اعتکاف یعنی اعتراف!
دربارهی فلسفهی اعتکاف، سخنان بسیاری شنیدهایم؛ احادیث بسیاری نیز فضیلت این عمل مقدّس را میرساند؛ چنان که اَنَس نقل میکند:
اعتکاف یعنی اعتراف!
دربارهی فلسفهی اعتکاف، سخنان بسیاری شنیدهایم؛ احادیث بسیاری نیز فضیلت این عمل مقدّس را میرساند؛ چنان که اَنَس نقل میکند:
«پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زمانی که مقیم بود، دههی آخر ماه رمضان را اعتکاف میکرد و هرگاه به مسافرت میرفت، سال بعد بیست روز معتکف میشد».(4)
اما شاید این پرسش به ذهن خطور کند که ایا اصل عزلت و گوشهگیری پسندیده است یا نه؟ اگر این عمل پسندیده است، ایا باعث جدایی فرد از جامعه نمیشود؟ ایا این عمل، همان عزلت و گوشهگیری صوفیانه یا رهبانیت مسیحی است؟
پاسخ به این پرسشها مجال گستردهای را طلب میکند؛ در این مختصر میکوشیم تفاوت اعتکاف که سنّتی نبوی است، با رهبانیت و عزلتِ صوفیانه و … را بیان کنیم:
اعتکاف؛ عمل پسندیده، اما موقت
باید توجه داشت که اعتکاف، عملی دینی است، اما دین اسلام، دینِ اعتکاف نیست، بلکه دین تلاش، کار و حضور پرشور در اجتماع است؛ بدین معنا که اسلام، اعتکاف را عملی پسندیده میشمارد، اما به طور موقت، نه دائم! مثلاً مستحب میداند که فرد چند روز از سال را به اعتکاف بپردازد و از مسجد جامع شهر بیرون نیاید؛ اما موافق آن نیست که فردی بیشتر عمر خود را در مسجد به سر برد و از آن بیرون نیاید؛ همچنین موافق نیست فردی به جای تلاش برای تأمین معاش و حیات مادّی و معنوی، شبانهروز به اعتکاف بنشیند. در اسلام، اعتکاف امری موقتی است نه دائم! اینگونه است که میگوییم اسلام دین اعتکاف نیست، هرچند اعتکاف در اسلام وجود دارد.
میمون بن مهران میگوید: در خدمت حسن بن علی علیهالسلام نشسته بودم که مردی آمد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا! فلانی از من مبلغی پول طلبکار است و میخواهد مرا حبس کند. امام فرمود: به خدا من پولی ندارم که بدهکاری تو را بپردازم. پس با آن مرد سخن گفت. میمون میگوید: امام کفشهای خود را پوشید. من عرض کردم: ای پسر رسول خدا، فراموش کردید که در حال اعتکاف هستید؟ حضرت فرمود: فراموش نکردهام، اما از پدرم شنیدم که از قول جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: هرکه در راه برآوردن نیاز برادران مسلمان خود بکوشد، چنان است که نه هزار سال، روزهدار و شبزندهدار، خدا را عبادت کرده باشد.(5)
آنچه از این روایت برمیاید این است که مؤمنان در عین اهتمام به اعتکاف، نباید از تلاشهای اجتماعی و کوشش برای برآوردن نیازهای همگان دریغ ورزند. پس دین اسلام، دین تلاش اجتماعی و کوشش فردی است.
اعتکاف، خاستگاه شرعی دارد نه سلیقهای
اعتکاف از داخل شرع و شریعت سر برمیآورد و خاستگاه دروندینی دارد؛ یعنی بر طبق موازین شرعی و برآمده از آن است، به خلاف عزلتهای صوفیانه که در بسیاری از مواقع برآمده از نفس افراد و سلیقهها و برداشتهای آنان است، تا آنجا که گاه، آنان خود اعتراف میکنند که راه آنها از شریعت جداست و به طریقت نزدیک است! و آشکار است که بین فعلی که منشأ آن، فرمان پروردگار باشد و فعلی که منشأ آن خواهشهای نفسانی باشد، تفاوت بسیار وجود دارد.
اعتکاف؛ متفاوت با عزلتهای صوفیانه
هدف از اعتکاف، جدایی چند روزه از تلاشهای دنیوی و معیشتی، برای به یاد آوردن معاد و هدف آفرینش و سپس جدی کردن عزم برای تلاش خالصانه برای خدا و خدمت به خلق اوست؛ یعنی اعتکاف نوعی آمادگی برای تلاش و کوشش اجتماعی (البته در مسیر رضایت الهی) است، در حالی که عزلتهای صوفیانه چنین اهدافی ندارد؛ از این رو گاه حالت دائمی پیدا میکند و هدف متعالی در آن منظور نمیشود.
اعتکاف و توجه به جایگاه محوری مسجد
در صدر اسلام و حتی قرون بعد از آن، مسجد جایگاه خاصی داشته است: محل ارسال پیامهای حکومتی و اعلانهای مختلف، محل تصمیمگیریهای مهم در شهر، محل دادخواهی افراد، محکمهی قضات، محل خواندن صیغههای ازدواج و طلاق، محلّ برگزاری نماز جمعه و … از این رو معتکف در مسجد (بویژه اینکه این اعتکاف در مسجد جامع شهر بوده) از اخبار و اطلاعات غافل نمیشده و از زندگی اجتماعی دور نبوده است؛ به خلاف گوشهگیریهای صوفیانه که گاه در خانقاه (و به دور از مردمان) انجام میگرفته است.
اعتکاف؛ فرصتی برای تفکر
از اهداف اعتکاف، تفکّر بوده است. زندگی روزمره و اشتغال به آن، گاه فرد را دچار غفلت میکند و اعتکاف، فرصت خوبی برای تفکّر است تا اینکه انسان از حالت غفلت خارج شود و هوشیارانه به زندگی خود ادامه دهد، این عنصر در رهبانیت مسیحی و زندگی صوفیانه کمتر لحاظ میشود.
آری، اعتکاف سنت حسنهای است که فرد را از غفلت خارج میسازد و عزم او را در حیات اجتماعی جدیتر مینماید و شخص درصدد جبران گذشته براید. اعتکاف، فرصت خوبی برای اعتراف است. چنان که نظامی گنجهای گفته است:
زین دامگه، اعتکاف بگشای
بر عجز خود اعتراف بنمای
پینوشت:
1. مجمعالبحرین، ص 229؛ مفردات راغب، ص 579.
2. لغتنامهی دهخدا، ص 2945.
3. امامخمینی، تحریرالوسیله، ج 1، ص 554.
4. کنزالعمّال، 18091.
5. من لایحضر الفقیه، ج 2، ص 189.
برگرفته از : خیمه :: مرداد 1385، شماره 24
منبع : http://www.hawzah.net
/خ