واژة سوسياليسم به زبان ساده نوعي نظريّة اجتماعي است سوسياليسم از ريشة لاتيني سوسيوس Socius به معناي همراه و شريك مشتق شده است،[1] امّا اين تعريف ساده نميتواند پيچيدگيهاي ايدئولوژي سوسياليسم و تفاسير متعدّد آن را توضيح دهد. در تاريخ جوامع و نظريات انديشمندان، نمونههايي وجود دارد كه شايد بتوان آنها را نظريات يا ساز و كارهاي سوسياليستي ناميد بهطور مثال، نظام اشتراكي پيشنهادي افلاطون در كتابش به نام جمهور، براي دو طبقه پاسدار و فلاسفه، نوعي نظام سوسياليستي است، سوسياليسم Socialism از واژة «سوسيال» به معناي اجتماعي، از زبان فرانسه گرفته شده است تعريف معمول اين واژه كه از واژهنامهي انگليسي آكسفورد گرفته شده چنين ميباشد «سوسياليسم تئوري يا سياستي است كه هدف آن مالكيت يا نظارت جامعه بر وسايل توليد ـ سرمايه، زمين، اموال و جز آنها ـ بهطور كلي و ادارة آنها به سود همگان است»[2] نخستين سوسياليسمها كساني بودند كه به يك سيستم «اجتماعي» اعتقاد داشتند و آنچه همگي يكزبان با آن مخالف بودند نظام فردي اقتصادي موجود بود، پيدايش ماركسيسم در نيمة قرن نوزدهم نقطهي تحول بسيار بزرگي در انديشهي سوسياليستي است، زيرا از آن پس تا اين زمان كما بيش همهي جنبشهاي سوسياليست به نحوي و به درجهاي زير نفوذ و تأثير آن بودهاند، ماركسيسم عنوان «سوسياليسم علمي» به خود گرفت، از آنجا كه مبناي آن بر تحليل اجتماعي و تاريخي و كشف قوانينِ «ناگزير» تاريخ قرار دارد، انگليس انديشههاي سوسياليستيهاي بيش از ماركس و خود را «سوسياليسم آرمانشهري» «ايوتوپيايي» ميخواند زيرا كه هواداران اين انديشهها در پي بنيانگذاري جامعهيي كامل، بيرون از شناخت ضروريات و امكانات جامعهي كنوني بودند و نظرگاهشان بيشتر انسان دوستانه و اخلاقي بود تا تاريخي و اجتماعي،[3] حال آنكه مكتب ماركسيسم ميخواهد نشان دهد كه اين دگرگوني همان اندازه كه از نظر اخلاقي درست و خوشايند است، از نظر تاريخي نيز «ناگزير» است، زيرا از «جبر تاريخ» چنانكه مكتب ماركسيسم تحليل ميكند ـ برميخيزد، امّا در ميان ماركسيستها پس از مرگ ماركس، در مورد چگونگيِ اين «ناگزيري» و روش تحقيق آن بحثهاي بسيار در گرفت كه هنوز هم ادامه دارد. بويژه جريان اقتصادي و اجتماعي اروپا، كه به «انقلاب پرولتاريايي» (چنانكه ماركس پيشبيني كرده بود) و سرنگوني سرمايهداري نيانجاميد، ترديدهايي را برانگيخت كه سبب پيدايش انواع بازنگريها در ماركسيسم شد.[4] سوسياليسم جديد، پيش از هر چيز در محيطي رشد يافته كه مؤلفههاي مختلف مدرنيسم را در شؤن گوناگون به نمايش گذاشتهاند. يكي از مهمترين اين مؤلفهها اقتصاد صنعتي و ساز و كار توليد اقتصادي ـ اجتماعي است ديگر مؤلفه مهم و مرتبط با آموزههاي سوسياليستي، تصوري است كه از انسان وجود دارد،[5] سوسياليسم در هر يك از اين دو مؤلفهها نظريات متفاوتي داده است، در مجموع، سوسياليسم با فرديت انسان موافق نيست و آن را به منزلة عضوي از پيكرة اجتماع مينگرد، اين امر با رعايت آزاديهاي فردي كه در برخي از تفاسير و نحلههاي سوسياليستي بهويژه در انگلستان و اروپاي غربي وجود دارد منافاتي ندارد، ليبراليسم اصالت را به فرد و جامعه ميهد، در حاليكه سوسياليسم اصالت را به زيست جمعي انسانها در اشكال و قالبهاي گوناگون ميدهد. واژه سوسياليسم يا سوسياليست در فرانسه و انگلستان در سالهاي 1830 تا 1840 با دو تفسير متفاوت ولي مستقل از هم مطرح شد،[6] تفسير فرانسوي آن به مكتب سن سيمون و يكي از اعضاي آن به نام پير لورو برميگردد براساس اين تفسير سوسياليسم در مقابل فردگرايي به كار ميرفت و به عنوان نمونه از سوسياليسم كاتوليكي در قبال فردگرايي پروتستان نام برده ميشد، تفسير دوّم در انگلستان متعلق به مكتب اوون owen است[7] اووِن در مقالهاي با عنوان «سوسياليسم چيست»؟ به نوعي سازماندهي اقتصادي ـ اجتماعي اشاره دارد. سيري در وضعيت سوسياليسم و نحلههاي آن در قرن نوزدهم و بيستم نشان داد كه سخت بتوان برروي مجموعهاي از نظرات به هم پيوسته همچون هسته اصلي سوسياليسم به اجماعي دست يافت. در رابطه با قسمت دوّم سوال كه آيا موفق بوده است يا نه، مطالعاتي كه در كتب مختلف انجام گرفته عدم موفقيت سوسياليسم را ميرساند، چرا كه سير در وضعيت سوسياليسم و نحلههاي آن در قرن بيستم نشان ميدهد كه سوسياليسم از هم پاشيده است و علّت آن اين است كه همانطوريكه ميدانيم غالب كار نظام سوسياليسم به خصوص در كشوري كه رهبري نظام سوسياليستي را عهدهدار بود به فروپاشي آن منجر شد و دلايل عمده از هم پاشيدن نظام سوسياليستي را ميتوان در چند بخش كلي دسته بندي كرد.
1ـ مباني فكري 2ـ عملكرد مسئولان نظام 3ـ فشارهاي خارجي،[8] مباني فكري نظام سوسياليستي كه عمدتاً با غرب نيز سازگار است مهمترين دليل و عامل عدم موفقيت و فروپاشي سوسياليسم به شمار ميآيد و بالاتر از آن تأثيرگذاري ساير دلايل نيز در واقع نيز در واقع به علّت اوّل برميگردد[9] چرا كه اين مباني باعث تبديل شدن آزادي مطلق به سنگينترين غُل و زنجير به پاي مردم و تغيير ماهيت دادن حاكم حافظ امنيت به حاكم ناقص امنيت و تغيير جهت دادن حزب مدافع امنيت به حزب جوياي منافع خود و فريب دهنده توده مردم،[10] سوسياليسم اينك مواجه با سوالات و مشكلاتي جدي است، و يكي از اين مشكلات كه باز هم عدم موفقيت اين آموزه را ميرساند، عدم روش سازماندهي مطلوب ميان اختيارات و انگيزههاي فردي و نيز سازمان و تمركز امور است، پاسخ اجمالي سوسياليسم براي دست يافتن به تمركزهاي محلي ـ منطقهاي تلاشي براي مقابله با اين معضل است. كه دليل بر عدم موفق بودن اين مكتب را ميرساند هر چند ميتوان پرسيد كه اين تمركزهاي محدود و منطقهاي تا چه حد با انبوه جمعيت و پيچيدگيهاي فني و حيات اجتماعي سازگار است[11] از طرفي نبايد فراموش كرد كه يكي از مهمترين اتهامات به ظاهر اجتنابناپذير سوسياليسم كه باز هم عدم موفقيت آنرا ميرساند گرايش به ديوانسالاري يا به تعبيري سوسياليسم بوركواتيك است. همين ديوانسالاري است كه ناقض خود انگيختگي انسانها شده، آنها را همچون توليدات ماشيني يكسان برنامهريزي ميكند.[12]
فهرست منابع:
1ـ قادري، حاتم، انديشههاي سياسي در قرن بيستم، تهران؛ انتشارات سمت.
2ـ هالوي، اِلي، تاريخ سوسياليسم اروپايي، ترجمه جمشيد نبوي، چ 2، موسسة چاپ انتشارات دانشگاه.
3ـ جمعي از نويسندگان، جامعهايدهآل اسلامي و مباني فكري تمدن غرب، تهران، دبيرخانه دايمي اجلاس امام زمان (عج) .
4ـ داريوش، آشوري، دانشنامه سياسي (فرهنگ اصطلاحات و مكتبهاي سياسي)، تهران، اقبال.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ هنريبو، رنه، تاريخ سوسياليستها، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، نشر نو، 1362.
2ـ بهاءالدين پازادگاد، مكتبهاي سياسي، تهران، كتابهاي جيبي
3ـ محمد باقر صدر، مكتب اقتصادي اسلام (اقتصادنا)، تهران، برهان، بحث سوسياليسم.
پي نوشت ها:
[1] ـ حاتم قادري، انديشههاي سياسي در قرن 20، ص 64.
[2] ـ داريوش، آشوري، دانشنامة سياسي، تهران، چاپ گلشن، ص 204.
[3] ـ همان.
[4] ـ همان، ص 206.
[5] ـ حاتم قادري، انديشههاي سياسي در قرن 20 ص 64..
[6] ـ هالوي، الي، تاريخ سوسياليسم اروپايي، ص 1.
[7] ـ حاتم قادري، انديشههاي سياسي در قرن 20، ص 65.
[8] ـ جامعه ايدهال اسلامي و مباني تمدن غرب، ص 273.
[9] ـ همان، ص 275 به بعد.
[10] ـ جامعه ايدهال اسلامي و مباني تمدن غرب، ص 275 به بعد.
[11] ـ حاتم قادري، انديشههاي سياسي در قرن 20، ص 73.
[12] ـ همان، ص 80 به بعد.