آن چه به عنوان پاسخ قابل بيان است، اين است که:
اوّلاً آية «لا اكراه في الدين» اشاره به اين حقيقت دارد كه در قبول دين، اكراه و اجبار وجود ندارد؛ زيرا اساس و شالودة دين برايمان و اعتقاد قلبي استوار است. اجبار فقط در اعمال و حركات جسماني مؤثر است و افكار و اعتقادات راهي جز منطق و استدلال نميتواند داشته باشد. ثانياً: از آيات قرآن كريم استفاده ميشود كه مجازات مرتد به خاطر ماهيت مجرمانة عمل مرتد و جلوگيري از پيامد ارتداد است، نه به جهت تغيير عقيده بدون اظهار و ابراز آن. حال براي روشن شدن مطلب، توجّه به نكاتي لازم است:
الف) دين مبين اسلام به هيچ شخص يا گروه و دولتي اجازه نميدهد، مردم را به اجبار وادار به پذيرش دين و اقرار به وحدانيت نمايد. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «لا اكراه في الدين؛ در قبول دين اكراهي نيست» اين آيه پاسخ دندانشكني است به كساني كه تصور ميكنند، اسلام در بعضي از موارد جنبه تحميلي و اجباري داشته و با زور شمشير و قدرت نظامي پيش رفته است، در حالي كه در قبول دين اكراه و اجبار وجود ندارد؛ زيرا، اكراه و اجبار، در حركات بدني و كارهاي مادّي به كار برده ميشود و با توجّه به اينكه اعتقاد و ايمان از امور قلبي است، در آن، حكم اجبار و اكراه نميتواند به كار برود؛ چرا كه حقيقتهاي دين واضح است، افكار و اعتقادات راهي جز منطق و استدلال ندارند. هر كس دستورهاي دين را ترك كند، راه هلاكت را انتخاب كرده است.
در شأن نزول آية فوق مرحوم طبرسي (ره) نقل ميكند كه مردي از اهل مدينه دو پسر داشت، برخي از بازرگانان مسيحي كه وارد مدينه شدند، اين دو پسر را به عقيده و آيين «مسيحيت» دعوت كردند؛ آنان هم سخت تحت تأثير قرار گرفتند و آيين آنها را قبول كردند و هنگام مراجعت بازرگانان نيز به اتفاق آنها به شام رهسپار شدند، پدر آنها از اين جريان سخت ناراحت شد و ماجرا را به پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند. از حضرت سؤال كرد، آيا ميتوانم آنان را به اجبار به مذهب خويش بازگردانم؟ آيه مذكور (بقره، 256) نازل شد و اين حقيقت را بازگو كرد: «در گرايش به مذهب، اجبار و اكراهي نيست».
قهراً، جايي كه اسلام اجازه نميدهد، پدري فرزند خويش را براي تغيير عقيدة مذهبي،تحت فشار قرار دهد، تكليف ديگران نيز روشن است، اگر تغيير عقيده اجباراً ممكن و مجاز بود، لازم بود اين اجازه قبل از هر كس به پدر دربارة فرزندش داده شود، در حالي كه اين حق به او داده نشده است.
ب) آية شريفه «لا اكراه في الدين» با حكم ارتداد نيز هيچگونه تعارض و تنافي ندارد؛ زيرا:
1. برگشت مرتد براساس آزادي انديشه نبوده، بلكه پيآمد عملش بوده كه موجب گمراهي او شده است و اعدامش بخاطر آن اعمالي بود كه موجب ارتداد شده است و در واقع براي پيشگيري و جلوگيري از پيامد ارتداد است. پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد، كسي كه آييني همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و سوي آيينهاي ديگر برود، معمولاً انگيزه صحيح و موجهي ندارد. عقيده مرتد تا زماني كه اظهار نشده است، اعدام ندارد، چون خطري براي امنيت فكري جامعه اسلامي ندارد ولي اگر اظهار شود، بوي توطئه داده و باعث اعدامش ميگردد، زيرا آزادي او تا جايي است كه منافات با آزادي و امنيت ديگران نباشد و لذا منافات با آيه «لا اکراه في الدين» ندارد.
به عبارت ديگر پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد، كسي كه آييني همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و به سوي آيينهاي ديگري برود، معمولاً انگيزه صحيح و موجهي ندارد، بنابراين عدول و بازگشت او به تخطئه و خيانت شبيهتر است تا به اشتباه و عدم درك حقيقت؛ چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ»؛[3] كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آنها پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است»و در آية 107 سورة نحل ميفرمايد: «اين به خاطر آن است كه زندگي دنيا و پست را بر آخرت ترجيح دادند…».
2. تعبيراتي كه قرآن دربارة مرتد به كار برده: «و شهدوا ان الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ»؛[4] «مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُم الْهُدى»،[5] نشاندهندة اين است كه اينگونه افراد از روي عناد و لجاجت، هتك مقدسات و مقابله با اسلام، دست از دين برداشتهاند و مؤيد آن حوادث صدر اسلام (اهل ردّه) است كه وقتي عدد مرتدين زياد شد، آنان به قصد نابودي اسلام به مدينه حمله كرده و با مسلمانان وارد جنگ شدند. كه تفصيل آن در منابع مختلف ازجمله در تاريخ طبري جلد 2 صفحه 490 به بعد آمده است.
3. اگركسي در قلب خود از اسلام برگردد ولي آن را اظهار نکند در دنيا كسي به او كاري ندارد اما اگر به افراد اجازه داده شود هر روز كه مايل باشند خود را مسلمان معرفي كنند و هر روزكه مايل نباشند انكار نمايند، به زودي جبهه داخلي كشور اسلام از هم متلاشي خواهد شد و راه نفوذ دشمنان و عوامل و ايادي آنها باز خواهد گرديد و هرج و مرج در جامعه اسلامي پديد خواهد آمد، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد؛ شايد آنها (از آيين خود) بازگردند».[6]4. در جامعهاي كه زمينه آزادي فكري در حدي است كه معيار «رشد» و «غي» براي همه روشن است در آن جا بطور طبيعي، ارتداد ايجاد نميشود و اگر با حفظ موضوع فوق ارتداد واقع شد طبيعي نيست بلكه بوي توطئه و خيانت مي دهد، به ويژه در مرتد فطري، لذا مجازات مانعي ندارد و اين مسئله «با لااكراه» منافاتي ندارد؛ زيرا در چنين جامعهاي برنامههاي اسلامي به اندازهاي روشن و قوي است كه كسي به انحراف فكري و ارتداد كشيده نمي شود مگر به قصد توطئه و فتنه انگيزي كه بايد با آن مقابله کرد.
5. در اجتماع اسلامي كه زمينه آزادي فكري در حدي است كه معيار «رشد» و «غي» براي همه روشن است، گاهي ممكن است ارتداد فردي، از حدود زبان تجاوز نكند، همچنين قصدخيانت به مسلمانان نيز در آن نباشد، بلكه بر اثر گرفتار شدن در دام شبهات از اسلام خارج شود؛ امّا بحث ما جنبة حكمي دارد و احكام تابع يك فرد يا دو فرد نميشود، بلكه مجموع افراد را بايد در نظر گرفت؛ از اين جهت ميتوان گفت: بازگشت يك فرد مؤمن و ارتداد او غالباً خالي از واكنش وتحريكات بر ضد اسلام نخواهد بود؛ آن هم نه تحريك بر ضد مسائل سطحي و فرعي، بلكه تحريك عليه نظامي كه به قيمت خون انسان هاي فداكار و جانباز تمام شده است.
در اين هنگام، ارتداد يك فرد، به صورت هستة فتنه در آمده و تحريكات و واكنشهاي او ماية جذب دشمنان و مغرضان و ماجراجويان و افراد ضعيف الايمان گرديده و به ايجاد شورش منجر ميشود. آيين مقدس اسلام جهت پيشگيري و ريشهكن ساختن چنين فتنهها و فسادها، دستور داده است كه مرتد كشته شود تا نظام دين و حكومت اسلام و آيين و كتاب او دستخوش چنين حوادث شوم نگردد و مغرضان با مكتب خدا بازي نكنند.
بنابراين، اسلام به خاطر جرمي كه مرتد مرتكب شده و براي حفظ حقوق ديگران كه در ساية بقاي اين حكومت اسلامي و مبارزه با ايادي و عوامل بيگانه حاصل ميشود، چنين كيفري (اعدام يا حبس و…) را براي مرتد در نظر گرفته است و اين حكم هيچ منافاتي با آيه «لا اكراه في الدين» و آزادي عقيده ندارد. در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه اسلام ميان مرتد فطري (كسي كه از پدر و مادر مسلمان متولد شده و پس از قبول اسلام از اسلام برگشته است) و مرتد ملّي (كسي كه پدر و مادر او به هنگام انعقاد نطفهاش مسلمان نبودهاند و او بعداً اسلام را پذيرفته، سپس از آن برگشته است) و همچنين بين مرد و زن مرتد فرق گذاشته است. مرد اگر مرتد فطري باشد، بدون قيد و شرط اعدام ميشود؛ ولي اگر مرتد ملّي باشد، در صورت عدم بازگشت به اسلام و (توبه) كشته ميشود.
شايد اين تفاوت به خاطر اين باشد كه ضرر ارتداد فردي كه اصالتاً مسلمان بوده است (مرتد فطري) به مراتب بالاتر از فرد بيگانه است كه غير مسلمان بوده، و سپس مسلمان شده است. فرد اوّل به خاطر داشتن ارتباطات قوي و نيرومند، روي فكر و ذهن خانوادههاي اسلامي و ضعيفالايمان بيشتر ميتواند اثر منفي بگذارد و بهتر ميتواند بر ضد حكومت اسلام قيام و فعاليت كند؛ در حالي كه اثر منفي فرد دوم از آن كمتر است.
امّا زن مرتد (چه فطري و چه ملّي) در اسلام كشته نميشود و آن هم شايد به اين جهت باشد كه زن هرچند يك انسان كامل است، امّا بر اثر داشتن عواطف سرشار، زودتر تحت تأثير قرار ميگيرد و اگر چه زودتر به انحراف فكري كشيده ميشود، زودتر هم به سوي حق باز ميگردد. همچنين برخي از محققان از فقهاء نيز فرمودهاند: فردي كه بر اثر تماس و ارتباط با گروه باطل، شبهاتي در دل او پيدا شده كمكم صورت انكار به خود گرفته و باعث شده تا برخي از احكام ضروري دين را انكار كند، ولي به گونهاي است كه اگر شبهة او زايل شود، فوراً به آغوش حق بازميگردد، چنين فردي نيز كشته نميشود. به هر شکل، «لا اکراه في الدين» توجه به انتخاب اولي دارد و به آزادي قبل از انتخاب دين توجه مي دهد ولي بعد از انتخاب دين و رسيدن به باور آن هم از روي آزادي, بحث ديگري است اگر بعد از انتخاب دين، آن هم از سر آزادي، دوباره، به ارتداد تن دهد و باورهاي خود را به بازيچه بگيرد پيامد آن بسيار خطرناک و امنيت فرهنگي و عقيدتي جامعه را با خطر جدي مواجه مي سازد. لذا اسلام به برخورد با مرتد و ارتداد، جلوي سود جويي را مي گيرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ر.ك: مستمسك العروة، سيد محسن طباطبايي حكيم، ج 1، ص 378ـ384، الطبعة الرابعة، نجف اشرف.
2. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، ج 6، ص 107ـ108، دارالكتب اسلامية.
3. مجموعة آثار شهيد مطهري، ج 1، ص 274، نشر صدرا.
4. الميزان، ج1، ذيل آيه 251.
5. ارتداد و آزادي,مهدي عزيزان, موسسه امام صادق(ع).
پي نوشت ها:
[1] . بقره/ 256.
[2] . شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين.
[3] . محمد/ 25.
[4] . آلعمران/ 86.
[5] . محمد/ 25.
[6] . آل عمران/ 72.