اصول و مبانی معرفت شناختی (قسمت اول)
باید برای ارتباط با خداوند و شناخت او راهی فراروی انسان باشد. بیان این حقیقت بر عهده مبانی معرفت شناختی است. مبانی معرفت شناختی نیز خود لازم است با اصول معرفت شناختی توأم شوند تا ارزش واقع نمایی و حقیقت نگری آنها به روشنی مشخص گردد. در حالی که مبانی معرفت شناختی محورها، منابع و جهت های معرفتی را بیان می کنند، اصول معرفت شناختی به لوازم، نتایج و داده های این عناصر مبنایی، اشارت دارند. بدین ترتیب، اصولی چون اصل واقعیت، اصل حقیقت، اصل ائتلاف وحی و عقل، اصل همخوانی ظاهر و باطن، اصل سازگاری نظریه با عمل، اصل همبستگی میان عمل و نتیجه آن، از جمله اصول معرفت شناختی ای است که نظام تربیتی اسلام بر آنها تأکید می ورزد و تخطی از آنها را مجاز نمی شناسد. در واقع، اصول معرفت شناختی به ارزشهای معرفت شناختی، یعنی به بایدها و نبایدهایی اشاره دارد که از اقتضائات و لوازم معرفت شناسی به شمار می آیند.
اصل واقعیت
اعتبار و اهمیت معرفت به جنبه واقع گرایی و واقع نمایی آن باز می گردد. ارتباط معرفت با واقعیت از نوع ارتباط سبب و مسبب است؛ زیرا واقعیت نمایی اثر مستقیم معرفت است. چنانچه در پی تحصیل معرفت، واقعیتی کشف نشود، باید در اصل معرفت بودن آن تردید کرد. بدین ترتیب، معرفت از اصل واقعیت پیروی می کند تا واقعیتی را ورای ذهن و تصور و نظر بنمایاند. در حقیقت، یکی از معیارهای بازخوانی و ارزش گذاری معرفت میزان واقع نمایی آن است: هرچه معرفت از این جنبه رساتر باشد، معتبرتر و مطمئن تر خواهد بود. از این روی، معرفتهای یقینی از نظر ارزش و ارزش گذاری رتبه های برتر را احراز می کنند. در هر صورت، آنچه به معرفت اعتبار می بخشد و آن را از سفسطه و مغلطه متمایز می سازد حقیقتی جز معرفت پذیری واقعیت و واقعیت پذیری معرفت نیست.
میزان واقع نمایی معرفت به میزان و گستردگی جهان بینی و مبانی معرفت شناختی بستگی دارد. هرچه جهان بینی گسترده تر و عالی تر باشد و دامنه وسیع تری را در برگیرد، واقع نمایی معرفت نیز گسترده تر و وسیع تر خواهد بود؛ تا آنجا که حتی فراتر از واقعیت، حقیقتی را بنمایاند. برای نمونه، بر اساس مبانی و اصول معرفت شناختی از دیدگاه اسلام، دایره معرفت بشری تا پایه درک و شناخت خداوند و اوصاف و افعال و آیات او گسترش می یابد؛ به ویژه آنکه خداوند نشانه های قدرت و عظمت و لطف و رحمت خویش را در اندرون جان و روان و جسم انسان ها، و همچنین در آفاق جهان به طور آشکار و بدون کمترین اجمال و ابهامی نمایانده است تا بر آنان ثابت شود که او حق و حقیقت است و بر هر چیزی شاهد و گواهی روشن. در جهان بینی اسلامی، واقع نمایی معرفت به حدی است که جای هیچ گونه تردیدی در ساحت هستی درباره وجود و خالقیت حق تعالی باقی نمی گذارد. وقتی او واقعیت داشته باشد تمام آنچه از او هست گردیده است واقعیت خواهد داشت.
اصل صدق و حقیقت
با صرف نظر از انعکاس واقعی و خارجی موضوع و محمول معرفت در جهان واقع و خارج ذهن، معرفت از نگاه جهان بینی الهی می تواند جنبه حقیقت نمایی نیز داشته باشد. بنابراین هر واقعیتی لزوما حق نیست و به حقیقت نمی انجامد. بدیهی است وقتی گفته می شود از نگاه جهان بینی الهی واقعیت هایی صدق اند و حقیقت دارند، منظور این است که باید همان گونه باشند که هستند؛ یعنی همان گونه که واقعیت امر نشان میدهد. در نقطه مقابل، واقعیت هایی یافت می شوند که کذب و بطلان محض اند و هیچ حقیقتی را نمی نمایند. بنابراین هر معرفتی به صدق نمی انجامد تا کاشف حقیقت باشد؛ اما چنانچه حقیقتی را کشف کرد، هیچ چیزی به پایه ارزش آن نمی رسد. از این روی، گفته اند معرفت واقعی و حقیقی که بالاتر از آن از نظر ارزش معرفتی یافت نمی شود، معرفة الله است؛ معرفتی که مبنا و اساس است و ایمان شاخ و برگی از آن؛ معرفتی که کانون نور است و علم شعاعی از آن. دعای مشهور معرفت ناظر به همین حقیقت است:
بارالها، خودت را به من بشناسان؛ چرا که اگر تو خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. بارالها، پیامبرت را به من بشناسان؛ زیرا اگر پیامبرت را به من نشناسانی، امام و حجتت را نخواهم شناخت. بارالها، امام و حجت خود را به من بشناسان؛ زیرا چنانچه امام و حجت خود را به من نشناسانی، از دینم منحرف خواهم شد.
این قبیل دعاها نشان می دهند که شناخت حقایقی چون خداوند، پیامبران و حجج الهی برای انسان میسر است. در غیر این صورت درخواست ما برای دستیابی به چنین معرفتهایی مهمل و بی خاصیت می بود. این دعاها همچنین نشان میدهد که حقیقت معرفت چیزی جز شناخت خداوند و شناخت سفرا و حجج او، یعنی پیامبران و امامان نیست. حال چگونه باید به این حقیقت دست یافت؟ بدیهی است باید به کمک فطرت و عقل ناب به مفاد وحی ملتزم شد و با الهام و امداد آنها به این معرفتها نایل آمد. با این بیان، تربیت صورت می پذیرد تا به معرفت دست یابیم؛ به معرفت می رسیم تا حقیقت را کشف کنیم؛ و تمام حقیقت، که همه حقایق به او باز می گردند کسی جز خداوند نیست.
اصل سازگاری عقل با وحی
رابطه عقل و وحی از جمله مباحث کهن کلامی است که از دیرباز ذهن متکلمان ادیان الهی و وحیانی را به خود مشغول داشته است. بنابر این اصل، عقل سلیم و خرد ناب انسانی به حکمت الهی در فرو فرستادن وحی و ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی آگاه می شود و در نتیجه، زبان به تأیید وحی می گشاید. وحی نیز، خود، هر فرمان و دستورالعملی را که صادر می کند مطابق درک و فهم عقل سلیم می فرستد تا راهنمای عقل انسان باشد. اینکه خداوند در موارد فراوانی از قرآن، ما را به تعقل و اندیشه عقلانی فرا می خواند، دلیل روشنی بر سازگاری عقل و وحی است. برای نمونه، در مواردی با بیان آیات و احکام الهی، انسان را به تعقل و درک عقلانی آنها فراخوانده است. در مواردی نیز، منظور الهی را از انزال قرآن به طور مطلق، همچنین انزال قرآن به زبان عربی، این دانسته که انسان برای فهم آن عقلانیت خویش را به کار بندد و درباره آن و حقایق درون آن نیک بیندیشد. در یک مورد نیز از زبان اهل دوزخ می فرماید آنان با حسرت تمام می گویند چنانچه به کلام پیامبر نذیر الهی گوش فرامیدادیم یا درباره وحی الهی عقلانیت خویش را به کار می گرفتیم، اکنون از اصحاب جهنم نمی بودیم.
این آیات و مانند آنها نشان می دهند که هرچه از سوی خداوند به منزله آیات او و قرآن و دین و شریعت نازل شود، در قلمرو درک و اندیشه عقلانی بشر قرار دارد و بشر با همین عقل به ظاهر ساده، ولی در واقع پیچیده و توانمند خویش می تواند به بسیاری از حقایق عالم پی برد و به وجود آن حقایق اعتراف کند.
ادامه دارد..
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص278-275، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388