خانه » همه » مذهبی » اصول و روش هاي حاکم بر مناظرات امام صادق (ع)

اصول و روش هاي حاکم بر مناظرات امام صادق (ع)

اصول و روش هاي حاکم بر مناظرات امام صادق (ع)

امامان معصوم (عليهم السّلام) همواره در طول زندگاني خويش ادامه دهنده مسير رسالت و مهم ترين ارکان هدايت بوده اند. زندگي آنان مملو از تعاليم، درس ها و نکته هايي است که سراسر با هدف ارشاد و هدايت انسان ها به سمت صراط

00620 - اصول و روش هاي حاکم بر مناظرات امام صادق (ع)
00620 - اصول و روش هاي حاکم بر مناظرات امام صادق (ع)

 

نويسندگان: دکتر حسين هوشنگي (1)، ياسين شکراني (2)

 

مقدمه

امامان معصوم (عليهم السّلام) همواره در طول زندگاني خويش ادامه دهنده مسير رسالت و مهم ترين ارکان هدايت بوده اند. زندگي آنان مملو از تعاليم، درس ها و نکته هايي است که سراسر با هدف ارشاد و هدايت انسان ها به سمت صراط مستقيم ترسيم شده از سوي پيامبر، صورت پذيرفته است. آنان در طول عمر پربرکت خود، به منظور دعوت مردم به سوي حق و حقيقت و سوق دادن آنها در مسير توحيد، از هيچ فرصتي فروگذار نکرده و با روش ها و شيوه هاي گوناگون به تبليغ و ترويج تعاليم دين مي پرداختند. روش هايي که هر يک در جاي خود تأثير بسزايي بر انديشه و رفتار مخاطبان بر جاي مي گذاشت.
مناظره و جدال احسن که در همه اديان آسماني به ويژه دين اسلام به عنوان وسيله اي کارآمد در ابطال و دفع شبهات مطرح شده از سوي مخالفان شناخته شده است، و قرآن کريم نيز بارها به مواردي از مناظرات صورت گرفته در ميان انبياء الهي و مخالفانشان اشاره نموده، يکي از روش هاي اثرگذار ائمه در عرصه تبليغ و ترويج دين به شمار مي رفت و نقشي عظيم در شناساندن حقيقت و کنار رفتن پرده هاي جهل و غفلت داشت. اهل بيت به عنوان سر سلسله مبلغين اسلامي بعد از نبي مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول دو قرن حضور پس از رحلت آن حضرت، با مباحثات و مناظرات گوناگون در برابر افراد و گروه هاي مختلف، سهم بسزايي در حفظ و نگهداري پايه هاي فکري ميراث نبوي داشتند. در اين ميان امام صادق (عليه السّلام) به واسطه موقعيت زماني خاصي که برايشان پيش آمده بود، از سهم و فرصت بيشتري برخوردار بودند.
همزماني حيات پربرکت امام صادق (عليه السّلام) با دوران اضمحلال حکومت اموي و استقرار حکومت عباسي و فضاي نسبتا باز ايجاد شده به واسطه انتقال قدرت از حکومتي به حکومت ديگر، اين فرصت را در اختيار ايشان گذاشته بود تا با فراغ خاطر بيشتري نسبت به ساير ائمه، به ترويج و تبليغ شريعت نبوي بپردازند و با صاحبان انديشه و فرقه ها و گروه هاي مختلف به بحث و مناظره بنشينند؛ چرا که هم در اواخر حکومت اموي از خفقان حاکم بر آن دوران کاسته شده بود و هم در آغاز تشکيل حکومت عباسي، حاکمان آن سرگرم سرکوب مخالفان نظامي خود بودند و از اين رو، مانعي براي تشکيل جلسات بحث و تدريس امام وجود نداشت و شرايطي براي امام پيش آمده بود که تقريباً براي هيچ يک از امامان معصوم (عليهم السّلام) فراهم نبود.
از آنجايي که يکي از پربارترين حلقه هاي درسي آن زمان، جلسات بحث و گفتگوي امام صادق (عليه السّلام) بود، طالبان انديشه و صاحبنظران علوم، براي تبادل نظر و استفاده بيشتر از علم آن حضرت، در جلسات ايشان شرکت مي نمودند و به طرح سوالات خود مي پرداختند. از همين روي، امام صادق (عليه السّلام) با هدف تبيين اصول مذهب شيعه و اشاعه تفکر شيعي، از اين جلسات بهترين بهره را مي بردند و پايه هاي تفکر شيعي را که از زمان رسول خدا پي ريزي شده بود، مستحکم تر مي نمودند.
از سوي ديگر شرايط فکري و فرهنگي در دوران زندگاني امام صادق (عليه السّلام) به گونه اي بود که بسياري از فرقه ها و مذاهب، فرصت تبليغ و ترويج افکار خود را يافته و به دنبال افزودن بر پيروان و طرفداران خود بودند. اين امر که ناشي از فقدان يک حکومت سياسي مقتدر و نيز آشنايي مسلمانان با فرهنگ و انديشه ساير ملل به واسطه ترجمه آثار آنان و گسترش سرزمين هاي اسلامي بود، موجب پيدايش و گسترش برخي افکار و انديشه هاي التقاطي و خطرناک شده بود که برخي از آنها از نفوذ و گسترش سرزمين هاي مجاور موجب شده بود تا اعتقاداتي که در ادياني چون يهود و مسيحيت ريشه داشت، بر افکار و عقايد برخي مسلمانان سايه افکند؛ ميل به رهبانيت و غاليگري که برگرفته از برخي انديشه هاي مسيحيت بود و يا بسته بودن دست خدا و سلب قدرت از او تحت عنوان تفويض که ناشي از تفکرات يهوديان بود، و نيز برخي گرايشات مادي گرايانه نمونه هايي از اين تأثيرپذيري است.
نفوذ اين افکار که از طريق ترجمه کتابهاي يوناني، فارسي، هندي و يا از طريق تعامل با فرهنگ هاي مختلف پديد آمده بود، باعث به وجود آمدن فرقه هايي همچون غلات، زنادقه، اهل قياس، متصوفه، معتزله و… شده و زمينه رشد و ترويج اين افکار و عقايد را فراهم کرده بود. در اين شرايط، امام صادق (عليه السّلام) با بحث و مناظره با صاحبان اين افکار، به مقابله با اين انديشه ها مي پرداخت.
با بررسي اين مناظرات، مي توان دريافت که اصول و روش هاي خاصي بر اين مناظرات حاکم بوده و آن حضرت با توجه به اصول و مباني خاصي، به بحث با مخالفان مي نشستند و مناظرات خود را پيش مي بردند؛ اصولي که باعث تمايز و برتري مناظرات آن حضرت مي شد و بر تأثير و نفوذ آن مي افزود.
در اين مقاله بر آنيم تا با بررسي برخي از اين اصول، هم برخي از وجوه تمايز مناظرات آن حضرت را مشخص ساخته و هم الگوي مناسبي جهت بحث و گفتگو با صاحبان رأي و انديشه در عرصه تبليغ و ترويج دين ارائه نماييم:

1. اصل تاثيرگذاري عوامل غير معرفتي بر معرفت

امروزه اين نکته بر بسياري از فيلسوفان و انديشمندان واضح و مبرهن شده است که فرآيند کسب معرفت- که اعم از هرگونه معرفت نسبت به حقيقت است- تنها با حوزه آموزش و استدلال سروکار نداشته و عوامل غيرمعرفتي همچون تربيت، تزکيه، ويژگي هاي شخصيتي، رعايت مسائل اخلاقي، آرزوها، تمايلات و خواسته هاي شخصي و حتي تأثيرات محيطي، نفياً و اثباتاً در ارتباط با ساحت معرفتي انسانند و ارتباطي تنگاتنگ با آن شناخت معرفتي انسان دارند.
به بيان ديگر، رد پاي علائق، احساسات، گرايش ها و خواسته هاي ما به خوبي در باورهاي ما قابل پيگيري است تا آنجا که در نظر برخي، حتي آن احکام که ما به کوشش هاي علمي دست مي زنيم، در اينکه به چه جنبه هايي از واقعيت توجه مي کنيم، متأثر از خواسته ها، گرايش ها و نيازهاي خود هستيم و به طريقي اولي، در هنگام انتخاب ديدگاه هاي مابعدالطبيعي خود نيز، متناسب با نوع روحيات و شخصيت خود عمل خواهيم کرد. (3)
اين مطلب در قرآن کريم نيز مورد توجه ويژه اي قرار گرفته و به تأثير عوامل غير معرفتي بر روند کسب معرفت اشارات بسياري شده است. از منظر قرآن کريم، همانطور که برخي عوامل غيرمعرفتي همچون عمل صالح مي توانند در رشد و اعتلاي معرفت انسان اثرگذار باشند (4)، برخي ديگر از اين عوامل همچون سدي در برابر شناخت و معرفت آدمي قرار مي گيرند و مانعي در برابر راهيابي انسان به سوي حقيقت مي شوند. کبر و غرور، (5) ناسپاسي و عهدشکني، (6) ستمگري و برتري جويي، (7) تأثيرات محيط و اجتماع، (8) و… از جمله مواردي اند که در قرآن کريم از آنها به عنوان موانع غيرمعرفتي اثرگذار بر معرفت انسان ياد شده است.
اين مسأله، يعني تأثيرگذاري عوامل غير معرفتي بر معرفت، از مسائل مورد توجه امام صادق (عليه السّلام) نيز بوده است. مطالعه در آموزه هاي ايشان ما را به اين نکته رهنمون مي سازد که از منظر آن حضرت، اگر چه توجه به بحث و آموزش و تعليم در انتقال مفاهيم ديني به مخاطبان نقش برجسته اي دارد، اما در کنار آن بايستي به مسائل ديگري نيز توجه کرد؛ مسائلي که شايد در نگاه اول بي ارتباط با حيطه معرفت جلوه کنند، اما در نگاهي عميق تر، ارتباطي تنگاتنگ با آن دارند. امام صادق (عليه السّلام) به خوبي بر اين نکته واقف بودند که در کنار مناظرات و بحث ها و استدلال ها درباره مسائل مختلف ديني، بايستي به مسائل ديگري نيز که در چارچوب معرفت نگنجيده، اما نقشي بسزا در آن دارند، توجه نمود.
با توجه به ديدگاه هاي آن امام که برگرفته از تعاليم وحي بود، اين مطلب آشکار مي شود که از نظر ايشان علت بسياري از انکارها و ترديدهاي برخي، به مشکل معرفتي و ضعف شناخت آنان باز مي گردد، بلکه ريشه بسياري از اين ترديدها و مخالفت ها را بايد در جايي وراي معرفت جست. چه بسيار از منکران خدا و معاد ودين که در زمان آن حضرت و نيز ساير ائمه معصومين (عليهم السّلام) بارها و بارها ادله اي قاطع و براهيني محکم از زبان آن بزرگواران شنيده بودند، اما باز هم دست به انکار و ترديد مي زدند. بنا بر آموزه هاي ديني که در تعاليم امام صادق (عليه السّلام) نيز فراوان يافت مي شود، ريشه بسياري از اينگونه انکارها و مخالفت ها را بايد در فرو رفتن انسان در پليدي ها و عمل به زشتي ها جست. به خوبي روشن است که انساني که دلبسته به بدي ها و رذايل اخلاقي است، تمايل ندارد تا با اقرار به وجود خدا و جهان پس از مرگ و يا با اعتقاد به اصول و مفاهيم ديني، مانع و سدي را در برابر هوس ها، جاه طلبي ها و آرزوهاي دور و دراز خود ايجاد کند و آزادي هاي نفساني خود را محدود سازد. از اين روست که دست به انکار حقايق مي زند.
امام صادق (عليه السّلام) در جواب نامه مفضل بن عمر جعفي، که در آن از بروز و ظهور فرقه هاي الحادي در ديار خود خبر داده و از آن امام درخواست پاسخگويي به ادعاها و عقايد آنان را کرده بود، چنين مرقوم فرمودند که: “و [ از من ] خواسته اي که براي رد ايشان و نقض ادعاهايشان کاري کنم [ و نامه اي بنويسم ]، همچون نامه اي که براي رد ديگر بدعت گذاران و اهل تفرقه نگاشتم… به جانم سوگند، نادان ها [ فرقه هاي الحادي ] با آن همه دلايل واضح و نشانه هاي روشن در خلقشان و آنچه از ملکوت آسمانها و زمين و ساخته شگفت استواري که دلالت کننده بر سازنده اي است، مي بينند، از سوي پروردگارشان [ به هلاکت و گمراهي ] در نيامدند؛ بلکه آنان گروهي اند که بر خود، درهاي معصيت را گشودند و راه شهوات را براي خود هموار کردند و از اين رو، هوس هايشان بر دلهايشان چيره شد و با همين ظلم بر نفس خود، شيطان بر ايشان مسلط شد و اين گونه، خداوند بر دلهاي تجاوزکاران مهر مي زند (9). “
از همين رهگذر، هر عملي که موجب شکسته شدن حدود و مرزهاي الهي شود، همچون پرده و حجابي در برابر معرفت و بينش انسان قرار مي گيرد و انسان را به کفر و انکار مي کشاند. از همين روست که آن امام، سه خصلت حرص، تکبر و حسادت را سه ريسه اصلي کفر دانسته اند. (10)
در تعاليم امام صادق (عليه السّلام) موارد بسياري به چشم مي خورد که ايشان با ذکر برخي عوامل غير معرفتي، از آنها به عنوان مانعي در برابر شناخت و دريافت حقيقت ياد کرده است. خودپسندي، خشم و غضب، بيکاري و بطالت نمونه اي از اين عوامل است:
امام صادق (عليه السّلام) خودپسندي و عجب را مايه انحراف انسان از دانش طلبي و کشيده شدن او به سمت انکار حقايق دانسته (11) و از اين صفت رذيله به عنوان مايه هلاکت آدمي ياد کرده اند. (12)
خشم، که از شدت آن در روايات به نوعي از جنون تعبير شده است، (13) عامل ديگري است که به فرموده امام صادق (عليه السّلام)، باعث از ميان رفتن خرد آدمي و در نتيجه از دست دادن قدرت تعقل و شناخت صحيح از ناصحيح مي گردد. (14)
بيکاري و به بطالت گذراندن عمر (15)، فقر و نداري (16) و نداشتن آرامش، نمونه هايي است که از نظر آن حضرت، پرده و مانعي در برابر قوه شناخت آدمي خواهند بود.
در توضيح علت اين تأثيرگذاري چنين بايد گفت که انسان به دليل دارا بودن قوا و استعدادهاي گوناگون و گاه متضاد، خواسته ها و نيازهاي متفاوتي نيز دارد که تمايل بيش از حد به سمت يک قوه، موجبات تضعيف و حتي سرکوبي ساير قوا را فراهم خواهد کرد. “ترجيح خواسته ها و مشتهيات يک قوه بر خواسته هاي ساير قوا، باعث مي گردد که انسان دچار اين گمراهي شود که تصديق قوه مورد ميل خود را بر تصديق هاي ساير قوا ترجيح دهد و فکر و ذکرش تنها پيرامون خواسته هاي آن قوه دور بزند… و اين باعث مي گردد که انسان بيرون از دايره تنگ اطراف خود را نبيند و نداند که در آنجا، معارف حقه و علوم نافعي نيز وجود دارد. (17) “
از همين جهت است که اگر انسان به قواي حيواني خود بيش از حد اعتدال بپردازد و به جاي حاکم بودن بر آنها، محکوم آنها باشد، ساير قواي انساني تضعيف گشته و انسان قادر به شنيدن نداي آنها نخواهد بود. از همين روست که امام صادق (عليه السّلام) توجه بيش از حد به خواسته هاي نفساني و پرداختن به قواي حيواني را موجب تضعيف عقل انسان دانسته اند. چرا که به دليل معطوف بودن توجه انسان به ارضاي اين قوا، خواسته ها و احکام انساني مورد بي توجهي و غفلت واقع خواهند شد و شهوات و خواسته هاي نفساني همچون غباري در برابر روشنايي عقل قرار خواهند گرفت (18).
امام صادق (عليه السّلام) با توجه به اين مطلب و با شناختي که از تأثير برخي عوامل غير معرفتي بر معرفت آدمي داشتند، به خوبي بر اين واقف بودند که هرگونه تلاش در جهت انتقال کامل آموزه هاي ديني و آشنايي مخاطبان با اين مفاهيم، بدون لحاظ کردن اين عوامل، تلاشي ناکافي و ناکارآمد خواهد بود.
ايشان اگرچه در برابر هر پرسشي، پاسخ مناسب آن را ارائه مي دادند و در برابر هر محاجه کننده اي، به بيان پاسخ مي پرداختند و هيچ ادعا و انکاري را بي پاسخ نمي گذاشتند، اما مي دانستند که صرف محاجه و استدلال براي تنبه و بيداري انسانها کافي نيست و از اينرو در مناظرات و مباحث خود، از اصول و روش هاي ديگري نيز بهره مي گرفتند تا انسان هاي گرفتار در حلقه هواهاي نفساني را از قيد و بند آزاد کنند و عقل آنها را از گرد و غبار فرو نشسته بر آن، بيرون کشيده و فرصت انديشيدن به آن دهند.

2. اصل تأثيرگذاري بر تمام ساحات وجودي مخاطبان

امام صادق (عليه السّلام) در طول زندگي پربرکت خويش، مباحثات و مناظرات بسياري با فرقه ها و گروه هاي مختلف برگزار نمودند. از معتقدان به اديان مختلف گرفته تا ملحدان و منکران دين، همه و همه بارها با آن حضرت به گفتگو نشستند و در مناظراتي صريح و بي پرده به بيان عقايد، شبهات و ادعاهاي خود پرداختند؛ امام نيز با متانت و آرامش تمامي سوالات آنان را پاسخ مي دادند. در اين ميان، نکته اي که باعث تمايز مناظرات امام و برجستگي خاص آن از ساير مباحث و گفتگوهاي متداول و رايج مي شد، شيوه خاص آن حضرت در بيان مفاهيم و عقايد ديني بود. گفتار آن حضرت در اينگونه مناظرات به گونه اي بود که گويي هدفي فراتر از اقناع فکري و عقلي مخاطبان دارند و در لابه لاي اينگونه مباحث به دنبال تأثيرگذاري اي فراتر از حيطه معرفت، و نفوذ در همه ابعاد وجودي مخاطبان خويش اند.
توضيح اينکه، گاه هدف از بيان معارف براي مخاطبان، صرفا تعليم و آموزش آنهاست؛ يعني انتقال يک سري از دانش ها و آگاهي ها پيرامون موضوعي خاص به آنان. در اين روش، گوينده، مخاطب اصلي خويش را تنها ذهن و ادراک فرد مقابل مي داند و سعي مي کند تا با استفاده از مجموعه اي از اطلاعات و داده ها، ذهن فرد مخاطب را مملو از يک سري دانستني ها نسبت به موضوع مورد نظر نمايد و از اين طريق او را در برابر آن مسئله متقاعد نمايد. در اين نوع شناخت، تنها حيطه معرفتي انسان مورد توجه قرار مي گيرد و در نتيجه شناخت و آگاهي انسان در همان حيطه محدود شده و پاي از آن فراتر نمي گذارد. اما گاه در انتقال معارف، غايت، فراتر از اقناع عقل و فکر است و علاوه بر ذهن و عقل آدمي ( ساحت معرفت )، ديگر ساحات وجودي انسان يعني ساحت عاطفه و اراده نيز هدف قرار مي گيرد؛ به اين معنا که معارف به گونه اي به مخاطب منتقل مي شوند که علاوه بر تأثير بر فکر و ذهن مخاطب، وي متأثر از دانسته هاي خويش نيز مي گردد و قلب و جانش را نيز با آن مسئله درگير مي کند و رفتار خود را نيز بر اساس شناخت جديد خود شکل و جهت مي دهد. البته در اين روش نيز تعليم و آگاه سازي، رکني اساسي و مقدمه اي براي تأثيرگذاري بر ساحات عاطفه و اراده است، اما هدف غايي نيست، بلکه هدف تأثير بر لايه هاي دروني تر وجود انسان يعني عاطفه و اراده است.
با مطالعه در مناظرات و گفتگوهاي صورت گرفته از سوي امام صادق (عليه السّلام) با افراد و گروه هاي مختلف به خوبي مي توان دريافت که آن امام، مباحث و تعاليم خود را به گونه اي مطرح مي کردند که علاوه بر اقناع عقل و فکر مخاطبان، ديگر ساحات وجودي آنان ( عاطفه و اراده ) نيز به شدت متأثر از اين آموزه ها مي شد و اگر عناد و لجاجتي نبود، به راحتي در برابر اين معارف سر تعظيم فرو مي آورد.
اين نحو از تأثيرگذاري که برگرفته از روش خاص قرآن در بيان اثرگذار معارف دين مي باشد، يکي از مهم ترين علل برتري مناظرات و مباحثات امام صادق (عليه السّلام) بود. اگر چه به خاطر بشري بودن زبان ايشان، اين تأثيرگذاري در مقايسه با قرآن از شدت و حدت کمتري برخوردار بود، اما در مقايسه با ساير آموزه هاي بشري داراي نفوذ و اثربخشي بيشتري بود.
سعي آن امام در گفتگو و مناظرات صورت گرفته بر اين بود که تمام لايه ها و ابعاد وجودي مخاطب يا مخاطبان را با موضوع و مسئله مورد نظر درگير سازند، تا آنان هم به شناخت جامع و صحيحي از دين برسند و هم در جان و دل خويش نسبت به آن احساس خشوع و دلبستگي پيدا کنند، نمونه هاي بسياري از اين دلبستگي و خشوع را مي توان در مناظرات آن حضرت ديد؛ چنان که مناظره کنندگان خود اعتراف مي کردند که تاکنون کسي با آنان اينگونه سخن نگفته است (19) و از اين رو با تمام وجود ايمان مي آوردند (20).
يکي از علل اصلي که باعث مي شد تا تعاليم آن حضرت اينگونه بر عقل و دل مخاطبان بنشيند، نوع ادبيات و زبان به کار گرفته شده توسط ايشان و بهره گيري از قابليت هاي زبان بشري بود. زباني که از آن چنان نفوذ و قدرتي برخوردار بود که مي توانست اعماق جان آدمي را بيدار نموده و متوجه و متذکر حقيقت نمايد. برخي از اين روش ها عبارت بودند از:

2 -1. استفاده از زبان انگيزشي

از جمله روش هاي امام براي اثرگذاري بيشتر بر مخاطبان، بهره گيري از زبان انگيزشي بود. زباني که بر شوق و انگيزه دروني مخاطب براي دريافت حقايق و معارف اصيل ديني مي افزود و مخاطب را براي شنيدن و کسب اينگونه معارف مشتاق تر و تشنه تر مي نمود. چرا که آموزش و انتقال عقايد و مفاهيم ديني به مخاطبان، بدون ايجاد حس نيازمندي و ميل دروني در آنها، تنها موجب اشباع و ارضاي کاذب حس حقيقت جويي آنان شده و انگيزه هاي بعدي را براي کسب اينگونه معارف در آنان مي خشکاند. اما اگر در درون خود انسان جوشش و انگيزه لازم ايجاد شود و جرقه هاي لازم در وجود وي بخورد، تمايل او براي شنيدن هرچه بيشتر اين معارف و تلاش در جهت دستيابي به آنها بيشتر شده و اثربخشي اينگونه معارف و دايره تأثير آن نيز افزون تر مي شود. شايد توجه به همين نکته بود که باعث مي شد آن حضرت در ابتداي مناظرات خود به دنبال ايجاد انگيزه و شوق دروني در مخاطبان خود باشند و سپس به ارائه مطالب و تعاليم خود بپردازند. ايشان با به کار بردن عبارت هايي تلنگرآميز و تنبه انگيز، مخاطب را به خود مي آورند تا لحظه اي از پس حجاب هايي که به دور عقل خود پيچيده بود، رهايي يابد و با برانگيخته شدن از درون خويش، به تفکر فرو رفته و با تأمل و تدبر، راهي به سوي حقيقت باز کند.
به عنوان نمونه، امام صادق (عليه السّلام) در پاسخ به شخصي که به بيان مطالبي سخيف و کم ارزش درباره خداوند پرداخته بود، فرمودند: “فلاني! براي مرد چه زشت است که هفتاد يا هشتاد ساله شده، و در ملک خدا زندگي مي کند و از نعمت هاي او مي خورد، اما خدا را چنان که بايد نمي شناسد. ” (21)
آن حضرت با پرسيدن سوالاتي تأمل برانگيز و گاه عتاب آميز در مناظرات خود، مخاطب را متذکر غفلت ها و جهالت هاي خود مي کردند و او را به سمت حقيقت رهنمون مي شدند. ايشان در مناظره بايکي از زنادقه از او پرسيدند:
” آيا به زير زمين رفته اي؟! مي داني در زير زمين چيست؟! به آسمان رفته اي و مي داني در آن چيست؟! به مشرق و مغرب رفته اي تا ببيني چه چيز در وراي آنهاست؟! و پاسخ زنديق در برابر تمام اين سوالات اين بود که به اين مکان ها نرفته ام و نمي دانم در آنها چيست. و آنگاه امام اينگونه ادامه دادند که: از تو تعجب است که به مشرق نرسيده و به مغرب نرسيده و به زير زمين نرفته اي و به آسمان صعود نکرده اي و نمي داني در آنجا چيست تا بداني که وراي آنها چيست، آنگاه آنچه در آنهاست انکار مي کني! و آيا آدم عاقل آنچه را که نمي شناسد، انکار مي کند؟! (22) و يا در جواب سوالي که از علت محجوب بودن خدا از خلقش و عدم ظهور او در جهان هستي پرسيده شده بود، فرمودند: “واي بر تو! چگونه کسي که قدرت خود را در وجود تو نشان داده، محجوب و پوشيده است؟! (23)
پرسيدن اين سوالات، آن هم با چنين لحني، موجب مي گشت تا مخاطب قدري به خود آمده و در عقايد و انديشه خود تأمل بيشتري کند؛ همين کنکاش و تلاش، گاه مقدمه اي براي نيل به حقيقت مي گشت.
همچنين استفاده آن حضرت از عباراتي صريح و محکم در برابر برخي فرقه ها و عقايد انحرافيشان، اين نکته را به آنان رهنمون مي شد که اعتقاد به خدا و حقايق نازل شده از سوي او، امري کاملاً حق و بدون شک بوده و اين مخالفان و منکرانند که بايد در عقايدا و افکار خود ترديد کنند و به بازنگري در آنها بپردازند. ايجاد چنين لرزشي در عمق جان مخاطبان، آنها را به تأمل و دقت بيشتر در عقايد خود مي کشاند و انگيزه آنها را براي شنيدن عقايد آن حضرت بيشتر مي نمود. به عنوان نمونه، قاطعيت امام در سخن گفتن از خدا و معارف توحيدي در مناظره با ملحدان، اين نکته را به آنانمي فهماند که آنها بديهي ترين و آشکارترين حقيقت هستي را نفهميده اند و از اين رو، اين عيب و نقص آنهاست که قادر به درک اين بديهيات نيستند.
به کار بردن عباراتي همچون “ثکلتک امک… : مادرت به عزايت بنشيند (24) “، “ويلک.. : واي بر تو (25) ” و يا اظهار شگفتي از برخي عقايد (26) و حتي سوگند به جان خود در حقانيت اين عقايد (27)، نمونه اي از زبان صريح و قاطع آن حضرت است.
اتخاذ چنين مواضع راسخ و قاطعي در قبال اصول بديهي دين، همچون اعتقاد به خدا و جهان پس از مرگ، مخالفان را به اين انديشه وامي داشت که شايد حقيقت با آن حضرت باشد که اين چنين با اطمينان و صلابت از عقايد خود سخن مي گويد. نفوذ اين شک و ترديد، پايه هاي اعتقادي باطل آنها را فرو مي ريخت و انديشه هايشان را متزلزل مي کرد و آنها را به تفکر بيشتر مي کشاند.
امام صادق (عليه السّلام) در مناظره اي که با يکي از زنادقه داشتند، چنين با او به صحبت نشستند:
“اگر حقيقت امر آن چنان باشد که اينان [ موحدين ] مي گويند- که اينگونه هم هست- آنان به سلامت رهيده اند و شما هلاک شده ايد، و اگر آن چنان باشد که شما مي گوييد- والبته که اينگونه نيست- شما و ايشان يکسان هستيد. (28) “
اين طرز بيان که مشابه آن در مناظرات و بحث هاي امام، فراوان مشاهده مي شود (29)، متصلب ترين افکار و انديشه ها را به لرزه در مي آورد و مي تواند راه گشاي حرکت به سمت حقيقت باشد.

2-2. استفاده از زبان چند بعدي

امام صادق (عليه السّلام) در بيان معارف و مفاهيم ديني، سعي داشتند تا همانند قرآن کريم، مفاهيم و عباراتي را گزينش و استفاده کنند که قابليت تأثيرگذاري بر تمام ابعاد وجودي انسان را داشته باشند. يعني محتواي آموزه ها، الفاظ و معاني به کار گرفته شده از سوي ايشان داراي بار معنايي عميق و اثرگذاري بود که مي توانست به اعماق وجود انسان نفوذ کرده و علاوه بر تأثيرگذاري بر ذهن و فکر مخاطب، عواطف و اراده او را نيز متأثر سازد.
اين ويژگي که به نوع کلمات و جملات به کار گرفته شده توسط ايشان و به طور کل به ساختار و محتواي جملات آن حضرت باز مي گشت، نشان از توجه و دقت آن حضرت در گزينش و به کار گيري عبارات داشت. عباراتي که قادر بود هم پاسخگوي سوالات و شبهات مخاطبان باشد و هم ساحات عاطفه و اراده آنان را تحت نفوذ خود درآورده و معرفت را به جان و دل آنان بنشاند. اين روش به کارگيري الفاظ و عبارات را که مي تواند بر تمام ابعاد وجودي مخاطب اثر گذارد، زبان چند بعدي نام نهاده ايم. امام صادق (عليه السّلام) به فراخور موقعيت هاي پيش آمده، از اين زبان استفاده کرده و اثرات فراواني بر روي مخاطبان خويش مي گذاشتند.
به عنوان مثال، امام صادق (عليه السّلام) در بيان گستردگي علم خداوند مي فرمايند:
« رازگويي و خزش مور بر صخره صاف، و تپش [ قلب ] پرندگان در هوا را مي شنود… نه هيچ نهاني بر او پوشيده مي ماند و نه چيزي از آنچه گوش ها و ديدگان درمي يابند و نه آنچه که گوش ها و ديدگان در نمي يابند. از ريز ودرشت تا خرد و کلان آن [ همه را در مي يابد ] (30) »
در اينجا ايشان مي توانستند صرفاً به بيان اينکه علم خداوند مطلق است و او به همه چيز آگاه است، اکتفا کنند. اما اين چنين بياني در توصيف علم خداوند، هم مخاطبان را به گستردگي علم خداوند آگاه مي سازد و هم جان و دلشان را متأثر از اين شناخت مي کند. زيرا انسان با شنيدن چنين توصيفي از علم خدا، به خود مي آيد و با خود اينگونه مي گويد که خدايي که از حرکات مورچگان و تپش قلب پرندگان باخبر است، پس به تک تک اعمال من نيز آگاه بوده و هر آنچه مي کنم تحت عنايت و نظارت اوست. توجه به اين ميزان از گستردگي علم خداوند، قلب را متذکر ساخته و آنگاه، انساني که با عقل و قلب به وسعت علم خدا رسيده است، در مي يابد که بايد مراقب تک تک اعمال و رفتارهاي خود نيز باشد؛ زيرا خداوندي همراه اوست که هيچ نکته اي- حتي حرکت و تکان مورچگان نيز- از او پوشيده نيست. همچنين امام صادق (عليه السّلام) در مناظره اي، تجلي قدرت خدا را در وجود انسان توصيف مي کنند:
« پيدايش تو از نيستي، بزرگ شدنت از پس کوچکي،…، بيماري ات پس از سلامت و سلامتت پس از بيماري، رضايتت پس از خشم و خشمت پس از رضايت،…، محبتت پس از نفرت و نفرتت پس از محبت،…، اشتياقت پس از ناپسند داشتنت و ناپسند داشتنت پس از اشتياق،…، و خطور به ذهن آنچه در خيال تو هم نبود و دور شدن از ذهن تو از آنچه بدان باور داشتي [ همه نشانه قدرت اوست ] (31). »
يقيناً هنگامي که انسان با چنين توصيفي از قدرت خدا در وجود خود مواجه مي شود، هم به گستردگي قدرت خداوند پي مي برد و هم بر حضور و ظهور او در جاي جاي زندگي و در تمام مراحل و حالات آن صحه مي گذارد و در همه حال خود را تحت تدبير و اراده او مي بيند و سر تسليم در برابر او فرود مي آورد.

2 -3. استفاده از زبان تأليفي

کلام امام صادق (عليه السّلام) در متاظرات و مباحثات، ترکيبي از شيوه هاي گوناگون گفتاري بود. ايشان بيان خود را منحصر در يک شيوه و سبک خاص نمي کردند و از تمامي ظرفيت هاي موجود، به نحو شايسته اي بهره مي بردند. گاه با براهين منطقي سخن مي گفتند (32)، گاه دست به تمثيل مي زدند (33)، گاه به ساده ترين و دردست ترين وسيله موجود استناد مي کردند (34)، گاه به ساختار بدني و جسم خود (35) و گاه به ساختمان و بنايي بالا رفته استناد مي جستند (36). گاه با سوالات پي در پي فرد را دچار شک و ترديد در عقايدش مي نمودند (37)، گاه با اسم مخاطب بحث خود را پيش مي بردند (38) و گاه تجربيات شخصي فرد را برايش مجسم مي ساختند (39) و خلاصه اينکه با استفاده از شيوه هاي گوناگون به مناظره با مخاطبان مي پرداختند. دليل استفاده از اين روش، تأثير ويژه آن بر روي مخاطبان بود. هر زباني که بتواند با به کارگيري شيوه هاي مختلف و متناسب با هر جايگاه و مقامي سخن بگويد، تأثير بيشتر بر مخاطبان خواهد گذاشت، زيرا هر کس به فراخور توانايي ها و ويژگي هاي شخصيتي خود، از آن بهره مند مي شود.

3. اصل مخاطب سنجي

ارزيابي و سنجش مخاطب، به معناي شناخت دريافت کننده و گيرنده پيام، يکي از عناصر مهم و تعيين کننده در عرصه تعليم و تبليغ مفاهيم ديني است و از چنان اهميتي برخوردار است که تبليغ بدون در نظر گرفتن آن، نه تنها توجيه پذير نبوده، بلکه سبب ناکامي آن نيز خواهد شد. توجه به اينکه که چه چيز را، براي چه کسي، در چه زماني، به چه ميزان و با چه هدفي در اختيار مخاطبان بگذاريم، از اصول مهم در عرصه تبليغ و آموزش مفاهيم ديني است.
در واقع هرگونه تعليمي که بدون اولويت دهي به نقش مخاطب به اجرا درآيد، نه تنها موفق نخواهد شد، بلکه به نوعي ضد تبليغ نيز بدل خواهد گشت.
سخن گفتن بر اساس توانايي هاي مخاطب، تا به آن اندازه داراي اهميت است که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تمامي پيامبران الهي را از جانب خداوند مکلف به رعايت اين امر دانسته اند (40).
حضرت علي (عليه السّلام) نيز درک ظرفيت هاي فکري و روحي مخاطب را اصلي مهم در عرضه و ارائه معارف دانسته و فرموده اند: ” دارنده دانش، نمي تواند همه آن را براي مردم تفسير کند، زيرا در ميان آنان نيرومند و ناتوان است و بخشي از دانش تحمل کردني است و بخشي نيست (41). “
با بررسي مناظرات و مباحثاتي که از امام صادق (عليه السّلام) برجاي مانده است، اين نکته روشن مي شود که توجه به نوع مخاطب يا همان مخاطب سنجي، در همه آموزه ها مورد توجه آن حضرت بوده است. ايشان به خوبي بر اين امر واقف بودند که درک مفاهيم ديني امري تشکيکي بوده که هر کس به فراخور ويژگي ها و ظرفيت هاي خود، قادر به درک بخشي از آن خواهد بود. و از آنجايي که همه مخاطبان داراي توانايي و ظرفيت هاي يکساني نبودند، آن حضرت متناسب با ظرفيت آنها، محتواي مناسب را ارائه مي نمودند و هر يک از آنان را به شيوه اي خاص، مخاطب خويش قرار مي دادند.

3 -1. آموزش بر مبناي استعداد و ظرفيت مخاطبان

بر پايه آنچه بيان شد، توجه به سطح فکر و ظرفيت هاي مخاطبان، يکي از اصول مهم در عرصه تبليغ و ترويج مفاهيم ديني است که مورد توجه امام صادق (عليه السّلام) نيز بوده است. آن حضرت در بحث ها و مناظرات خود، با مخاطبان متناسب با توانايي هاي فکري و ظرفيت هاي روحي آنان سخن مي گفتند و مي فرمودند: “خدا رحمت کند کسي را که مودت و دوستي مردم را به سوي ما جلب مي کند و با آنان به وسيله آنچه که مي شناسند و مي دانند سخن مي گويدوسخن گفتن از آنچه که آنها را انکار مي کنند، ترک مي کند (42). “
اگر مخاطب آن امام، فردي عامي بود، سعي مي نمودند تا با گفتاري ساده و با به کارگيري عباراتي آسان و ملموس با او به صحبت بنشينند و از مطرح کردن بحث هاي ثقيل دوري کنند. از همين رو، آن حضرت در برخورد با مخاطبان عامي بيشتر از قالب هاي ساده اي همچون تمثيل (43)، سوالاتي ساده (44)، اشاره به مخلوقات (45) و يا تجربيات و احوالات شخصي فرد (46) استفاده مي کردند. از آن سو، اگر مخاطب ايشان فردي اهل فن و اصطلاح بود و از توانايي و قدرت ذهني بالايي برخوردار بود، آن حضرت در مقابل وي زبان اصطلاح مي گشودند و بحث هاي ظرفيت و دقيق عقلاني مطرح مي نمودند و با فنون و روش هاي خاص، بحث را در جهت مطلوب پيش مي بردند. نمونه هايي از اين روش عبارتند از:
1- استفاده از براهين و استدلال هاي عقلي (47)
2-مطرح کردن سوالاتي دقيق و حساب شده و کشاندن فرد از مرحله انکار به مرحله شک (48)
3- پاسخ گرفتن از مخاطب و به اعتراف کشاندن وي (49)
4- استفاده از بيان خود خصم عليه او (50)
5- طرح شق هاي مختلف براي يک مسأله و نفي تک تک آنها تا رسيدن به شق مطلوب (51)
البته بحث بر سر اينکه در تبليغ و عرضه مفاهيم ديني، چه چيزهايي به چه کساني گفته شود يا گفته نشود، تنها به ظرفيت فکري افراد و ميزان هوش و استعداد آنها ختم نمي شود، بلکه توجه به ظرفيت هاي روحي افراد نيز يکي ديگر از عوامل تعيين کننده و اثرگذار است. توضيح اينکه در متون ديني علاوه بر توصيه به در نظر گرفتن سطح فکري افراد، به مورد مهم ديگري نيز، که همان ظرفيت و گنجايش روح و قلب افراد است، توجه شده است. ظرفيتي که به فراخور افزايش نور ايمان، قابل ازدياد بوده و در مقابل آن، بر اثر دلبستگي به گناهان، از گنجايش آن کاسته مي شود و انسان را از درک و فهم برخي حقايق و حکمتها محروم مي کند. چنين انسان هايي اگر چه ممکن است از هوش و ذکاوت بالايي برخوردار باشند، اما به خاطر فرو رفتن در رذايل دنيوي، ظرفيت قلبي مناسب را براي حقايق و حکمت هاي متعالي ندارند.
به کار بردن تعابيري همچون ” نااهل” (52) از سوي امام صادق (عليه السّلام) براي چنين افرادي نشان مي دهد که صرف داشتن توانايي فکري، نمي تواند دليلي براي عرضه همه معارف برايشان باشد. بلکه افراد بايد اهليت لازم را نيز داشته باشند و ظرفيت هاي دروني و روحي آنان نيز مورد توجه قرار گيرد.
به عنوان نمونه، امام صادق (عليه السّلام) در پاسخ به سوالاتي که درباره رويت و مشاهده خداوند از ايشان پرسيده مي شد، به فراخور ظرفيت دروني افراد، جواب هاي مختلفي مي دادند. چنانکه اگر مخاطب ايشان داراي ايماني ضعيف و ظرفيتي اندک بود، آن امام به شدت رويت خدا را منکر مي شدند و آن را انکار مي نمودند (53). اما اگر سائل از ياران خاص آن حضرت و شخصي مومن و داراي قلبي راسخ و استوار بود، رويت خدا را نه تنها انکار نمي کردند، بلکه به گونه اي ظريف و دقيق بر آن صحه نيز مي گذاشتند: ابي بصير نقل مي کند که: ” از امام صادق پرسيدم آيا مومنان در قيامت خدا را مي بينند؟! امام فرمود بله و حتي قبل از قيامت هم مي بينند! گفتم چه هنگام؟! فرمود: هنگامي که به آنها خطاب شد: ألست بربکم، قالو بلي. سپس امام لحظه اي درنگ کردند و فرمودند، همانا مومنين در همين دنيا و قبل از قيامت نيز خدا را مي بينند؛ آيا تو در همين وقت نمي بيني؟! به امام گفتم: فدايتان گردم، آيا مي توانم اين سخن را از شما براي ديگران نيز نقل کنم؟! امام فرمود: نه! (54) “
آنچه که از اين گفتگو برداشت مي شود اين است که امام براي شخصي چون ابو بصير، رويت خدا در دنيا و آخرت را تاييد مي کنند، چرا که او ظرفيت درک چنين حکمتي را داشت. اما نقل آن را براي ديگران منع مي کنند.
بر اين اساس، توجه به مخاطب و سنجش توانايي هاي فکري و روحي آنان يکي از نکات در خور توجه در مناظرات و مباحثات امام صادق (عليه السّلام) است و ايشان با توجه به ظرايف فکري و روحي مخاطبان به بيان مفاهيم و معارف ديني مي پرداختند و به فراخور گنجايش افراد از روش ها و مطالب مختلفي استفاده مي نمودند.

نتيجه

آنچه در اين مقاله براي نيل به آن تلاش شد، دستيابي به برخي از اصول حاکم بر مناظرات و مباحثات امام صادق (عليه السّلام) بود. در اين مقاله سعي بر اين بود تا با بررسي مناظرات صورت گرفته از سوي آن حضرت، برخي مباني و روش هاي حاکم بر اين مناظرات استخراج شده و به عنوان الگويي در جهت تبليغ مباني دين مورد استفاده قرار گيرد.
نخستين نکته اي که در اين راستا حاصل شد، توجه امام صادق (عليه السّلام) به نقش و تأثير عوامل غير معرفتي بر روند شکل گيري معرفت بشري بود. مسأله اي که معمولاً در مباحث معرفتي از آن غفلت شده و توجه چنداني به آن نمي شود. عوامل غير معرفتي- بسته به نقش منفي يا مثبت خود- تا آن اندازه بر معرفت آدمي اثر گذارند که مي توانند انسان را از درک برخي از بديهي ترين مطالب بازدارند و يا در نقطه مقابل، در کشف و فهم راحت برخي مسايل ياري رسانند. از اينرو در عرصه ارائه و آموزش مفاهيم ديني، بايستي در کنار توجه به جنبه هاي معرفتي، به ساير عوامل غير معرفتي همچون ويژگي هاي شخصيتي مخاطبان، صفات اخلاقي و آرزوها و خواسته هاي نفساني آنان نيز توجه ويژه اي داشت.
بنابر اصل دوم، که همان تلاش در جهت تأثيرگذاري بر تمام ساحات وجودي انسان بود، روش هاي امام به منظور نفوذ در ساحات سه گانه انسان يعني معرفت، عاطفه و اراده مورد بررسي قرار گرفت. چرا که معارف دين از سوي آن حضرت به گونه اي منتقل مي شد که علاوه بر رشد معرفت مخاطبان و آگاه ساختن آنان نسبت به حقايق ديني، زمينه هاي تقويت و پرورش باورهاي قلبي را نيز در آنان فراهم مي نمود و عقل و قلب و رفتار آنان را متأثر از خود مي ساخت.
توجه به شناخت مخاطبان نيز، از ديگر اصول حاکم بر مناظرات امام صادق (عليه السّلام) بود. ارزيابي و سنجش مخاطبان، به معناي شناخت حالات، روحيات و ظرفيت هاي آنان، يکي از نکات مورد توجه آن حضرت بود.
معارف ديني، به علت دارا بودن درجات و سطوح مختلف معرفتي، به ظرافت ها و پيچيدگي هايي آراسته است که بيش از هر عرصه ديگري، نيازمند شناخت توانايي ها و ظرفيت هاي فکري و روحي مخاطبان است تا بر اساس آن، با هر کس به فراخور درک و فهم وي به گفتگو نشست. از اينرو، امام صادق (عليه السّلام) با توجه به اين مسأله و با شناخت سطوح مختلف، به مخاطبان خويش منتقل مي ساختند.
در پايان اين نکته لازم به ذکر است که، اصول تنها بخشي از اصول و روش هاي حاکم بر مناظرات آن حضرت است و يقيناً موارد بسياري را مي توان با دقت و تأمل بيشتري استخراج نمود که اين امر نيازمند کاري مجزا و فراتر از يک مقاله مي باشد.

پي نوشت ها :

1- استاديار دانشگاه امام صادق (عليه السّلام) .
2- کارشناسي ارشد فلسفه و کلام اسلامي.
3- وستفال، « پولس قديس را بجد بگيريم » 1378، 10-14؛ پورسينا، تأثيرگناه بر معرفت، 195.
4- علامه طباطبايي، الميزان، ج17، 23-25.
5- اعراف/ 146، فرقان/ 21، غافر/ 56.
6- لقمان/ 32.
7- نمل/ 14
8- مطففين/14 و 15
9- مجلسي، بحارالانوار، ج3، ص 153.
10- کليني، الکافي، ج2، ص 298.
11- محدث نوري، مستدرک الوسايل، ج1، ص 140.
12- کليني، الکافي، ج2، ص 313.
13- سيد رضي، نهج البلاغه، حکمت 255.
14- کليني، الکافي، ج2، ص 305.
15- کليني، الکافي، ج5، ص 148.
16- ابن بابويه، خصال، ص 284.
17- علامه طباطبايي، الميزان، ج5، ص 268.
18- ناگفته نماند که ميزان تأثيرگذاري عوامل غير معرفتي بر شناخت و باورهاي انسان، در حوزه هاي مختلف، متفاوت است. در برخي از حوزه هاي معرفتي که معرفت به گزاره هاي مورد نظر به نحو چشمگيري با حيث اخلاقي انسان ( احساسات و تمايلات وي ) درگير است، اين تأثيرگذاري بسيار چشمگيرتر است ولي در حوزه هايي که باور به گزاره هاي مربوطه، با احساسات و خواسته هاي انسان کمتر برخورد دارد، امکان تأثير نيز بسيار کاهش مي يابد. به بيان بهتر، هرچه موضوع معرفت، منافع ما را بيشتر تهديد کند، بيشتر مايل مي شويم تا با آن مطابق خواسته هاي خود رفتار کنيم.
19- طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 334.
20- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 333؛ کليني، الکافي، ج1، 104.
21- خزاز قمي، کفايه الأثر، ص 260.
22- طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 334.
23- شيخ صدوق، التوحيد، 127.
24- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 369.
25- کليني، الکافي، ج1، 101.
26- مجلسي، بحارالانوار، ج3، 152.
27- مجلسي، بحارالانوار، ج3، 153.
28- کليني، الکافي، ج1، 96.
29- ر. ک: کليني، الکافي، ج1، 92؛ طبرسي، الاحتجاج، ج2، 336.
30- مجلسي، بحارالانوار، ج3، 194.
31- کليني، الکافي، ج1، ص 97.
32- شيخ صدوق، التوحيد، 190.
33- شيخ صدوق، التوحيد، 108.
34- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 333.
35- کليني، الکافي، ج1، 102.
36- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 332؛ کليني، الکافي، ج1، 107.
37- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 342؛ کليني، الکافي، ج1، 100-97؛ شيخ صدوق، التوحيد، 293-297.
38- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 334.
39- شيخ صدوق، التوحيد، 292.
40- شيخ صدوق، الأمالي، 419.
41- شيخ صدوق، التوحيد، 268.
42- شيخ صدوق، الأمالي، 99.
43- شيخ صدوق، التوحيد، 108.
44- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 334.
45- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 87؛ کليني، الکافي، ج1، 80.
46- شيخ صدوق، التوحيد، 289؛ همان، 231.
47- شيخ صدوق، التوحيد، 243.
48- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 342؛ کليني، الکافي، 100-97.
49- طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 73-74.
50- طبرسي، الاحتجاج، ج2، 333؛ کليني، الکافي، ج1، ص 100-97؛ همان، 91-93.
51- طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 71.
52- مجلسي، بحارالانوار، ج2، 68.
53- شيخ صدوق، الأمالي، 708.
54- شيخ صدوق، التوحيد، 117.

منابع تحقيق:
– ابن بابويه، محمد ( شيخ صدوق )، التوحيد، قم: جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، 1357.
-……………. کتاب من لا يحضره الفقيه، تحقيق علي اکبر غفاري، قم: موسسه النشر الاسلامي، چاپ دوم، بي تا.
-…………. الخصال، قم: جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، 1357.
-………… الامالي، قم: کتابخانه اسلامي، 1362.
– پورسينا، زهرا، تأثير گناه بر معرفت، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1358.
– حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج9، قم: موسسه آل البيت، 1409.
– خزاز قمي، علي بن محمد، کفايه الأثر، قم: بيدار.
– ساجدي، ابوالفضل، زبان دين و قرآن، قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1383.
– سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم: بضعه الرسول، چاپ اول، 1379.
– طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم: موسسه نشر الاسلامي، 1417ق.
– طبرسي، ابي منصور احمد، الاحتجاج، ج2، مشهد: نشر مرتضي، 1403 ق.
– کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، 1361.
– مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت: موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق.
-محدث نوري، مستدرک الوسائل، ج1، قم: موسسه آل البيت، 1408 ق.
– وستفال، مرالد، « پولس قديس را بجد بگيريم »، ترجمه مصطفي ملکيان، انديشه ديني، 2 ( زمستان 1378 )

منبع مقاله :
پاکتچي، احمد؛ (1391)، مباني و روش انديشه ي امام صادق (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد