طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اصول آموزشي در سيره معصومين (2)

اصول آموزشي در سيره معصومين (2)

اصول آموزشي در سيره معصومين (2)

از جمله اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، استفاده از فرصت هاي مناسب در آموزش دادن افراد است. اين اصل از سويي موجب آسان شدن آموزش و از سوي ديگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد؛ زيرا معلم با تکيه بر اين اصل، همواره مي کوشد در هر فرصتي که دانش آموزي پيدا شد، به آموزش او بپردازد؛ افزون بر

90ad4065 e468 4d80 8874 c404db5ac3a7 - اصول آموزشي در سيره معصومين (2)

0024129 - اصول آموزشي در سيره معصومين (2)
اصول آموزشي در سيره معصومين (2)

 

 

6. اصل استفاده از فرصت ها
 

از جمله اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، استفاده از فرصت هاي مناسب در آموزش دادن افراد است. اين اصل از سويي موجب آسان شدن آموزش و از سوي ديگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد؛ زيرا معلم با تکيه بر اين اصل، همواره مي کوشد در هر فرصتي که دانش آموزي پيدا شد، به آموزش او بپردازد؛ افزون بر اين، همواره در صدد ايجاد فرصت هاي آموزشي برخواهد آمد. آموزش در سيره معصومان (عليهم السلام)، به زمان و مکان خاصي محدود نيست، گرچه ممکن است زمان و مکاني براي آن معين شود، ولي هرگز محدوديتي نمي آورد؛ براي مثال معصومان (عليهم السلام) اغلب، پس از طلوع آفتاب و در مسجد به تربيت و آموزش شاگرد مي پرداختند، ولي آموزش هاي آنان به اين زمان و مکان منحصر نبود، بلکه در هر زمان و در هر مکان که طالب علم، اهل درک و فهم و يا نيازمند به دانشي را مي يافتند، به آموزش او مي پرداختند.
آن بزرگواران از هر فرصتي که پيش مي آمد، در راستاي آموزش اصحاب خويش استفاده مي کردند. داستان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) و اعرابي در ميدان جنگ، در اين زمينه مشهور و معروف است:
عربي باديه نشين – در جنگ جمل – از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) پرسيد: آيا شما مي گوييد: «خدا يکي است؟» مردم به او هجوم آوردند و گفتند: آيا نمي بيني اميرمؤمنان (عليه السلام) در حال تقسيم لشکر است؟ امام (عليه السلام) فرمود: رهايش کنيد! آنچه اعرابي از آن مي پرسد، همان چيزي است که ما براي آن با اين قوم مي جنگيم؛ سپس فرمود: اي اعرابي! اينکه گفته مي شود «خدا يکي است» بر چهار وجه مي تواند باشد: دو وجه آن در مورد خدا جايز نيست و دو وجه ديگر آن در مورد خدا صادق است… (صدوق، 1398، ص 83).
فرصت هايي که براي انسان پيش مي آيد، نبايد از دست برود، بلکه بايد از آنها بيشترين استفاده برده شود. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
ألأيام ثلاثه: فيوم مضي لا يدرک و يوم الناس فيه، فينبغي أن يغتنموه و غداً إنما في أيديهم اَمله (مجلسي، 1403، ج 78، ص 238)؛ روزگار سه گألأيام ثلاثه: فيوم مضي لا يدرک و يوم الناس فيه، فينبغي أن يغتنموه و غداً إنما في أيديهم اَمله (مجلسي، 1403، ج 78، ص 238)؛ روزگار سه گونه است: ديروز که گذشته است و قابل بازگشت نيست و امروز که مردم در آن قرار دارند؛ پس سزاوار است که آن را غنيمت شمارند، و فردا که تنها مي توانند آرزوي آن را داشته باشند.

از دي که گذشت هيچ از او ياد مکن
فردا که نيامدست فرياد مکنر آموزش، بيشترين استفاده را مي بردند. در جنگ بدر، شماري از دشمنان به اسارت مسلمانان درآمدند که هر يک از آنها، بايد براي آزادي خود چهار هزار درهم يا دينار يا کمتر مي پرداخت. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر کس مالي ندارد بايد به کودکان انصار سواد بياموزد، تا آزاد شود (ابن سعد، 1405، ج 2، ص 22).
در روزگاري که در ميان مسلمانان افراد با سوادي که حتي بتوانند کودکان مسلمان را آموزش دهند، وجود نداشت، پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) از فرصت به دست آمده، استفاده کرد و از دشمن در راستاي آموزش کودکان مسلمان بهره گرفت.
محدود کردن آموزش به زماني خاص در روز، موجب پايين آمدن کميت و کيفيت تعليم و تربيت جامعه است؛ از اين رو معصومان (عليهم السلام) همواره سعي داشتند از هر فرصتي براي ارتقاي سطح علمي و فرهنگي جامعه استفاده کنند. آنان به هر بهانه اي باب گفتگو را باز مي کردند و آن را به جلسه آموزش تغيير مي دادند. به نمونه هايي از سيره آنها توجه کنيد:
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) حال مردي را جويا شد. پاسخ داد: در خوف و رجا به سر مي برد. امام فرمود: هر کس به چيزي اميد داشته باشد، آن را طلب مي کند و هر کس از چيزي بترسد، از آن فرار مي کند؛ نمي دانم خوف مردي که شهوتي بر او روي آورد و او آن را واننهد، چه معنا دارد و اميد مردي که بلايي بر او نازل شود و صبر نکند، به چه معناست؟ (حراني، 1369، ص 212)
همچنين شخصي از امام حسين (عليه السلام) کمک خواست، امام فرمود: «سؤال روا نيست، مگر در بدهي اي سنگين يا فقري ذلت بار و يا غرامتي گران. آن مرد گفت: من جز براي يکي از اين موارد نيامده ام. امام دستور داد هزار دينار به او بدهند (همان، ص 251).
امام (عليه السلام) حتي هنگامي که شخصي براي کمک مالي نزد او مي آيد، از آموزش آنچه مورد نياز او بود، غفلت نکرده، بلکه کمال توجه را دارد و به آموزش او مي پردازد.
جابربن عبدالله انصاري نيز مي گويد:
در بصره با اميرمؤمنان (عليه السلام) بوديم، وقتي از جنگ فارغ شديم، آخر شب، امام نزد ما آمد و فرمود: چه مي کنيد؟ گفتيم: در مذمت دنيا سخن مي گوييم، فرمود: اي جابر! چرا دنيا را مذمت مي کني؟ سپس خدا را حمد و ثنا گفت و فرمود: چه مي شود مردماني را که دنيا را مذمت مي کنند و زهد به خود بسته اند؟ دنيا براي کسي که با آن راست باشد، خانه راستي، و براي کسي که آن را درست بفهمد، مسکن تندرستي، و براي کسي که از آن توشه بردارد، خانه بي نيازي است… (همان، ص 183).
امام سجاد (عليه السلام) نيز بسياري از بردگان را آموزش مي داد به گونه اي که تعدادي از علماي بزرگ از ميان آنها برخاستند (شريف القرشي، 1413، ج 1، ص 38). همه معصومان (عليهم السلام) اين گونه عمل مي کردند؛ يعني بيشتر آموزش هاي آنان در فرصت هاي غير رسمي بود که در برخورد و ملاقات با اصحاب به دست مي آمد. آنان در برخوردهاي خود با اصحاب، بيشترين استفاده را براي آموزش آنان مي بردند. اگر اصحاب سؤالي داشتند، مي پرسيدند و گرنه، ائمه (عليهم السلام) خود با طرح سؤال، و يا دست کم با اين پرسش که آيا فلان مطلب را براي شما نگويم، شروع مي کردند و مطالب مورد نظر خود را که مطابق نياز اصحاب نيز بود، بيان مي کردند.
اين اصل، افزون بر اينکه از به هدر دادن فرصت ها و نيز بسياري از غيب ها، تهمت ها و هتک حرمت ها پيشگيري مي کند، از نظر آموزشي نيز بهترين فرصت آموزشي به شمار مي آيد. مسئله اوقات فراغت، امروزه از مهم ترين مشکلات برخي جوامع است، در حالي که اين اوقات نه تنها از مشکلات نيست، بلکه اگر به درستي از آن بهره برداري شود، مي تواند از بهترين فرصت ها باشد. اگر همه استادان و معلمان و به طور کلي همه انسان ها، اين اصل آموزشي را در نظر داشته باشند و بر آن تکيه کنند و در هر فرصتي که در ارتباط با ديگران به دست مي آورند به آموزش بپردازند، شاهد جامعه اي فرهيخته و عالم مي خواهيم بود؛ از اين روي است که اميرمؤمنان علي (عليه السلام) انسان ها را به سه گروه تقسيم مي کند: «عالم رباني، دانشجوي که در راه نجات است و کساني که به دنبال هر صدايي مي روند و با هر بادي مي چرخند؛ در پرتو نور دانش نيستند تا هدايت شوند، و به تکيه گاهي تکيه ندارند تا نجات يابند» (حراني، 1369، ص 163).
آيا مراد امام اين است که همه مردم بايد کار و زندگي خود را رها کنند و به مدرسه ها و دانشگاه ها و مراکز علمي روي آورند، تا يا عالم شوند و يا دست کم مصداقي از دانشجو باشند؟ به يقين چنين نيست، امام به علم آموختن تشويق مي کند؛ يعني مي فرمايد: هر کسي هستي و هر شغلي داري، خود را طالب دانش بدان و درصدد يادگيري و آموختن باش. شايد بتوان گفت که اين ممکن نيست، مگر آنکه دانشمندان و استادان نيز در هر فرصتي به آموزش بپردازند. از اين روست که خداوند به يادگيري امر نکرد، مگر اينکه پيش از آن، از علما پيمان گرفت که آنچه را که ياد گرفته اند به ديگران بياموزند.
بنابراين، مي توان گفت: استفاده از فرصت ها در امر آموزش، از اصول آموزشي است؛ البته در اين ارتباط نکته ديگري نيز وجود دارد و آن اينکه: از فرصت هاي متناسب، با محتواي آموزشي، نيز بايد بهره برد؛ به بياني ديگر؛ بايد محتواي آموزشي را متناسب با فرصت پيش آمده انتخاب کرد و يا براي محتواي خاص، بايد منتظر فرصتي مناسب بود، که البته اين مطلب را با عنوان «اصل تناسب محتوا با موقعيت» بيان خواهيم کرد.
 

7. اصل تناسب محتوا با موقعيت و شرايط دانشجو
 

از جمله اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام) اين است که محتواي آموزشي بايد با موقعيت يادگيرنده، از قبيل نيازها، زمان و مکان آموزش، روش آموزش و…، متناسب باشد؛ زيرا اين امر اولاً، در راستاي اصل عمل گرايي در آموزش و هماهنگ با آن است و ثانياً، در کيفيت آموزش تأثير بسزايي دارد.
تحقق اين اصل به دو صورت ممکن است: اول اينکه محتوا را متناسب با شرايط انتخاب کنيم و ديگر آنکه شرايط را متناسب با محتواي آموزشي تغيير دهيم؛ البته در مواردي که محتواي آموزشي ثابت است، به ناچار بايد شرايط مناسب را ايجاد کرد، ولي در مواردي که محتوا ثابت نيست و قابل انعطاف و تغيير است، محتوا و شرايط، هر دو تغيير پذيرند. در سيره معصومان (عليهم السلام) هر دو صورت رخ داده است؛ براي نمونه در سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است که
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز عيد قربان براي مردم خطبه خواند و فرمود: اي مردم! امروز چه روزي است؟ گفتند: روز محترمي است. فرمود: اين شهر (مکه) چه شهري است؟ گفتند: شهر محترمي است. فرمود: اين ماه (ذي حجه) چه ماهي است؟ گفتند ماه محترمي است. فرمود: همانا خون شما و مال شما و آبروي شما بر يکديگر، مانند اين روز، در اين شهر و در اين ماه، محترم است و اين مطلب را چندين بار تکرار کرد (بخاري، 1401، ج 2، ص 191).
در اين سيره، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) متناسب با شرايط زمان و مکان، محتواي آموزشي خود را انتخاب کرد و توانست با ارائه اين مطلب، عادت ديرينه عرب را در بي توجهي به جان و مال و آبروي همديگر، تغيير دهد و احترام گذاشتن به جان و مال و آبروي همديگر را در قلب هاي آنان بنشاند؛ يعني در روز و ماه و مکاني که احترامش براي مسلمانان لازم است و همه براي آنها احترام قائل بودند، جان و مال و آبروي مؤمن نيز به همان اندازه احترام دارد. اين در حالي است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي توانست اين مطلب را در زمان يا مکان ديگري بيان کند؛ اما اگر چنان مي کرد، از چنين تأثيري برخوردار نبود.
همچنين ميمون بن عبدالله مي گويد:
عده اي نزد امام صادق (عليه السلام) آمدند تا حديث بياموزند. امام به من فرمود: آيا هيچ کدام از اينان را مي شناسي؟ گفتم: نه؛ فرمود: پس چگونه نزد من آمده اند؟ گفتم: اينان گروهي هستند که از هر سو حديث مي آموزند و برايشان مهم نيست که از چه کسي مي آموزند. امام از يکي از آنان پرسيد: آيا از غير من نيز حديث آموخته اي؟ گفت: بله، امام فرمود: برخي از آنچه شنيده اي را براي من بازگو! گفت: من آمده ام تا از شما حديث بشنوم نه اينکه براي شما حديث بگويم….
در نهايت، امام آنان را وادار کرد تا برخي از آنچه را که شنيده بودند، براي امام باز گويند؛ اما چون امام دانست که اينان کساني هستند که از هر کس حديث مي شنوند و به صحت و سقم آن کاري ندارند، حديثي متناسب با وضع آنان بيان کرد و فرمود: «بنويس: به نام خداوند بخشنده مهربان، پدرم از جدم برايم روايت کرد. کسي گفت: نام تو چيست؟ فرمود: از نامم نپرس. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از بدن ها آفريد، سپس آنان را در هوا [آسمان] جاي داد. آن روح هايي که در آنجا يکديگر را مي شناختند، در اينجا نيز با هم انس و اُلفت دارند و آن روح هايي که در آنجا يکديگر را نمي شناختند، در اينجا نيز با هم اختلاف پيدا مي کنند و هر کس به ما اهل بيت دروغي نسبت دهد، خداوند او را در قيامت کور و يهودي محشور مي گرداند و اگر دجال را درک کند، به او ايمان مي آورد و اگر او را درک نکند، در قبر به او ايمان مي آورد» (طوسي، 1404، ج 2، ص 692).
در اين سيره نيز امام (عليه السلام) براي اينکه محتواي آموزشي را متناسب با وضعيت آنان انتخاب کند، ابتدا از وضعيت آموزشي و روحي آنان پرسيد، آنگاه متناسب با آن، مطالبي را بيان فرمود.
اين رفتار اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز بيانگر نوع دوم از اين اصل (يعني ايجاد شرايط متناسب با محتوا) است. جابر بن عبدالله انصاري مي گويد:
… امام فرمود: با من بيا! با او رفتم، تا به گورستان رسيديم؛ سپس فرمود: اي خاک نشينان! و اي غريبان! خانه هاي شما را مسکن ساختند و ميراث شما را تقسيم کردند و همسران شما را به زناشويي بردند. اين خبري است که ما داريم، شما چه خبري داريد؟ سپس اندکي تأمل کرد و سر برافراشت و فرمود: سوگند به کسي که آسمان را برافراشت تا بلندي گرفت، و زمين را گستراند تا پهناور شد! اگر به اين مردگان اجازه سخن داده مي شد، هر آينه مي گفتند: ما بهترين توشه را تقوا يافتيم؛ سپس فرمود: جابر هرگاه خواستي بازگرد (حراني، 1369، ص 183).
در اين مورد، اميرمؤمنان علي (عليه السلام) براي اينکه جابر را از اشتباهي که گرفتار آن شده است (زهد و بي اعتنايي به دنيا و مذمت آن) در آورد و شناخت صحيحي از دنيا به او بدهد، او را به قبرستان برد و در آنجا مطالب لازم را به او گوشزد کرد و به او فهماند که صِرف بدگويي و مذمت دنيا فائده اي ندارد، بلکه بايد تقوا پيشه ساخت و از مواهب دنيا نيز در راستاي آخرت، بهره برد. بنابراين آموزشي که مبتني بر اصل تناسب محتوا با شرايط و موقعيت يادگيرنده باشد عميق تر است و هرگز فراموش نخواهد شد.
همچنين براساس اين اصل، آموزش هاي معصومان (عليهم السلام) بيشتر هنگامي ارائه مي شد که اصحاب مي خواستند کاري را شروع کنند و يا کاري را اشتباه انجام مي دادند، در اين گونه موارد، محتواي آموزشي متناسب با آن کار را به آنان ارائه مي کردند؛ براي مثال امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هرگاه مي خواست اصحاب را به جنگ بفرستد، آنان را جمع مي کرد و مي فرمود: «با نام و کمک خدا و در راه خدا و با [اعتقاد به] دين رسول خدا، حرکت کنيد و خيانت نکنيد، مُثْله نکنيد، حيله نکنيد، پير مرد ضعيف و کودک و زن را نکشيد، درختي را قطع نکنيد، مگر اينکه ناچار شويد و هر کدام از شما – ضعيف ترين يا برترين شما مسلمانان، مردي از مشرکان را پناه داد، او در امان است تا کلام خدا را بشنود، اگر پيرو شما شد، برادر ديني شماست و اگر سرباز زد، او را به جايگاه خويش برسانيد و از خدا ياري بجوييد» (عروسي حويزي، 1370، ج 2، ص 187).
بنابراين، يکي از اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، اصل تناسب محتواي آموزشي با شرايط دانش آموز است؛ اين اصل نيز داراي آثار آموزشي بسياري از جمله؛ يادگيري بيشتر و بهتر، افزايش انگيزه يادگيري، همراه شدن آموزش عملي با آموزش نظري، آسان تر ساختن تدريس معلم و… است.

8. اصل عمل گرايي
 

از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام) اصل عمل گرايي است؛ به اين معنا که تلاش آن بزرگواران بر اين بوده که مطالب آموزشي، براي عمل آموخته شوند و به عمل بينجامند. تکيه بر اين اصل را مي توان از دو جهت تربيتي و آموزشي توجيه کرد. جهت تربيتي – که در بحث هاي پيشين نيز بدان اشاره شد – آن است که علمي که در عمل به کار دانش آموز يا ديگران نيايد، نه تنها بي فائده است که باري بر دوش دارنده آن خواهد بود و بايد از آن پرهيز کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
کل علم و بال علي صاحبه الا مَنْ به (مجلسي، 1403، ج 2، ص 38)؛ هر علمي، باري است بر دوش عالم، مگر اينکه به آن عمل کند.
اميرمؤمنان علي (عليهم السلام) نيز فرمود:
علم بلا عمل حجه لله علي العباد (خوانساري، 1373، ش 6296)؛ علم بدون عمل، دليل و مدرکي براي خدا عليه بندگان است.
همچنين در روايت ديگري آمده است:
مردي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرسيد: چه چيز حجت جهل را از من بر مي دارد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: علم؛ پرسيد: چه چيز حجت علم را از من بر مي دارد؟ فرمود: عمل (ورام، 1368، ص 72).
بخشي از حکمت اصرار بر عمل به آموزه ها، را مي توان چنين بيان کرد که عمل به آموزه ها نقش مؤثري در يادگيري و به خاطر سپاري آنها دارد. کاربرد آموزه ها در عمل، افزون بر اينکه مرور دوباره آنهاست، نوعي يادگيري يا آموزش عملي و نيز کارورزي محسوب مي شود؛ از اين رو در تکميل يادگيري و يادسپاري و عمق بخشيدن به آموزش بسيار مؤثر است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
العلم مقرون الي العمل فمن علم عمل و من عمل علم و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا إرتحل (مجلسي، 1403، ج 2، ص 40)؛ علم با عمل همراه است، کسي که بداند عمل مي کند و کسي که عمل کند، خواهد دانست. علم، عمل را ندا مي کند؛ اگر پاسخ داده، مي ماند و گرنه، رخت بر مي بندد.
راز اينکه در روايات و سيره معصومان (عليهم السلام) اين اندازه بر عمل کردن به علم تأکيد شده – افزون بر کارورزي و جنبه هاي آموزشي آن – آن است که براساس جهان بيني اسلامي، آنچه براي انسان ماندگار است و در جهان آخرت براي او سودمند است، عمل انسان خواهد بود و جز عمل چيزي نمي ماند. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود: «المرء لا يصحبه الا العمل (خوانساري، 1373، ش 999)؛ چيزي جز عمل، انسان را همراهي نخواهد کرد». عمل است که شخصيت انسان را شکل مي دهد و حقيقت او را مي سازد. علمي که به عمل نينجامد، هيچ تأثيري در شخصيت انسان نمي گذارد؛ بنابراين، ارزش علم ذاتي نيست، بلکه غيري است يعني ارزش علم به عمل کردن است و گاه ممکن است به ضد ارزش تبديل شود؛ البته چون معمولاً علم در انسان تأثير مي گذارد، همواره براي آن ارزش قائل اند. علمي که به عمل نينجامد، هيچ تأثيري در شخصيت انسان نمي گذارد؛ بنابراين، ارزش علم ذاتي نيست، بلکه غيري است يعني ارزش علم به عمل کردن است و گاه ممکن است به ضد ارزش تبديل شود؛ البته چون معمولاً علم در انسان تأثير مي گذارد، همواره براي آن ارزش قائل اند. علمي که به عمل نينجامد، تنها در يک صورت براي انسان مفيد است و در جهان آخرت ارزش خواهد داشت و آن در صورتي است که از راه نوشتن و يا آموزش دادن به ديگران به ارث گذاشته شود که اين نيز نوعي عمل است. امام رضا (عليه السلام) فرمود:
ثواب هفت چيز پس از مرگ براي آدمي نوشته مي شود: مردي که درختي بکارد، يا چاهي حفر کند، يا چشمه اي جاري سازد، يا مسجدي بسازد، يا کتابي بنويسد، يا علمي به ارث بگذارد، يا فرزند صالحي باقي بگذارد که پس از مرگ براي او طلب مغفرت کند (ورام، 1368، ص 429).
بنابراين، ارزش علم به هدايت گري و راهنماي عمل بودن آن است. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
العلم قائد و العمل سائق… (مجلسي، 1403، ج 78، ص 45)؛ علم راهبر و راهنماست و انسان را به دنبال مي کِشد و عمل انسان را به جلو مي راند… .
معصومان (عليهم السلام) همواره از علمي که به عمل نينجامد، به خدا پناه مي بردند و ديگران را نيز از آن هشدار مي دادند.
علي بن هشام بن البريد از پدرش نقل مي کند: مردي نزد امام سجاد (عليه السلام) آمد و مسائلي را پرسيد و امام او را پاسخ داد. بار ديگر آمد تا مانند همان مسائل را بپرسد، امام (عليه السلام) فرمود:
مکتوب في الانجيل: لا تطلبوا علم ما لا تعلمون و لما تعملوا بما علمتم، فان العلم اذا لم يعمل به لم يزدد صاحبه إلا کفراً و لم يزدد من الله إلا بعداً (کليني، 1365، ج 1، ص 44)؛ در انجيل نوشته است که: دانش آنچه را که نمي دانيد طلب نکنيد، تا وقتي که به آنچه مي دانيد، عمل کرده باشيد؛ زيرا اگر به علم عمل نشود، چيزي جز کفر و دوري از خدا به صاحبش نمي افزايد.
چنان که در اين سيره مشاهده مي شود، امام حتي آموزش نمي دهد، مگر اينکه به آموزه هاي گذشته عمل شود. البته در اين سيره، با توجه به بعد تربيتي عمل است که امام بر عمل اصرار دارد، در عين حال اين تأکيد بر عمل، آثار آموزشي نيز دارد.

9. اصل عينيت
 

از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، محسوس و ملموس کردن آموزه ها و عينيت بخشي به آنها، به ويژه آموزه هاي نظري و ذهني است. انسان ها بيشتر آموزه هاي خود را از راه حواس ظاهر مي گيرند و همواره با حواس ظاهر سر و کار دارند؛ از اين رو اگر آموزش از راه حواس صورت گيرد، ساده تر و زودتر آموخته مي شود. معصومان (عليهم السلام) همواره مي کوشيدند که محتواي آموزشي خود را در قالب محسوسات، براي شاگردان خود بيان کنند.
سماعه مي گويد:
شخصي از ابوحنيفه از «لا شيء» پرسيد. ابوحنيفه از پاسخ عاجز ماند و گفت: با اين استر به سراغ امام رافضيان [امام صادق (عليه السلام)] برو و آن را به او به «لاشيء» بفروش. آن شخص دهنه ي استر را گرفت و نزد امام صادق (عليه السلام) آمد. امام فرمود: ابوحنيفه تو را مأمور فروش اين استر کرده است؟ گفت: آري. امام فرمود: به چند؟ گفت: به «لاشيء». امام فرمود: چه مي گويي؟ شخص گفت: حقيقت را مي گويم [آنچه ابوحنيفه گفته است]؛ امام فرمود: آن را از تو به «لاشيء» خريدم و به غلامش فرمود: آن را به آغل ببر. محمد بن الحسن [مأمور ابوحنيفه] مدتي منتظر ثمن ماند، اما خبري نشد. به امام عرض کرد: فدايت شوم بهاي استر چه شد؟ امام فرمود: فردا بيا تا آن را به تو بدهم. محمد بن الحسن نزد ابوحنيفه رفت و مطلب را گزارش کرد. ابوحنيفه خوشحال شد و فردا براي گرفتن بهاي استر نزد امام آمد.
امام فرمود: براي گرفتن بهاي استر آمدي؟ گفت: آري. امام فرمود: ثمن آن «لا شيء» است؟ گفت: آري. امام بر چهارپا سوار شد و به همراه ابوحنيفه به صحرا رفتند. وقتي آفتاب برآمد، امام به سرابي که در يک مايلي بود، اشاره کرد و به ابوحنيفه فرمود: چه مي بيني؟ گفت: آب. وقتي يک مايل را پيمودند ديدند باز آن آب در يک مايلي آنهاست و از آنان دور مي شود. در اين هنگام امام فرمود: بهاي استر را بگير، که خدا در قرآن مي فرمايد: «مانند سرابي در بيابان که تشنه، آن را آب مي پندارد و وقتي به سوي آن مي آيد، چيزي را نمي يابد و خدا را حاضر مي بيند» (نور، 39)» (مجلسي، 1403، ج 47، ص 239).
در اين سيره امام صادق (عليه السلام) براي نشان دادن «لاشيء» که معنايي عدمي دارد و به معناي «هيچ» است، به محسوسات متوسل شد.
همراه کردن آموزش با اموري که به راحتي فراموش نمي شوند و يا انسان با آنها زياد سر و کار دارد، به گونه اي که هرگاه به آن برخورد، بي درنگ محتواي آموزشي را به ياد خواهد آورد؛ نيز نوعي عينيت بخشي به آموزه هاست؛ از جمله، اين امور عبارت اند از: ارائه آموزش در مکان هاي خاص يا به سبک ويژه و يا همراه کردن آن با چيزي که دير فراموش مي شود و يا دانش آموز با آن زياد در ارتباط است؛ همچنين استفاده از ابزارهاي آموزشي نيز مي تواند تا اندازه اي به آموزه ها عينيت ببخشد. استفاده از روش تمثيل، داستان و قصه در سيره معصومان (عليهم السلام)، نيز در راستاي اين اصل آموزشي تلقي مي شود.
علي بن جعفر، از امام کاظم (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:
پدرم، دستم را گرفت و فرمود: فرزندم! پدرم محمد بن علي (عليه السلام) دستم را گرفت، چنان که من دست تو را گرفتم، و فرمود: پدرم علي بن الحسين (عليه السلام) دستم را گرفت و فرمود: فرزندم! کار نيک را نسبت به هر کس که آن را از تو طلب کند. انجام ده؛ پس اگر او شايسته خدمت بود که حق به حق دار رسيده است و اگر او شايسته نبود، دست کم تو شايسته آن کار بوده اي و اگر مردي، در حالي که در سمت راست تو ايستاده است، تو را ناسزا گفت و به سمت چپ تو رفت و از تو عذرخواهي کرد، عذر او را بپذير» (ورام، 1368، ص 466).
در اين سيره، امام سجاد (عليه السلام) دست فرزند خود – امام باقر (عليه السلام) – را مي گيرد و در آن حال و با کيفيت خاص، اين مطلب را به او آموزش مي دهد. امام باقر (عليه السلام) نيز در حالي که مطلب را به همان کيفيت خاص به فرزندش – امام صادق (عليه السلام) – آموزش مي داد، کيفيت آموزش پدرش را نيز يادآور شد؛ همچنين امام صادق (عليه السلام) نيز به همان سبک، فرزندش – امام کاظم (عليه السلام) – را آموزش داد. محتوايي که به اين سبک آموزش داده شود، هرگز فراموش شدني نيست و يا دست کم بسيار دير فراموش مي شود و اگر فراموش هم بشود، به راحتي يادآوري مي شود؛ زيرا آموزش به همراه رفتاري خاص صورت گرفته و چون معمولاً رفتار زودتر ياد گرفته و ديرتر فراموش مي شود، يادگيري آسان تر صورت مي گيرد؛ از سوي ديگر نوع رفتار نيز محبت آميز است و اين نيز در يادگيري بهتر و آسان تر تأثير مي گذارد. گذشته از آنها، بيان کيفيت آموزش پدران از سوي امامان باقر، صادق و کاظم (عليهم السلام) نيز خود عامل مؤثري در يادگيري و به خاطر سپاري بهتر خواهد بود.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز براي عيني کردن اين حقيقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولي در اثر تکرار، زياد و بزرگ مي شود، اصحاب را براي جمع آوري هيزم در بيابان خشک و بي آب و علف مأمور ساخت تا اين حقيقت را به صورت عيني و محسوس به آنان نشان دهد (کليني، 1365، ج 2، ص 288).
کميل بن زياد نخعي نيز مي گويد:
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) دستم را گرفت و به بيابان برد؛ چون به صحرا رسيد، آهي کشيد و فرمود: کميل! اين دل ها ظرف است، بهترين آنها نگاه دارنده ترين آنهاست؛ پس آنچه را به تو مي گويم به خاطر بسپار (نهج البلاغه [ترجمه شهيدي]، حکمت 147).
در ادامه، امام (عليه السلام) مطالب مهمي را براي وي بيان مي کند؛ از جمله: اهميت علم و دانش و برتري آن بر مال و مانند آنها. در اين سيره نيز امام (عليه السلام) مي خواهد با بيرون بردن کميل از منزل و شهر به بيابان و صحرا، اين خاطره و مطالب آموزشي آن همواره در ذهن کميل باقي بماند. شاهد آن اين است که امام ابتدا از ظرف بودن ذهن (قلب) و بهترين آنها که نگاه دارنده ترين آنهاست، سخن به ميان آورد؛ يعني امام، هم به کميل توصيه مي کند که آنها را در حافظه خود نگاه دارد و هم خود روشي را در پيش مي گيرد که در اين نگاه دارندگي مؤثر باشد.
استفاده از تمثيل و تشبيه نيز در راستاي تحقق اين اصل آموزشي است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دين را به درختي استوار و در حال رشد، تشبيه مي کند که ايمان، اصل آن و زکات، فرع آن و نماز، آب آن و روزه، ريشه هاي آن و اخلاق نيک، برگ آن… و دوري از محرمات، ميوه آن است؛ سپس مي فرمايد: «همان گونه که درخت جز با ميوه ي پاکيزه کامل نمي شود، ايمان نيز جز با دوري از محرمات کامل نمي گردد» (نوري، 1408، ج 11، ص 279).
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز در روايتي، دنيا را به ماري تشبيه مي کند که وقتي آن را لمس کني، نرم و لطيف، ولي نيشش دردناک است…» (مفيد، 1378، ج 1، ص 227).

10. اصل ارزشيابي
 

از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، اصل ارزشيابي است. هدف اصلي از ارزشيابي آموزشي، شناخت ميزان آمادگي و توانايي دانش آموزان و نيز اصلاح يادگيري آنان است. اين شناخت در مسائل آموزشي، به آموزگار و دانش آموز در برنامه ريزي هاي آينده کمک خواهد کرد؛ زيرا معلم مي تواند براساس اين ارزشيابي، محتواي آموزشي بعدي را ارائه کند و دانش آموز نيز مي تواند براساس آن، به عيب ها و ضعف هاي خود پي برده و به جبران و رفع آنها بپردازد. افزون بر اين، ارزشيابي هاي آموزشي کنوني، اين امکان را فراهم مي آورد که دانش آموز مروري دوباره بر آموخته هاي گذشته خود داشته باشد و آنها را به صورت بهتري بياموزد. در سيره اهل بيت (عليهم السلام)، گرچه شاگردان به صورت رسمي و پيوسته، ارزشيابي نمي شوند، ولي آن بزرگواران گاه شاگردان خود را ارزيابي علمي مي کردند. ارزشيابي در سيره، به پايان دوره آموزشي اختصاص ندارد، بلکه هرگاه امام لازم بداند، براي آگاهي از ميزان يادگيري شاگردان، سطح استعداد و توانايي آنان، آگاه ساختن شاگردان از ميزان علم و جهلشان و مانند آنها، به ارزيابي آنان اقدام مي کند. اين گونه ارزيابي ها که گاه ممکن است در ابتداي آموزش صورت گيرد و گاه در حين آموزش و گاه در پايان آموزش از کارايي بيشتري نيز برخوردار است؛ زيرا دانش آموز را وادار مي کند که همواره به مطالعه و يادگيري آموخته ها بپردازد و هميشه آمادگي لازم را براي امتحان داشته باشد؛ در نتيجه، مطالعه را براي شب امتحان به تأخير نمي اندازند. در سيره اهل بيت (عليهم السلام)، نمونه هايي از هر يک از ارزيابي هاي ياد شده، مشاهده مي شود؛ اين سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي تواند نمونه اي از ارزيابي، در ابتداي آموزش (ارزيابي ورودي يا تشخيصي) باشد.
جابر مي گويد:
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از من پرسيد: هرگاه به نماز مي ايستي، چگونه قرائت مي کني؟ گفتم: مي گويم: «الحمدلله رب العالمين». پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيم…» (نوري، 1408، ج 4، ص 168).
اين دو سيره نيز مي تواند نمونه هايي از ارزيابي پس از آموزش باشد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است که روزي از يکي از شاگردان خود پرسيد:
«از من چه آموخته اي؟» گفت: هشت مسئله از شما آموخته ام. امام فرمود: «آنها را برايم بازگو». گفت: اول اينکه ديدم هر محبوبي دوست خود را به هنگام مرگ رها مي کند؛ از اين رو همت خود را صرف چيزي کردم که مرا در تنهايي رها نکند، بلکه انيس تنهايي ام باشد و آن کار نيک است. امام فرمود: «به خدا قسم، چه نيک آموخته اي…» (ورام، 1368، ج 1، ص 311).
حماد بن عيسي نيز مي گويد:
امام صادق (عليه السلام) روزي به من فرمود: آيا نيکو نماز مي گزاري؟ گفتم: آقاي من، من کتاب حريز در نماز را حفظم؛ امام فرمود: حفظ آن بر تو لازم نيست، بلند شو و نماز بگزار! حماد مي گويد: در برابر امام رو به قبله به نماز ايستادم و رکوع و سجده کردم. امام فرمود: حماد نيکو نماز نمي گزاري! چه زشت است براي انسان که شصت يا هفتاد سال از عمرش بگذرد و يک نماز کامل با تمام حدود و شرايطش اقامه نکرده باشد. حماد مي گويد: در خود احساس سرافکندگي کردم و به امام عرض کردم: فدايت شوم! نماز را به من بياموز! امام رو به قبله ايستاد و… (نوري، 1408، ج 4، ص 83).
سؤال امام صادق (عليه السلام) از مفضل بن عمر نيز مي تواند نمونه اي از ارزيابي در حين آموزش (مرحله اي) باشد. در اين سيره، امام در حين مباحثه با مفضل، فرمود:
يا مفضل! و ما علمک بان الظالم لا ينال عهد الامامه؟ قال المفضل: يا مولاي! لا تمتحني بما لا طاقت لي به و لا تختبرني و لا تبتلني، فمن عِلْمِکم عَلِمْتُ و من فضل الله عليکم أخذتُ (مجلسي، 1403، ج 53، ص 25)؛ مفضل! به چه دليل مي گويي امامت به ظالم نمي رسد. مفضل گفت: آقاي من! مرا به آنچه بر آن توان ندارم امتحان نکن و مرا مورد آزمون و امتحان قرار مده. هر آنچه که شما به من بياموزي مي آموزم و از فضل خدا بر شما دريافت مي کنم.
در اين روايت به گفته مفضل، امام در صدد امتحان و آزمايش او بود و او اقرار کرد که هر چه را شما به من بياموزيد ياد مي گيرم و فراتر از آن نمي دانم. البته امام درصدد ارزيابي يادگيري او نبود، بلکه مي خواست بداند ميزان آگاهي و آشنايي مفضل با قرآن و تأمل او در قرآن چگونه است؛ زيرا در سؤال بعدي، امام از او درباره آياتي که کافران را ظالم مي داند، پرسيد و مفضل نيز پاسخ داد.
ارزيابي امام صادق (عليه السلام) از مناظره اصحاب خود، نمونه اي ديگر از ارزشيابي مرحله اي است. (1)
هشام بن سالم مي گويد:
نزد امام صادق (عليه السلام) بوديم که مردي از اهل شام اجازه ورود خواست، امام اجازه داد. شامي وارد شد و سلام کرد. امام به او فرمود که بنشيند؛ سپس پرسيد: نيازت چيست؟ شامي عرض کرد: شنيده ام به هر چه که از شما بپرسند، آگاهي؛ از اين رو آمده ام تا با شما مناظره کنم. امام فرمود: در مورد چه چيز مناظره کني؟ عرض کرد: در مورد قرآن و حروف مقطعه آن، سکون، جر، نصب و رفع آن (تفسير و اعراب قرآن). امام فرمود: اگر بر حمران پيروز شدي، بر من پيروز شده اي!
شامي با حمران مناظره کرد و شکست خورد؛ سپس خواست در زبان عربي مناظره کند. امام اَبان بن تغلب را معرفي کرد. شامي با او مناظره کرد و شکست خورد. در کلام و توحيد و امامت و علوم ديگر نيز با مؤمن طاق، هشام بن حکم و طيار مناظره کرد و شکست خورد. در پايان امام (عليه السلام) مناظرات و سخنان اصحاب خود را در حضور آنان براي شامي ارزيابي کرد (2) و نقاط مثبت و منفي هر يک را چنين بيان کرد: اما حمران، از «حق» سؤال کرد و تو آن را نمي دانستي و او بر تو غلبه کرد؛ اما اَبان، حق را با باطل آميخت و با قياس بر تو غلبه کرد، و اما طيار، مانند پرنده اي فرود و فراز داشت و تو مانند پرنده اي بودي که قدرت پرواز نداشتي، و اما هشام بن سالم فرود و فراز بهتري داشت، و اما هشام بن حکم به حق سخن گفت و تو را مبهوت ساخت (ر. ک: طوسي، 1404، ج 2، ص 554).
به اين ترتيب امام (عليه السلام) آموخته هاي شاگردان خود را ارزيابي کرد و به آنان فهماند که کدام يک از اين راه ها درست تر است.

خلاصه مبحث
 

يکي از مسائل مهم تربيت اسلامي، کشف اصول و روش هاي آموزشي در سيره تربيتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) است. آنان با شناختي که از خدا، انسان و هستي دارند، حقيقت را دريافته اند و براساس آن عمل مي نمايند. بنابراين شيوه هاي آموزشي، اصول، فنون و آدابي که آنها در آموزش به کار مي بردند از نظر علمي و رواني بيشترين تأثير را بر مخاطب مي گذارد. با توجه به بررسي هاي انجام شده اصول آموزشي اي که در سيره تربيتي معصومان (عليهم السلام) ملاحظه شده است به شرح ذيل است:
1. اصل ارتباط و جلب توجه مخاطب؛ معصومان (عليهم السلام) با شيوه هاي گوناگوني مانند طرح سؤال، برانگيختن سؤال در ذهن مخاطب، تأکيد بر اهميت مطلب و استفاده از کلمات خطابي گوناگون ابتدا توجه مخاطب را به خود جلب کرده و سپس به بيان محتواي آموزشي مي پرداختند.
2. اصل انگيزش؛ ايجاد و افزايش انگيزه يکي از مهم ترين عوامل مؤثر در يادگيري است. انگيزه گاه دروني و گاه بيروني است؛ در انگيزه دروني عامل برانگيزاننده خود فرد است به گونه اي که خود فرد از درون، نسبت به يادگيري اشتياق مي يابد و نيازي به تشويق هاي بيروني نيست. اين نوع انگيزه تأثيرات عميق تري در يادگيري دارد. معصومان (عليهم السلام) با علم به اين نکته در زمان هاي مناسب از عامل انگيزنده استفاده مي کردند.
3. اصل کوشش؛ دانشجو بايد به صورت فعال، در پي فراگيري علم باشد و از معلم و استاد، در پاسخ به پرسش هاي خويش ياري بگيرد. معصومان (عليهم السلام) نيز همواره مي کوشيدند تا شاگردان خود را به کند و کاو در مسائل علمي وا دارند.
4. اصل توجه به تفاوت هاي فردي؛ اين تفاوت ها برخي طبيعي و ارثي و برخي محيطي است. تفاوت هاي محيطي نيز برخي زيستي و برخي فرهنگي است. هر يک از اين تفاوت ها مي توانند روش هاي آموزشي متفاوتي را طلب کنند، که اگر به آنها توجه نشود، در فرآيند آموزش اختلال ايجاد خواهد شد. معصومان (عليهم السلام) در امر آموزش به اين اصل مهم توجه ويژه اي داشتند.
5. اصل تفکر و تفقه؛ خواندن، شنيدن و گاه حفظ کردن، لازمه و مقدمه فهم و تفکر است، ولي نبايد به اين موارد اکتفا کرد، بلکه بايد از اين مراحل مقدماتي گذشت و به مرحله تفکر، فهم و حتي عمل رسيد. در سيره معصومان (عليهم السلام) به سطوح يادگيري توجه شده و سعي بر اين است که يادگيري در سطوح عميق تر صورت پذيرد.
6. اصل استفاده از فرصت ها؛ از جمله اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام)، استفاده از فرصت هاي مناسب در آموزش دادن افراد است. اين اصل از سويي موجب آسان شدن آموزش و از سوي ديگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد.
7. اصل تناسب محتوا با موقعيت يادگيرنده؛ محتواي آموزشي بايد با موقعيت يادگيرنده، از قبيل نيازها، زمان و مکان آموزشي، روش آموزش و… متناسب باشد؛ زيرا اين اصل اولاً در راستاي اصل عمل گرايي است و ثانياً در کيفيت آموزشي تأثيري بسزا دارد و در سيره معصومان (عليهم السلام) مورد توجه خاص بوده است.
8. اصل عمل گرايي؛ از ديگر اصول آموزشي در سيره معصومان (عليهم السلام) اصل عمل گرايي است و کوشش آن بزرگواران بر اين بوده است که مطالب آموزشي براي عمل آموخته شود. عمل به آموزه ها به تکميل يادگيري و ياد سپاري و عمق بخشيدن به آموزش مي انجامد.
9. اصل عينيت؛ محسوس و ملموس کردن آموزه ها و عينيت بخشي به آنها، به ويژه آموزه هاي نظري و ذهني از جمله اصول آموزشي معصومان (عليهم السلام) است.
10. اصل ارزشيابي؛ هدف اصلي از ارزشيابي آزمون و نيز اصلاح يادگيري است. اين شناخت در مسائل آموزشي نقش مهمي در برنامه ريزي هاي آينده دارد. در سيره معصومان (عليهم السلام) گرچه شاگردان به صورت رسمي و پيوسته، ارزشيابي نمي شوند، ولي آن بزرگواران گاه شاگردان خود را ارزيابي علمي مي کردند.

پي نوشت ها :
 

1. امروزه نيز در بخش ارزشيابي، به لزوم سه نوع ارزشيابي براي آموزگار اشاره مي شود: ارزشيابي تشخيصي يا ورودي؛ ارزشيابي مرحله اي؛ و ارزشيابي پاياني.
2. در روايتي ديگر آمده است که امام، در پايان، به هر يک از اين افراد روي کرد و سخن آنان را برايشان ارزيابي نمود (مجلسي، 1403، ج 23، ص 9، ح 12).
 

منبع: کتاب سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت (ع)

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد