خانه » همه » مذهبی » افسانه های ساختگی درباره ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) (1)

افسانه های ساختگی درباره ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) (1)

افسانه های ساختگی درباره ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) (1)

از موضوعاتی که جا دارد هوشیارتر و بیدارتر با آنها روبه رو شویم ماجراهای ساختگی و بی اساس منسوب به رسول حق (صلی الله علیه و آله) است.

0040279 - افسانه های ساختگی درباره ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) (1)
0040279 - افسانه های ساختگی درباره ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) (1)

 

نویسنده: آیت الله محمدهادی معرفت(ره)

 


از موضوعاتی که جا دارد هوشیارتر و بیدارتر با آنها روبه رو شویم ماجراهای ساختگی و بی اساس منسوب به رسول حق (صلی الله علیه و آله) است.
سه نوع افسانه از روزنه های مختلف در تفسیر قرآن برای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ساخته و پرداخته اند. این افسانه ها به دست گروه کج اندیش «حشویه» جَعل شده اند. گروهی که درک و فهم درستی از مبانی شرع ندارند و طبیعی است کسانی که آشنایی کافی با مبانی شریعت و اصول عقلیّه ی اسلامی که همان عصمت است ندارند، دست خود را به خلق این افسانه ها آلوده اند. این افسانه ها عبارتند از:
الف: افسانه ی غرانیق که معروف به آیات شیطانی است.
ب: مسأله ی عبوسیت و روترش کردن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله).
ج: داستان ازدواج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با زینب همسر زید.
چون آیات مربوط به این سه افسانه در قرآن است، مفسّران پیرامون آن مطالبی دارند که ساحت اقدس پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از آنها بری است.

الف: افسانه غرانیق

«غرانیق» جمع «غُرِنُق» که به سه وجه جایز است خوانده شود. ما بیشتر «غُرِنُق» تلفظ می کنیم، به معنای مرغابی گردن سفید که اصطلاحاً به آن «قو» می گویند. آن، پرنده ای زیبا و سفید، دارای گردنی بلند است. به عربی اسم آن را «طیرالماء» می خوانند، ولی عرب این اسم را بر جوان زیبا، سفیدرو و خوش سیما اطلاق می کند. آورده اند، پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) این لقب را بر اِلهه مشرکین اطلاق کرد. عرب جاهلی گمان می کردند که بت ها، مانند پرندگان، به آسمان عروج می کنند و برای پرستندگان خود شفاعت می نمایند.
قصّه از این قرار است:
«پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پیوسته در این اندیشه بود، که به گونه ای رفتار شود تا مشرکان کمی نرمتر شوند و دست از قهر و ستیز بردارند، و صلح و همزیستی به جای این حالت جایگزین گردد، که هم خشونت حاکم بین مشرکین و مسلمین در مکّه از میان برداشته شود، و هم این خود بستر مساعدی را فراهم می کند تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بتواند با دستی بازتر مردم را به اسلام دعوت کند؛ و این که قومش (قریش) این گونه سرسختی می کردند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) رنج می برد. انگیزه این که چگونه برخوردی را با این قوم باید برگزیند، در مخیّله آن حضرت در جولان بود. تا این که روزی در کعبه نزدیک حلقه مشرکین مشغول عبادت بود که ناگهان حالت وحی به ایشان دست داد و جبرئیل نازل شد و سوره «نجم» را بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل ساخت. همین طور که سوره نازل می شد، پیغمبر آیات را بر زبان می راند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى‌، مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى‌، وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى‌، عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى‌، ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى‌، وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى‌، ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى‌، فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى‌، فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى‌، مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى‌، أَ فَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى‌، وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى‌، عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى‌، عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى‌، إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ مَا یَغْشَى‌، مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى‌، لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى‌، أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى‌، وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى‌» (1).
به نام خداوند بخشنده مهربان.
«قسم به ستاره، چون (از عالم قدس به جهان خاکی) فرود آید. که صاحب شما (محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او غیر از وحی خدا نیست…، چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیّت بود) آن جا از بزرگترین آیات حیرت انگیز پروردگار را به حقیقت دید، ای مشرکان! آیا دو بت بزرگ «لات» و «عُزّای» خود را دیدید؟ (که بی اثر است) و منات سوّمین بت دیگرتان را دانستید جمادی بی نفع و ضرر است».
هنگامی که اسم سه تا از بتهای بزرگ مشرکان به نامهای «لات»، «عُزّی» و «منات» از سوی خدا نازل گردید و پیامبر نیز آن را دریافت کرد ناگاه شیطان وقت را غنیمت شمرد، و بلافاصله دو جمله را به عنوان وحی پشت سر آنها بر پیغمبر القا کرد، و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) «العیاذ بالله» نفهمید که این جمله ها القاء شیطان است نه مَلَک. از این رو ایشان آنها را به نام آیات قرآن در پی آیات قبل تلاوت فرمود، مثل سایر آیات.
آن دو جمله این است: «تِلْکَ الغَرانیقُ العُلی وَ اَنّ شَفاعَتُهُنَّ سَتُرْتَجی»، «این سه بُت که «لات»، «عُزّی» و «منات» باشند، پرندگان زیبایی هستند که مقام والایی دارند، و از آنها امید شفاعت می رود».
پیامبر سپس باقی آیات را خواند و هنگامی که به آیه سجده (2) رسید، خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تمام حضار، اعم از مسلمانان و مشرک، در برابر بت ها سجده کردند؛ جز ولید که به دلیل پیری موفق به سجده نشد.
بت پرستان منتظر چنین فرصتی بودند، چرا که مدح و ستایشی بالاتر از این چه می توانست باشد؟ از سوی دیگر مشرکین دائماً پیش خود زمزمه می کردند:
«مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (3).
«ما آن بتها را نمی پرستیم مگر برای این که ما را به درگاه خدا مقرّب گردانند».
همین مطلب را پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این جا بر زبان جاری ساخت. این جا بود که کلام حضرت به گوش بت پرستان رسید. آنها خوشحال شدند و مسلمانان را به گرمی در آغوش گرفتند و بوسیدند، و تیره گی و ناگواری بین این دو در مکّه برطرف شد و یک زندگی و همزیستی نوین ایجاد گردید. مسلمانان و هم بت پرستان بسان دو متّحد و هم پیمان در کنار هم و در یک سنگر قرار گرفتند. این خبر به حبشه رسید. مهاجران مسلمانی که از دست کفّار فرار کرده و به آن جا رفته بودند، خوشحال و امیدوار از حبشه به مکّه بازگشتند، و در کنار همدیگر، زندگی گرم و نوی را آغاز کردند.
رسم جبرئیل بر این بود که شب همان روزی که آیه ای بر پیامبر خدا عرضه می گشت، محضر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) حاضر می شد و می گفت: ای رسول حق آیاتی که امروز بر تو نازل گردید برای من قرائت کن، آن روز که خداوند این آیات را نازل ساخت به شب رسید، حضرت به خانه رفتند، سپس جبرئیل نیز وارد شد و گفت: آیات امروز را بازخوان! حضرت بنا کرد تلاوت سوره «نجم» را خواندن تا رسید به آن آیه ای را که از سوی شیطان القا شده بود، آن را نیز به نام آیه خواند. جبرئیل متغیّر شد با تندی به پیغمبر گفت: «مَه مَه» ساکت باش! این چیست که می خوانی؟! «مِن اَینَ لَکَ هذا» آنچه خواندی از کجا آورده ای؟! پاسخ گفت: تو برمن نازل کردی!! جبرئیل پرسید این کلام نکوهیده ای را من به تو آموختم؟! پیغمبر حیران ماند! پیغمبر تازه متوجّه شد که چه کلاهی بر سرش رفته و شیطان چگونه توانسته بر او چیره شود و چیزی را که وحی نیست به صورت وحی بر او القا کند، سپس برای نکوهش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این آیات نازل شد:
«وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً» (4).
«ای رسول ما! نزدیک بود که کافران تو را بفریبند، و از آنچه به تو وحی کردیم (که به بتها هیچ اعتنایی نکنی) غافل شوی و چیز دیگری را اظهار نمایی تا مشرکان تو را به دوستی خویش بپذیرند».
«وَ لَوْ لاَ أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً» (5).
«اگر تو را حفظ و ثابت قدم نکرده بودیم نزدیک بود که به مشرکان اندکی تمایل و اعتماد پیدا کنی».
«إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً» (6)
«در صورتی که به آنان اندک توجّهی می کردی، به تو جزای این عمل را می چشاندیم و عذاب ترا در حیات دنیا و آخرت مضاعف می گردانیدیم و آنگاه از قهر و خشم ما بر خود، هیچ یاوری نمی یافتی».
این آیات که نازل شد، همّ و غمّ پیامبر (صلی الله علیه و آله) زیاد گردید و در حالت خوف و رجا بود که خدا با او چه خواهد کرد و چه تصمیمی در شأن او اتّخاذ خواهد نمود. بنابراین بعد از گذشت مدّت زمانی، خداوند از در مهربانی و ملاطفت از این لغزش پیغمبرش گذشت.
سپس این آیه نازل گشت:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ‌» (7).
«ما پیش از تو هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم جز آن که چون آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرد، شیطان در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد، و خدا آنچه شیطان القا کرده محو و نابود می سازد و آیات خود را تحکیم و استوار می گرداند و خدا دانا به حقایق امور و نظام عالَم است».
این آیه که نازل شد، پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) امیدوار شد و از حالت دل نگرانی و وحشت بیرون آمد!» (8).
این کل قصّه غرانیق بود. امّا آنچه تعجّب هر خواننده ای را بر می انگیزد، این است که این هجویّات را اهل سنّت در کتابهای معتبر خود قید کرده و به آنها نیز عنایت دارند و در محاورات و گفتگوهایشان به آنها استفاده می کنند.
اگر ما این لا طائلات را به جهانیان عرضه کنیم چه قضاوت خواهند کرد، در حالی که اهل عالم بین ما (شیعه و سنی) فرقی نمی گذارد و همه ما را از یک دین و پیغمبر به حساب می آورند و این یاوه ها را به خورد اهل دنیا می دهند، ولی اگر ما ادّعا کنیم اینها را نگفته ایم، بلکه برادران دینی ما گفته اند، آنها که «سنی» و «شیعه» سرشان نمی شود. قلم به دستان مزدور بی اختیار، قلم به دست می گیرند و کتاب «آیات شیطانی» را می نویسند. گفتنی های زیادی از این دست هم در دسترس دارند! می گویند: مسلمانان در معتبرترین تفسیرهای قرآنی خود مثل اینها را نوشته اند.

دلائل بطلان افسانه غرانیق

برای پاسخگویی به این بیهوده گوییها در چند فراز بحث خواهیم کرد:

دلیل اوّل:

در خود قصّه دروغ آشکار است، چون می گوید: این خبر به «حبشه» رسید، و مهاجران آن جا خرسند شدند و به سوی مکّه حرکت کردند. «حبشه» که «اتیوپی» فعلی است تا مکّه فاصله زیادی داشت. و حال آن که در همان خبر می گوید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شب آن روز متوجه شد که اشتباه کرده است. این درست مانند ضرب المثل معروف است که می گویند: درغگو کم حافظه است.

دلیل دوّم:

علاوه، «آدم دروغگو ناشی است» و یا «دزد نادان به کاهدان می زند» چون این سوره به کلّی در نکوهش مشرکان و آلهه آنان است: چون خداوند در دنباله آیات می فرماید: «إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ» (9).
«ای مشرکان! این بتها (لات، عُزّی، منات) جز نامهایی را که شما و پدرانتان بر آنها نهاده اید چیز دیگری نیستند، و خدا هیچ دلیلی بر معبودیت آنها نازل نفرموده (و هیچگاه اینها از سوی پروردگار عالمیان برگزیده و تأیید نشده اند) و مشرکان چیزی غیر از گمان باطل و هوای نفس فاسد خود در بت پرستی پیروی نمی کنند».
چطور ممکن است این آیه در پی آن آیه شیطانی آمده باشد؟ چون نکوهش با ستایش سازگاری ندارد. و آن کسی که بر پیغمبرش آیین و شریعت آموخته، حکیم، مدیر و قدرتمند است. کسی نمی تواند در کارش دست ببرد. با توجّه به این که سوره از «ما ضَلَّ صَاحِبُکُم وَ مَا غَوی» شروع می شود، آن کسی که این خبر بی پایه را جعل کرده ناخودآگاه اوّل سوره را نقض کرده، زیرا اوّل سوره می گوید: رسول اسلام (صلی الله علیه و آله)، هیچ گاه و به هیچ وجه اشتباه نمی کند و گمراه نمی شود، «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»، ولی شیطان می گوید‌:خیر! من کاری می کنم که غیر وحی را هم بگوید و هم بیاموزد. در حالی که این نقض صریح ابتدای کلام خداست. پس این سوره برای انتخاب چنین داستانی تناسب ندارد.

دلیل سوّم:

مهمتر از همه این که حدیث سند ندارد، چون ما تمام سندهای این روایت را که از سه جا بیشتر نیست تحقیق و بررسی کردیم سند هیچکدام به زمان معاصر با این واقعه، نمی رسد. پنجاه سال بعد از تاریخی که این خبر به آن منسوب است، جعل شده. این بدان معنا است که ما بر اساس آن حادثه، پنجاه سال از زمان وقوع آن عقب تر هستیم و در همان جا هم سندش قطع گردیده است. جاعلین این روایت در نیمه دوّم قرن اوّل می زیستند. اصولاً راویان اوّلیه از کسانی نبودند که قصّه را درک کرده باشند. چون نهایت تلاشی که کردند توانستند سند آن را تا به «ابن عباس» برسانند، آن هم به زمانی نسبت داده شده که «ابن عباس» هنوز به دنیا نیامده بود. چون «ابن عباس» یک سال قبل از هجرت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) بدنیا آمد و هنگام وفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) یازده ساله بود. بنابراین نمی توان «ابن عباس» را شاهد این ماجرا دانست. از این رو کسی که ادّعا کند خود شاهد و ناظر واقعه بوده ام، در دست نیست، پس از اعتبار آن کاسته می شود.
عجیب تر این است که «ابن حجر عسقلانی» شارح صحیح بخاری که مرد بسیار توانا در نقد و شرح اخبار و روایات است، بدون هیچ تحقیق، از کنار آن با چشمهای بسته عبور کرده و کوتاه آمده است.
ایشان در شرح این کتاب می گوید:
«این روایات (حدیث افسانه غرانیق) چند سند دارد، گرچه مرسله است، امّا چون تعدّد مدرک و مأخذ دارد ناگزیر باید پذیرفت» (10).
ما به او می گوییم: اگر یک حدیثی سند هم داشت ولی منافات با مقام عصمت داشت، دلیل بر پذیرش آن نداریم. لذا این روایت با مقام عصمت سازش دارد و نه با ضمانتی که خداوند در قرآن بر حفاظت از آن، قائل شده است، سازگاری دارد.

دلیل چهارم:

این قصه را تنها کسانی نقل کرده اند که همانند طبری در نقل افسانه های مجعول و اسرائیلیات پروا ندارند؛ حال آن که مورخان و محدّثان معتبری همچون ابن اسحاق (متوفای 150) و بخاری (متوفای 256) که کتاب های خود را بیش از طبری نوشته اند، هیچگونه اشاره ای به این داستان جعلی و موهن نکرده اند.

دلیل پنجم:

ما به آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌» (11) تمسک می کنیم. به این معنی که قرآن برای تمامی دورانها در قرنطینه خدای قادر می باشد، تا نه کسی را یارای آن باشد چیزی به قرآن اضافه کند و نه از آن چیزی بکاهد. پس ممکن نیست، در همان حین نزول دستخوش گزند و آفتهای طبیعی و جز آن واقع شود، چون آیه فوق می گوید: برای همیشه از گزند شیاطین محفوظ است، ولی ما با این داستانسراییها بگوییم در حال نزول از گزند محفوظ نبود. اگر خداوند در حال نزول نتواند قرآن خود را از گزند آفات محفوظ بدارد، پس چگونه تعهّد می کند که برای همیشه او را از خطر حوادث حفظ نماید. لذا این داستان مصونیّت قرآن را زیر سؤال می برد.

دلیل ششم:

ششمین دلیل بر ردّ بطلان افسانه غرانیق این است که: هر عقل سلیمی حکم می کند که این یاوه ها، با عصمت انبیا منافات دارد، زیرا شیطان هرگز چیره گی بر آنان نمی یابد. به دلیل:
«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَ کَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلاً» (12).
خداوند خطاب به شیطان می فرماید: «همانا تو را بر بندگان خاصّ من تسلّط نیست و تنها محافظت و نگهبانی خدا (آنها را) کافی است».
و در آیه دیگر می فرماید:
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‌» (13).
«شیطان بر کسانی که به خدا ایمان آورده اند و بر او توکّل و اعتماد نموده اند نمی تواند تسلّط پیدا کند».

دلیل هفتم:

هفتمین دلیل این است که: مگر خداوند نفرمود:
«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ‌ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ‌ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ‌» (14).
«اگر محمد (صلی الله علیه و آله) به دروغ به ما سخنانی می بست محقّقاً ما او را (به قهر و انتقام) می گرفتیم و رگ گردنش را قطع می کردیم».
این کلمات حکایت از آن دارد که خدا می گوید ما اجازه نمی دهیم کسی بر ما افترا ببندد. پس چگونه این جا شیطان توانسته است بر خداوند افترا ببندد، حال آن که خداوند در جای دیگر فرمود:
«إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً» (15).
«به یقین حیله های شیطان ضعیف و ناچیز است».

دلیل هشتم:

هشتمین دلیل بر بطلان افسانه غرانیق تناقض آیات شیطانی با بافت قرآن است. چون اگر این داستان درست و صحیح باشد معنایش این خواهد بود که شیطان توانسته آیه ای را تلفیق و جدا کند و به گونه ای به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) القا کند که پیامبر نتواند تمییز دهد که این آیه قرآن نیست. و حال آن که بی مثال بودن قرآن و حالت وحی آیات بر پیامبر با این مسأله سازگار ندارد. به عبارت دیگر، این داستان با نص صریح آیاتی که راهیابی هرگونه باطل و تحریفی را در قرآن، نفی می کند، معارض است.

دلائل اهل سنّت برای افسانه غرانیق و بطلان آنها

اهل سنّت دو آیه را در این زمینه استناد کرده اند:

آیه اول:

«وَ إِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَ لَوْ لاَ أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً» (16).
« (ای رسول ما کافران) نزدیک بود که ترا فریب داده و از آن چه به تو وحی کردیم (که به بتها هیچ اعتنا مکن) غافل شوی و چیز دیگر بر ما افترا بندی تا مشرکان ترا دوست خود گیرند و اگر ما تو را (به وحی خود) ثابت قدم نمی گردانیدیم نزدیک بود که به آن مشرکان اندک تمایل و اعتمادی پیدا کنی و در آن صورت (که به بت پرستان، اندک) توجّه می کردی، به تو جزای این عمل را می چشاندیم و عذاب ترا در حیات دنیا و آخرت مضاف می گردانیدیم، در نتیجه از قهر و خشم ما برخود، هیچ یاوری نمی یافتی».
شبهه ای که در این آیه مطرح کرده اند این است که: گفته اند پیغمبر تحت تأثیر دسیسه ی شیطان قرار گرفت.

جواب:

در شأن نزول این آیه گفته اند: پس از آن که مشرکین از مبارزه و مقاومت در مقابل پیشرفت اسلام عاجز شدند، شایسته است، راه مذاکره را پیش گیریم. دریافتند، مبارزه به هر صورتی ممکن نیست، لذا عدّه ای را مأمور مذاکره با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نمودند که بلکه بتوان از در مسالمت آمیز و نرمش، مقداری این دو دیدگاه روبروی هم را به یکدیگر نزدیک ساخته، تا از این رهگذر روند پیشرفت سریع اسلام را تعدیل نمود. لذا نزد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند برای ما سه کار را انجام بده تا ایمان بیاوریم:

اوّل:

حذف رکوع و سجود در نماز برای ما.

دوّم:

عدم شکستن بتها به دست خودمان.

سوّم:

تمدید بت پرستی به مدّت یک سال
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر نمازی بدون رکوع و سجود باشد، خیری در آن نیست.
امّا این که بتها را به دست خود نشکنید اشکالی ندارد، ولی بت پرستی به مدّت یک سال را اجازه نمی دهم. مشرکین گفتند: پس یک امتیازی به ما بده تا از میان اعراب ممتاز باشیم! پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اینها را به حال خود واگذاشت و این آیه، نازل گردید.
بنابراین، مشرکین با این ترفند می خواستند صلح کنند، و باب مذاکره با پیغمبر را باز کنند، مثل صلح و مذاکره اعراب و اسرائیل چرا که هنگامی که عربها سلاح جنگ و ستیز را بر زمین گذاشتند، و به مذاکره رو آوردند، ابتدای شکست اعراب بود، چون این کار همان تسلیم شدن کل اعراب در مقابل اسرائیل است. یعنی قبول فلاکت و ذلّت اعراب با دیدی وسیعتر که همان ذلّت مسلمانان و پیروزی به تمام معنا برای آنان است. این است معنی مذاکره با زورگویان.
خداوند می فرماید: بت پرستان می خواستند با تو از در مذاکره وارد شوند، و تو را به سازش وادارند، لیکن
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ‌ إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِءِینَ‌» (17).
«ای پیامبر! تو با صدای بلند آنچه مأموری به خلق برسان و از مشرکان روی بگردان».
یعنی هرگز با آنها از در سازش و مسالمت بر نیا، و واهمه ای نداشته باش. چارچوب رفتار پیغمبر هم همین بود. بت پرستان آرزو داشتند پیغمبر اسلام از این رویارویی دست بردارد، لیکن این محال بود.
آنهایی که تمسّک به این آیه کرده اند، می خواهند بگویند که پیغمبر تحت تأثیر دسیسه شیطان قرار گرفت. این سخن درست نیست زیرا قرآن آن را قبول ندارد و رد می کند و می گوید: درصدد بودند تو را به راه مسالمت آمیز بیاورند، ولی ناکام ماندند. چون خداوند «لولا»ی امتناعیّه را به کار گرفته «لَوْلا اَنْ ثَبَّتْناکَ» اگر ما آن استواری و استقامتی که شایسته توست، به تو عنایت نکرده بودیم، ممکن بود مثل این اعراب دچار تزلزل و دودلی شوی و در راه بلرزی. مانند: «لَولا عَلیٌ لهَلَکَ عُمَرُ» یعنی اگر نبود علی، عُمر هلاک می شد. این عبارت دلالت ندارد که عُمر هلاک شد، بلکه عُمر هلاک نشد.
با توجّه به این مثال می خواهیم تفسیر این قسمت از آیه را بررسی کنیم. وقتی خدای حکیم می فرماید: اگر چنانچه به تو قوّت قلب نمی دادیم امکان داشت که به قصد خود شک کنی، معنایش این است که اصلاً شک نکردی و نلرزیدی و حادثه ای بروز نکرد. به عبارت دیگر این آیه ارتباطی با مسأله غرانیق ندارد که این آقایان بدان متمسّک شده اند.

آیه دوّم:

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» (18).
«ما پیش از تو هیچ رسول و پیمبری نفرستادیم جز آن که چون آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرد شیطان (جن و انس) در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد خدا آنچه شیطان القا کرده بود محو و نابود می سازد».
اشکالی که مطرح کرده اند این است که: انبیا تحت تأثیر وسوسه شیطان قرار گرفته اند.
خلاصه جواب از اشکال در آیه این است: ما قبل از تو رسولی نداشتیم مگر این که تمام آرزویشان، قوام دین و حکم خدا را به منصه ظهور و اجرا درآوردند. تمامی انبیا تنها یک امید در دل خود می پروراندند که آن هم فقط و فقط در یک کلمه یعنی «کلمة الله» منحصر می شد. تنها آمال و اهداف پیام آوران الهی به بارنشستن احکام الهی و رشد و فراگیر شدن آن به پهنای عالم بود. و تنها دشمن و رقیب توانای آنان، ابلیس بود که هماره چوب لای چرخ این جریان قدرتمند می انداخت، تا شاید به هر نحو ممکن از پا گرفتن منویّاتشان جلوگیری نماید. از این رو خداوند به پیامبرش دلداری می دهد و همدردی می کند که ای محمّد! این تنها تو نیستی که با دسیسه های شیطان مواجه هستی، بلکه همه ی فرستادگان ما با این بنده ی رانده شده دست و پنجه نرم کرده اند.
«فَیَنسَخُ اللهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطانُ» هر آنچه موانع شیطان است خدا از بین برد، سپس دین خدا ظهور کرد و سربلند و پیروزمند، عرصه ی قدرت مشرکان را به نفع خویش تغییر داد.
در نتیجه این آیه نیز ارتباطی با مسأله غرانیق ندارد.

پی نوشت ها :

1. نجم (53)، آیه 20-1.
2. آیه 62 سوره نجم که آخرین آیه این سوره می باشد.
3. زمر (39)، آیه 3.
4. اسراء (17)، آیه 73.
5. اسراء (17)، آیه 74.
6. اسراء (17)، آیه 75.
7. حج (22)، آیه 52.
8. تفسیر طبری، ج17، ص 134-131. الدر المنثور سیوطی، ج4، ص 194 و ص 368-366 و فتح الباری شرح صحیح بخاری- ابن حجر، ج8، ص 333.
9. نجم (53)، آیه 23.
10. فتح الباری، ج8، ص 333.
11. حجر (15)، آیه 9.
12. اسری (17)، آیه 65.
13. نحل (16)، آیه 99.
14. حاقه (69)، آیه 46-44.
15. مجادله (58)، آیه 21.
16. نساء (4)، آیه 76.
17. اسری (17)، آیه 75-73
18. حجر (15)، آیه 95-94.
19. حج (22)، آیه 52.

منبع مقاله :
معرفت، محمد هادی؛ (1389)، تنزیه انبیاء (از آدم تا خاتم)، قم: انتشارات ائمه(ع)، چاپ دوم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد