منابع اسلامى – که شامل آیات و روایات است حاوى «دانش»ها و «روش»ها است. با این تفاوت که آنچه مربوط به معرفت شناسى و احکام تکلیفى شرعى مى شود، به طور حداکثر آمده است؛ زیرا معارف ملکوتى فراتر از دسترسى بشر است و اگر از طریق پیامبران و وحى القا نمى شد، راه آن بر روى بشر بسته بود. اما آنچه مربوط به علوم تجربى مى شود، به طور اشاره و حداقل آمده است؛ زیرا مشیت و اراده خدا بر آن است که دانش ها و روش هایى که تجربى و حسى است و انسان با تلاش و پویایى، توانایى دست یابى به آنها را دارد، به وسیله خود انسان به دست آید. البته از آنجا که آیات، داراى مفاهیم و لایه هاى علمى فراوان است و روایات نیز بسیار گسترده است، با جست و جو و تفکر و یافتن ارتباط میان موضوعات مطرح شده در آیات و روایات، مى توان راهنمایى هاى فراوانى از جهت دانشى و روشى نسبت به علوم تجربى به دست آورد؛ به طورى که اگر یافته هاى علمى با آیات و روایات مطابق بود، ضریب اطمینان ما نسبت به درستى تجربه هاى بشرى بیشتر مى شود. گفتنى است یافته هاى علمى مستند، نباید با صریح آیه و روایت معتبر در تناقض باشد، و اگر چنین موردى پیش آمد، یا برداشت ما از آیه و روایت اشتباه بوده و یا تجربه علمى ما در حد فرضیه است و استناد دقیق ندارد.
در نتیجه به هر مقدار از دانش هاى مطرح شده در آیات و روایات، در یافته هاى علمى، بیشتر استفاده شود، رنگ اسلامى بودن آن بیشتر خواهد بود و پسوند اسلامى براى آن سزاوارتر است و درباره دانش هاى محض و علوم پایه مانند ریاضى، شیمى و فیزیک به هر مقدار تلاش دانشمندان به انگیزه از «اویى» و به سوى «اویى» بیشتر باشد اسلامى و الهى براى آن حرکت علمى شایسته تر و سزاوارتر خواهد بود.
گفتنى است آنچه از معارف دینى و قرآنى در حوزه علوم انسانى و اجتماعى مطرح است، مجموعه اى از بایدها و نبایدها است که بر آنها برهان عقلى و نقلى اقامه شده و موضع دین نسبت به رعایت آنها معلوم گردیده است؛ از این بخش مى توان با نام مکتب یاد کرد.
اما روش ها و یا علوم عبارت از تجربه هاى بشر براى تأمین نظر مکتب در عرصه زندگى فردى و اجتماعى است. تجربه ها همان طور که از نامشان پیدا است به طور دائم در حال تکمیل شدن، اصلاح یافتن و بازنگرى است.
در منابع اسلامى با گزاره هایى رو به رو هستیم که حاوى روش اند. روش ها مى توانند در تحولات اجتماعى، تغییر کنند، نظیر آنکه ساخت قدرت سیاسى و تفکیک وظایف قوا در نظام سیاسى حکومت اسلامى، متناسب با بهترین تجربه ها و روش ها تغییر مى کند؛ اما مکتب همان بایدها و نبایدهاى جاودانه است و جز در موارد محدود تغییر نمى کند.
اگر مکتب اقتصادى، سیاسى، مدیریتى، اجتماعى، تربیتى و… بر اساس اسلام شکل گیرد و روش ها و تجربه ها در خدمت فهم شیوه اجراى دستورات مکتب قرار گیرد، در نتیجه اضافه کردن پسوند اسلامى به علم صحیح است. اما اگر در حوزه اى از علوم با چنین حجمى از ارزش ها (مکتب) و روش هاى در خدمت تحقق آنها، مواجه نشده باشیم، اضافه کردن پسوند اسلامى به علم دلیلى ندارد.
در گرایش ها و رشته هاى علمى – به خصوص علوم انسانى و اجتماعى وظیفه ما مراجعه به متن آیات و احادیث و تفسیر یا تطبیق آنها با شرایط حاضر است. اما در حوزه هایى که دانش و تجربه بشرى مستقل است و یا در خدمت مکتب قرار دارد، وظیفه ما شناخت دانش و تجربه ها و تشخیص نظر دین در جواز و عدم جواز کاربرد آن است.
در نتیجه به هر مقدار از دانش هاى مطرح شده در آیات و روایات، در یافته هاى علمى، بیشتر استفاده شود، رنگ اسلامى بودن آن بیشتر خواهد بود و پسوند اسلامى براى آن سزاوارتر است و درباره دانش هاى محض و علوم پایه مانند ریاضى، شیمى و فیزیک به هر مقدار تلاش دانشمندان به انگیزه از «اویى» و به سوى «اویى» بیشتر باشد اسلامى و الهى براى آن حرکت علمى شایسته تر و سزاوارتر خواهد بود.
گفتنى است آنچه از معارف دینى و قرآنى در حوزه علوم انسانى و اجتماعى مطرح است، مجموعه اى از بایدها و نبایدها است که بر آنها برهان عقلى و نقلى اقامه شده و موضع دین نسبت به رعایت آنها معلوم گردیده است؛ از این بخش مى توان با نام مکتب یاد کرد.
اما روش ها و یا علوم عبارت از تجربه هاى بشر براى تأمین نظر مکتب در عرصه زندگى فردى و اجتماعى است. تجربه ها همان طور که از نامشان پیدا است به طور دائم در حال تکمیل شدن، اصلاح یافتن و بازنگرى است.
در منابع اسلامى با گزاره هایى رو به رو هستیم که حاوى روش اند. روش ها مى توانند در تحولات اجتماعى، تغییر کنند، نظیر آنکه ساخت قدرت سیاسى و تفکیک وظایف قوا در نظام سیاسى حکومت اسلامى، متناسب با بهترین تجربه ها و روش ها تغییر مى کند؛ اما مکتب همان بایدها و نبایدهاى جاودانه است و جز در موارد محدود تغییر نمى کند.
اگر مکتب اقتصادى، سیاسى، مدیریتى، اجتماعى، تربیتى و… بر اساس اسلام شکل گیرد و روش ها و تجربه ها در خدمت فهم شیوه اجراى دستورات مکتب قرار گیرد، در نتیجه اضافه کردن پسوند اسلامى به علم صحیح است. اما اگر در حوزه اى از علوم با چنین حجمى از ارزش ها (مکتب) و روش هاى در خدمت تحقق آنها، مواجه نشده باشیم، اضافه کردن پسوند اسلامى به علم دلیلى ندارد.
در گرایش ها و رشته هاى علمى – به خصوص علوم انسانى و اجتماعى وظیفه ما مراجعه به متن آیات و احادیث و تفسیر یا تطبیق آنها با شرایط حاضر است. اما در حوزه هایى که دانش و تجربه بشرى مستقل است و یا در خدمت مکتب قرار دارد، وظیفه ما شناخت دانش و تجربه ها و تشخیص نظر دین در جواز و عدم جواز کاربرد آن است.