اصل عدالت در اندیشه ی سیاسی امام علی (ع)
خداوند آنان را که بر اساس حق و عدالت رفتار می کنند به عنوان گروه رستگاران معرفی می فرماید؛ و پیروان راستین پیامبر خاتم نیز بر همین راه و رسم در اداره ی امور سیر می کنند. خدای متعال فرموده است:
«وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ .»(1)
و از آنان که بیافریدیم گروهی هستند که [مردم را] به حق راه می نمایند و بدان [وسیله] به عدل و داد رفتار می کنند.
عدالت تنها یک امر پسندیده ی اخلاقی نیست، بلکه مهم ترین اصل مدیریت اجتماعی است تا جایی که علی بن ابی طالب (ع) شهید راه عدالت شد و پایبندی او به اصل عدالت در مدیریت و حکومت، اسباب آن همه مخالفت با وی و دولت وی شد.
دشمن طاووس آمد پر او
ای بسی شه را بکشته فر او
گفت من آن آهوم کز ناف من
ریخت این صیاد خون صاف من
ای من آن پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان(2)
عدالت و عدالت خواهی با وجود علی (ع) عجین بود و نام او یادآور عدالت محض و راه و رسم مدیریت او، همه بر عدالت بود که عدالت عین وجود او بود.
جرج جرداق مسیحی درباره پیشوای عدالت پیشگان، علی (ع) می نویسد:
«آیا در مهد عدالت، بزرگی را می شناسی که همیشه بر حق و حقیقت بوده باشد، ولو آن که همه ی مردم روی زمین بر ضد او متحد می شدند و دشمنان او، اگر چه کوه و بیابان را هم پر می ساختند، بر باطل و گمراهی بودند. زیرا که عدالت در او یک مذهب و یک امر اکتسابی نیست – گو این که بعداً خود روش و مکتبی شد – و برنامه ای نیست که سیاست دولت آن را تشریح کرده و به وجود آورده باشد – ولو این که این نقطه هم در مد نظر وی بود – و راهی نیست که به طور عمد آن را بپیماید تا در نزد مردم به مقام صدارت برسد، ولو این که او این راه را رفت و در دل های پاکان برای همیشه جای گرفت… بلکه عدالت در بنیاد و مبادی اخلاق و ادبی او، اصلی است که با اصول دیگری پیوند دارد و طبیعی است که ممکن نیست او خود را بر ضد آن وادارد، تا آن جا که گویی این عدالت، ماده ای است که در ارکان جسمی و بنیان بدنی او، مانند مواد دیگر به کار رفته و وجود او را تشکیل داده اند و در واقع عدالت خونی باشد در خونش و روحی باشد در روحش.»(3)
اهمیت عدالت در اداره ی امور نزد علی (ع) تا بدانجاست که از حضرتش روایت شده است که فرمود:
«مِلاکُ السِیاسهِ العَدلُ.»(4)
معیار سیاست عدالت است.
معیار بودن عدالت در مدیریت بدین معناست که برای همه، امکانات مساوی برای پیشرفت و تعالی فراهم شود و هر کس بدان چه استحقاق دارد دست یابد و در وضع قانون و اجرای آن رعایت مساوات بشود و تبعیضی بر کسی نرود و تفاوت ها و امتیازات بر مبنای صلاحیت و استحقاق باشد.
پیوند دولت و مردم، و همدلی و همراهی آن دو، جز در سایه ی عدالتی و فراگیر در مدیریت حاصل نمی شود امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«العَدلُ نِظامُ الامرَهِ.»(5)
عدالت نظام بخش حکومت است.
«العَدلُ قَوامُ الرَّعیِّهِ.»(6)
عدالت نگه دارنده ی مردم است.
اصل عدالت باید در همه ی ارکان و شئون اداره ی امور جاری باشد تا اهداف دولت اسلامی به درستی تحقق یابد. از جمله مهم ترین عرصه های عدالت در مدیریت، که هر یک رکنی رکین است، عبارتند از:
1. متصف بودن زمامداران و مدیران به صفت عدالت
2. قراردادن هر کس در جایگاه مناسب خودش بر اساس شایستگی هایش
3. عدالت، محور سیاست گذاری ها
4. حفظ ارزش ها با تحقق عدالت
5. اصلاح امور با تحقق عدالت اقتصادی
6. تضمین سلامت امور با عدالت حقوقی و قضایی
7. عدالت در نظارت و ارزشیابی در مدیریت
در این جا به اختصار به هر یک از این موارد می پردازیم.
متصف بودن زمامداران و مدیران به صفت عدالت
حقیقت آن است که کسانی می توانند پایبند عدالت در اداره ی امور باشند و تبعیض روا ندارند و هر کس و هر چیز را در جای خود و بنابر استحقاقش قرار دهند که عدالت را در خود تحقق بخشیده باشند و متصف به صفت عدالت باشند، که اگر این نباشد عدالت خواهی معنا نمی یابد. اداره ی امور بر اساس اصل عدالت، کسانی را این نباشد عدالت خواهی معنا نمی یابد. اداره ی امور بر اساس عدالت، کسانی را می طلبد که عدالت را در خود محقق نمایند. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«عبادَ اللهِ انَّ من احب عبادِ اللهِ الیهِ عبداً اعانهُ اللهُ علی نفسهِ… قَد الزمَ نفَسهُ العَدلَ فکانَ اولَّ عَدلهِ نفَیُ الهَوی عَن نَفسهِ، یَصفُ الحقَّ و یَعملُ به.»(7)
بندگان خدا، همانا محبوبترین بنده نزد خدا، بنده ای است که خدا او را در پیکار نفس یار است… چنین بنده ای عدالت را بر خود گماشته، و نخستین نشانه ی آن این که هوا و هوس را از دل برداشته؛ حق را ستاید و کار بندد.
کسی به واقع می تواند حق و عدل را بستاند و به کار بندد که خود را ملزم به عدالت کرده باشد، و عدالت برای او لقلقه ی زبان نباشد. زمامدارانی می توانند ارزش های دینی را بر پا دارند و امنیت لازم برای تعالی فرد و جامعه را در وجوه گوناگونش فراهم کنند و اهداف دولت اسلامی را به درستی دنبال کنند که به صفت عدالت متصف باشند و خود را وقف رضای خدا کرده باشند.
سرود آزادگان، حسین بن علی (ع) ضمن نامه ای که در پاسخ نامه ی بزرگان کوفه نوشت، چنین فرمود:
«فَلَعمری ما الامامُ الا العامِلُ بالکتابِ، و الاخذُ بالقسطِ، و الدائنُ بالحقِ، و الحابِسُ نفسهُ علَی ذاتِ اللهِ.»(8)
به جان خودم سوگند که امام نیست مگر عمل کنند، به کتاب [خدا] و برپا دارنده ی قسط و عدالت و متدین به دین حق و وقف کننده ی خود برای [رضای] ذات الهی.
قرار دادن هر کس در جایگاه مناسب خودش بر اساس شایستگی هایش
از مهم ترین مختصات پایبندی به عدالت در مدیریت، انتخاب افراد و واگذاری کارها و مسئولیتها بر اساس شایستگی های لازم برای آن مسئولیت است و دور بودن از خواهش های دل و پیوندهای خویشی و ارتباطات ناسالم.
زمامداران امانت داران مردمند و از مصادیق مهم امانتداری این است که کارها به کاردانان و شایستگان سپرده شود که در غیر این صورت باب همه ی ستم ها گشوده می شود. خدای متعال فرمان داده است که امانت ها به اهلش سپرده شود:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ.»(9)
خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش بسپارید و چون میان مردم داوری کنید به عدالت داوری کنید.
از ظاهر آیه بر می آید که مفهوم امانات در اینجا مفهومی عام است که مشتمل بر همه ی امانات است؛ و البته از مهم ترین امانات، رهبری و پیشوایی و کارگزاری خلق است. مدیریت مردم امانتی است سنگین که باید به اهلش سپرده شود.
مسئولیت ها امانت های بسیار مهمی است که باید به اهلش سپرده شود؛ و آنان که بدون داشتن شایستگی های لازم، خود را در مقام اداره ی امور قرار می دهند، یا آنان که افراد فاقد شایستگی های لازم را بر اداره ی امور می گمارند، بالاترین خیانت ها را مرتکب می شوند و بی گمان سبب هلاکت خود و دیگران می شوند و در دنیا و آخرت مبغوضند. امیرمؤمنان علی (ع) در نامه ای که به قاضی منصوب از طرف خود بر اهواز نوشت، چنین آورد:
«و اعلَم یا رُفاعهُ ان هذهِ الامارهَ امانهُ فَمن جَعلها خیانهً فَعلیهِ لعنُه اللهِ الی یومِ القیامهِ، و مَن اسَتعملَ خائناً فانَّ محمداً – صلی الله علیه و آله – بریُء منهُ فی الدُنیا و الاخرهِ.»(10)
بدان ای رفاعه که این حکومت امانتی است که هر کس به آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد و هر کس خائنی را استخدام کند و بر سرکار نهد محمد (ص) از او در دنیا و آخرت بیزار است.
عدالت محور سیاستگذاریها
چنان که در بحثهای گذشته مطرح شد از مهم ترین اهداف دولت اسلامی اقامه ی عدالت است، بنابراین هر سیاست و برنامه ای باید در جهت این هدف سامان یابد تا سیر به سوی مهم ترین هدف تشکیل حکومت، به درستی فراهم شود. امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه ی مشهور خویش به «مالک اشتر» فرموده است:
«ولیُکن احبَّ الامورِ الیکَ اوسطُها فِی الحَق، و اعمَها فی العَدل، و اجمعُها لرَضی الرعیهِ.»(11)
باید که برای تو پسندیده ترین کارها میانه ترینشان در حق، شامل ترینشان در عدل و فراگیرترینشان در جلب خشنودی مردم باشد.
محور قرار دادن عدالت در سیاستگذاری ها چندان مهم و اساسی است که همه ی حرکت ها و برنامه ها باید با آن هماهنگ شود. در منظر پیشوای عدالتخواهان، علی (ع)، ارزش عدالت، ارزشی محوری و فراگیر است و این ارزش محوری برتر از هر خدمت اجتماعی دیگر است. در دولت اسلامی خدمات اجتماعی حرکتی است برای پر کردن شکافهای ناشی از بی عدالتی تا زمانی که عدالت به طور گسترده حاکم شود و همه را در آغوش عافیت خویش گیرد، نه آنکه عدالت محور سیاستگذاریها نباشد و بی عدالتی مردمان را به فلاکت کشد و به جای پرداختن جدی در جهت برپایی عدالت، به خدمات اجتماعی دل خوش کرد. البته خدمات اجتماعی در جای خود گران قدر و مفید است، اما اگر خدمات اجتماعی، بدون جهت گری عدالتخواهانه و فارغ از اصل اصیل عدالت صورت پذیرد، راه به جایی نخواهد برد، زیرا آن مقدار از شکافها که به وسیله ی خدمات اجتماعی پر می شود، به وسیله ی بی عدالتی شکافهایی به مراتب بسیار عمیق تر ایجاد می گردد. در چنین اوضاع و احوالی که عدالت محور سیاستگذاریها نباشد، آهنگ حرکت بی عدالتی شتابان و آهنگ رشد خدمات اجتماعی کند خواهد بود و روز به روز فاصله ها بیشتر و شکافها عمیق تر خواهد شد. اهتمام امیرمؤمنان علی (ع) در خدمات اجتماعی در پیوند عمیق با عدالت خواهی وی بود.
شخصی نزد علی (ع) آمد و پرسشی زیرکانه کرد. پرسید: «أَیُهُما افَضلُ، العَدلُ اَو الجُودُ؟» (کدامیک برتر است، عدالت یا بخشش؟ ) عدالت شریف تر و با ارزش تر است یا گذشت و بخشندگی و ایثار؟
در بادی امر به نظر می رسد باید پاسخ داد که البته بخشش، گذشت و ایثار بالاتر و شریفتر است، زیرا عدالت یعنی رعایت حقوق دیگران و عدم تجاوز به حقوق آنها؛ اما جود یعنی گذشت از حقوق خود، ایثار یعنی زیر پا گذاشتن حق خود، فداکاری کردن. بنابراین ایثار بالاتر است، جود برتر است. آن انسانی که حق دیگران را رعایت می کند، کارش بالاتر است یا آن فردی که از حق خودش به خاطر دیگران می گذرد؟ پس جواب روشن است، جود بالاتر است؛ اما پاسخ علی (ع) خلاف این نظر بود. آن حضرت فرمود:
«الَعدلُ یَضعُ الامورَ مواضعَها، و الجُودُ یخُِرجُها من جهِتهَا. و العَدلُ سائسُ عامُ، و الجُودُ عارضُ خاص.ُ فالعدلُ اشرفُهما و افَضلهُما.»(12)
عدالت کارها را در جای خود قرار می دهد، و بخشش آن ها را از مسیرشان خارج می سازد. عدالت تدبیر کننده است به سود همگان، و بخشش به سود خاصگان. بنابراین عدالت شریف تر و برتر است.
عدالت همه ی امور را در مجرای طبیعی و واقعی اش قرار می دهد، اما جود آن ها را از مجرای طبیعی خارج می کند. یعنی اگر عدالت تحقق یابد و حق هر کس داده شود، دیگر نیازی به جود نخواهد بود. جود نشانه ی این است که در جامعه بیماری وجود دارد و برخی باید از حق خود بگذرند و شکافها را پر کنند. این شکافها نشانه ی آن است که در جایی ستمی روا شده است، حقی زیر پا گذاشته شده است. این ها نشانه ی بیماری است. مانند بدنی که یک عضوش بیمار است و سایر اعضا باید جور او را بکشند، زحمت او بر گردن سایر اعضا خواهد بود و سایر اعضا باید فداکاری کنند. اما اگر عدالت باشد، و همه جیز در جای خودش قرار گرفته باشد، و حق هر کس پرداخت شده باشد، و همه چیز در جای خودش قرار گرفته باشد، و حق هر کس پرداخت شده باشد، جامعه به یک سلامت کلی می رسد. پس بهتر است که جامعه بیمار نباشد تا بخواهیم جود کنیم. وقتی نیاز به جود هست، یعنی جایی لنگ است، در جایی کوتاهی شده است، در جایی حقی ضایع شده است.
بنابراین در اندیشه ی سیاسی علی (ع) محور قرار دادن عدالت در سیاستگذاری هاست که سلامت و نشاط لازم و پویایی درست جامعه را به سوی تعالی فراهم می کند.
«وانَّ افضَلَ قرُهِ عَینِ الُولاهِ استقامَهُ العَدلِ فی البِلَاد، و ظهُورُ مَودهِ الرَّعیهّ. و انُّه لا تَظهَرُ مَودتُهُم الا بسَلامهِ صُدوُرِهم، و لا تَصِحُ نَصیحتُهم الا بحیطتَهم علی وُلاهِ اموُرهم، و قِلهِ استثقَال دوُلَهم، و تَرکِ استبطاءِ انقطاع ِمدتهِم.»(13)
و بی گمان آن چه بیش از همه دیده ی والیان به آن روشن است برقراری عدالت در کشور و گسترش دوستی ملت است. و بی گمان دوستی افراد ملت به یک دیگر آشکار نگردد جز آن گاه که دل ایشان از کینه پاک شود، و خیرخواهی مردم راست نیاید جز آن که بر گرد زمامداران خود جمع شوند و از وجود دولت مردان خود احساس سنگینی نکنند و از دوام حکومت آنان و درازی مدت بر سر کار بودن ایشان به ستوه نیایند.
این ها زمانی تحقق می یابد که عدالت محور امور و سیاست ها باشد.
حفظ ارزش ها با تحقق عدالت
جامعه ای که براساس عدالت اداره شود، جامعه ای استوار و ارزشمند است، و جامعه ای که در مسیر عدالت حرکت نکند، ارزش ها در آن واژگونه می گردد و ضد ارزش ها حاکم می شوند؛ جای خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، رحمت و شقاوت، مروت و نامردمی تغییر می یابد، چنان که امیرمؤمنان علی (ع) در توصیف جامعه ی زمان خود که محصول مدیریتی به دور از عدالت بود، فرمود:
«ایها النّاسُ، انا قَد اصَبحنا فیِ دهَرِ عنَوُدٍ و زَمنٍ کنُودٍ، یُعدُ فیهِ المُحسنس مسیئاً، و یَزدادُ الظالِمُ فیهِ عتُواً. لا نَنتَفِعُ بما عَلمِنا و لا نَسالُ عماً جَهلناَ، و لا نَتَخَّوفُ قارعهً حَتی تَحُّلَ بنَا.»(14)
مردم! ما در زمانه ای کینه توز و روزگاری پر کفران واقع شده ایم. زمانه ای که نیکوکار در آن بدکردار به شمار آید، و ستم گر در آن سرکشی افزاید. از آن چه دانستیم سود نمی بریم و آن چه را نمی دانیم نمی پرسیم، و از بلا و فتنه ها، تا بر سرمان نیامده نمی ترسیم.
آنجا که عدالت ظهور ندارد، انحراف و ستم و ناسپاسی ظهور می یابد. در چنین جامعه ای آن کس که تباهی نمی کند، ناشایست شمرده می شود، سرزنش می گردد و تحت فشارهای روانی – اجتماعی قرار می گیرد تا هم رنگ جامعه شود و ضد ارزش های آن را بپذیرد؛ و آن کس که تباهی می کند، بهترین موقعیت ها را می یابد و به سبب موقع شناسی و زمانه فهمی تمجید می شود. در چنین زمانه ای ستم ستمگر حد و مرزی ندارد، دانسته ها و معارف به کار نمی آید و مردمان از آن چه نمی دانند نمی پرسند. تمایل به غفلت همه را می گیرد و کسی نمی خواهد از عاقبت این بی عدالتی ها آگاه شود.
اگر عدالت نباشد، جامعه عرصه جولان زور و ستم و غارت و چپاول می شود؛ و در چنین عرصه ای فضلیت ها و ارزش ها به باد فراموشی می رود. روزگار، گزنده و درنده خوی می شود، و خوی درندگی اهل حرص و طمع تحریک می شود. توانگران بر آن چه دارند، دندان می فشارند و بر آن چه ندارند آز می ورزند. بینوایان در زیر فشار بی عدالتی، به ناچار تن به هر داد و ستدی می دهند. گران می خرند و ارزان می فروشند و هستی شان به تاراج یغما می رود. در چنین جامعه ای حرام خواری و بدکرداری و تباهی گری، بسیاری را در کام هلاکت فرو می بلعد. در جامعه ی پشت کرده به عدالت، اشرار و بدکاران رفعت می یابند و نیکان و اخیار به ذلت کشیده می شوند. این تصویری است که امیرمؤمنان علی (ع) ارائه می کند و می فرماید:
«یَاتِی عَلی الناسِ زمانُ عضُوضُ یَعضُ المُوسِرُ فیهِ علَی ما فِی یَدیِه و لَم یُومَر بذلکَ، قالَ اللهُ سُبحانَهُ: (و لا تَنسُوا الفَضلُ بَینکُم)(15) تَنهَدُ فیهِ الاشرارُ و تُستذَلُ الاخیارُ؛ و یُبایِعُ المُضطَرُّونَ، و قَد نَهی رَسولُ اللهِ – صلی الله علیه و آله – عَن بَیعِ المُضطَرینَ.»(16)
زمانی در پیش است سخت و گزنده که توانگران بر آن چه در دست دارند، دندان می فشارند، در حالی که چنین فرمانی به آنها داده نشده است؛ خداوند سبحان می فرماید: «احسان و بخشش میان خود را فراموش نکنید». در آن زمان اشرار و بدان را بلند مرتبه و نیکان را خوار می کنند؛ و مردم بینوا هستی خود را از روی اضطرار به قیمت کم می فروشند و متمکنان از آن ها می خرند، در حالی که پیامبر (ص) از چنین معامله ای نهی کرده است.
ارزش یک جامعه به میزان دادگری و عدالت خواهی در آن است. جامعه ای که در آن بی عدالتی روا شود و در آن حق ضعیف گرفته نشود، فاقد هر ارزشی است. جامعه ای که در آن زبان مردمان از حق گویی بسته باشد، تباه است. جامعه ای که در آن ترس از بیان حق و عدل و بر پاداشتن آن حاکم باشد، خوار است و هرگز رو به سعادت نمی رود. پیشوای عدالت گستران، علی (ع) در عهدنامه ی حکومتی مالک اشتر فرموده است:
«فانَّی سَمِعتُ رَسُولَ اللهُ – صلی الله علیه و آله و سلم – یقُولُ فی غَیر مَوطنٍ: لَن تُقدَّسَ امهُ لا یُوخَذُ للضعیفِ فیَها حقُه منَ القوَی غَیر متتعتعٍ.»(17)
من بارها از رسول خدا (ص) این سخن را شنیدم: ملتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک و پاکیزه نمی شود و روی سعادت نمی بیند.
در اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) همه ی ارزش های اجتماعی در گرو عدالت است و اگر عدالت رنگ بازد، همه ی ارزش ها رنگ می بازد. عدالت مایه ی بقا و صحت ارزش هاست. ارزش ها در زمین عدالت شکوفا می شود و رشد می کند. عدالت خواهی و بیان کلمه ی حق و عدل و سخن عدالت خواهانه آن چنان ارزش مند است که چیزی را با آن قیاس نتوان کرد. مظهر عدالت خواهی، علی (ع) درباره ی جایگاه ارزشی عدالت خواهی فرموده است:
«وَ مَا اعمَالُ البرِ کلُها و الجِهَاد فِی سَبیلِ اللهِ، عِندَ الامرِ بالمَعرُوفِ و النَّهی عَن المُنکرِ، الا کنفثهٍ فی بَحرٍ لُجیٍ و انَّ الامرَ بالمَعروفِ و النَّهی عَن المُنکرِ لا یُقربانِ مِن اجلٍ، و لا یَنقُصانٍ مِن رزقٍ، و افَضلُ مِن ذِلکَ کلُهِ کَلمهُ عدلٍ عِندَ امامٍ جابرٍ.»(18)
تمام اعمال نیک و حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر هم چون قطره ای است در مقابل یک دریای پهناور. [بدانید] امر به معروف و نهی از منکر نه مرگ کسی را نزدیک می کنند و نه از روزی کسی می کاهند؛ اما از همه ی این ها مهم تر سخنی است که برای دفاع از عدالت در برابر پیشوایی ستمگر گفته می شود.
اصلاح امور با تحقق عدالت اقتصادی
مدیریتی می تواند به اصلاح اساسی امور توفیق یابد و بستر رشد و کمال و تعالی مردمان را فراهم کند که در جهت تحقق همه جانبه ی عدالت اقتصادی گام بردارد. وجود فقر و مسکنت نشانه ی بی عدالتی و سوء مدیریت است. سخنان شهید عدالت، علی (ع) در این باره روشن و بی پرده است:
«فمَا جاعَ فَقیرُ الا بِمَا مُتِعَ به غَنیُ.»(19)
پس هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به سبب این که ثروتمندان از حق آنان بهره مند شده اند.
«سُوءُ التَّدبیرِ مِفتاحُ الفَقرِ.»(20)
بد تدبیری کلید فقر است.
با مدیریت صحیح و اهتمام جدی در برپاداشتن عدالت اقتصادی زمینه ی لازم برای اصلاحات اساسی و سیر دادن مردمان به سوی تعالی فراهم می شود؛ اما در جامعه ای که عدالت اقتصادی نباشد، بخشی از مردمان به سبب فقر مفرط در دام تباهی می افتند و بخشی به سبب ثروت های گزاف. ثروت ها و دارایی های جامعه از آن همه است و باید مانند خون در پیکر جامعه در گردش باشد که جمع شدن آن در یک گوشه و یا توقف آن در یک جا و دست به دست شدن آن میان توانگران حیات جامعه را سلب می کند. خدای متعال فرموده است:
«کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ .»(21)
تا ثروت میان توانگران شما دست به دست نگردد.
مدیریتی که بنابر اصل عدالت عمل کند به گونه ای برنامه ریزی و عمل می نماید که مردم به امنیت اقتصادی برسند و دغدغه ی معاش نداشته باشند و از اسارت مشکلات اقتصادی آزاد شوند. مدیریت جامعه با اهتمام بر عدالت اقتصادی مردمان را از بندگی اقتصاد و از بردگی مترفان آزاد می سازد و زمینه ی درست بندگی خدا و سیر به سوی کمال را فراهم می کند. اگر عدالت اقتصادی ظهور یابد بی گمان محتاجی، گرسنه ای و درمانده ای پیدا نخواهد شد. امام کاظم (ع) فرموده است:
«انَّ الله یَترُک شَیئاَ مِن صُنُوفِ الاموالِ و قَد قَسمَهُ و اعطَی کُل ذِی حَقِ حَقهُ الخاصَّهُ و العَامَهُ و الفُقَراء و المَساکینَ و کُلَّ صِنفِ مِن صنُوُفِ الناسِ. [فقَالَ:] لَو عُدِلَ فِی الناسِ لاستَغنَوا. [ثُمَّ قَالَ:] انَّ العَدلَ احلَی مِنَ العَسلِ و لا یَعِدلُ الَّا مَن یُحسنُ العَدلَ.»(22)
بی گمان خداوند هر نوع از اموال را تقسیم کرده و حق هر مستحقی از خاصه و عامه و فقیران و مسکینان و اصناف دیگر مردم را به آنها داده است. [سپس فرمود:] اگر در میان عدالت حکمفرما باشد، همه بی نیاز شوند. [و باز فرمود:] عدالت از عسل شیرین تر است و به عدالت عمل نکند جز کسی که آن را خوب بداند.
بنابر اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) با مدیریت صحیح و تحقق عدالت اقتصادی دیگر نیازمند و گرفتاری پیدا نخواهد شد و جامعه به امنیت اقتصادی لازم برای حرکت به سوی تعالی دست می یابد، چنان که حضرتش فرموده است:
«مَا عَالَ فیِکُم عَائِلُ.»(23)
[آن گاه دیگر] عائله مند گرفتاری در میان شما نخواهد بود.
تضمین سلامت امور با عدالت حقوقی و قضایی
عدالت اجتماعی و اقتصادی، زمانی از تضمین کافی برخوردار خواهد بود که همراه با عدالت حقوقی و قضایی باشد. خدای متعال فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»(24)
بی گمان خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش باز دهید و چون مردم داوری و حکم کردید به عدالت حکم کنید.
هم چنین خداوند خطاب به حضرت داوود فرموده است:
«یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ.»(25)
ای داوود همانا تو را در زمین خلیفه ساختیم، پس میان مردم به راستی و درستی حکم کن و خواهش نفس را پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می گرداند.
عدالت حقوق و قضایی نزد امیرمؤمنان علی (ع) از جایگاهی ویژه برخوردار بود، چنان که آن حضرت از ابتدای حکومت خود به آشنا بودن مردمان با حقوق خویش اهتمام کرد و در امور قضا سخت بر عدالت پای فشرد. آن حضرت می فرمود:
«مَنَ ابتُلی بالقَضاءِ فَلیُواسِ بَینَهُم فِی الاشارَه و النَظَرو فِی المَجلسِ.»(26)
هر که در مقام قضاوت قرار گیرد باید در اشاره و نگاه و جای نشستن، میان مردمان به مساوات رفتار کند.
عدالت در نظارت و ارزشیابی در مدیریت
نظارت و ارزشیابی از لوازم مهم و اساسی در اداره ی امور است؛ و البته زمانی کارساز و مفید خواهد بود که عدالت بر آن حاکم باشد. امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه ی خود به مالک اشتر چنین فرموده است:
«ثُم اعرِف لکُلِ امرِی منِهُم ما ابلَی، و لا تَضُمنَّ بلَاءِ امرِی الی غَیرِه، و لا تقُصِرَنَّ بهِ دوُنِ غَایهِ بَلائهِ، و لَا یَدعُونَّکَ شَرفُ امرِی الی ان تُعظِمَ مِن بَلائهِ ما کانَ صَغیراً، و لا ضَعهُ امریٍ الی ان تَستصغرَ منِ بَلائهِ ما کانَ عظیماً.»(27)
رنج تلاش هر کس را در نظر دار [و عادلانه ارج بنه] و هرگز زحمت تلاش یکی را به حساب دیگری مگذار، و ارزش خدمت کسی را کمتر از آن چه هست به حساب میاور، و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج تلاش اندک او را بزرگ شماری و مبادا پایین مرتبه بودن کسی سبب شود که کوشش بزرگ و خدمت پرارجش را خوار به حساب آری.
هم چنین علی (ع) به مالک اشتر نوشت:
«و لا یُکونَنَّ المُحسّنُ و المسُیءُ عِنَدک بِمنزَلهٍ سَواءٍ، فانَّ فِی ذلکَ تَزهیدًا لاهل الاحسان فِی الاحَسانِ، و تَدریباً لاهلِ الاساءَهِ علَی الاساهِ! و الزِم کُلَّا منِهُم مَا الزَمَ نَفسهُ.»(28)
هرگز نباید نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان باشند، که آن، رغبت نیکوکار را در نیکی کم کند، و بدکردار را به بدی وادار نماید؛ و هر یک از ایشان را مطابق کارش جزا ده.
امیر مؤمنان علی (ع) خود نظارتی دقیق بر عملکرد کارگزارانش داشت و با عدالتی بی مانند آنان را مورد تشویق یا تنبیه قرار می داد و از مسئولان خود نیز می خواست تا همین گونه عمل کنند.
پی نوشت ها :
1. قرآن، اعراف /181.
2. جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، مثنوی معنوی، به کوشش توفیق – هـ. سبحانی، چاپ دوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش. دفتر اول، ص 43.
3. جرج جرداق، امام علی، صدای عدالت انسانیت، ترجمه ی سید هادی خسروشاهی، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1344ش. ج1، صص 62-63.
4. شرح غررالحکم، ج6، ص 116.
5. غررالحکم، ج1، ص40.
6. همان، ص 37.
7. نهج البلاغه، خطبه ی 87.
8. تاریخ الطبری، ج5، ص 353؛ با مختصر اختلاف در لفظ: فتوح ابن أعثم، ج5، ص 52؛ ابوعبدالله محمد بن النعمان البغدادی الملقب بالمفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، صححه و اخرجه السید کاظم الموسوی المیاموی، دارالکتب الاسلامیه، طهران، 1377ق. ص 186؛ روضه الواعظین، ص 191؛ ابوالمؤید الموفق بن احمد الحنفی المعروف باخطب خوارزم (الخوارزمی)، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، مکتبه المفید، قم، ج1، صص 195-196؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 90.
9. قرآن، نساء/58.
10. ابوحنیفه النعمان بن محمد التمیمی، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف، القاهره، 1389ق. ج2، ص 531.
11. نهج البلاغه، نامه ی 53.
12. همان، حکمت 437.
13. همان، نامه ی 53.
14. همان، خطبه ی 32.
15. قرآن، بقره/237.
16. نهج البلاغه، حکمت 468.
17. همان، نامه ی 53.
18. همان، حکمت 374.
19. همان، حکمت 328.
20. غررالحکم، ج1، ص 433.
21. قرآن، حشر /7.
22. الکافی، ج1، ص 542.
23. همان، ج8، ص 32.
24. قرآن، نساء/58.
25. قرآن، ص 26.
26. الکافی، ج7، ص 413.
27. نهج البلاغه، نامه ی 53.
28. همان.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.