؛ منهج المقال، ص46؛ منتهى المقال، ص40؛ نقد الرجال، ص28؛ هداية المحدّثين، ص174.
128 . رجال الكشى، ص556، ش1050
129 . رجال النجاشى، ص310، ش850
130 . خلاصة الأقوال، ص230، ش774
131 . رجال البرقى، ص49
132 . أحسن التراجم، ج2، ص15
133 . الفهرست، ص200، ش571
134 . رجال النجاشى، ص311
135 . براى كسب اطلاعات گسترده تر، نگاه كنيد به: اتقان المقال، ص108؛ أضبط المقال، ص534؛ ايضاح الاشتباه، ص69؛ بهجة الآمال، ج6، ص27؛ التحريرالطاووسى، ص234؛ تنقيح المقال، ج2، ص5؛ توضيح الاشتباه، ص246؛ جامع الرواة، ج2، ص2؛ جامع المقال، ص4؛ رجال البرقى، ص49؛ رجال ابن داوود، ص151؛ رجال الطوسى، ص342، ش5092 و ص363، ش5383 و ص436، ش6237؛ رجال الكشى، ص107، 148، 160، 171، 236، 427 و 556؛ مجمع الرجال، ج5، ص17 و18؛ معالم العلماء، ص92؛ معجم الثقات، ص95؛ منتهى المقال، ص240؛ منهج المقال، ص259؛ نقد الرجال، ص265؛ هداية المحدّثين، ص128؛ الوجيزة، ص43؛ وسائل الشيعة، ج20، ص392
136 . كشّى در رجالش (ص556، ش1050) پس از نام بردن شش نفر آخر از اصحاب اجماع، از بعضى نقل مى كند كه به جاى «ابن فضّال» از «عثمان بن عيسى» ياد كرده اند.
137 . رجال البرقى.
138 . رجال الطوسى، شماره هاى 5067 و 5322
139 . ر.ك به: رجال الكشى، ص597، ش1117؛ رجال النجاشى، ص300، ش817؛ الغيبة، شيخ طوسى، ص43؛ معجم رجال الحديث، ج،ص ؛ سفينة البحار، چاپ جديد، ج6، ص147
140 . عدّة الاصول.
141 . سفينة البحار، ج6،ص147
142 . أحسن التراجم، ج1، ص392
143 . الفهرست، ص193، ش545
144 . رجال النجاشى، ص300، ش817 (البته نجاشى نيز از «كتاب المياه» نام مى برد و اينكه علىّ بن اسماعيل بن عيسى از آن خبر مى دهد).
145 . براى كسب آگاهى بيشتر از اين راوى، رجوع كنيد به: الاختصاص، 78 و 285؛ أحسن التراجم، ج1، ص391ـ394؛ ايضاح الاشتباه، ص66؛ بهجة الآمال، ج5، ص223؛ التحرير الطاووسى، ص199؛ تنقيح المقال، ج2، ص247؛ توضيح الاشتباه، ص219؛ جامع الرواة، ج1،ص524؛ جامع المقال، ص80؛ خلاصة الأقوال، ص382، ش1535؛ الغيبة، طوسى، ص213؛ كامل الزيارات، ص11؛ مجمع الرجال، ج4،ص133ـ135؛ معالم العلماء، ص88؛ معجم الثقات، ص78 و 316؛ معجم رجال الحديث، ج12،ص129 ـ 136؛ معجم المؤلفين، ج6، ص266؛ منهج المقال، ص219؛ نقدالرجال، ص219؛ هداية المحدّثين، ص111؛ هدية العارفين، ج1، ص651؛ الوجيزة، ص40
146 . رجال الكشى، ص556، ش1050
147 . ر.ك به: أعيان الشيعة، ج5،ص206؛ رجال بحرالعلوم، ج2،ص246؛ رجال الكشى، ص345، ش639؛ قاموس الرجال، ج3، ص211؛ معجم رجال الحديث.
148 . رسائل شيخ انصارى، باب حجية خبر الواحد بالسنّة (به نقل از «الغيبة» طوسى).
149 . الفهرست، ص97، ش164
150 . همان؛ الذريعة، ج10، ص89. براى اطلاع بيشتر از حال اين راوى، رجوع كنيد به:
اتقان المقال، ص43؛ الأعلام، ج2، ص200؛ ايضاح المكتوب، ص278و 615؛ أعيان الشيعة، ج5، ص206؛ بهجة الآمال، ج3، ص172؛ رجال بحرالعلوم، ج2، ص255؛ قاموس الرجال،ج3، ص211؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص48 ـ 57؛ رجال الكشى، ص433 و 515؛ الفهرست، ابن نديم، ص278؛ رجال النجاشى، ص34، ش72؛ تحفة الأحباب، ص98؛ تتمة المنتهى، ص307؛ التحرير الطاووسى، ص74؛ تأسيس الشيعة، ص334؛ تنقيح المقال، ج1، ص297؛ تهذيب المقال، ج2، ص4؛ جامع الرواة،ج1، ص214؛ رجال البرقى، ص54؛ خلاصة الأقوال، ص98، ش223؛ رجال ابن داوود، ص76؛ رجال الطوسى، ص354، ش5241؛ ريحانة الأدب، ج8، ص140، سفينة البحار، ج2، ص370؛ كامل الزيارات، ص27؛ الكنى والألقاب، ج1، ص266؛ لسان الميزان، ج2، ص225؛ مجمع الرجال، ج2، ص121ـ137؛ معجم المؤلفين، ج3، ص255؛ منتهى المقال، ص99؛ منهج المقال، ص103؛ نقد الرجال، ج94؛ هداية المحدّثين، ص190؛ هدية العارفين، ج1، ص267؛ الوجيزة، ص21؛ أحسن التراجم، ج1، ص154ـ157
منبع: www.hadith.net
/س