القاب حضرت فاطمه زهراء(س) (5)
اى خانمى كه خداوند تو را قبل از خلقتت آزمايش نمود و تو را در برابر امتحانات، شكيبا يافت!» (1)
القاب حضرت فاطمه زهراء(س) (5)
صابره
صَبَرَ، صَبْراً على الأمر: شكيبايى نمود بر آن كار و ثبات و دوام ورزيد. جزؤ و شجع و تجلَّد،
فهو، صابر، صبور، صبير: الحليم،
الصبر: التجلد و عدم الشكوى من ألم البلوى. صابره، يعنى زن صبورى كه سختيها را تحمل نمايد، شكيبا باشد و بر مشكلات لبخند زند. (صابره از القاب سياسى حضرت زهراء (عليهاالسلام) مىباشد)
فاطمهى زهرا عليهاالسلام زنى شكيبا
«… يا مُمْتَحَنَة إمتحنك اللَّه الذى خلقك قبل عن أن يخلقك فوجدك لما إمتحنك «صابرة»…
اى خانمى كه خداوند تو را قبل از خلقتت آزمايش نمود و تو را در برابر امتحانات، شكيبا يافت!» (1)
فاطمهى زهرا عليهاالسلام اسوه صبر و بردبارى
«… السلام عليك أيّتها المظلومة «الصابرة» لعن اللَّه من منعك حقك و دفعك عن إرثك…
سلام بر تو اى مظلومهاى كه بر ستمهاى اهل جور صبر نمودى! خداوند كسانى را كه حق شما را از بين بردند و شما را از ارث پيامبر اکرم(صلى اللَّه عليه و آله و سلم) محروم كردند لعنت كند.» (2)
صبر ممدوح
در روايات اسلامى براى صبر ممدوح، تقسيمات متعددى ذكر شده است. آنچه مسلم است صبر، يك حالت فعال براى انسان است، نه يك حالت انفعالى، يعنى انسان در برابر مسائل مختلف بايد پافشارى كند، نه آنكه در برابر مشكلات كمر خم كند و زانوى ناتوانى در بغل گيرد. يكى از اقسام صبر، صبر بر گناه است. صبر بر گناه، به اين معنا نيست كه انسان اگر دچار گناهى شد، آن آلودگى را تحمل كند،بلكه صبر در برابر گناه، يك نوع خوددارى نفس است، يعنى بايد در برابر لذات گناه، مقاومت نمود و آلوده به گناه نشد. چون اين نوع خوددارى، كمى سختى مادى دارد و بايد لذاتى را كه طبيعت انسانى ميل شديد به آنها دارد ترك كرد، پس داراى اجر بسيار است. در قرآن اجر صابران بىحساب شمرده شده است و به آنها آن قدر پاداش مىدهند كه خودشان متعجب مىگردند كه اين همه پاداش از كجا در پروندهى ما ثبت شده است، شايد اشتباهى رخ داده باشد.
صبر بر مصيبت، يعنى پافشارى در برابر آثار يك مصيبت، كه گاهى اين آثار بسيار خطرناك است. مصيبت ديده اگر صبور نباشد ممكن است بر قضا و قدر الهى اعتراض نمايد. مصيبت ديده اگر صبور نباشد ممكن است بر خود لطمات جانى وارد كند كه اين عمل، حرام است. مصيبت ديده اگر صبور نباشد حالتى آماده، براى انجام هزاران گناه خواهد داشت، اما كسى كه اهل صبر باشد و در برابر مصائب، تاب و تحمل خود را از دست ندهد، بر تمام اين امور فايق خواهد آمد.
اگر ائمهى اطهار (عليهم السلام) فاطمهى زهرا (عليهاالسلام) را صابره مىخوانند و پس از آن، جريان غصب فدك را عنوان مىكنند، به اين معنا نيست كه ظالمان، حق فاطمهى زهراء (عليهاالسلام) را غصب كردند و ايشان در برابر اين عمل شرمآور، هيچ عكسالعملى نشان ندادند، بلكه سراسر حيات فاطمهى زهرا (عليهاالسلام) پس از غصب فدك، مبارزهى با ظالمان غاصب بود. اگر غير از خطبهى فدكيهى حضرت زهرا (عليهاالسلام)، سخنى ديگر در اين رابطه نبود، تا ما را به ظلم ستيزى آن حضرت رهنمون گرداند، همين خطبه، كافى بود. حال آنكه در طى اين نود روز پايان زندگى فاطمه (عليهاالسلام)، همهى مسائل زندگى ايشان، حول مسألهى امامت و حكومت و غصب فدك و ديگر ظلمها دور مىزند.
پس، صبر فاطمهى زهرا (عليهاالسلام) يك صبر منفى مذموم نيست، بلكه صبرى باشكوه و افتخارآميز، در راه گرفتن حق در برابر ظلم ظالمان است. (گرچه در اين راه صورتش نيلى شود و يا شربت شهادت نوشد.)
پی نوشت ها :
1- بحارالانوار، ج 100، ص 194، ر 11 از التهذيب ج 6، ص 9.
2-بحارالانوار، ج 100، ص 198، ر 16 از مصباحالزائر، ص 25.
صادقه
از نظر لغت در نام صديقه گذشت.
زنى را كه راستگو باشد، صادقه گويند. فاطمهى زهراء(عليهاالسلام) ، نه تنها صادقه بودند، بلكه صديقه نيز بودند. توضيح اين مطلب قبلاً بيان شد.
فاطمه راستگوست هرچه گفت اطاعت كن
عن موسى بن جعفر عن أبيه (عليهاالسلام) قال:
لما كانت الليلة التى قبض النبيّ (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) في صبيحتها دعا علياً و فاطمة والحسن و الحسين (عليهمالسلام) و أغلق عليه و عليهم الباب و قال: يا فاطمة! و ادناها منه،: فناجاها من الليل طويلا، فلما طال ذلك خرج علي و معه الحسن والحسين و أقاموا بالباب والناس خلف الباب و نساء النبى(صلى اللَّه عليه و آله و سلم) ينظرن إلى علي(عليه السلام) و معه إبناه، فقالت عائشة: لأمر ما أخرجك منه رسولاللَّه! و خلا بإبنته دونك في هذه الساعة؟ فقال لها على(عليه السلام): قد عرفت الذي خلا بها و أرادها له و هو بعض ما كنت فيه و أبوك و صاحباه مما قد سماه، فوجمت أن ترد عليه كلمة، قال علي(عليه السلام): فما لبثت أن نادتني فاطمة (عليهاالسلام) فدخلت على النبي (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) و هو يجود بنفسه، فبكيت و لم أملك نفسي حين رأيته بتلك الحال يجود بنفسه، فقال لي: ما يبكيك يا علي؟ ليس هذا أو ان البكاء فقد حان الفراق بيني و بينك، فإستودعك اللَّه يا اخي! فقد إختارني ربّي ما عنده، و إنما بكائي و غمي و حزني عليك و على هذه أن تضيع بعدي فقد أجمع القوم على ظلمكم، و قد إستودعكم الله، و قبلكم مني وديعة يا علي! إنّي قد اوصيت فاطمة ابنتى بأشياء و أمرتها أن تلقيها إليك فانفذها، فهي «الصادقة» الصدوقة، ثم ضمها اليه و قبل رأسها، و قال: فداك أبوك يا فاطمة! فعلا صوتها بالبكاء، ثم ضمها إليه و قال: أما واللَّه لينتقمن اللَّه ربى، و ليغضبن لغضبك، فالويل ثم الويل ثم الويل للظالمين، ثم بكى رسولاللَّه (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) قال علي(عليه السلام) : فوالله لقد حسبت بضعة مني قد ذهبت لبكائه حتى هملت عيناه مثل المطر، حتى بلت دموعه لحيته و ملاءة كانت عليه، و هو يلتزم فاطمة لا يفارقها و رأسه على صدري، و أنا مسنده، والحسن والحسين يقبلان قدميه و يبكيان بأعلا أصواتهما قال على(عليه السلام) : فلو قلت: إنّ جبرئيل فى البيت لصدقت، لأنّي كنت أسمع بكاء و نغمة لا أعرفها، و كنت أعلم أنّها أصوات الملائكة لا أشك فيها، لأن جبرئيل لم يكن فى مثل تلك الليلة يفارق النبي(صلى اللَّه عليه و آله و سلم) ، و لقد رأيت بكاء منها أحسب أن السماوات والأرضين قد بكت لها، ثم قال لها، يا بنية! اللَّه خليفتى عليكم، و هو خير خليفة والذي بعثني بالحق لقد بكى لبكائك عرش اللَّه و ما حوله من الملائكة والسماوات والأرضون و ما فيهما يا فاطمة! والذي بعثني بالحق لقد حرمت الجنة على الخلائق حتى أدخلها و أنّك لأوّل خلق اللَّه يدخلها بعدى كاسية حالية ناعمة يا فاطمة! هنيئا لك، والذي بعثني بالحق أنّك لسيدة من يدخلها من النساء، والذي بعثنى بالحق أنّ جهنم لتزفر زفرة لايبقى ملك مقرب و لانبي مرسل ألّا صعق، فينادى إليها أن يا جهنم! يقول لك الجبار: إسكني بعزي و إستقري حتى تجوز فاطمة بنت محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) إلى الجنان، لا يغشاها قتر و لا ذله، و الذي بعثني بالحق ليدخلن حسن و حسين حسن عن يمينك، و حسين عن يسارك، و لتشرفن من أعلى الجنان بين يدي الله في المقام الشريف و لواء الحمد مع علي بن أبيطالب (عليهاالسلام) يكسى إذا كيست، و يحبى إذا حبيت، والذي بعثني بالحق لأقومن بخصومه أعدائك، و ليندمن قوم أخذوا حقّك، و قطعوا مودّتك، و كذبوا علي و ليختلجنّ دوني فأقول: اُمّتي اُمّتي فيقال: إنّهم بدلوا بعدك و صاروا إلى السعير. (1)
امام كاظم(عليه السلام) از پدران خود نقل فرمودند: در شبى كه صبح آن پيامبر اکرم(صلى اللَّه عليه و آله و سلم) از دنيا رفتند. پيامبر اکرم(صلى اللَّه عليه و آله و سلم) حضرت على و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواست و در را به روى بقيه بست. ابتدا فاطمهى زهراء(عليهاالسلام) را صدا نمود و مدتى طولانى از شب را با او خلوت نمود. وقتى اين ملاقات طول كشيد، حضرت امير(عليه السلام) همراه با فرزندان بيرون آمدند و در آستان در ايستادند. مردم نيز پشت در ايستاده بودند، زنان پيامبر به حضرت على و فرزندان ايشان نگاه مىكردند. عايشه به حضرت امير(عليه السلام) گفت: چرا رسول خدا تو را در اين ساعت مهم از اطاق بيرون كرد و با دخترش خلوت نموده است؟ اميرالمؤمنين(عليه السلام) به او فرمودند: من از آنچه در خلوت مىگذرد با خبرم! آنها دربارهى مسائلى كه تو و پدرت و دو يار پدرت به وجود خواهيد آورد سخن مىگويند.
حضرت على(عليه السلام) گفت: پيش پيامبر آمدم، ايشان در حال جان دادن بودند، نتوانستم خودم را كنترل كنم و به اين حال پيامبر گريستم.
پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: على جان! الان زمان گريهى تو نيست،من به سوى خداوند و نعمتهاى او مىشتابم، اما گريه و غم و غصهى من براى تو و همسرت مىباشد پس از من، حق شما را ضايع مىكنند و همگى بر شما ظلم روا مىدارند. اى على! من فاطمه را به مسائلى وصيت كردم و مطالبى به او گفتهام كه برايت بگويد، هرچه فاطمه گفت، آن را تنفيذ كن زيرا او بسيار راستگو و صادق است. سپس زهرا را در آغوش گرفت و سرش را بوسه زد و فرمودند: فاطمه جان! پدرت فدايت باد. صداى گريهى حضرت زهرا بلند شد. پيامبراکرم، حضرت زهرا را به سينهى خود چسباند و گفتند: اما زهراى من! خداوند انتقام شما را از آنان مىگيرد و خداوند به غضب تو غضبناك مىگردد. جهنم، منزلگاه اين ظالمان باد، سپس رسول خدا گريستند. به خدا قسم! گمان مىكردم بخشى از وجودم در گريهى پيامبراکرم از دست رفت، مانند ابر بهارى گريه مىكردند تا آن كه صورتش و محاسنش از اشك تر شد. پيامبراکرم از حضرت فاطمه جدا نمىشد. سر مبارك پيامبراکرم بر روى سينه من بود حسن و حسين پاهاى آن حضرت را بوسه مىزدند و با صداى بلند گريه مىكردند. اگر بگويم جبرئيل آنجا بود، دروغ نگفتهام، زيرا صداى گريه و زارى مىشنيدم كه برايم آشنا نبود، اما كسى را نمىديدم، شك ندارم كه صداى فرشتهاى بود و مگر مىشود جبرئيل در اين شب هولناك يار ديرينهى خود را تنها بگذارد.
آن شب، فاطمهى زهراء (عليهاالسلام) چنان گريه مىنمود كه گمان مىكنم زمين و آسمان بر او ناله و گريه مىكردند، سپس پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اى دخترم! خداوند پشيتبان شما خواهد بود. به همان خدايى كه مرا برانگيخت، عرش خداوند و آنچه در اطراف اوست، از زمين و آسمان و ما بين اين دو، از گريه تو گريستند. به همان خدايى كه مرا برانگيخت، بهشت بر مردم حرام است، تا آن كه من وارد بهشت گردم و پس از من، تو اولين كسى هستى كه بر بهشت قدم مىنهد. فاطمه جان! گوارايت باد. به همان خدايى كه مرا برانگيخت، تو سرور زنان بهشت هستى. به همان خدايى كه مرا برانگيخت، جهنم شعلهاى مىكشد كه هيچ پيامبر و يا فرشتهى مقربى از هراس او در امان نيست و همگى بىهوش مىشوند، يك منادى صدا مىزند: اى جهنم! خداوند به تو مىگويد: آرام باش تا فاطمه، دختر محمد، عبور نمايد و به بهشت روانه گردد، هيچ دود و آتشى به او آسيب نمىرساند. به همان خدايى كه مرا برانگيخت، حسن از طرف راست و حسين از طرف چپ، شما را همراهى مىكنند و به بالاترين مكان بهشت در پيشگاه خداوند متعال، در مقامى شريف در كنار على بن ابىطالب جاى مىگيرى. به همان خدايى كه مرا برانگيخت، از دشمنانت دادخواهى خواهم نمود و كسانى كه حق تو را غصب كردند، رشته محبت تو را بريدند، بر من دروغ بستند، همه را پشيمان و خجل خواهم نمود. پس مىگويم: اى امت من! اى امت من! جواب مىرسد: امتت، پس از شما دگرگون شدند و جهنمى گشتند.»
پی نوشت ها :
1- بحارالانوار، ج 22، ص 490، ر 36.
منبع:www.yazahra.net