خانه » همه » مذهبی » اصل وصايت و امامت امري باطني و ارتباطي است بين امام(ع) و پروردگار خويش و اين مساله ارتباطي به جايگاه اجتماعي و در رأس حكومت بودن و واجب الاطاعه بودن آنها ندارد؟

اصل وصايت و امامت امري باطني و ارتباطي است بين امام(ع) و پروردگار خويش و اين مساله ارتباطي به جايگاه اجتماعي و در رأس حكومت بودن و واجب الاطاعه بودن آنها ندارد؟

در ابتدا لازم است به نكاتي اشاره شود:
1ـ امامت در لغت: «و كل من اقتدي به و قدم في الأمور فهو امام» هر كسي كه به او اقتداء مي شود و در كارها جلو مي افتد امام است.[1]2ـ امام در اصطلاح: امامت دراصطلاح چنين تعريف شده است. «امامت  عبارت است از رياست عامّه مردم درامور ديني و دنيايي.[2]و در اصطلاح  اهل سنت هم امام و ولي به رياست مردم و عهده دار بودن امور مردم  اطلاق شده است.[3]3ـ در قرآن دوبار كلمه امام به معناي راه و طريق[4]   و پنج بار به معناي مقتدابه کاررفته است كه دوموردازاين پنج مورد به معناي. پيشوا[5] و سه بار آن به معناي پيشواي مردم و متقين است[6]  و پنج بار كلمه ائمه استعمال شده است كه دو موردآن مربوط به پيشواي كفار[7] و سه مورد آن مربوط به ائمه هدايت مي باشد[8] «وجعلنا هم… يهدون بامرنا[9]» و قرار داديم آن ها را پيشواياني كه به فرمان ما هدايت مي كردند «يوم ندعوا كل اناس بامامهم»[10] روزي كه هرگروهي را با امامش مي خوانيم، يعني كسي كه به آن اقتداء نموده است[11] با توجه به معني لغوي امام و با توجه به اصطلاح عامّه و خاصّه روشن مي شود كه امام در قرآن منحصرا به معناي پيشواي باطني نيست و استعمال امام درموردپيشوايي كفارخودنشان دهنده اين مطلب است.
4با توجه به آيات فوق و آيات ديگر، هدايت ائمه ـ عليه السلام ـ دو قسم مي شود:
الف) هدايت مطلق چه امور باطني و چه ظاهري.
ب) هدايت به امر (ائمة يهدون بامرنا) يعني هدايت تكويني و تشريعي، و ايصال به مطلوب .[12]5ـ نكته ديگر اين است كه اين دو نوع هدايت مانعة الجمع نيستند بلكه با هم قابل جمع مي باشند بلكه بالاتر امام بايد داراي هر دو نوع هدايت باشد چون مقام امامت كه بالاتر از نبوّت است به همين جهت دوم يعني هدايت به امر است.[13]6ـ تعريف و جايگاه امامت در روايت
1/6 ـ علي ـ عليه السلام ـ «الامامة نظام الامة» امامت (باعث هماهنگي) و نظام امت است.
2/6 ـ فاطمه زهرا (س) فرمود: «فجعل الله طاعتنا نظاماً للملة و امامتنا اماناً من الفرقة» خدا اطاعت ما خاندان را براي حسن انتظام امور اجتماعي ملت ها و امامت ما اهل بيت را براي ايمني و امان از اختلاف و تفرقه قرار داد.[14]3/6 ـ امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:آيا خداوند براي جوارحت امامي قرارداده كه قلبت باشد و براي مردم  اِمامي تعيين نكرده و آن ها را به حال خودشان رها نموده است؟! يقيناً امامي تعيين نموده است تا شك ها و شبهات خود را نزد او حل كنند.[15]4/6 ـ در روايات اهل سنت مي خوانيم که پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمود «اهل بيتي امانً لامتي» اهل بيت من پناه و امان امت من است[16] و يا فرمود: اگر علي ـ عليه السلام ـ به راهي، و مردم به راه ديگر رفتند «فاسلك مع علي و دع الناس…» تو به دنبال علي ـ عليه السلام ـ باش و ديگران را رها كن، كه از بدي نجات، و به هدايت رهنمونت مي سازد.[17]7ـ در نزد شيعيان امامت سه مرتبه دارد. 1ـ امامت به معني رهبري اجتماع. 2ـ امامت به معني مرجعيت ديني و جوابگويي به شبهات. 3ـ امامت به معني ولايت كه زمين نمي تواند خالي از امام باشد.[18]باتوجه به اين مقدمه و نكات فوق درجواب بايد اذعان نمودكه:
اولا به چه دليل امامت فقط امري است باطني وجايگاه اجتماعي ندارد؟ درحالي كه نه نظر عامه اين است و نه نظر شيعيان و از روايات آن ها استفاده شد كه امام جايگاه اجتماعي دارد كه به دو مورد قبلا اشاره شد. به علاوه دليلي اقامه نشده است كه امامت به معناي صرف ولايت در امور باطني است. و مقدمه گذشته ثابت كرد كه، از نظر لغت و قرآن و روايات امامت شامل پيشوايي در امور ظاهري نيز مي باشد.
ثانيا اين كه درسوال آمده است كه امامت امرباطني است, مراد از امر باطني چيست؟ آيا مراد اين است كه امام از نظر روحي مراحل را طي مي كند، امتحاناتي را پس مي دهد،اگر از آزمون ها  به خوبي بيرون آمد، خداوند به او مقام و منصب امامت را عنايت مي كند، چنان كه در جريان حضرت ابراهيم-ع- چنين شد كه بعد از امتحان در جان و مال و فرزند، با اين كه مقام نبوت و خليل اللهي را داشت مقام امامت به او اعطاء شد «اني جاعلك للناس اماماً»[19] براستي تو را پيشواي مردم قرار دادم.
 اگر مراد از امر باطني معناي فوق است مطلبي حقي است ولي سؤال اين است كه: اعطاي منصب امامت براي چيست؟ در همان آيه ي كه ذكر شد، اعطاي امامت براي مردم مطرح است كه مردم را هدايت كنند «..للناس اماما..ً» آيا امام بدون منصب و جايگاه اجتماعي داشتن مي تواند مردم را هدايت كند؟ پس در امامت هدايت مردم مطرح است، بالاتر حتي در مساله مودّت به اهلبيت كه اهل سنت هم فرض و لازم مي دانند طبق آيه ي موّدت «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي»[20] صرف مساله اي قلبي و عاطفي مردم نسبت به ذوي القربي مطرح نيست، حتماً اين خوا سته هدف و حكمتي دارد كه در آيه ي ديگر آن حكمت را چنين بيان مي فرمايد:
«قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الي ربه سبيلا»[21] بگو من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشي نمي طلبم مگر كسي كه بخواهد راهي به سوي پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است). معلوم مي شود باز هم هدايت مردم به سوي خداوند مطرح است اين جا است كه اين محبت مي شود به نفع خود ما مردم «قل ما سألتكم من اجر فهو لكم»[22] بگو آن چه از پاداش خواستم بنفع شما است. پس بر فرض كه امامت را امر باطني بدانيم بايد اعطاي آن حكمتي داشته باشد كه يكي از آن ها هدايت مردم است در امور فردي و اجتماعي.[23]ثالثا، رواياتي كه علي ( عليه السلام) را خليفه و وصي پيغمبر ـ (صلي الله عليه وآله) مي دانند، تمام مناصب پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ غير از منصب رسالت و نبوت و «دريافت وحي» را براي علي ـ عليه السلام ـ و «به دنبال آن براي ائمه ـ عليه السلام ـ » ثابت مي كند كه به دو روايت اشاره مي شود:
1ـ حديث منزلت: پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ خطاب به علي -ع-فرمود: «انت مِنّي بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي»[24] مقام تو نسبت به من به منزله مقام هارون است نسبت به موسي الا اني كه بعد از من پيغمبري نيست اين حديث تمام منازل هارون ازرهبري وهدايت و… را براي علي ثابت مي كند.
2ـ پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمود «ان وصيي و موضع سري و خير من اترك بعدي… علي بن ابي طالب»[25] وصي من و محل اسرار من و بهترين كسي كه بعد از من مي ماند… علي ـ عليه السلام ـ است و فرمود «يا علي انت تبيّن لامتي ما اختلفوا فيه من بعدي»[26] تو يا علي بيان مي كني براي امت من آن چيزي را كه در آن اختلاف مي كنند. و فرمود «انا المُنذر و علي الهادي …»[27] من ترساننده و انذار كننده ام و علي هدايت گر است، آيا رفع اختلاف امت، هدايت گري امت و وصي پيغمبر بودن جايگاه اجتماعي نيستند؟
و اما مسئله واجب الاطاعيه بودن، جوابش اين است كه قرآن و روايات دستور به اطاعت ائمه ـ عليهم السلام ـ داده اند. از قرآن فقط به يك آيه اشاره مي كنيم.
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوالله و اطيعوا الرسول فان تنازعتهم في شيء فردوه الي الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله»[28] اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و رسول خدا و صاحب امراز خود ( اوصياي پيامبر) را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا، و پيامبر باز گردانيد». اين آيه اولا مي رساند كه اطاعت خدا و رسول و اولي الامر واجب است (چون امر دلالت بر وجوب دارد) و ثانياً اطاعت از آن ها شامل اطاعت درقول وفعل, گفتاروكردار مي شود  ثالثاً از اين كه اطاعت هيچ قيدي ندارد مي رساند كه رسول خدا و اولي الامر بايد معصوم باشند و تنها كساني كه در گام اول از ديدگاه قرآن معصومند طبق آيه ي تطهير[29] پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ و علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه وامام حسن وامام ـ عليهم السلام ـ مي باشند چنان كه فخر رازي هم اعتراف نموده كه  آيه اولي الامر بر عصمت اولي الامر دلالت مي كند[30]نتيجه اين كه تنها كساني كه واجب الاطاعه مي باشند بعد از رسول اولي الامر است، و مصداق اولي الامردرروايات بيان ومشخص شده،علاوه برروايات كه ازطريق خاصه نقل شده در روايات عامه نيز آمده كه پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمود: «يكون بعدي اثنا عشر خليفه…»[31]خلفاي بعدازمن دوازده نفرند.که اين معنا تنها بر ائمه شيعه ـ عليه السلام ـ قابل انطباق است.به نقل سه روايت ديگر از فريقين اكتفاء مي شود.
 يك: از طريق عامه شده که پيامبر -ص-اسلام فرمود: «من اطاعني فقد اطاع الله عز و جل و من عصاني فقد عصي الله و من اطاع علياً فقد اطاعني و من عصي علياً فقد عصاني»[32] كسي كه من را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و كسي كه از دستور من سرپيچي كند خدا را معصيت نموده است و كسي كه علي را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و كسي كه از فرمان علي ـ عليه السلام ـ سرپيچي كند مرا نافرماني نموده (در واقع خدا را نافرماني نموده) پس علي ـ عليه السلام ـ به حکم اين روايت واجب الاطاعه مي باشد.
 دو: از طريق شيعه: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «نحن قوم فرض الله اطاعتنا، لنا الانفال»[33] ما گروهي هستيم كه خداوند پيروي از ما را واجب نموده است و براي ما مي باشد انفال. و پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمود: «يا علي الائمة من ولدك من اطاعهم اطاع الله»[34] اي علي ائمه از فرزندان تو است هر كسي آنان رااطاعت كند خدا را اطاعت نموده است. نتيجه اين كه ائمه واجب الاطاعه مي باشند. واجب الاطاعه بودن با توجه به اطلاق آيه خود بالاترين جايگاه اجتماعي امامت است نه خصوص امر باطني، و ارتباط بين خدا و امام.
 
پي نوشت ها:
[1]. خليل بن احمد الفراهيدي، ترتيب كتاب العين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، جماعة مدرسين، 1414 هـ ق، ص55.
[2]. ر.ك: ميثم بن علي بحراني، قواعد المرام في علم الكلام، تحقيق سيد احمد حسيني، مكتبة آية ا… مرعشي، چاپ دوم، 1406، ص 174.
[3]. ر.ك: مجدالّدين، ابن اثير، النهاية في اللغة، ص 227؛ و ابن منصور، لسان العرب، ج 12، ص 26.
[4]. حجر/79 و قيامت/5.
[5]. هود/17 و احقاف/12.
[6]. بقره/124 و فرقان/74. اسراء/71.
[7]. توبه/12 و قصص/41.
[8]. انبياء/73 و قصص/5 و سجده/24.
[9] انبياء/73
[10]. اسراء/71.
[11]. راغب، مفردات، ماده ام، ص24.
[12]. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، چاپ هشتم، 1370، ج13، ص1455.
[13]. همان، ج13، ص455.
[14]. خطبه آتشين بانوي نمونه اسلام حضرت فاطمه زهرا، قم، ص26.
[15]. صدوق، علي بن الحسين، علل الشرايع، دار البلاغة، ص194.
[16]. حافظ سليمان القندوزي الحنفي، ينابيع المودة، قم، مكتبة بصيرتي، ص20.
[17].المتقي الهندي، البرهان، كنز العمال في سنن الافعال و االاقوال، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405، ج11، ص613، روايت 32972.
[18]. مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1364، ص55ـ51ـ50.
[19]. بقره/124.
[20]. شوري/23.
[21]. فرقان/57.
[22] سبا/47
[23]. در روايات عامه مي خوانيم «ان تَوَلّوا علياً تجدهُ هادياً يسلك بكم الطريق» اگر علي را ولي قرار دهند (يا بقول عامه دوست بدارند) مي يابند كه هم خود هدايت شده و هم مردم را به سوي راه مستقيم هدايت مي كند، كنز العمال، پيشين، ج11، ص613، روايت 32966.
[24]. كنز العمال، پيشين، ج11، ص599، روايت 32881.
[25]. همان، ص610، حديث 32952.
[26]. همان، ص615، روايت 32982.
[27]. همان، ج11، ص620، روايت 33012.
[28]. نساء/59.
[29]. احزاب/33.
[30]. فخر رازي، التفسير الكبير، دار احياء التراث العربي، ج5، جزء 10، ص144.
[31]. كنز العمال، پيشين، ج11، ص629، روايت 33065.
[32]. همان، ص614، روايت 32973.
[33]. صابري، عليرضا، الحكم الزاهرة، مؤسسة النشر الاسلامي، 1405 هـ ق، ج1، ص67، روايت 315.
[34]. همان، ج1، ص68، روايت 316.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد