اصول و جلوه هاي زيبايي شناسي در قرآن کريم (5)
اصول و جلوه هاي زيبايي شناسي در قرآن کريم (5)
ستارگان زينت آسمان
انسان از روزگاران آغازين با آسمان و ستارگان و سياره هايش پيوندي از جان داشته و لحظه هاي خلوت خود را با آن رنگ زده است. اين استغراق در آسمان، اندک اندک نوعي اعجاب در برابر اين شکوه بيکران براي انسان پديد آورد و سبب شد که گونه اي از تقديس و آن گاه الوهيت براي آن قائل شود. اسلام عقل انسان را به صواب و احساسش را به درک جمال فرا خواند و با تصويرآرايي هاي بديع، او را قانع کرد که اين ها نشان هاي قدرت و عظمت خداوندند که هر چيز را به نکويي و زيبايي آفريده است. پس سجود و پرستش تنها از آن خداوند يگانه است . قرآن کريم فرمايد:
و من آياته الليل و النهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشمس و لا للقمر واسجدوا لله الذي خلقهن إن کنتم إياه تعبدون
و از نشانه هاي [قدرت] او شب و روز و خورشيد و ماه است، خورشيد و ماه را سجده نکنيد و خداي را که آنها را آفريده سجده کنيد، اگر او را مي پرستيد و بس.
تهذيب حس زيبايي شناسي انسان در اين عرصه بدين گونه است که سيطره ي بيم آلود نگاه اعجاب آميز به ستارگان را از او بگيرد و جان و ياد و ذهنش را با زيبايي اين جلوه ها انس دهد تا آدمي از رهگذر نگاه جمال يابانه دريابد که اين آيات الاهي در خدمت او و زير سيطره اش هستند و نه او زير سيطره ي آن ها. مي فرمايد:
و سخر لکم ما في السماوات و ما في الارض جميعاً منه إن في ذلک لآيات لقومٍ يتفکرون.
و آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است همه را که از سوي اوست براي شما رام ساخت. هر آينه در اين [کارها] نشانه هاست براي مردمي که مي انديشند.
نيز در جاي ديگر به ياد انسان مي آورد که زينت اين آسمان نزديک، از آيات خدا و دليل آفرينش زيبا و بديع او است:
و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوماً للشياطين و أعتدنا لهم عذاب السعير.
و هر آينه آسمان دنيا- نزديکتر به زمين- را به چراغ هايي- ستارگان – بياراستيم و آنها( چراغها) را تيرهاي راندن شيطان ها ساختيم، و آنان را عذاب سوزان آماده کرده ايم.
و نيز:
إنا زينا السماء الدنيا بزينةٍ الکواکب«6» و حفظاً من کل شيطانٍ مارد
همانا ما آسمان دنيا- نزديک تر – را به زيور ستارگان بياراستيم، و از هر ديو سرکش و نافرمان نگاه داشتيم.
در اين آيات نوراني، دلايل اعجاز بياني و فکري و علمي قرآن کريم را به روشني مي بينيم. آسمان در روز چندان جلوه و زينتي ندارد. زينت آسمان شبانگاهان رخ مي نمايد و با نورهاي گوهرين خود رنگ هايي پديدار مي سازد که هيچ چشمي را خسته و هيچ خاطري را ملول نمي کند و هر چه در آن بنگري، زيبايي و جمال مي يابي، با همه ي گستردگي اش. راز آن نيز اين است که با ادامه ي خيره شدن به آسمان شب، هر لحظه انديشه به جايي نو مي رود و جلوه اي نو مي يابد و کشفي تازه مي کند.
قرآن کريم اين جرم هاي نوراني آسمان شب را مصابيح ناميده و چراغ دانسته است. در اين وصف تفاوتي نيست که اين اجرام ستاره باشند يا سياره زيرا به هر حال، همچون چراغ نور مي پراکنند. اما قرآن بازمي گردد و اين بار، نوعي خاص از اين جرم ها را به تصوير مي کشد که نقشي خاص در زينت بخشي به آسمان دارند و آن ها کواکب هستند، يعني سيارگان که نور خود را از نجوم يعني ستارگان مي گيرند. سياره داراي نوري خاص است که نورانيتش را از ستاره متمايز مي کند و در آسمان شب، جلوه اي ممتاز به آن مي بخشد.
بد نيست که درنگي علمي نيز در اين جلوه گاه داشته باشيم. خداوند فرمايد:«و جعلناها رجوما للشياطين». آسمان با ستارگان و سيارگانش، شياطين را مي راند. دانش، پرده از اين واقعيت برداشته که شهاب سنگ ها داراي نيروي فراوان تخريب هستند که سرعت بسيارشان به اين نيرو مي افزايد. برخي از اين ها داراي ترکيب گرانيتي هستند و برخي فلزي و يا ديگر جنس هاي کاني. اين ها همان گرد و غبارهاي طبيعي برخاسته از آن ستارگان و سياره ها هستند که بر روي هم انباشته شده، به شکل شهاب در مي آيند. سرعت شگفت آميز اين تيرهاي آسماني را ميان بيست تا صد ميل در ثانيه برشمرده اند و اين به حجم آن ها بستگي دارد. اگر همين سرعت شگفت انگيز و باورنکردني نبود، کره ي ما با خطري عظيم دست و پنجه نرم مي کرد؛ زيرا به سبب همين سرعت است که شهاب سنگ ها پس از برخورد با جو، به پاره اي از بخار يا غبار تبديل مي شوند و پيش از آن که به زمين برخورد کنند، از ميان مي روند؛ و گرنه با برخورد يکي از آن ها به زمين، زندگي بسياري از موجودات به ويراني مي گراييد.
همين خاستگاه علمي را ديرگاهي پيش از اکتشاف هاي علمي، قرآن کريم بيان فرموده است. جنس کاني اين شهاب سنگ ها در اين آيات آمده که به نظر مي رسد مقصود از آن ها همين سنگريزه هاي آسماني با حجم هاي ريز باشد: فجعلنا عاليها سافلها و أمطرنا عليهم حجارةً من سجيل.
آن گاه آن شهر را زير و رو کرديم و بر آن ها سنگ هايي از سجيل- سنگ گل، کلوخي از سنگ و گل- باريديم.
نيز فرمايد:
لنرسل عليهم حجارةً من طين«33» مسومةً عند ربک للمسرفين.
تا بر آن ها سنگي از گل- کلوخ- بفرستيم- فرو ريزيم- که نزد پروردگارت براي گزاف کاران نشان کرده شده.
نيز اين سنگ هاي آسماني نوري شديد دارند:
و حفظناها من کل شيطان رجيمٍ«7» من استرق السمع فأتبعه شهابٌ مبينٌ«18»
و آن را از [ورود] هر شيطان رانده شده اي نگاه داشتيم، مگر آن که دزدانه سخني بشنود که شهابي روشن و آشکار دنبالش کند.
اکنون بايد ديد که کدام جلوه ي جمالي در اين صحنه به تماشا نهاده شده است. اين پرتابش هاي سهمگين و اين سنگ هاي آسماني خطربار و برخوردي چنين سخت با جوّ که البته به عاقبتي خوش ختم مي شود، داراي کدام جلوه ي زيباشناسانه است؟ بايد گفت که در اين جا، قرآن کريم در عمق جان آدميان، حس زيبايي شناسي را برمي انگيزد؛ احساسي که در نوع خود کاملاً بي همتا است. اين جلوه سرشار از نور و رنگ و شور است و خيال را تحريک مي کند تا آن صحنه ي شگفت را تجسم سازد که شياطين با هيبت و هيأت خويش مي کوشند تا به حضرت قدس راه يابند و صداربايي کنند و از آن خلوت رازي برگيرند. اين جا است که قدرت خيال به ميدان مي آيد تا تصور کند که چگونه برخي از اين شياطين با آن پرتاب هاي مهلک از پاي مي افتند و برخي ديگر بيم ورزانه فرار را بر قرار ترجيح مي دهند. اين تصوير از آن جهت که در ميدان نيروي قدرتمند خيال قرار مي گيرد، ظرفيت زيباشناسي والايي دارد؛ چندان که هرگاه به آن بينديشي، ناچاري با همه ي قدرت به سراغ آن بروي و با همان نيرو، فراپشتش را ببيني و به تأمل در آن بنشيني. عبرت و اعتبار فراهم آمده از پشت رنگ ها و شکل ها و نورها نيز همين گونه حاصل مي شود.
چه بسا مناظري که به ظاهر خوف انگيزند، اما ظرفيت جمالي آن ها بيشتر از مناظر به ظاهر فرح انگيز است. کم نيستند حوادث يا پديده هاي آميخته با اضطراب و بيم که هنرمندي توانا مي تواند بديع ترين صحنه ها را از آن ها پديدار سازد و زيباترين جلوه ها را از رهگذارشان خلق کند. به نظر برخي از زيبايي شناسان، آن چه ملاک شناخت زيبايي است، قوه ي طبع و ذوق است و هر چيز که با آن سازگار نباشد، زشت به شمار مي رود. پس هرچه با طبع سازگار است، حتي اگر به ظاهر ناخوشايند باشد، از جنبه ي هنري زيبا است. به عبارت ديگر، هرچه در طبيعت يافت گردد و داراي حقيقتي باشد، زيبا است؛ زيرا هر هنرمند صاحب ذوقي مي تواند به ديده ي جمال شناسانه در آن بنگرد و از باطن آن، جنبه اي ذوقمندانه کشف کند که عين زيبايي است. معناي دقيق سخن عارفان ما نيز همين است؛ از جمله اين کلام غزل سراي بي بديل پارسي، جناب سعدي، که با نظر گاهي زيباشناسانه به مجموعه ي جهان نگريسته است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
باري؛ خداوند فرموده است:«إنا زينا السماء الدنيا بزينه الکواکب.» بر پايه ي اين سخن، آسماني که با زينت سياره ها آراسته شده، همين نزديک ترين آسمان به ما است. فضايي که ميان ما و اين آسمان گسترده شده، مجالي فراهم مي سازد که اين آسمان را به سهولت بنگريم و آن را نزديک فرض کنيم. به همين سبب است که ستارگان و سياره هاي اين آسمان در چشم ما بروز و ظهوري برجسته دارند و مي توانند عواطف زيباشناسانه ي انسان را برانگيزند.
از اين سخن قرآن کريم برمي آيد که تنها همين آسمان نزديک ما، داراي اين مايه ي زينت است؛ و اين نيز از جلوه هاي پيوند اعجاز بياني و علمي قرآن است. نزد دانشيان اين روزگار روشن گشته که تنها آسمان دنيا داراي زينت است و چشم ها را به زينت خويش خيره مي کند. گفته اند:« نور سپيد خورشيد و ستارگان، تلفيقي از رنگ هاي گوناگون است که به روشني در رنگين کمان ديده مي شوند. اين رنگ ها به سبب اختلاف طول موج آن نورهاي پديد آورنده ي نور سپيد، پديدار مي گردند. نور قرمز از امواج بلند زاده مي شود و نور آبي از امواج کوتاه. آن گاه که نور خورشيد و ستارگان در جوّ زمين راهي مي گشايد، ردّ پاهاي گوناگون بر هوا و آب و غبار برجاي مي نهد که از آن ها امواج بلند پديدار شده، نور قرمز زاده مي شود. و اما امواج کوتاه پديد آورنده ي نور آبي، انعکاس همان بازتاب ها هستند که به زمين مي رسند و به همين سبب است که آسمان را آبي تصور مي کنيم. نور خورشيد پيش از آن که به جوّ زمين برسد، تا اين اندازه قرمز نيست و همين بازتاب نور آبي است که آن را قرمزتر از آن چه هست، در ديدگان ما جلوه مي دهد. به همين دليل، خورشيد را هنگام طلوع و نيز غروبش سرخ تر مي بينيم. آبي به نظر رسيدن آسمان در روز و کبود ديدنش در شب، برخاسته از همين شکستي است که نور خورشيد و ستارگان پس از برخورد با جوّ مي يابد. شب هنگام که نور خورشيد به جوّ ما برنمي خورد تا شکست يابد، دگرگوني هاي شگفتي در نظام آن رنگ ها پديد مي آيد و از ميان ظلمت فراگير جوّ، ستارگان به درخشش درمي آيند، اما نه با آن کيفيتي که هنگام روز از وراي جوّ ديده بوديم.»
1. حرکت باد و ابر
خداوند فرمايد:
الله الذي يرسل الرياح فتثيرُ سحاباً فيبسطهُ في السماء کيف يشاءُ و يجعله کسفاً فتري الودق يخرج من خلاله فإذا اصاب به من يشاء من عباده إذا هم يستبشرونَ.
خداست آن که بادها را مي فرستد که ابر را بر مي انگيزانند، پس آن را در آسمان آنگونه که خواهد، بگستراند و پاره پاره اش گرداند، پس باران را بيني که از خلال آن بيرون مي آيد، و چون آن ( باران) را به هرکس از بندگانش که خواهد برساند آنگاه شادمان مي شوند.
اين آيه تصويري از حرکت بادها و ابرها و فشرده شدن آن ها و شکفتن باران از ميانشان را نشان مي دهد. آن گاه که اين آيات را به گونه ي ترتيل بخوانيم، اين حرکت و پويايي را بر زبان و در جان خودمان نيز حس مي کنيم و اين جلوه ي طبيعت را پيش چشم مي نگريم. باد را مي بينيم که به تندي در حرکت است؛ ابرها را که اين سوي و آن سوي مي روند و روي هم انباشته مي شوند؛ و توده هاي ابري را که به هم پيوند مي خورند و باران از پيوندشان فرو مي بارد.
واژه ها و ترکيب ها و جمله هاي تصوير ساز قرآن از اين گونه اند؛ يعني مي توان آن ها را همپاي ترتيلشان حس کرد. از همين رو است که برترين گونه ي خواندن قرآن نيز ترتيل است. با ترتيل مي توان اين روح جاري در کلمات را انعکاس داد و آن تصاوير پياپي جاندار و پويا را بازتاب بخشيد. آن جا که آرامش و سکون در تصوير پيدا است، کلمات نيز نرم و آرامند؛ و آن جا که تب و تاب و هيجان در ميان است، کلمات نيز آرام و قرار ندارند. اين تلفيق موسيقي و نقاشي، خيال را تحريک مي کند و روح را برمي انگيزد و جان را رنگ مي زند؛ و زيبايي، تلفيقي از اين ها است.
اين تصوير زنده و پويا سرانجامي انساني دارد که در سخن خداي تعالي تصوير شده است: «فإذا أصاب به من يشاء من عباده إذا هم يستبشرون». در اين ميان، از بندگاني سخن رفته که در حرمان و تنگنا بوده و اميد گشايش نداشته اند؛ اما خداوند برکات آسمان ها را به رويشان گشوده و شادماني و سرور را برايشان ارمغان آورده است. اين تصوير قرآني در همين جا به نقطه اي مي رسد که آيه ي قدرت و رحمت خداوند را رهنموني بر ايمان به خداي رحمان رحيم مي شمارد.
2. گستردن سايه
در اين تصوير، از حرکتي آهسته و آرام سخن مي رود که تنها با احساسي ظريف مي توان آن را دريافت و با بيداردلي، آن را نشانه ي قدرت و يگانگي خداوند يافت. قرآن کريم فرمايد:
ألم تر إلي ربک کيف مدّ الظل و لو شاء لجعله ساکناً ثمّ جعلنا الشمس عليه دليلاً«45» ثمّ قبضناه إلينا قبضاً يسيراً.
آيا به [صنع] پروردگار خويش ننگريستي که چگونه سايه را بکشيد و اگر مي خواست، آن را ايستا مي گردانيد[تا يکسره شب و تاريک بودي] سپس آفتاب را بر آن(سايه) راهنما برگماشتيم . باز آن سايه را به آساني-اندک اندک- به سوي خويش بگرفتيم؟
فراخواني به تماشا، گشايش گربيداري علمي است تا تدبر در اين حرکت آغاز شود و انسان در اين تصوير به ژرف انديشي پردازد و بتواند حرکت و سکون را در ظريف ترين حالت بازشناسد. آيه ي نخست فرموده است:«ألم تر إلي ربک کيف مدّ الظل»… در اين جا، مي توان گفت که سايه، از اين منظر به تصوير کشيده شده که تداعي کننده ي نوعي آرامش و سکون و طمأنينه است. چه لحظه زيبا و تأمل برانگيزي است آن دم که سايه اندک اندک گسترده مي شود و از سپيده دم تا طلوع خورشيد را در بر مي گيرد. گويا اين شکوه با همه ي لحظه هاي ديگر برابر است. اين آيه ي گرامي از انسان نمي خواهد که تنها به اين صحنه بنگرد بلکه مي خواهد عظمت خداوند را در اين صحنه تماشا کند که خدا چگونه آن را گسترانده تا جانش در پرتو اين تماشا قرار گيرد و هم به تسليم و ايمانش نزد خداي تعالي افزوده گردد و هم به جست و جو و پژوهش ترغيب شود.
از آن پس، اين يادآوري شکوهمند را در برابر ما مي گستراند که اگر اين مظهر قدرت خداوند نبود، براي جهان چه پيامدهايي داشت. البته اين واکاوي را بر عهده ي خيال ما مي گذارد تا در آن بينديشد؛ و تنها با يک تلنگر و نيش ضربه، سخن را انتقال مي دهد؛ يعني همان وظيفه ي اصلي هنر:« و لو شاء لجعله ساکنا»
سپس سؤالي ديگر در ذهن ايجاد مي کند که اين نيز از وظايف هنر است. اين طرح سؤال را با ارائه ي يک تصوير و نه پرسش صريح، انجام مي دهد و مي فرمايد:«ثم جعلنا الشمس عليه دليلا». بي درنگ ذهن برانگيخته مي شود تا بپرسد: چگونه آفتاب مي تواند دليل سايه باشد؟ اين سؤال با شگفتي نيز همراه است و آن گاه، سؤال هاي تازه از دل آن بيرون مي آيد: ميزان سرعت اين حرکت در زمان و مکان چه اندازه است؟ اين سايه ي ناملموس، هر چند محسوس، در اثناي حرکت و گستردگي خويش چه مراحلي را پشت سر مي نهد؟
اين تصويري بديع و پويا را مي آفريند که همه ي ويژگي هاي اثر هنري را دارد. از آن پس، آيه ي ديگر، طبيعت حرکت سايه تا برچيده شدنش در برابر شکوه و اقتدار خورشيد را بيان مي کند. زيبايي اين داد و ستد ميان خورشيد و سايه، به راستي تأمل برانگيز و تماشايي است؛ آن هم حرکتي که تا اين اندازه آرام و آهسته و ناملموس صورت مي پذيرد. اعجاز بياني قرآن کريم در اين تعبير نيز خودنمايي مي کند:«ثم قبضناه قبضا يسيرا». تعبير قبض، چگونگي اين فراچيدان را نشان مي دهد و تعبير يسير، کند بودن اين حرکت را، تا بنماياند که اين برگرفتن آن قدر آرام و تدريجي است که چشم نمي تواند حرکت فعلي آن را بنگرد. پس انسان را سزد که از نيروي خيال در اين عرصه کمک گيرد تا ضعف چشم را جبران کند و بر نيروي تماشا بيفزايد. از برايند اين تصور و ترسيم، مي توان همه ي هستي را نگريست که در همين سايه ها و پرتوها گسترده شده و گاه سايه غلبه مي کند و گاه پرتو؛ و در رهگذار اين حال به حال شدن ها تفاوت و تناسب معنا مي يابد که زيربناي شکل گيري هر تصوير زيبا است. با اين حس زيبايي شناسي، انسان مي تواند بر ايمان توحيدي خويش بيفزايد.
3. حرکت پرندگان در آسمان
در برابر آن حرکت آرام و کند، حرکتي ديگر به تصوير کشيده مي شود که نه چندان کند است و نه چندان تند؛ و دلالتي جمالي دارد بر قدرت و يگانگي خداوند. اين حرکت، بال گشودن و پريدن پرندگان است در فضاي آسمان که اين گونه به تصوير کشيده شده است:
أو لم يروا إلي الطير فوقهم صافاتٍ و يقبضن ما يمسکهن إلا الرحمن إنه بکل شيءٍ بصيرٌ
و آيا به مرغان بر فراز سرشان ننگريسته اند که بال ها گشايند و به هم آرند[تا ببينند که] هيچ کس آن ها را [در هوا] جز خداي رحمان نگاه نمي دارد؟ همانا او به هر چيزي بيناست.
بسيارند آدمياني که همراه حرکت پرندگان با ناز و خرام ها و پيچ و تاب هاشان، در انديشه فرو مي شوند و از آن همه فراز و فرود پر رمز و راز، نشانه هاي بزرگ هستي را فرا مي گيرند؛ به ويژه آن گاه که اين حرکت با رنگ و ترکيب ابرها در آميزد و شکلي تازه و بديع پديد آورد. اين جا است که قرآن کريم از باز و بسته کردن بال هاشان سخن مي گويد و تصويري زيبا مي سازد: «أولم يروا إلي الطير فوقهم صافات و يقبضن»؟
پس از اين پرسش، پاسخي در راه است که خود، جوابي به يک سؤال پديد آمده از آن تأمل است: اين حرکت و ترکيب زيبا و احساس برانگيز از کجا و چگونه ريشه گرفته است؟ و پاسخ اين است : «ما يمسکن الا الرحمن إنه بکل شيء بصير». کلمه ي رحمن در اين جا حضور يافته تا سايه هاي رحمت همه جا گسترده ي پروردگار را نشان دهد و پيوند حيات را با اين رحمت فراگير دلالت کند. درس اين تصوير نيز از همين جا برمي خيزد:« إنه بکل شيء بصير». انساني که اين تصوير را مي نگرد و جلوه ي رحمت حضرت رحمان را در آن تماشا مي کند، درمي يابد که او بر همه چيز بصير است و سراسر هستي را از بصيرت خويش مي گذراند و در محضر تمام بصيرتش نبايد کاري کرد که مايه ي شرمساري باشد. بدين گونه، يک منظره ي جمالي طبيعي با حرکتي دروني و باطني پيوند مي خورد و عمق سير و سلوک بيرون و درون به تصوير کشيده مي شود.
پي نوشت ها :
پي نوشت:
1. فصلت، آيه ي 37.
2. جاثيه، آيه ي 13.
3. ملک، آيه ي 5.
4. صافات، آيه ي 6 و 7.
5. حنفي احمد، التفسير العلمي للآيات الکونيه في القرآن، ص 120-150.
6. حجر، آيه ي 74.
7. ذاريات، آيه ي 33و 34.
8. حجر، آيه ي 17 و 18.
9. زکريا ابراهيم، مشکله الفن، ص 120.
10. التفسير العلمي للآيات الکونيه في القرآن.
11. روم، آيه ي 48.
12. فرقان، آيه ي 45 و 46.
13. ملک، آيه ي 19.
منبع:ماهنامه ي پيام زن، شماره 217.
/ج