از ديدگاه اسلام انسان موجود خردمندي است که از آزادي و اختيار بهره مند است. خداوند در سوره جاثيه آيه 15 مي فرمايد: «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعليها ثم الى ربکم ترجعون» يعني هرکس کار شايسته اي بکند به سود خود اوست و هرکس کار بدي مرتکب شود به زيان خودش است پس همه به سوي پروردگارتان بازگردانده مي شويد. لزوم جوابگويي و مسؤوليت در برابر اعمال، نشان دهنده آزادي و اختيار است، زيرا مسؤوليت بدون اختيار معنا ندارد. خداوند عقل و منطق را به انسان ارزاني داشته تا به کمک آن به حل و فصل مسائل خود بپردازد، چنانکه در سوره انفال آيه 22 مي فرمايد: «ان شرّ الدواب عند الله الصم البکم الذين لا يعقلون» يعني بدترين جانوران در پيشگاه خداوند آدمياني هستند که نهادشان کر و زبانشان بسته است و تعقل نمي کنند. در اين آيه خداوند سه دسته از انسانها را پست ترين جانوران توصيف مي کند و سه ويژگي براي اين انسانهاي پست ذکر مي کند، اول اينکه اين انسانها کر و ناشنوا هستند، البته واضح است که منظور ناشنوايي ظاهري نيست بلکه ناشنوايي باطن و نهاد اينهاست يعني اينها سخن حق را نمي شنوند و قبول نمي کنند، دوم اينکه اين انسانها لال هستند يعني سخن حق را نمي گويند و حق را کتمان مي کنند. سوم اينکه اين انسانها تعقل نمي کنند يعني در پي يافتن حقيقت و علل آن نمي روند و به خود زحمت نمي دهند. اين سه ويژگي که باعث شده است اينها پست ترين جانوران باشند مغضوب خداوند است و خداوند انسانهايي را دوست دارد که گوش شنوا داشته باشند و سخن حق را بشنوند، سپس انصاف داشته باشند و سخق حق را بگويند و نهايتاً در آفرينش موجودات و حوادث روزگار تعقل کنند و از بحث و گفتگو و تبادل نظر و انديشه دروي نکنند تا به حقيقت جهان هستي و علل آن دست يابند. اين ايه متضمن آزادي بيان و آزادي انديشه و تعقل است.[1]کردار و گفتار حضرت علي ـ عليه السلام ـ حکايت از آزادي و آزادگي دارد بطوري که به هنگام زمامداري وي، عده اي از همکاري و بيعت با آن حضرت امتناع کردند و امام بدون هيچگونه تضييق و مزاحمتي آنان را به حال خودشان آزاد گذاشت و فرمود ضرري به ما نمي رسانند.
بحث آزادي عقيده را در سه قسمت مي توان بررسي کرد:
1ـ آزادي از تفتيش عقيده: تفتيش عقايد بازمانده ارباب کليسا و پدران روحاني قرون وسطي است، انان براي تحکيم مباني مذهبي و به خاطر استقرار قدرت و سلطه خويش، محاکمي سرّي به منظور تفتيش عقايد مردم در سراسر اروپا به ويژه در اسپانيا پديد آوردند.[2]با توجه به اين سابقه تاريخي وحشتناک و تاريک، ممنوعيت تفتيش عقيده در قانون اساسي اکثر کشورها به ويژه کشورهاي اروپايي مذکور و مرسوم گرديد و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران که در اصل 23 اين ممنوعيت را ذکر کرده است تحت تأثير قوانين کشورهاي غربي بوده است و گرنه هيچ سابقه اي از تفتيش عقايد در اسلام در طول تاريخ وجود ندارد. يکي از اساتيد حقوق اساسي در اين باره چنين مي گويد: «دين اسلام با واژه تفتيش عقايد کاملاً بيگانه است چون که زير بناي عقيده و ايمان، تفکر و تعقل مي باشد. قرآن مجيد در آيات متعدد[3] بشر را وادار به تفکر نموده است از جمله در آيه 50 سوره انعام که خداوند به پيغمبر مي فرمايد: «قل هل يستوي الاعمي و البصير افلا تتفکرون» يعني بگو افراد نابينا (آنها که چشم انديشه و عقلشان بسته است) و افراد بينا (آنها که حقايق را به خوبي مي بينند و درک مي کنند) برابرند؟ آيا تفکر نمي کنيد؟[4]2ـ آزادي از تحميل عقيده: عقايد قلبي و معتقدات مذهبي اشخاص از روي علل و مقدمات خاص جسمي، روحي، مادي، معنوي، زماني، مکاني، تاريخي، چگونگي تغذيه، تعليم و تربيت و عوامل زياد ديگري شکل مي گيرد و مقابله با آنان از طريق زور و فشار مؤثر نيست. [5]قرآن کريم در سوره بقره آيه 256 تصريح مي کند که «لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغى» يعني در دين اجبار و اکراهي نيست زيرا راه سعادت و کمال از راه گمراهي و ضلالت باز شناخته شده است. در اين آيه انسان در انتخاب دين و راه و روش زندگي خود آزاد شناخته شده است و علت اين آزادي را روشن شدن راه صحيح از راه غلط و ناصواب بيان کرده است. وقتي اين تعليل ما را به اين نتيجه مي رساند که نمي توان عقيده اي را به زور به ديگري تحميل کرد، اعتقاد از عمق جان بر مي خيزد و بايد همواره با اقناع وجداني باشد. البته هرکسي نسبت به مسيري که در زندگي خود انتخاب مي کند مسؤول است و بايد جوابگو باشد زيرا طريق هدايت از راه ضلالت باز شناخته شده و امکان پيمودن راه رشد و کمال براي انسان ميسّر گشته است ولي اين مسؤوليت اخروي است و حکومت اسلامي نمي تواند شخصي را به صرف داشتن عقيده اي ناصواب، مورد تعرض قرار دهد مگر اينکه وي به صرف داشتن اين عقيده بسنده نکند و به تبليغ علني عقيده ناصواب خود بپردازد و اين تبليغ مخل نظم عمومي و يا مباني اسلامي باشد (منظور حدود آزادي بيان است که در اصل 24 قانون اساسي آمده است) آيات ديگري که در اين رابطه مي توان به آنها استناد کرد آيه 99 از سوره يونس و آيات 21 و 22 از سوره غاشيه است، در اين آيات بيان شده است که اگر خداوند اراده کند تمام مردم روي زمين به او ايمان خواهند آورد و پيامبر نمي تواند مردم را مجبور به ايمان آوردن به خداوند کند زيرا پيامبر تنها پند دهنده و تذکر دهند است نه اينکه مراقب و مسلط بر اعمال و احوال مردم باشد.
3ـ آزادي داشتن عقيده: دين اسلام با معتقدين به اديان ديگر ستيز ندارد و آنان را مجبور نمي کند که از آيين خود دست کشيده و به پيروي از دين اسلام بپردازند، بلکه آنان را دعوت مي کنند تا نسبت به انتخاب دين با تعقل بينديشند.[6]اسلام آزادي عقيده را تا حد شناسايي ساير اديان آسماني عنوان مي کند و خداوند در سوره بقره آيه 62 مي فرمايد: «ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» يعني کساني که ايمان آوردند (مسلمان شدند) و کساني که يهودي و نصراني و صابئي شدند، هر يک که ايمان به خداوند و روز قيامت آورده و عمل صالح انجام دادند، پاداش ايشان نزد پروردگارشان محفوظ مي باشد، ترسي بر اينان نيست و براي آنها هيچگونه اندوهي نمي باشد.
در دين اسلام انسانها آزادند تا هر عقيده و ديني که مي خواهند داشته باشند.
در حکومت اسلامي حتي افراد مرتد نيز آزادند ولي اين آزادي تا جايي است که آنها ارتداد خود را اظهار نکرده و در صدد تبليغ عقيده جديد ارتدادي خويش بر نيايند زيرا اگر چه اينان در داشتن عقيده آزادند ولي آزادي بيان اين افراد محدود به عدم اخلال به نظم عمومي و مباني اسلامي است که در قانون اساسي بر آن تأکيد شده است.
ب) چرا حجاب با آزادي منافات ندارد؟
قبل از هر چيز بايد ديد که آزادي چيست و بر چند قسم است: آزادي يکي از لوازم زندگي و تکامل است؛ يعني يکي از نيازمندي هاي موجود زنده آزادي است. مراد از آزادي که جزء حقوق اساسي و اولي موجودات زنده از جمله انسان است اين است که جلوي راه تکاملش گرفته نشود و مانع براي رشد و پرورش و تکامل او ايجاد نگردد. آزادي اقسام مختلف دارد که از جمله آن که بيشتر مورد توجه و نياز مردم است آزادي اجتماعي و آزادي معنوي است. درباره آزادي اجتماعي بايد گفت يکي از هدف هاي بنيادين انبياء الهي تأمين آزادي اجتماعي براي انسان است يعني آنها سعي کرده اند که افراد بشر را از اسارت و بندگي و بردگي يکديگر نجات دهند، يکي از زيباترين آيات قرآن درباره آزادي اجتماعي آن است که فرمود: «قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمة سواء بيننا و بينکم اَلّا نعبد اِلّا الله و لانشرک به شيئاً و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»[7] يعني اي پيامبر به اين کساني که مدعي پيروي از يک کتاب آسماني هستند بگو بياييد همه ما جمع شويم دور يک کلمه زير يک پرچم آن پرچم چيست؟ يکي اين که در مقام پرستش جز خداي يگانه چيزي را پرستش نکنيم. دوم اين که بنده و برده ديگري نشويم و همديگر را آقا و اختياردار خود نگيريم. از اين آيه معلوم مي شود که قرآن کريم براي همه انسان ها اعم از زن و مرد (پسر و دختر) آزادي قايل است و دستور داده که هيچ کسي حق ندارد ديگري را برده و نوکر خود قرار دهد و آزادي را از او سلب کند. (البته بايد توجه داشت آزادي اجتماعي غير از بي بندوباري اجتماعي و اخلاقي است).
1. قسم ديگر آزادي معنوي است، مراد از آزادي معنوي آن است که انسان روح و جان و عقل و خرد خود را از قيد و بند اسارت شهوت، غضب، و ساير امور حيواني آزادکند و بکوشد که همواره جانش آزاد باشد و در قفس شهوت و غضب زنداني نشود. اين آزادي که جزء برنامه هاي اساسي همه انبياء است در قرآن کريم بسيار زيبا مطرح شده است که فرمود: «و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواهّا قد افلح من زکها و قد خاب من دسّها»[8] سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پليدکاري و پرهيزکاري اش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانيد قطعاً رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت قطعاً مغبون شد در اين آيه بر اين نکته که انسان همواره بايد در آزادي معنوي خود تلاش کند و اگر کسي جان خود از ناپاکي حفظ نمايد در واقع بالاترين آزادي معنوي را دارد و از بند و قيد ناپاکي مصون است اصرار شده است.[9] بنابراين اسلام آزادي را در همه ابعادش براي همه اقشار جامعه در حد اعلاء مطرح کرده و در عين حال مرز آزادي و بي بندوباري را مشخص کرده است.
2. نکته ديگر آن است که چون اسلام دين فطرت است، قوانيني که براي اداره زندگي بشر مطرح کرده طبق ضرورت هاي فطري و نيازهاي روحي اوست و اسلام تلاش کرده که حقوق هر يکي از دو جنس مرد و زن را برابر ساختار وجود او تنظيم کند. چون جاي ترديد نيست که پسر و دختر از نظر خلقت و آفرينش ظاهري و در سطح بدن و جسم دو فرم متفاوت از هم دارند و هر کدام بايد برابر جنسيت خود گذشته از احکام مشترک که مربوط به مسايل روحي و معنوي شان است بايد از نظر نيازمندي هاي جسماني احکام خاصي را مراعات کند تا بتواند از اين رهگذر مصونيت و امنيت که همانند آزادي جزء ضرورت هاي زندگي اوست بدست آورد. بنابراين از آن جا که پسران به لحاظ جنسيت خود نيازي به مراعات برخي محدوديت ها از نظر مثلاًُ پوشش ندارد لذا اسلام آزادي و امنيت او را در قسمت پوشش بگونه اي تعريف کرده که مثلاً لازم نيست برخي اعضاي بدن او نظير سر و گردن و ساق و پا و مانند آن پوشيده باشد چون امنيت او از اين طريق تهديد نمي شود و برهنه بودنش پي آمد منفي اجتماعي و اخلاقي نيز ندارد. اما دختران از نظر پوشش بايد محدوديت هايي داشته باشند تا از اين طريق آزادي همراه با امنيت براي آنها تأمين شود و اين نه تنها به معناي سلب آزادي و يا محدوديت در آزادي دختر نيست بلکه تأمين آزادي دختر همراه با امنيت اخلاقي و اجتماعي و معنوي اوست.
شهيد مطهري در تحليل مبسوطي در اين باره مي گويد: اگر رعايت پاره اي مصالح اجتماعي زن يا مرد را مقيد سازد، که در معاشرت روش خاصي را اتخاذ کنند و طوري راه بروند که آرامش ديگران را به هم نزنند و تعادل اخلاقي را از بين نبرند اين مسئله با آزادي انسان بخصوص زنان منافات ندارد. مثلاً پوشيده بودن زن موجب کرامت و احترام بيشتر اوست، زيرا او را از تعرض و چشم چراني بوالهوسها مصون مي دارد، شرافت زن اقتضا مي کند که هنگامي که از خانه بيرون مي رود متين و سنگين و باوقار باشد در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچ گونه کاري که باعث تحريک شود به کار نبرد.[10] بنابراين برخي از محدوديت آزادي ها نظير نحوه پوشش که براي دختران محدوديت بيشتري از پسران در اسلام مطرح شده است، در واقع براي حفظ کرامت و عظمت دختران است و هرگز به مفهوم محدود کردن آزادي آنان نيست. اگر هم باشد اين محدوديت آزادي نياز زندگي اجتماعي دختران است و پسران نيز به اندازه نياز اين محدوديت را دارند. ممکن است گفته شود که مثلاً در جوامع غربي و يا برخي جوامع و کشورهاي اسلامي که حکومت غير ديني برقرار است مسئله حجاب و حفظ حجاب سبب محروميت هاي شغلي و يا تحصيلي و مانند آن مي شود. در اين باره بايد گفت: اولاً: نفي حجاب در کشورهاي غربي از جمله فرانسه در واقع سلب آزادي دختران و زنان مسلمان است؛ يعني آنها به دليل فرهنگ منحط خود برخي از مردم جامعه خود را از حق انتخاب لباس و نحوه زندگي در واقع محروم کرده و در حقيقت آزادي را از آنان سلب کرده اند. ثانياً: اگر امنيت شغلي با حفظ حجاب به خطر افتد اسلام به عنوان ديني که در پي تأمين کرامت و شرافت انسان هاست که زن به عنوان يک انسان براي حفظ کرامت انساني خود بايد حجابش را حفظ کند گرچه دچار مشکل شغلي بشود چون کرامت زن بالاتر از شغل اوست.
3. نکته ديگر آن است آنچه مربوط به اسلام است و به حساب دين مي توان گذاشت اين است که اسلام، در هيچ مسأله اي از مسايل زندگي ميان پسر و دختر (زن و مرد) از نظر آزادي تفاوت قايل نشده، و آنچه از قبيل جريان حجاب و مانند آن است مربوط به تفاوت جنسيت زن و مرد است که هر کدام اقتضاي حکمي خاص خودش را دارد، و اگر در آن گونه امور احکام زن و مرد (دختر و پسر) متفاوت نمي بود سؤال برانگيز بود، که چرا اسلام تفاوت تکويني و اقتضايي و ويژگي آن جنس در جعل احکام و مقررات در نظر نگرفته و مراعات ننموده است. و از آن اموري که مربوط به تفاوت جنسيت پسر و دختر است اگر بگذريم، در موارد ديگر اسلام از نظر آزادي و مسايل حقوقي ميان دختر و پسر تفاوت قايل نشده است. مثلاً دختر در اموري مانند: تحصيل، انتخاب رشته تحصيلي، حضور در مجامع علمي، انجام کارهاي علمي و پژوهشي، مسافرت هاي گوناگون زيارتي، تفريحي و مانند آن، تجارت، معامله، گزينش همسر (با تأمين رضايت ولي اگر باکره باشد) استفاده از مواهب مختلف طبيعت، زندگي فردي، اجتماعي، سياسي، انتخاب شغل (اگر همسر دارد با رضايت او) حضور در مراکز مختلف شغلي و کاري، کارهاي مختلف اقتصادي سياسي، اجتماعي و ديني و صدها نمونه ديگر همانند پسرها داراي آزادي و حق انتخاب است. و هيچ حکم شرعي مانع آزادي و يا سلب آزادي دختران نمي شود، مگر در مواردي که شرافت اخلاقي و امنيت اخلاقي دختر مورد تهديد قرار گيرد، که در اين گونه موارد اسلام براي حفظ حيثيت زن و دختر احکام خاصي را وضع نموده است.
بنابراين شايد موردي پيدا نشود که اسلام براي پسر از دختر امتياز بيشتري از نظر آزادي داده باشد. گذشته از اين، اسلام زن را به اندازه اي ارزش و بها داده که نه تنها مي تواند سرمشق و الگوي زنان بلکه الگوي همه مؤمنان اعم از زن و مرد قرار گيرد از جمله درباره آسيه همسر فرعون که با آزادي و گزينش خوب و شايسته خود توحيد را پذيرفت و به حضرت موسي ايمان آورد مي گويد: «و ضرب الله مثلاً للذين امنوا امرئة فرعون اذقالت ربّ ابن لي عندک بيتاً في الجنة و نجّتي من فرعون و عمله و نجّني من القوم الظالمين»[11] يعني براي کساني که ايمان آورده اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه که گفت پرودگارا پيش خود در بهشت خانه اي برايم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان. در اين آيه دو نکته حساس قابل توجه است اول اين که آسيه زن مؤمنه به عنوان نمونه خوب براي همه جامعه اسلامي معرفي شده، دوم اين که از سخن او مبني به درخواست آزادي از نااهلان به عنوان يک انديشه ارزشمند ياد شده است و در واقع اين نکته که زنان شايسته نيز بايد همانند مردان لايق همواره در فکر آزادي و نجات از اسارت کساني باشند که با توحيد و خداپرستي و تکامل معنوي انسان مخالف اند. و اين صفت مثبت است چه در زن و چه در مرد.[12]ج) چرا قصاص با آزادي انسان منافات ندارد؟
قصاص قانون الهي است. اجراي آن بر اساس اصل عقلي حذف موجود مزاحم و خطرناک مبتني بوده، و هدف آن حفظ کل حيات انساني مي باشد. کساني که قصاص را تکرار عمل قاتل مي دانند نظر به منافع فردي دارند، و از مصالح اجتماعي غافل مانده اند. با اندک تأمل در قانون قصاص تصديق خواهند کرد که: قصاص روزنه اي به سوي حيات و زندگي براي انسان باز مي کند.
در نگاه ظاهري و بدون تأمل به فلسفه قصاص ممکن است اين شبهه در ذهن انسان تداعي شود، که آدم کشي جرمي نيست که از اشخاص عادي و سالم سر بزند، و قصاص دواي چنين دردي نمي تواند باشد چون آن نيز نوعي آدم کشي است. امّا با تأمل در برنامه قصاص که در اسلام به عنوان يک قانون مطرح است، به خصوص آيات شريفه قرآن کريم[13] پاسخ اين شبهه افکني کاملاً روشن خواهد شد. ما در اين جا يک آيه را که مختصرترين و گوياترين آيه در زمينه قصاص است به عنوان نمونه ذکر مي کنيم:
«ولکم في القصاص حياة يا اولي الألباب»[14] و براي شما در قصاص حيات و زندگي است اي صاحبان خرد، تا شما تقوا پيشه کنيد.
دليل اين که قصاص مايه حيات و زندگي است بسيار روشن است، زيرا حذف افراد مزاحم و رفع عوامل مانع، بهترين وسيله رشد و ترقي اجتماع است و ادامه حيات انسان ها را تضمين مي کند. بدون ترديد، اسلام در شيوه قانون گذاري، مصالح و مفاسد واقعي بشريت را ملاک و معيار قرار داده است. و با شناخت کامل نسبت به انسان، قوانيني را وضع نموده است از آن جمله قانون قصاص را مي توان نام برد.
قصاص يک قانون است، تشريع آن براي يک حقيقت والا و ارزنده صورت گرفته است، و آن حفظ کل حيات است، زيرا عمل شخص جاني و قاتل در واقع تعدي و تجاوز به نظام يک جامعه و ملعبه قرار دادن زندگي آن هااست.
پس نظام اجتماعي و حفظ انسان ها اقتضا مي کند که قاتل و جاني را به وسيله اجراي حکم قصاص از تکرار اين عمل باز داريم تا امنيت اجتماعي تأمين گردد.
قصاص تکرار عمل قاتل نيست، زيرا مي بينيم نظام طب، کشاورزي، دامداري و … همه براساس اين اصل عقلي (حذف موجود مزاحم و خطرناک) بنا شده، به خاطر حفظ سلامتي بدن عضو فاسد را قطع مي کنند. و به خاطر نمو گل و گياه شاخه هاي مزاحم و مضرّ را مي برند و… قصاص جاني نيز بر اساس اين اصل عقلي توجيه پذير است. کساني که قصاص را به منزله تکرار عمل قاتل مي پندارند و اعدام قاتل را فقدان فرد ديگري مي دانند، نگاه به منافع فردي دارند امّا اگر به صلاح و سعادت اجتماع توجّه کنند و روي اين نکته تأمل نمايند که اجراي قصاص چه تأثيري در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد. و به تعبير قرآن کريم قصاص دريچه اي است به سوي حيات و زندگي و ديگر اعتراض نخواهند کرد. چنان که تا کنون کسي به قطع شاخه ها و اندام هاي فاسد و مضرّ اعتراض نکرده است، چون يک امري است خردپسند و غير قابل انکار. اين بريدن ها و قطع ها اگر چه در ظاهر عملي است خشن، امّا چون به منظور تأمين مصلحت عظيم تر انجام مي شود، مشروع و عاقلانه است. اجراي قانون قصاص در خصوص افراد مجرم نيز از همين باب است؛ زيرا قصاص در ظاهر موجب اذيت مجرم مي شود، امّا سرانجام و نتيجه اش متضمن مصلحت بسيار عظيم است هم براي مجرم و هم براي جامعه.
در منطق قرآن، کشتن بدون مجوز شرعي و قانوني به منزله قتل همه انسان ها تلقي شده است.[15] قاتل با عمل مجرمانه خود در واقع نسبت به کل جامعه مرتکب عمل ناروا گرديده است و بايد به سزاي عمل خود برسد. در نتيجه: اوّلاً واضع قانون قصاص خداي حکيم است، او بهتر مي داند که با افراد قاتل چگونه بايد رفتار کرد. ثانياً اجراي قانون قصاص به هدف حفظ کل حيات انساني، براساس اصل عقلي (حذف موجود مزاحم و زيان بار) مبتني است. اصلي که در ساير موارد نيز مقبول و عملي است و مورد اعتراض هم نيست. ثالثاً: نگرشي که قصاص را تکرار عمل قاتل عمل غير انساني مي داند، تنها عنايت به منافع فردي دارد، اگر در سعادت اجتماعي و مصالح عمومي اندک تأملي داشته باشد، تصديق خواهد کرد که: قصاص نه تنها تکرار عمل قاتل نيست بلکه دريچه اي است به سوي حيات و زندگي.
در پايان ذکر اين نکته ضروري است که بسياري از کشورهاي اروپايي پس از لغو حکم اعدام با مشکلات اجتماعي فراواني مواجه شدند و آمار جرم و جنايت و قتل در اين جوامع به شدت افزايش يافته است که اين امر باعث شده است که برخي از سران کشورها خواهان تجديد نظر در مورد لغو حکم اعدام شوند.
د) تعدد زوج براي زن چرا جايز نيست و آيا با آزادي او مخالفت ندارد؟ و چرا تعدد زوج بدون محدوديت براي مرد جايز نيست؟
مقدّمه: چند همسري براي مرد و چند شوهري براي زن از زمانهاي قديم مورد بحث بوده و در برهه هاي مختلف تاريخ، نظرات مختلفي ارائه شده است. يکي از بارزترين نظرات قبل از اسلام و مسيحيت نظريه افلاطون بودکه مي گفت: «هر زني مي تواند با هر مردي رابطه جنسي داشته باشد و هر مردي هم مي تواند با هر زني رابطه جنسي داشته باشد.» اين نظريه افلاطون آنقدر مضحک بود که خود افلاطون و اطرافيان نتوانستند در عمل آن را اجراء کنند و او مجبور شد نظريه خود را پس بگيرد. پس از ظهور مسيحيت تک همسري به صورت قانوني در آمد و کسي حقّ نداشت بيشتر از يک همسر را انتخاب نمايد. در ضمن بحث اشکالات اين نظريه به خودي خود ظاهر خواهد شد. امّا در دوران ظهور اسلام در جزيرة العرب چند همسري به صورت نامحدود و بدون هيچ قيد و شرطي رواج داشت، که اسلام آن را به صورت محدود و با در نظر گرفتن شرايط سختي اجازه داد. امّا چند شوهري را اسلام به هيچ وجه جايز نمي داند و آن را ضد فطرت بشري مي داند. ما در اين بحث چند همسري و چند شوهري را از لحاظ فردي و اجتماعي بررسي خواهيم کرد، تا روشن شود که اين عوامل فردي و اجتماعي چگونه حکم به جواز چند همسري و عدم جواز چند شوهري مي کند. البته خواننده محترم در هنگام قضاوت، بايد شروط قضاوت يعني بي طرفي و جامع نگري را رعايت کنند، و گرنه هيچ وقت به سر منزل نخواهند رسيد.
مقايسه زن و مرد از لحاظ چند شوهري و چند همسري
اين مقايسه، از دو جهت قابل طرح است و در نظر گرفتن هر دو جهت، براي نتيجه گيري ضرورت دارد.
مقايسه از لحاظ فردي:
1. از نظر روان شناسي، تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند که زنان به طور طبيعي «تک شوهرگرا» مي باشند و فطرتاً از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يک مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است. ولي مردان ذاتاً تنوع گرا و «چند زن گرا» مي باشند و چنان که مي دانيد احکام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان وضع گرديده است.[16]2. تفاوتِ مبني بر تناسبي که در مرد و زن هست اين است که به مرد تسلّط جسماني و ظاهري و به زن تسلّط نهاني و قلبي داده شده است. و نيز مرد طبعاً خشن و زن طبعاً لطيف و نيز مرد فکري و زن عاطفي و نيز مرد عاشق و زن جميل آفريده شده است.
نه تنها نوع علاقه مرد به زن با علاقه مرد به اشياء متفاوت است، بلکه نوع علاقه مرد به زن با نوع علاقه زن به مرد نيز متفاوت است و هر کدام شکل خاصّ و مظاهر و تجلّي خاصّي دارد.
اينکه به مرد ميل به تغزّل و به زن ميل به تبرّج داده شده ناشي از دو حس متفاوتي است که ميان آنها هست. مرد مي خواهد از لحاظ قلبي مقهور و از لحاظ جسمي صاحب و بي رقيب باشد و زن مي خواهد از لحاظ قلبي قاهر و از لحاظ جسمي تحت حمايت باشد.[17]3. چند زني براي يک مرد مي توانسته امتيازي شمرده شود، امّا چند شوهري هيچ وقت براي زن امتيازي نبوده و نخواهد بود. علّت اين تفاوت اين است که مرد طالب شخص زن است و زن طالب قلب مرد و فداکاريهاي او. براي مرد مادامي که شخص زن را در اختيار دارد اهميتي ندارد که قلب زن را از دست بدهد. از اين رو مرد اهميتي نمي داده که در چند زني قلب و عواطف زن را از دست مي دهد. ولي براي زن قلب و عواطف مرد اصالت دارد. اگر آن را از دست بدهد، همه چيز را از دست داده است. به عبارت ديگر، در امر زناشويي دو عنصر دخالت دارد. يکي مادي و ديگري معنوي. عنصر مادّي زناشويي جنبه هاي جنسي آن است که در جواني در منتهاي اوج و غليان است و تدريجاً رو به کاهش و آرامش مي رود. جنبه معنوي آن عواطف رقيق و صميمانه اي است که ميان آنها حکمفرما مي شود. و احياناً هر چه زمان مي گذرد نيرومندتر مي گردد. يکي از تفاوتهاي زن و مرد اين است که براي زن عنصر دوم (معنوي) بيشتر از عنصر اول (مادي) اهميت دارد، برخلاف مرد. زناشويي براي زن بيشتر جنبه معنوي دارد و براي مرد بيشتر جنبه مادي و لااقل جنبه مادي و معنوي زناشويي براي مرد مساوي است.[18]از لحاظ اجتماعي:
1. به چند دليل ميزان زنان واجد شرايط ازدواج خيلي بيشتر از مردان واجد شرايط ازدواج مي باشد:
دليل اوّل: آمارهاي موجود در سطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالباً بيش از پسر مي باشد. بنابراين «تک زني» باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و اين ظلمي فاحش در حقّ آنهاست.
دليل دوّم: در طول تاريخ، همواره بر اثر حوادث اجتماعي مثل جنگ، تصادفات، غرق شدن، سقوط کردن، زير آوار ماندن، دچار درنده گان شدن و هزاران حادثه ديگر تلفات مردها خيلي بيشتر از زنها بوده است و چون زنها کارهاي سخت را به عهده نمي گرفتند تلفات کمتري داشتند. و اکثراً بي شوهر مي ماندند و طبيعي است که غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين کساني براي اوّلين بار نيستند. جالب است بدانيد که پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن که سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداختند و از کليسا درخواست کردند که چند همسري را مجاز بدانند، ولي کليسا در برابر اين درخواست سرسختي نشان داد و همين باعث شد که پس از آن فساد و بزهکاري در آلمان به شدّت رواج يابد.[19]دليل سوّم: مقاومت بيشتر زن در برابر بيماريها مي باشد. چيزي که اخيراً در پرتو علوم پزشکي کشف شده است و آن اينکه مقاومت مرد در برابر بيماري ها از مقاومت زن کمتر است و در نتيجه تلفات مردان به واسطه بيماريها از تلفات زن بيشتر است.[20]نتايج: 1. فزوني عدد زنِ آماده ازدواج بر عدد مردِ آماده ازدواج، براي طبقه زنان توليد «حقّ» مي کند و براي مردان و زنان متأهل ايجاد «وظيفه». يعني تعدد همسر به خاطرضرورت هاي اجتماعي حقّ زنان بي سرپرست مي باشد نه مردان.
2. بخاطر فزوني عدد زنان آماده ازدواج بر مردان آماده ازدواج، تک همسري مطلق عملاً به خطر افتاده است. تک همسري مطلق که شامل تمام خانواده ها بشود افسانه اي بيش نيست. يکي از دو راه در پيش است: يا رسميت يافتن تعدّد زوجات و يا رواج معشوقه بازي؛ به عبارت ديگر يا چند همسر شدن محدودي از مردان متأهل، که حتماً از 10 درصد تجاوز نخواهد کرد، و سر و سامان يافتن و خانه و زندگي پيدا کردن زنان بي شوهر و يا باز گذاشتن راه معشوقه بازي؛ و چون در صورت دوم هر معشوقه اي مي تواند با چندين مرد ارتباط داشته باشد، اکثريت قريب به اتفاق مردان متأهل عملاً داراي چند همسر خواهند بود.[21] و اين فاجعه اي عظيم مي باشد که عملاً در غرب در جريان است. و اين خود براي تمام زنان دغدغه هاي فکري ايجاد خواهد کرد. و چه بسيار مفاسد که از اين دغدغه هاي فکري، توليد مي شود.
3. از اين فزوني زنان، همچنين معلوم مي شود که از لحاظ اجتماعي هم تک شوهري ضرورت دارد و هم چند همسري.
4. از اينجا معلوم مي شود که چند همسري يک ضرورت اجتماعي است که به خاطر يک مشکل اجتماعي که براي زنان به وجود آمده، اجازه داده شده است و اسلام آن را ترويج نمي کند بلکه به خاطر اينکه جامعه اسلامي دچار بحران اجتماعي، اخلاقي نشود فقط اجازه داده است. و براي اين تجويز، شرايط مالي، اخلاقي، جسمي و جنسي قرار داده است، که مهمترين شرايط، عدالت بين زوجات و تمکن مالي براي اداره آنهاست. همچنين اگر مرد عدالت را اجرا کند، زن از تعدّد زوجات ناراحت نمي شود، و اصلاً زن طبيعتاً مخالف تعدّد زوجات نمي باشد، نگراني زن از روي گرداني شوهر و
بي مهري و بي عدالتي که در خانواده هاي اينچنيني ديده يا شنيده است مي باشد. به همين خاطر در قرآن هم به بسياري از مردان گفته شده که به يک همسر قانع باشيد و در پي اميال خود نرويد، چون نمي توانيد عدالت را رعايت کنيد (سوره نساء، آيه 129)[22].
2. قدرت باروري زنان محدود است و غالب زنان پس از سنّ پنجاه سالگي به نازائي مي رسند، در حالي که توانايي مردان بيش از اين است و تا سالهاي طولاني ادامه دارد و لذا اگر مردي قصد فرزنددار شدن داشته باشد، تعدّد زوجات مي تواند مسأله را حلّ کند. همچنين زنان ممکن است به دلايل مختلف (مثل قاعدگي، بارداري و وضع حمل، مريضي، ناتواني جنسي) از انجام وظايف زناشويي بازمانند. در اين صورت، تنها راه حلّ براي مرداني که ميل جنسي زيادي دارند و ممکن است به روابط نامشروع روي بياورند، تعدّد زوجات مي باشد.[23]3. چند شوهري با اصل اطمينان پذيري مخالف است، مرد نه به همسر مي تواند اطمينان داشته باشد نه به فرزند که آيا فرزند خودش هست يا نه؟. علاقه به فرزند امري طبيعي و غريزي بشر است. بشر به طور طبيعي مي خواهد توليد نسل کند و رابطه اش با نسل آينده و گذشته مشخص و اطمينان بخش باشد. مي خواهد بداند پدرِ کدام فرزند است و فرزندِ کدام پدر است. و اين ارتباط نسلي يک هويت و اعتمادي در پدر ايجاد مي کند، که روحيه دلگرمي به خانواده و فداکاري و جانفشاني براي زن و بچه را به دنبال دارد. مي توان گفت زن در توليد نسل نقش اصلي را عهده دار است و در مراحل بارداري، وضع حمل، شيردهي، بزرگ کردن کودک تا وقت مدرسه، نقش او بيشتر از مرد است، به عبارتي اوست که نسل آينده را آماده مي کند و از طرفي، از لحاظ عاطفي مرد را هم تأمين مي کند و آماده ورود به جامعه
مي کند. پس زن است که مرد را ساخته و در واقع اجتماع را ساخته است.[24] پس زن ستون خانواده است و پشتوانه او محبّت مرد مي باشد و اين محبّت و يکي بودن، زن را پر انرژي مي سازد تا هم به فرزندان محبّت افشاني کند و هم مايه آرامش مرد و آسايش روحي او باشد. و اين امر ميسّر نمي شود مگر در تک شوهري.
چند شوهري عوارض ديگري دارد که اين عوارض گريبانگير غرب شده است، از جمله: محروميت زوجين از لذّت و صفاي اتّحاد دو روح، محروميت فرزندان از لذت مهر والدين و از عواطف انساني، پيدايش ولد الزناها (يعني انسانهاي سرگردان و عقده دار که بالطبيعه موجودات بدبخت و جاني خواهند بود و يکي از عوامل وحشت غرب همين ولد الزناها مي باشند)، تنفر از مادري، شيوع سقط جنين و کورتاژ، وقوع جنايتهاي وحشتناک.[25]4. تک شوهري و تک همسري در اسلام اصل مي باشد و فطرتاً زن و مرد در زندگي زناشويي، مي خواهند به وحدت برسند و بديهي است که روح زندگي زناشويي که وحدت و يگانگي است در زوجيت اختصاصي بهتر و کاملتر پيدا
مي شود. پس مشکل اين نيست که تک همسري بهتر است يا چند همسري، مشکلي که بر سر راه بشر قرار گرفته اين است که به واسطه ضرورتهاي اجتماعي، مخصوصاً فزوني نسبي عده زنان نيازمند به ازدواج بر مردان نيازمند، تک همسري مطلق عملاً به خطر افتاده است. و بهترين راهي که کمترين آفات را دربردارد همين تعدّد زوجات مي باشد. و مي توان آفات آن را با تعليم و تربيت اسلامي حلّ کرد ولي آفاتي که زنان بي سرپرست در صورت ازدواج نکردن به جامعه مي زنند را نمي توان با تعليم و تربيت حلّ کرد. و چه مشکلات فراواني که اين زنان بر جوامع وارد کرده اند.[26]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ نظام حقوق زن در اسلام، استاد مطهري.
2ـ ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه استاد سيد محمد خامنه.
3ـ پرسش ها و پاسخ ها، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، دفتر هفتم، ص252.
4ـ جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال.
5ـ جامي از زلال کوثر، استاد مصباح يزدي.
6ـ ذبيح الله بداغي، زنان و مردان نامدار جهان.
7ـ زهرا تشکري، زن در نگاه روشنفکران.
8ـ دکتر محمدتقي امامي، زنان فرمانرواي در دولت هاي اسلامي.
9ـ ترجمه تفسير الميزان، ج 5، ص 518، ج 1، ص 665 ـ 655.
10ـ تفسير نمونه، ج 1، ص 602 به بعد؛ ج 4، ص 392؛ ج 2، ص 69 ـ 67.
11ـ سيد محمّد علي احمدي ابهري، اسلام و دفاع اجتماعي.
12ـ سيد شکرالله اصغري، سيستم کيفري اسلام و پاسخ به شبهات.
پي نوشت ها:
[1]. ر.ک: ابوعلي فضل بن الحسين الطبرسي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، 1406ق، ج3، ص819.
[2]. هاشمي، سيد محمد، جزوه درسي مجتمع آموزش عالي قم، 1374ش، ج4، درس حقوق اساسي 2، حقوق اساسي مردم، ص182.
[3]. ر.ک: سبا / 46؛ انعام / 50؛ اعراف / 184؛ روم / 8؛ آل عمران / 191.
[4]. جزوه درسي مجتمع آموزش عالي قم، همان، ص183.
[5]. همان، ص193.
[6]. همان، ص184ـ185.
[7]. آل عمران / 64.
[8] . الشمس / 7 ـ 9.
[9] . مطهري، مرتضي، آزادي معنوي، نشر صدرا، چاپ نوزدهم، 1378ش، ص14 الي 41.
[10] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، نشر صدرا، 1378ش، ج19، ص247.
[11] . تحريم / 11.
[12] . جوادي آملي، عبدالله، زن در آينه جلال و جمال، نشر فرهنگي رجا، چاپ اول، 1369ش، ص134.
[13] . بقره / 178ـ179؛ نساء / 95ـ96؛ مائده / 32 و 45؛ اسراء / 33؛ شوري / 40ـ41.
[14] . بقره / 179.
[15] . مائده / 32.
[16] . پرسش ها و پاسخ ها، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري، دفتر هفتم، ص252.
[17] . يادداشتهاي استاد مطهري، انتشارات صدرا، چاپ اول، جلد 5، ص 103.
[18] . نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 312، استاد مطهري، چاپ اول، سال 76.
[19] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه سيد محمد خامنه، بنياد علمي و فکري علامه، ج 4، ص 314.
[20] . نظام حقوق زن در اسلام، همان، ص 320.
[21] . همان، ص331.
[22] . الميزان، همان، ص314.
[23] . الميزان، همان، ص314 به بعد.
[24] .
[25] . يادداشتهاي شهيد مطهري، انتشارات صدرا، ج 5، ص 76.
[26] . نظام حقوق زن، همان، ص 331.