اعتبارسنجي احاديث احياء العلوم غزّالي(2)
اعتبارسنجي احاديث احياء العلوم غزّالي(2)
نگاهي مستقيم به احاديث احياء- وجوب حسن ظنّ به جميع صحابه
غزّالي در فصل نخستين بخش قواعد العقايد کتاب احياء العلوم، شهادتين را يکي از دو مبناي اصلي اسلام، مي شناساند و سپس در معناي شهادت به پيامبري پيامبران، اعتقاد به فضل صحابه را بر ديگران، به ترتيب ابوبکر و عمر و عثمان و علي (ع)واجب مي شمارد و مي افزايد که حسن ظنّ به جميع صحابه و ستايش آنان – همان گونه که خدا و فرستاده اش، آنان را ستوده اند- واجب است. در نظر غزّالي، اخبار بسياري دليل اين مدّعا و آثار فراواني گواه اين دعوي است و هرکه چنين اعتقادي داشته باشد، اهل حق است و هرکه اين گونه نباشد، گمراه و اهل بدعت است. بنگريد:
… و ان يعتقد فضل الصحابه- رضي الله عنهم- و ترتيبهم، و ان افضل الناس بعد النبي صلي الله عليه و سلم ابوبکر ثم عمر ثم عثمان ثم علي رضي الله عنهم، و ان يحسن الظن بجميع الصحابة، و يثني عليهم کما اثني الله عز و جل و رسوله صلي الله عليه و سلم و عليهم اجمعين. فکل ذلک مما وردت به الاخبار و شهدت به الآثار. فمن اعتقد جميع ذلک موقناً به، کان من اهل الحق و عصابة السنة و فارق رهط الضلال و حزب البدعة.( احياء العلوم، ج 1، ص 161).
سخن ما بر سر اخباري است که به زعم غزّالي، دالّ بر اين مدّعيات است؛ اخباري که نشان مي دهند ابوبکر و عمر و عثمان از ديگر صحابه، به ويژه اميرمؤمنان (ع)افضل اند و حسن ظنّ به جميع صحابه، واجب است و کسي که چنين معتقد نباشد، گمراه و اهل بدعت است. ما نخست به دعوي دوم مي پردازيم و سپس مدّعاي نخست را بررسي مي کنيم.
پيشتر ياد کرديم که براساس سخن غزالي، حديث معتمد و معتبر، حديثي است که:
1. با بديهي عقل و تعقّل صحيح، مخالف نباشد.
2. با نصّ قاطع قرآن، مخالف نباشد.
3. با سنّت متواتر، مخالف نباشد.
4. با اجماع امّت، مخالف نباشد.
پرسشي که در اينجا شايان توجّه و پاسخگويي است، اين است که اگر فرضاً، اخباري دال بر وجوب حسن ظنّ به جميع صحابه، وجود داشته باشند، آيا واجد شروط چهارگانه ي بالا هستند؟
در پاسخ بدين پرسش، نخست به معني صحابي توجه مي کنيم. حافظ ابن حجر در تعريف صحابي مي نويسد:
درست ترين سخن در تعريف صحابي، چنين است: هرکه در حال اسلام، پيامبر را ملاقات کرده و مسلمان مرده باشد.( الاصابه، ج 1، ص 8)
بر مبناي اين تعريف و از آنجا که اسلام با شهادتين محقّق مي شود، هرکه در زمان حيات پيامبر (ص)شهادتين گفته و با حضرتش ديدار کرده باشد، صحابي به شمار مي رود. در اين صورت، مي توان عبدالله بن ابيّ، رئيس منافقان مدينه را نيز صحابي به شمار آورد؛ به ويژه آنکه پيامبر (ص)درباره ي او فرموده است:
فلعمري لنحسننّ صحبته ما دام بين اظهرنا.( الطبقات الکبري، ج 2، ص 65)
آري، ممکن است کسي منافقان ظاهر النفاق، همچون عبدالله بن ابي را صحابي نداند؛ ليکن بنا به تعريف فوق، منافقان غير ظاهر النفاق، همچنان، صحابي خواهند بود. به گواهي آيات قرآن کريم، اين منافقان غير ظاهر النفاق در زمان حيات پيامبر(ص) نيز بوده اند و در ميان مسلمانان مي زيسته اند. بنگريد:
و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدينة مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون الي عذب عظيم.( التوبه(9)/ 101)
خداوند متعال در اين آيه، به رسول گرامي اش مي گويد که شماري از باديه نشينان و مردم مدينه، در شمار منافقان اند؛ حال آنکه اي پيامبر، تو آنان را نمي شناسي؛ و ما آنها را به شدّت و به مرّات، عذاب خواهيم کرد.
حال که چنين است، چگونه رواست که بر هر آن کس که پيامبر (ص)را ديده و شهادتين بر زبان رانده، نام صحابي نهيم و بي هيچ ضابطه ي ديگري، به وجوب حسن ظنّ به او قائل شويم؟! آيا ممکن نيست که چنين کسي در شمار منافقاني باشد که بنابر آيه ي بالا، تنها خدا از نفاق آنان آگاه است؟ « بسوخت ديده ز حيرت که اين چه
بوالعجبي است!»
علاوه بر اينها، صحابه ي پيامبر(ص) در زمان حيات و پس از وفات ايشان، با يکديگر مخالفتها و نزاعهاي بسياري داشته اند و به ويژه پس از رحلت نبي اکرم، با يکديگر جنگيده اند و همديگر را کشته اند! سعد الدين تفتازاني، اديب و متکلّم مشهور سنّي در قرن هشتم، در اين باره مي نويسد:
إن ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات علي الوجه المسطور في کتب التواريخ و المذکور علي السنة الثقات، يدل بظاهره علي أن بعضهم- بعض الصحابة- قد حاد عن طريق الحق و بلغ حد الظلم و الفسق. و کان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملک و الرئاسة. ( الصحابه، ص 22، به نقل از: شرح المقاصد، ج 5، ص 310)
مهم تر از اينها، احاديثي است که خط بطلان بر وجوب حسن ظنّ به جميع صحابه مي کشد. بنگريد:
1. و إنه يجاء برجال من امتي فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول: يا رب اصحابي. فيقال: إنک لا تدري ما أحدثوا بعدک. فأقول کما قال العبد الصالح: و کنت عليهم شهيداً ما دمت فيهم فلما توفيتني کنت انت الرقيب عليهم. فيقال: إن هؤلاء لم يزالوا مرتدين علي اعقابهم منذ فارقتهم.( البخاري تفسير سورة المائدة، باب ايّها الرسول بلّغ ما أنزل إليک؛ و تفسير سورة الأنبياء. و الترمذيّ أبواب صفة القيامة، باب ما جاء في شأن الحشر؛ و تفسير سورة طه.)
2. ليردون علي ناس من اصحابي الحوض حتي عرفتهم اختلجوا دوني، فأقول: اصحابي. فيقول: لا تدري ما احدثوا بعدک.( البخاري، کتاب الدعوات، باب في الحوض. و ابن ماجة، کتاب المناسک، باب الخطبة يوم النحر، الحديث 5830. و راجع: مسند أحمد ج1/ 453 و ج 3/ 28 و ج 5/ 48)
3. ليردن علي الحوض رجال ممن صاحبني حتي إذا رأيتهم رفعوا الي اختلجوا دوني، فلأقولن: اي رب أصيحابي. فليقالن لي: إنک لا تدري ما احدثوا بعدک.( صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب إثبات حوض نبينا، الحديث 40)( معالم المدرستين، ج 1، ص 99)
اما برتري سه خليفه نخست بر اميرمؤمنان (ع)سخني است که نص کلام اين سه تن، ناقض آن است. مرحوم علامه اميني از منابع اهل سنت، از ابوبکر چنين نقل کرده است:
اقيلوني اقيلوني لست بخيرکم. اما و الله ما انا بخيرکم و لقد کنت لمقامي هذا کارهاً. ألا و إنما انا بشر و لست بخير من احد منکم فراعوني. و إني وليت عليکم و لست بخيرکم.( الغدير، ج 5، ص 368 و ج 10، ص 8)
و از عمر اين چنين:
و لعمر کلمات مشهورة تعرب عن غاية احتياجه في العلم الي اميرالمؤمنين. منها قوله غير مرة: لولا علي لهلک عمر. و قوله: اللهم لا تبقني لمعضلة ليس لها ابن ابي طالب. و قوله: لا ابقاني الله بارض لست فيها ابالحسن. و قوله: لا ابقاني الله بعدک يا علي. و قوله: اعوذ بالله من معضلة و لا ابوحسن لها. و قوله: اعوذ بالله ان اعيش في قوم لست فيهم يا اباالحسن . و قوله: اعوذ بالله ان اعيش في قوم ليس فيهم ابوالحسن. و قوله: اللهم لا تنزل بي شديدة إلا و ابوالحسن الي جنبي.( الغدير، ج 3، ص 97)
و هرگاه ابوبکر و عمر از اميرمؤمنان برتر نباشند، تکليف عثمان معلوم است! بنابر تمام آنچه ياد شد، اگر فرضاً اخباري دال بر وجوب حسن ظن به جميع صحابه وجود داشته باشد، مخالف عقل، نصّ صريح قرآن، سنّت معتبر و اجماع امّت خواهد بود. بر چنين احاديث موهومي، مي توان موارد ديگر افزود، مانند:
حديث ايستاده بول کردن پيامبر( احياء العلوم، ج 2، ص 223)(1)، حديث رقص و سماع و نوازندگي حبشيان در مسجد پيامبر و رضايت حضرتش بدين اعمال( در حالي که عايشه را بر دوش خود سوار کرده بود)(2)( احياء العلوم، ج 6، ص 151-152)
آنچه گذشت بررسي کوتاهي بود از شمار اندکي از احاديث احياء العلوم، براساس ضوابط و معيارهايي که غزّالي خود براي چنين بررسيهايي به دست داده است. اينها همه در حالي است که غزّالي خود در کتاب « الأدب في الدين» در آداب محدّث نوشته است:
محدّث بايد متوجّه درستي و صداقت باشد؛ از دروغ اجتناب کند؛ معمولاً احاديث مشهور را نقل کند( نه حديثهاي غريب و شاذّ را)؛ از ثقات نقل حديث کند؛ احاديث منکر را ترک کند.( دراية الحديث، ص 140)
پينوشتها:
*دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث.
1. اين خبر، به خبر سباطه مشهور است. براي تفصيل در مورد آن، بنگريد به رساله سيد حسن آل مجدد شيرازي در نشريه ي تراثنا، شماره 32-33، زمستان 1371ش، ص 216-254.
2. غزّالي از اين احاديث استفاده کرده و به حلّيّت رقص و سماع، فتوا داده است. مرحوم علّامه سيد مرتضي عسکري در کتاب أحاديث أمّ المؤمنين عائشة2/ 209- 239 اين احاديث را نقل و نقد کرده است.
منابع
قرآن کريم
1. ابن سعد، الطبقات الکبري. بيروت: دار صادر.
2. اميني، عبدالحسين. الغدير في الکتاب و السنّة و الادب. بيروت: دارالکتاب العربي.
3. بلخي، جلال الدين محمد. مثنوي معنوي. تهران: نشر سهيل و نشر علم.
4. حاجي خليفه. کشف الظنون. بيروت: دار احياء التراث العربي.
5. عسقلاني، ابن حجر. الاصابه في تمييز الصحابه. بيروت: دارالکتب العلميّه.
6. عسکري، سيّد مرتضي. احاديث امّ المؤمنين عايشه. تهران: نشر توحيد.
7.___. معالم المدرستين. بيروت: مؤسّسة النعمان.
8. غزّالي، ابوحامد محمّد. احياء علوم الدين. بيروت دارالکتاب العربي.
9. ___. المستصفي. بيروت: دارالکتب العلميّه.
10. مدير شانه چي، کاظم. علم الحديث. قم: جامعه ي مدرّسين.
11. ميلاني، سيّد علي، الصحابه. قم: مرکز الابحاث العقائدية.
نشريه سفينه، شماره 25.
ادامه دارد…
/ج