تاريخ پرفراز و نشيب ايران شاهد ظهور و پيدايش جريانهاي مختلف اصلاحي بوده است كه توسط افراد يا گروهها و جنبش هاي اصلاح طلب پيگيري مي شده و هر كدام به نوبة خود منشأ آثار و تحولاتي در مسير حركت تاريخي كشور بوده اند البته در اين ميان جريانهايي وجود داشته اند كه تنها داعية اصلاح طلبي داشتند و از واقعيت اصلاح طلبي بدور بوده اند و نه تنها حرکت آنها به اصلاح منجر شد بلكه خود سبب مشكلات و مفاسدي در جامعه گرديدند همان ها كه در قرآن كريم از آنها به مصلحان دروغين تعبير شده است: «و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انّما نحن مصلحون. الا انّهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون.[1] و هرگاه به آنان گفته مي شود در روي زمين فساد نكنيد مي گويند فقط ما اصلاح گر هستيم آگاه و هشيار باشيد همانا آنها خودشان فسادگر هستند و لكن شعور ندارند. در اين نوشتار ما به چند نمونه از حركت هاي اصلاحي كه در تاريخ كشور صورت گرفته به طور اختصار اشاره مي كنيم و نقش آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم، سپس موانع و دست آوردهاي آنها را تبيين مي كنيم. يكي از حركت هاي اصلاح در كشور اصلاحاتي است كه اميركبير در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار انجام داد اميركبيركوشيد از طريق اصلاح نابسامانيهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، علمي و نظامي كشور در قالب اصلاحات اداري، تنظيم بودجه كشور و سامان دهي ماليات، تشويق و حمايت از صنايع و كشاورزي و تقويت بنية دفاعي كشور، تأسيس مدرسه دارالفنون به منظور ايجاد نهضت فكري و علمي در كشور، زمينة رشد و شكوفايي كشور را فراهم نموده تا اينکه بدين وسيله ساية شوم استعمار را از كشور كنار زند.[2] گرانت واتسن نويسندة انگليسي دربارة اميركبير چنين مي گويد: «اميركبير در ظرف چند سال كوتاه كار چندين قرن را انجام داد و با نيروي نبوغ خود دوران تازه اي در تاريخ كشورش پيش آورد.[3] البته ماهيت رژيم ناصري چنان بود كه حركتهاي اصلاح طلبانهاي چون روش تجددخواهي اميركبير هم نمي توانست آن را نجات دهد و طبيعي است كه چنين محيط فاسدي تحمل شخصيت بزرگي چون و اميركبير را نداشت. «در دورة ناصرالدين شاه چند نوبت تلاش هايي براي اصلاح و نوسازي انجام گرفت. اما هر بار به اين دليل كه اين اصلاحات منافع طبقة حاكم و به خصوص شخص شاه را در خطر قرار مي داد متوقف شد و مردان اصلاح طلب جاي خود را به درباريان متملّق و چاپلوس مي دادند.[4] جريان اصلاحي مهم ديگر در جريان نهضت مشروطه است كه طي آن نظام استبدادي جاي خود را به نظام مشروطه داد و از دست آوردهاي آن تأسيس مجلس، قانون اساسي، انتخابات … بود اما متأسفانه با دخالت بيگانگان و نفوذ روشنفكران غرب گرا زمينة انحراف در نهضت مشروطه به وجود آمد و روحانيت كه رهبران اصلي نهضت بودند به كنار زده شدند و جريان انحرافي اصلاح طلبي سبب شد خواسته هاي اسلامي مردم و رهبران ديني در عمل دچار تحريف گردد و زمينة افول نهضت فراهم گردد كه سرانجام منجر به سر كار آمدن رضاخان و سلسلة پهلوي شد[5] بعدها رضاشاه تحت عنوان اصلاحات مسئلة كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباسها را مطرح نمود كه تقليدي كوركورانه از غرب و در جهت مبارزه با اسلام بود. جريان ديگر اصلاحي نهضت ملي شدن صنعت نفت بود كه در حقيقت دست استعمار پير بريتانيا را از كشور قطع ميکرد ولي در آن موقع باز توسط روشنفكران غرب گرا تجربة تلخ نهضت مشروطه تكرار گرديد و به دليل دور شدن تدريجي مبارزات از مواضع اصيل اسلامي، نهضت ملي به سرعت به ركود كشانده شد و وجدان بيدار ملت با چنين خيانت و اشتباهكاري يك بار ديگر جريحه دار گرديد[6] و بدنبال كودتاي 28 مرداد 1332 زمينة سلطه آمريكا بر كشور فراهم شد، بعدها زمينة اصلاحات آمريكايي در كشور تحت عنوان اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد فراهم شد كه در راستاي سياست خارجي آمريكا در جهت جلوگيري از ظهور نهضت هاي آزاديبخش و مبارزه با مذهب بود. در طرح اصلي انقلاب سفيد كه نطفة آن در كاخ سفيد بسته شده بود گرچه اعطاي آزاديهاي نسبي و مشاركت مردم در امور سياسي پيش بيني شده بود ولي مبارزه با قدرت مزاحم مذهب كه در نفوذ مردمي روحانيت متجلي بود هدف مشترك ديكتاتوري شاه و سلطة آمريكا محسوب مي شد.[7]در مسير جريانهاي اصلاحي درتاريخ كشور در نهايت به انقلاب اسلامي مي رسيم كه اوج كلية حركتها و جنبشهاي اسلامي و اصلاحي در تاريخ اسلام و تشيع و تبلور آرمانهاي انقلابي اسلام است، گرچه در گفتمان سياسي غرب ميان «انقلاب» و اصلاح» تفاوت گذاشته شده است ولي در مکتب سياسي اسلام انقلاب به عنوان يك روش اصلاحي مطرح است و به فرمودة مقام معظم رهبري خود انقلاب بزرگترين اصلاح به شمار مي آيد.[8] اصلاحات يك حقيقت ضروري و لازم است و بايد در كشور ما انجام بگيرد اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نيست و جزء ذات، هويت انقلاب ديني نظام ما است.[9] بعد از انقلاب اسلامي نيز روند اصلاحات در كشور پيگيري شد كه پس از دوم خرداد 76 جريان اصلاح طلبي متأسفانه دچار انحراف شد و بجاي پيگيري اصلاحات ديني و اسلامي و توجه به مشكلات و مسائل جامعه در راستاي اهداف غرب به مقابله با اركان اساسي نظام پرداخته و بدين ترتيب يك جريان انحرافي اصلاح طلبي رقم خورد مقام معظم رهبري ميفرمايند: تلاشهايي مي شود كه مسايل غير اصلي مسايل اصلي وانمود شود خواسته هاي غير حقيقي به عنوان گفتمان ملي وانمود بشود ليكن گفتمان اصلي اين ملت اينها نيست گفتمان اصلي اين ملت اين است كه همه در پي اين باشند كه راههايي براي تقويت نظام و اصلاح كارها و روشها پيدا كنند.[10] اصلاحات اسلامي با توجه به محتوا و اصولش علي القاعده نمي تواند به بروز نتايجي چون فرآيند غربي شدن منتهي شود، انقلاب اسلامي اصول، خط مشي و الگوي خاص خود را براي اصلاحات دارد كه تابع الگوي غربي نيست اما تا اينجا روند اصلاحات در تاريخ كشور را مورد بررسي قرار داديم و برخي از دست آوردهاي آن را ياد آور شديم اكنون به بررسي برخي از موانع اصلاحات در ايران مي پردازيم.
موانع اصلاحات در ايران
اگر بخواهيم اشاره گذرا به موانع اصلاحات در ايران داشته باشيم مي توان به اين موارد اشاره نمود:
1. مقطعي بودن اصلاحات: از آسيب هاي اصلاحات در ايران روزمرگي و سياست زدگي آن است اين امر موجب مي شود كه فرآيند اصلاحات، موقت و مقعطي باشد و برنامه ريزي براي اصلاحات دراز مدت، پايدار و نهادينه تحقق نيابد به عنوان مثال اصلاحات ادبي در دوران صدارت قائم مقام، اصلاحات نظامي و اداري در دوران صدارت اميركبير و اصلاحات سياسي در نهضت مشروطيت كه مقطعي، محدود و موقت بودند و همچنان رها گذاشته شدند، به گونه اي بود كه عدم پافشاري بر روند اصلاحات، خدشه در اين فرآيند را سبب گرديد.
2. نفوذ يا رسوخ عوامل بيگانه، فرصت طلب، بي تفاوت، نااهل، فاسد و سودجو از آن لحاظ كه موجبات از هم گسيختگي حاكميّت سياسي و خدشه در انسجام دستگاه تصميم گيري را فراهم مي آورد از مهمترين بحران هاي فراروي ماهيت و اهداف اصلاحات به شمار مي آيد، تفرقه در صفوف انقلابيون، كاشته شدن بذر نفاق و كينه بين گروهها سياسي، درگير شدن جناح ها در گرداب اختلافات داخلي، آرمان گريزي، دنيا طلبي، هواپرستي فزون خواهي موجب بروز بحران رسوخ پذيري در نظام سياسي مي گردد.
3. رسوخ انديشه هاي سكولار و ليبرال از چالش هاي نظري اصلاحات است اين امر سبب از بين رفتن اصول و ارزش هاي اسلامي شده و سرانجام زمينة اصلاحات به شكل غربي را در كشور فراهم مي سازد.[11] لذا شايسته است با اولويت بندي، برنامه ريزي دقيق بر اساس اصول و ارزشهاي اسلامي و انقلابي و محور قرار دادن قانون اساسي به عنوان ميثاق بزرگ ملي، ديني و انقلابي، اصلاحات را در جهت تقويت دينداري و معنويت و گسترش عدالت اجتماعي و رفع تبعيض و فساد و فقر و تحكيم استقلال همه جانبة كشور و تقويت بنيادهاي مشروعيت و مقبوليت نظام پيش ببريم.
معرفي منابع جهت مطالعة بيشتر:
1. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1376.
2. آسيب شناسي اصلاحات ايران، محمد رضا دهشيري، كتاب نقد شماره 16، ص 107 تا 1312.
پي نوشت ها:
[1] . بقره/11ـ12.
[2] . جهت مطالعة بيشتر مراجعه شود به: هاشمي رفسنجاني، علي اكبر، اميركبير، يا قهرمان مبارزه با استعمار.
[3] . گرانت واتسن، تاريخ ايران در دورة قاجار، ترجمه وحيد مازندراني، بي تا، ص376.
[4] . اپرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمة احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، تهران، نشر ني، 1377، ص95.
[5] . جهت مطالعة بيشتر مراجعه شود به: ولايتي، علي اكبر، سير و تفحصي در مشروطيت و پس از آن.
[6] . عميد زنجاني، عباسعلي، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1376، ص189.
[7] . همان، ص206.
[8] . مقام معظم رهبري، سخنراني مورخه 23/2/79، چشمه هميشه جاري، تهيه و تنظيم دفتر سياسي سازمان عقديتي سياسي ناجا، 1379، ص 41 و 42.
[9] . خامنهاي، سيد علي، اصلاحات در كلام رهبري، قم، انتشارات ظفر، 1380، ص28ـ29.
[10] . مقام معظم رهبري، منشور اصلاحات، مراكز آموزش و پژوهش سازمان تبليغات اسلامي، 1379، ص5.
[11] . دهشيري، محمد رضا، آسيب شناسي اصلاحات در ايران، كتاب نقد، شمارة 16، ص112 و 117.