اصول و مبانی حکومت از منظر امام علی (ع) (2)
اصول و مبانی حکومت از منظر امام علی (ع) (2)
عنایت خاص به قوای نظامی و انتظامی و دقت در گزینش آنها
ایضاً در نامه امام (علیه السّلام) به مالک آمده است:(20)
فَالْجُنُودُ، بِاِذْنِ اللهِ، حُصُونُ الرَّعِیَّهِ، وَزَیْنُ الْوُلاهِ، وَ عِزُّ الدّینِ، وَ سُبُلُ الاْمْنِ، وَلَیْسَ تَقُومُ الرَّعِیَّهُ اِلاّ بِهِمْ.
{پس لشکریان، به فرمان خداوند، قلعههای محکم مردم، زینت فرمانروایان، وباعث عزت دین هستند و راههای امنیت به این وسیله تأمین میشود و کاررعیت جز به سپاهیان قرار نگیرد.}
در اینباره شواهد بسیاری وجود دارد که به همان مورد فوِ بسنده میشود.
عدالتگستری و احتراز شدید از ظلم
در جایجای نهج البلاغه بر این مطلب تاکید شده، و فیالمثل در خطبه 163 آمده است:
فَاعْلَمْ اَنَّ اَفْضَلَ عِبادِ اللهِ عِنْدَ اللهِ اِمامٌ عادِلٌ، هُدِیَ وَ هَدی”، فَاَقامَ سُنَّهً مَعْلُومَهً، وَاَماتَ بِدْعَهً مَجْهُولَهً. وَ اِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَهٌ لَها اَعْلامٌ، وَ اِنَّ الْبِدَعَ لَظاهِرَهٌ، لَها اَعْلامٌ. وَ اِنَّشَرَّ النّاسِ عِنْدَ اللهِ اِمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ، فَاَماتَ سُنَّهً مَأْخُوذَهً، وَ اَحْیَا بِدْعَهًمَتْرُوکَهً. وَ اِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ یَقُولُ: «یُؤْتی” یَوْمَ الْقِیامَهِبِالاْمامِ الْجائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصیرٌ وَ لاَ عاذِرٌ، فَیُلْقی” فِی نَارِ جَهَنَّمَ، فَیَدُورُ فِیهَا کَما تَدُورُالرَّحی”، ثُمَّ یُرْتَبَطُ فِی قَعْرِها.
{و بدان که برترین بندگان نزد خدا، پیشوای عادل و درستکاری است که خود (بهراه حق هدایت) شده است و (دیگران را) راهنما باشد، پس سنت و طریقهدانستهشده (پیغمبر اکرم (ص) را) برپا دارد و بدعتِ باطل و نادرست را بمیراند،و محققاً سننْ روشن و هویدایند و آنان را نشانههایی است و (همچنین)بدعتها آشکارند و آنها نیز نشانههایی دارند. و بهدرستی بدترین مردم، نزد خدا،پیشوای ستمگری است که خود گمراه باشد و دیگران هم بدو گمراه شوند؛ پسسنت معمول (از رسول خدا گرفتهشده) را بمیراند و بدعتِ ازمیانرفته را زندهکند، و از پیغمبر خدا (ص) شنیدم که میفرمود: «به روز رستاخیز، پیشوایستمکار را فرا میخوانند، که نه او را یاوری است و نه عُذرخواهی، و آن گاه بهآتش دوزخ افکنده میشود و در آن میچرخد، چنانکه آسیا گردش مینماید،سپس در ژرفای جهنم، زندانی و بازداشته شود.»}
عدهیی به حضرت (علیه السّلام) پیشنهاد میکردند که ایشان به بعضی کمک و مساعدت نمایدتا آنها نیز پشتیبان حکومت علوی باشند. امام (علیه السّلام) این کار را ظلم میدانست و آن راتبعیض تلقّی میفرمود، و در همین باره در خطبه 126 فرموده است:
أَتَأْمُرُونّی اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ؟ وَ اللهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمیرٌ،وَ مَا اَمَّ نَجْمٌ فِی السَّماءِ نَجْماً.
{مرا امر میکنید با توسّل به جور، آنهم به کسی که ولیِ اویم، طلبِ نصرت کنم!بهخدا قسم، تا ستارهیی پَسِ ستارهیی حرکت میکند و شب و روزی برقراراست، هرگز چنین کاری نکنم.}
یا نقل است که در زمان عثمان، بیتالمالی را بدون حساب به مردم داده بودند وحضرت (علیه السّلام) همه آنها را به خزانه بازگرداند:
وَ اللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاْماءُ لَرَدَدْتُهُ؛ فَاِنَّ فِی الْعَدْلِ سعَهً، وَمَنْ ضاَِ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ!(21)
{بهخدا اگر ببینم کابین زنان در تزویج و بهای کنیزان از بیتالمال مردم بوده باشدهمه را پس میگیرم، زیرا در عدل وسعتی است و کسی که عدل را برنتابد جور وظلم بر او سختتر خواهد بود.}
و بالاخره هنگامی که ابن ملجم بر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ضربت وارد آورد،ایشان توصیه میفرمایند که چون از دنیا رفتم مبادا خون مردم را، بهعنوان اینکهامیرالمؤمنین کشته شد، بریزند:(22) «یا بَنی عَبْدِالْمُطَّلِبِ، لاَ اُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِماءَالْمُسْلِمینَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: «قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ، قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ». اَلا لاَ یُقْتَلَنَّ بی اِلاّقاتِلی!». سپس تأکید فرمود که فقط یک نفر را میتوانید بکشید، آنهم قاتل مرا: «اُنْظُرُوااِذا اَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ»، و این نهایت عدالت است که امام(علیه السّلام) میفرماید بعد از اینکه من شهید شدم، دیگر حق مال ورّاث است، ولی به شرطآنکه ورّاث از حریم عدالت تخطی نکنند و دست به مُثله نزنند که ضربهیی در مقابلضربتی کافی است: «اِیّاکُمْ وَ الْمُثْلَهَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ!»
آگاهی از اوضاع و نقشههای دشمنان، و …
در خطبه ششم، آنجا که به امام (علیه السّلام) گفتند در پی طلحه و زبیر نرود و آماده نبرد با آناننشود، حضرت (علیه السّلام) فرمودند: «وَاللهِ لااَکُونُ کَالضَّبُعِ تَنامُ عَلَی طُولِ اللَّدْمِ، حَتّی” یَصِلَ اِلَیْهاطالِبُها، وَیَخْتِلَها راصِدُها» (بهخدا من مانند کفتار نباشم که با صداهایی که حول و حوشاو میآید به خواب رَوَد، آنگاه فریبش دهند و شکارش کنند). البته که چنین نیستم ونمیتوانم هم چنین باشم، من باید قیام کنم: «وَل”کِنّی اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَبِالسّامِعِ الْمُطیعِ الْعاصِیَ الْمُریبَ اَبَداً» (و به یاریِ کسی که به حق روی آورده و شنوا وفرمانبر است، شمشیر میزنم و با گناهکارِ روگردانیده از حق، تا آن هنگام که زندهام،خواهم جنگید) و در مقابل نقشه طلحهها و زبیرها آرام نمینشینم(23) و: «وَ اللهِ مَااُسْتَغْفَلُ بِالْمَکیدَهِ، وَلاَ اُسْتَغْمَزُ بِالشَّدیدَهِ!»(24) (بهخدا سوگند که من غافلگیر نمیشوم تادربارهام مکر و حیله به کار برده شود.)
در کلام حضرت (علیه السّلام)، مطالب دیگری مربوط به همین موضوع را میتوان یافت.
بی پاسخ نگذاشتن تبلیغات دشمنان
حضرت علی (علیه السّلام) همواره با چهره باز با مردم برخورد میکرد و بسیار مهربان بود و ازهمین رویابن النابغه، یعنی عمروعاص، بر آن شد تا در میان مردم چنین تبلیغ کند که علیسبُکسر و شوخطبع است. حضرت هم در اینجا ساکت نمینشیند و چنین پاسخمیدهد:(25) «عَجَباً لاِبْنِ النّابِغَهِ! یَزْعُمُ لاِهْلِ الشّامِ اَنَّ فِیَّ دُعابَهً، وَ أَنِّی امْرُؤٌ تِلْعَابَهٌ:أُعافِسُ وَ أُمارِسُ! لَقَدْ قالَ باطِلاً، و نَطَقَ آثِماً» (از عمروعاص در شگفتم که در میان مردمشام چنین تبلیغ میکند که علی بن ابیطالب شوخطبع و سبُکسر است، در حالی که برباطل رفته و دروغ گفته و از روی گناه حرف زده است). البته، در اینجا نکات مهمی وجوددارد که یکی از آنها این است که حضرت میفرماید: «أَمَا وَاللهِ اِنَّی لََیمْنَعُنی مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُالْمَوْتِ» (یاد مرگ مانع از آن است که من شوخطبع باشم)، و دیگر اینکه امام فرمود: «وَاِنَّهُ لََیمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْیانُ الاْ´خِرَهِ» (مانع او از بیان حرف حق این است که آخرت رافراموش کرده است).
ضرورتِ در دسترس بودن متصدیان حکومت اسلامی، و …
بر فرمانروایان و صاحبانِ سمت است که خود را از دسترس مردم دور نگه ندارند واحتجاب نکنند و برای خودشان حاجب و دربان قرار ندهند. امام علی (علیه السّلام) در اینخصوص خطاب به مالک اشتر میفرماید:
فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ {هرگز احتجاب خود را از رعیت طولانی نکن}،فَاِنَّ احْتِجابَ الْوُلاهِ عَنِ الرِّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضّیقِ، وَ قِلَّهُ عِلْمٍ بِالاْمُورِ {زیرا از مردمکناره گرفتن، نمونهیی از سختگیری است و باعث میشود که انسان بسیاری ازاخبار و اطلاعاتِ امور را به دست نیاورد و کنار بماند}،(26) …وَ اجْعَلْ لِذَوِیالْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصَکَ {همیشه قسمتی از وقت خود را برایملاقات با نیازمندانت قرار ده}، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً {و در مجلسی عمومیبنشین}، فَتَتَواضَعُ فیهِ لِلّ”هِ الَّذی خَلَقَکَ، وَ تُقْعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوانَکَ {و در آنمجلس در مقابل خالقت تواضع کن، و دیگر لشکریان و یارانت آنجا نباشند}، …حَتّی” یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ {تا هر کس میخواهد، بدون نگرانی و لکنتزبان سخن بگوید}، فَاِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ یَقُولُفی غَیْرِ مَوطِنٍ: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّهٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ»{من از پیغمبر (ص) شنیدم که فرمود: «امتی که در آن ضعیف نتواند حق خود رااز قوی بگیرد و در گفتار درمانَد، قداست ندارد.»}(27)
آزادی و تأمین آن برای انسانها
تأکیدهای زیادی در اینباره وجود دارد و از جمله حضرت علی (علیه السّلام) در نامه سیویکم کهمیفرماید:(28) «وَ لاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً»، به این معنی که خداوند تو راآزاد قرار داده است بنابراین بنده دیگری نباش! آزادی در محدوده شریعت اسلامی یکیاز عناصر حکومت اسلامی است.
سفارش اکید اخلاقی و اجتماعی به مأمورین دولت در زمان انتصاب آنها
در اینجا برای مثال میتوان به محمد بن ابیبکر، هنگام اعزام او به مصر، اشاره کرد کهامام علی (علیه السّلام) وی را چنین سفارش فرمود:(29)
فَاخْفِصْ لَهُمْ جَناحَکَ وَ اَلِنْ لَهُمْ جانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِوَ النَّظْرَهِ.
{با مردم با تواضع برخورد کن، و با ملایمت، و با چهره باز؛ حتی در نگاه کردن بهاشخاص، چه به گوشه چشم بنگری و چه خیره شوی، میان آنان نباید فرقیگذاشته بشود.}
از این قبیل عبارات، به هنگام نصب عمّال و وُلات در شهرها، از امام (علیه السّلام) بسیار نقلشده است و فیالمثل در همان نامه بیستوهفتم میخوانیم:(30)
فَلْیَکُنْ اَحَبُّ الذَّخائِرِ اِلَیْکَ ذَخیرَهَ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ اَمَرَهُ اَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُعندالشَّهَواتِ، وَ یَزَعَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ، فَاِنَّ النَّفْسَ اَمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ اللّهُ وَاِذا اَحْدَثَ لَکَ ما اَنْتَ فیهِ مِنْ سُلْطانِکَ اُبَّهَهً اَوْ مَخیلَهً، فَانْظُرْ اِلی” عِظَمِ مُلْکِ اللهِفَوْقَکَ.
{بهترین ذخیرههای تو (محمد بن ابیبکر) در انجام این مأموریت عمل صالحباشد!، علی (علیه السّلام) در اینجا توصیه میفرماید که محمد بن ابیبکر خودش رابشکند و نفس خود را هنگام شهوات و سرکشیها مهار کند، برای اینکه ایننفس آدمی را به بدی وامیدارد، مگر خدا رحمت آرد، اگر در اثر قدرت غروریبه تو دست داد، به بالای سر نگاه کن و عظمت ملک پروردگار را که برتر از تواست بنگر، تا بدانی که انسان چهقدر در برابر عظمت این عالم حقیر و ناچیزاست.}
نظارت دقیق بر اعمال و اوضاع کارگزاران دولت
در اینباره به نامه مولای متقیان (علیه السّلام)، خطاب به شریح بن حارث، که از قضاتِ ایشان بوداشاره میکنیم. آن حضرت چون دریافتند شریح خانهای را به 80 دینار خریده است، اورا خواستند و فرمودند:(31)
بَلَغَنی اَنَّکَ ابْتَعْتَ داراً بِثَمانینَ دیناراً، وَ کَتَبْتَ لَها کِتاباً … فقال له شریح: قد کان ذلکیا امیرالمؤمنین. قال: فنظر الیه نظر المغضب….
{به من خبر رسیده است که تو خانهیی به 80 دینار خریده و سندی از برای آننوشتهای، شریح گفت: آری، ای امیرالمؤمنین چنین بوده است. حضرت باغضب به شریح نگاه کرد و فرمود: بدان که بهزودی کسی به سروقت تو خواهدآمد که نه به سندت نگاه کند و نه به شاهدت، تا اینکه تو را از این خانه به بیرونببرد و….}
سپس حضرت (علیه السّلام) در ادامه چنین میفرماید:(32)
فَانْظُرْ یا شُرَیْحُ لاَ تَکُونُ ابْتَعْتَ هذِهِ الدّارَ مِنْ غَیْرِ مالِکَ، اَوْ نَقَدْتَ الَّثمَنَ مِنْ غَیْرِحَلالِکَ! فَاِذا اَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دارَ الدُّنْیا وَ دارَ الاْ´خِرَهِ!
{مبادا پول این خانه را که خریدهای، از غیر حلال یا از غیر مال خود داده باشی کهدر این صورت در دار دنیا خسران دیدهای و منزل آخرت را نیز از کف دادهای.}
در جای دیگر نیز آمده است:
وَ بَنَی” رجل من عمّاله بناءً فخماً، فقال علیهالسلام: اَطْلَعَتِ الْوَرُِ رُؤُوسَها! اِنَّالْبِناءَ یَصِفُ لَکَ الْغِنی”!(33)
{چون امام دید یکی از کارگزارانش خانه مجللی ساخته است، فرمود: طلا ونقره، سر و گوش خود را آشکار کرده است! این بنا نشان میدهد که تو توانگرشدهای. آخر اینها را از کجا به دست آوردهای؟}؛
فَارْفَعْ اِلَیَّ حِسابَکَ، وَ اعْلَمْ اَنَّ حِسابَ اللهِ اَعْظَمُ مِنْ حِسابِ النّاسِ.(34)
{حسابت را پس بده، و آن را برای من بفرست و آگاه باش که حسابرسیخداوند بسی برتر از حسابکشی خلق است.}
از جمله موارد دیگرِ نظارت بر کارهای مأمورین دولت، یکی هم قضیه مربوط بهعثمان بن حنیف است که در یک جلسه میهمانی شرکت کرده بود و در آنجا فقطثروتمندان حضور داشتند. امام (علیه السّلام) فرمود:(35)
وَ ما ظَنَنْتُ اَنَّکَ تُجیبُ اِلی” طَعامِ قَوْمٍ، عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ.
{گمان نمیکردم تو (به عنوان کارمند حکومت علوی) در جلسه میهمانیییشرکت کنی که فقرا را از آنجا برانند و اغنیا را بدان بخوانند!}
و تشویق از نیکوکاران
حضرت علی (علیه السّلام) در اینباره توصیه فرمودهاند:(36)
وَلاَ یَکُونَنَّ الُْمحْسِنُ وَ الْمُسیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَواءٍ فَاِنَّ فی ذ”لِکَ تَزْهیداً لاِهْلِالاْحْسانِ فِی الاْحْسانِ، وَ تَدْریباً لاِهْلِ الاْساءَهِ عَلَی الاْساءَهِ!
{مبادا نیکوکار و بدکار در نزد تو مساوی باشند، که اگر اینطور بشود، نیکوکارانانگیزه درستکاری را از دست دهند و بدکاران در بدکرداری جرأت پیدا کنند!}
سفارش اکید نسبت به امر قضاوت و وظایف قُضات در نظام اسلامی، …
در حکومت اسلامی درباره قُضات سفارش بسیار شده است؛ از جمله اینکه قاضی بایدبرترین مردمان باشد، بهدقت و هوشمندی داوری کند، کارها بر او دشوار نیاید، ازلجاجت و لغزش و خطا دوری گزیند، هیچگاه از حق فاصله نگیرد، با برهان قاطع وشناخت کافی به صدور حکم همت گمارد، به حرص و طمع روی نیارَد و مراقب باشد کهاز ستایش و خوشامدگویی دیگران، به ورطه هولناک خودبینی و خودپسندی فرو نیفتد.در این راستا، چنانچه معیشت قاضی بهخوبی تأمین شود، دیگر اندیشه رشوه و آزمندیدر او قوّت نخواهد گرفت و بیتردید از فساد و تباهی در امان خواهان ماند، چنانکه درعهدنامه مالک اشتر میخوانیم:(36)
اخْتَرْ لِلحُکْمِ بَیْنَ النّاسِ اَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فی نَفْسِکَ، مِمَّنْ لاَ تَضیقُ بِهِ الاْمُورُ، وَ لاَتُمْحِکُهُ الْخُصُومُ، وَ لاَ یَتَمادی” فِی الزَّلَّهِ، وَ لاَ یَحْصَرُ مِنَ الْفَیْءِ اِلَی الْحَقِّ اِذا عَرَفَهُ، وَ لاَتُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلی” طَمَعٍ، وَ لاَ یَکْتَفی بِاَدْنی” فَهْمٍ دُونَ اَقْصاهُ؛ وَ اَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهاتِ، وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَ اَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُراجَعَهِ الْخَصْمِ، وَ اَصْبَرَهُمْ عَلی” تَکَشُّفِ الاْمُورِ، وَاَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضاحِ الْحُکْمِ، مِمَّنْ لاَ یَزْدَهیهِ اِطْراءٌ، وَلاَ یَسْتَمیلُهُ اِغْراءٌ، وَ اُول”ئِکَقَلیلٌ. ثُمَّ اَکْثِرْ تَعاهُدَ قَضائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِی الْبَذْلِ ما یُزیلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حاجَتُهُاِلَی النّاسِ….
{پس برای قضاوت و داوری بین مردم بهترین رعیتت را اختیار کن؛ کسی کهکارها به او سخت نیاید (از عهده هر حکمی برآید، نه آنکه ناتوان باشد) ونزاعکنندگان در ستیزه و لجاج، رأی خود را بر او تحمیل نکنند، و در لغزشپایداری نکند و از بازگشت به حق، هرگاه آن را شناخت، درمانده نشود (چون بهخطای خود آگاه شد یا او را به آن لغزش آشنا نمودند بازگردد، نه آنکه بر اشتباهخویش ایستادگی کند) و نفس او به طمع و آز مایل نباشد (زیرا اگر طمع داشتهباشد نمیتواند بهحق حکم کند) و (در حکم دادن) به اندک فهم، بدون بهکاربردن اندیشه کافی اکتفا نکند (بلکه جستوجو نماید تا منتها درجه آنچه لازماست به دست آورد) و کسی که در شبهات تأمل و درنگش از همه بیشتر باشد(در امر مشتبه تا حقیقت را به دست نیاورد حکم ندهد) و حجتها و دلایل رابیش از همه فرا گیرد، و کمتر از همه از مراجعه دادخواه دلتنگ شود، و بر (رنجبردن در) آشکار ساختن کارها از همه شکیباتر و هنگام رو شدن حکم، از همهبرّندهتر باشد (چون به مطلب پی برد فوری حکم آن را بدهد و تأخیر نیندازد کهموجب سرگردانی نزاعکنندهها شود). کسی که بسیار ستودن، او را به خودبینیواندارد و برانگیختن و گول زدن، او را مایل (به یکی از دو طرف) نگرداند کهحکمدهندگان آراسته به این صفات کم به دست میآیند (باید در طلب ایشانبسیار سعی و کوشش نمود)، پس از آن از قضاوت او بسیار خبرگیر و وارسی کن(مبادا خطایی از او سر زند که نتوانی جبران نمود) و آنقدر به او ببخش وزندگیش را فراخ ساز که عذر او را از بین ببرد، و نیازش به مردم بدان بخشش کمباشد (تا بهانهیی برای رشوه گرفتن نداشته باشد و بهراستی و درستی، در کارهاحکم نماید).}
توجه به حال کشاورزان، تجّار و صنعتگران و …
باید به این گروه رسیدگی و کمک شود و اگر در کارشان اشکال وجود دارد مرتفع گردد واز آنجایی که تهیه قوت و غذای مملکت بر عهده کشاورزان است، لذا توجه ویژه به امورآنان لازم است:
وَ اِنَّما یُؤْتی” خَرابُ الاْرْضِ مِنْ اِعْوازِ اَهْلِها وَ اِنَّما یُعْوِزُ اَهْلُها لاِشْرافِ اَنْفُسِ الْوُلاهِعَلَی الْجَمْعِ، وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقاءِ وَلْیَکُنْ نَظَرُکَ فی عِمارَهِ الاْرْضِ اَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِیاسْتِجْلابِ الْخَراجِ لاِنَّ ذ”لِکَ لاَ یُدْرَکُ اِلاّ بِالْعِمارَهِ؛ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَراجَ بِغَیْرِ عِمارَهٍاَخْرَبَ الْبِلادَ، وَ اَهْلَکَ الْعِبادَ.
{همیشه زمین از این جهت تخریب میشود که فقرا و مستمندان مشغولکشاورزی در آن باشند، و رعیت، نیازمند و پریشان میشود به توجه حکمرانانبه جمع آوردنِ (مال و دارایی) و بدگمانیشان به پایداریِ (حکومت و ریاستخود).(37) بنابراین توجه تو در آباد کردن زمینها باید بیش از آن باشد که غرِدر اخذ مالیات باشی،(38) زیرا خراج گرفتن، جز به آبادانی میسّر نشود و کسیکه مالیات بگیرد و مملکت را آباد نسازد، بلاد را خراب میکند و بندگان خدا رابه هلاکت میرساند.}
مشورت به عنوان یک اصل در حکومت اسلامی
در نظام اسلامی بر مسئله مشورت بسیار تأکید شده است و فیالمثل در کلام مولایمتقیان (علیه السّلام) در اینباره میخوانیم:(39)
مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الاْ´راءِ، عَرَفَ مَواقِعَ الْخَطاءِ!
{کسی که جوانبِ رأیها و افکار مردم را در نظر بگیرد و از آنها استقبال کند، بهخطاهای خود بهتر پی میبرد.}
نیز آمده است:(40)
مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَاْیِهِ هَلَکَ، وَ مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکَها فی عُقُولِها.
{کسی که استبداد به خرج بدهد دچار هلاکت میشود و آن که با مردم مشورتکند از عقول و افکار آنها استفاده میکند.}
میدان ندادن به متملقین و چاپلوسان
از علی (علیه السّلام) نقل شده است که:
وَ اِنَّ مِنْ اَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاهِ عِنْدَ صَالِح النّاسِ، اَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَیُوضَعَ اَمْرُهُمْ عَلَی الْکِبْرِ… فَلاَ تُکَلِّمُونی بِما تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَهُ … وَ لاَ تُخالِطُونیبِالْمُصانَعَهِ و قال علیهالسّلام لرجل افرط فی الثناء علیه، و کان علیهالسلام لهمتهما: اَنَا دُونَ ما تَقُولُ، وَ فَوَِْ ما فی نَفْسِکَ!
{بدترین و پستترین حالات فرمانروایان آن است که مردم پارسا آنان رادوستدار فخر و خودستایی دانند و کردارشان را حمل بر کبر و خودخواهی کنند.من از اینکه چنین گمانی دربارهام رود، کراهت دارم…، آن طور که با جباران وگردنکشان صحبت کنند با من سخن مگویید …، با من از روی چاپلوسی حرفنزنید.(41) شخصی برخلاف عقیده قلبیاش بیش از حد از آن حضرت تعریفکرد و گویا در خاطرش این بود که چیزی بیش از حق خود طلب کند. حضرتفرمودند: من از گفتاری که بر زبان میرانی پایینتر هستم ولی از آنچه در دل داریبالاترم.}(42)
ادامه دارد ……
/خ