فصل اول: دانش ارتباطات و تبليغات
«ارتباطات كه از شئون اجتماعي انسان است، قهراً از آغاز پيدايش انسان وجود داشته است ولي مطالعات مربوط به اين قضيه از عمر بسيار كمتري برخوردار است. تا قبل از اختراع چاپ، مطالعات مربوط به اين امر در حد كار ضمني و جانبي و توجه به محتواي ارتباطي بوده است ولي بعد از اختراع صنعت چاپ، رفته رفته ديگر جوانب مربوط به علم ارتباطات، مانند ابزارهاي ارتباطي و مخاطبان هم مورد توجه و بررسي قرار گرفت.»[1]علم ارتباطات «Science Communication» در مجموع شامل علومي است كه سه حوزة معرفتي را مورد كنكاش قرار مي دهد:
1. حوزة معرفتي محتواي پيام 2. حوزة معرفتي ابزار و وسايل انتقال دهندة پيام 3. حوزة گيرنده و مخاطب پيام.
در واقع علم ارتباطات علمي وابسته به چندين علم پايه مي باشدكه در بستر اين علوم رويش مي كند. علومي چون جامعه شناسي، روانشناسي، اقتصاد، سياست، قسمت نرم افزاري ارتباطات را تشكيل مي دهند ولي علومي چون صنعت چاپ، الكترونيك، انفورماتيك، بخش سخت افزاري آن را مي سازند. در نتيجه پيشرفت و نظريه پردازي در هر كدام از علوم پايه، موجب تكامل علم ارتباطات خواهد شد.
گسترش ابعاد ارتباطات در جهان معاصر و پيامدهاي آن، موجب طرح سوالها و فرضيه هاي جديد و فراهم آمدن زمينه هاي جديد مطالعاتي و تحقيقاتي و نهايتاً پيشرفت و كمال بيشتر دانش ارتباطات گرديده است. از سوي ديگر، پيشرفت اين دانش و دستاوردهاي جديد آن موجب گشوده شدن افقهاي جديد در زمينه هاي عملي و اجرائي و پيچيده تر شدن فعاليت هاي ارتباطي شده است. به عبارت ديگر، ارتباطات در جوامع بشري سرعت تبديل شدن سؤال به جواب را كم كرده و بسياري از مجهولات به علوم تبديل شده است ولي به تبع آن، خود باعث ايجاد سؤالات فراواني شده است و همين امر حركت و تكامل را به دنبال دارد.
«امروزه ارتباطات در پهنة جهان ابعاد و شاخه هاي مختلفي يافته است، مانند بعد حقوقي (حق ارتباط و مفهومي جديد براي آزادي بيان)، بعد اقتصادي (نقش وسايل ارتباطي در رشد اقتصادي)، بعد تكنولوژي، بعد تربيتي، بعد فرهنگي، بعد سرگرمي، بعد تجاري و غيره، ولي با وجود اين گستردگي و پيشرفت، علم ارتباطات هنوز نوپا است و رابطة خود را به دقتي كه با اقتصاد و سرگرمي و تجارت تعريف كرده است با علوم انساني، تربيتي، ديني و فرهنگي مشخص نكرده است.[2]» شايد علت اين امر ريشه در نگرش جوامع غربي نسبت به انسان مي باشد؛ زيرا در تعريف فرهنگ ليبراليسم غرب از انسان، جنبة حيواني و غريزي او بر جنبة فطري و الهي اولويت دارد. از همين رو اصالت دادن به نيازهاي اولية مادي انسان و غفلت از ساير نيازهاي غير مادي معنا پيدا مي كند و بر اين اساس انواع فلسفه ها و مكاتب روانشناسي و جامعه شناسي و اقتصادي شكل مي گيرد كه نقطة اشتراك همة آنها پرداختن بيش از حد به حيوانيت انسان است. و وقتي اين علوم ناقص، مواد اوليه علم جديدي به نام ارتباطات را شكل مي دهند، بديهي است كه تمام تمركز علم ارتباطات بر غريزة انسان باشد و رابطة خود را با سرشاخه هاي اصيل انساني همچون خداجويي، حس دين گرايي، كمال جويي مشخص نكرده باشد.
پس روشن گرديد كه علم ارتباطات به عنوان علمي تخصصي و نوپا مي باشد كه سعي دارد با تبيين قواعد و پارامترهاي كلي حاكم در باب محتواي پيام، ابزار پيام و گيرندگان پيام افق هاي تازه اي را به روي بشريت بگشايد. ولي از آنجا كه اين علم نيز مانند ساير علوم در مغرب زمين رابطة خويش را با دين و وحي قطع شده مي بيند خود را مسئول حيات معنوي انسان نمي داند و بدتر از آن، هم مسير تحقيقات و هم نتايج تحقيقات اين علم با طبقة سرمايه داري ارتباطي ناگسستني برقرار مي كند و در خدمت كارتل هاي عظيم سرمايه دار قرار مي گيرد تا اكثريت مردم و مصلحت آنان. و همين صاحبان شركت هاي چند مليتي سهامداران رسانه ها نيز مي باشد.
انحصار سرمايه و رسانه در دست گروهي معدود باعث جذب و سوق دهي اكثر اساتيد و دانشگاهيان به سوي اين قطب هاي پولي مي شود و همين امر ايجاد قدرتي مضاعف براي نظام سرمايه داري مي كند. در اين نظام علم خادم ثروت مي شود و ثروت هادي علم و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. علم تبليغات «Propaganda» را مي توان از زير مجموعه هاي ارتباطات به شمار آورد كه در جهان پيچيدة كنوني معنايي فني تر و پيچيده تر يافته است. تبليغات در جهان معاصر چهار مشخصة عمده دارد: 1. سرعت 2. مداومت انتشار 3. فراگير بودن 4. فراهم آمدن شكل ها، فرم ها و قالب هاي متنوع تبليغاتي كه تمام اين ها به بركت پيشرفت تكنولوژي سخت افزاري ارتباطاتي مي باشد. ولي علوم تبليغي هم از آسيب هاي فرهنگ غربي در امان نمانده اند و رسالت خود را در رشد و تربيت انساني به خوبي انجام نمي دهند. بسياري از واژه ها در گذشت زمان با حفظ ساختار لفظي خود، معناي دگرگونه يافته اند از جمله واژة پروپاگاندا مي باشد كه ديگر در عرف جهاني به معناي عام تبليغات نيست بلكه واژه اي است هم عرض و هم معناي «Advertising» اَدوِرتايْزينگ (تبليغات تجاري و ترويج كالا)؛ در واقع نظام سرمايه محور سعي دارد تمام مفاهيم اقتصادي خود را در ساير لايه هاي اجتماعي نفوذ دهد و از هر چيزي تفسيري سود مدارانه ارائه دهد.
فصل دوم: ايجاد دانش ارتباطات اسلامي
شايد يكي از مشكل ترين و مهم ترين وظايف يك نظام اسلامي توليد يك دانش ارتباطات كار آمد اسلامي است تابتواند جوابگوي نياز هاي بشر معاصر باشد. واين امريکي از چالشهاي پيش روي ماست که مطالعات وتحقيقات عميق وهمه جانبه اي را مي طلبد. براي شروع به كار چند راه حل كلي ارائه مي گردد:
1. از آنجا كه دانش ارتباطات علمي تغذيه كننده است و از چندين علم ديگر استفاده مي كند، بايستي براي توليد چنين دانشي، علومي چون روانشناسي اسلامي، جامعه شناسي اسلامي، فلسفه و كلام اسلامي و ساير علوم به صورت كارآمد و قدرتمند و همه جانبه، توليد و تقويت شوند. (ايجاد علوم مادر).
2. اطلاع از مطالعات و تحقيقات دانشمندان در ديگر كشورها و به طور مشخص کشور هاي غرب پيرامون علوم انساني و ارتباطات مي تواند افق هاي تازه اي را بر روي ما بگشايد و از دوباره كاريهاي محققان اسلامي جلوگيري كند. (استفاده از تجربيات مثبت و منفي ديگران).
3. تصويب واجراي قوانين حمايتي از محققان وفعالان عرصههاي رسانه اي -فرهنگي از سوي قوه مقننه ومجريه.
5. هر سه راه كار فوق، برنامه هاي نرم افزاري هستند ولي قسمت سخت افزاري ارتباطات نيز همپاي نرم افزار آن داراي اهميت است. با اين تفاوت كه علماي علوم تجربي مسئولين تدارك آن هستند. اگر سخت افزارهاي رسانه اي و تكنولوژي آن تامين نشود بستر لازم براي ظهور نرم افزار رسانه اي فراهم نخواهد شد.
فصل سوم: اقسام رسانه «Medium»
رسانه جزئي از موضوعات مورد تحقيق در علوم ارتباطات مي باشد. رسانه، وسيله و ابزار رساندن پيام مي باشد كه ابتدايي ترين آن ايماء و اشاره و تغيير رنگ چهره و سر و صداهاي غير كلامي است تا عصر حاضر كه انواع رسانه هاي مکتوب وغير مکتوب والکترونيک در خدمت رساندن پيام قرار مي گيرد. امّا پيچيدگي ابزار رسانه اي به معناي عمق محتوايي پيام نيست بلكه پيشرفت و تكنولوژي رسانه در بسياري مواقع حجاب و مانعي مي شود براي پيام هاي عمق دار به همين دليل بايد در دو حوزة معرفتي (پيام شناسي و رسانه شناسي) تحقيقات گسترده اي صورت گيرد.
رسانه در يك تقسيم بندي، پنج نوع مي باشد:
1. رسانه هاي نوشتاري: روزنامه، مطبوعات (كتاب، نشريه و… )، اعلاميه، پلاكارت و… .
2. شنيداري: راديو، نوار كاست و… .
3. ديداري: هنرها، نقاشي، كنده كاري، خطاطي، كاريكاتور و… .
4. شنيداري ـ ديداري: تئاتر، تلويزيون، سينما، كامپيوتر و… .
5. شخصي: برخورد، صحبت و گفتگو، سخنراني، موعظه و… .
با توجه به شتاب تكنولوژي ممكن است ابزارهاي پيچيده تري براي انتقال پيام توليد شود كه هر كدام كارآيي مخصوصي داشته باشد مثل اتاق هاي مجازي كه با ايجاد تصاوير مجازي و نزديك به واقعيت مورد استفادة آموزشي و تفريحي قرار مي گيرند يا سينماهاي سه بعدي كه هيجان تماشاگران را به حداكثر مي رساند.
فصل چهارم: بهترين شيوه تبليغ رسانه اي كدام است؟!
بهترين روش تبليغات وابسته به سه متغيّر مي باشد:
1. نوع پيام 2. مخاطب 3. مكان و زمان تبليغ
يعني هر نوع انديشه اي را نمي توان با هر ابزاري تبليغ كرد، بلكه برخي پيامها ابزارهاي خاص خود را مي طلبد. به طور مثال تبليغات تجاري يا سياسي از راه خطاطي يا كنده كاري به راحتي منتقل نمي شوند و يا انديشه هاي فلسفي با موسيقي و تئاتر قابل انتقال نيستند. نوع مخاطب از لحاظ سن، تحصيلات، جنس، زبان و… نيز در انتخاب ابزار و شيوه تبليغ مؤثر است. به عنوان نمونه براي آموزش مسائل ديني به كودكان نمي توان از كتاب و نشريه سود جست.
پس يك مبلغ خوب يا يك نظام تبليغاتي موفق بايد با در نظر گرفتن سه متغيير فوق، بهترين و كارآمدترين روش و ابزار را انتخاب كند.
فصل پنجم: رسانه هاي مدرن و تبليغات ديني
يكي از پرسش هاي اساسي پس از انقلاب ديني در ايران اين بوده است كه چگونه رسانه هاي مدرن غربي را در خدمت تبليغات ديني قرار دهيم و هم پاي غرب حركت كنيم. در همان دوران عده اي از جوانان پرشور انقلابي سعي كردند تا مفاهيم ديني را از طريق سينما يا برخي سريال هاي تلويزيوني به تودة مردم انتقال دهند ولي در اين كار توفيق چنداني حاصل نشد و يكسري فيلم هاي خشك و بي روح تصنعي ساخته شد كه به هيچ وجه توان حمل بار معنايي عميق را نداشت. در اين فيلمها چهرة بازيگران در ظاهر اسلامي شده بود و حرفهاي اسلامي هم زده مي شد ولي كل فيلم حس و حال مذهبي را در مخاطب برنمي انگيخت. كم كم اين فكر در بين اين گروه از فيلمسازان شايع شد كه براي ايجاد جاذبه و جذب مخاطب ناگزيريم از برخي عوامل غير ديني همچون خشونت، عشق هاي مجازي و… استفاده كنيم. و متاسفانه همين اتفاق هم افتاد و الان شاهد هستيم كه اكثر برنامه هاي مذهبي در سينما و تلويزيون از عشق بين دختر و پسر و خشونت به عنوان چاشني ايجاد جاذبه و مخاطب پروري استفاده مي كنند و همان عنصري كه بهانة ساخت چنين برنامه هايي مي باشد يعني دين، در حاشيه قرار مي گيرد. اين اتفاق ناميمون محدود به رسانه هاي تصويري نيست بلكه در بسياري از ابزارهاي تبليغاتي هم تكرار شده است.
مجلات فرهنگي به صورت گسترده از محرك هاي جنسي يا هيجاني استفاده مي كنند تا با ايجاد جذابيت هاي كاذب مخاطب سازي كنند. موسيقي هم در اين مسير افتاده است و عنصر كلام و شعر كه به موسيقي عمق مي بخشند كم رنگ شده اند و ضرب آهنگ هاي تند و ريتميك و هيجان ساز جاي آن را گرفته اند. ساير هنرها و ابزارهاي پيام رساني هم گرفتار اين مصيبت شده اند. در يك تحليل ساده و ابتدايي شايد بتوان گفت كه تمام اين مشكلات در نتيجة تهاجم فرهنگي غرب مي باشد. اين تحليل نادرست نيست امّا كافي هم نيست و وظيفة ما را مشخص نمي كند. مگر فرهنگ غرب تا چه اندازه قدرت دارد و فرهنگ ما تا چه حد ناتوان است كه اين چنين تحت تاثير قرار مي گيرد؟ نقاط قوت و ضعف ما و غرب چيست؟ چرا غرب از رسانه به بهترين شكل ممكن براي نفوذ فرهنگ خود و تثبيت آن استفاده مي كند ولي ما تا اين حد سست و ضعيف هستيم؟ آيا مشكل از فرهنگ اسلامي است يا از ابزار رسانه يا از مسلمانان؟
براي پرسش هاي فوق جواب هاي متنوعي داده شده است ولي ما براي رسيدن به يك راهكار جامع و عملي در مورد تبليغات اسلامي در رسانه ناچاريم چند مقدمه را پشت سر گذاريم. و از آنجا كه فرصت كافي براي بررسي تمام رسانه ها نمي باشد بحث هايمان را بر رسانه هاي تصويري (تلويزيون، سينما و اينترنت) متمركز مي كنيم.
مقدمة اول: بررسي تمدن غرب و رسانة مدرن
اولاً: فرهنگ غرب تصويري است.
فرهنگ و تمدن هر سرزمين را داستان هاي مكتوب و شفاهي آن جامعه تشكيل مي دهد و در طول تاريخ بسط مي يابد و با ديگر معرفتهاي ثانويه پيوند مي خورد و بسط بيشتري مي يابد. غرب نيز خارج از اين قاعده نيست، اسطوره هاي الياد و اديسه اثر هومر يا شخصيت هاي تورات و انجيل در لايه هاي زيرين فرهنگ غرب زنده هستند. معارفي كه توسط اين كتب باستاني به دست بشر معاصر غربي رسيده است اكثراً ساده و ابتدايي و تصويري هستند و از عمق كمتري برخوردارند. غرب فاقد يك فرهنگ فكري عميق و مجرد است بر خلاف اسلام كه فرهنگ غير عيني و غير تصويري دارد. در تمدن غربي سعي شده است براي هر چيز غيبي و ملكوتي، شكل و تصويري ارائه شود حتي خدا و فرشتگان هم به صورت انسان تصور شده اند گويي بشر غربي بدون ايجاد شكل براي امور نامحسوس قادر به فهم معنا نيست. از همين روست كه هنرهايي مثل صورتگري و مجسمه سازي در غرب رشد بيشتري داشته است.
جفت شدن چنين فرهنگ تصويري با رسانة تصويري روشن است. زيرا انديشه و تفكر و فرهنگ غربي به خاطر وجود چنين زمينه اي خواهد توانست به بهترين شكل از سينما و تلويزيون براي تبليغ خويش استفاده كند. شناختن زبان تصوير نيز ما را در درك اين مطلب ياري خواهد كرد. زيرا قابليت بياني تصوير نيز محدود است؛ كيفيات و معاني قابل ديدن نيستند و تبديل معنا به تصوير از عمق و ارزش معنا خواهد كاست. ولي اگر خود انديشه به صورت تصوير يا سازگار با تصوير باشد راحت تر در قالب تصوير قرار مي گيرد. علمي كه از قابليت بياني تصوير بحث مي كند ايلوستراسيون «Illustration» نام دارد.
ثانياً: رسانة غربي خود را مسئول اخلاق نمي داند
تا دوران رنسانس، مذهب ولو به صورت ناقص و تحريف شده در فرهنگ غرب و حوزه هاي معرفتي علوم انساني صاحب نفوذ بود ولي در عصر رنسانس به علت اعمال غير انساني كليسا به نام دين و رشد فلسفه هاي تازه تاسيس، حوزة تئوري پردازي دين از حوزة علوم انساني و تجربي جدا شد و دين از يك عنصر معرفتي عام به يك تجربة معنوي دروني و شخصي مبدل گشت و به تبع آن اخلاق نيز به حاشيه رانده شد. بديهي است كه تلويزيون و سينما هم تابعي است از فرهنگي كه در آنجا توليد شده و رشد كرده است و چنين رسانه اي خود را ملزم به رعايت اخلاق و ارزشهاي انساني نخواهد داشت و از همين رو فضاي بيشتري براي تاخت و تاز در اختيار خواهد داشت تا يك رسانة متعهد و اخلاقي. چنين رسانة غير متعهدي ساده ترين راه را براي جذب مخاطب انتخاب مي كند، يعني تكيه بر غرايز حيواني انسان همچون شهوت (فيلمهاي عشقي و سكسي)، غضب (فيلم هاي اكشن)، وهم (فيلم هاي ترسناك و خيالي). «اين رسانه ها از يك رانتِ غريزي و جنسي استفاده مي كنند و اين كار مشكلي نيست بلكه عين بي هنري است… اين فرهنگ هر چند بي ريشه است امّا بسيار سيال و همه گير است.»[3]فضيلت و ارزش انساني و بعد معنوي و اختيار انسان ناديده گرفته مي شود و سعي مي شود با انواع ترفندهاي روانشناختي و با پيوند برقرار كردن پيام با ساحت حيواني انسان او را تحت تاثير هيپنوتيزم گونه اي درآورند.
ثالثاً: رسانه در دست سرمايه داران است
در فرهنگ غرب سرمايه حرف اول را مي زند و علم و رسانه هر دو در خدمت ثروت و ثروتمندان جامعه قرار مي گيرند. «هاليود جديد در پهنة گسترده اي، منافع تجاري خود را دنبال مي كند كه سينما، تلويزيون هاي شبكه اي كابلي، پخش ماهواره اي، موسيقي، روزنامه و مجله و كتاب، پارك هاي تفريحي، توليد كالاهاي ورزشي و فهرست بلند بالايي از ساير زمينه هاي تفريحي و سرگرمي را شامل مي شود.»[4] «رسانه ها بيشتر مدافع ثروت ثروتمندان هستند نه حافظ شرافت، حقيقت يا فضيلت. مسالة اصلي، حق مردم يا مصلحت و منافع مردم نيست؛ مسالة اصلي راي مردم است… پشت پرده حكيمان نيستند، ثروتمندان هستند.»[5]رابعاً: رسانه هاي غربي سيستم نرم افزاري پيشرفته اي دارند
نه تنها تكنولوژي رسانه و نظام سخت افزاري آن بلكه سيستم نرم افزاري آن نيز در غرب پيشرفت فراواني كرده است. هزاران فيلسوف و استراتژيست رسانه مشغول كارهاي تحقيقاتي براي تسلط و سيطرة افزون تر بر جوامع بشري مي باشند. «وصل بودن كمپاني ها با رسانه ها و دانشگاه ها و پژوهشكده ها و… مشخص است. رسانه از يك طرف به ثروت و از يك طرف به علم وصل است. برخي از استادان بسيار متفكر پشت رسانه هاي غربي قرار گرفته اند.»[6]نتيجة مقدمة اول اين شد كه چنين فرهنگي راحت تر از ساير فرهنگ ها مي تواند خود را در قالب هاي تصويري عرضه كند و چون اخلاقي نيست، ميدان وسيعي براي تاخت و تاز دارد و دو عنصر علم و سرمايه هم او را ياري مي كنند.
مقدمة دوم: تبليغات فرهنگي از طريق رسانه، بايدها و نبايدها
ماهيت فرهنگ اسلامي اكثراً كلامي است نه تصويري. به همين دليل از رسانه هاي كلامي يا نوشتاري بهتر مي تواند استفاده كند تا رسانه هاي تصويري. البته استفاده مطلوب ديني از كتاب، مطبوعات، راديو و اينترنت مشروط به سه شرط است كه بدون رعايت آنها كاركرد تبليغي ديني نه تنها خنثي خواهد شد بلكه ضد ديني مي شود. رعايت اخلاق و تعهد، خارج كردن رسانه از تصاحب اشخاص ثروتمند و اتصال آن به نيازهاي ديني و توليد نرم افزار رسانه اي كه به طور تفصيلي بيان خواهد شد. البته اين به معناي نااميدي از تسلط دين بر رسانه تصويري نيست بلكه كار تبليغ دين در اين رسانه مشكل تر و پيچيده تر از ساير رسانه هاست.
نكته: در اين نوشته، شيوه هاي تبليغي رسانه را بررسي مي كنيم، گرچه از رسانه به عنوان ابزار تبليغي دين بايد استفاده كنيم و رسانه را به عنوان يك ابزار مهم تبليغي در نظر داشته باشيم؛ اما بايد بدانيم كه اسلام شيوه هاي موثرتري را نيز براي تبليغ و گسترش دين به ما آموخته است.
بهترين و موثر ترين و ماندگار ترين شيوه ، چه در صدر اسلام و چه در جامعه امروزي، شيوة تبليغ عملي مي باشد. در روايات اسلامي توصيه شده است كه به وسيله كردار، راستگويي، پرهيز كاري و.. مردم را به نيكي ها دعوت نمايئد. در درجة اول بايد كارها و رفتارهاي ما، تبليغ دين ما باشد. مثلا صنايع توليدي ما، معرف مسلمان بودن ما باشد. رفتارهاي اجتماعي ما، نحوة برخورد ما با خوانده و دوستان، با دشمنان و افراد جامعة معرف اسلام باشد.
بله! اينگونه بود كه در زمان پيامبر اكرم(ص) ، با كمترين امكانات، دين به سرعت و با كيفيت پيشرفت نمود و انسانهاي وارسته و بي نظيري تربيت گشتند.
نتيجه: چه بايد كرد؟
قدم اول: ماهيت و چيستي و قابليت تلويزيون و سينما را بايد به خوبي شناخت. امروزه در اكثر دانشكده هاي سينما، تاريخ سينما آموزش داده مي شود و چيستي و ذات زبان تصوير مورد غفلت قرار مي گيرد. چنين مسئوليتي متوجه دانشمندان اسلامي است تا با معارف عقلي اسلامي ذات سينما را تحليل كنند تا به يك مجموعه از قواعد تصويري براي بيان عقايد اسلامي دست يابند. «زبان سينما، زبان و بياني است كه با توجه به تكنولوژي خاص آن دستور پذيرفته است. اگر ما بخواهيم در سينما روي خطاب خويش را همچون انبياء به فطرت الهي انسان بگردانيم ـ كه براي استخدام سينما در خدمت اهداف متعالي اسلام چاره اي جز اين نيست ـ بايد «كيفيت تاثيرگذاري عناصر بياني سينما» را خوب بشناسيم.»[7] و از بين دو نظرية افراطي و تفريطي كه اولي قائل است تلويزيون مي تواند به راحتي در خدمت مذهب قرار گيرد و ديگري رسانه را عين پيام مي داند، حد وسط را اخذ كنيم. «نظرية عينيت رسانه و پيام، متعلق به مارشال ملك دونالد ـ استاد كانادايي رسانه و فرهنگ ـ است. او معتقد است كه تلويزيون همچون ظرفي خالي نيست كه هر مظروفي را قبول كند بلكه محتوا و پيام خاص خود را مي طلبد و سرگرمي و تفنن اصلي ترين پيام تلويزيون مي باشد و هر پيامي كه بخواهد از چنين رسانه اي پخش شود ناگزير است در لباس سرگرمي ظاهر شود تا مقبول عموم مردم واقع شود.»[8]«ولي بسياري از مشخصه هاي سينماي امروز كه مشخصه هاي ذاتي سينما به نظر مي رسد در حقيقت بيش از آنكه نتيجة ضرورت هاي ذاتي آن باشد الزامات و تحميل هاي سرمايه داري بر رسانه است.»[9] در تحليل ذاتي بيان تصوير بايد ذاتيات و عرفيات را تفكيك كرد و حدّ هركدام را تبيين نمود.
قدم دوم: توقع حداكثري از رسانه هاي تصويري اشتباه است. بايد از چنين رسانه هاي در حد توانشان انتظار داشت و توان آنها را هم بايد شناخت. «همچنين استفاده از وسايل جديد ارتباطي نبايد موجب غفلت از نقش و كاركرد وسايل سنتي گردد. امروزي كردن چهرة تبليغ الزاماً به معناي بي فايده بودن كلية روش هاي تبليغي پيشين نيست.»[10] تمام رسانه ها در جامعة اسلامي بايد مكمل هم باشند نه رقيب هم.
قدم سوم: تربيت نيروي انساني متعهد و مجتهد در امر رسانه يكي از شروط اساسي است. «اگر يك برنامه بلند مدت براي پرورش هنرمندان برنامه ساز نداشته باشيم، همين عامل مي تواند ما را تدريجاً به سمت يك خضوع ناخواسته در برابر هنرمندان و متخصصان غير متعهد به اسلام براند.»[11] «بايد زيرساخت ها را آماده كرد و تا ايجاد نشود هميشه ضعيف خواهيم ماند و اين زير ساخت ها را بايد به روش اسلامي در بياوريم. روش هاي ما تا به حال تقليدي بوده است.»[12]قدم چهارم: بايد از بين نيروهاي تربيت شده افرادي را به عنوان فيلسوفان رسانه اي و استراتژيست هاي رسانه اي به كار گرفت. اين افراد با آشنايي دو سويه هم نسبت به علوم اسلامي و هم وسايل مدرن ارتباطي، آنها را از لحاظ تئوري به هم پيوند مي دهند.
قدم پنجم: حمايت مالي و سياسي مسئولين از رسانه و تلويزيون. من حيث المجموع چنين كاري ممكن امّا مشكل است و محتاج نيرويي عظيم از افكار و انديشه هاي عاشقان عاقل است تا با نهضتي عظيم هم از حيث نرم افزاري و هم سخت افزاري دريچه اي جديد به تبليغات ديني بگشايند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ارتباطات و فرهنگ (1)، «نظرية ارتباطات انساني»، ناشر، سمت، نوشتة آلفرد گود اسميت، 1379.
2. فرهنگ ارتباطات، انتشارات وزارت ارشاد، نوشتة محمد رضا محمدي فر، 1377.
3. براي درك رسانه، انتشارات صدا و سيما، نوشتة هربرت مارشال ملك بوهان، 1377.
4. رسانه ها و فرهنگ ها، انتشارات صدا و سيما، نوشتة هربرت مارشال ملك بوهان، 1377.
پي نوشت ها:
[1]. خندان، محسن، تبليغ اسلامي و دانش ارتباطات اجتماعي، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1372، ص 327.
[2]. همان، ص 330.
[3]. وصيت نامة اولية امام (رحمة الله عليه)، سال 26/ 11/ 61، ص 20.
[4]. رحيم پور ازغدية، حسن، در جمع مسئولين صدا و سيما، 1383.
[5]. فصلنامة نقد سينما، 1378، شمارة 18، ص 106.
[6]. رحيم پور ازغدي، حسين، در جمع مسئولين صدا و سيما، زمستان 83.
[7]. همان.
[8]. آويني، سيد مرتضي، آيينة جادو، نشر ساقي، چاپ سوم، 1377، ج اول، ص 184.
[9]. مجلة فرهنگ و زندگي، شمارة 8، خرداد 1351، مقالة محمد تقي مايلي.
[10]. فصلنامة نقد سينما، پاييز 1378، شمارة 18، ص 8، مقالة علي قاحديني.
[11]. آويني، سيد مرتضي، آيينة جادو، نشر ساقي، چاپ سوم، 1377، ج اول، ص 83.
[12]. مجلة سوره، شمارة دهم، تيرماه 1383، ص 6، گفتگو با پروفسور حميد مولانا.