اقدامات فرهنگی امام باقر علیه السلام
بررسی جایگاه علمی و تلاش های فرهنگی امام باقر (علیه السلام)
نگاهى به اوضاع فرهنگى – اجتماعى جامعه
امام باقر (علیه السلام) در دورهاى امامت خویش را آغاز کرد که جامعه اسلامى در وضع فرهنگى نابهسامانى به سر مىبرد و عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالشهاى عمیق عقیدتى و درگیرىهاى مختلف فقهى میان فرق اسلامى شده بود. فروکش کردن تنشهاى سیاسى پس از واقعه عاشوراى سال ۶۱ هجرى، همچنین شکست برخى احزاب سیاسى مانند «عبداللَّه بن زبیر» سبب یکپارچگى حاکمیت بنى امیه شده بود و ناگزیر، بسیارى از دانشمندان از صحنه سیاسى دور شده بودند و حرکت گستردهاى در زمینههاى مختلف علمى با بحث و بررسى درباره مسایل گوناگون آغاز شده بود.
این رویکرد گسترده به مسایل فقهى و بحث تبادل نظرهاى علمى در این برهه و پیدایش مکتبها و سبکهاى مختلف علمى پس از مدتها رکود، رونق فراوانى به بازار علم بخشید و به واقع نقش درخشان امام در این دوره در روشن سازى افکار عمومى دانشمندان اسلامى و به ویژه خردورزان شیعه بسیار داراى اهمیت و برترى است. با ظهور امام باقر(علیه السلام)، گام مهم و به سزایى در راستاى تبیین آراء شیعه برداشته شد و جنبش تحسین برانگیزى در میان دانشمندان شیعى پدید آمد.
از سوى دیگر، خطر افکار آلوده یهود و سیطره نظریات فرقه مرجئه، جبریه، قدریه، غلات و… حیات فکرى شیعه را با خطر رو به رو کرده بود که به راستى مرجعیت علمى شایستهاى چون امام باقر(علیه السلام)، تفکرات خطرناک این فرقه ها را تا حد قابل توجهى منزوى ساخت که آراء و نظرات آنها و نیز موضعگیرى امام در برابر هر یک، به گونه اى گسترده تر بررسى خواهد شد.
ترسیمى از چهره علمى امام
امام به سان خورشیدى گیتى فروز، بر سپهر دانش پرتو افکن بود و در بیان برترى و بزرگى این جایگاه، همین بس که بیشترین حدیث در بین جوامع حدیثى شیعه، از آن امام همام و فرزند برومند و خردمندش امام صادق(علیه السلام) است و این خود بزرگترین گواه در برجستگى شخصیت علمى ایشان به شمار مى رود.
بسیارى از دانشمندان بزرگ اسلامى درباره جایگاه علمى امام، جمله هاى بسیار زیبایى بر زبان رانده و یا نگاشته اند که همچنان تاریخ، آن را در خاطر خود نگاهدارى مى کند. دانشمندان بسیارى چون «ابن مبارک»، «زهرى»، «اوزاعى»، «مالک»، «شافعى»، «زیاد بن منذر نهدى» و… درباره برجستگى علمى او سخن راندهاند.(۱)
دامنه گسترده روایات امام در زمینه هاى گوناگون علمى، اندیشوران اهل سنت و محدثین آنان را بر آن داشت تا از ایشان روایت کنند و سخنان وى را درج و نقل نمایند که از جمله آنها «ابوحنیفه» را مىتوان نام برد.
پایه گذارى نهضت بزرگ و پویاى علمى
امام باقر(علیه السلام) در دوران امامت خویش، با وجود شرایط نامساعدى که بر عرصه فرهنگ اسلامى سایه افکنده بود، با تلاشى جدّى و گسترده نهضتى بزرگ را در زمینه علم و پیشرفتهاى آن طراحى کرد. تا جایى که این جنبش دامنهدار به بنیان گذارى و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامى انجامید که پویایى و عظمت آن در دوران امام صادق(علیه السلام)، به اوج خود رسید.
امام با برقرارى حوزه درس، با کجاندیشىها، زدودن چالشهاى علمى، تحکیم مبانى معارف و اصول ناب اسلامى با تکیه بر آیات رهنمونگر قرآن مبارزه کرد و تمام ابواب فقهى و اعتقادى را از دیدگاه قرآن بررسى کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمى کمر بست؛ به گونهاى که دانشمندى چون «جابر بن یزید جعفى» هر گاه مىخواست سخنى در باب علم به میان آورد – با آن توشهاى که از دانش داشت – مىگفت: «جانشین خدا و میراثدار دانش پیامبران محمد بن على(علیه السلام) برایم اینگونه گفت»(۲) و به دلیل ناچیز دیدن موقعیت علمى خود در برابر جایگاه امام، از خود نظرى به میان نمى آورد.
«ابو اسحاق سبیعى» از دیگر فرهیختگان این دوره، آن قدر نظرات علمى امام را درست مىپندارد که وقتى از او در مورد مسئلهاى مىپرسند، پاسخ را از زبان امام مىگوید و مىافزاید: «او دانشمندى است که هرگز کسى به سان او [ در علم ] ندیدهام».(۳)
«ابو زُرعة» نیز در این باره اقرار مى کند: «او بزرگترینِ دانشمندان است».(۴)
تحکیم بنیادهاى تفکر شیعى
در آن روزگار، بسیارى از شیعیان به مراتب عالى تشیع دست نیافته بودند و دستهاى از آنان در کنار استفاده از احادیث اهل سنت، علاقه زیادى به فراگیرى و بهرهمندى از دانش امام نیز نشان مىدادند. آن گونه که از کتابهاى رجالى فهمیده مىشود، نام بسیارى از اشخاصى که رابطه تنگاتنگى با امام داشتهاند، جزو اصحاب او نیست. همین موضوع مىتوانست تا اندازهاى اندیشه شیعه را سست کند؛ چه بسا امکان اختلاط آموزههاى دیگرى با آن قسمت از معارفى که آنان از امام مىآموختند وجود داشت. امام باقر(علیه السلام) نیز مانند دیگر امامان شیعه، براى تحکیم پایههاى اندیشه شیعه بسیار کوشید و امامت شیعه را به خوبى براى همگان معرفى کرد.
او مى فرمود: «فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درهاى دانش خداوندى و راه رسیدن به خشنودى او هستند. آنان دعوت کنندگان مردم به سوى بهشت و راهنمایان به سوى آنند».(۵)
امام با تکیه بر قرآن، رهبرى شیعه و تقویت مبانى پیروى از آن را معرفى مىکرد و مىکوشید تا امامت را نیز مانند نبوت، امرى الهى و مبتنى بر قرآن تبیین کند. بازتاب دیدگاه امام در مورد رهبرى شیعه بر احادیث نبوى که بر شباهت و قرابت میان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) تأکید مى کرده در بحثهاى کلامى ایشان انعکاس فراوانى دارد.
او با بیان اینکه امام، داراى صفاتى ذاتى – مانند عصمت و علم – است، در نظر داشت رویکرد جدّىترى به موضوع امامت داشته باشد. دیدگاههاى ایشان درباره این موضوع، تأثیر ویژهاى بر مردم گذاشت و بسیارى از تهدیدها و خطرات را از تفکر شیعى دور کرد و سبب شد با وجود عقاید گوناگونى که در آن زمان درباره مرجعیت وجود داشت، تعداد گرایندگان به این مکتب رو به فزونى گذارد.
در احادیث شیعى نیز توجه گستردهاى به این موضوع در سخنان امام باقر(علیه السلام) شده است.(۶)
پرورش فرهیختگان و دانشوران بسیار
امام باقر(علیه السلام)، دانشمندان برجستهاى را در رشتههاى گوناگون معارف چون فقه، حدیث، تفسیر و دیگر شاخههاى علوم اسلامى تربیت کرد که هر یک وزنهاى در دانش به شمار مىرفتند. امام با درایت و هوشیارى تمام توانست شکافى را که در گذر سالهاى متمادى بین قرآن و عترت در باورهاى دینى بخش عظیمى از مردم پدید آمده بود، از میان بردارد. پیش از دوران امامت امام باقر(علیه السلام)، خفقان سیاسى به اندازهاى بود که در برخى از ادوار انتقال آموزههاى ناب اسلامى فقط از طریق دعا و نیایش و یا در قالب آموزشهاى دینى به چند پیشکار و خدمتگزار که با امام حشر و نشر داشتند، صورت مى گرفت.
در این میان، عصر امام باقر(علیه السلام) به دلیل وجود شرایط سیاسى خاص اوضاع حاکم، تا اندازهاى به امام اجازه برقرارى مجامع علمى داد تا ایشان بتواند استعدادهاى نهفتهاى را که در جامعه اسلامى وجود داشت تربیت کند؛ با این همه، نباید تصور کرد که امام هیچگونه محدودیتى در این راستا نداشته؛ بلکه با رعایت تقیه و پنهانکارى و عدم برانگیختن حساسیّت دستگاه، این معنا را عملى کرده و با وجود تنگناهاى خاص سیاسى و فرهنگى توانست افراد زیادى – بالغ بر ۴۶۲ نفر – را با آموزشها و تعالیم ناب خویش پرورش دهد که نام یکایک آنها در دست است.(۷) برجستهترین آنها عبارت بودند از:
۱. زرارة بن اعین
او از بزرگترین راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام و از ثقات آنهاست که بسیار مورد اطمینان اهل بیت علیهم السلام بوده و بارها از زبان آنان ستایش شده است. او پس از امام باقر(علیه السلام)، محضر فرزندان آن امام همام را نیز درک کرد و در زمان امامت آنان نیز از بهترینها به شمار مى آمد.
حتى نقل است که امام صادق(علیه السلام) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در ردیف نامهاى بهشتیان است».(۸) و نیز مىفرمود: «خداى رحمت کناد زراة بن اعین را که اگر او و تلاشهاى او نبود، احادیث و سخنان پدرم از بین مى رفت».(۹) و نیز: «گروهى هستند که ایمان را به زینهار گرفته و برگردن مىافکنند (از آن پاسدارى مىکنند) که در روز قیامت آنان را پاسداران [ایمان] نامند. بدانید که زرارة بن اعین از آن گروه است».(۱۰)
و احادیث بسیار دیگرى که در ثنا و ستایش ایمان زراره از امامان وارد شده است.
۲. محمد بن مسلم ثقفى
او از بزرگان و راویان احادیث ائمه علیهم السلام بود و احادیث بسیارى از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است که در کتابهاى معتبر حدیثى یافت مىشود.(۱۱) در مورد او نیز ستایشهاى گوناگونى از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) وجود دارد.
«عبداللَّه بن ابى یعفور» مى گوید: «نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم و گفتم: ما نمى توانیم هر ساعت شما را ملاقات نماییم و امکان دسترسى به شما [ براى پاسخ به پرسشهایى که داریم ] برایمان وجود ندارد و گاه برخى از من پرسشهایى مىکنند که پاسخ همه آنها را نمىدانم [ تکلیف ما چیست؟] امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفى نمىروید؟ همانا او [ احادیث ] بسیارى از پدرم شنیده و نزد او فردى قابل اطمینان و احترام بوده است».(۱۲)
امام باقر(علیه السلام) دربارهاش مىفرمود: «در شیعیان ما کسى فقیه تر از محمد بن مسلم نیست».(۱۳)
او مدت چهار سال در مدینه سکنا گزید و همه روزه در محضر نورانى امام باقر(علیه السلام) حاضر مىشد و پاسخ پرسشهاى خویش را مىشنید و درس مىآموخت.(۱۴) وى در مدت عمر خویش، سى هزار حدیث از امام باقر(علیه السلام) و شانزده هزار حدیث از امام صادق(علیه السلام) شنید و آنها را روایت کرد(۱۵) که قسمتى از آنها به دست ما رسیده است. هم چنین او در بین مردم به عبادت بسیار، مشهور بود و از پرستشگران راستین زمان خود به شمار مى آمد.(۱۶) او به سال ۱۵۰ هجرى قمرى در کوفه بدرود حیات گفت.(۱۷)
۳. ابوبصیر؛ لیث بن البَختَرىّ مرادى
او نیز از نزدیکان و شاگردان امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) بود و سخنان بسیارى را نیز از آن دو بزرگوار نقل کرد. او کتابى نگاشت که بسیارى از دانشمندان آن را تأیید و از آن روایت کردند.(۱۸) «شعیب عقرقونى» مىگوید:
«از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر احتیاج به پرسش در مورد مسئلهاى پیدا کردیم از چه کسى سؤال کنیم؟ امام پاسخ فرمود: از ابابصیر».(۱۹)
۴. بُرید بن معاویه عجلى
او از بزرگان روزگار خویش و فقیهى ماهر بود و نزد امام باقر(ع) جایگاهى ویژه داشت و نیز داراى کتابى بود که برخى از دانشمندان بعد از او، از آن روایت کردهاند.(۲۰)
«ابو عُبیدة حِذاء» مىگوید: «از امام صادق شنیدم که فرمود: زراره، ابو بصیر، محمد بن مسلم و بُرید از کسانى هستند که خداى بزرگ در مورد آنان مى فرماید: (وَالسّابِقونَ السابِقونَ اُولئِکَ المُقَربُونَ)(۲۱) (واقعه: ۱۰و۱۱)».
امام صادق(علیه السلام) در روایتى دیگر مى فرماید:
«هیچ کس به اندازه زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه یاد ما را زنده نگاه نداشت و احادیث پدرم را احیا نکرد. اگر اینها نبودند کسى تعالیم دین و مکتب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را گسترش نمىداد. اینان پاسداران دین و امینان پدرم بودند که بر پاسدارى از حلال خدا و حرام او کمربستند. آنان هم در دنیا به ما نزدیک بودند و هم در آخرت با مایند».(۲۲)
او در دوران امامت امام صادق(ع) زندگى را فرو گذاشت و در خاک آرمید.(۲۳)
در این میان، بزرگان دیگرى چون؛ «جابر بن یزید جعفى»، «حمران بن اعین»، «هشام بن سالم»، «فضیل بن یسار»، «ابان بن تغلب»، و بسیارى دیگر از بزرگان و فرهیختگان(۲۴) این عصر را نیز مىتوان نام برد.
پى ریزى تدوین حدیث
در پى انحرافات عمیقى که پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگیزى دامنگیر جهان اسلام شد و آن جلوگیرى از تدوین احادیث اهل بیت علیهم السلام بود که آثار زیانبار آن سالیان دراز بر پیشانى فرهنگ دینى مردم باقى ماند.
نزدیک به یک قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوى(صلی الله علیه و آله) و سخنان تابناک اهل بیت: جلوگیرى شدید به عمل آمد و به جاى آن سیل عظیمى از تحریفات در زمینه احادیث نبوى(صلی الله علیه و آله) و جعل آنها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد که به «اسرائیلیات» شهرت یافت؛ تا سال ۱۰۰ هجرى که «عمر بن عبدالعزیز» فرمان تدوین احادیث را به «ابوبکر بن محمد انصارى» صادر کرد. او که از رجال و بزرگان تابعین به شمار مى رفت و از اصحاب على(علیه السلام) شمرده مى شد، به بازگرداندن فدک به اهل بیت علیهم السلام و تدوین حدیث کمربست.(۲۵)
امام باقر(علیه السلام) از این فرصت استثنایى کمال بهره را برد و بیان احادیث را آغاز کرد و راویان مختلف از ایشان دهها هزار حدیث نقل کردند. در واقع، امام باقر(علیه السلام) نماینده مکتب اهل بیت علیهمالسلام و نخستین سر و سامان دهنده احادیث تابناک معصومین علیهم السلام بود.
از این رو، بسیارى از محدثین وقت با دیدن تلاشهاى بىدریغ امام، کمر به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام بستند و بدین سبب، بیشتر احادیث اهل بیت علیهم السلام، از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) است.
بنیانگذارى اجتهاد
یکى از شاخه هاى بزرگ علوم اسلام «علم اصول» است که با بهرهگیرى از آن احکام شرعى را از ادله شرعیه استخراج مىکنند. از این رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احکام شرعى به آن نیاز مبرم دارد و ملکه اجتهاد براى او حاصل نمىشود، مگر اینکه به تمامى بحثهاى آن آشنایى کامل داشته باشد.
تمامى دانشمندان شیعى بر این باورند که امام باقر(علیه السلام)، نخستین کسى بود که این علم را تأسیس کرد و قواعد آن را به وجود آورد و بدین وسیله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود.(۲۶)
قواعدى را که امام تأسیس کرد به این نامها در بین اصولیین شهرت یافت.
استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بین اخبار و…
تمامى این قواعد به همراه اخبارى که از امام در مورد آنها وارد شده است، در کتابهاى اصولى موجود است. به گونهاى که هر یک از این روایات، درون مایه تأسیس قاعدهاى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت(۲۷) و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.(۲۸)
مبارزه با شیوه هاى نادرست اجتهاد
امام باقر(علیه السلام) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عدهاى با اتخاذ برخى شیوههاى نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احکام شرعى را با خطرى جدى روبهرو کردند. آنان با قوانینى این گونه، گاه به مخالفت با نصّ کتاب و سنّت و سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاستند.(۲۹)
از این دانشمندان، مىتوان از «نعمان بن ثابت» نام برد که به نام «ابو حنیفه» شهرت یافت. او فتاوى عجیب و قیاساتى را وارد کرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایى داد که این فتاوى اکنون در دست است.(۳۰) از دیگر این افراد مىتوان از «سفیان بن سعید بن مسروق» مشهور به «سفیان ثورى» نام برد که برخى نیز او را از اطرافیان امام صادق(علیه السلام) ذکر کردهاند.(۳۱) از او نیز روایاتى در دست است که دلالت بر کژاندیشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهل بیت علیهم السلام نیز قرار مى گرفتند.(۳۲)
آنچه اهمیت دارد این است که این گونه برداشتهاى اشتباه و به کار گیرى شیوههاى نادرست در استنباط احکام، همواره مورد ذمّ اهل بیت علیهم السلام بوده و بخشى از تلاشهاى امام باقر(علیه السلام) را نیز در زمینه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مىداده است. امام براى زدودن این شیوه و به کارگیرى کارکردهاى صحیح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مى فرمود:
«سنت رسول خدا قیاس بردار نیست. چگونه مىتوان قیاس را ملاک [استنباط حکم ]قرار داد، در حالى که بر زن در دوران قاعدگىاش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نیست؟».(۳۳)
توسعه فرهنگ انتظار
تلاشهاى گسترده و عمیق امام باقر(علیه السلام) در نشر معارف اسلام ناب، سوق دادن امت به سوى فرهنگ انتظار امام آخرین (عج) بود. او در تبیین این فرهنگ بر آن بود تا با روشن کردن زوایاى پنهان فرج آل محمد(صلی الله علیه و آله) و پاسخ دادن به پرسشهاى گوناگون، غیبت و ظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختیار معرفى و نیز منتظران را به انتظار ظهور او ترغیب کند.
«ام هانى ثقفیة» مى گوید: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر(علیه السلام) رسیدم و گفتم: سرورم! آیهاى از کتاب خدا بر دلم خطور کرده و مرا پریشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم: (فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الکُنّسِ) (تکویر: ۱۵ و ۱۶) فرمود: اى امّ هانى، خوب مسئلهاى پرسیدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى این دودمان است و براى او غیبتى خواهد بود که اقوامى در آن گمراه مىشوند و گروهى نیز هدایت مىیابند و خوشا بر تو اگر او را دریابى و خوشا به حال کسى که او را دریابد».(۳۴)
نشر فرهنگ اصیل اسلامى
۱. بازیافت بهره گیرى صحیح از قرآن
هر چند سیاست جلوگیرى از تدوین احادیث نبوى(ص) با شعار «کافى بودن قرآن» پیش مىرفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگیرى از نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و زنده شدن نام آنها استفاده مىشد. کتاب خدا به ابزارى براى دستیابى به اغراض سیاسى و سرکوبى پیروان اهل بیت علیهم السلام با تأویل و تفسیر به رأى، به ابزار سرکوبى مخالفین تبدیل شده و در واقع، قرآن در انزواى شدید بود.
امام باقر(علیه السلام) در جایگاه بهترین مفسّر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیارى از ابهامها را زدود و مشت مخالفین و سودجویان را باز کرد. او همواره براى به اثبات رسانیدن مدّعاهاى خود از آیات قرآن بهره مىجست و کلام خدا را گواه بر سخن خویش مى گرفت و مى فرمود:
«هر چه را مىگویم از من سؤال کنید [این که گفتى] در کجاى قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم».(۳۵) امام به اندازهاى بر آیات قرآن تسلط داشت که «مالک بن اعین جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:
«اگر مردم در صدد جستوجوى علوم قرآن بر آیند، باید بدانند که قریش بهترین داناى آن را دارد و اگر امام باقر(علیه السلام) در علوم قرآنى لب به سخن گشاید، فروع زیادى براى آن ترسیم خواهد نمود…»(۳۶)
شایان ذکر است که امام کتابى در تفسیر قرآن نگاشت که «زیاد بن منذر» و بسیارى از بزرگان چون «ابو بصیر» از آن روایت کردند.(۳۷)
۲. مرجعیت فقهى و موقعیت پاسخگویى علمى
از دیگر تلاشهاى چشمگیر امام در راستاى نشر تعالیم اسلامى، مرجعیت عملى امام در پاسخگویى به مسایل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى گوید:
«نزد امام باقر(علیه السلام) در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشسته بودم که مردى نزد من آمد و سلام کرد و پرسید: کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: از کوفیان هستم، چه مىخواهى؟ گفت: آیا ابا جعفر را مىشناسى؟ گفتم: بله، کارت با او چیست؟ گفت: چهل مسئله آماده کردهام و در پى جواب آنم تا بدانم به کدام باید عمل کنم… در این هنگام، امام وارد شد؛ در حالى که جماعتى از اهل خراسان و دیگر استانها همراه وى بودند و در مورد مسایل حج از امام مىپرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام نشست و پرسشهاى خود را مطرح کرد و پاسخ گرفت».(۳۸)
همچنین، بسیارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس یمانى» و «عاصم بن عمر»، هر گاه حضرت را مىدیدند براى پاسخ گرفتن پرسشهاى خود از لحظات بهره مىجستند و در هر حالى از امام سؤال مىکردند. نمونههاى زیادى از این گونه گفتوگوها و پرسش و پاسخها در تاریخ آمده است.(۳۹)
۳. شناساندن رهیافتى جایگاه امام
امام باقر(علیه السلام) تلاش فراوانى براى جلب دلها به سوى دوستى اهل بیت علیهم السلام مبذول مىداشت و در صدد بود تا با این شیوه، جایگاه امامت را به گونهاى روشنتر براى مردم ترسیم کند و وسیله نجات و رستگارى را به آنان بنمایاند. «حکم بن عتیبه» طى داستان تأثیر گذارى در این باره مى گوید:
«من کنار ابا جعفر(علیه السلام) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم که پیرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ایستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پیامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرین کرد و به آنان نیز سلام نمود. پس پیش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا، مرا نزدیک خود جاى ده که جانم فدایت باد! به خدا سوگند که من شما [ اهل بیت] را دوست مىدارم و با هر که شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند که این دوستى با شما [ اهل بیت] و دوستدارانتان به خاطر مطامع دنیوى نیست. من از دشمنان شما بیزارم و سوگند که دشمنىام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى شان است.
سوگند که حلال شما را حلال مىدانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار دادهام. فدایت شوم، آیا بر من امیدى [ از رستگارى ]هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بیا. و او را آنقدر به پیش خواند که پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پیرمرد! مردى از پدرم على بن الحسین(علیه السلام) همین را پرسید و پدرم پاسخ داد: آن گاه که از دنیا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و فرزندانش وارد مى شوى.
دلت سرور مىیابد، خاطرت آسوده مىگردد، چشمت [به دیدارشان] روشن مىشود و به بهترین گونه نزد پروردگارت حاضر مىشوى و آن گاه که جانت به اینجا رسید [ و به گلوى پیرمرد اشاره فرمود] در بالاترین منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پیرمرد از خرسندى پرسید: چگونه؟ امام باز هم برایش گفت. پیرمرد با شور و اشتیاقى بسیار گفت: اللَّه اکبر! آیا به راستى آن گاه که بمیرم نزد پیامبر و خاندانش وارد مىشوم و [از دیدارشان ]دیده روشن مى کنم؟
اشک شوق بر رخسار پیرمرد تراوید، زانوانش سست شد، گریهاش بالا گرفت و بر زمین نشست. حاضرین نیز با دیدن این عشقبازى اشک شوقشان بیرون تراوید. امام اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا، فدایت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسید و بر صورت و چشمانش کشید.
آن گاه گریبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بیت علیهم السلام] باد و رفت. امام به حاضرین رو کرد و فرمود: هر که دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببیند به او نگاه کند. راوى مىگوید: هرگز مجلسى را چنین حسرت زده ندیده بودم».(۴۰)
۴. نیایش؛ کانون ترویج آموزه هاى دینى
یکى از فعالیتهاى بارز امامان در زمینه نشر تعالیم دینى و آموزههاى بلند عرفانى، بهرهگیرى از زبان نیایش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى که جامعه را امواج متلاطم فساد و تباهى، زورگویى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستیزى در نوردیده بود، با خداى خویش راز و نیاز مىکردند و براى بیان بخشى از عقاید و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مىگرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بیشتر به پروردگار و مبارزه با زورگویان فرا مى خواندند.
هر چند مقصود اصلى آنان در این نیایش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابیرى که در نیایش آنها وجود دارد از لابهلاى آن، مفاهیمى چون خلافت اهل بیت علیهم السلام، عدم سکوت در برابر ظلم و… را نیز مىتوان دریافت.
در بیشتر ادعیه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله) به چشم مىخورد و این در حالى است که دشنام به اهل بیت علیهم السلام به ویژه امیرالمؤمنین(علیه السلام) سکه رایج حکمرانان وقت شده و آیات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر(علیه السلام) در نیایشى براى دریافت خواستههاى خود از خدا، چنین مى فرماید:
«… پروردگارا، تو را به تمامى نامهایت مىخوانم که آنها را خود نامیدى و یا در کتابت فرو فرستادى و یا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى که بر محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم قرار دهى و آن را نور چشمم و وسیله از بین بردن غمهایم قرار دهى…».(۴۱)
امام در دیگر دعاهاى خود افزون بر این مسایل، اعتقادات درست اسلامى را در زمینه یگانهپرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسههاى شیطان و… نیز بیان مىکردند.(۴۲)
پىنوشتها
۱) ابو جعفر محمد بن على، ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، بىجا، انتشارات ذوى القربى، چاپ اول، ۱۴۲۱ ق، ج ۴، ص ۲۱۱.
۲) محمد بن محمد نعمان شیخ مفید، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت، بىتا ، ج ۲، ص ۲۳۰.
۳) همان، ص ۲۳۱.
۴) مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۲۲۱؛ سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بىتا، ج ۱، ص ۶۵۱.
۵) محمد بن حسن، حرّ عاملى، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ ق، وسایل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹.
۶) ن. ک: محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، قم، انتشارات اسوه، ج ۲، کتاب الحجة.
۷) ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، رجال الطوسى، نجف، مطبعة الحیدریة، ۱۳۸۱ ق، چاپ اول، صص ۱۰۲ – ۱۴۲.
۸) ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، اختیار معرفة الرجال، قممؤسسه آل البیت:، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۳۴۵.
۹) همان، ص ۳۴۸.
۱۰) همان، ص ۳۷۸.
۱۱) محمد جوهرى، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبة المحلاتى، ۱۴۱۷ ق، ص ۵۷۸.
۱۲) اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۳۸۳.
۱۳) همان، ص ۳۹۱.
۱۴) همان.
۱۵) همان، ص ۳۸۶، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۵۰.
۱۶) محمد بن النعمان العکبرى البغدادى (شیخ مفید)، الإختصاص، قم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیه، ص ۵۱.
۱۷) ابوالعباس احمد بن على بن نجاشى کوفى، رجال النجاشى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، ۱۴۰۷ ق، ص ۳۲۴.
۱۸) رجال النجاشى، ص ۳۲۱.
۱۹) اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۴۰۰.
۲۰) رجال النجاشى، ۱۱۲.
۲۱) اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۳۴۸.
۲۲) همان؛ الاختصاص، ص ۶۶.
۲۳) رجال النجاشى، ص ۱۱۲.
۲۴) رجال الطوسى، صص ۱۰۲ – ۱۰۴.
۲۵) قاموس الرجال، ج ۱۱، ص ۲۳۲؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العکرى الحنبلى، تذکرات الذهب فى اخبار من ذهب، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۸ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۹۰.
۲۶) باقر شریف قرشى، حیاة الامام محمد الباقر۷، نجف، مطبعة النعمان، (ع)۱۳۹ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۲۶.
۲۷) نک: وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۱۰۰۶، ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، تهذیب الاحکام، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۴۱۷ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۴۶؛ ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۶ ق، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۸۳.
۲۸) روح اللَّه خمینى، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ۱۴۱۷ ق، چاپ اول، ص ۴۱؛ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، ۱۴۱۶ ق، چاپ ششم، ج ۲، صص ۵۶۴ و ۶۹۷، ۷۳۷؛ محمد باقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصّصیه للشهید الصدر، ۱۴۲۱ ق، ج ۱، ص ۴۵۴.
۲۹) المفید من معجم رجال الحدیث، ص ۶۴۱.
۳۰) ن. ک، محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، ۱۴۱۵ ق، ج ۱۰، صص ۳۷۶ – ۳۸۶.
۳۱) المفید من معجم رجال الحدیث، ص ۲۵۵.
۳۲) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۳۰۶.
۳۳) بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۰۷.
۳۴) ابو جعفر محمد بن على بن الحسین بابویه القمى الصدوق، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۹۰ ق، ج ۱، ص ۳۳۰.
۳۵) ابو منصور احمد بن على بن ابىطالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ق، ج ۲، ص ۱۶۹.
۳۶) سید جمالالدین احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابىطالب، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۰ ق، چاپ دوم، ص ۱۹۵؛ على بن محمد، ابن احمد مالکى، الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، قم، مؤسسه دارالحدیث الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۸۷۹، الارشاد، ج ۲، ص ۲۲۶.
۳۷) المجمع العالمى لاهل البیت، اعلام الهدایة، قم، مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لأهل البیت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۷، ص ۲۱۵.
۳۸) بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۷.
۳۹) ن، ک: همان، صص ۳۴۹ – ۳۵۴.
۴۰) بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۱.
۴۱) ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۴ ق، چاپ سوم، ص ۲۱۳.
۴۲) ن. ک: همان، صص ۲۱۲ – ۲۱۹ و ۳۵۷.
منبع: سایت عصر شیعه