اعتبار سنت از منظر قرآن (1)
اعتبار سنت از منظر قرآن (1)
چكيده
سنت گفتار و رفتار و تأييد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشيان اوست. هر چند اكثر دانشمندان فريقين، سنت را براي دستيابي به معارف ديني معتبر شمردهاند ، اما اعتبار سنت كمتر از منظر قرآني به تفصيل مورد بررسي قرار گرفته است. اين مقاله در صدد اثبات اعتبار سنت معصومان با استمداد از آيات قرآن است. در اين باب، اعتبار گفتار پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با دو دسته از آيات مستدل شده است: دستة اول آياتي كه يكي از وظايف رسول گرامي اسلام را تبيين آيات قرآن معرفي ميكند و دستة ديگر آياتي است كه مسلمانان را ملزم به اطاعت بيقيد و شرط از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مينمايد. اعتبار رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز به آياتي كه آن حضرت را اسوة مسلمانان معرفي ميكند، قابل استناد است. به عقيدة شيعه گفتار و رفتار جانشيان رسول خدا نيز از اعتبار برخوردار است و آية تطهير كه دلالت بر عصمت اهلبيت دارد و نيز آية اولي الامر كه اطاعت بيقيد و شرط آنان را لازم ميداند، دلالت بر اعتبار سنت اهلبيت دارد. علاوه بر اين، حجيت سنت اختصاص به امور ديني و زمان و مكان خاصي ندارد و نيز اعتبار آن متوقف بر اعتبار قرآن نيست، بلكه از راههاي ديگري نيز قابل ثبات است.
مقدمه
سعادت انسان در دنيا و آخرت وابسته به شناخت دقيق آموزههاي اسلام و عمل به رهنمودهاي آن است. مهمترين منبع شناخت اسلام قرآن است، ولي بر آشنايان با اين كتاب الهي پوشيده نيست كه آنچه در آن آمده، در بسياري از موارد كلياتي است نيازمند توضيح و تفسير؛ به طور طبيعي مردم سخنان و رفتار هر صاحب مكتبي را راهي براي شناخت و دستيابي به تعاليم آن مكتب قرار ميدهند و در اين جهت براي آن ارزش و اعتبار قائلاند.
مطالعة تاريخي نشان ميدهد كه اعتبار گفتار پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در فهم تعاليم شريعت مورد ترديد يا انكار برخي معاصران وي بوده است و نشانههايي از تلاش براي بياعتبار شمردن سنت در معاصران پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مشاهده ميشود. براي مثال وقتي برخي از قريش مشاهده كردند كه عبدالله بن عمرو بن عاص سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را مينويسد به او گفتند:
تكتب كل شئ تسمعه من رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) يتكلم في الرضي والغضب. قال: فأمسكت فذكرت ذلك للنبي فأشار بيده إلي فيه فقال: أكتب فوالذي نفسي بيده، ما يخرج منه إلا حق؛ هر چيزي را كه از رسول خدا ميشنوي مينويسي! در حالي كه رسول خدا در حالت خوشي و ناراحتي سخن ميگويد! عبدالله بن عمرو گفت: پس دست نگه داشتم و اين نكته را با پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ميان گذاشتم. پس رسول خدا با دستش به دهانش اشاره فرمود و گفت: بنويس؛ قسم به آن كه جانم به دست اوست جز حق از اين خارج نميشود.[1]
برخي محققان معاصر اين سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را «لا ألفين أحدكم متكئاً علي أريكته يأتيه الأمر من أمري مما أمرت به أو نهيت عنه فيقول لا ندري ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه؛ هرگز نبينم يكي از شما را كه بر اريكة قدرت تكيه زده فرماني را كه من به آن دستور دادهام يا از آن نهي كردهام به او برسد و بگويد: من نميدانم! ما آنچه را كه در كتاب خدا يافتيم پيروي ميكنيم»[2] نيز واكنشي در برابر اين نوع طرز تفكر دانستهاند.[3]
اهميت مسئلة مورد بحث بدين جهت است كه هر گونه موضعگيري دربارة آن، در فهم و برداشت ما را از تعاليم اسلام مؤثر است. امروزه اكثر قريب به اتفاق محققان شيعه و اهل سنت ـ جز گروهي اندك معروف به قرآنيون ـ قائل به اعتبار سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در فهم تعاليم اسلام هستند و آن را در قالب اصلي مسلّم پذيرفتهاند، اما بررسي آثار، اعم از كتابها به ويژه كتب اصولي كه بيشتر به اين مبحث پرداختهاند و مقالات، نشان ميدهد كه اين مسئله كمتر از منظر قرآني به تفصيل مورد مداقّه قرار گرفته است. در اين مقاله در صدد اثبات اعتبار سنت معصومان(صلی الله علیه و آله و سلم) با استمداد از آيات قرآن هستيم.
مقصود از سنت
به تعبير برخي محققان واژة سنت مانند بسياري از اصطلاحات اسلامي قبل از كسب معناي انتزاعي و تخصصي ابتدا معنايي مادي و ملموس داشته است. سنت در لغت، به معناي راه پر تردد، و راهي است كه بر اثر رفت و آمد زياد و مستمر در ميان ناحيهاي پديد ميآيد.[4] از همين موارد است اثري كه از كشيدن چاقو و مانند آن بر چاقو تيزكن بر جاي ميماند، كه عرب از آن به «سنّ الحديده» تعبير ميكند. ابن فارس معتقد است كه در كاربرد لغوي اين ماده در اشكال گوناگون، دو عنصرِ دوام عمل و انجام دادن بدون مشقت آن نهفته است.[5]
بنابر آنچه گذشت ميتوان گفت در معناي سنت جريان با سهولت و مداوم كاري لحاظ شده و شايد به همين خاطر است كه يكي از معاني سنت، طبيعت بيان شده است؛[6] زيرا معمولاً كاري كه مقتضاي طبيعت باشد با سهولت تكرار و جريان مييابد.
سنت در اصطلاح
در لسان محدثان، فقيهان و دانشمندان علم اصول مقصود از سنت، گفتار و رفتار معصوم است؛[7] البته گفتار و رفتاري كه در شرايط مشابه تكرار شده[8] و چون از سجيه و نهاد پيشواي معصوم سرچشمه گرفته، با سهولت و رواني از او سرزده است. بر همين اساس دانشمندان گفتار يا رفتارهايي را كه به اقتضاي شرايط ويژه از معصوم سر ميزند ـ كه از آن به قضية في واقعة تعبير ميكنند يا آن كار از سرِ تقيه صورت ميپذيرد و در واقع عامل خارجي موجب چنين رفتاري شده است ـ داخل سنت ندانستهاند[9] و اين با معناي لغوي گفته شده نيز تناسب دارد. همچنين رفتارهايي كه به دليل خارجي ميدانيم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص داشته، مانند وجوب نماز شب، از اين دايرة خارجاند. در اين اصطلاح سنت مانند كتاب راهي براي دستيابي به حكم شرعي است.
يكي ديگر ازمعاني اصطلاحي سنت عبارت است از كاري كه ريشه در دين دارد و در برابر آن ، «بدعت» است؛ به معناي كار جديدي كه از دستورهاي ديني برگرفته نشده است. در اصطلاحي ديگر سنت در برابر احكام واجب به كار برده ميشود؛ همچنين سنت به احكامي گفته ميشود كه دليل قرآني بر آن دستور اقامه نشده است.[10]
معناي مورد نظر از سنت در اين نوشته همان گفتار، رفتار و تقرير معصوم است. با اندكي درنگ معلوم ميشود كه اين معنا از سنت با معنايي كه ما از حديث در ذهن داريم يكسان و مترادف نيست. حديث در حقيقت گزارشي است از سنت و در واقع كسي كه سنت را ديده يا شنيده ميخواهد آن را براي ما نقل كند. اين نقل او حديث ناميده ميشود. به نظر ميرسد نسبت بين سنت و حديث عموم و خصوص من وجه است؛ زيرا به يقين بخشي از سنت براي ما گزارش نشده و بخشي از آنچه گزارش شده سنت نيست(مانند احاديث جعلي) و [وجه اشتراك] بخشي از آنچه گزارش شده گوياي سنت معصوم است. البته اين دو واژه (سنت و حديث) امروزه به صورت مترادف نيز به كار گرفته ميشود.[11]
آيات بيانگر اعتبار گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
جايگاه سنت نبوي در نظام فكري اسلام از راههاي گوناگون قابل تحليل و بررسي است. از جملة اين راهها بلكه مطمئنترين آن، تامل و تدبر در آيات قرآن كريم است. تأمل و تدبر در آيات قرآن نشان ميدهد كه سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از اعتبار و منزلتي والا برخوردار است و تأييد قرآن بدون تسليم بودن در برابر سنت، نوعي اعتقاد متناقض است.
آيات متعددي از قرآن بر اعتبار و منزلت ويژه گفتار و رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) صحه گذاشته است. اين آيات در يك دستهبندي كلي به دو گروه قابل تقسيم است:
الف. آيات بيانگر اعتبار گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
اين گروه اول خود به دو دسته قابل تقسيم است:
1. آياتي كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را معلم، مبين و مفسر قرآن معرفي ميكند، اين آيات بيانگر اعتبار و جايگاه سنت آن حضرت است. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد:
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (نحل: 44)؛ و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي و اميد كه آنان بينديشند.
خداوند در اين آيه ميفرمايد: حكمت اينكه ما قرآن را به سوي تو فرستاديم ـ قرآني كه در واقع هدف اصلي از نزول آن مردماندـ اين است كه تو آنچه را به سوي مردم نازل شده براي آنها تبيين و شرح كني. آيه گوياي اين است كه يكي از وظايف پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تبيين و توضيح آيات قرآن براي مردم است.
در برخي آيات شرح پيام الهي وظيفة همة رسولان الهي شمرده شده و به همين جهت خداوند رسولان خويش را از ميان آشنايان به زبان قومي كه براي تبليغ به ميان آنها فرستاده شدند، برگزيده است:
« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (ابراهيم: 4)؛ و ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براي آنان بيان كند. پس خدا هر كه را بخواهد بيراه ميگذارد و هر كه را بخواهد هدايت ميكند و اوست ارجمند حكيم.
از آيه استنباط ميشود كه با تبيين پيام الهي از جانب رسول حجت بر مردم تمام ميشود. بنابراين، مردم وظيفه دارند آنچه، پيامبر براي ايشان تبيين كرده بپذيرند و به آن تن دهند.
آية شريفه با صراحت حاكي از اعتبار و ارزش گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شرح و توضيح آيات شريف قرآن است و مسلمانان را موظف ميسازد تا در فهم و عمل به قرآن بيانات او را چراغ راه قرار دهند.
ظهور اولية تبيين و شرح در توضيحات شفاهي است، اگرچه با قدري توسعه رفتار را نيز در بر ميگيرد؛[12] يعني با رفتار نيز ميتوان در مقام شرح و توضيح مطلبي برآمد، چنانكه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « صَلُّوا كَما رَأَيْتُموني اُصَلّي»[13] و گاه چنين توضيحي رساتر است.
2. دستة دوم، در بر دارندة آيات بسياري است كه خداوند در آن، مؤمنان را به اطاعت و فرمانبرداري از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرا ميخواند، از جمله: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ…» (نساء:59). در اين آيه اطاعت از خدا و رسول او بر مردم واجب شده است. روشن است كه اطاعت خدا با انجام دادن كارهايي كه پيامآور او ابلاغ كرده تحقق مييابد. جاي اين پرسش است كه بخش دوم آيه ـ يعني اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) كه جداگانه آمده ـ ناظر به چه مسائلي است؟ مرحوم علامه طباطبايي به اين سؤال چنين پاسخ ميدهد:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خود داراي دو ويژگي است: يكي حيثيت قانونگذاري به واسطة آنچه خدا بجز كتاب، بر او وحي ميكند و آن عبارت است از چيزهايي كه اجمال آن در كتاب آمده و او براي مردم شرح ميكند. خداوند در اين باره ميفرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (نحل: 44)؛ و ديگري بيان آرايي كه مربوط به امور حكومت و قضاوت است.
نتيجة بحث اين ميشود كه اطاعت از خدا و اطاعت از رسول خدا دو معنا مييابد و همين باعث گشته كه فعل « اطيعوا» دو بار تكرار شود؛ اگرچه همه در نهايت به خدا ختم ميشود و اطاعت از دستور خداست، زيرا اوست كه ما را به اطاعت از رسول خود فرمان ميدهد.[14]
همانطور كه امر به اطاعت از خدا به هيچ قيد و شرطي مقيد نشده، اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز در اين آيه هيچ قيد و شرطي ندارد و در آيات قرآن نيز آيهاي نيست كه بتواند مقيد اين دستور قرار بگيرد. از اين معلوم ميشود اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مشروط نيست؛ زيرا اگر جز اين ميبود ميبايست قيدش طرح ميشد. خداوند در موارد ديگر كه سخن از فرمانبرداري است و امكان سوء استفاده وجود دارد، بدون درنگ جلوي سوء استفاده را گرفته است؛[15] چطور ممكن است دربارة چنين موضوع مهمي آن را به حال خود بگذارد. اين خود دليل ديگري بر مطلق بودن ضرورت اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
چنين درخواستي (لزوم اطاعت بي قيد و شرط) از سوي خداوند متعال نشان آن است كه همة فرمانهاي صادر شده از آن جناب مورد قبول خداوند متعال است و فرماني كه او آن را نپسندد از آن جناب سر نخواهد زد؛ يعني خواست او مطابق با خواست خداوند عالم است و تعارض و تنافي بين آنها نيست و گرنه آيه بيانگر دو فرماني است كه امكان اطاعت ندارد.[16] توضيح اين كه اگر در موردي خواست خداوند و رسول او با هم منافات داشته باشد، هم بايد از رسولش فرمان برد ـ زيرا او فرموده: اطيعوا الرسول ـ و هم نبايد، چون فرض بر اين است كه اين، كاري است كه خدا ما را از آن بازداشته است. نتيجة آنچه گذشت اين است كه وصف عصمت براي رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت است و باز به اين معناست كه خداوند بر تطبيق دستورهاي نبي مكرم اسلام با ارزشهاي الهي صحّه گذاشته است.
در برخي از آيات اطاعت از خدا چنان با اطاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در هم تنيده كه گويي اين دو يك چيز بيشتر نيستند: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء:80).
در آيات متعددي اطاعت از خدا و رسول را ماية رحمت معرفي كرده است: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (آل عمران: 132).
در برخي از آيات خداوند به هدايت بخش بودن اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تصريح كرده است: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور: 54).
در آيات متعددي علاوه بر امر به اطاعت، نافرماني از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را ماية كفر و خروج از دين شمرده است: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ» (آلعمران:32). در برخي آيات آن را ماية بطلان اعمال معرفي كرده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ» (محمد: 33).
در شماري از آيات برنافرماني از دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تهديد به كيفر كرده است[17] كه نشان از اعتبار و ضرورت تبعيت از آن بزرگوار دارد؛ زيرا اگر پيروي لازم نبود، ترك آن نبايد كيفري به همراه داشته باشد.
ضرورت اطاعت از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با بياني مفصلتر در اين آيه بيان شده است:
«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُالْعِقابِ» (حشر: 7). از بخش دوم كلام (وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) معلوم ميشودكه مقصود از « وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ » نيز دستورهايي است كه آن حضرت به امّت فرموده؛ بنا براين، خداوند دستور ميدهد كه مردم بايد به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گردن نهند و كسي حق تمرّد و سرپيچي از آن را ندارد. اين آيه نيز از اعتبار بدون منازع گفتار آن حضرت حكايت ميكند. در بخش پاياني آيه نيز تخطّي كنندگان از دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به كيفري سخت تهديد شدهاند كه خود، تأكيدي دوباره بر ضرورت تسليم در برابر ايشان است.
همة اين آيات و برخي آيات ديگر ـ مانند آية 36 سورة احزاب ـ بيانگر اعتبار و منزلت ويژة گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از منظر قرآن است.
ادامه دارد …
پىنوشتها:
[1]. ابن ابي شيبه الكوفي، المصنف، ج 6، ص 229.
[2]. عبدالله بن زبير حميدي، مسند حميدي، ج1، ص252.
[3]. محمدتقي حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج2، ص118.
[4]. درس گفتههاي حامد الگار، ترجمة اسحاق اكبريان، ص 89 «تاج العروس در ماده سنن» نقل ميكند كه «السنة في الاصل سنة الطريق و هو طريق سنة اوائل الناس فصار مسلكا لمن بعدهم».
[5]. احمد ابن فارض، مقائيس اللغه، ماده «سنن».
[6]. محمد زبيدي، تاج العروس في شرح القاموس، ماده «سنن».
[7]. نورالدين عتر، منهج النقد في علوم الحديث، ص 28 / محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج3، ص64.
[8]. البته ممكن است كاري به علت محقق نشدن شرايط لازم تكرار نشود و اين با سنتبودن آن منافات ندارد؛ زيرا فرض بر اين است كه اگر معصوم در شرايط مشابه قرار گيرد، به آن فعل اقدام خواهد كرد.
[9]. محمدعلي كاظمي، فوائد الأصول، ج4، ص790 «أن الذي يكون من الشرائط لحجية الخبر هو أن لا يكون في الخبر قرائن التقية بحيث يستفاد من نفس الخبر أنه صدر تقية» و نيز ر.ك: مرتضي انصاري، فرائد الاصول، ج1، ص108.
[10]. محمدمرتضي زبيدي، تاج العروس، ماده «سنن».
[11]. صبحي صالح، علوم الحديث و مصطلحه، ص 3.
[12]. استاد محمدتقي حكيم ميفرمايد: اين آيات جز بر حجيت كلام پيامبر دلالت ندارد مگر به طور مجاز، در صورتي كه مقصود اثبات حجيت سنت، است به معناي اعم كلمه يعني قول، فعل و تقرير. (ر.ك: محمدتقي حكيم، سنت در قانونگذاري اسلام، ص14)
[13]. محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج1، ص155.
[14]. محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 4، ص388.
[15]. وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (عنكبوت: 8).
[16]. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 389 و محمدتقي مصباح، معارف قرآن: راه شناسي، ص 206.
ص(191)
[17]. مانند: «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ» (نساء: 14) / نيز ر.ك: احزاب: 36 / جن: 23.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : samsam